- ارکان شکر از نظر محقّق طوسی
- همهی عالم وسیلهای برای قرب انسان به خدای متعال است
- تفسیر یک آیه
- تبدیل شدن امور دنیوی به امور اخروی
- مرحلهی عمل
- جلوهی احسان حق در تمام عالم
- هر کجا که با خدای تعالی هستیم، زیبا هستیم
- حالی که پس از تقرّب به خدای عزّ و جلّ به دست میآید
- اهمّیّت نیت در اعمال
- تفکّر در صنایع حق تعالی
- تبدیل شدن انسان به مجرای فیض الهی با تقرّب به خدای متعال
- کسی که میخواهد منبر برود به چه چیزی توجّه داشته باشد؟
- ترک گناه راهی برای قوّت یافتن اراده
- در آستانهی ماه محرم چگونه اشک خود را برای امام حسین را زیاد بکنیم؟
- از کجا بفهمیم عزاداری خالصانه کردهایم؟
- نارضایتی انسان از خود، راهی برای ترک گناه
- حال خوب
- از هر راهی میشود به خدای عزّ و جلّ نزدیک شد
- معالجهی تکبّر
- بیانی از عظمت امام علی (علیه السّلام)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
بر حسب روایتی از امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) من با زبان خود، فرمایش ایشان را تقدیم میدارم. وقتی انسان گناه خود را زیاد دید، هیچ کاری نمیتواند نمیکند صلوات بر محمّد و آل محمّد ختم بکند.
ارکان شکر از نظر محقّق طوسی
مسئلهی شکر بر حسب فرمایش محقّق طوسی (اعلی الله مقامه) سه رکن دارد؛ رکن اوّل معرفت منعم است و رکن دوم ثمرهی این معرفت که خضوع و تواضع است و انسان خود را مستغرق در بحار محبّت خدا ببیند و در وقتی انسان خود را دریای نعم الهی گم میبیند، همه چیز را جلوهی محبّت و عنایت حق مییابد، به او حالت خضوع و تواضع دست میدهد و با خدا و محبّت خدا خوش است.
هرچه در عالم است خدا و کار خدا است. جز خدا و فعل خدا چیزی در عالم وجود ندارد تا با آن مواجه باشید. وقتی آدم به هر کجا نظر میکند و هر چه میبیند خدا و کار خدا است، آدم از مواجههی با محبّ و محبّت او مبتهج است، حالت سرور پیدا میکند، شارژ است که جز خدا کسی نیست، شارژ است که جز کار خدا کار دیگری در عالم وجود ندارد. این حال و این حقیقت وقتی در وجود انسان تجلّی پیدا میکند، دنیا برای انسان بروز و ظهوری ندارد، لذا خوشی انسان به او است.
در بلا هم میچشم لذّات او. مات اویم مات اویم مات او
همهی عالم وسیلهای برای قرب انسان به خدای متعال است
خدای متعال عالم را که کار خدا است بسیج کرده است که ما را به خود نزدیک بکند. خیلی عجیب است ما چه کسی هستیم، ما چه چیزی هستیم که خدا این همه در اطراف ما قرار داده است. همهی موجودات خود را مأمور کرده است، بسیج کرده است که ما جا نمانیم به او برسیم. این حالت وقتی به انسان دست میدهد، غیر از این هرچه است برای انسان نه تنها دلربا نیست، بلکه منفور است. چیزی برای انسان محبوب است که انسان را به او وصل بکند، موجب قرب به او بشود. چیزی غیر از این باشد فضولات است، زائد است، بازدارنده است، حجاب است. لذا میفرمایند علامت این معرفت و خضوع و تواضع این است که «أن لَا تَفرَحَ مِنَ الدُّنیا إلَّا بِمَا یُوجِبُ القُربَ مِنهِ»[۲] فرمود: «وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»[۳] در آنچه خدا داده است، باید ابتغای دار آخرت بکنید و نصیب خود را از دنیا فراموش نکنید.
تفسیر یک آیه
به این آیه دو نوع میشود نگاه کرد؛ یک آیه این است که نصیب تو از دنیا هم با «آتاکَ اللَّهُ» است و باید وسیلهی ذخیرهسازی برای آخرت تو باشد. آخرت، باطن همان خدا است، باید به او برسی. از همه چیز به عنوان اسباب و وسیلهی رسیدن به آخرت استفاده کنید. چیزی در این عالم باشد که وسیلهی قرب نباشد نیست. «وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» شما یک حقیقت باطنی دارید، روح دارید که یک امر الهی است. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»[۴] و یک ظواهری دارید که این ظواهر میشود برای شما دنیا باشد، میشود آخرت باشد. جسم و جسمانیّات شما همهی اینها اگر وسیله بود، بر بصیرت شما اضافه میکند. امّا اگر موضوعیّت پیدا کرد، شما را کور میکند. آدم به دنیا نگاه بکند، نگاه استقلالی موجب عمای دل میشود، باطن انسان کور میشود ولی اگر ما همه چیز را آینه دیدیم، آیه دیدیم، وسیله دیدیم و برای خود فرصت دیدیم که با این رضای خدا را تحصیل بکنیم، نصیب ما از دنیا همین است که دنیا برای ما موضوعیّت نداشته باشد.
تبدیل شدن امور دنیوی به امور اخروی
زن گرفتن، پدر بودن، مدرّس بودن، متعلّم بودن همهی اینها بُعد دنیوی دارد ولی اگر وسیله شد، آیه شد، عالیّت پیدا میکند، همهی اینها آخرت ما میشود. «عَلَامَهُ ذَلک أن لَا تَفرَحَ مِنَ الدُّنیَا إلّا بِمَا یُوجِبُ القُربَ مِنهِ»[۵] مأکولات دنیا، منکوحات دنیا، متخیّلات دنیا، متوهمات دنیا همهی اینها اگر وسیلهی قرب بود، موجب نشاط است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُُُُ»[۶] همهی عالم ذکر الله «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۷] هیچ کدام از اینها خاموش نیستند، آرام نیستند. اینها نوا دارند، اینها سوز دارند، اینها ساز دارند. اگر شما با اینها محرم باشید، اصلاً این نوا و این سوز و ساز آنها برای این است که شما را به نوا دربیاورند و این مرده دل، بدبخت در میان این همه ذکر و ذاکر جا مانده است، نه سوزی دارد، نه سازی دارد، نه روحی دارد، نه نشاطی دارد و نه سیری دارد و نه سلوکی.
مرحلهی عمل
«الثَّالِث العَمَل»[۸] بعد از معرفت به منعم و صفات منعم حالی که برای انسان پیدا میشود که انسان ذوب میشود، خضوع میکند، خود را در برابر محبّت حق تعالی منکسر میبیند، شکست خورده میبیند، میبیند نمیتواند کاری در برابر این همه محبّت بکند، مرحلهی سوم آن عمل است. ثمرهی حال حرکت است. وقتی انسان حال جذب محبّت در خود میبیند، حال پذیرش نعمت الهی در خود میبیند خود این حال انسان را منقلب میکند، در مسیر قرب به حضرت حق قرار میدهد.
جلوهی احسان حق در تمام عالم
انسان از هر کسی احسانی دید «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُُُ»[۹] و چه چیزی در عالم است که احسان حق نیست؟ محبّت حق نیست؟ فیض حق نیست؟ اگر همه چیز در عالم فیوضات الهی و احسان حق تعالی است منتظر چه چیز هستید؟ «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُُُ»؛ «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۱۰] یعنی هر فرصتی در تمام موجودات، شما برای خود فرصت مییابید و زمینهی محسن بودن شما است. زمینهی این است که شما جمال حق را ببینید و جمیل بشوید. او که جمیل است، کار او هم که زیبا است. احسان او را هم که در کوی و برزن، در آسمان و زمین، در ظاهر وباطن به شما رسانده است.
هر کجا که با خدای تعالی هستیم، زیبا هستیم
او محسن است و همه احسان است. توقّع هم دارد، انتظار هم دارد که شما هم خوب بشوید. زیبا بودن به این است که انسان با او باشد، او زیبا است. در هر جایی از زندگی با او هستید زیبا هستید. بی او هستید، زشت هستید. «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُُُ» جزای احسان، احسان است یعنی از او جدا نشوید، سر سفره هستید کجا میخواهید بروید، چه کسی را دارید؟ سر سفرهی چه کسی میخواهید بنشینید با اینکه سفرهی او زمین و زمان است. آدم وقتی خود را با او دوست دید، هر چیزی است پذیرایی او است. وقتی غافل است، وقتی ساهی است، وقتی ناسی است اصلاً آدم نیست. آدمیّت آدم به این است که خلیفهی او است، آدم موضوعیّت ندارد، آدمیّت موضوعیت دارد و آدمیّت به درک محبّت است. او سراسر محبّت است، سراسر جذبه است. هر جا مجذوب او هستی زیبا هستی، هر جا تو را رها کرده است، ساقط هستی رها هستی.
حالی که پس از تقرّب به خدای عزّ و جلّ به دست میآید
«فَإنَّ تَلکَ الحَال إذا حَصَلَت فِی القَلب حَصَلَ فِیهِ نِشَاطُ للعَمل المُوجِب لِلقُرب»[۱۱] وقتی جذبه از آن سو آمد، آدم منجذب میشود، انجذاب پیدا میکند. انجذاب نزدیک شدن به او است. تمام حالات و حرکات ما باید سیر به او باشد. این عمل یک بُعد باطنی دارد یک بعد ظاهری دارد. «وَ هَذا العَمَل یَتَعلَّقُ بِالقَلب وَ اللِّسَان وَ الجَوارح» بُعد باطنی آن فنا است. همیشه او است و کار او است. کار من هم کار او است. «قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهََِ»[۱۲] کار من و خود من ملک او هستند، مملوک او هستند، جز اویی نیست تا کارهای باشد. انسان توحید افعالی را جدی بگیرد، کار کار او است، نماز هم برای او است، نُسک هم برای او است، همه چیز برای او است این حالت قلبی است. این حرکت دل است، سیر باطن است. وقتی باطن انسان میجوشد، به نوا درمیآید «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»[۱۳] خود را کنار بکش، بگذار او بگوید، تو بلندگوی او باش. نماز تو، جلوهی فعل خدا است. تو کارهای نیستی، تو چه کسی هستی. اگر واقعاً حقگرا باشی، حقبین باشی زبان تو شجرهی طوبی است، زبان تو درختی است که حضرت موسی از آن ندای أنا الحق را میشنود. خود شما درخت باشید، بگذار او بگوید. صدا صدای حق است، او ظاهر است و تو مظهر هستی. او حق است و تو جلوه هستی. او میگوید و تو نطق او هستی. «وَ هَذا العَمَل یَتَعلَّقُ بِالقَلب» ابتدائاً «وَ اللِّسَان وَ الجَوارح» قلب است و نوای دل است و جلوههای او.
اهمّیّت نیت در اعمال
عمل قلب همان نیّت است، حج یعنی قصد. شما همیشه حاجی باشید، همیشه قاصد باشید. همه جا برای شما کعبه باشد و شما در طواف کعبه باشید. «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ»[۱۴] قلب خانهی خدا است، قلب کعبهی حق تعالی است، قلب قبله است و شما اقبال هستید. الحج القصد. یک وقت تمام وجود آدم آهنگ است، عزم است، ارادهی به سوی او است، آدم همیشه حاجی است، همیشه قاصد است و «أمَّا عَمَلُ القَلب فَالقَصد إلى تَعظیمِ» آدم همهجا را کعبه ببیند و همیشه در طواف خانهی او باشید. «فَالقَصد إلى تَعظیمِ … وَ تمَجیدِهِ وَ تَحمیدِهِ» این نیّت، این آهنگ، این عزم، این سیر باطن دنبال آن «وَ التَّفَکُّر فِی صَنَائِعهِ وَ أفعَالِهِ وَ آثَارِ لُطفِهِ، وَ العَزم عَلى إیصالِ الخِیر و الإحسَان إلى عَامَّهِ الخَلقِ» وقتی نیّت او بود، وقتی زندگی انسان آهنگ به سوی حق تعالی بود، جلوههای آن تعظیم او است. هر جا هم تعظیم پیش آمد، ما کارهای نیستیم، او همه کاره است. تحمید «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»[۱۵] تسبیح حق تعالی بزرگ شمردن خدا است که جز او نیست. منزّه است از اینکه جز او باشد. عالمی، کسی، چیزی جز او باشد. خبری جز از ناحیهی او نیست.
تفکّر در صنایع حق تعالی
بنابراین اگر این حال پیش آمد، ما باید ستایش و حمد او را داشته باشیم. مجد و بزرگی او در سیر ما مشهود باشد و فکر در صنایع حق تعالی، خود ما صُنع خدا هستیم، کار ما صنع خدا است. «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»[۱۶] هم خود تو مخلوق هستی، هم کار تو. او که «خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» است، کار تو هم که مخلوق او است. تو چه داری؟ جز او چیزی است که چشم تو را خیره بکند. «وَ التَّفَکُّر فِی صَنَائِعهِ وَ أفعَالِهِ وَ آثَارِ لُطفِهِ» هم موجودات عالم صنع خدا است، صنعت حق است و هم همه چیز فعل الله است و فعل کسی اثر لطف او است.
کارهای خدای متعال هم بُعد لطفی داد، او لطیف است و کارهای او هم لطف است. خدای متعال که به انسان فکر داد و متعلّق فکر هم صنایع و افعال و آثار لطف او بود، برای انسان سفر من الحق الی الخلق پیش میآید. «وَ العَزم عَلى إیصالِ الخِیر وَ الإحسَان إلى عَامَّهِ الخَلقِ» و مظهر رحمانیّت خدا که شد، خیر او فقط به مؤمنین نمیرسد، بلکه خیر او به کافّهی خلق میرسد. رحمانیّت حق تعالی، محدودیّتی در رحمت نیست. خورشید خدا باید بر برّ و فاجر میتابد و باران خدا بر برّ و فاجر میبارد. تو هم خورشید حق تعالی میشوی، تو هم ماء نازل از جانب حق تعالی میشوی، هیچ کسی از تو محروم نیست. «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ».
تبدیل شدن انسان به مجرای فیض الهی با تقرّب به خدای متعال
ببین پیغمبر، علی، فاطمه (صلوات الله علیهم اجمعین) که در آستانهی مباهلهی آنها هستیم و در آستانهی نزول آیات مبارکهی هل اتی هستیم، احسان را ببینید. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»[۱۷] هر کسی به آنها مراجعه بکند نمیگویند تو چه کسی هستی، میگویند تو چه میخواهی؟ اصلاً کاری به سائل ندارد که سائل چه کسی است. میگوید سؤال تو چیست، درخواست تو چیست، به چه نیاز داری که من نیاز تو را رفع بکنم. مسکین، یتیم، اسیر، اسیر کافر است. آن هم که بیاید قوت خود را به او میدهد، نه چیز دیگر به او میدهد، قوت خود را به او میدهد. این احسان به کافّهی خلق، این پیدا کردن دید رحمتی به همهی عالم است. همهی عالم عائلهی خدا است. من هم ید الله هستم، دست خدا هستم. خدا به وسیلهی من عائلهی خود را اداره میکند. خوش به حال من که من امین او هستم. خوش به حال من که دست او هستم، خوش به حال من که سفرهی او هستم خوش به حال من که قوت او برای عائلهی او هستم. همهی موجودات از من فیض ببرند و از من بهره بگیرند. چه فیض علمی باشد، فیض معنوی باشد یا فیض ظاهری باشد. «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ»[۱۸] آدم جزء ایادی خدا میشود و دائماً برای عطای به خلق مبسوط است. «وَ الإحسَان إلى عَامَّهِ الخَلقِ» بنابراین باذل بودن در ابعاد علمی و معنوی و مادی جلوهی رحمت رحمانیّت حق تعالی است و انسان وقتی ذوب در حق تعالی است، وجود او هم مجرای فیض او میشود و همهی موجودات از او متنعّم میشوند. «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَرى … وَ بِوجُودِهِ ثَبَتِتِ الأرضَ وَ السَّمَاء»[۱۹] شمر هم مهمان امام حسین بود، سر سفرهی او، او را میکشت.
کسی که میخواهد منبر برود به چه چیزی توجّه داشته باشد؟
چه آدم بخواهد منبر برود، چه بخواهد پای منبر باشد، باید به خداوند توجّه داشته باشد. باید وجههی او «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[۲۰] باشد. منبر کار خطرناکی است، کما اینکه محراب خطرناکتر است. گاهی انسان یک عمر در محراب مشرک بود. مأموم برای خداوند به او اقتدا کرده است ولی نظر او به دیگران بوده است. یکی از بزرگان را نقل میکنند، مدّتی امامت میکرد، دفعتاً کفشهای خود را برداشت و رفت و دیگر هم برای نماز جماعت نیامد. گفتند چرا؟ گفت یک کسی از من استخاره کرد، برگشتم نگاه کردم دیدم چه جمعیتی پشت سر من برای نماز آمدهاند. خوشم آمد، بر خود لرزیدم. ای وای بر تو یک عمر عوض اینکه به خدا نگاه بکنی، نگاه به بندگان خدا کردی. ترسیدنم که نماز من ریا بوده باشد، لذا این عُرضه را در خود ندیدم که من امام باشم و اینها را به سوی خدا ببرم.
آدمی که خود توجّه به دیگران ندارد، چطور میتواند دیگران را متوجّه خدا بکند؟ منبر هم همینطور است. گاهی انسان دنبال تعریف دیگران و گرفتن کار خود است، یک عمری در بالای منبر خودنمایی کرده است. عوض اینکه خدا را نشان بدهد، همهجا خود را نشان میدهد. لذا یک جایی طیب الله نگویند، نگیرد آنجا خود را شکست خورده میبیند. یک جا دنبال این نبوده است که آیا این منبر من را خدا قبول کرده است یا نه، امام زمان امضاء کرد یا نه. منبر و محراب دو آیینه هستند که باید خدا را نشان بدهند و این نکته، نکتهی بسیار دقیقی است که دقّت انسان به خداوند باشد، حرف میزند برای خدا، نگاه میکند برای خدا، حرکت و سکون او رنگ خدا داشته باشد و بوی خدا بدهد. اگر خدا بود خوشا به حال او، اگر خدا در حرفهای او نبود بدا به حال او.
ترک گناه راهی برای قوّت یافتن اراده
برای قوی شدن اراده ترک گناه مهمترین عامل است. آدم هر گناهی که برای خدا ترک میکند، خدای متعال یک قوّت جدیدی به او میدهد. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ»[۲۱] و جهاد فینا اوّل آن تخلیه است، از ترک گناه شروع میشود. خیلی وقتها بحمد الله گناه پیش نمیآید، انسان گناه نمیکند. مخصوصاً در محیط طلبگی محیط فرشتگی است، این خیلی سازنده نیست. جای شکر است، واقعاً جای شکر است که لجن پیش نیامده است تا نجس بشود. پای او در باتلاق نرفته است که کثیف بشود. گناه باتلاق است، بلکه پای او گیر بکند متعفن میشود، کثیف میشود، نجس میشود. ولی در محیط گناه نبود و گناه نکردیم، این ارادهی ما را قوی نمیکند. گناه پیش آمد و گناه نکردیم این اراده را قوی میکند. نماز اوّل وقت اراده را قوی میکند، روزه اراده را قوی میکند و نگاه امام زمان است که وقتی یک نگاه بکند انسان اسیر خود نباشد، او قوی است، گذشتن از خود ایثار.
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۲۲] از خود گذشتن، از آبرو برای خدا مایه گذاشتن، خدا به شما آبرو داد این را آبرو را برای خدا صرف بکنید، خدا به شما قوّت میدهد. هر چه دارید به خدا بدهید «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ».
در آستانهی ماه محرم چگونه اشک خود را برای امام حسین را زیاد بکنیم؟
اشک که در اختیار ما نیست، زیاد بکنیم یا کم بکنیم. «هُوَ … أَبْکى»[۲۳] خدا میگریاند. هم خدا میخنداند، هم خدا میگریاند. «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى» آدم گناه نکند، اشک خود خیلی نعمت است. «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ»[۲۴] هدف خدا است، انسان بخواهد به خدا نزدیک بشود و حالتی که در آن حالت انسان مطمئن است به خدا رسیده است، حالت شکستگی او است. اشک نمود انکسار آدم است و انکسار را خدا باید به انسان بدهد و حجاب نمیگذارد انسان شکسته بشود. گناه حجاب است، قساوت میآورد، ترک گناه رقّت میآورد.
از کجا بفهمیم عزاداری خالصانه کردهایم؟
لزومی ندارد بفهمیم. آدم باید عزادار امام حسین باشد، خود را قاطی بکند. همه آمدند یا حسین بگویند با اینها یکی بشود. امام حسین در هم میخرد، إنشاءالله درهم میخرد. در روضه انسان برای غیر خدا برود، یک چیزی که برای خدا باشد خدا درهم میخرد. شما در عزاداریها خیلی دنبال این مسائل نباشید. بروید اگر حالی بود، آنجا شرکت بکنید. خود مجالس امام حسین انسان را میبرد.
پیغمبر فرمودند قلب را به همین خاطر گفتند که ثابت نیست، عوض میشود، تغییر میکند. گاهی انسان خیلی خوب میشود، گاهی خیلی بد میشود، گاهی حال حضور دارد، گاهی حال بسط دارد، گاهی حال قبض دارد، بشر همین است و به تعبیر آیت الله بهاء الدّینی تا مبدأ میل انسان عوض نشده است، همین است که است. گاهی بلند میشویم، گاهی زمین میخوریم، مدام افتان و خیزان تا ببینیم چه کسی دست ما را میگیرد و ما را بلند میکنیم. تا خود ما هستیم همین هستیم. إنشاءالله این حال به مقام که برسد انسان از خود عبور بکند «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»[۲۵] ولی انسان خدا بود عمر انسان خروج از ظلمات و ازدیاد نور خواهد بود. خدا متولّی صالحین است تا انسان صالح نشده است «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً»[۲۶] عمل صالح نه، خود صالح. تا خود انسان صالح نشده است این گرفتاریها است. منتها خوب دستور مراقبه دادند برای همین است. مراقبه که فرمایش بزرگان است.
نارضایتی انسان از خود، راهی برای ترک گناه
بله این احادیث هم از آن احادیث خاص است که اگر شما گناه نمیکردید، من مخلوق دیگری میآوردم که آنها گناه بکنند، این خیلی معنی دارد. خدا غفّار است لزومی ندارد انسان گناه بکند، باید انسان خود را گناه بداند و باید از خود فرار بکند. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»[۲۷] مادامی که انسان خود را خوب میبیند، این آدم آدم نمیشود. اینکه آدم را خدا مبتلا به گناه میکند، این دیگر خیلی مرحلهی پایین است که انسان با گناه آدم بشود. «وجُودُکَ ذَنب لَا یُقَاسُ بِهِ ذَنب»[۲۸] تا آدم خود را دوست دارد، باید بداند که به جایی نمیرسد، باید انسان مرتّب از خود فرار بکند از خود ناراضی باشد.
حال خوب
من به دنبال روایتی که از امام رضا (علیه السّلام) نقل شده است که حضرت وقتی نام مبارک حضرت حجّت میآمد، دست مبارک خود را روی سر میگذاشتند. این حالت هم حالت خوبی است. آدم با نام نامی آقا جان خود دست به سر بگذارد و حالت تواضع پیدا بکند خوب است. من روایت آن را ندیدم «الطُّرُق إلی الله بِعَددِ أنفَاسِ الخَلَائِق» مرحوم آیت الله خوشوقت میفرمایند حدیث نیست ولی
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت. همانجا قامت رعنا ته وینم.
از هر راهی میشود به خدای عزّ و جلّ نزدیک شد
همهی عالم آیهی خداوند است. آیهی خداوند است یعنی در همه چیز میشود خداوند را دید، از هر چیز میشود برای قرب به خداوند استفاده کرد. منتظر عبادت خاص نباید بود بلکه از هر دلی راهی است و از هر وسیلهای هم میشود به قرب حق تعالی رسید. «حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً». خود آقای طباطبایی در حالات خود نقل کردند و دیگران هم از ایشان نقل کردند که مرحوم آقای طباطبایی در اوائل کار خود خیلی دلگرم به درس نبودند. مرحوم آقای قدّوسی که داماد و شاگرد ایشان بود، میگفت که آقای طباطبایی سرپرست داشت، یتیم بود کسی اینها را سرپرستی میکرد. استاد گرفته بودند، میآمد در خانه درس میگفت. آقای طباطبایی هم خیلی به درس گوش نمیداد. آن استاد یک روز او را ملامت میکند میگوید پول یتیم میگیریم اینجا میآییم. اگر بنا نداری درس بخوانی، برای چه ما پول میگیریم میآییم؟ دل این یتیم میشکند. میرود در بیابان یک نمازی میخواند، از خدا درخواست میکند یا به من شوق درس بده یا من را ببر. خدا هم آن شق اوّل را قبول میکند. آقای طباطبایی دارد که بعد از آن من در هیچ درسی چیز جدیدی به دست نیاوردم. یعنی همیشه خود را آماده میکرد، پیش مطالعه داشت، وقتی سر درس میرفت تقریباً آنچه استاد میگفت، همیشه بلد بود.
«اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۲۹] خدا از این نمازها یک دو رکعتی هم به ما بدهد، کار ما درست میشود. دو رکعت نماز از انسان قبول بشود، همه چیز او قبول است. معلوم است که تا به حال دو رکعت نماز هم به دست نیاوردیم. «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[۳۰] از هر فرصتی استفاده بکند، یک جا میگیرد، باید اینقدر تکرار کرد. (اینقدر در میزنم این خانه را) این نماز خواندنها در زدن است، بالاخره یک نمازی إنشاءالله قبول میشود و ما هم راه آقای طباطبایی را إنشاءالله به دست ما میآوریم.
معالجهی تکبّر
برای علاج تکبّر پنهان؛ تمرین عملی. اجمالاً خدا شافی است و تکبّر از بیماریهای بسیار خطرناک است. کبر اوّل گناهی است که در عالم واقع شده است و منشأ همهی گناهان این تکبّر است. حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) دارد که خدای متعال نماز را برای معالجهی کبر قرار داده است. «وَ الصَّلَاهَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْر»[۳۱] نشان میدهد که اگر نماز انسان نماز باشد، باید بیماری تکبّر با نماز معالجه بشود ولی همهی اینها گاهی انسان در نماز نه تنها معالجه نمیشود، بلکه نماز او نماز شیطان میشود، خیلی نماز خوانده است. «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ»[۳۲] نمازی که توأم با سهو و ریا است، آن نماز کارساز نیست. اجمالاً خدا بلد است، گاهی با یک مرضی، گاهی با یک شکستی آدم خوب میفهمد که هیچ کاری از او ساخته نیست. موت و مرض و فقر انسان را میسازد. در مرگ زیاد فکر بکنید. مرگ حق است، جوانی و پیری هم ندارد. وقتی چنگال مرگ گلوی انسان را فشار میدهد، هر کسی باشد عاجز میشود. امور به دست خدا است.
بیانی از عظمت امام علی (علیه السّلام)
بله مطلب آقا میرزا جواد آقای ملکی قابل تکرار است. خود ایشان نور است و نام ایشان هم نورآور است. از ایشان پرسیدند که آیا «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ» جزء اذان است؟ ایشان فرمودند که نماز جزء «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ» است. این خیلی برای کسی که اهل توحید باشد بار و پیام دارد. کسی رو به قبله نماز نخواند نماز او نماز نمیشود. امیر المؤمنین قبله است، کعبه است، نماز با جهتگیری به سوی او نماز میشود و الّا نماز نیست.
به لقمان گفتند ادب از چه کسی آموختی؟ گفت از بیادبان. اگر ما در بعضی از مسئولین رفتاری دیدیم که جان ما آتش گرفت، برای جبران باید ما خیلی خوب باشیم. آنچه را که آنها از بین میبرند، خدای متعال به وسیلهی ما برگرداند إنشاءالله.
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲٫
[۳]– سورهی قصص، آیه ۷۷٫
[۴]– سورهی اسراء، آیه ۸۵٫
[۵]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲٫
[۶]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۷]– سورهی جمعه، آیه ۱٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲٫
[۹]– سورهی الرّحمن، آیه ۶۰٫
[۱۰]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۱]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲٫
[۱۲]– سورهی انعام، آیه ۱۶۲٫
[۱۳]– سورهی نصر، آیه ۳٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۶۷، ص ۲۵٫
[۱۵]– سورهی نصر، آیه ۳٫
[۱۶]– سورهی صافات، آیه ۹۶٫
[۱۷]– سورهی انسان، آیه ۸٫
[۱۸]– المصباح للکفعمی، ص ۶۴۷٫
[۱۹]– مشارق أنوار الیقین، ص ۱۵۷٫
[۲۰]– سورهی انعام، آیه ۷۹٫
[۲۱] – سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۲۲]– سورهی آل عمران، آیه ۹۲٫
[۲۳]– سورهی نجم، آیه ۴۳٫
[۲۴]– منیه المرید، ص ۱۲۳٫
[۲۵]– سورهی بقره، آیه ۲۵۷٫
[۲۶]– سورهی توبه، آیه ۱۰۲٫
[۲۷]– سورهی ذاریات، آیه ۵۰٫
[۲۸]– الوافی، ج ۱، ص ۱۰۳٫
[۲۹]– سورهی بقره، آیه ۱۵۳٫
[۳۰]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲۱٫
[۳۱]– وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۲٫
[۳۲]– سورهی ماعون، آیات ۴ تا ۶٫
پاسخ دهید