بسم الله الرحمن الرحیم

با چه شکلی حضرت عزرائیل علیه السلام را ملاقات می کنی؟

علامه نراقی رضوان الله تعالی علیه در بحث فضائل اخلاق و رذایل اخلاق؛ و اهمیت و حساسیت مسائل اخلاقی برای بشر، توضیحاتی از منظر عقل و نقل ارائه فرمودند که در جلسات گذشته همگی بهره بردیم، در این قسمت به یک مطلب کلامی اشاره می کنند، می فرمایند: و السرّ فیه أن الأمر الذی یبقی مع النفس الی حین مفارقتها من الدنیا و لم یرتفع عنها فی دار التکلیف یبقى معها أبدا و لا یرتفع عنها أصلا لعدم تجدد ما یوجب إزالته بعد مفارقته عن عالم التکلیف. جامع السعادات؛ ج۱، باب۱، ص۵۲٫

آدم باید حواسش جمع باشد که چگونه از دنیا می رود، با چه شکلی حضرت عزرائیل علیه السلام را ملاقات می کند؟ این ظاهر ما، باطنی نیز دارد که در آن باطن، هم صورت این ملکات ما صور خاصی است و هم اعمال ما آثاری دارد. ملکات ما [اگر اعمال صالحه باشند]؛ – اگر ملکه بندگی، ملکه عدالت، ملکه سخاوت، ملکه عفت و ملکه تقوا در وجود ما به صورت یک طبیعت درآمده باشد- در آن عالم این ملکات، به عنوان فرشته هایی انواری [ظاهر خواهند شد، اما اگر ملکات سیئه بر وجود ما حاکم باشند، این ملکات در آخرت به شکل هیولا ورز و وبال ما خواهند شد.]

[انسان تا فرصت دارد باید فکری برای آخرتش بنماید، باید بنگرد با چه حالی از دنیا می رود؟ با چه شکلی حضرت عزرائیل علیه السلام را ملاقات می کند؟] اگر مُرد دیگر کاری از او ساخته نیست. دیگر نمی تواند این دروغی را که در جان انسان به صورت خبیثه ایجاد شده است، بشوید و پاک کند. آدم این بیماری را با خودش به قبر برده است [و کاری هم نمی تواند انجام دهد.] تا اینجا در دنیا بود، می توانست به طبیب مراجعه کند و دارو های اخلاقی را در وجود خودش اعمال کند؛ و با قلب سلیم از دنیا برود، یا با عمل پاک، با چشم پاک، با زبان پاک از دنیا برود. اما اینجا خودش را پاک نکرد، توبه نکرد، نه صفات رذیله ای که در درونش بود را با تمرین عوض کرد؛ و نه اعمال بدی را که انجام داده بود اصلاح نمود. چون توبه نکرد، همین طور این آدم کثافت را به آن دنیا برد.

در آن عالم گناه انسان را نمی شویند، آدم هر طور برود، با هر صفتی برود، با هر عملی برود، هم صفاتش با او است؛ و هم عملش با او است. این است که مسئله حساس است. اینجا اگر صفاتمان را اداره نکنیم و با صفات شیطانی از دنیا برویم، به صورت دیو رفته ایم، در باب شیاطین آنجا معروف خواهیم بود، به زنجیرمان می کشند؛ این صفات به صورت گودال در می آیند و ما را حبس می کند. اما اگر با صفات عالی رفتیم، خودمان را قبل از مرگ اصلاح کردیم، ولو یک ساعت قبل از مرگ ولو، یک ماه قبل از مرگ، تحولی درون وجود آدم رخ بدهد، از خدا بخواهد تصمیم و عزم راسخی بگیرد تا خودش را در مسیر بندگی قرار بدهد. اگر با توبه از دنیا رفت، اینجا خودش را پاک کرده و با روح پاک از این عالم به عالم دیگر قدم گذاشته است.

***

معاد جسمانی

 نکته ای را در ذیل این قسمت مطرح می کنم. می فرمایند حواستان جمع باشد، اینکه ما می گوییم روح انسان حقیقت انسان است؛ و صفات اخلاقی ما از برکات روحی ما خواهد بود؛ و اعمال و رفتار ما دارای باطن برزخی است که همراه روح ما خواهد بود، این به این معنا نیست که ما معاد جسمانی نداریم، به این معنا نیست که جسم ما از بین می رود و دیگر جسمی نخواهیم داشت، بلکه بر حسب اخبار پیامبر صادق المصدق صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله و همه انبیاء، ما در عالم برزخ جسم نداریم، صورت مثالی داریم، آنچه را که در خواب از یکدیگر می بینیم همان صورت مثالی ماست، این صورت مثالی خون ندارد، استخوان ندارد، گوشت ندارد. آنچه در ذهن ما نقش می بندد همان صورت مثالی است، این که الان شما اینجا نشسته اید و گنبد حضرت رضا علیه السلام را در ذهنتان می آورید، در واقع صورت مثالی گنبد حضرت ثامن الحجج علیه السلام یا ضریح شش گوشه امام حسین علیه السلام است. هیچ یک از اینها هم اکنون اینجا نیستند، ولی صورت مثالی اش در قلب شماست.

ما از این عالم می رویم، جسممان می پوسد، جسممان کرم می گیرد، پناه به خدا! جسم ما پامال می شود، اما صورت مثالی ما در عالم برزخ یا در وادی السلام همراه امیرالمومنین علیه السلام متنعم است؛ یا در برهوت معذب است. [اینها احوالات برزخ است،] اما قیامت که برپا می شود، خداوند متعال همه ی ارواح را که در عالم مثال بودند از قبرها خارج می کند: إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾ سوره زلزال- نگاه که زمین به لرزش [شدید] خود لرزانیده شود (۱) و زمین بارهاى سنگین خود را برون افکند (۲)

این اثقال که از زمین خارج می کند، این اثقال بدنهای انسان ها است. بدن انسان این روح را خواهد داشت و در عالم قیامت و نشئه قیامت، همه ما با جسم و روح همراه هستیم. هر کسی جسمی متناسب با خودش خواهد داشت؛ و در بهشت هم لذت جسمی هم لذت مثالی و هم لذت فوق مثالی وجود دارد که ما عقلمان به آن نمی رسد. این لذات فوق مثالی مال اشخاصی است که در مسیر سلوک به معرفت ذات حق راه پیدا کرده اند، آنها لذائذی بالاتر از لذائذ جسمی و لذائذ مثالی دارند؛ و اهل جهنم هم عذاب جسمی دارند که صریح قرآن است می فرماید: کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا. سوره نساء؛ ۵۶٫ هر قدر آنها پوستشان می سوزد و پوست می ریزند، مجدد پوست جدید تولید می شود و دوباره می سوزند و از بین می روند.

کسانی که اینجا پوست سر دیگران را کنده اند، آنجا پوست سرشان را می کَنند؛ کسانی که دلهایی را جریحه دار کرده اند، آنجا همین جراحت ها به آنها وارد خواهد شد. یعنی عذاب جسمانی بر اعضایی که با آن گناه کرده اند وارد خواهد شد، آن عضو گرفتار عذاب خواهد شد؛ و علاوه بر مسئله عذاب جسمانی، خود نیت که منشأ عمل بوده است، در جان انسان به صورت یک آتش در می آید، نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ ﴿۶﴾ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَهِ ﴿٧﴾. سوره همزه. در نتیجه نه تنها جسم انسان در آنجا می سوزد، بلکه روحشان نیز که مبدأ نیاتشان بوده- در جهنم معذب خواهد بود. نار الله در برابر جنت الله است. خدای متعال یک نار جهنم دارد، یک جنات النعیم دارد. جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ. صف؛ ۱۲ – بهشتهایی که درونش نهرها جاری است. دارد. کسانی که نیاتشان بد بوده، بد دل بوده اند، بد گناه بوده اند؛ و همیشه به شرّ فکر می کرده اند روح شروری داشته اند، نیاتشان همیشه در مردم آزاری و حرام خوری و مسائلی از این قبیل بوده است، چون نیت فاسد بوده، آنجا به صورت آتشی در می آید که نار الله است؛ و هیچ کسی نمی تواند آن عذاب را تحمل بکند. هم عذاب جسمی است و هم عذاب باطنی.

بنابراین می گوییم ملکات و افعال ما به صورت صور برزخی در می آیند.

نه اینکه کسی گناه نکند به این تصور که معاد جسمانی نداریم، نخیر در قیامت از آیات صریح قرآن است، از روایات پیغمبر و ائمه معصومین علیهم السلام است که خدای متعال هر کسی را با جسمش محشور می کند. [و ما در عمر جاویدان خود معاد جسمانی داریم.] ولی در عالم برزخ از زمانی که ما می میریم تا قیامت برپا شود، ما جسم نداریم، آنجا ما هستیم و اعمال و ملکاتمان. اگر خوب بودیم، خوشا به حالمان، آنجا هم خوب خواهیم بود؛ و اگر بد بودیم، دیگر کسی به دادمان نمی رسد.

آنجا ما هستیم و آنچه کرده ایم، دیگر توبه ای وجود ندارد، شرکت در مجالس امام حسین علیه السلام وجود ندارد، نه کاری می توانیم بکنیم که مشکلمان را حل کنیم، نه کاری بعد از مرگ از ما ساخته است.

لذا علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد، با خدا خلوتی کنیم، نگاهی به گذشتمان بکنیم، ببینیم کجای کارمان خراب است. ببینیم چه ایرادی در زندگیمان بوده است. کجاها اشکال دارد. انشاء الله اینها را با یک توبه نصوح پاک کنیم که اگر حضرت عزرائیل علیه السلام آمد، با وضع اسف بار ما را به عالم قبر منتقل نکند.

***

فرازی از کتاب شریف عدۀ الداعی

خوب یکی دو حدیث هم از کتاب شریف عدۀ الداعی ابن فهد حلی به محضر شریفتان تلاوت می کنیم؛ و در ایام رحلت حضرت صدیقه طاهره سلام ‌الله علیها بتوانیم دلهایمان را وصل کنیم. باشد که امشب خدا به برکت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام ‌الله علیها به ما حال توبه بدهد، یک تحول و انقلاب برای ما پیش بیاید و بی بی هم واسطه بشوند. انشاء الله به واسطه عنایات ایشان، پدرشان، فرزندانشان و همسرشان امیرالمومنین علیه السلام، خدای متعال به ما رحم بکند.

 

نقش خشوع در استجابت دعا

یکی از اموری که موجب استجابت دعا می شود حالت تواضع است. خود را بزرگ ندیدن، خود را در مسائلی که عبادت کرده ایم، احسان کرده ایم، حج رفته ایم، کربلا رفته ایم، بزرگ نشماریم. اینها در برابر نعمت هایی که خدا به ما داده است، هیچ است. اگر بنا باشد قیمت کند، قیمت یک سال سلامتی ما نمی شود. ما چیزی نداریم که از خدا طلبی داشته باشیم، چیزی نداریم که آن را به طلب بگذاریم و بگوییم بار الها پروردگارا ما اینها را با خودمان به محضر تو تقدیم می کنیم، حاجتمان را بده.

 

خصال تقرب زا

روایت از ابن ابی عمیر است -که از روات مشهور و از اصحاب اجماع است.- فرمود که امام صادق علیه السلام فرمودند: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى علیه السلام أَنَّ عِبَادِی لَمْ یَتَقَرَّبُوا إِلَیَّ بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ. عده الداعی و نجاح الساعی، ص: ۱۷۱ خدا به حضرت موسی کریم علیه السلام فرمود: مسلماً اگر بندگان من بخواهند به من قرب پیدا کنند و در حریم و بارگاه من راه پیدا بکنند، چیزی محبوب تر از این سه چیز نیست که آنها را به ما نزدیک کند. حضرت موسی علیه السلام عرض کرد که آن سه چیز کدام است؟ قَالَ مُوسَى یَا رَبِّ وَ مَا هُنَّ.

 

اولین خصلت تقرب زا

خداوند متعال فرمود: یَا مُوسَى الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا. اولین چیزی که انسان را از لجن دنیا و از کسالت نفس خلاص می کند، بی علاقگی به مسائل دنیا است. آدم عاشق دنیا نباشد، حرص و طمعش را معالجه کند، وابستگی به پول، وابستگی به مقام و میز و ریاست، وابستگی به زن، وابستگی به فرزند، وابستگی به شهرت، وابستگی به هر چیزی که بوی دنیا می دهد را رها کند.

 اگر انسان وابسته باشد، از خدا دور می شود؛ اما اگر وابسته شد، دل کند، دیگر دنبال دنیا نیست، دنیا دنبال او است، اگر دنیا را آباد می کند به خاطر دنیا نیست، به خاطر آخرت خودش است؛ می خواهد عده ای جوان را مشغول کند، می خواهد گناهان را کم کند، بیکاری را ریشه کن کند.

آدم بیکار دنبال یک سرگرمی می گردد، خوب سواد زیادی ندارد که برود دنبال عبادت، شیطان وسوسه اش می کند، به فکر می افتد برود زور گیری کند، هم جامعه را به خطر می اندازند و هم خودشان را، در سن جوانی اعدام می شوند، مگر کم است اینها بچه های ما هستند که اینطور می شوند. اگر اینها از اول صاحب داشتند، در مدرسه ای معلمین خوبی به اینها تعلیم می دادند، [دلسوزی داشتند، کسی دستشان را می گرفت] باز هم از این کارها می کردند؟ فکر کنید بسیاری از زنانی که فاسد شدند در اثر فقر فاسد شده اند!

بنابراین آدمی که هدفش از دنیا، تأمین آخرت است، مقصدش دنیا نیست، غیرتش اجازه نمی دهد که در جامعه، در خانواده ها مشکلات مادی باشد که باعث از هم پاشیده شدن خانواده ها، اعتیاد، قاچاقچی گری، خود فروشی و از این حرف ها شود. نیت اگر این است که خدایا من یک مرکز تولیدی، یک کارگاه تجارتی، یک شرکتی در مسیر حلال ایجاد می کنم که برای رضای تو، عده ای شلغل شوند، از مسیر حلال تأمین بشوند، دنبال فساد و کارهای بد و خطرناک نروند. [چنین کسی نه تنها زهد دنیا دارد، بلکه به واسطه گره گشایی از کار خلق و خدمت رسانی به مردم بهترین اجرها را نصیب خود می کند.]

اما اگر پول روی پول بگذارد، سپرده هایش را اضافه کند، شرکت به شرکت افزود، هیچ خیری هم به فقراء و مساکین نمی رساند، در امور اخروی تلاشی ندارد؛ فقط گردن کلفت کرده و پولدار شده است، ربا می گیرد، بی انصافی می کند، یه خورده باد بوزد فوری قیمت ها را بالا می برد، از فرصت ها سوء استفاده می کند، کرایه های خانه ها را چندین برابر می کند، مهریه ها را بالا می برند، به صورت کاسبی مهریه می گذارند بعد هم طلاق می گیرند، بعد هم مردم را بدبخت می کنند؛ این نوع وابستگی به دنیا که انسان را به حرام، به بی انصافی، به ربا خواری، به حرام خواری، به دغل بازی، به غش در معامله وا می دارد، این خطرناک است.

ضد این حالت زهد است، یعنی وارستگی، به خاطر خدا دنبال حلالش می رویم، ولی هرگز از حرام استفاده نمی کنیم.

 

دومین خصلت تقرب زا

 وَ الْوَرَعُ عَنِ الْمَعَاصِی. صفت دومی که انسان را به خدا نزدیک می کند، ورع است. ورع یعنی آدم به غرقگاه(جای غرق شدن- منطقه ممنوعه) خدا نزدیک نمی شود؛ بعضی ها گناه نمی کنند، ولی در نزد غرقگاه هستند، وسوسه می شوند. اما افرادی هستند که اصلاً خودشان را نزدیک گناه نمی کنند  تا وسوسه بشوند. با آدم فاسدِ پولدار رشوه بده، با زنهایی که احتمالاً مشکل دارند، اصلاً آشنا نمی شود تا اینکه وسوسه بشود. بین خودش و گناهان حریمی، واسطه و حجابی قرار می دهد که هرگز گناه به سراغ او نیاید. آدم وقتی به محیط گناه رفت، بداند که وسوسه می شود، در مجلس با آدم هایی که مرتب غیبت می کنند، آدم هایی که در مجالسشان مرتب لودگی می کنند، به خاطر اینکه دیگران را بخندانند افرادی را تحقیر می کنند، آبروی افراد را می برند، تمسخر می کنند. آدم اینها را می شناسد، چرا برود آنجایی که مردمش رفتار گناه آلود دارد؟ اصلاً باید انسان خودش را با محیط گناه آشنا نکند، در جاهایی که زمینه گناه هست خودش را نزدیک نکند.

 

سومین خصلت تقرب زا

 سوم؛ وَ الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَتِی. گریه بر هر درد بی درمان دواست! آدم گناهان خودش را به یاد بیاورد، ببیند در عمرش چقدر گناه روی گناه آمده است، آنوقت بترسد بلرزد، بگوید ای وای بر من! اگر خدا من را نبخشد و با این وضعم من به عالم قبر بروم، آنوقت چه خواهد شد؟!

***

صورت به خاک مالیدن، علت انبعاث به نبوت

در یک حدیثی از وجود مقدس معصوم علیه السلام دارد که خدا به حضرت موسی علیه السلام خطاب فرمود: موسی علیه السلام می دانی من چرا تو را برای نبوت در میان این همه بندگانم انتخاب کردم؟

امام باقر علیه السلام می فرمایند به موسی علیه السلام فرمود: أوحى الله عز وجل إلى موسى علیه السلام: أن یا موسى أتدری لم اصطفیتک بکلامی دون خلقی؟ أصول الکافی ۲: ۱۲۳ / ۷ باب التواضع. و من لا یحضره الفقیه / الشیخ الصدوق ج۱ باب ۴۷ عن الإمام الباقر علیه السلام باختلاف یسیر. می دانی چرا تو را کلیم خودم قرار دادم؟ اجازه دادم تو صدای مرا بشنوی؟ خدای متعال می دانی چرا تو را به این مقام رسانده ام که تو هم صحبت من بشوی، حرف من را بشنوی، این سعادت را داشته باشی؟ – حضرت حق به موسی علیه السلام فرمود: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى. طه؛ ۱۲٫ من پروردگار تو هستم پای افزارت را بیرون کن که اینک در وادی مقدس طوی هستی. خدا فرمود: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ. نه ملک با او حرف می زد، بلکه خدا با او حرف می زد.- حضرت موسی علیه السلام عرضه داشت: یا رب ولم ذاک؟ ای رب من! ای پروردگار متعال! من نمی دانم رمزش چه بوده است؟

حضرت حق فرمود: یا موسى إنی قلبت عبادی ظهرا لبطن فلم أجد فیهم أحدا أذل لی نفسا منک، فرمود برای اینکه من همه بندگانم را زیر و رو کردم، ظاهر و باطنشان را بررسی کردم، در واقع با امتحاناتی همه زوایای وجودشان را دیدم، در میان بندگانم کسی را ذلیل تر از تو در پیشگاه خدا نیافتم. تو وقتی پیش من می آمدی، نهایت ذلت را داشتی، یعنی خودت را در برابر من خیلی کوچک می دیدی، هیچ شأنی برای خودت نمی دیدی. یا موسى إنک إذا صلیت وضعت خدّک على التراب. من می دیدم تو وقتی نماز می خواندی، که وضعت خدّک على التراب؛ همینجور این صورت روی خاک می گذاری، می گویی الهی العفو. گاهی این طرف صورت را در پیشگاه من روی خاک می گذاری، و با من مناجات می کنی. این خاک مالی کردن صورتت به خاطر آن کوچکی است که در برابر من احساس می کنی، احدی این عادت را نداشت.

گاهی ممکن است ما هم ادا در بیاوریم، از این کارها بکنیم، خوب هم بلدیم؛ اما آنچه در باطن یک آدم [موجب تقرب الی الله می شود، این است که] در خودش جز شرمندگی نمی بیند. حضرت موسی علیه السلام در برابر خدا اینقدر شرمنده بود که صورت به خاک می مالید و تضرع می کرد.

***

در حدیث دیگری فرمود: إنی قلبت عبادی ظهرا لبطن. من بندگانم را زیر و رو کردم، ظاهر و باطنشان را آزمودم، هیچ کسی را نه تنها در نماز، بلکه در همه حالات ندیدم که در برابر خدای خودت کوچکی کند، اما تو داری کوچکی می کنی.

***

منیت، عامل تمام اختلافات

این که انسان خدا را بر خودش ناظر و حاضر ببیند؛ و خدا را بزرگ بیابد؛ و خودش را در تمام حالات کمتر از خاک ببیند. این که ما پا در میانی می کنیم، برای این است که شأنی برای خود قائلیم. اختلافات خانوادگی پیدا می کنیم، برای این است که زن فکر می کند به او اهانت شده است، -که مثلاً شوهرش این درخواست را کرده- یا اینکه شوهر می بیند غذا آماده نیست یا خانه جارو نشده است، پرخاش می کند، می گوید چرا خانه من شلوغ باشد، «من» یعنی چی؟ تو چه کسی هستی مگر؟ آدم خدا را در نظر بگیرد، هیچ وقت منی ندارد. اگر کسی «من» نداشت، آن وقت جامعه بهشت خواهد شد.