«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهُِ فِی أَرْضِهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ سَفینَۀَ النَّجَاۀ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الأنبِیَاءِ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

ادب، ثمره‌ی عقل است

از دیدگاه قرآن کریم تفکّر از جلوه‌های عقل است. اولو الألباب کسانی هستند که هم اهل فکر هستن دو هم اهل ذکر. ادب از جلوه‌های فکر است. انسانی که کارهای خود را براساس اندیشه انجام می‌دهد برنامه‌ریزی، نظم، حسابگری در کار خود دارد. اگر بخواهیم ادب را معنی کنیم یعنی کار را انجام دادن کار به آن صورتی که باید انجام شود. کار را در وقت، محل و به اندازه‌ی خود آن ارائه کردن ادب است.

Masjed-13940505 (1)

مرحوم علّامه‌ی بزرگوار، صاحب تفسیر المیزان می‌فرمایند: ادب عبارت است از شیوه‌ای که برای انجام کار اعمال می‌شود تا این کار مرغوب قرار بگیرد و دیگران، بینندگان، ناظرین، شنونده‌ها به آن کار رغبت کنند، نهادینه شود. انجام چنین کاری باید براساس فکر صورت بگیرد. ادبیات عرب هم به همین لحاظ ادبیات است چون کسی که اهل ادب نیست در گفتار خود فعل و فاعل و مبتدا و خبر را رعایت نمی‌کند. امّا کسی که ادبیات خوانده می‌داند جای فاعل کجا است، جای مفعول کجا است، جای مبتدا کجا است، جای خبر کجا است؟ و ادب جزء اموری است که در اسلام در همه جا جایگاه دارد لذا فقهای ما در تمام ابواب فقه کتاب تجارت را بحث می‌کنند و آداب تجارت را هم می‌گویند، آداب قضاوت، آداب القضاء یک بحث مجزّا است، محتوای قضاوت یک چیز است، شیوه و ادب قضا چیز دیگری است.

کسب و کار ادب دارد، ازدواج ادب دارد، تعلیم و تعلّم ادب دارد، مرحوم خواجه طوسی در باب ادب طلبگی کتابی به نام آداب المتعلّمین نوشته‌اند. این رعایت ادب زندگی را زیبا می‌کند، بی‌ادبی زندگی را به هم می‌ریزد و آن را نامرغوب و نامربوط می‌کند لذا آدم بی‌ادب جایگاهی ندارد. در این رابطه چند حدیث می‌خوانم و سپس در ارتباط با آیاتی که در محضر آن بودیم مطالبی را خدمت شما ارائه خواهم کرد.

آیات و روایاتی در زمینه‌ی ادب

وجود مبارک امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «أَدَّبَنِی أَبِی ع بِثَلَاثٍ»[۲] پدرم من را به سه چیز امر کرد: «قَالَ لِی یَا بُنَیَّ» فرمودند فرزند من «مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ» اگر کسی با آدم بد، با دوست بد نشست و برخاست کند سالم نمی‌ماند. معاشرت با انسان‌های بد انسان را بد می‌کند. اگر شما بخواهید با همسایه‌ی بد، با فامیل بد، با دوست بد که می‌دانید خیانت دارد، ظلم دارد، حریم‌شکنی دارد، حرام‌خواری دارد، چشم ناپاک دارد، با آدم‌هایی که به امراض اخلاقی مبتلا هستند اگر رفت و آمد کردید بدانید که شما هم گرفتار می‌شوید و سالم نمی‌مانید و به بیماری‌های او مبتلا خواهید شد. «مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ وَ مَنْ لَا یُقَیِّدْ أَلْفَاظَهُ یَنْدَمْ» هر کسی در گفتار خود حرف خود را مهار نکند، بی‌مهابا سخن بگوید، هرچه بدهانش آمد بگوید دیر یا زود پشیمان می‌شود. آدم‌هایی که زبان خود را حفظ نمی‌کنند، همه جا حرف می‌زنند، هر حرفی را می‌زنند، با همه کسی حرف می‌زنند، این انسان، انسانی است که خود را مهار نمی‌کند، آدم بی‌صفت و بی‌ملاحظه‌ای در گفتار است که دیر یا زود پشیمان می‌شود «وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ» هر کسی هم به جاهای بد رفت و آمد کند آبروی خود را از دست می‌دهد ولو کار بد نکند ولی وقتی به جا و محل‌های بدنام، به کانون‌ها و مکان‌های بد قدم گذاشت مردم نسبت به او بدبین می‌شوند.

ببینید چقدر ادب حکمت زندگی‌سازی است، ادب چقدر زیبا است! فرمود: «خَیْرَ مَا وَرَّثَ الْآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَبُ»[۳] بهترین ارثی که خانواده‌ها برای نسل خود باقی می‌گذارند ادب و فرهنگ است نه مال. مال از بین می‌رود ولی فرهنگ و ادب باقی می‌ماند.

Masjed-13940505 (2)

«إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى الْفِضَّهِ وَ الذَّهَبِ»[۴] نیاز مردم به فرهنگ و ادب بیشتر از نیاز آن‌ها به طلا و نقره است. آن چیزی که به انسان ارزش می‌دهد طلا و نقره نیست ولی ادب، فرهنگ، دین انسان را وزین می‌کند، در دل‌ها برای انسان جا باز می‌کند و انسان، انسان ارزشی می‌شود. حالا در ادب بالاترین جایگاه ادب رعایت ادب خدا است که در سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۵] اوّلین هدف این است که انسان خود را بشناسد. اگر کسی قدر و اندازه‌ی خود را شناخت آدم باادبی است امّا کسی که اندازه‌ی خود را نمی‌شناسد پا از حدّ خود فراتر می‌گذارد، فکر می‌کند هیچ مرزی ندارد. خود این مرزبندی ادب است. اوّلین کاری انسان مؤدّب این است که خود را می‌شناسد. آدمی که واقعیت خود را شناخته باشد می‌فهمد مملوک خدا است، فقیر است، آن کسی که غنیّ علی الإطلاق است خدا است، آن کسی که فقیر علی الإطلاق است من هستم. یک فقیر که هیچ ندارد با غنیّ مطلق باید چگونه برخورد کند؟ اگر من هیچ ندارم و او همه چیز دارد، اگر من هیچ نمی‌دانم او همه چیز می‌داند، اگر من هیچ توانی ندارم و او قدرت مطلق است آیا روا است من بدون اذن او، بدون رضایت او قدمی بردارم؟

«لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» فرمود: بر خدا و رسول در امورات خود پیشی نگیرید؛ یعنی بدون برنامه از ناحیه‌ی مالک، رب و مربّی خود حرکت نکنید. شما که مملوک هستید، شما که مالک و خالق دارید جدول زندگی را او باید به شما بدهد. از جدول خارج نشوید بنابراین باید در همه جا احکام الهی را رصد کرد، هر اقدامی، هر قدمی، هر قلمی، هر نگاهی، هر حضوری، هر غیبتی از جانب خدا حکمی دارد تا زمانی که حکم خدا را به دست نیاوردید و وظیفه‌ی شرعی خود را ندانستید اقدام نکنید. این رعایت ادب پروردگار متعال است.

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»[۶] طرف شما از شما غایب نیست، حریم او را حفظ کنید. اگر شما بدون رعایت احکام شرعی، احکام اخلاقی، احکام اعتقادی، اگر خودسرانه زندگی کردید این مالک ناظر بر تو است، «اتَّقُوا اللَّهَ» حریم او را حفظ کن «إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ» هم سمیع است و هم می‌داند، از رفت و آمد و کسب و کار و روابط تو اطّلاع دارد، با چنین کسی روبرو هستی بنابراین نمی‌شود انسان در ‌این‌جا بی‌ملاحظه باشد.

آیه‌ی بعدی می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ»[۷] آیه‌ی اوّل کلّی بود، آیه‌ی دوم به بعضی از مصادیق ادب اشاره کرده و خواسته ما را تربیت کند. یکی از آداب این است که انسان در برابر کسی که شخصیت ما را می‌سازد. ‌این‌که پیغمبر خدا فرمودند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»[۸] من و علی پدر شما هستیم. پدر نسلی ما شخص ما را ساخته است ولی پیغمبر که پدر ما است شخصیت ما را ساخته است. اگر او آداب معاشرت را به ما نمی‌آموخت، نوع فکر کردن را به ما آموزش نمی‌داد، اخلاق و ملاک ارزشی را به ما القاء نمی‌کرد ما با حیوانات فرق نداشتیم. ما که انسان هستیم، قانونمند هستیم، با انضباط هستیم، کار ما حساب درستی دارد به برکت تربیت دینی ما است و این از آثار و برکات پیامبر ما و امیر المؤمنین است. بنابراین ما تربیت‌شده‌های دامن پیامبر هستیم. او برای ما شخصیت ساخته است. حالا که او پدر ما است و ما فرزند پیغمبر هستیم، فرزند امیر المؤمنین هستیم باید رعایت ادب فرزندی و پدری را حفظ کنیم.

رعایت ادب در برابر پدر و مادر

یکی از آداب برخورد با پدر و مادر این است که انسان در سخن گفتن خود طوری سخن بگوید که او بالاتر از انسان باشد، انسان بر او تفوّق نداشته باشد. «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ» صدای خود را هنگامی که با پیغمبر صحبت می‌کنید، با پدر معنوی خود، با پدری دینی، وقتی با تربیت‌کنندگان دینی خود صحبت می‌کنید مبادا بی‌مهابا صدای خود را بلند کنید آن‌طور که دو دوست با هم بحث می‌کنند، یا به همان نوعی که فرزند خود را صدا می‌کنید، گاهی داد می‌زند و فرزند خود را صدا می‌زند، این‌طور با پیغمبر خود حرف نزنید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» هم هنگام سخن گفتن آهسته سخن بگویید، با صدای منخفض صحبت کنید، تن صدای خود را بالا نبرید. ادب اقتضا می‌کند آدم با کسی که حیا دارد، ملاحظه می‌کند اصلاً نمی‌تواند بلند صحبت کند، هرچه حیا بیشتر باشد صدا پایین‌تر است و حیا جزء ادب است. آدم‌های بی‌ملاحظه و بی‌حیا، بی‌ادب هستند. ادب از شعبه‌های عقل و حیا است. وقتی کسی را مهم می‌دانیم در برابر او حیا ، شرم و ملاحظه داریم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» باحیا باشید، صدای خود را در مقابل بزرگان خود، در مقابل بزرگان معنوی خود بالا نبرید. «وَ لا تَجْهَرُوا» جهیر الصّوت کسی است که فریاد می‌کشد، صدا او صدایی است که طنین ایجاد می‌کند. می‌گوید با صدای هرچه تمام، هرچه رسا این مطلب را گفتم. نمی‌توانید در مقابل پیغمبر فریاد بکشید. آدم فرزند خود را صدا می‌زند آهای حسن آقا؛ نمی‌توانید پیغمبر را این‌طور صدا بزنید. نه تن صدای شما بلند باشد و هم جهیر الصّوت نباشید، نخواهید که فضا را با صدای خود پر کنید «کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» باید برای او یک رتبه‌ی بالاتر در نظر بگیرید، در باور شما این باشد که او در یک مقام بالاتر است، در یک مقام بالاتر است، او مثل دیگران نیست، شما با دیگران یک حساب دارید ولی باید با برجسته‌های عرشی حساب دیگری داشته باشید. اگر این کار را انجام دادید هم آیه‌ی اوّل که بدون برنامه گرفتن از او خودسرانه زندگی نکنید، شما تحت ولایت و قیمومیت او هستید و او سرپرستی شما را بر عهده گرفته است. بدون برنامه گرفتن از سرپرست و ولی خودسرانه زندگی نکنید، خودسرانه سخن نگویید، خودسرانه درآمدی را در زندگی نیاورید و هزینه نکنید، همه‌ی این موارد در «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» است. منضبط داشته باشید و انضباط خود را از او بگیرید. ادب بعدی این بود که وقتی با او برخورد می‌کنید برخورد توأم با حیا و ادب داشته باشید، هم صدا بالا نرود و هم صدا فضا را پر نکند.

ادب یاران حضرت علی (علیه السّلام)

نقل دارد که حضرت علی (علیه السّلام) یکی از یاران بسیار مخلص خود را که ابو الأسود دوئلی بود. ابو الأسود به قدری شیدای امیر المؤمنین بود. بعد از شهادت حضرت امیر، که معاویه حقوق یاران امیر المؤمنین را یکی بعد از دیگری قطع کرد و برای آن‌ها محرومیت‌های اقتصادی و اجتماعی پیش آورد؛ یکی از آن یاران امیر المؤمنین ابو الأسود بود که همسر و فرزندان او گرسنه ماندند. به معاویه خبر رسید که الآن وقت فریب دادن او است؛ وضع اقتصادی او به هم ریخته و به شدّت از نظر مالی در مضیقه قرار دارد. الآن وقت معامله کردن با او است. معاویه مشک عسلی را که با زعفران آمیخته بود برای او فرستاد. وقتی انسان روزه دارد مخصوصاً در این روزهای بلند- از جلو نانوایی که عبور می‌کنید بوی نان در شما اثر می‌گذارد ولی روزهای دیگر بوی نان را احساس نمی‌کنید.

این نامرد با آن روانشناسی شیطانی که داشت می‌دانست که باید چه کار کند. بچّه‌های گرسنه در خانه هستند، دختر بچّه‌ها با عواطف خاصّی که دارند… معاویه برای آن‌ها عسل زعفرانی فرستاد. هم خود عسل اگر از بیابان‌های پرگل باشد بوی خوشی دارد و هم زعفرانی که با عسل مخلوط کرده بود عطر این عسل را مضاعف می‌کرد. وقتی این عسل را به خانه‌ی ابو الأسود بردند، گفتند خلیفه هدیه فرستاده است. بچّه‌های گرسنه آمدند و دور مشک عسل را گرفتند و در مشک را باز کردند. دختر ابو الأسود با گرسنگی تمام و با ولع انگشت در عسل کرد و به دهان خود گذاشت که پدرش از راه رسید. گفت: دخترم چه کار می‌کنی؟ گفت: خلیفه برای ما عسل فرستاده می‌خواستم رفع گرسنگی کنم. گفت: می‌دانی به چه دلیل این عسل را فرستاده است و می‌خواهد با شما چه معامله‌ای کند؟ گفت: خیر. گفت: می‌خواهد با شیرینی این عسل حلاوت محبّت علی را از شما بگیرد. عسل به گلوی دختر رسیده بود که با شنیدن این حرف انگشت در گلو زد که آن عسل را بالا بیاورد که حتّی مختصری از آن عسل در گلوی او باقی نماند. این ادب ولایی و دینی است. چنین بچّه‌هایی تربیت کرده بود و با آداب عاطفی و ولایی تمام وجود آن‌ها سرشار بود. امیر المؤمنین چنین شخصیتی را به قضاوت منصوب کردند. وقتی او به محلّ قضاوت خود رفت در همان روز اوّل نامه‌ای از امیر المؤمنین دریافت کرد که به محض ‌این‌که نامه‌ی من به تو رسید از قضاوت معزول هستی؛ سمعاً و طاعتاً ولی خودش مشکل خود را نمی‌دانست. نه اهل رشوه بود، نه اهل ظلم بود، نه اهل مسامحه بود، قضاوت از او مشاغل بسیار سنگین و خطرناک است؛ قاضی علی شفیر جهنّم. درست در لبه‌ی جهنّم است. اگر حواس او جمع نباشد با مختصر تمایلی از یکی از طرفین به جهنّم می‌رود حتّی اگر حکم ناحق ندهد ولی رکون داشته باشد، میل او به یکی از این دو طرف باشد قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ»[۹] حالا چون این دوست یا فامیل من است اگر پرونده‌ای پیش آمد یا دوست من سفارش او را کرده است قاضی به جانب او میل داشته باشد ولو در موقع تشخیص و قضاوت این‌طور نباشد، فقط پیش‌داوری کند و به کسی تمایل داشته باشد گرفتاری برای او دارد. جناب ابو الأسود اهل هیچ کدام از این حرف‌ها نبود، پاک و پاکیزه بود، حرام در وجود او راه نداشت.

امّا بساط قضاوت خود را جمع کرد و خدمت حضرت امیر (علیه السّلام) آمد. عرضه داشت: یا امیر المؤمنین ما تسلیم شما هستیم. هرچه از دوست می‌رسد نیکو است امّا می‌خواستم ببینم مشکل من چه بود؟ متوجّه نشدم علّت این کار چه بود؟ حضرت فرمودند: به من گزارش رسیده است که تن صدای تو بلند است. اشخاص که پیش تو می‌آیند مرعوب می‌شوند. وقتی حرف می‌زنی درشت حرف می‌زنی و آدم‌های ضعیف، آدم‌های بی‌کس در برابر تن صدای تو نمی‌توانند حقّ مطلب را ادا کنند.

عدالت، جلوه‌ی اجتماعی ادب

از وجود نازنین خاتم انبیاء، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَعْتَعٍ»[۱۰] امّتی به پاکی نمی‌رسد، امّت پاکیزه‌ای به حساب نمی‌آید مگر ‌این‌که حقّ آن مظلوم در آن امّت از ظالم گرفته شود بدون ‌این‌که هیچ ذلّتی برای مظلوم باشد و در گرفتن حقّ خود ناچار نباشد به قاضی التماس کند، خود را تحقیر کند، پشت در بایستد، یا رشوه بدهد، یا پارتی ببرد تا به حقّ خود برسد. امّتی که در گرفتن حقّ خود مشکل دارد، راه عدالت صاف نیست، باید اشخاص مختلف را ببیند، باید مقدّمات فراهم کند، اگر بی‌کس و بی‌پول باشد باید پشت در بماند، مورد اعتنا قرار نگیرد این امّت، امّت پاکی نیست. نمی‌گوید قاضی پاک نیست، معلوم می‌شود امّت مریض هستند، جامعه مریض است، فرهنگ خراب است، اگر جامعه درست بود، اگر امّت درست بود، اگر همه حق‌شناس بودند قاضی ظالم بر آن‌ها تسلّط پیدا نمی‌کرد. هر جا دیدید قاضی‌های نا به سامان دارید، مسئولین بد دارید به خودمان برگردیم و ببینیم ما کجا رعایت نکردیم، بی‌رحمی کردیم که گرفتار بی‌رحم‌ها شدیم. ما چه کسانی را تحقیر کردیم که حالا برای گرفتن حقّ مشروع خودمان باید پشت در ادارات برویم و تحقیر بشویم؟ او پول می‌گیرد که به ما خدمت کند ولی وقتی می‌رویم تحقیر می‌شویم و باید آبروی خود را بگذاریم و بیاییم. این نشانه‌ی بیماری فرهنگی است، نشانه‌ی مرگ ادب در آن جامعه است. اگر جامعه خودساخته و مؤدّب بود نباید چنین کسانی بر مردم تسلّط پیدا می‌کردند. کسانی که در مسئولیت‌های مختلف هستند و حریم مردم را حفظ نمی‌کنند از اسرائیل و آمریکا نیامده‌اند فرزندان خود ما هستند که وقتی مسئول یا مدیر کل یا رئیس می‌شوند درِ اتاقش به روی مردم بسته می‌شود و کسی به اتاق او راه ندارد؛ این کار درستی نیست.

حضرت امیر المؤمنین به چه خصلتی در او اشاره کرد؟ نه رشوه گرفتی، نه ظلم کردی، امّا تو با این تن صدا برای قضاوت مناسب نیستی چون وقتی افراد ضعیف به تو مراجعه می‌کنند مرعوب می‌شوند، ابهّت تو روی آن‌ها را می‌ترساند.

Masjed-13940505 (3)

رعایت ادب در پرداختن صدقه

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ» اگر این‌طور شد نتیجه چه می‌شود؟ «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» یکی از اموری که عمل را باطل می‌کند همان‌گونه که صدقه جزء مستحبّات است، بلا را دفع می‌کند، باعث شفای مریض می‌شود، برکات زیادی دارد، موجب تقرّب به خدا است امّا اگر در پی صدقه دادن منّت بود این صدقه باطل می‌شود، حبط می‌شود. اگر شما به پیغمبر مراجعه کردید یا پیش بزرگی رفتید و می‌خواهید از او استفاده کنید و این عمل خود را یکی از اعمال قربی به حساب آوردید وقتی ادب را رعایت نکنید خدای متعال این عمل شما را حبط و بی‌نتیجه می‌کند و رویشی نخواهد داشت.

ذکر مناسبت ایّام

یکی از مناسبت‌های این ایّام فاجعه و مصیبت تخریب قبور ائمّه‌ی ما در مدینه‌ی منوّره است که حدود ۸۰ سال قبل، در سال ۲۴۴ قمری (احتمالاً در ذکر تاریخ اشتباهی رخ داده است!) این گروه آدمکش، این گروه عدل اسرائیلی‌ها، این کودک‌کش‌ها، این خونخوار‌ها، این تروریست‌ها، این عوامل آمریکا و انگلیس یعنی سلفی‌ها و وهّابی‌ها اوّلین جنایتی را که نسبت به ائمّه (علیهم السّلام) انجام دادند این بود که قبور شریف ائمّه‌ی بقیع را ویران کردند.

مرحوم آیت الله آقای شاهرودی حاضر نبود به مکّه یا مدینه برود بالاخره شخصی از مقلّدین ایشان آمد و همه‌ی امکانات را برای ایشان فراهم کرد و تمام بهانه‌هایی که ایشان آورد را برطرف کرد و ایشان مستطیع شدند و شرعاً نتوانستند نروند. وقتی وارد قبرستان بقیع شدند فریادی کشیدند و از هوش رفتند. فرمودند: برای همین طاقت ندارم که قبر امامان‌مان را این‌طور ویران‌شده ببینم.

قبر چهار امام است. گاهی اوقات وقتی می‌روید می‌بینید گازوئیل یا چنین چیزهایی ریختند. این کار در مدینه سابقه دارد اگر ‌این‌جا قبر را تخریب کردند گذشتگان آن‌ها درِ خانه‌ی فاطمه را آتش زدند.

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– بحار الأنوار، ج۷۵، ص ۲۶۱٫

[۳]– الکافی، ج ۸، ص ۱۵۰٫

[۴]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۳۷٫

[۵]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱٫

[۶]– همان.

[۷]– همان، آیه ۲٫

[۸]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمهج ‏۵، ص ۱۴٫

[۹]– سوره‌ی هود، آیه ۱۱۳٫

[۱۰]– نهج البلاغۀ، ص ۴۳۹٫