- ادب، میوهی درخت حیا
- ادب از جلوههای فکر است
- توصیهی امام صادق (علیه السّلام) در کسب علم و ادب
- بازتاب ظرافت ادب در کلام
- ادب، زیباکنندهی رفتار
- اخلاق؛ نشانگر هویت انسان
- تفاوت رسم ادب در جوامع و موقعیتهای مختلف
- ادب مؤمن واقعی در برابر خدا
- بررسی اهمّیّت حروف
- بررسی تحوّلات روز در منطقه
- عبرتگیری از بیماری بیماران
- دعا برای ظهور امام زمان و سلامتی بیماران
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
ادب، میوهی درخت حیا
عرض شد ادب از شاخههای حیا است و حیا از میوههای معرفت و درک عظمت محضر است. هرچه معرفت انسان بیشتر باشد بیشتر اهل ملاحظه خواهد بود، آدمهای بیمعرفت بیملاحظه هستند. بیملاحظگی همان بیادبی و بیحیایی است و چیزی که معرفت را اضافه میکند فکر است. از این جهت فکر عبادت محتوایی است، عبادت شکلی نیست، عبادت لبّی است و ثواب، سازندگی، اثر و برکت آن قابل مقایسه با اعمال ظاهری نیست و فکر انسان را همواره در مسیر درست قرار میدهد. آدم بیفکر در مسیر بادها و طوفانها متحوّل میشوند ولی کسی که صاحب فکر و اندیشه است ریشهدار است و طوفانها او را از جا نمیکند چون خودش با فکر به این نتیجه و باور رسیده و این نتیجه را یافته است که حق کدام است و باطل کدام است.
ادب از جلوههای فکر است
انسان با فکر آغاز و مسیر و انجام را ترسیم میکند و امکانات خود را با مسیر تطبیق میدهد و به جا حرکت میکند و از راه درست آن وارد میشود، از در وارد میشود. ابتدائاً چند حدیث عرض میکنم و بعد چند نکته از تفسیر شریف المیزان علّامهی بزرگوار، مفسّر کبیر، حکیم دوران، آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) را به عرض مبارک شما خواهیم رساند و به سورهی حجرات بر میگردیم که سورهی ادب است.
امام علی (علیه السّلام) فرمودند: «یَا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فِی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فِی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ»[۲]. حضرت امیر میفرمایند: «یَا مُؤْمِنُ» به همهی شما خطاب میکنند، صدای امیر المؤمنین به شما میرسد. آقای بهجت (رحمۀ الله علیه) به من فرمودند: از نهج البلاغه، از کلمات امیر المؤمنین برای طرح در منبر انتخاب کن تا شنوندههای شما شنوندههای امیر المؤمنین باشند. تو بلندگوی علی باش تا حرف او را بشنوند. این فرمایش حضرت امیر خطاب به تک تک شما و من است. به من هم فرمودند: هرچه که به شنوندههای خود میگویی خود تو هم شنونده باش.
«یَا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ» ای مؤمن، این علم و دانش که ادب با آن همراه باشد قیمت خود تو است، ارزش آدم به علم و ادب او است. اگر کسی میخواهد قیمت دیگری را ارزیابی کند ببیند او چقدر دانش و ادب دارد. «فَاجْتَهِدْ» حالا که قیمت انسان به ادب او است باید مجاهدانه، جهادگرانه در مسیر تحصیل علم و ادب باشد. «فَاجْتَهِدْ فِی تَعَلُّمِهِمَا» هم علم و هم ادب بیاموز. ادب و علم هر دو آموزشی است، آدم میتواند یاد بگیرد. در هر جایی از عمر هم انسان تصمیم بگیرد در حدّ توان خود میتواند هم از علم بهره بگیرد هم از ادب. فرمودند: هرچه بر ادب تو اضافه میشود بر قیمت تو اضافه میشود. هرچه قیمت انسان گرانتر باشد خدا جای بهتری از بهشت را به او اختصاص میدهد. یا مراتب قرب را بیشتر درک میکند.
توصیهی امام صادق (علیه السّلام) در کسب علم و ادب
امام صادق (علیه الصّلاۀ و السّلام) فرمودند: «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ یُورِثُ أَهْلَ بَیْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ»[۳] مؤمن همیشه به اعضای خانوادهی خود علم و ادب میآموزد بنابراین سعی ما بر این باشد که همیشه چیزهایی داشته باشیم و همیشه عائله و کسان خود را از نظر علم و ادب به رتبههای بالا ببریم. افرادی که اهل مسجد هستند که آمدن به مسجد زیارت خدا است، آمدن به خانهی دوست است و مقدّمهی اتّصال دل به پروردگار منّان است. باید نور جدید، علم جدید، پیام جدیدی از قرآن و روایات را همراه خود به منزل ببرند و برای همسر و فرزندان خود آموزگار باشند. هم الگوی عملی باشند، هم آموزگار قولی باشند. فرمود: «لَا یَزَالُ» همیشه مؤمن برای اهل بیت و عائلهی خود علم و ادب به ارث میگذارد. «حَتَّى یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّهَ» چون علم و ادب آدم را به بهشت میبرد. کسی که ادب نداشته باشد در بهشت جایگاهی ندارد، بهشت جای بیادبها نیست، بهشت محلّ انسانهای زیبا است. آن چیزی که زندگی را زیبا میکند ادب است، کسی که ادب ندارد زندگی زیبایی ندارد، حرفهای او زیبا نیست، نشست و برخاست او زیبا نیست و جای او هم در بهشت نخواهد بود.
«حَتَّى یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّهَ جَمِیعاً» همّت مؤمن آنقدر بلند است که اصلاً نمیتواند تحمّل داشته باشد که یکی از اعضای خانوادهی او جهنّمی بشوند «حَتَّى یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّهَ جَمِیعاً». همیشه در سدد ساختن عائلهی خود است به طوری که آنها آنگونه ساخته شوند که جایگاه آنها در بهشت باشد.
«لَا یَفْقِدَ فِیهَا مِنْهُمْ صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً وَ لَا خَادِماً وَ لَا جَاراً» در بردن به بهشت آنقدر مهارت دارد که از هیچ کدام از اعضای خانواده، از خدمتگزار خانواده و همسایهی خود نیز صرف نظر نمیکند، میخواهد به بهشت برود ولی میخواهد تمام اعضای خانوادهاش هم با او باشند و آن کسی که در خدمت او است بهشتی بشود و نسبت به همسایهها هم همّت دارد که بدون آنها هم به بهشت نرود.
«وَ لَا یَزَالُ الْعَبْدُ الْعَاصِی یُورِثُ أَهْلَ بَیْتِهِ الْأَدَبَ السَّیِّئَ حَتَّى یُدْخِلَهُمُ النَّارَ» امّا خود گناه بیادبی است هر گناهی که انسان میکند در محضر خدا بیادب شده است. وقتی خدا انسان را از انجام کاری نهی میکند، غیبت نکن، امّا انسان غیبت میکند؛ این سوء ادب است. خدا میگوید دروغ نگو او در محضر خود خدا دروغ میگوید. خدا میگوید عصبانی نشو و با اینکه خدا ناظر است و میبیند امّا انسان خشم و غضب میکند و با عصبانیت خود قرقها را نادیده میگیرد. این سوء ادب در پیشگاه پروردگار متعال است و عبد عاصی با بیادبی خود اهل بیت خود را هم جهنّمی میکند. هم خود او جهنّمی است و هم عملاً آنها را به بیادبی دعوت میکند و با بیادبی اینها از مسیر درست خارج میشوند و به جهنّم میرسند.
بازتاب ظرافت ادب در کلام
مرحوم علّامهی بزرگوار، آقای طباطبایی در تفسیر المیزان یک باب را در جلد شش المیزان منعقد کردند تحت عنوان ادب انبیاء ابتدائاً آنجا ادب را معنی میکنند و میگویند ادب حسن عمل است. آدم کاری که میخواهد انجام دهد، حرفی که میخواهد بیان کند سعی میکند این کار را خوب انجام دهد. حرف خود را خوب بیان کند و در نهایت میفرمایند: ادب ظرافت عمل است. بعضی از افراد وقتی میخواهند حرف بزنند لطیف حرف میزنند، به تعبیر روایات ما طیب کلام دارند، کلام آنها تمیز است، پاکیزه است یا خیر کلام معطّر است و با کلام خود مجلس را معطّر میکند، حرفهای زیبایی مطرح میکند که جانها روح میگیرد، همینطور که گل محمّدی، گلهای خوشبو فضا را معطّر میکند بعضی از افراد خوشسخن هستند، وقتی حرف میزنند گل میریزد، فضا را با حرف خود معطّر میکند، طیب کلام دارد. مرحوم علّامه طباطبایی میفرمایند: ادب، ظرافت فعل است یا ظرافت قول است.
ادب، زیباکنندهی رفتار
نکتهی دوم این است که در ادب زیبایی اخذ شده است یعنی پایههای ادب زیباسازی است. آدم به کار دقّت میکند که ورود و خروج من چگونه باشد که همه بپسندند؟ این شخص دنبال این است که کار خود را آنچنان ادامه دهد که هیچ مشکلی نداشته باشد و هر کسی ببیند او را مورد تحسین قرار دهد. حسن و زیبایی در ادب اخذ شده است.
نکتهی بعد این است که کاری که در هویت آن زیبایی نیست ادب او را زیبا نمیسازد لذا کسی که میخواهد لقمهی حرام بخورد، کسی که درآمد حلال دارد ادب أکل را یاد میگیرد که لقمه را کوچک بردار که وقتی میخواهی شروع کنی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بگو، در پایان سفره «الْحَمْدلِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ» بگو. این ادب شروع و ختم و کیفیت غذا، این ادبها همه برای غذای حلال است امّا کسی که رشوهخوار یا رباخوار است، کسی که کلاهبردار است، کسی که سارق است، غذای حرام را آورده و حالا اوّل غذا مهم نیست که «بِسمِ الله» بگوید. این غذا زیبایی ندارد تا اینکه ما نحوهی غذا خوردن خود را به کیفیت زیبایی در بیاوریم. این هم یک نکتهی اساسی است که در ادب رنگ و روغن کردن است، این تابلو زدن است، تزیین کردن است. اگر زیربنای این بنا در حال فرو ریختن است رنگ و روغن کردن کار اضافه است، اساس کار مستحکم نیست. اگر بنا، بنای درستی باشد آن وقت رنگ و روغن به این ساختمان جلا میدهد امّا اگر اساس آن روی جای سستی است که به محض اینکه بخواهی آن را رنگ و روغن کنی ساختمان فرو میریزد این رنگ و روغن زدن به ساختمانی که استحکام لازم را ندارد زحمت اضافه و حرام کردن زحمت است. لذا اگر کسی بخواهد ادیبانه، شاعرانه آبروی کسی را ببرد. اساس انجام این کار زشت است، این زیبایی بر نمیدارد. کار حرام، حرف حرام، زیبایی بردار نیست. دروغ گفتن به هر شکل و قالبی حسن ندارد، باطن آن خراب است، این قبر گبر است، گبر که خودش آتش است حالا شما قبر او را زینت کنید. این ظاهر قبر است ولی در باطن آن آتش است. کار حرام، لقمهی حرام، کار ظالمانه، همهی اینها چون هویت و ذات آن خراب است، گوهر آن زشت است شما هرچه گوهر زشت را در کپسول زیبا بریزید کار شما زشتتر است. میبینید که داروهای تلخ را در کپسول میریزند که مریض آن را بخورد و شفا پیدا کند امّا اگر داخل کپسول سم ریختند و به شما دادند این کار بسیار زشتتر از هر کار دیگری است که باطن خراب و کشنده و ظاهر پر جاذبه است لذا کار خراب، محتوای خراب، هر مقدار شکل ظاهر آن پسندیدهتر باشد قبح و ضرر آن بیشتر است.
اخلاق؛ نشانگر هویت انسان
نکتهی بعد این است که فرمودند: مسئلهی اخلاق با ادب فرق دارد. اخلاق هویت انسان است، ملاکات انسان است. «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ»[۴] آن چیزی که ادب را میسازد عقیده و اخلاق است لذا اگر کسی باطن خود را درست کند ادب تبلور اخلاق است. وقتی اعتقادات درست باشد، اخلاق درست باشد، آن وقت انسان ظاهر را در شکلی، آن باطن زیبا را، آن عقیدهی زیبا را، آن اخلاق زیبا را در شکلی انجام میدهد. ادب روی عمل و صورت تأثیر میگذارد و اخلاق روی باطن و سیرت تأثیر میگذارد. عمل انسان یک صورت دارد و یک سیرت. ادب مربوط به صورت عمل است امّا اخلاق مربوط به سیرت و باطن عمل است.
تفاوت رسم ادب در جوامع و موقعیتهای مختلف
با این مقدّمه میفرمایند چون اخلاق در جامعه متفاوت است، اعتقادات مختلف است لذا آداب هم مختلف است. شما در هر جامعهای که بروید آنها ادب خاصّ خود را دارند؛ مثلاً ادب ملاقات با یکدیگر. در اسلام گفتهاند «أَفْشُوا السَّلَامَ»[۵] سلام را افشا کنید. ادب و تحیّت مؤمن به مؤمن دیگر سلام دادن است. لذا سبقت بر سلام جزء آداب مسلمان بودن است. هیچ کسی بر پیغمبر ما در سلام دادن سبقت نگرفته است. آنچه که در سیرهی عملی پیامبر آمده است این است که وجود نازنین پیامبر اکرم در تمام کارها نفر اوّل بوده است. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»[۶] سابق یعنی سبقتگیرنده. آن کسی که پیشگام بوده، آن کسی که در تمام خوبیها نفر اوّل بوده، جلوتر از همه کار خوب را انجام میداده وجود نازنین پیغمبر ما بوده است. ادب برخورد، سلام است لذا فرمودند: «السَّلَامُ قَبْلَ الْکَلَامِ»[۷] قبل از آنکه صحبت کنید ابتدا سلام بگویید. سلام اسم خدا است، سلام تحیّت بهشتیها است «تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[۸] تحیّت و تعارف اهل بهشت سلام کردن به یکدیگر است. آن کسی که سبقت بر سلام دارد بوی بهشت میدهد و فرمودهاند: آن کسی سلام نمیگوید: «أَبْخَلَ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ»[۹] بخیلترین مردم کسانی هستند که به سلام کردن بخل میورزند. چنین شخصی به فرزند خود سلام نمیکند، منتظر است او سلام کند. بچّه باید ادب داشته باشد و حتماً جلوتر از بزرگتر خود سلام کند ولی چه اشکال دارد که پدر زودتر به فرزند خود سلام کند. همسران باید سعی کنند جلوتر از دیگری به هم سلام کنند.
ادب مؤمن واقعی در برابر خدا
نکتهی آخر که ایشان نتیجه میگیرند این است که میفرمایند: یک موحّد، یک معتقد به حقیقت حق که خدا را «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۱۰] شناخته است هویت و اعتقاد و فکر و ذکر او بندگی کردن است و همه جا ادب عبودیت دارد، هم در باطن خود عبد است لذا وقتی فکر میکند همیشه به خدا فکر میکند و هیچ وقت خدا را از یاد نمیبرد. هر حرفی بزند حرف الهی میزند و هر کاری میکند کار او حاکی از بندگی او دارد. در کار بنده ژست ریاست وجود ندارد ولو آن بنده رئیس هم باشد ولی رفتار او حاکی از خداپرستی او است. معلوم است که او خود در محضر بزرگی میبیند و هیچ وقت نمیتواند از خود تکبّر نشان دهد، هیچ وقت نمیتواند ظلم کند، هیچ وقت نمیتواند توقّع غیر عبودیتی از خود نسبت به دیگران داشته باشد. بر این اساس انبیاء (علیهم السّلام) مظهر ادب بودند و قرآن هم کتاب ادب است.
بررسی اهمّیّت حروف
در این مسئلهی حروف مقطّعه که دومین سورهی قرآن میگوییم: «الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۱۱] بسیاری از سورههای قرآن با حروف مقطّعه شروع شده است: «ص وَ الْقُرْآنِ»[۱۲]، «ق وَ الْقُرْآنِ»[۱۳]، «ن وَ الْقَلَمِ»[۱۴]، «کهیعص * ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا»[۱۵] این حروف مقطّعه چه هدفی داشته است که خدا آنها را در قرآن آورده است؟ مفسّرین اقوال زیادی آوردهاند که مرحوم علّامه طباطبایی نه قول نقل کردهاند. منافاتی هم ندارد که هر نه قول درست باشند ولی یکی از مطالبی که برای ما آموزنده است مرحوم آقای طباطبایی میفرمایند: خدای متعال حروف را برای ما آورده است و میخواهد بگوید این قرآن که معجزه است، تمام عالم جمع بشوند نمیتوانند یک سوره را مانند آن بیاورند از همین حروفی است که در زبان همهی شما وجود دارد امّا نحوهی چینش، نحوهی استفاده از این حروف، خدا با قدرت قاهرهی خود از همین حروف کلماتی را ساخته است که «آیَاتُ الْقُرْآنِ خَزَائِنُ»[۱۶]، هر آیه از آیات قرآن که از همین حروف الف و ل و میم و ص و س و ط و… درست شده از همین حروف است ولی کیفیتی از این حروف ساخته شده است که اگر همهی بشر جمع بشوند نمیتوانند یک سوره بسازند. شما هم همین حروف را در اختیار دارید، با این حروف کلماتی بسازید که بوی قرآن بدهد، بوی خدا بدهد. این رفتار شما حروف پراکنده است. شما جمع میکنید و در روز قیامت رفتار شما به صورت کتابی به شما تحویل داده میشود. همینطور که اگر حرفهای ما به قلم بیاید کتابی خواهد شد اعمال ما هم به قلم میآیند و کتابی خواهند شد که روز قیامت به ما گفته خواهد شد: «اقْرَأْ کِتابَکَ»[۱۷] این رفتار ما به صورت کتاب در میآید. ببین این رفتار تو زیبا است که روز قیامت به کارهایی که انجام میدهی افتخار میکنی یا آنچنان عمل زشتی انجام دادهای که میگویی: «یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَه * وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَه»[۱۸] ای کاش اصلاً این کتاب باز نشده بود. اینقدر زشتی به وجود آوردهام که خود من هم خجالت میکشم به این کتاب نگاه کنم! سپس به مصادیق ادب میرسیم که سورهی مبارکهی حجرات در این زمینه آداب برخورد، معامله و تخاطب با پیغمبر با سایر گروهها را بیان فرموده است.
بررسی تحوّلات روز در منطقه
ما در این ایّام گرفتار عالم جانکاهی در اسلام هستیم که اگر انسان اندک وجدانی داشته باشد ناراحت میشود. واقعاً ظلمی که در حال حاضر به مردم یمن میشود که شب و روز ندارند، بیش از چهار ماه است که روستاها و شهرها و شهرکها آماج حملات وحشیانهی یک گروه بیاصالت وابسته به دنیای کفر است که نوک پیکان آمریکا و اسرائیل هستند. سعودیها اینطور خانهها را ویران میکنند، زیرساختها را از بین میبرند، زنان و کودکان را به قتل میرسانند، دارند قتل عام میکنند. ما انسان هستیم، عاطفه داریم، یک روز خود ما هم مبتلا بودیم. آنها امنیت ندارند، الآن آنها جای فرار ندارند. همین تروریستهای حرفهای الآن در عراق چه میکنند؟ در سوریه چه میکنند؟ آتشی در منطقه روشن است که میخواهند همهی مسلمانها را با دست خود بسوزانند و نابود کنند.
در قضیهی امور داخلی هم نتیجهی توافق چه خواهد شد؟ این امتیازاتی که در توافق بوده، در کنار آن خطراتی که در کنار این توافق باعث نگرانی شده است آیا جز قدرت غیبی خدا کسی میتواند این خطرات را ردع کند؟ کسی میتواند خطر استکبار و توطئهی انسانهای پیچیدهی خطرناک را خنثی کند؟
عبرتگیری از بیماری بیماران
از دیگر مشکلات جامعهی ما مریضهایی که داریم، سرطانیهایی که داریم آدمهای بسیار خوبی هستند که گرفتاری دارند. بعضی از طلبههای بسیار خوب و دوستداشتنی ما مبتلا به سرطان هستند. ما امروز به بیمارستان خاتم الأنبیاء رفتیم و بیمارهایی که امروز به عیادت یکی از نمازگزاران مستمرّمان که آقای موسوی هستند رفتیم و وضعیت بیمارها را دیدیم. وقتی انسان به آنجا میرود عبرت میگیرد. گاهی به بیمارستانها برویم و آنجا را ببینیم، بیمارها را ببینیم، حال آنها را بررسی کنیم و بدانیم که انسان در معرض چنین اموری هم هست، آدم سالم بوده ولی یک مرتبه خبر میآید که مریض شده است.
دعا برای ظهور امام زمان و سلامتی بیماران
وقتی من داشتم میآمدم اطّلاع دادند یکی از علمای صالح ما گاهی خدمت ایشان بودیم و به ایشان هم علاقهی شدید داریم، از علمای صالح تهران، حضرت آیت الله جاودان که نوهی مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد است که مرحوم آقا میرزا عبد العلی تهرانی گفته بودند، آقا شیخ مرتضی زاهد دائماً در خدمت آقا امام زمان هستند. نوهی ایشان هم انصافاً از علمای صالح تهران هستند. ایشان مدّتی است که مریض هستند و نمیدانم بیماری ایشان چیست؟ ولی وقتی شنیدم که ایشان در بستر بیماری هستند نگران و ناراحت شدم. ما این دو، سه سال سرمایههای زیادی از دست دادیم. باید دعا کنیم خدا بقیه را از ما نگیرد.
إنشاءالله امشب توسّل ما به جهت فرج امام زمان در قدم اوّل که بالاترین مصیبت همان غیبت است. همهی مشکلات معلول غیبت امام زمان است. هم اصل غیبت مصیبت است و مصیبت بالاتر این است که ما مریض هستیم، وجود امام زمان طبیب ما است. احتیاج به امام زمان را درک نمیکنیم. ما امام زمان را برای خودمان میخواهیم در حالی که امام زمان قرار دلها است، آن بزرگوار واسطهی فیض است، او تحفهی الهی است، فاصله گرفتن با او بدبختی و سرافکندگی است. در توسّلات اوّلین حاجت شما نجات خود امام زمان از چاه غیبت باشد. مولای ما از این همه ظلمی که به شیعیان ایشان میشود رنج میبرند و دست ایشان بسته است. مثل جدّ ایشان امیر المؤمنین که دست ایشان بسته بود و همسر ایشان را جلوی چشم ایشان کتک زدند. جلوی چشم مولای ما این همه به شیعه ظلم میشود.
در قدم دوم رفع این همه مشکلات که در عالم اسلام امروز مبتلا است و شفای این بیمارانی که مورد نظر هستند. همهی ما هم در زندگی خود گرههایی داریم. امام حسین کشتی نجات علی الاطلاق است لذا إنشاءالله امشب با اخلاصی به کشتی نجات امام حسین پناه ببریم.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۸۰٫
[۳]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۲۰۱٫
[۴]– سورهی إسراء، آیه ۸۴٫
[۵]– الکافی، ج ۲، ص ۶۴۵٫
[۶]– سورهی واقعه، آیات ۱۰ و ۱۱٫
[۷]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۲۱۴٫
[۸]– سورهی یونس، آیه ۱۰٫
[۹]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۸۹٫
[۱۰]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیات ۱ و ۲٫
[۱۲]– سورهی ص، آیه ۱٫
[۱۳]– سورهی ق، آیه ۱٫
[۱۴]– سورهی قلم، آیه ۱٫
[۱۵]– سورهی مریم، آیات ۱ و ۲٫
[۱۶]– الکافی، ج ۲، ص ۶۰۹٫
[۱۷]– سورهی إسراء، آیه ۱۴٫
[۱۸]– سورهی حاقه، آیات ۲۵ و ۲۶٫
پاسخ دهید