بسم الله الرّحمن الرّحیم
اثر دریافتی های حواس پنج گانه
طی مباحث پیش به این موضوع توجه کردیم که انسان آنچه را که از بیرون دریافت میکند، چه از طریق چشم چه از طریق گوش، چه از طریق خوردن، چه از طریق لمس کردن یا فرآورده های درونی که برای انسان لذت و درد را حادث میکند، آدم احساس گرسنگی میکند، آدم میترسد، و حالت وحشت او را تحت تأثیر قرار میدهد، در درون خودش حالت تشویش و اضطراب پیدا میکند، یا غمها و غصههایی که قلب انسان را تحت فشار قرار میدهد، یا شادیهایی که انسان با حظوظ معنوی یا توهمات و تخیلات برای خودش یک پیروزیهایی فرض میکند و شاد میشود؛ همۀ اینها در بایگانی وجود انسان متمرکز میشود.
تمام کارهای ما و بازتابهای بیرونی ما، در درون ما یا بازتاب فعل و انفعالات درونی ما آثار ماندگار دارد. مجموعۀ اینها به صورت خاطرات ذهنی در کتاب نفس انسان نوشته شده و انسان در موقع مرگ یک بار تمام عمرش را میبیند، بدون کم و کاست. چه کارهایی که در بیرون انجام داده چه آن خیالات و موهومات و غصهها و شادیهای است که در درون خودش با منشأ بیرونی یا بدون منشأ بیرونی [انجام داده است.]
گرسنگی و تشنگی منشأ بیرونی ندارد، در درون انسان احساس دارد تمامی اینها موقع مرگ، وقتی پرده کنار میرود [برای انسان به نمایش گذاشته می شود.] «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»[۱] پرده را کنار زدیم حالت چشمت تیز شد اعماق وجود خودت را داری میبینی، هیچ چیز جا نمانده است. یک بار هم در قیامت [این حالت رخ می دهد.] آنجا دیگر رسماً خطاب میرسد «اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»[۲] احتیاجی به محاکمه نداری، خودت طومار عمرت را باز کن، یک مروری بکن، ببین چه کردی، چه آورده ای؟
اینجا خوشا به حال آنهایی که با مراقبت عمر [خود را سپری] کردند، آلودگی برای خودشان ایجاد نکردند، چشمشان را پاک نگه داشتند، زبانشان را طاهر نگه داشتند، اعضا و جوارحشان را به گناه نجس نکردند، کسانی که پروندۀ روشن و نورانی دارند با خطوط عمل صالح، پروندهشان نقوش زیبایی در آن ترسیم شده است. آنجا وقتی [نامه عملشان] به دست راستشان داده میشود، اینها اینقدر ذوق زده میشوند. اعلان میکنند: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ»[۳] آی خلایقی که در محشر جمع هستید! بیایید و زندگی من را ببینید. ببینید که کتاب عمر من چه زیبا نوشته شده است، هیچ خط کجی، هیچ خطوط انحرافی در کتاب عمر من نیست؛ سراسر درستی است و راستی.
بازتاب اعمال انجام شده در وجود انسان
این مسائلی که در درون انسان جمع شده است یا به صورت انباشت نور هست یا به صورت رسوبات خبائث و آلودگیهایی است که روی هم به صورت پردههای ضخیم ظلمانی در آمده و آیینۀ دل را به کلی از خاصیت آیینه بودن انداخته است. آن گذشته به هر کیفیتی بوده است، آیندۀ انسان را رقم میزند. کارهای خوبی که در جان انسان نشسته است و صورت اخیر وجود انسان شده است، فعلیّت انسان را محقق کرده است. یک وقت ما نماز میخوانیم، نمازی است که با الفاظ و با توهم و تخیل گذرا است؛ ولی یک وقت نماز چشمهای است [که] در وجود ما میجوشد و برای ما طهارت میآورد. پنج بار که ما نماز میخوانیم، پنج بار روحمان با چشمۀ نماز شست و شو میشود.
” اگر نماز وجود انسان شد، روزه وجود انسان شد، – یعنی انسانی که در مسیر بندگی در حال تکامل پیدا کردن است، هر نمازی کمال جدید شد، نور جدید شد، صورت جدیدی برای وجود انسان شد- این نماز مولد صدها نماز دیگری می شود، مولد صدها کار خیر دیگری می شود “
اگر نماز وجود انسان شد، روزه وجود انسان شد، – یعنی انسانی که در مسیر بندگی در حال تکامل پیدا کردن است، هر نمازی کمال جدید شد، نور جدید شد، صورت جدیدی برای وجود انسان شد- این نماز مولد صدها نماز دیگری می شود، مولد صدها کار خیر دیگری می شود. این است که قرآن کریم دستورش این است که «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»[۴] حواست جمع باشد، گوینده ای که نشستی روی منبر، حرف میزنی! این جلسۀ تو موجود است و در درونت بازتاب دارد؛ اگر برای خداست نور افشانی است، اگر برای ریاست [است]، بدبخت هستی. ظلمات فوق ظلمات دارد، جلوی آیینۀ دلت را به صورت یک حجابی میگیرد، که نور خدا در آنجا نتابد.
اگر گناهان در درون انسان کثرت پیدا کرد، در دل را گِل میگیرد. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»[۵] این دل را خدا مهر و موم میکند؛ یعنی درِ دل بسته میشود، دیگر روزنه ای برای ورود ملک که حامل الهامات هستند [باقی نمی ماند.]
لزوم مواظبت و مراقبت دائمی از خود
در جلسات قبل گفتیم که ملک الهام میکند و برای انسان توفیق پیش میآید؛ شیطان اقوا میکند، وسوسه میکند و برای انسان خزلان پیش میآید. توفیق منشأ مَلِکی دارد و خزلان منشأ شیطانی دارد. انسانی که مواظبت کند «وَ لْتَنْظُرْ» یعنی دقت کن! نظر، نگاه با توجه است. آدم خیلی چیزها را میبیند، اما تماشا نمیکند. نَظَر، نگاه با توجه است. نظَر یعنی تماشا کردن، یعنی با اراده چیزی را زیر نظر گرفتن، شما هیچ وقت چشم از خودتان بر ندارید. قرآن کریم این را میگوید، میگوید: خودت را همیشه زیر نظر داشته باش، نکند یک غفلتی برایت پیش بیاید، کاری انجام بدهی که قابل جبران نباشد، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ».
حضرت علی علیهالسلام جمله ای دارند: «أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَهَ لِأَهْلِهَا»[۶] یعنی یک آزاده در میان شما نیست که زنجیرۀ تعلق به دنیا را از پر و بال خودش باز کند، پر و بالش را آزاد کند. دلتان برای پرواز به سوی خدا زنجیری است. یک آزاده ای نیست که اینها را از زنجیر آزاد کند. «أَلَا حُرٌّ» یک نفر پیدا نمیشود.
[در این آیه از] قرآن کریم هر دو جور احتمال هست؛ بگوییم «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ» یعنی هر نفسی نگاه بکند، نظر بکند، دقت بکند، «ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» چون کارهایی که میکنید هیچ کدامش از بین نمیرود، این اثرش، خاصیتش، حقیقتش، ملکوتش وجود دارد. و فردا همینها را به شما ارائه میکنند. ببین فردا خوشت میآید جلوی پیغمبر و همۀ خلایق تو را نشان بدهند که تو این کار را کرده ای؟!
” کارهایی که میکنید هیچ کدامش از بین نمیرود، این اثرش، خاصیتش، حقیقتش، ملکوتش وجود دارد “
«وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» این دستور مراقبه است، دستور خود پاییدن است، دستور توجه به رفتار و نیّات و ملکات است، هیچ وقت خودتان را رها نکنید، خودتان را از دیدگاه عقل و ایمانتان دور نگه ندارید، حواست به خودت باشد. این جایی که داری میروی، لیز است، خطرناک است، این پل صراط است، باطن پل صراط آخرت، اینجاست. شما اینجا از روی آتش دارید عبور میکنید، تا یک لحظه غفلت بکنید توی آتش میافتید. دائماً نفس اماره و شیاطین در مسیر ظاهر و باطن شما، آتش گناه را قرار دادند، کمین کرده است. او دائماً در کمین شماست، منتظر است ببیند کِی سرت را بر میگردانی تو را بکشد. تا حواست هست او هم به تو دست نمیزند، اما تا حواست پرت شد، میکشد از آنجا تو را میاندازد.
اگر پل تقوا که خیلی هم ظریف و نازک است، از روی پل تقوا غفلت کردی، به جلویت نگاه نکردی، به راست و چپ توجه نکردی، این دشمنی که کمین کرده است تو را به متن آتش میکشاند. «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ» دوباره خدا دستور تقوا میدهد، اگر اهل مراقبه هستید، ارزیابی هم داشته باشید. ببینید نمازهایی که هر شب میخوانید، مطالعاتی که میکنید، عبادتهایی که میکنید، [در ارزیابی چه جایگاهی دارند؟!]
انشا الله این دهۀ فجر برای شما قلۀ کمال باشد و پایان سیر تکاملی حضرت موسی کلیم بود. عاشقی بود که چهل شب راه رفت، از همه کس برید که به خدای خودش وصل بشود. این دهه را خدا اضافه کرد، اول بنا بود در سی شب برسد، ولی خدای متعال با این ده شب تأخیر، هم امت را مهک زد، هم موسی را. دوست داشت که باز هم نگه دارد. نماز خواندید زود بلند نشوید بروید، این تعقیبات نماز دسر بعد از غذا است. اصلاً آدم نماز میخواند که نشستن با خدا برایش شیرین باشد. تازه جایت را گرم کردی، تازه به خدای خودت وصل شدی، چرا نماز تمام میشود فوراً بلند میشوی میروی؟! بنشین با او صفا کن!
” تعقیبات نماز دسر بعد از غذا است “
این آیۀ «وَ واعَدْنا مُوسی»[۷] سیر عاشقانۀ موسی به سوی حضرت حق [است.] در همین نماز خوانده میشود، «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَهً» سی شب خدا میگوید: ما با موسی قرار داشتیم؛ یعنی گویا بنا بوده که طی سی شب موسی به لقاء برسد، به فنای مطلق برسد، گَرد خودیاش، کوه خودیاش با تجلی خدا در وجودش هیچ خبر و اثری از موسی نماند. از وجود موسی کلیم، هر چه هست یار باشد و اغیار به کلی رخت بربدند.
اما خدای متعال به هر مصلحتی بود، موسی را علاوه بر آن سی شبی که به او وعده داده بود، ده شب دیگر نگه داشت که در همین تأخیر ده شبه امت موسی رفوزه شدند. رفتند سراغ شرق و غرب، بت خودشان را آن روز بت سازی کردند. گفتند: کشورهای خلیج، آمریکا دارد، قدرتی بزرگ دارد، آنها وضعشان درست است، ما که بت نداریم وضعمان خراب است. ما هم برویم بتی درست کنیم. یک سامری درست شد و امت موسی را کشاند به سوی گوسالۀ سامری، همه گوساله پرست شدند.
در امتحان، در فرصت غیبت که غیبت امام زمان ما ارواحنا فداه همانند ده روز حضرت موسی است اینقدر طولانی شده است. خدا کند ما در این فرصت سراغ گوسالهها نرویم، سراغ شرق و غرب نرویم، همچنان دل در گرو محبت خدای خودمان داشته باشیم و بدانیم روزی به دست خداست، وسعت به دست خداست، عزت به دست خداست، آرامش به دست خداست، پیشرفت به دست خداست، همه چیز به دست اوست. به ید اوست. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»[۸]
حواستان را این و آن پرت نکند، ما جز خدا موثری در عالم نداریم. همه چیز را هم خودش رقم زده است و تقدیر اوست که تدبیر ما را به دنبال دارد. اگر انسان اهل توکل بود، هیچ زمانی مشوش و مضطرب نیست. برای این که خدا دارد بی کس نیست، بی صاحب نیست، قدرت بی پایانی سایهاش بر سر اوست، و سایۀ رحمت و سایۀ مهربانیاش بر سر ما است.
برکات دهه اول ذی الحجه
«وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَهً» آن عشر همین ده شب ذی الحجه الحرام است. خیلی قدر بدانید انشاالله اهل سحر باشید، این شبها تکرار ندارد. در شبهای ایام دیگر این گنج هایی که در این ده شب ]دهه اول ذی الحجه [خدا قرار داده [شده] است، یافت نمی شود. این نوع گنج ها مخصوص همین شبهاست، نماز شب بخوانید، یک سجده ای، یک العفوی، یک اشکی، اگر اشک هم نداشتیم، خودمان را به حالت گریه بزنیم. بگوییم خدا «عطیتک بعد تقصیری» ، آمدم ولی با سابقۀ بد، دستم خالی است، پروندهام بد است، ولی بدها را هم گفته ای بیاور، من هم آمدهام. قدر بدانید!
” در شبهای ایام دیگر این گنج هایی که در این ده شب [دهه اول ذی الحجه ] خدا قرار داده [شده] است، یافت نمی شود “
پاکسازی درون از خوراک های شیطان
” انسانی که سوابق رفتاریاش برایش ملکات ایجاد کرده است، آن ملکات مبداء رفتارهای جدیدش است “ انسانی که سوابق رفتاریاش برایش ملکات ایجاد کرده است، آن ملکات مبداء رفتارهای جدیدش است. اگر خیر باشد، رفتار خوبش مضاعف می شود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُون»[۹] اما اگر کارهای بد و گناهانی روی هم انباشته شده باشد آن اعمال بد را به دنبال خودش دارد.
چه کنیم دلمان را از خاطرات بد، از رسوبات گذشته پاک کنیم؟ در جلسات گذشته مطالبی به خدمتتان عرض شد. امشب عرض میکنیم باید ابتداً آن خوراکهایی که در دلمان برای شیطان طعمه است، آنها را از دل بیرون بکنیم. شیطان کلب معلم خداست. وقتی سگ به انسان حمله میکند، صاحب سگ یا کسی که شجاع است به سگ میگوید: اِخسَه و اخسه؛ یعنی برو گم شو! متعرض من نشو! اگر جیفه ای، گوشتی دور و برتان باشد، شما چوب بلند میکنید به سگ میگویید اخسه، یک قدم [عقب] میرود؛ اما چون این جا طعمه دارد، ولت نمی کند. میرود، دوباره بر میگردد. اگر ما خانۀ دلمان را با جیفه های گناه و ملکات خبیثه پر کرده باشیم، [آنوقت هرچه قدر شما به] شیطان اخسه بگویید؛ او با اخسه شما میرود، ولی دوباره بر میگردد. میآید آن جا لانه میگذارد، تخم میگذارد. جوجههایش آن جا تکثیر میشود؛ و دل شما مرکز رشد لشکر شیطان میشود که خودش زائیده و تولید کرده و بزرگ کرده است.
آن جیفههایی که در دل ما خوراک شیطان است؛ عبارت است از: حسد، حرص، خود بزرگ بینی، حقد، کینۀ این و آن، سوء ظن، عجله و صفات رذیلۀ دیگر. اگر ما به فکر نباشیم، حسد خودمان را شناسایی نکنیم، حرص خودمان را کنترل نکنیم، شهوت خودمان را، غضب خودمان را، خواسته های بد خودمان را [کنترل نکنیم.] اگر نخواهیم با آب توبه، با حرارت ندامت، با بمباران اشک پاک کنیم؛ درون ما برای شیطان طعمه دارد و با اخسه ی ذکر، ذکر نهیب زدن به شیطان است، با ذکر شیطان دور میشود اما ذکری که در دل صاف مطرح شود، دل آلوده ذکرش خاصیت ندارد.
بنابراین ابتداً باید از یک جایی شروع کنیم. بیماریهای اخلاقی مان را با تمرین و توبه و توسل و با در معرض قرار دادن نفوس زکیّه ای که نفَس نافذی دارند، این رذایل اخلاقی را بتوانیم از درون جانمان ریشه کن کنیم. این اگر واقع شد، آن وقت ذکر ما ذکر کثیر [می شود.] «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»[۱۰]
امام رضوان خدا بر ایشان باد و دیگر عرفا، – امام عارف بودند، امام دارای مقامات عرفانی قطعی بودند، ایشان اولین قدم را “یقضه“ می داند و بعد از آن “توبه“ می داند. اول آدم درد را بفهمد، بعد به دنبال درمان درد باشد. این که آدم درد را احساس کند این “یقضه“ است، این بیداری است. این که انسان در مقام رفع بیماریهای اخلاقی باشد، این توبه است. اول یقضه و بیداری است. یک تکانی بخور! چشمهایت را باز کن! ببین [تو را] کجا می برند؟ بببین چقدر از راه دور شدی؟ اگر بیدار شدی، فاصلۀ خودت را با شاهراه دیدی، آن وقت تصمیم میگیری که برگردی، در جادۀ اصلی بروی و به مقصد برسی.
ابتدا باید به فکر مشکلات درونی بود. نباید منتظر بود، اول اینها حل کنند، بعد آن ها حل کنند. اگر کسی بیماریهای مختلف دارد، به حول قوۀ پروردگار متعال توکل کند، یک بار بگوید من می خواهم اینها در وجودم نباشد. مبارزه کند. خداوند قول داده است: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ»[۱۱]
دشمنان خدا در درون است، اینها آنجا بسیج شده اند [تا] تو را بیچاره کنند، اسیرت کرده اند. یک یا الله بگو برو به جنگشان، خدا کمک میکند. نگو نمیشود، شدنی است. خیلی ها عمری بد بوده اند، اما در آن سال های آخر به کلی خوب شدند. همۀ بدی هایشان را خدا از آنها دور کرد. آدم های زیادی را در طول تاریخ بعضی نشان دارند و خیلی ها هم نشان ندارند. دیگر شما از حرّ برجسته تر کسی دارید که تا روز آخر عمرش عوضی بود، آن روز آخر عمر تصمیم گرفت، خدا آن را به امام حسین علیه السلام وصل کرد. همۀ بدی هایش را به کلی محو کرد و از بین برد.
” دریچه های ورودی شیطان که همین رذایل اخلاقی است، را باید ببندیم تا ذکر الله فضای جان را مناسب صعود قرار بدهد “
بنابراین دریچه های ورودی شیطان که همین رذایل اخلاقی است، را باید ببندیم تا ذکر الله فضای جان را مناسب صعود قرار بدهد. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[۱۲] جان پاک قدرت عروج و پرواز دارد، میتواند صعود کند. اما اگر جان ناپاک بود، حسد جان آدم را ناپاک میکند، بخل، حرص، شهوت، غضب، عجول بودن، اینها مسائلی است که جان با اینها آلودگی پیدا کرده است. جان آلوده قدرت پرواز ندارد، باید این آلودگی و این بار را از روی دوش قلبت بر دارید، تا سبکبار بشوید. بتوانید این گردنه ها را بالا بروید، ارتقا پیدا بکنید، و به مقام بندگی [برسید.]
نکاتی در مورد ایّام دهه اول ذی الحجه
این ایام که ایام الله است و خدای متعال فرموده است: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ»[۱۳] همیشه یاد خدا خوب است، اما یاد خدا در این شبها و در این روز ها خیلی فرق دارد. خدا زود لبیک میگوید، خدا زود تحویلت میگیرد، خدا زود در آغوشت میکشد، خدا زود مُهر بندگی به پرونده ی عملت میزند. این فرصت، این زمان، زرخیز است؛ مثل مکان های مستعدیست که در مکان های مستعد [اگر چیزی کشت کنید، محصول خوبی برداشت خواهید کرد].
آن هایی که چند روز دیگر عرفه هستند، عرفات فرق دارد با اینجا، در عرفه «الهی العفو» گفتن و ناله کردن، فرق دارد تا در خانۀ مان! دربارۀ اینها صحبت کردن، آن مکان رویش دارد. زمان هم مثل مکان است. روز عرفه، شب عرفه، جزء روزهای استثنایی عالم است. همان گونه که شب قدر استثنایی است، روز عرفه هم استثنایی است. علاوه بر خاصیت و استعدادی که در دهۀ عشر ذی الحجه وجود دارد و خداوند این را به عنوان ایّام معدودات یاد کرده است، میدانید چرا ایّام معدودات گفته است؟ برای این که ما بدانیم که خیلی زود می گذرد، میگوید روزهای شمرده شده است، همین چند روز بیشتر نیست. نکند از دست بدهید فرصت طولانی ندارید، ایّام معدودات است. اگر استفاده نکردید، دیگر گیرتان نمی آید این روزها از دست میرود. این شبها از دست میرود. دیگر هم به آن نمیرسید. خیلی چیزها میتوانستی از این فرصت ها برای خودت ذخیره کنی، خیلی بیماری هایت را میتوانستی در این ایّام معالجه کنی، نرفتی به طبیب جان مراجعه نکردی، نگفتی «یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ»[۱۴] نگفتی یا حبیب! یا طبیب! یا شفیق! یا رفیق! از دستت رفت. این ایّام معالجه نشوی، بعدها معالجه طولانی است. به این سادگی دیگر خوب نمی شوی، بیماری هایت را باید در این چند روز به طبیبت عرضه کنی و با نگاه او ان شاءالله همۀ بیماری ها معالجه بشود.
ویژگی های امام باقر علیه السلام
علاوه بر این مناسبت های این ماه: یکی شهادت حضرت باقرالعلوم علیه السلام است که حضرت باقر در میان ائمه علیهم السلام ویژگی های انحصاری دارد. یکی از ویژگی های محمد باقر علیه الصلوه و السلام این است که هم اسمش را و هم لقبش را پیغمبر عنوان کرده است و به مردم معرفی کرده است، نشان دارش کرده است، مبلغش بوده است، مروجش بوده است. هنوز متولد نشده بود، به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: عمر تو طولانی میشود، این قدر میمانی تا یکی از فرزندان من که هم نامش نام من است و هم قیافه اش، شمایلش، سیمایش، هیکلش، شباهتش آیینه ی من است. اسمش و رسمش با من تطبیق میکند. نسخه برابر اصل است. او را ببینی گویا داری من را می بینی، هیچ کم ندارد. هم از نظر زیبایی، هم از نظر کمالات، هم از نظر اسم، هم از نظر مشخصات؛ آیینه ی تمام نمای جمال خدا و جلال خداست که پیغمبر هم جمال الله است و هم جلال الله است. امام باقر علیه الصلوه السلام آیینه ی تمام نمای جمال و جلال الهی است. هم اسمش اسم پیغمبر، هم شمایلش و ویژگی هایش و جاذبه هایش و همۀ خصوصیاتی که از عالم دلبری میکند. در حضرت باقر علیه السلام آنچه در پیغمبر هست در وجود امام باقر علیه السلام موج خواهد زد. فرمود: وقتی او را دیدی سلام من را به او برسان!
حضرت رسول، خاتم انبیاء، سالار انبیاء، سید کائنات، مأمور ویژه مقرر کرده و پیش بینی فرموده که این زنده بماند که همۀ سرنوشت ما را ولی خدا در شب قدر امضا میکند. در زمان پیغمبر مُهر و امضاء به دست خود پیغمبر بود. عمر حضرت جابر بن عبدالله انصاری را امضا کرده تا بماند. مأمور ویژۀ تبلیغ سلام پیغمبر به امام باقر علیه الصلوه و السلام باشد.
نکتۀ مهم دیگر این است که حضرت [نبی خاتم] او را به عنوان کسی که حجاب جهالت را میتواند کنار بزند و گنج های علم را مثل کشاورزی که زمین را شخم میزند و برای رویش، گنج های حاصل خیزی را در آنجا می افشاند و قوت مردم را تأمین میکند؛ [معرفی کرده است.] امام باقر علیه السلام کشاورز علوم است، زمین های دل را میشکافد و تخم های دانش را میپاشد و علوم انبیا را میشکافد، باز میکند و در اختیار مردم قرار میدهد.
” امام باقر علیه السلام کشاورز علوم است، زمین های دل را میشکافد و تخم های دانش را میپاشد و علوم انبیا را میشکافد، باز میکند و در اختیار مردم قرار میدهد “
تمام انبیا، اسرار الهی و علوم غیبی که در اختیار شان بوده است همه را امام باقر سلام الله علیه در وجودشان بود. [ایشان] مأمور بودند، زمینه میدیدند که عدۀ زیادی را تحت عنوان علمای حوزۀ علمیه تربیت کنند و این علوم را به نسل های بعدی انتقال بدهند. امروز ما هرچه داریم از معنویت، از عرفان و معرفت، از کشف و شهود، از جهاد و مبارزه، از شهادت و از خودگذشتگی، از انفاق، احسان، اخلاق و همۀ فضایل و خوبی هایی که در میان بشر هست؛ همه سر سفرۀ امام باقر و فرزند بزرگوارشان امام صادق سلام الله علیهما به وجود آمده است.
امام ما، امام بنیان گذار نظام ما و رهبر ما، شاگردان مکتب قال الباقر و قال الصادق هستند. این بزرگواران علوم انبیاء را؛ چه آنچه انبیا داشتند همه در خاتمشان جمع بود و آنچه خاتم داشت همه را به ارث به اینها داده بودند. اینها بودند که استعداد ها را شکوفا کردند و توانستند علوم ظاهری و باطنی را در میان بشر نهادینه کنند و بیمه شده تحویل نسل های آینده بدهند.
ما به برکت مکتب امام باقر علیه السلام عرفای بزرگی مثل «ملا حسین قلی همدانی»، مثل «آ سید علی شوشتری»، مثل «آ سید احمد کربلایی»، مثل «آ میرزا جواد آقای ملکی»، مثل «مرحوم آ میرزا علی آقای قاضی جمال السالکین»، مثل آقای «بهجت» و دیگر بزرگان مثل «آ سید مرتضی کشمیری» مثل «مرحوم ملا فتحعلی سلطان آبادی» که اینها صاحب سرّ بودند، گنجینه ی اسرار الهی در دل محرم اینها جا گرفته بود، هر کدامشان دنیا و آخرت بودند، جامۀ غیب و شهود بودند، اینها با این عظمتشان جرعه نوش دریای معرفت امام باقر و امام صادق علیهما السلام بودند.
یکی از شاگردان حضرت امام باقر جناب جابر بن یزید جعفی است که حضرت باقرالعلوم نود هزار راز مگو از خزینۀ اسرار خودش، در قلب با وسعت و دل دریایی او ریخته بود. جابر آنچنان از اسرار الهی موج میزد که طاقتش تمام شد، آمد خدمت حضرت باقرعلیه السلام عرضه داشت که یا ابن رسول الله! تحملم دارد تمام می شود، طاقت ندارم این همه سرّ [را که] بنا نیست به کسی بگویم [تحمل نمایم]. بر حسب نقل حضرت به ایشان فرمودند: برو اسرارت را در بیابان ها بگو. استعدادی نبود که اینها را با مراتب اسم اعظم آشنا کند. آن اسرار، اسرار خاصی است که آن را که خبر شد، خبری باز نیامد. با خبران عالم خیلی بروز و ظهور ندارند و آنچنان ظرفیت بالایی این جابر داشت که وقتی حضرت با علم غیبشان دیدند که بناست او را به قتل برسانند؛ نامه ای نوشت برای جابر. جابر با دریافت نامۀ امام باقر علیه السلام خودش را به جنون زد و در قالب دیوانگی هم دینش را حفظ کرد و هم جانش را حفظ کرد. میتوانستند این جور باشند. ما میتوانیم برای حفظ دینمان بعضی جاها خودمان را به دیوانگی بزنیم و مسئولیت های حرام و پول های حرام قبول نکنیم؟ بهلول عالم بود، شاگرد موسی بن جعفر بود؛ ولی خودش را به جنون زده بود تا این که مسئولیتی از دستگاه طاغوتی قبول نکند و آغازگر این [حرکت] امام باقر سلام الله علیه باشد.
دستوری از امام محمد باقر علیه السلام
حضرت باقرالعلوم علیه السلام به همین جابر بن یزید جعفی دستوراتی میدهد که دستورات ویژه برای خودسازی و رهایی از چنگال نفس است. یکی این است که اسیر تعریف ها و مغموم از انتقاد ها نباشید. فرمود: جابر! والله تو از اولیای ما نخواهی بود مگر این که اگر تمام اهل شهر از تو تعریف کنند، خوشحال نشوی و اگر همه علیه تو قیام کنند، به تعبیر ما «مُرده باد!» بگویند، ککت نگزد. مگر گفتۀ آن افراد و جامعه در واقعیت انسان تغییر میدهد؟ قضاوت مردم در وضع تو نباید تأثیر بگذارد.
” جابر! والله تو از اولیای ما نخواهی بود مگر این که اگر تمام اهل شهر از تو تعریف کنند، خوشحال نشوی و اگر همه علیه تو قیام کنند، به تعبیر ما «مُرده باد!» بگویند، ککت نگزد “
بعد ایشان میفرمایند: که اگر در دست شما یک جوز گردویی باشد، همه بگویند این خاک است مگر عوض میشود!؟ قضاوت مردم در وضع تو نباید اثر بگذارد، اگر مردم در مورد تو خوب می گویند یا بد میگویند، خودت را به کتاب الله عرضه کن. آیینه، قرآن کریم است، یک نگاهی به آیات قرآن بکن. ببین با آیات قرآن وجودت تطبیق میکند یا نه؛ اگر تطبیق میکند، تو قرآنی هستی، تو آیۀ قرآن مجسمی. در خارج دیگران هر چه میخواهند بگویند، بگویند. ولی اگر نیستی اینها هم نگویند، وضعیتت بد است.
این است که ما در مسائل معرفتی اخلاقی و در مسائل رفتاری خیلی نیاز داریم یک بازنگری در زندگی خودمان بکنیم. وقت ها میگذرد، با مرگ فاصلۀ مان کم میشود و گاهی غفلت ها پرتمان میکند، دیگر توفیق برگشت هم پیدا نمیکنیم.
یکی از ویژگی های حضرت باقر العلوم این بود که کربلایی بود. حضرت باقر جزء مأمورین قیام خونین حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود. تمام اینهایی که با امام حسین به کربلا آمدند، لیستی بود که جبرئیل از آسمان آورده بود. همین جوری نبود که [هر کس بخواهد بیاید.] حضرت زینب(سلام الله علیها) آمد اما شوهرش نیامد. دو تا بچه اش را فرستاد. [نام] عبدالله [همسر حضرت زینب(سلام الله علیها)] را در لیست کربلا ننوشته بودند اما زینب(سلام الله علیها) در لیست کربلایی ها اسمش آمده بود. حرّ جزء کربلایی ها بود و تا روز عاشورا هیچ کس نمی دانست این عاشورایی است، این کربلایی است، این حسینی است، این جز خوشبخت های بی نظیر عالم است؛ اما سیدالشهدا علیه السلام اول که حرکت میکرد از جبرئیل اسم حرّ را گرفته بود.
حضرت باقرالعلوم علیه السلام جزء این لیست، جز قشون این لیست بود و رسالتش را هم ایفا کرد. علاوه بر این که در اسارت جزء لشکر اسیران و آزادگان بود، علاوه بر این حضرت باقر علیه السلام در مجلس یزید با این که خردسال بود، دو سالشان بود یا چهار سالشان بود – بنا بر اختلاف تاریخ- اما آنجا سخن گفتند و مجلس را منقلب کردند. این است که حضرت امام باقر علیه السلام هنگام وفاتشان وصیّت فرموده بودند تا ده سال در منا برای ایشان [مجلس] عزا به پا کنند، چون یاد امام باقر علیه السلام تجدید خاطره ی کربلاست و روضه ها را خودش دیده است خودش شاهد است.
[۱] ق؛ ۲۲ – (به او خطاب مىشود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملًا تیزبین است!
[۲] اسراء؛ ۱۴ – (و به او مىگوییم:) کتابت را بخوان، کافى است که امروز، خود حسابگر خویش باشى!
[۳] الحاقه؛ ۱۹ – پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدّت شادى و مباهات) فریاد مىزند که: « (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید!
[۴] الحشر؛ ۱۸ – اى کسانى که ایمان آوردهاید از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مىدهید آگاه است!
[۵] بقره؛ ۷ – خدا بر دل هاى آنان مهر نهاده است.
[۶] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۴۲/ آیا نیست آزاده مردى که واگذارد این «لماظه» را از براى اهل آن، «لماظه» بضمّ لام بقیّهایست از طعام که مانده باشد در دهن، و مراد بآن در اینجا دنیاست، و تشبیه دنیا بآن باعتبار اشتراک در حقارت و بىقدرى است و اشاره است باین که دنیا پس مانده ایست از دیگران و این که باید تنفّر از آن داشت چنانکه طبایع از بقیّه طعامى که در میان دندانها یا در دهن مدّتى مانده باشد تنفّر دارند.
[۷] اعراف؛ ۱۴۲: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَهً وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ.
[۸] آل عمران؛ ۲۶
[۹] انعام؛ ۱۶۰ – هر کس کار نیکى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید و ستمى بر آنها نخواهد شد.
[۱۰] احزاب؛ ۴۱
[۱۱] محمد؛ ۷ – اگر (آیین) خدا را یارى کنید، شما را یارى مىکند و گامهایتان را استوار مىدارد.
[۱۲] الفاطر؛۱۱ – سخنان پاکیزه به سوى او صعود مىکند، و عمل صالح را بالا مىبرد.
[۱۳] بقره؛ ۲۰۳
[۱۴] مفاتیحالجنان، بخش بیست و یکم از اعمال روز جمعه، ص ۴۸
پاسخ دهید