«السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ‏».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏َ وَ الصَّلَاهُ عَلَی سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ المُرسَلین طَبِیبِ نُفُوسِنَا أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلی یَومِ الدِّین».

مراتب سلوک إلی الله

مسئله‌ی سیر به سوی خدا، سلوک إلی الله، هجرت از خود، گذشتن از خود مراتبی دارد، درجاتی دارد و مسیر مشخّصی است که اگر کسی توفیق الهی همراه او باشد این آدرس را دقیق دریافت می‌کند و در مسیر درستی بدون انحراف راه می‌افتد و با جذبه‌های ربوبی به مقصد اعلی نائل می‌شود.

Sadighi-13940221 (1)

نبود فکر و تدبّر در عبادت

یکی از قدم‌های مهم فکر است. فکر به قدری مهم است، هم تفکّر، هم تعقّل، هم تدبّر این‌ها با همدیگر ارتباط دارند. فرمود: «لَا خَیْرَ فِی‏ قِرَاءَهٍ لَیْسَ‏ فِیهَا تَدَبُّرٌ أَلَا لَا خَیْرَ فِی عِبَادَهٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّرٌ»[۱] کسی عبادت می‌کند ولی عبادت او بی‌معرفت است. اندیشه‌ای، فکری پشت این عبادت نیست. بر اساس عادت، بر اساس یک امور سطحی نماز می‌خواند، احسان می‌کند، زیارت می‌رود، این عبادت خیر زیادی ندارد. این درخت میوه‌های شادابی نخواهد داشت. بنابراین هر کسی وظیفه‌ای دارد با فکر هم به اصل دین خود معرفت بیشتری پیدا کند، هم در مورد تک تک عبادت‌ها جوانب آن عبادت را بسنجد، با فلسفه‌ی آن عبادت آشنایی پیدا کند، با اسرار هر عبادتی، با آداب هر عبادتی آشنا شود و تأمّل بکند که من می‌خواهم چه کار کنم.

نیّت روح هر عبادت است

آنچه را که ما در عبادت‌ها به عنوان نیّت از آن یاد می‌کنیم که روح هر عبادت نیّت است «لَا عَمَلَ‏ إِلَّا بِالنِّیَّهِ»[۲] آدم هزار رکعت نماز بخواند، ولی نیّت نماز را نداشته باشد لغو است، فایده‌ای ندارد. در عبادت انسان باید حتماً نیّت داشته باشد. نیّت همان انگیزه است، انگیزه مبتنی بر معرفت و شناخت است. کسی می‌خواهد نماز بخواند این‌که به عبارتی از کودکی ذهن ما این نکته را پدران ما، مادران ما گفتند بگو دو رکعت نماز صبح می‌خوانم قربه إلی الله. این را درست در ذهن ما گنجاندند، ولی فکر کنیم قربه إلی الله یعنی چه؟ یعنی من با این نماز می‌خواهم خود را به خدا نزدیک کنم. معلوم می‌شود بین من و خدا یک فاصله‌ای است، من می‌خواهم این فاصله را بردارم.

انجام عملی به نیّت قربه إلی الله

در جای دیگری که به زبان نمی‌آوریم، ولی وقتی از ما می‌پرسند که به چه دلیلی برای دیدن مادر خود رفته‌ بودی؟ یا برای دیدن پدر خود رفته بودی؟ به چه دلیل به زیارت امام رضا رفته بودی؟ چرا به فلان فقیر کمک کردی؟ می‌گوید قربه إلی الله. این قربه إلی الله مطلب مهمی است. خدای منّان در همه جا حاضر است، خدا به همه‌ی موجودات احاطه دارد، تمامی مخلوقات در حیطه‌ی قدرت خدا، علم خدا، وجود خدا هستند. معلوم می‌شود ما به گونه‌ای زندگی کردیم که خود را از خدا دور کردیم و عبادت ما باید به گونه‌ای باشد که این حجاب، این ظلمت، این غفلتی که ما را از خدا دور کرده است یک نوری در ما ایجاد کند که این ظلمت را برطرف کند و دل ما الهی شود. بنابراین در هر کار خیری باید قصد قربت کرد، قصد قربت فکر لازم دارد که آدم بفهمد قصد قربت یعنی چه. اگر این را فهمید آن وقت برای رسیدن به خدا، برای تحصیل رضای حق تعالی عملی را انجام داد این عمل محتوا پیدا می‌کند.

Sadighi-13940221 (2)

عالم پس از مرگ

یکی از اموری که باید در آن امر خیلی فکر کرد مسئله‌ای است که قرآن آن را جزء مهمترین مسائل به حساب آورده است. بیش از هزار آیه در ارتباط با عالم بعد از مرگ است. در ارتباط با زندگی آخرت روایت دارد اگر شما در کنار دریا بنشنید و انگشت خود را در آب دریا بگذارید بعد این انگشت را بیرون بیاورید، این رطوبتی که در انگشت شما است در مقایسه‌ی با این دریا چه نسبتی دارد؟ دنیا نسبت به آخرت چنین چیزی است.

بی‌ارزش بودن عالم دنیا

دنیا قطره است، دنیا یک نم است، دنیا ارزش زیادی ندارد، ما دریایی از زندگی را در پیش داریم. چرا در این دنیایی که به اندازه‌ی یک قطره نسبت به آخرت نیست این‌قدر ما وقت صرف آن می‌کنیم، این‌قدر در این دنیا قطع رحم می‌کنیم، بد اخلاقی می‌کنیم، کینه‌ی مؤمنی را بر دل می‌گیریم، عصبانی می‌شویم، پرخاشگری می‌کنیم، سختگیری می‌کنیم، همه‌ی آن‌ها برای همین یک قطره است؟ پس آن‌ چیزی که به اندازه‌ی دریای بیکران است، با مرگ ما شروع می‌شود و پایانی هم ندارد، برای آن‌جا نباید هیچ تأمّلی، هیچ ذخیره‌ای، هیچ فکری بکنیم؟

وحی راهی برای شناخت عالم آخرت

برای فکر در عالم آخرت از این جهت که هیچ کسی نرفته است تا برگردد، راهی که ما برای شناخت عالم آخرت داریم راه وحی است. قرآن کریم از جانب کسی است که او هم دنیا و هم آخرت را آفریده است. «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی * وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَهَ وَ الْأُولى‏»[۳] پروردگار متعال می‌فرماید: هدایت بر ما است، هدایت شأن ربوبی خداوند عزیز است. ما هدایت را بر عهده گرفتیم. چرا؟ برای این‌که جز ما مالکی نیست. هم دنیا برای ما است، هم آخرت برای ما است. چون مالک دنیا و مالک آخرت است، خودش دنیا را خلق کرده است، خودش هم از حقیقت دنیا به ما خبر داده است که «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»[۴] متاع دنیا متاع قلیلی است، ارزشی ندارد که عمر خود را به دنیا دهی. ارزش وقت شما، عمر شما، جوانی شما، فکر شما خیلی بالاتر از دنیا است. اگر با دنیا معامله کردید، عمر خود را به دنیا دادید ضرر می‌کنید، این متاع قلیلی است، قیمت شما بالاتر از این دنیا است، ارزان از دست دادید، باختید. خدا دنیا را می‌شناسد، می‌فرماید: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ» چون خود آفریده است، می‌داند چه آفریده است، آخرت هم خدا تملّک کرده است و مالک و خالق آن است. فرمود: «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏»[۵] آخرت هم بهتر است و هم دوام دارد، پایانی ندارد همیشه آخرت باقی است. بر این اساس کسی که مالک آخرت است، مالک می‌شناسد که آن‌جا چه خبر است.

گواهی دادن اعمال در روز قیامت

برخی از اخبار عالم آخرت را در جلسات گذشته به سمع مبارک شما رساندیم. یکی از اموری که در عالم آخرت در دادگاه عدل الهی جزو گواهان آنچه بر ما گذشته است، آن‌جا گواهی می‌دهد خود عمل است که در سوره‌ی مبارکه‌ی زلزال فرمود: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ‏ُ * مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۶] آدم نگاه می‌کند، کسی هم متوجّه نیست چرا نگاه کرد، به چه کسی نگاه کرد، ولی خدا می‌فرماید: «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ»[۷] خدا خیانت چشم را می‌داند، نیّت شما را می‌داند. نگاه چشم یک چشم به هم زدن است، یک لحظه است، ولی خدا آن را در روز قیامت برجسته می‌کند، خود را نشان می‌دهد که این ناپاک بود یا پاک بود. «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ‏َ»[۸] در روز قیامت صف مجرمین جدا است. نه این‌که این امر، امر تشریعی است، فرمان فرما دستور قانونی داده است که جدا شویم، دستور تکوینی است. گناه آن‌جا گردن گناهکار را گرفته است، هر کس با گناه خود دیده می‌شود، از هم جدا است.

اسامی قیامت

یکی از اسامی قیامت یوم الجمع است، یکی دیگر از اسامی قیامت یوم الفصل است. از این جهت یوم الجمع است که حضرت آدم، نوح، عیسی، موسی، امّت‌های آن‌ها صالح، قوم عاد، قوم ثمود انسان‌های قبل از پیغمبر، زمان فطرت آن‌ها طولانی بود. اگر تمام این‌ها این‌جا در مرور زمان آمدند و رفتند، خدا آن‌جا همه را جمع می‌کند.

فلسفه‌ی مرگ از دیدگاه امام رضا (علیه السّلام)

در یک روایتی از امام رضا (علیه السّلام) از فلسفه‌ی مرگ سؤال کردند که چرا خدای متعال مرگ را مقرّر کرده است؟ امام رضا (علیه السّلام) فرمودند: اگر گذشتگان نمی‌مردند جایی برای زندگی شما نبود. شما یک وجب جا برای ساختن خانه پیدا نمی‌کردید، باید آن‌ها بروند جایی باشد تا ما در آن زندگی کنیم. ظرفیّت زمین به اندازه‌ی همه نسل‌ها نیست، هر نسلی به اندازه‌ی خود جا می‌گیرد و وسعت زمین به اندازه‌ی موجودی‌ها است. تا این موجودی‌ها جا را به دیگران ندهند جایی برای زندگی باقی نمی‌ماند. فرد هم قانع شد یک محاسبه‌ای کرد دید درست است. حالا که این زمین با این وضع ظرفیّت همه‌ی نسل‌ها را ندارد و در طول قرن‌ها ما نمی‌دانیم میلیون‌ها سال بر عمر زمین و سکنه‌ی زمین گذشته است، ما اطّلاع دقیقی نداریم. در روایات و آیات هم خبر دقیقی از این مسئله، از عمر انسان‌های روی زمین داده نشده است. ولی آنچه مسلّم است قرون متمادی که کسی حساب آن را نمی‌داند گذشته است. عالم آخرت که یوم الجمع است خدا تمامی آن‌ها را یک جا جمع می‌کند، اوّلین و آخرین همه آن‌جا حاضر هستند.

علّت نامگذاری قیامت به یوم الفصل

امّا چرا یوم الفصل است؟ برای این یوم الفصل است که همه از گروه خود جدا هستند. جلسه‌ی گذشته هم عرض کردم کسی که این‌جا ربا خوار بوده است، صف رباخوارها مشخّص است «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ» رباخوار با شراب‌خوار یکی نیست. او یک صورتی دارد مثلاً فرض کنید رباخوار به صورت یک موجود نجاست‌خوار در آمده است، به صورت خرس در آمده است. آدم بی‌عفّت به صورت خوک در آمده است. این‌ها گروهی از خوک‌ها هستند که صورت آن‌ها در این عالم صورت انسان بود، امّا در باطن عمل آن‌ها به صورت خوک در آورده است. آن دیگری به صورت خرس در آمده است، آن دیگری به صورت مار و عقرب در آمده است. این‌ها همه فاصله دارند، فصل دارند. در عین این‌که همه جمع هستند، امّا گروه گروه از هم جدا می‌شوند «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ‏َ».

عمل شخص را به اعتبار واقعیّتی که آن عمل دارد از دیگری جدا می‌کند و ممتاز می‌کند. پس خود عمل گواهی می‌دهد که من چه کاری انجام دادم، من جزو کدام گروه هستم. خود عمل انسان را به گروهش وصل می‌کند. نمازگزاران، رزمندگان، شهدا نمی‌دانید در چه مرتبه‌ای هستند، در چه مقامی هستند. برای این‌ها «وَ شِیعَتُکَ‏ عَلَى‏ مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّهِ وَ هُمْ جِیرَانِی»[۹] روز قیامت پیغمبر به امیر المؤمنین فرمودند: شیعیان تو بر منبرهایی از نور مستقر هستند، آن‌ها پایین نیستند، مقام آن‌ها بالا است، در منبرهایی از نور هستند، تشریفاتی دارند، شیعیان امیر المؤمنین آن‌جا جلال دارند. امّا کسانی که نور ولایت در وجود آن‌ها نیست یا عمر خود را تباه کردند، این تباهی‌ها و تبهکاران در یک ردیف نیستند، آن‌ها جدا جدا هستند لذا «یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً»[۱۰] آن‌ها جدا می‌شوند. هم یوم الجمع است، همه‌ی نسل‌ها یک ‌جا جمع هستند، هم یوم الفصل است، هر گروهی به اعتبار باطن خود و ملکوت خود و اعمال خود از گروه دیگر جدا می‌شوند.

به طیران آمدن اعمال و آویختن در گردن انسان

آیه‌ی دیگری که دلیل بر شهادت اعمال می‌دهد آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء است. فرمود: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی‏ عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً * اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»[۱۱] آیه‌ای که کلام خدا است، خیلی لطیف است. می‌فرماید: تمام کارهایی که در روز قیامت «أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی‏ عُنُقِهِ» انجام دادیم، در درون خود انبار کردیم. روز قیامت آن‌ها گویا از درون ما طیران می‌کنند، پرواز می‌کنند و خود را به بیرون می‌کشانند و در این پروازی که از درون به بیرون دارند، «أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی‏ عُنُقِهِ» طائر هر کسی، پرنده‌ی هر کسی، عمل هر کسی به صورت پرنده از درون قصد بیرون آمدن می‌کند، پر می‌کشد و به گردن انسان آویخته می‌شود. انسان گرفتار عمل خود می‌شود، گردن‌گیر عمل خود می‌شود. تا حال درون بود، نهفته بود، مسطور بود، روپوشی داشت «تُبْلَى السَّرائِرُ»[۱۲] روپوش که کنار رفت، مثل این‌که در قفسی را باز کردند این عمل تا حال در قفس وجود ما محبوس بود، حالا در حبس باز شده است، عمل اوج می‌گیرد. وقتی اوج گرفت به صورت یک گردنبدی به گردن انسان آویزان می‌شود. زندانیانی که زندانی می‌کنند، پلاکی به گردن آن‌ها می‌آویزند و شماره‌ی زندانی در آن‌جا نوشته می‌شود. آن‌جا به صورت پلاک نیست، این تابلویی که در درون او نهفته بود، اعمال زیادی که در آن‌جا بود، خدای متعال تمام را به صورتی از درون به بیرون می‌کشد و آویزه‌ای به گردن خود انسان قرار می‌گیرد.

انجام دادن اعمال خیر و اطفاء کردن غضب خداوند

وقتی کسی به این تابلویی که آویزان گردن او است نگاه کند می‌شناسد که او چه کاری انجام داده است. انسان‌هایی که نماز شب می‌خواندند کسی خبر نداشت، آن‌جا چه نوری بر گردن آن‌ها تلألؤ می‌کند. کسانی که صدقات سرّی داشتند، «وَ صَدَقَهُ السِّرِّ تُطْفِئُ‏ غَضَبَ‏ الرَّبِ‏»[۱۳] صدقه‌ی پنهانی غضب پروردگار متعال را اطفاء می‌کند، خاموش می‌کند. ای کاش خیرات و احسان خود را به رخ این و آن نکشیم. گاهی به حساب اشخاص بریزیم، به نام کس دیگر بدهید یا به شخصی بدهید که او به فرد دیگری بدهد، نگویید ما این کار را انجام دادیم.

Sadighi-13940221 (3)

کمک کردن امام صادق (علیه السّلام) به اقوام خود در خفا

سلام خدا بر امام صادق باد. یک کسی از طرف امام صادق مأمور بود که همه سال یک کیسه پول برای یکی از اقوام امام صادق می‌بُرد، ولی حضرت فرموده بودند حق نداری که بگویی از جانب من بردی. یک روز آن بنده خدا می‌گوید خدا خیر دهد به آن کسی که چند سال است ما را اداره می‌کند، سر سال برای من پول می‌فرستد خرج یک سال اداره می‌شود، ولی خدا داد من را از امام صادق بگیرد، با این‌که قوم و خویش من است ولی اصلاً به فکر ما نیست، هیچ کمکی به ما نمی‌کند. سال‌ها به قوم و خویش خود کمک کرده است، ولی یک بار هم نگذاشته است او بفهمد که این کمک از ناحیه ایشان بوده است. این‌ها الگوی ما هستند، آن چیزهایی که ما پنهان می‌کنیم خدا آن‌جا بروز می‌دهد، خدا آن‌جا تبلیغ می‌کند، خدا آن‌جا به رخ عالمیان می‌کشد که او این‌قدر اخلاص داشت که به خاطر خودش نبود، به خاطر خدا معامله کرده است، نمی‌خواست که خودش مشهور شود.

بازخوانی اعمال توسّط خود انسان

این‌ها اعمال خیری است که در پرواز با خود انسان ملازم می‌شود یعنی بروز پیدا می‌کند بعد گفته می‌شود اقْرَأْ کِتابَکَ»[۱۴] حالا که پرده را برداشتیم خطوط زندگی که خودت ترسیم کردی، تابلویی که برای خود رسم کردی، خطوط این تابلو را خود بازخوانی کن. «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» به هیچ محاسبه‌گر دیگری احتیاجی نیست، خودت می‌دانی که چه کاری انجام دادی.

یکی از نکاتی که در یوم الجمع است این است که انسان در طول عمر خود به تدریج کارهایی را انجام می‌دهد. ولی در ارتباط با همین آیه‌ی کریمه در تفسیر شریف منهج الصادقین آن‌جا آورده است «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» آدم به اندازه‌ی صد سال کار انجام داده است، گاهی خیلی از آن‌ها را هم فراموش کرده است. مرحوم علّامه‌ی شعرانی از قول روانشناسان در پاورقی منهج الصادقین نقل می‌کند، ایشان می‌گویند روانشناسان تجربه کردند، کسانی که محکوم به اعدام می‌شوند در آن لحظه‌ای که بالای دار می‌روند اگر این طناب دار قطع شود و بیفتند، می‌گویند حال شما چطور است؟ می‌گوید در یک لحظه تمام اعمال عمر خود را دیدم، در آن لحظه‌ی آخر که آدم می‌رود گویا تمام مخفیّات خودش، کارهای پنهانی خودش جلوی او نمایان می‌شود. در یک لحظه آدم عمر ۶۰ سال خود را یک جا می‌بیند بعد وحشت می‌گیرد که چه کارهایی انجام دادم حالا سزای اعمال خود را می‌بینم. چطور می‌توانم جبران کنم. «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» این را می‌رساند که آن‌جا همه چیز جمع است، تمام اعمال را یک جا می‌بینید. بعد می‌گویند قبل از این‌که آدم به آن‌جا برسد متوجّه تمام گذشته‌‌های خود می‌شود از این جهت می‌گوید «رَبِّ‏ ارجعُونِی‏ لَعَلِّى‏»[۱۵] قبل از جان دادن است، خدایا من را برگردان، وضع من خیلی خراب است، من را این‌گونه نبر.

بازگو کردن ساعت به ساعت عمر خود در روز قیامت

بعد از کشف الأسرار مطلبی را نقل می‌کند که پدری به فرزند خود دستور داد، پسرم امروز صبح که از خواب بلند می‌شوی هر حرفی که می‌زنی، هر سخنی را که می‌شنوی، هر جا که می‌آیی، هر جا که می‌روی، به هر کسی چیزی می‌دهی، چیزی می‌گیری قیامی، قعودی، نگاهی؛ امشب باید کار روزانه‌ی خود را به پدرت بگویی. شب بعد از نماز عشاء این پسر بر حسب دستور پدر نشست از صبح همه‌ی کارهای خود را شروع به گفتن کرد. خیلی برای او سخت بود، او باید تمام کارهای خود را شب به پدر بازگو کند. روز دوم پدر مجدّداً دستور داد پسرم امروز مثل دیروز کارهای خود را زیر نظر بگیر باید به پدرت بگویی، کارهای مخفی، کارهای ظاهری، رفت و آمد، گفت و شنود، غذاهایی که خوردی، کارهایی که انجام دادی را باید برای من بازگو کنی. پسر گفت: پدر هر کار مشکلی می‌خواهی به من بگویی بگو، ولی این را از من نخواه، دیروز بر من خیلی سخت گذشت، می‌خواستم کار روز خود را به شما توضیح دهم نیمه جان شدم. گفت: پسرم من خواستم برای تو تنبّه شود. بازگو کردن، حساب دادن کار یک روز خود برای پدر مهربان این‌قدر سخت است، روز قیامت باید حساب عمر خود را ساعت به ساعت بازگو کنی «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»[۱۶]

دادن مأموریت ویژه‌ به هر امامی

این ایّام، ایّام رجب است، ایّام توبه است. خدای متعال فرموده است هر کس استغفار کند من او را می‌بخشم. در آستانه‌ی شهادت باب الحوائج حضرت ابا ابراهیم، امام موسی کاظم (علیه السّلام) هستیم. بر حسب هم بعض دعاهای توسّل و هم بعض روایات همه‌ی ائمّه‌ی ما کشتی نجات هستند شما هر مشکلی داشتید دامن حضرت علی را بگیرید، دامن امام مجتبی را بگیرید کریم اهل بیت است، دامن امام حسین را بگیرید، گوشه‌ی چادر بی بی حضرت  زهرا را بگیرید جواب می‌دهند. اگر مریض دارید، قرضی دارید، دشمن دارید، مشکل دارید، بچّه ندارید، خانه ندارید، آبروی شما در خطر است، پناه ببرید به شما پناه می‌دهند. امّا علاوه بر این تک تک آن‌ها سفینه‌ی نجات عموم هستند خدای متعال برای هر کدام یک مأموریّت ویژه تعریف کرده است.

Sadighi-13940221 (4)

شفای بیماران مأموریت ویژه‌ی امام صادق (علیه السّلام)

در این مأموریّت‌های ویژه آقا موسی بن جعفر، باب الحوائج برای شفای بیماران مأموریّت خاص دارد و در میان اهل سنّت بغداد هم او را باب الحوائج می‌شناسند. وقتی همه گرفتار می‌شوند به حرم مطهّر موسی بن جعفر پناه می‌برند. آقا موسی بن جعفر در میان ائمّه مظلومیّت خاصّی دارد، هیچ امامی چند سال زندان نکشیده است، این امام بوده است. ۱۸ دختر داشتند، هیچ کدام از دختران موسی بن جعفر ازدواج نکردند گویا هم مردم می‌ترسیدند برای خواستگاری نمی‌رفتند، هم وقتی برای خواستگاری می‌رفتند پرده‌نشینان آل عصمت می‌گفتند پدر ما زندانی است، تا پدر ما نیاید…

شاعری به نام ابو العطایی است می‌گوید هارون الرّشید بار عام داده بود شعرا می‌آمدند شعر می‌گفتند صله می‌گرفتند، من هم شعری گفتم هارون خواست به من صله دهد، گفتم من از شما صله نمی‌خواهم، اگر می‌خواهی به من کمک کنی موسی بن جعفر را آزاد کن. سال‌ها است دخترهای او چشم به راه هستند. هارون الرّشید وعده داد گفت فردا جلوی زندان برو می‌گویم او را آزاد کنند. شاید از شوق شب را تا صبح نخوابید، خوشا به حال من که باعث آزادی حضرت موسی بن جعفر شدم، چه کار بزرگی بود. صبح اوّل وقت جلوی درب زندان آمد، منتظر بود در زندان باز شود آقا بیرون بیاید. یک وقت دید چهار حمّال با تابوت آمدند. در زندان باز شد جنازه‌ای را روی این قناری گذاشتند، غریبانه به طرف قبرستان قریش می‌برند ندا می‌دهند «هَذَا إِمَامُ‏ الرَّافِضَهِ»[۱۷] این امام رافضی است. سلیمان عموی هارون بود، در قصر نگاه می‌کرد دید یک جنازه‌ای را غریبانه می‌برند، ولی به قبرستان قریش می‌برند. فرستاد بروید ببینید اگر از قریش است چرا این‌قدر غریب است، اگر از قریش نیست چرا به این قبرستان می‌برند؟ خبر آوردند این بدن آقا موسی بن جعفر است. قشون خود را بسیج کرد، بدن نازنین موسی بن جعفر را گرفت، سه روز کنار جسر بغداد گذاشتند تا همه بیایند و تشییع جنازه‌ی مفصّلی برگزار شود و بدن نازنین این غریب را تشییع کردند. سه روز بدن موسی بن جعفر ماند، سه روز هم بدن جواد الائمّه بود، امّا «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ‏ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مُلقاً ثَلاثاً بِلا غُسلاً وَ لَا کَفَن» بدن نازنین امام حسین علیه السلام هم سه شبانه روز روی خاک‌های گرم کربلا کفنی نبود.

[۱]– الکافی، ج ‏۱، ص ۳۶٫

[۲]– همان، ج‏ ۸، ص ۲۳۴٫

[۳]– سوره‌ی اللیل، آیات ۱۲ و ۱۳٫

[۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۷٫

[۵]– سوره‌ی اعلی، آیه ۱۷٫

[۶]– سوره‌ی زلزال، آیات ۷ و ۸٫

[۷]– سوره‌ی غافر، آیه ۱۹٫

[۸]– سوره‌ی یس، آیه ۵۹٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۹۹، ص ۱۰۶٫

[۱۰]– سوره‌ی زلزله، آیه ۶٫

[۱۱]– سوره‌ی اسراء، آیات ۱۳ و ۱۴٫

[۱۲]– سوره‌ی طارق، آیه ۹٫

[۱۳]– الکافی، ج ‏۴، ص ۷٫ 

[۱۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱۴٫

[۱۵]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۱، ص ۲۱۳٫

[۱۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱۴٫

[۱۷]– بحار الأنوار، ج ‏۴۸، ص ۲۲۷٫