بسم الله الرّحمن الرّحیم
لزوم بستن ورودی های شیطان
بحث ما در خدمت شما عزیزان، بررسی نحوه خلاص شدن از چنگ وسوسه گران درون ذهنمان بود. چه کنیم خانه دل، از تاخت و تاز و چپاول غارتگران داخلی که عبارت باشد از وهم و خیال و وارداتی که در طول زندگی از طریق حواس پنجگانه وارد ذهن ما شده و در اثر واردات بدون کنترل و بیرویه، آشوبی به پا شده و در این کشور بحران ایجاد شده، هر گوشهاش یک شیطان لانه کرده، طعمه گذاشته و حال به قدری کشور دل، از دست ما خارج شده که ما هیچ حاکمیتی بر قلب و درون خودمان نداریم مثل کشورهای بحران زده که در هر گوشه ی آن یک یاغی پرچمی زده است و ادعای مالکیت میکند. حکومت مرکزی هم به قدری ضعیف شده که نمیتواند این یاغیها را، آشوب گرها را و این متجاوزینی که از بیرون مرزهای جان، بدون اذن به قوه قهریه یا به عنوان ستون پنجم، ناشناخته وارد شدند، فضا را مناسب دیدند و عنان اختیار دل را از عقل و دین بیرون کردند. ما هستیم و این دل شلوغ که اجازه خلوت را با خدا نداریم. اجازه بازگشت به خویشتن خود را نداریم. اجازه حضور قلب در نماز نداریم. اجازه خلوت با ائمه و زیارتگاه ها پیدا نمیکنیم. و احیاناً اجازه تمرکز علمی و معرفتی هم به ما داده نمیشود. درون شلوغ است از هر گوشهای از دل آوازی بر میخیزد و ما را بیآنکه خودمان متوجه شویم با خودمان میبرد. تکبیره الاحرام را گفته است، در ظاهر هم با بالا بردن دست، گفته دنیارا پشت سر انداختم و روبه تو آوردم اما دل در اختیار او نبود که پیش خدا ببرد وقتی سلام نماز را میدهد تازه یادش میآید که نماز میخواندم. کجاها رفته این ذهن، این فکر، این دل خودش هم مبهوت است که چطور من میخواستم با خدا باشم اما در نماز هم به من اجازه داده نشد که با خدا باشم. حواسم پرت شد چه فکرهایی آمد، چه خاطراتی تداعی کرد از شرق به غرب، از غرب به شرق. با این همه شلوغی در ذهن چه باید کرد؟
اینجا بود که عرض شد اولین مسئله این است که باید مرزها را به روی بیگانه بست. تا مرز باز است اسلحه قاچاق وارد میشود، کالای قاچاق وارد میشود. جاسوس ها، ناشناخته میتوانند به کشور وارد شوند. اصلاح درون مشکل میشود. اول باید مرزها را بست. مرز شیطان که از آن مرزها تجاوزش را آغاز میکند رذایل اخلاقی و گناهان ما است. ما از هر جای ضرر برگردیم به نفع ما است.
علت درک نکردن درد معنوی
هر کسی اهل غیبت بوده، درست است که عادت کرده است، قبح گناه کبیره زشتی که در قرآن کریم صورت مثالی او هم به ما نشان داده شده است، در اثر تکرار از بین رفته، عادی شده است. دروغ گفتن برای بعضیها عادی شده است. اما مثل بیمار سرطانی میماند که الان با مسکن های قوی درد را احساس نمیکند اما اگر بفهمند که این بیماری کشنده است، مهلک است، امان نمیدهد، این به صرف این که با داروهای مسکن و قوی درد را احساس نمیکند نمیتواند آرامش بگیرد. این برای نجات خودش به هر داروی جدید به هر چیزی که او بتواند احتمال بدهد، متوسل میشود و اگر اهل باطن باشد آدمی که مبتلا به بیماری سرطان مهلک شده است و دست خودش را خالی میبیند برای رفتن به عالم آخرت، دست به دامن ائمه اهل بیت علیهم السلام میزند و از آنها شفاعت میخواهد، استشفاء میکند از تربت امام حسین (ع) و از شهدای کربلا. واردات قلبی ما هم عیناً از این قرار است. درست است که الان دردش را احساس نمیکنید. چون مست دنیا هستید. دنیا اینقدر ما را مشغول کرده است که ما درد معنویت را احساس نمیکنیم. مثل زنهای مصر که یوسف را دیدند، دستشان را بریدند، و جراحت و درد را متوجه نمیشدند. جاذبه های دنیا، دل دادگان آنرا آنچنان فریفته کرده که مشکل غده غیبت، دروغ، تهمت، نیش زبان، بد اخلاقی و عصبانیتهای بیجا را احساس نمیکنند. عجله، که از کارهای رسمی شیطان است. فحشاء و فساد، الان دیگر دردی برای اشخاص ندارد. غیرتمندانه احساس درد نمیکند.
” جاذبه های دنیا، دل دادگان آنرا آنچنان فریفته کرده که مشکل غده غیبت، دروغ، تهمت، نیش زبان، بد اخلاقی و عصبانیتهای بیجا را احساس نمیکنند. عجله، که از کارهای رسمی شیطان است. فحشاء و فساد، الان دیگر دردی برای اشخاص ندارد. غیرتمندانه احساس درد نمیکند “
اما هیچ راهی جز این نیست که از این به بعد نگذاریم دشمن، واردات جدیدی داشته باشد. شما نگذارید سلاح های جدید و مواد منفجره جدید وارد کشور جانتان بشود گناه را به کلی با یک عزم قوی، توسل قوی، توکل قوی نگذارید وارد شود. از این به بعد کنترل چشم، کنترل گوش، کنترل زبان و دریچه های دل را تحت بازرسی عقل و دین و وجدان اخلاقی و ناظرینی که پروردگار متعال این ناظرین را بر ما قرار داده، تحت کنترل این بازرس ها قرار بدهیم و بدون اذن بازرسهای الهی نگذاریم گناه جدیدی در فضای جان ما یک طوفان جدید و بحران جدید ایجاد بکند. وقتی دریچه ها را محکم کردیم و گناه را با یک عزیمت کنار گذاشتیم، حالا باید به پاک سازی درون پرداخت، از طرق مختلفی میشود درون نا آرام را، درون مشوش را، درون بحرانی و طوفانی را به آرامش رساند.
برخی از طرق پاکسازی درون
یکی از این طرق پاکسازی، توبه است. پروردگار متعال قول داده است که توبه را قبول کند و خودش دعوت به توبه کرده است. انسان اگر چشمه ندامت دلش بجوشد و به صورت اشک به صورتش بریزد و از گناهان خودش در پیشگاه پروردگار متعال اعلام ندامت و اعلان ناراحتی بکند، اعلان بیزاری بکند، این دشمن آمده است بارالها! پروردگارا! مسامحه کردم، دشمن از غفلت من استفاده کرده، آمده، ولی من بیزارم، من بیگانه پرست نیستم، من شیطان پرست نیستم، من هوا پرست نیستم، من گناه را دوست ندارم، به من تحمیل شده، از خودم ناراحت هستم که چرا این کارها را کرده ام. پشیمانی خودش یک مرحله جدی از توبه است.
بعد از مسئله ندامت و پشیمانی، اقدام به جبران مافات است. که انسان بتواند عوض هر بدی که انجام داده است، یک کار خوبی انجام بدهد. توبه واقعی در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام شش شرط دارد این شرایط را در درون خودش پیاده بکند. و راه دیگری که قـرآن کریم برای اصلاح درون پیشنهاد میکند، میفرماید: “إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ“ هود؛ ۱۱۴ تا حالا بد بودی، حالا خوب باش. آدم مدتی بد بود، بدیها به او روی آورد حالا خوب بشوید تا خوبیها به سراغ شما بیاید. شما تا مدتی سنخیتی با اراذل و اوباش، با گناهکار داشتید گناه سراغتان میآمد آدم گناهکار سراغتان میآمد. حالا که توبه کردی خطت را عوض کن، جایت را عوض کن، یکی از موارد هجرت، هجرت از دار الشرک به دار الایمان است. یکی از دار المعصیه به دار الاطاعه است در محیطی بودی که فضای بد داشت، آدم بد بود، امکانات بد بود، گناه میکردی، حالا راهت را عوض کن، محله ات را عوض کن، برو سراغ محله هایی که آنجا همسایه های خوب و متدین داشته باشی، مسجد فعال و پر نور داشته باشی، جوان های هیئتی و حسینی داشته باشی، رزمنده داشته باشی، جانباز آنجا باشد، جایت را عوض کن، تا اینجا هستی اطرافت بدها هستند، فضایت را عوض کن. “إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ“ هم حسنات درونی انسان باعث میشود که سیئات به تدریج آب شود، کارهای خوب کارهای بد را آب میکند. و هم انسان وقتی خودش را قاطی خوبها کرد خدا در هم میخرد. وقتی در بدها هستیم آنها گناه میکنند درست است ما گناه نمیکنیم، ولی در جمع گناهکارها هستیم و چیزی هم نمیگوییم ما در گناه آنها سهیم هستیم. خدای متعال بر حسب روایات زیاد کسانی که با گناهکاران محشور هستند و به آنها اعتراض نمیکنند با قول و فعلشان، فعلی الله ان یدخل مدخل. بر خداست که خدا این را با آنها بسوزاند. چرا در بد ها باشیم که در بدی آنها خدای متعال بنوسید، برویم در خوبها، خوبها فضا را برای ما نورانی کرده اند، الهی کرده اند، و در فضای الهی، انسان نفسِ پاک میکشد، روحش از آلودگی و نجاست دور خواهد بود.
مسئله سوم توسل به پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت است که درون بحرانی انسان را به آرامش میرساند در این رابطه هم آیاتی از قرآن کریم صراحت دارد. آیه: “وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا” نساء؛ ۶۴ این آیه مال زمان رسول الله نیست قرآن برای همه انصار و برای همه اعصار نازل شده است هر گناهکاری بر حسب نصّ صریح قرآن اگر نجس شده، زمین خورده، رذل شده، اگر به پیغمبرش مراجعه کند، دلش را به پیغمبر وصل کند، عرضه بدارد یا رسول الله! استغفِر لنا انّا کنّا خاطئین! ای پیامبر رحمت! شما واسطه بشوید و استغفار بکنید که ما در خطا و اشتباه قرار گرفته ایم. لوجد الله این دل تا خلوت نشود، انسان خدا را نمییابد. معلوم میشود مراجعه به پیغمبر با دست ولایت نبوی دل انسان را از بیگانگان پاکسازی میکند و خانه به صاحبخانه واگذار میشود. لوجد الله که انسان خدا را مییابد، خدا که بود، من نبودم، ولی حالا خودت را مییابی و خدا را مییابی. “من عرَفَ نفسه فقد عرفَ ربَّــه“ این حدیث در منابع متعددی از مصادر روایی آمده است: در بحار الانوار ج۹۵ ص۴۵۲ به عنوان حدیث قدسی و در ج ۲ ص ۳۲ به عنوان حدیث پیامبر نقل شده است. تو خودت را از دست داده بودی، باخته بودی، شیطان تو را غارت کرده بود، برده بود، اسیر بودی، آزاد نبودی، ولی حالا دلت آزاد شد با وساطت پیغمبر و با ولایت تکوینی، نبی مکرم اسلام یک نگاهی کرد و به شیاطین و بیگانگان درونت فرمود: موتوا! بمیرید، آنها مردند و دل شما استخلاص پیدا کرد.
راه چهارم برای ایجاد آرامش در دل، برای بیرون کردن عوامل مخرب و رسوبات بیماریهای اخلاقی از دل، عبارت است از ذکر، که ” الذّکر جلاء للقلوب” علی علیه السلام فرمودند: «ان اللهَ سبحانه جعلَ الذکرَ جلاءً للقلوب …» بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۲۵ ذکر آیینه دل را، که غبار گرفته است، زنگار گرفته است، ذکر این را جلا میدهد، شفاف میکند. ذکر عرض کردیم مراتب دارد یک مرحله اش لفظی است. مرحله دوم ذکر، لفظی و قلبی توأم است. و لیکن ذکری که متمکن نیست در قلب مستقر نیست.
مراتب ذکر
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: ” إِنَّ لِلّه فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا “ بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲۱ گاهی نسیم ذکر میوزد در مجلسی میروی، مجلس توسلی، مجلس روضه ای، مجلس قرآنی، مجلس حدیثی، مجلس اهل دلی میروی یک مرتبه یک یا الله! میآید یکبار در عمرت قسمتت بشود صادقانه او را صدا بزنی، نه به حرف صدا بزنی، با همه وجودت بگویی یا الله یا غفار یا ستار یا مغیث یا عفو یا غفور یا رؤف یا رحیم. آدم در یک جایی خودش را بیچاره میبیند این بیچارگی که وصلش کرد آدم از عمق دلش صدا میزند. همیشه آدم یا الله اش یا الله نیست. ولی یک جایی آدم یا الله گفتنش میآید. هم زبان میگوید، هم دل همراهی میکند. نتیجه هم میگیرد بعضیها واقعا وقتی مستأصل میشوند پا میشوند دو رکعت نماز با خضوع میخوانند سر به سجده میگذارند به مطلوب میرسند دست خالی بر نمیگردند این به حق گفت یا الله، سیمی شد و وصلش کرد، خدا هم لبیک گفت به او. اما مقطعی است، دوباره یک ساعت بعد یادش رفته است که مضطرّ بوده است. “ فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ “ عنکبوت؛ ۶۵
این حال ما است وقتی فشار میبینم، آبرویمان در خطر میافتد، دشمن میآید، خودمان را در معرض سقوط میبینیم، چه نذرها میکنیم، چه گریه ها میکنیم، چه توسلمان میآید، چه یااباالفضلی میگوییم، اما وقتی خدا نجاتمان داد انگار ما نبودیم، انگار ما گرفتار نبودیم، فراموش میکنیم آن روز اضطرار و بدبختی و نکبتمان را که از همه جا دستمان کوتاه بود. امید به هیچ جا نداشتیم. خدا بیمنت نجاتمان داد. دیگر یادمان میرود آن گریه ها، التماس ها، توبه ها، نذر ها، همه از یاد میرود. بشر این جوری است بشر در سختی خدا را میشناسد. بشر در اضطرار خدا را میشناسد. این توحید، توحید ناقص است. انسان را بلا ها پرس میکند و پرده های دلش را کنار میزند، وصل میشود. اما تا این اضطرار تا این مشکل حل شد آن حالت که رفت، آدم دوباره برمیگردد به حالت قبلش. باز هم گناه میکند باز هم غیبت میکند. باز هم دروغ میگوید. باز هم مردم آزاری میکند. آدم اینقدر قول ها به خدا داده است و بدقولی کرده است. اینقدر عهدها با خدا شکسته است. اینقدر قرارهایش را نادیده گرفته است با خدای خودش. خدا چه خدایی است. در دعای افتتاح با این زبان، امام ما با خدا صحبت میکند” فَلَمْ اَرَ مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلى عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْکَ“ پس من ندیدم مولای کریمی که بر عبد لئیم خود اینقدر مجال بدهد، مهلت بدهد. من این همه بدقولی میکنم باز هم نمیگویی برو گمشو، دیگه قبولت نمیکنم. هر وقت گیر افتادم باز هم میگویم یا الله میبینم باز هم جوابم را دادی.
این ذکر لسانی و این توام بودنش با ذکر قلبی در شرایط اضطرار، در شرایط بیچارگی، برای ماها پیش میآید اما عام نیست احیاناً پیش میآید، مقطعی پیش میآید. به کمک دلهای شکسته آدم دلش میشکند. در جمع خوب انسان وصل میشود. در موقع بیچارگی و افتادگی که آدم از همه جا نا امید شد آنجا در امید به خدا به روی دل باز میشود و انسان حالی پیدا میکند و با دل، خدا را یاد میکند. اما آن حالت از بین برود یا این مجلس تمام بشود یا پیش ولی خدایی بودی، وصل بودی، حال ذکر داشتی، حال حضور داشتی. از محضر او که میروی بیرون، دیگر آن آدم قبلی نیستی. کنار ضریح شش گوشه امام حسین علیه السلام یک عالمی داری کنار ضریح امیرالمؤمنین علیه السلام یک عالمی داری زیر قبّه امام رضا علیه السلام میروی دلت میشکند وقتی خدا را صدا میزنی. امّا از حرم که بیرون میآیی دیگر آن آدم قبلی نیستی. از بین میرود. این حالت ملکه نیست این مقام نیست. ذکرت برایت دوامی ندارد.
مرحله بالاتر، مرحله ذکر قلبی است با تمکّن ذکر یعنی ذکر اینجا جا کرده است خدا اینجا را پسندیده است اسماء حسنی الهی در این دل جلوه دارد. مرتب اشخاص ذکر خاص دارند. بعضیها کلمه شریفه یا حیّ یا قیوم با دلشان سازگاری دارد و همیشه دل میگوید یا حیّ یا قیوم. بعضیها نه چون گناهکار است مرتب نگران آبرویش است، یک وقتی یک غلطی کرده است ولی چون مؤمن است، آن گناه، آن غلط گذشته، مثل یک کوهی بالای سرش است همیشه احساس میکند نکند خراب بشود، نابودم کند. یک وقت یک کار بدی کرده است قطع شده است. با خدا حالا دائماً میسوزد میگوید: “یا ستّار، یا ستّار، یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح”. دعای جوشن کبیر بند ۲۲ دائماً این برایش حال شده است، برایش ملکه شده است، گاهی اشخاص اسمی از اسماء خاص در وجودشان تمکن پیدا میکند. خیمه میزند، خیمه ستّاریت خدا، خیمه غفاریّت خدا، خیمه رزاقیّت خدا، خیمه مغیث بودن خدا، ناصر بودن خدا. هرکسی رگی دارد. آن رگش با خدای خودش، با اسمی از اسماء الهی عجین شده است، وصل است اما با یک اسم وصل است و یک اسم از اسماء الهی خیمه دارد. کمی بالاتر از این، اسم اعظم در وجود انسان، مرتبه ای از اسم اعظم، مراتبی از اسم اعظم، یا همه اسم اعظم، وجود انسان را تحت الشعاع خودش قرار میدهد. اینهایی که ذکر یا الله دارند، حالا ذکر به عدد، که مربوط به اشخاصی است که اینها با اولیا الهی مرتبط هستند و خدا اعمال ولایت میکند، آن ولی خدا که ولایتش، ولایت خدا است ظرفیت دیده و لفظ جلاله را بر قلب او ارزانی داشته است و او مرتبط با این ذکر است.
حضرت یـونس علی نیینا و آله و علیه السلام ملاحـظه میکنید با تسبیح الـهی دلش همراه شد “لا اله الاّ انت” انبیاء؛ ۸۷ میگوید. ولی با خجالتی تنزیه میکند خدا را، با تسبیح وجودش شستشو میشود وقتی با تسبیح، وجودش شستشو شد خدا هم به او لبیک میگوید” فَاستَجبنا له و نَجَّیناهُ مِن الغمِّ و کذلک نُنجِی المُومنین” انبیاء؛ ۸۸ انسانی که خودش را مقصر میبیند خجالت میکشد اسماء جمال را به کار میبرد، از خودش فرار میکند. فرار الی الله. لذا با شرمندگی اگر اسم الله را میبرد تسبیح را همراهش میکند. من لایق نبودم من عذر میخواهم که اسم تو را به زبان آوردم زبان نجس من، زبان ناقص من کجا، دل تنگ من کجا، دل تاریک من کجا، نور جمال تو کجا “سُبحانکَ انّی کنتُ مِن الظّالمین“ انبیاء؛ ۸۷. ” فستجبنا له“ که نوع عارفین، سالکین الی الله، عرفای بالله، با این چشمه خودشان را شستشو کردند وجودشان را زلال کردند قلبشان را با خدای خودشان مانوس ساختند با تسبیح، خود را کنار زدند وقتی خودشان نبودند خدا بود، به جز خدا چیزی در وجودشان باقی نماند.
یک مرحله دیگری برای ذکر است در این مرحله ای که عرض شد، اسمی از اسماء الهی در قلب ذاکر و سالک تمکن پیدا کرده، مکان گرفته، جا گرفته، خیمه زده، اما ذاکر توجه به ذکر و مذکور دارد میفهمد که خودش خدای خودش را یاد میکند و یاد خدا دل او را گرفته است. ذکر را میبیند، دل را میبیند، ذاکر را میبیند و عظمت مذکور هم او را تحت الشعاع قرار داده است این یک مرحله است. اما یک مرحله دیگری است که در مناجات شعبانیه حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام آمده است:“ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ، حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النّورِ.“ من محجوب به حجاب ذکر هستم درست است ذکر الله است، درست است نور است گرما دارد، درست است دل ما، زلال شده است درست است انیس خودش را پیدا کرده است، “یا منا قلوب المشتاقین یا آنس الآنسین” ماًنوس شده است، رفیق شده است با او، همدم شده است، اما خودش را کنار او میبیند، خودش را میبیند، دلش را میبیند، حضرت امیر علیه السلام میفرماید هر چه هست غیر از خودت همه را از من بگیر. ذاکری نماند تا فکر کند یاد تو میکند، گرد خودیّت و انانیّت من را بسوزان و خاکسترم را بر باد بده. حالتی را که زهیر در کنار امام حسین علیه السلام داشت و به امام حسین عرضه میداشتند حیف که یک جان دارم کاش که من را میکشتند بدنم را میسوزاندند و خاکسترم را بر باد میدادند باز هم قسمتم میشد زنده بشوم، باز هم کشته شوم. او اصلا خود را نمیبیند این فقط معشوقش را میبیند، و خود را در حد این میخواهد که فدای او بشود، خاکستر بشود، هیچ بشود و جز او چیزی برایش باقی نماند. این حالت که انسان خود را و ذکرش را هم نبیند همه کاره او باشد و جز او هیچ چیزی در وجود او نماند این عالی ترین مرحله ذکر است.
” این حالت که انسان خود را و ذکرش را هم نبیند همه کاره او باشد و جز او هیچ چیزی در وجود او نماند این عالی ترین مرحله ذکر است “
این ایام پایان امامت امام عسکری علیه السلام و پایان ماموریت ایشان در بعد رهبری و امامت عالم است و ایام فرا رسیدن دوره آن امام معهودی که همه انبیاء چشم به قدومش دوخته بودند و منتظر بودند که پرچم داری او را ببینند، پرچم امامت را امام حسن عسکری علیه السلام در این روزها آماده میکند که به دست صاحب اصلی آن پرچم که آقاجان خودمان حضرت حجّت ارواحنا فداه باشد خواهد داد. امام عسکری علیه السلام همانند جد بزرگوارشان امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر امامان ما به این مرحله از توحید رسیده بودند که” ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاَّ وَ رَأَیْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه” رساله لقاءالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نسخه خطی ص ۷ ترجمه:حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند:« من چیزی را ندیدم، مگر آنکه قبل از آن چیز و بعد از آن چیز و با آن چیز، خدا را دیدم».
لذا اینها هرگز نه خواب ظاهری داشتند نه خواب باطنی داشتند. اینها تمام وجودشان آیینه بود و جز خدا را وجود اینها نشان نمیداد و این حالتها از جانب پروردگار متعال بیشتر در نماز شب به اشخاص اهدا میشود.
حالت فنا و حالت انکسار اینطور است که انسان ذاکر باشد ولی ذکرش را نبیند، عابد باشد ولی عبادتش را نبیند، عالم باشد ولی خدمت خودش را نبیند و همیشه حالت شرمندگی و نداری پیش پروردگار متعال داشته باشد که این مرحله عالی توحید است. امام عسکری علیه السلام میفرماید: جدّ ما رسول خدا وصیتی که به امیرالمؤمنین علیه السلام دارند و سه بار مسئله نماز شب را به تکرار به ایشان توصیه فرمودند. “علیک بصلاه اللیل، علیک بصلاه اللیل، علیک بصلاه اللیل” بحار الانوار ج ۸۴ ص ۱۶۲ امام صادق علیه السلام فرمودند: ” لیس منّا مَن لَم یصل صلاه اللیل“ وسائل الشیعه ج ۸ ص ۱۶۲ اگر کسی اهل نماز شب نباشد با ما هم کاروان نمیتواند باشد. ما میرویم او جا میماند. اگر خواستید هم قافله امام حسن عسکری علیه السلام باشید تصمیم بگیرید که خلوت سحر داشته باشید، اشک سحر داشته باشید، آه سحر داشته باشید، شرمندگی را در خلوت سحر به پیشگاه خداوند عرضه بدارید. از خودمان خجالت بکشیم. از نمازهای ناقصمان عذر خواهی بکنیم و در آن خلوت شب استمداد و التجاء داشته باشیم. باشد که خدا یک نگاهی به ما کند از آن نگاهی که به کوه طور کرد “ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا” اعراف؛۱۴۳ خدا اگر یک جلوه ای کوچک در وجود ما کند، ما هم دیگر این همه خودنمایی نمیکنیم و حباب آسا، خودمان را نشان نمیدهیم. حباب وجودمان را میشکنیم به دریای هستی مطلق میپیوندیم. آن وقت دیگر ذکری از خودمان نمیشنویم ناجاهم فی قلوبهم همه وجود ما سکوت میشود و خدا در قلب ما مناجات میکند، مناجات کننده، ما نخواهیم بود حضرت حق خواهد بود. امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: “ لَیْسَتِ الْعِبادَهُ کَثْرَهُ الصّیامِ وَالصَّلاهِ” مستدرک الوسائل : ج ۱۱، ص ۱۸۳ عبادت زیاد به این نیست که انسان زیاد نماز بخواند یا زیاد روزه بگیرد ” وَ إنَّمَا الْعِبادَهُ کَثْرَهُ التَّفَکُّرِ فی امْرِ اللّهِ“ مستدرک الوسائل : ج ۱۱، ص ۱۸۳ این است که انسان دل و جانش را به خدا بدهد و درونش را با خدا پیوند بزند که اگر در این ارتباط انسان یک نقطه وصلی برایش پیش بیاید، این اتصال پیدا می کند و نهایتاً انسان را در محبت حق ذوب میکند، مصداق “وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ” بقره؛۱۶۵ ترجمه: اهل ایمان محبتشان به خدا بیشتر و قوىتر است.- میشود.
پاسخ دهید