بسم الله الرّحمن الرّحیم
در ارتباط با مباحث اخلاقی که هست علامۀ بزرگوار ملا مهدی نراقی آن حکیم و عارف اخلاقی و فقیه روشن بین به محضرتان تقدیم داشتیم در ادامه اش عرض میکنیم:
این قوای چهارگانه: قوۀ عاقله، قوۀ شهویه، قوۀ غضبیه و قوۀ شیطانیه که در وجود انسان هست، همه ی اینها در خانۀ دل مستقرند و اگر هر کدام از این قوا کشور قلب را زیر چتر خودش قرار بدهد و غلبه پیدا بکند، تمام اعضا و جوارح در اختیار او خواهد بود. و قوه ای که غالب شده و پیروز شده، قوای دیگر را هم تحت تأثیر خودش قرار می دهد.
اما چه میشود که یک قوه بر قوای دیگر پیروز میشود؟
لزوم کنترل ورودی های قلب
بزرگان ما میفرمایند: قلب همانند آیینه است که منظرهها از جلوی آن عبور داده میشود، اگر کسی حواسش نباشد منظرههای تحریک کنندۀ جنسی یا هیجاناتی که قوۀ غضبیه را تحریک میکند و یا وسوسه های فریب کارانه که از خارج القا میشود از منظر قلب انسان عبور میکند و به سان نقاشیهایی است که به آدم ارائه میشود یا بفرمایید به سان فیلم هاست؛ دیدههای انسان، شنیدههای انسان و واردات اینها مثل فیلمهایی است که در دیدۀ قلب عرضه میشوند و اینها به صورت خاطرات در قلب انسان رسوب می کند.
مثال دیگر این که مرحوم فیض اعلی الله مقامه دارند میفرمایند: به سان استخر یا حوضی است که کانال های آب ریزشش از مسیرهای مختلف میآید اگر از ابتدا انسان این حوض را با یک چشمه ای وصل کرده باشد و جلوی جویبارهای آلوده را گرفته باشد. خُب یک آب صافی از یک مجرایی در این حوضچه جمع می شود، هم خوش منظره است، هم پاک کننده است، هم خودش پاکیزه است.
اما اگر انسان مراقبتی برای ورودی قلب نداشت، گاهی از جویبارهای کثیف و آلوده لجنها همین جور میریزد توی این حوضچه اگر آب نظیف و طاهری هم بوده است با عدم مراقبت در پاکسازی مجاری، انواع آبهای گندیده و آلوده سرازیر می شوند، این لجن ها ممکن است در یک مقطعی ته نشین شده باشند و آدم رویۀ قلب را احساس بکند که آب تمیزی وجود دارد. اما تا یک بحرانی پیش می آید این به هم میریزد مثل آب قدیم در این خزینههایی که در حمامهای عمومی بود این کثافت ها ته نشین بود تا بههم نزده بودید آب صاف به نظر میرسید. اما اگر کسی بیاید به هم بریزد یا به هم بزند این کثافت ها رو میآید، دیگر مثل آینه نیست که آدم خودش را در داخل آب ببیند. آن صفا و شفّافی به هم می خورد. بعد میفرمایند: این خواطر درونی، این خاطراتی که انسان در طول عمر] با آن مواجه بوده است[ اگر جلوی ورودی دل را کنترل کرده خاطرات خوب از عبادت ها، از مجالس نورانی، مجالس حال، از جریانات عبرت آموز، از حکمت ها، از مواعظ حسنه، از آیات از روایات، از معجزات، از توسلاتی که به ائمه داشته و نورانیت هایی که در این زیارتگاه ها نصیبش شده همه در بایگانی وجودش ذخیره است و به تدریج اینها در درون انسان بروز میکند.
نقش اعمال گذشته انسان درسرنوشت او
روانشناسان یک عنوانی تحت عنوان ضمیر ناخودآگاه برای بشر مطرح میکنند، یک چیزهایی از بچّگی درون انسان مانده آن دورهای که تحت تربیت پدر و مادر بوده است، آن عصبانیت هایی که احیاناً پدرش داشته یا پرخاشگری هایی که مادرش مستقلاً داشته، نیش هایی که در خانه دریافت کرده است، این ها همین طور در درون ذهن انسان، روح انسان، جان انسان به صورت آتش زیر خاکستر مانده است، این همین طور عمرش که بالا آمده خاکسترهای روی آن ریخته شده است، تا میآید یک موقعیتی برایش پیش میآید و مدیر کل میشود، رئیس میشود، فرماندۀ نیروی انتظامی میشود، فرماندۀ یک پاسگاه میشود، خودش خبر ندارد که در درونش چه بیماری، چه آتشی زیر خاکستر مانده، این مدیریت و ریاست باعث میشود که یک تکانی بخورد این خاکستر، این چیزهایی که جلوی آتش را گرفته بوده، این ها جابه جا که میشود آتش خودش را نشان میدهد و باعث میشود که یک فرمانده، یک آقای استاندار، یک آقای روحانی، یک آقای گوینده با چشم حقارت به مردم نگاه بکند. وقتی هم میخواهد تبلیغات بکند مرتب دیگری را خرد می کند تا کار خودش بگیرد.
این ها رسوبات ذهنی است. آدم های بزرگی که از اول اجازه نداده اند ذهنشان گرفتار تنگنا بشود، اینها حاضر نمی شوند کسی تحقیر بشود. از خرد شدن کسی، از تحقیر شدن کسی، از پایمال شدن شخصیت کسی، همیشه ابا دارد و دوری میکند، چون خودش بزرگ است، درونش همه اش نور است. همه را نورانی میبیند، همه را پاکیزه میبیند، در میان کارهای بدی هم که اشخاص داشته یک خوبی پیدا میکند دست روی آن می گذارد و می گوید: این آقا فلان وقت به من یک خوبی کرده است، ده بار هم از آن رنجش دیده است اما رنجش ها بروز نمیکند بلکه آن احسان و خدمتی، آن احترامی که یک روزگاری به او کرده، یک گره ای از کار او باز کرده است، آن به یادش می آید.
اگر انسان خاطرات خوب داشت این خاطرات خوب، انگیزه های خوب برای انسان به وجود می آورد. که این انگیزه ها، اگر انگیزه های الهی بود انگیزه های کار خیر بود، انگیزۀ عبادت بود، انگیزۀ مناجات بود، انگیزۀ خدمت بود، انگیزۀ محبت رفت وآمد های دوستانه بود این منشأ اش الهام است. این تحت عنوان الهام به انسان القا می شود اما زیر بنای این الهام آن خاطرات خوبی است که انسان در دوران زندگی خاطرات خوب در درونش انباشته کرده، ذخیره کرده است. آن ذخیره ها وقتی در مجرای هزینه قرار میگیرد الهامات اینها را بروز میدهد و به صورت انگیزۀ خوب، عامل کار خوب جدید برای انسان میشود.
آن هایی که بد زندگی کرده اند پرونده های بدی در درونشان ذخیره کرده اند حالا همان خاطرات یادشان میآید که فلان وقت رفته فلان جا چشم چرانی کرده، فلان لذت برایش پیش آمده، فلان ارتباط برایش پیش آمده، حالا همان خاطرات وقتی در ذهن انسان میآید یک انگیزۀ جدیدی میشود آدم تحریک میشود برود توی کار بد.
یک نامه ای اخیراً از یک جوانی داشتم که هنوز هم قلبم جریحه دارد که این جوان از طریق نگاه به منظره هایی که از اینترنت برایش حاصل شده مبتلا به گناهانی شده است. بعد جوان دیگری را مبتلا به گناهانی کرده است. هم خودش میسوزد، هم باعث شده یک جوان دیگری هم بدبخت شده، اسیر نفس شده، به کارهای بد جرّی شده، جرأت پیدا کرده است.
” آدم وقتی یک منظرۀ بدی را میبیند یا یک کار بدی را خودش انجام میدهد این طور نیست که این کار تمام شده باشد این به صورت یک خاطره ای در درون انسان ذخیره شده است و انسان در خلوتهایش یا مناسبتهایی که پیش میآید، آن خاطرات در ذهنش میآید، این خاطرات برای انسان انگیزه میشود. اگر خاطرات خوب بود انگیزۀ خوب میشود، تحت عنوان الهام مطرح میشود، اما اگر انگیزههای بد بود تحت عنوان اغوا مطرح میشود. الهام از جانب رحمان است و اغوا از جانب شیطان است “
اینها این طوری است، آدم وقتی یک منظرۀ بدی را میبیند یا یک کار بدی را خودش انجام میدهد این طور نیست که این کار تمام شده باشد این به صورت یک خاطره ای در درون انسان ذخیره شده است و انسان در خلوتهایش یا مناسبتهایی که پیش میآید، آن خاطرات در ذهنش میآید، این خاطرات برای انسان انگیزه میشود. اگر خاطرات خوب بود انگیزۀ خوب میشود، تحت عنوان الهام مطرح میشود، اما اگر انگیزههای بد بود تحت عنوان اغوا مطرح میشود. الهام از جانب رحمان است و اغوا از جانب شیطان است.
توفیق حاصل توجه به الهامات شیطان است
انسان خاطرات خوبش در پیشگاه خدا است. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۱] از آن خزائن “عند ربّی“ در وجودش هست و به صورت الهام به ذهن انسان تداعی میکند و انسان را به کار خیر جدیدی تشویق میکند.
اما خاطرات بد، سابقههای بد که در ذهن انسان است شرارتی کرده، دعوایی کرده، در یک دعوایی با شاهد دروغی پیروز شده، رقیب خودش را خورد کرده، با تهمت زدن به اشخاص، خودش برنده شده، اینها هم خاطرات است این را هم برای خودش یک هنر تلقی میکند، حالا که در خلوتش نشسته و دارد فکر میکند یا یک حادثه ای پیش بیاید آن خاطره در ذهنش تجدید می شود؛ این انگیزه پیدا میکند که در همان راستای کارهای قبلیش کار جدیدی انجام بدهد، این تحت عنوان اغوا مطرح شده است.
” شیطان انسان را اغوا میکند و ملک با الهاماتش انسان را هدایت میکند. آن وقت آنچه را که از الهام برای انسان حاصل میشود و انسان را به کار و عمل خیر وادار میکند و انسان کار خیر را انجام میدهد اسمش “توفیق“ است. اما آنچه که از اغوای شیطان و با دواعی و انگیزههایی که از خاطرات بد برایش حاصل شد و انسان را به عمل بد وادار کرد، آن اسمش “خذلان“ است “
شیطان انسان را اغوا میکند و ملک با الهاماتش انسان را هدایت میکند. آن وقت آنچه را که از الهام برای انسان حاصل میشود و انسان را به کار و عمل خیر وادار میکند و انسان کار خیر را انجام میدهد اسمش “توفیق“ است. اما آنچه که از اغوای شیطان و با دواعی و انگیزههایی که از خاطرات بد برایش حاصل شد و انسان را به عمل بد وادار کرد، آن اسمش “خذلان“ است. یا انسان توفیق الهی نصیبش میشود که توفیق رفیقیست که به هر کس ندهندش، یا گرفتار خذلان الهی میشود که اغوای شیطان موجب میشود که انسان مخزول بشود.
” شیطان سگ شکاری خداست، خدا به شیطان اجازه نمیدهد سراغ هر کسی برود، آدمی که دلش در اختیار خداست، این دل صاحب دارد، خدا شیطان را با تیر غیب میزند “
خدا میبیند شیطان حمله کرده است دارد لت و پارش میکند ولی چون مخزول است کمکش نمیکند. شیطان سگ شکاری خداست، خدا به شیطان اجازه نمیدهد سراغ هر کسی برود، آدمی که دلش در اختیار خداست، این دل صاحب دارد، خدا شیطان را با تیر غیب میزند، نمیگذارد به سراغ بندۀ خوبش بیاید این را طعمۀ خودش قرار بدهد، اما وقتی آدم گناهانش را تکرار کرد رسوبات بد در ذهنش آمد، چون ول است، یاور ندارد، شیطان هم دشمن بد است، میآید آدم را گرفتار خذلان میکند، بدبخت میکند.
***
در کتاب شریفه عده الداعی فرموده اند: سیزدهمین امری که باعث استجابت دعا می شود که آن تقدیم دعا دائمی است، یعنی شما دائماً باید از شر خودتان در حال پناهندگی به رحمت الهی باشید، از شر نفستان، از شر شهوتتان، از شر غضبتان، از شر همسرتان، از شر فرزندانتان، از شر همسایگانتان، از شر شریکانتان، از شر رفیقانتان باید همیشه در حال پناه گرفتن به سایۀ لطف خدا باشید.
این دعای ماه رجب، همۀ دعاهای ماه رجب سفره ی گواراییست برای اهل دل.
بعد از نمازها میخوانیم که خدایا «وَ أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی مِنْ جَمِیعِ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعِ خَیْرِ الْآخِرَهِ».[۲]
بارالها تو که کرمت زیاد است، خزینه ات هم هر چه مصرف کنی خالی که نمیشود. نکند یک چیزهایی به من بدهی ولی یک چیزهایی به من ندهی. آنچه برای من خیر است، آنچه برای من کمال است، برای من کم نگذار و همه اش را به من بده.
هرچه که من لازم دارم، به درد من میخورد، خیر من درآن است، نکند من را محروم بگذاری، یک چیزهایی را بدهی اما یک چیزهایی را ندهی. آنجا که میروم ببینم کم آوردم. خدایا کم نگذار برای ما. «وَ أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی مِنْ جَمِیعِ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعِ خَیْرِ الْآخِرَهِ». آنچه در دنیای من موجب خوشبختی و سعادت من میشود با آنچه آخرت من را آباد میکند همه را به من بده. آدم از بزرگ باید این جوری بخواهد. او هم خوشش میآید. همّت بلند دار. خدا که کم ندارد چرا کم میخواهی، همه چیز از او بخواه، هم امور دنیا هم امور اخرت.
اما دنباله اش چه میگوییم؟ میگوییم: «وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَه».[۳]
مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی اعلی الله مقامه، در این اینجا یک توجّهی کرده اند و نکتۀ لطیفی را مطرح میکنند، میگویند: «وَ أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی مِنْ جَمِیعِ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعِ خَیْرِ الْآخِرَهِ». وقتی خیر میخواهیم، می گوییم: «جَمِیعِ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعِ خَیْرِ الْآخِرَهِ». اما وقتی به شرّ میرسیم میگوییم: «وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَه». دیگر «جمیع شرّ الآخره» نمیگوییم، میگوییم «جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَه». میگویند: خیر امر وجودی است، جلوههای مختلفی دارد ولی شر نیستی است، محرومیّت محض است، خدایا من را گرفتار فقر و محرومیت نکن.
فقر که آمد آدم هیچ چیز ندارد. دیگر یک چیز است. منشأش بسته شدن در خیر است. همین که در بسته شد دیگر هیچ چیز به تو نمیرسد. دیگر رنگ به رنگ ندارد هیچ چیز نداریم.
میگویند: شر چون عدمی است، عدم تعدّد ندارد، «وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَه».
گاهی خدا آدم را ول میکند!!
” اگر خدا آدم را ول کند نمازش برایش شرّ میشود، مسجد آمدن برایش شرّ میشود، کارهای خیرش برایش شرّ میشود “
اگر خدا آدم را ول کند نمازش برایش شرّ میشود، مسجد آمدن برایش شرّ میشود، کارهای خیرش برایش شرّ میشود، خدمت میکند مقدمۀ بدبختیش است، خدمت میکند مشهور میشود بعد این شهرت باعث میشود یک مقام مهمّی به دست میآورد ولی توانایی ادارۀ آن مقام را ندارد گرفتار وزر و وبال میشود. که اگر این شهرت برایش پیش نیامده بود رای هم بهش نمیدادند. اگر رای نداده بودند بیت المال در اختیارش قرار نمی گرفت. این همه خیانت برایش پیش نمیآمد. از این خزانۀ دولت یک ذره افراط و تفریط بشود این بچه یتیم ها، این خانوادههای شهدا، این از کار افتاده ها این مال آن هاست؛ مال پدرش که نیست هر جا بخواهد خرج بکند؛ به فلان رقاص بدهد، به فلان هنرمند بدهد که روز مبادا ازش حمایت بکنند. و محرومینی که الان آه ندارند گرسنه بمانند، اما اینها هی پول روی پول انباشته کنند این منشأاش چیست؟ این خدمتها و آن کارهای خیرش باعث شده که به چه شرّی مبتلا شود.
بنابراین این جور نیست که آدم بد عاقبت به شر باشد و آدم خوب عاقبت به خیر باشد باید همیشه دعا کنیم: اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا؛، خدایا ما را عاقبت به خیر بکن. خدایا من را از شر خودم حفظ کن، از شرّ خوبی هایم حفظ کن از شرّ بدی هایم حفظ کن. آدم که همیشه خودش را در خطر دید، همیشه به خدا پناه برد، خدای متعال نمی گذارد او در بدی ها قرار بگیرد.
” این “من“ که آمد؛ خدا ولش میکند. میگوید: حالا برو ببینم چه میکنی؟ آن وقت همۀ کارهای خوبش برایش بد میشود “
اما آدمی که فکر کرد من هستم، من این همه نماز خواندم، من این همه زیارت رفتم، من این همه خدمت کردم، من این همه گره باز کردم، این “من“ که آمد؛ خدا ولش میکند. میگوید: حالا برو ببینم چه میکنی؟ آن وقت همۀ کارهای خوبش برایش بد میشود. نتیجۀ خوب ازش نمیگیرد بلکه بدبختش میکند.
واقعاً اگر صدام رئیس جمهور نشده بود این بلا به سرش میآمد؟ چه ذلّتی، چه عبرتی برای ما بود و توی کشور ما هم خیلی ها بودند که ای کاش مشهور نشده بودند؛ اما شهرت اینها را بدبخت کرد.
بنابراین آدم قبل از این که بدبخت بشود همیشه زبان دعا و التماس و التجاء داشته باشد. خدایا خودت به من دادی خودت باید حفظ کنی. خدایا نماز تحفه ی توست، مسجد آمدن دعوت توست، خدایا نکند این ها را به خودم واگذار کنی و شیطان بیاید همۀ چیزهایم را غارت کند! من بندۀ ضعیفم، من قدرت نگهداری خودم و خوبی هایم را ندارم.
دعا قبل از وقوع بلا
از امام صادق علیه السلام هست:
«مَنْ تَخَوَّفَ بَلَاءً یُصِیبُهُ فَتَقَدَّمَ فِیهِ بِالدُّعَاءِ، لَمْ یُرِهِ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- ذلِکَ الْبَلَاءَ أَبَداً».[۴]
چه حدیث قشنگی است، چه حدیث دل نشینی است میفرمایند: اگر کسی از بلایی نگرانی داشته باشد و چون نگرانی داشته «فَتَقَدَّمَ فِیهِ بِالدُّعَاءِ» قبل از آن که آن بلا برسد میرود دامن خدا را میگیرد، میرود در خانۀ خدا را می زند، میگوید: خدایا من از یک همچنین بلایی نگران هستم، میترسم این بلا به سر من بیاید این چاهی که جلویم هست نگرانم که توی این چاه بیفتم؛ این رسوایی و این پروندهای که مطرح است میترسم برای من هم پرونده درست بشود؛ واقعاً پناه به خدا ببرد و دعا بکند، خدایا آبرویم به دست توست؛ خدایا خیر به دست توست؛ خدایا حفاظت از آن توست؛ «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ».[۵]
این «خَیْرٌ حافِظاً» بودنشان ذیل آیه دارد توضیح میدهد خدا در میان محافظین و کسانی که آدم را نگه میدارند او «خَیْرٌ حافِظاً» است. از همۀ نگه دارنده ها او بهتر است، چرا؟ برای این که مهربان است و از روی نیاز نمی آید حفاظت کند. نه این که حقوق گرفته باشد که من را حفاظت کند که اگر یک خرده کم و زیاد شد بگوید ولش کن من چرا خودم را فدای او کنم. خدا که احتیاج ندارد، او دوستت دارد، او از روی بزرگی، از روی عظمت و رحمت دارد تو را حفظ میکند «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ» چون بندهاش را دوست دارد حفاظت میکند.
بنابراین از هر چیزی که نگران بودید صدقه ای بدید و التجاء به بارگاه حضرت حق داشته باشید. امام صادق علیه الصلوه و السلام می فرمایند: قبل از وقوع بلا دعا بکنید، علاج واقعه، قبل از وقوع باید کرد.
اگر قبل از آنی که بلا سرت بیاید رفتی در خانه را زدی و التماس و التجاء کردی و گفتی منِ ضعیف به تو پناه آوردهام، نگذار این بلا بر سر من بیاید «لَمْ یُرِهِ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- ذلِکَ الْبَلَاءَ أَبَداً».[۶] خدای متعال نمیگذارد هرگز این بلا به سر او بیاید، برای این که ترسیدی قبل از این که آن بلا بر سرت بیاید، پناه به سنگر دعا ببرید، این پناهگاهی است که هرگز نمی گذارد آن بلا به شما بیاید. خدا اجلّ از این است که کسی امید به او داشته باشد وبا امید به او پناه ببرد و خدا به او پناه ندهد. غیاث المستقیثین است، پناه میبرم پناه به خدا میبرم و دعا پناه بردن به خداست.
هنر امام بندگی اش بود!!
شب رحلت حضرت امام رحمت الله علیه است. امام رحمت الله علیه هنرش بندگیاش بود. هیچ هنر دیگری نداشت، تمام پیروزی های امام جلوه های بندگی امام بود، برای هیچ کس و هیچ چیزی جز خدا حساب باز نکرده بود. امام رحمت الله علیه از یک چیز حساب میبرد و آن هم خدا بود. لذا برای قدرت های بزرگ هم حساب باز نکرد، همه از آمریکا میترسیدند امام میگفت: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. امام همین طوری شعار نمیداد.امام رحمت الله علیه منشأ قدرت بود.
” امام رحمت الله علیه هنرش بندگیاش بود. هیچ هنر دیگری نداشت، تمام پیروزی های امام جلوه های بندگی امام بود “
آقای پرورش را خدا شفا بدهد، وزیر آموزش و پرورش دورۀ اول انقلاب بود، نمایندۀ مجلس بود، در آن وقتی که نمایندۀ مجلس بود در شورای عالی دفاع هم حضور داشت. ایشان می گفتند: که ما رفتیم خدمت حضرت امام رحمت الله علیه یعنی شورای عالی دفاع و امنیت در خدمت حضرت امام رحمت الله علیه بودند یکی از فرماندهان مطلع نظامی یا ارتشی بوده قاعدتاً، که از سلاح های پیچیدۀ شرق و غرب اطلاعاتی داشت و به امام رحمت الله علیه گفت: آنها یک همچنین تجهیزاتی دارند و اگر اینها را در اختیار صدام قرار بدهند ما که چیزی نداریم در برابر آن ها، امام قشنگ گوش کرد او هم خیلی بلد بود، خیلی امکانات نظامی دشمن را گنده کرد و تاکتیک ها و تجاربشان را خیلی بزرگ کرد. میگفت: همۀ ما خیلی نگران شدیم، ای وای ما با کی طرف هستیم، ما با چه داریم دست و پنجه نرم میکنیم؟
امام همه را گوش کرد بعد از آن که گوش کرد فرمود: سرنوشت جنگ را اسلحه مشخص نمیکند، ما خدا را داریم، اگر بخواهیم آمریکا را این طوری میکنیم، امام با اعتقاد این را میگفت، لذا از قدرت های بیرونی نمی ترسید، چون نمی ترسید با این که میدانست این اسرائیل سپر قدرت های بزرگ است، این جا این مولود نامشروع را در رحم دنیای اسلام کاشته اند و یک حرام زاده ای اینجا درست کردهاند که منطقه را بچاپند ولی امام رحمت الله علیه با قاطعیت فرمودند: اسرائیل باید از بین برود یعنی اصلاً مشروعیت ندارد، توجیهی برای وجود اسرائیل ندارند. از آن طرف فرمودند: ارتباط آمریکا با ما ارتباط گرگ و میش است، مادامی که رابطه طرفینی نباشد، تعادل نباشد، آن ها از ما مذاکره میخواهند، اما بنایشان بر این است که هرچه که آن ها گفتند ما قبول کنیم، چه مذاکره ای است!
لذا امام رحمت الله علیه سازش با آمریکا را با این وضعیت نشانۀ ذلت میدانستند «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه»[۷] را باب کردند این خط امام است که جبهۀ حق در برابر باطل «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ».[۸]
استفاده نکردن امام از نفت!
امام رحمت الله علیه نسبت به مردم متواضع بود؛ امام خاضع بود، امام مردم را قبول داشت، امام به مردم ایمان داشت نه اینکه در ظاهر تظاهر کند، در خلوت هایش هم با مردم هم درد بود. وقتی ایشان در نجف بودند، شرکت نفت اعتصاب کرد و نفت کشور در وضعیت خاصی قرار گرفت، نفت به خیلی جاها نمیرسید، امام در صحراهای خشک نجف، نجف هم تابستان های سختی دارد هم زمستان سختی دارد. در تابستان گرمای خشکی دارد، خیلی شکننده است، در زمستان هم سرمای خشکی دارد، کویر قم هم همین طور است دیگر. قم هم سردش خیلی سوز دارد، هم گرمایش خیلی شکننده است. امام رحمت الله علیه در سرمای خشک نجف برایش نفت بردند بخاری روشن کنند گفت: ما بخاری روشن نمی کنیم، گفتند آقا هوا سرد است، سنّتان بالاست گفت: نه ملت ایران نفت ندارند، من هم نفت مصرف نمیکنم.
به پناهگاه نرفتن امام!
امام رحمت الله علیه در این دوران هشت سالۀ جنگ که هر روز میدید که رادیو و تلویزیون آژیر میکشند میگفتند: توجه توجه وضعیت قرمز است به پناهگاه ها بروید، خیلی ها در خانه شان پناهگاه درست کردند یا در مناطق پناهگاه بود که وقتی اعلام میکردند مردم میرفتند در آنجا که اگر موشکی آمد، بمبی آمد، مصون باشند، امام رحمت الله علیه به پناهگاه نرفت، هرچه اصرار میکردند با این که همه نگران بودند جماران را بزنند اما امام به پناهگاه نرفت گفتند: «چرا؟» گفت: مردم که همه پناهگاه ندارند، هر وقت همه پناهگاه داشتند آنوقت ما هم به پناهگاه میرویم.
امام مردم را خودش میدانست، امام مردم را قبول داشت، امام به مردم علاقه مند بود، بنابراین مسئولی که مردمی باشد این توی خط امام است. امام رهبر شد، ولی توی قصر نرفت و آجری روی آجر نگذاشت، تا آخر توی حسینیه زندگی کرد و اشرافی گری را جزو قبایح مسئولین میشمرد، بنابراین هزینه های بیجا توی همین تبلیغات انتخابات این ها معیار است این ها محک است این ها خط امام را برای شما نشان میدهند. کی مردمی است، کی ساده زیست است، کی زندگیاش مثل همۀ مردم است، کی ریخت و پاشاش کم است؛ این خطش خط امام است. نرخ های دائمی امام و فرهنگ زندگی امام این بود. این ها را برای مسئولین نرخ کرده بود و همین ها را از مسئولین هم مطالبه میکرد و مردم را به این نکات هم توجه میداد.
دیگر از خصایص حضرت امام این بود که موقعیت، مقام، رهبری، اقتدار، ] باعث نشد که [ سرسوزنی از تعبّد به احکام اسلام هم در بعد سیاسی ]وهم در دیگر ابعاد کوتاه بیاید[.
ایشان ولایت فقیه را استمرار حرکت پیغمبران معرفی کردند و ستون فقرات انقلابی که با خون شهیدان آبیاری شده ستون فقرات این انقلاب ولایت فقیه یعنی حاکمیت خدا، ولایت فقیه یعنی حاکمیت خدا حالا دنیا بگویند که اینجا استبداد است اینجا آزادی نیست امام به این حرف ها گوشاش بدهکار نبود. امام نرخ خدا را، امام ولایت فقیه را، با عقیده، با دلیل و برهان اثبات میکردند که این ادامۀ حکومت انبیاست.
امام و قدرت
لذا هم ژستاش ژست سلطنت نبود، حاکم بود، فرماندۀ کل قوا بود، هماهنگ کنندۀ همۀ قوا بود، محبوب دل ها بود، اما سوء استفاده از قدرت نکرد.
بچه اش مرحوم حاج احمدآقا را بنی صدر میخواست به عنوان نخست وزیر معرفی کند، امام رحمت الله علیه اجازه نداد، فرمود: احمد هر کجا باشد خدمتگذار شماست ولی من اجازه نمیدهم او نخست وزیر باشد.
امام حواسش جمع بود، به اطرافیان خودش، به فرزندان خودش اجازه نمیداد سوء استفاده بکنند، موقعیت و مقام به دست بیاورند.
امام مغرور به خودش نبود به این کارهایی که شد با این که همۀ مان بدهکار امامیم، امام طلبکار احدی نبود، امام خودش را بدهکار همه میدانست، امام میفرمود: رهبر من آن بچۀ سیزده ساله ای است که نارنجک به خودش بست و زیر تانک رفت.
[۱] نحل؛ ۹۶
[۲] کافی (ط – دارالحدیث)، ج۴، ص ۵۵۹، ۶۰ – باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدنیا و الآخره
[۳] إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج۲، ص ۶۴۴، فصل فیما نذکره من الدعوات فی أول یوم من رجب و کل یوم منه
[۴] کافی (ط – دارالحدیث)، ج۴، ص ۳۰۹، ۷ – باب التقدم فی الدعاء
[۵] یوسف؛ ۶۴
[۶] کافی (ط – دارالحدیث)، ج۴، ص ۳۰۹، ۷ – باب التقدم فی الدعاء
[۷] الإحتجاج على أهل اللجاج(للطبرسی)، ج۲، ص ۳۰۰، احتجاجه ع على أهل الکوفه بکربلاء
[۸] فتح؛ ۲۹
پاسخ دهید