بسم الله الرّحمن الرّحیم

فطری بودن تشخیص حسن و قبح افعال

مطالبی که از کتاب شریف جامع السعادات طبق روال هفتگی در بخشی از سخنانمان خدمتتان تقدیم می‌داشتیم: علامه ملّا مهدی نراقی اعلی الله مقامه می‌فرماید که: خداوند متعال در وجود انسان دو قوّه قرار داده است. یکی قوّۀ عاقله است و دیگری قوّۀ عامله. به تعبیر دیگر در وجود انسان دو نوع حکمت -تعقّل- است. یکی حکمت نظری است و دیگری حکمت عملی. حکمت نظری شناخت آنچه که هست. حکمت عملی شناخت آنچه که باید باشد. باید‌ها و شاید‌ها مربوط به حکمت عملی است و هست و نیست‌ها مربوط به حکمت نظری است. لکن تعبیر قوّۀ عاقله و قوّۀ عامله، اگر دقیق روی آن بررسی بشود، هر دو‌‌ی آنها مربوط به حکمت نیست. قوّۀ عاقله، قوّۀ مفکّره، قوّۀ فهم، قوّۀ ادراک یک مسأله است [و قوّۀ عامله مسأله‌ای دیگر و جدای از مسأله‌ی حکمت-که بحثش در ادامه می‌آید-].  

خدای متعال در وجود انسان قدرت تشخیص قرار داده است. آیات قر‌آن هم در این زمینه گویا است و مسأله الهام را خدا مطرح می‌کند: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها(۷) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها(۸)».[۱] خداوند متعال قسم می‌خورد به نفس آدمی، به جان آدمی؛ که خدا این جان را، این حقیقت مرموز را در وجود انسان کامل کرد، تسویه کرد، هموار کرد، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». یکی از دلایل تجرّد نفس هم می تواند همین آیه باشد، [زیرا] الهام در مادیّات معنی ندارد. خدا قسم به جان آدمی یاد می‌کند و می‌فرماید: تقوا را و فجور را در جان انسان الهام کرده است. خوب و بد را بشر تشخیص می‌دهد و این [را] با الهام الهی تشخیص می‌دهد. لازم نیست پدر به بچه‌اش بگوید دروغ بد است. اسم دروغ را نمی‌داند، اسم راست را هم نمی‌داند اما بچه تا دهان باز می‌کند حقیقت و واقعیت هرچه هست همان را به زبان می‌آورد. خلاف آن را [اگر] کسی بگوید بچه عکس‌العمل نشان می‌دهد، خودش نمی‌تواند خلاف بگوید. پدر و مادر وقتی بگو مگو می‌کنند، اگر هر کدام ظلم کنند، بچه حامی مظلوم است. او که اسم ظلم را اصلاً بلد نیست! کسی به او درس نداده است که ظلم چه زیان‌هایی دارد، چه آثار و عواقبی دارد اما بچه با بچگی خودش از ظلم نفرت دارد از دروغ نفرت دارد. این‌ها را خدا به او الهام کرده است. تشخیص این که [اگر] چیزی خیانت است، ظلم است، دروغ است، [آن] بد است، [و اینکه اگر] چیزی راست است، احسان است، محبت است، [آن] خوب است، این‌ها بدون معلم هم در وجود انسان [هست]. خدای متعال قرار داده است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». باز آیۀ کریمه دارد: «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ‏».[۲] ما هر دو راه را به این‌ها هدایت کردیم. در سورۀ مبارکۀ هل أتی-انسان- هم دارد که: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً».[۳] این هدایت الهی یک قسمتش هدایت تکوینی است. در تکوین انسان، در حقیقت وجود انسان، منهای تلقین، منهای آموزش، فطرت بشر ظلم را بد می‌داند، عدل را خوب می‌داند. احسان را می‌پسندد، جفا و بی‌مهری را هم نمی‌پسندد. دروغ در فطرت بشر زشت است.

” مرحوم علاّمه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه هم مسألۀ اصول دین را فطری می‌داند و هم فروع دین را “

مرحوم علاّمه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه هم مسألۀ اصول دین را فطری می‌داند و هم فروع دین را. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ».[۴]  دین، هم با اصولش در فطرت انسان جای دارد و مستقر است و هم با فروع‌اش. اصول دین: انسان به طور طبیعی هر اتفاقی می‌افتد دنبال علتش می‌گردد. تا صدایی از پشت سر می‌آید آدم سرش را بر می‌گرداند. چه کسی به او گفت: سرت را برگردان؟ اتوماتیک آدم سرش را بر می‌گرداند و دنبال علت می‌گردد، میخواهد ببیند این صدا مال چه کسی بود از کجا آمد، اصلاً عمل و عکس العمل است. [اینکه] هر حادثه‌ای عامل می‌خواهد، فاعل می‌خواهد، علت می‌خواهد، این در نهاد انسان هست. لذا عالَم بدون دلیل و علت نمی‌تواند باشد، عالم خدا دارد، این را آدم با تمام وجود می‌یابد. اگر شیطنت‌ها و دست‌کاری‌ها آدم را مسخ نکند، آدم با دیدن موجودات خدا را می‌یابد؛ طبیعت قضیه این است. اینکه انسان مبدأیی دارد [پس] باید مسیر و معادی هم داشته باشد، این هم فطرت بشر است. بالاخره راه غایت می‌خواهد، مقصد می‌خواهد، بشر تا اینجا هست در راه است، حرکت یعنی در راه بودن. انسان تا در عالم ماده است[در حرکت است، چون] عالم ماده سراسرش حرکت است. این را پیرزن هم [فهمید]. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، وقتی فرمودند: که خدا را از کجا شناختی؟ چرخ‌اش را که داشت می‌چرخاند، چرخ نخ‌ریسی‌اش را، دست از چرخ برداشت چرخ دیگر نگشت. عرضه داشت این چرخ کوچک را تا می‌گردانم می‌گردد و تا دستم را بر می‌دارم نمی‌چرخد. آن وقت این عالَم، با این وسعت، که دائماً می‌چرخد یعنی کسی آن را نمی‌چرخاند؟! خودش دارد می‌چرخد؟! حضرت فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِدِینِ الْعَجَائِزِ». [۵]او حکیم نبود، فیلسوف نبود، متکلم نبود، علم کلام هم نخوانده بود، اصطلاح [هم] بلد نبود، اما در آن صفای باطنش می‌یابد که این چرخ، این حرکت محرک می‌خواهد، فاعل می‌خواهد. بنابراین فطرت انسان این‌ها را می‌فهمد. این را می‌گویند قوّۀ عاقله یا می‌گویند حکمت نظری.

 

رسالت و ماموریت انبیاء

حکمت عملی هم علم است. حکمت عملی قوّۀ عامله نیست. انسان تشخیص بدهد چه باید بکند و چه نباید بکند، این حکمت عملی است که بخشی از این‌ها را فطرت صاف بشر می‌فهمد، بخشی را هم پیغمبران کمک می‌کنند تا فطرت شکوفا بشود و حقیقت را بیابد. «لِیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُول‏»[۶] حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: پیامبران که آمده‌اند، رسالت‌هایی دارند ماموریت‌هایی دارند.

یکی از ماموریت‌ها: «لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِه‏»[۷]. آدم یک پیمان‌هایی در فطرت خودش با خدا دارد، انبیا علیهم‌السلام آمده‌اند بشر را متذکر شوند عهدی را که از خدا در حقیقت وجود خودش [ با خدا بسته.] چه در عالم الست  عالم ذر چه در عالمی که ما نمی‌فهمیم و الآن هم در آن عالم هستیم و ضمیر ناخود‌آگاه ماست، ما یک قول و قراری با خدا داریم، گفته‌اند که این‌ها را ادا کنید، حق خدا را عهد خدا را.

دومین رسالت انبیا علیهم‌السلام : «یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِه‏»[۸]‏. خدا خیلی نعمت‌ها به ما داده است ولی ما نعمت‌های خدا را از یاد می‌بریم. بشر نمک می‌خورد نمکدان می‌شکند بعد هم یادش می‌رود از کدام دست نمک خورده است! از یاد رفتن و فراموش کردن خوبی‌ها!! اگر انسان به خودش واگذار بشود نعمت‌های الهی را از یاد می‌برد، پیغمبران ماموریتشان این است که مکرّراً به یاد ما بیاورند. تو چشم نداشتی‌ها! خدا به تو چشم داد. تو زبان نداشتی‌ها! این زبان را خدا به شما داده است. شما گوشتان را، دستتان را از چه کسی گرفته‌اید؟ در کدام بازار رفتید خریدید؟ پدرتان کجا رفت برای شما گوش و چشم خرید؟ این‌ها نعمت‌ها هستند. خدا این‌ها را به شما داده است. چرا از یاد می‌بری [که] خدا این همه چیز به تو داده است؟ این آبرو‌یی که داری، خیال می‌کنی خودت آبرو کسب کردی؟ آبرو را خدا داده است ‌ها!. [اگر] یک لحظه رهایت بکند، یک پرده کنار برود، آبرو برایت نمی‌ماند ‌ها!  یکی از کار‌های کوچک ما را خدا به مردم نشان بدهد دیگر مردم با ما صاف نخواهند بود، می‌گویند: ولش کن. او هم این کاره است. آبرو را خدا داده. سلامتی را خدا داده است، امنیتی که داریم خدا داده. این نظام را خدا داده. همه چیز مال خدا است. اما ما همه را فراموش می‌کنیم. اگر یک نعمتی نداشته باشیم فقط به آن زوم می‌کنیم که من چه چیز را ندارم؟ ولی میلیارد‌ها چیز دارم، این را از یاد می‌بریم. انبیا آمده‌اند به ما بگویند: غرق در نعمت الهی هستیم.

” انبیاء آمده‌اند به ما بگویند: غرق در نعمت الهی هستیم. چه چیزی نداریم!!؟ «آتاکُمْ‏ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه»‏. این آیه‌ی قرآن هست ‌ها! می گوید: هرچه لازم داشتی که خدا به تو داده است “

انبیاء آمده‌اند به ما بگویند: غرق در نعمت الهی هستیم. چه چیزی نداریم!!؟ «آتاکُمْ‏ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه»‏[۹]. این آیه‌ی قرآن هست ‌ها! می گوید: هرچه لازم داشتی که خدا به تو داده است. خیلی چیزها را [که] فشار می‌آوری [به خدا که به تو بدهد] و خیال می‌کنی برایت لازم است و خدا به تو نمی‌دهد، [این‌ها را] خیال می‌کنی طلب داری [یا] لازم داری، نه بابا! برایت لازم نیست. اگر به تو بدهد برایت دردسر می‌شود؛ «وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم‏»[۱۰]. شما [با این کار] زیان خودت را به دنبال می‌آوری و به خدا هم فشار می‌آوری که چرا نمی‌دهی!؟ خب خدا می‌داند که این زهر هلائل است، تو را می کشد، اگر بچه‌ات گریه کند، فشار بیاورد که بهش زهر بدهی، می دهی؟ نمی‌دهی که! او گریه می‌کند خودش را دارد با جیغ و داد به آب و آتش می‌زند که دستش را به آن سیم لخت برق بزند؛ ولی مادر با گریۀ او این کار را می‌کند؟ نمی‌کند که! با اینکه او دارد خودش را از گریه هلاک می‌کند ولی هرگز اجازه نمی‌دهد او دست به برق بزند. خیلی چیزهایی که ما زور می‌زنیم حتی گریه می‌کنیم همان سیم برق است، همان مار خوش خط و خال است، اما او رحمتش و محبتش بیشتر از پدر و مادر است و اجازه نمی‌دهد که ما به خواسته های خودمان که ما را نابود می‌کند برسیم. این یکی از رسالت‌های انبیاست.

یکی دیگر از رسالت های انبیا علیهم السلام این است که: «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُول‏»[۱۱]. خیلی چیزها [با اینکه] فهمش برای ما عملی هست اما به صورت استعداد است. باید یک کسی کمک کند این استعداد شکوفا شود. فهم ریاضی [را] خدا در وجود ما قرار داده ولی لازم است که استاد ریاضیات بیاید ما را راه بیاندازد. آنچه که او به ما یاد می‌دهد چیزی نیست که ما  آن را نداشته‌ایم و او به ما می‌دهد، [بلکه] ما همه چیز را داریم [اما] معلم می‌آید کمک می‌کند ما آن چه را که داریم نسخه‌ی برابر اصل می‌کنیم.

” تمام علوم در وجود انسان به صورت استعداد وجود دارد. معلم کمک می‌کند و استخراج می‌کند، اکتشاف می‌کند “

تمام علوم در وجود انسان به صورت استعداد وجود دارد. معلم کمک می‌کند و استخراج می‌کند، اکتشاف می‌کند. این هم یکی از مسائلی است که دنیای علم باید برود روی آن تحقیق بکند. حضرت امیر علیه السلام می‌گویند: در وجود انسان دفینه های عقل وجود دارد و خداوند متعال انبیا را فرستاده [که آن‌ها را کشف کنند] این‌ها مکتشف‌اند. این‌ها معدن شناس‌اند. این معادن عقلی که خداوند متعال در وجود ما قرار داده، مهندسینی به نام انبیاء علیهم السلام این معدن‌ها را می‌شناسند، اگر شما خودتان را در اختیار انبیا قرار دادید دفینه‌های عقل را اکتشاف می‌کنند.

 

تعریف قوه ی عامله

در کنار قوّۀ عاقله یا حکمت نظری ما یک قوّۀ عامله هم داریم. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى»[۱۲]. قوّۀ عامله گرایش های ماست. گرایش غیر از فهم و تشخیص است. یک چیزی‌هایی را انسان ارزیابی می‌کند، نفع و زیانش را می‌سنجد و می‌بیند نفع زیادی دارد [آنگاه] می‌رود دنبالش، [یا] می بیند ضرر زیادی دارد از آن پرهیز می‌کند. یک وقتی دنبال نفع و زیان نیست [بلکه] از یک رفیقی خوشش آمده؛ اصلاً هم فکر نمی‌کند که چرا [از او خوشش آمده]. رفیق بازی کرده دلش با دل او گره خورده و هر غلطی او می‌کند این هم می کند. این کار، کار آن قوّۀ عامله است.

” گرایش‌ها، میل‌ها، کشش‌ها، اقتضاء‌ها و طلب‌هایی که در وجود انسان هست، این مربوط است به یک نیروی مرموزی در وجود آدمی

گرایش‌ها، میل‌ها، کشش‌ها، اقتضاء‌ها و طلب‌هایی که در وجود انسان هست، این مربوط است به یک نیروی مرموزی در وجود آدمی. حالا اسم این را می خواهید فطرت بگذارید، اسم این را می خواهید عشق بگذارید، محبت بگذارید، هرچه می‌خواهید [بگذارید]. آدم یک تشخیص دارد و یک کشش دارد. تشخیص غیر از کشش است. خیلی چیز‌ها را آدم تشخیص می‌دهد، می‌فهمد بد است، اما کشش به سوی بدی دارد! [در مورد] سیگار کشیدن [پیش] هر دکتری بروید و با وی مشورت کنید، می‌گوید بد است. اما شما دکتر سراغ ندارید سیگار بکشد!؟ با این که می‌داند بد است، تشخیص هم می‌دهد بد است، اما سیگار می‌کشد. گرایش دارد. تشخیص‌اش غیر آن است، اما گرایش دارد. آدم بدی [را می‌شناسد و] می داند بد است، اما باز با او رفت و آمد می‌کند. چرا با او رفت و آمد می‌کنی؟ چندین بار کلاه سرت گذاشته است! چندین بار از پشت خنجر به تو زده است! اما باز چرا رفاقتت را ادامه می‌دهی!؟ می‌گوید: دیگر انس گرفته‌ایم. نمی‌توانم رفاقتم را قطع کنم. با این که می‌فهمد ضرر دارد با این رفاقت کردن، ولی ول کن او نیست. این قوّه غیر از قوّۀ تشخیص است.

لذا هر عالمی عامل نیست. متاسفانه هر عاملی هم عالم نیست. این جاست که آن جمله‌‌ی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حقّ است که آدم را به گریه بیندازد؛ فرمود: دو گروه کمر من را شکستند، یکی کسانی که می‌فهمند، اما خلاف علمشان عمل می‌کنند. «عالمٌ مُتَهتِّک‏»[۱۳]. پیغمبر می‌گوید این کمر مرا خرد کرد. در فتنه این شراب خورها این قمار بازها که نمی‌توانستند مردم را به خیابان ها بکشانند. حواستان جمع باشد! پرچم‌داران فتنه خودشان را نشان نمی‌دهند. اما یک عالم استخوان‌دار بخواهد مملکت را به هم بریزد و دشمن را جری بکند [و به دشمن علامت بدهد] که مملکت آشوب است و شما هم بیایید [آشوب] بکنید؛ نمی‌تواند بکند؟ می‌کند دیگر! عالمی که عامل نیست کمر پیغمبر را می‌شکند. از آن طرف آدم های مقدسی که به جهلشان دارند عمل می‌کنند؛ مقدس مآب هستند اما تقلید نمی‌کنند. شعار می‌دهند، دم از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم می‌زنند. بپرسی از کی تقلید می‌کنید؟ از کدام مجتهد تقلید می‌کنید؟ [می‌گویند:] تشخیص خودم است. آخر تو که متخصص نیستی که! بدعت‌ها مال این‌هاست. علم ندارند، می‌آیند برای خودشان یک چیزهایی در می‌آورند. دین که من درآوردی نیست که! دین حساب و کتاب دارد. دین از جانب خدا برنامه است. «أ لا یعلم من خلق»[۱۴]. آنی که آفریده می‌داند چه به نفعت هست و چه به ضررت هست، او باید به تو برنامه بدهد. تو برای خودت بدعت درست می‌کنی. این می‌شود «جاهل مُتنَسِّک»[۱۵]. این دو گروه را پیامبر فرموده: این ها کمر من را شکاندند. آنی که کمر دین را می‌شکند دوگروه است یکی عالم‌های بی‌تقوا، یکی نادان‌های بی‌تقلید. این‌ها هر دو خطرند. خب این بحث مرحوم علامۀ نراقی رضوان الله تعالی علیه .

فرازهایی از کتاب شریف عده الداعی: یک مختصری هم از این عده الداعی، بعد هم دل‌هایمان را ببریم سامرا. خوشا به حال کسانی که آنجا امشب به امام زمانمان تسلیت می‌گویند.

 

سیزدهمین شرط از شرایط استجابت دعا

متن کتاب: الثالث عشر التقدیم فی الدعاء قبل الحاجه

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَبِی ذَرٍّ ره یَا أَبَا ذَرٍّ! أَ لَا أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِنَّ قَالَ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَکَ- تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ وَ إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ وَ إِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ فَقَدْ جَرَى الْقَلَمُ بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ لَوْ أَنَّ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ جَهَدُوا عَلَى أَنْ یَنْفَعُوکَ بِمَا لَمْ یَکْتُبْهُ اللَّهُ لَکَ مَا قَدَرُوا عَلَیْهِ.

وَ رَوَى هَارُونُ بْنُ خَارِجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الدُّعَاءَ فِی الرَّخَاءِ لَیَسْتَخْرِجُ الْحَوَائِجَ فِی الْبَلَاءِ.

وَ عَنْهُ ع مَنْ تَخَوَّفَ بَلَاءً یُصِیبُهُ فَتَقَدَّمَ فِیهِ بِالدُّعَاءِ لَمْ یُرِهِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ الْبَلَاءَ أَبَداً.

وَ قَالَ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ ع‏ الدُّعَاءُ بَعْدَ مَا یَنْزِلُ الْبَلَاءُ لَا یُنْتَفَعُ بِهِ.

دعا اگر دعا باشد، اقتضایش اقتضا باشد، مانعش هم مفقود باشد، قطعاً وعده‌ی خدا حق است. «ادعونی استجب لکم»[۱۶]. [اگر] خدا را بخوانید امکان ندارد خدا به شما جواب ندهد. الثالث عشر: التقدیم فی الدعاء قبل الحاجه علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.

حضرت یونسعلیه السلام از خدای متعال درخواست عذاب کرد برای قوم خودش، خدا هم قول داد که قوم یونس را عذاب کند، همین که نشانه های عذاب در عالم ظاهر شد، یک عالمی در جمع مردم بود، گفت: «مردم تا عذاب نیامده بیایید توبه کنید.» مردم را جمع کرد؛ همه دل اززندگی شستند، دیوارهای خانه را به تدبیر آن عالِم برداشتند، فاصله‌ها را برداشتند، کینه‌ها را شستند، تنگ نظری‌ها را برداشتند، همه ناله‌های جان‌سوزی سر می‌دادند که ملائکه را گویا به گریه می‌انداخت. خدای متعال عذاب مقدر را برگرداند. «الدُّعَاءَ لَیَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ‏ إِبْرَاماً»[۱۷] دعا حتی قضاء حتمی خدا را دفع می‌کند.

” دعا حتی قضاء حتمی خدا را دفع می‌کند “

 

نکاتی در مورد مسائل روز

لذا عزیزان، پاکدلان، موحدان، در خطرید! در خطرید! بلایی که سر سوریه آورده اند والله دشمن می‌خواهد همان بلا را در مملکت به سر ما بیاورد. این‌ها بنا گذاشته اند شیعه را بسوزانند خاکستر کنند، نمی‌خواهند برای ما نیرو بفرستند تا سرباز آن‌ها کشته شود، ستون پنجم دارند، از خود ما به ما می‌زنند که از هر طرف کشته شود او ذوق می‌کند. این جمعیّتی که در فتنه در خیابان به راه افتاده بودند اگر گروهی با آن‌ها مقابله می‌کردند چه می‌شد؟ این جنگ داخلی تا کی ادامه پیدا می‌کرد؟

دعا کنید، ماه رجب است! ختم صلوات بگیرید، انتخابات خطرناک است، انتخابات بو‌دار است، رادیوهای بیگانه را شما گوش کنید، نیامدنش خطر قطعی است آمدنش هم خطرات دیگری دارد. [اگر] فکر می‌کنید تدبیر بشر می‌تواند این کار را بکند [و جلوی جنگ داخلی را بگیرد] نمی‌تواند؟ اروپا مگر می‌تواند جلوی تظاهرات مردمش را بگیرد؟ هر روز در اسپانیا، در فرانسه، می‌بینید، می‌افتند در خیابان‌ها. این ادامه دارد، این به یک جایی می‌رسد، آشوب آمد کسی نمی‌تواند کنترل کند که! اگر بند را به آب دادی، آب می‌برد، دیگر نمی‌توانی بند بگیری جلویش که! سیل آمد می‌برد دیگر!  نگذارید سیل بیاید. چه کار کنیم؟ ماه رجب است! ماه استغفار است؛ ماه عذر‌خواهی است؛ ماه دعاست؛ ماه زیارت است؛ ماه توسل است؛ ماه روزه گرفتن است؛ «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه».[۱۸] عاجزانه از شما می‌خواهم که جدی بگیرید. دشمن نقشه کشیده است برنامه هایشان هم برنامه های دقیقی است. اگر ما با خدا باشیم «یدالله فوق ایدیهم».[۱۹] اما اگر دل هایمان رفت به سوی شیطنت ها، بی‌تفاوت بودیم، بدانید که خدا ولمان می‌کند.!

 

 قبل از آمدن بلا دعا کنید

متن کامل روایت: [یَا أَبَا ذَرٍّ، أَ لَا أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) بِهِنَّ قُلْتُ: بَلَى، یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ، احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ‏ أَمَامَکَ‏، تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ، وَ إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ إِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ، فَقَدْ جَرَى الْقَلَمُ بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ، فَلَوْ أَنَّ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ جَهَدُوا أَنْ یَنْفَعُوکَ بِشَیْ‏ءٍ لَمْ یُکْتَبْ لَکَ مَا قَدَرُوا عَلَیْهِ، وَ لَوْ جَهَدُوا أَنْ یَضُرُّوکَ بِشَیْ‏ءٍ لَمْ یَکْتُبْهُ اللَّهُ عَلَیْکَ مَا قَدَرُوا عَلَیْهِ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ لِلَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) بِالرِّضَا فِی الْیَقِینِ فَافْعَلْ، وَ إِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَإِنَّ فِی الصَّبْرِ عَلَى مَا تَکْرَهُ خَیْراً کَثِیراً، وَ إِنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ، وَ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ، وَ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً.]

قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  لِأبیذر رحمه الله : «یَا أَبَا ذَرٍّ، أَ لَا أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) بِهِنَّ قُلْتُ: بَلَى، یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ، احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ‏ أَمَامَکَ‏، تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ»[۲۰]. عجب عباراتی پیغمبر به ابوذر فرمود! اباذر! «احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ» تو نگهبان حریم خدا باش، حرمت خدا را حفظ کن تا خدا تو را حفظ بکند. «احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ‏ أَمَامَکَ» اگر حریم خدا را حفظ کردی خدا را جلوی پایت می‌یابی، خدا تو را می‌برد، پیشاپیشت خداست. «تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ» تا بلا نیامده برو خودت را پیش خدا معرفی کن. تا بلا نیامده برو بگو: خدا! من بی‌چاره‌ام، خدا! من بی‌کس هستم، خدا! من بی‌پناه‌ام. آن‌وقت وقتی بلا آمد خدا تو را می‌شناسد، چون قبلاً رفتی خودت را معرفی کردی. «تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی الرَّخَاءِ» تا وسعت داری، امنیت داری، اوضاع به هم نخورده برو پیش خدا خودت را معرفی کن بگو بنده‌ی ضعیفت هستم، به پناه آمده‌ام «یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ».

تا بلا نیامده برو خودت را پیش خدا معرفی کن. تا بلا نیامده برو بگو: خدا! من بی‌چاره‌ام، خدا! من بی‌کس هستم، خدا! من بی‌پناه‌ام. آن‌وقت وقتی بلا آمد خدا تو را می‌شناسد، چون قبلاً رفتی خودت را معرفی کردی

«وَ إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ إِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ» اگر نیاز داری، سؤال داری، دستت را پیش دیگران نبری، در خانه‌ی کسی را نزنی. برو در خانه‌ی خودش را بزن. اگر به کمک احتیاج داری نکند به این وآن متوسل شوی «فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ» از خود خدا کمک بگیر. «فَقَدْ جَرَى الْقَلَمُ بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ، فَلَوْ أَنَّ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ جَهَدُوا أَنْ یَنْفَعُوکَ بِشَیْ‏ءٍ لَمْ یُکْتَبْ لَکَ مَا قَدَرُوا عَلَیْهِ». فرمودند: خدا نوشته است همه چیز را، «جفّ القلم» قلم دیگر خشکیده است دیگر نمی‌شود آن را به هم زد، آنی که خدا نوشته قابل تغییر نیست. تمام عالم جمع بشوند که به تو نفع برسانند ولی خدا ننوشته باشد کسی نمی‌تواند به داد تو برسد؛ دادرسی جز خدا برای من و شما وجود ندارد.

شهید زیاد دادیم، خون جگر زیاد خوردیم، تازه داریم شکوفا می‌شویم، تازه جوان‌های ما در دانشگاه‌ها مسجد‌ها را پر می‌کنند، تازه اعتکاف های ما دارد جان می‌گیرد، میل مردم، میل جوان‌ها دارد مسجدی می‌شود. نکند غفلت کنیم؛ آدم‌هایی که این راهی نیستند، فرهنگ غربی و فرهنگ مادیت را ترویج می‌کنند، بیایند [سرِکار، و] دوباره به قهقرا برگردیم. الآن وقت دعا و وقت تضرّع است به پیشگاه خداوند متعال؛ بنالیم، از گناهانمان استغفار بکنیم؛ برای هم‌دیگر هم استغفار بکنیم. سحر ها بلند شوید برای هم‌دیگر دعا بکنید؛ برای این سیّد بزرگوار دعا بکنید. برای این‌هایی که فتنه کرده اند [و با این‌که] هنوز هم هیچ مجازاتی ندیده[اند] ادعا دارند، برای این‌ها و دفع شرّشان [دعا کنید]. خدا هم خودشان را از شرّ خودشان حفظ کند، هم مملکت را. این تشنگان قدرت، این طلبکار‌‌ها، این‌ها آسیب می‌زنند مگر خدا حفاظت کنند.


 

[۱] شمس؛ ۷و۸ –  و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته، (۷) سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است، (۸)

[۲] بلد؛۱۰ و هر دو راه را به او نمایاندیم

[۳] انسان؛ ۳ – ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!

[۴] روم؛ ۳۰ – پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى‏دانند!

[۵] صافى در شرح کافى (مولى خلیل قزوینى)، ج‏۲، ص ۸۹، [حدیث‏] اول

[۶] نهج البلاغه؛خطبه اول

[۷] همان

[۸] همان

[۹] ابراهیم؛۳۴؛ و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد.

[۱۰] بقره؛۲۱۶؛ و بسا چیزى را دوست مى‏دارید و آن براى شما بد است‏

[۱۱] نهج البلاغه؛خطبه اول

[۱۲] شوری؛۲۳

[۱۳] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، ج‏۶، ص: ۹۸

[۱۴] مُلک؛۱۴؛ آیا کسى که آفریده است نمى‏داند؟

[۱۵] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، ج‏۶، ص: ۹۸

[۱۶] غافر؛۶۰؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم‏

[۱۷] الکافی؛ج۲؛ص۴۶۹

[۱۸] بقره؛۱۵۳

[۱۹] فتح؛۱۰

[۲۰] الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۵۳۶، [۱۹] مجلس یوم الجمعه الرابع من المحرم سنه سبع و خمسین و أربعمائه