تقدیم به محضر مبارک سید و مولایمان، امید و طبیبمان حضرت بقیۀ الله امام زمان ارواحنا فداه صلواتی بفرستید

اعوذُ بِالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبّ‏ِ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى وَ یَسِّرْ لىِ أَمْرِى وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانىِ یَفْقَهُواْ قَوْلىِ

الحمد لله و الصلاۀ علی خاتم الانبیاء، حبیب قلوبنا، طبیب نفوسنا، ابی القاسم محمد و آله المعصومین، و لا سیَما مولانا کهف الحصین، و غیاث المضطرِ المستکین. و ملجأ الحاربین و بقیۀ الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجل الله فرجه، و سهل الله ظهوره، و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته، و رضاه و رغبۀ؛ و اللعن علی اعداهم اجمعین اِلی یوم الدین

نور بودن قرآن

یکی از عناوین قرآن کریم و اوصاف این کتاب الهی «نور» است: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا. تغابن؛ ۸٫ [کلمه] «نور» در سورۀ مبارکۀ تغابن هم در این آیه، هم در آیات دیگر آمده است. در چند آیۀ قرآن هم به ‌عنوان وسیلۀ خروج از ظلمات معرفی شده است. در سورۀ مبارکه حدید فرمود: «هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ». حدید؛ ۹

اینکه قرآن کریم را نور نام نهادند؛ از این حیث است که نور چیزی است که خودش ظاهر هست و برای اشیای دیگر هم موجب ظهور است. هم خودش ابهام ندارد، کدورت ندارد، واضح است، شفاف است، و هم موجود دیگر را می‌تواند بروز بدهد، ظاهر کند، حجاب‌هایش را  برطرف کند، به افراد شناخت بدهد. ما با نور خورشید، نور چراغ آشنا هستیم؛ ولی نوری که در قرآن کریم آمده غیر از این حقیقتی است که چشم سرمان با آن آشنا هست؛ بلکه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» نور؛ ۳۵ خداوند خودش نور آسمان‌ها و زمین است.

علم آموزی عنوان بصری

شخصی به نام عنوان، اهل بصره است. از افرادی است که عطش علم و دانش داشت. عمرش را هم در مراکز و کانون‌هایی که جای درس و بحث و گفت‌وگو بود گذرانده بود، سنی از او گذشت، برف پیری سر و رویش را پوشاند، «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ» یس؛ ۶۸٫ عمر زیاد، برکات زیاد دارد؛ اما آفت هم دارد! مرور زمان آدم را می‌شکند، نیرو را تحلیل می‌دهد، چشم انسان کم‌سو می‌شود، گوش انسان سنگین می‌شود و از نظر خلقت شکسته می‌شود. گویا «عنوان» در سنین پیری بود، اما توفیق الهی جوانی و پیری ندارد. به ‌محضر امام جعفر صادق علیه السلام رسید. عرضه داشت یا بن رسول الله! من سراغ خیلی‌ها رفته‌ام، طالب علم هستم، تشنه دانش هستم. هرجا فکر کردم آبی در آنجا وجود دارد که عطش علمی‌ام را برطرف می کند، به آنجا رفتم، ولی با سراب مواجه شدم! مدعیانی که حقیقتی در آن‌ها نبود! حال خسته شده‌ام، دیدم علم در محضر شماست، آمده‌ام که از دریای وجود شما جرعه‌ای نصیبم بشود.

وجود مقدس حضرت امام صادق  علیه السلام فرمودند: من وقتم مشغول است، به‌علاوه تحت نظر هستم. رفت وآمد امثال شما با من، شاید برای خودتان مشکلات فراهم کند. عنوان می‌گوید: احساس کردم حضرت در به روی من باز نکردند. فهمیدم قابلیت فراهم نیست. اگر قابل قابل باشد، ایشان «واهب العطایا» است، فیض خودش را تعطیل نمی‌کند. «یا دائم الفضل علی البریه! یا باسط الیدین فی العطیه!» خدا دائم الفضل است، دائم الفیض است؛ و امام هر زمانی، واسطه و مجرای دائمی فیض حضرت حق است. مگر می‌شود کسی عطش صادقی داشته باشد، دردش را یافته باشد، دردمند باشد، آنگاه به طبیب حاذقی مراجعه کند و آن طبیب [که] رسالتش طبابت است، کوتاهی کند، مضایقه کند؟! هرگز چنین نیست!

  • علت محرومیت های آدمی

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لیَ الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاَّءَ. دعای کمیل. انسان هر محرومیتی که پیدا می‌کند معلول گناهان خودش است. هر نوع نقصی، عیبی به خود آدم برمی‌گردد. «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» نساء؛ ۷۹ هر خیری و خوبی به شما برسد، خوبی منشأش خداست، مبدأش خداست، اول و آخرش خداست. «بِیَده الخیر». خیر منحصراً در دست خداست «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً» بقره؛ ۲۶۹٫ خدا حکیم است، به کسی که حکمت داد، خیر کثیر داد. تمام خیرات از خداست، اما بدی‌ها منشأش خود آدم است. انسان خودش حجاب می‌شود، خودش مانع می‌شود، خودش سد راه خیر می‌شود.

عنوان بصری می‌گوید: این نه گفتن امام، آنچنان مرا مغموم کرد که خانه‌نشین شدم، چند روزی نتوانستم از منزل حرکت کنم. اما آرام آرام دیدم صبرم هم مریض شد. این صبری که تکیه‌گاه من است و در سایه او می‌توانستم در خانه بنشینم، [بر چیده شد،] کم آوردم. دیگر در خانه هم نتوانستم بنشینم، از خانه بیرون زدم به کجا بروم؟!

  • راه برون رفت از مصیبت گناه

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً» نساء، ۶۴٫ خدای مهربان ما، خدای حکیم ما، بر اساس حکمت و بر اساس رأفت و رحمت؛ هم درد‌ها را به ما گفته است و هم درمان‌ها را. اگر کسی گناه کرد و در اثر گناه محرومیت پیدا کرد، گرفتاری پیدا کرد، مصیبت پیدا کرد، چرا دنبال طبیب نمی‌رود؟ چرا دنبال مشکل گشا و حلال مشکلات نمی‌رود؟ حبیب من، پیامبر من، اگر مؤمنینی که بر اثر ظلم به‌خودشان مبتلا و گرفتار شده‌اند، به تو پناه آوردند، برایشان استغفار کن!

دردمندی که طبیب را شناسایی کند، پیش طبیب برود و دردش را بازگو بکند. هم خودش سر آن داشته باشد که مشکلش را حل کند، بر اشتباهش سماجت نکند، در فاصله‌گرفتن از خدا، بیش از این پافشاری نکند؛ و هم دسترسی به طبیب برایش [ممکن] باشد، [چنین کسی نباید] معطل کند، برو پیش طبیب، آنجا استغفار کن و رسول الله صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله هم برای او استغفار می کند، [نتیجه این می شود که] این [شخص] خدا را می‌یابد.

معلوم می‌شود آدم گنه‌کار، خدا را از دست داده است! محرومیت از خدا پیدا کرده [است]، این چیز کمی نیست. ‌بگوییم باغ از دست داده، سلامتی از دست داده، [نه! خیلی بالاتر از این هاست، او] خدا را از دست داده [است]. کسی که خدا را از دست داده، اگر به پیغمبر خدا صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله مراجعه کند؛ او بلدچی راه است؛ او کانون معرفت الله است. دست گمشده را می‌گیرد و به صاحب و مبدأش می‌رساند.

  • پناه بردن به سنگر نماز و صبر

شاید این آیه برای عنوان بصری نسخه‌ای بود، [چرا] که می‌گوید به قبر پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله  پناه بردم، رفتم در روضه پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله  دو رکعت نماز خواندم. این هم باز از دستورات قرآن کریم است، فرمود: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ». دو بار در قرآن آمده است. ذیل یکی از این دو آیه می فرماید: «اِّنَها لَکبیرهٌ ا إِلاَّ عَلَى الْخاشِعین» بقره؛ ۴۵٫ و در ذیل دیگری دارد که «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ.» بقره؛ ۱۵۳٫ هر کدامش رمزی همراه خودش دارد. اجمالاً این نسخۀ الهی است که اگر شما محرومیت داشتید، به سنگر نماز پناه ببرید. به سنگر صبر رو بیاورید.

این دو سنگر، سنگر نجات است، کشتی نجات است؛ و اگر انسان از هدایت قرآن و نور قرآن محروم است، این [دو سنگر] یکی از راه‌های استفاده از قرآن می باشد. آدم نماز بخواند و از خدا بخواهد که خدای متعال لذت تلاوت قرآن را، فهم قرآن را، هدایت قرآن را، عمل به قرآن را به انسان بدهد. از خدا بخواهد که قرآن آغوشش را برای ما باز کند. قرآن کاغذ نیست، قرآن مرکب نیست، قرآن نور است. قرآن صفات الهی است، اسماء الله است. جلوه حق است و قرآن در روز قیامت شافع مشفع است.

یکی از عناوین قر‌آن، امامت قر‌آن است که در یک جلسه باید از آن صحبت شود، اما اگر ما نمی‌توانیم از قر‌آن استفاده کنیم، رغبت به قر‌آن نداریم، وقتی قر‌آن می‌خوانیم زود خسته می‌شویم، در محضر قر‌آن کریم احساس نمی‌کنیم که در محضر خدا هستیم، در محضر جلوه خدا هستیم، باید به پناه‌گاهی پناه ببریم تا ما را از اژدهای نفسمان نجات بدهند. معلوم می‌شود اسیر دشمن هستیم. اسارت، مانع دسترسی به نعمت‌های الهی است. اسیر، آزاد نیست که از هر نعمتی بتواند بهره ببرد.

 [عنوان بصری] می‌گوید آنجا دو رکعت نماز خواندم. آدم برود در روضه پیغمبر نماز بخواند. مَا بَیْنَ مِنْبَرِی‏ وَ بَیْتِی رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ‏ الْجَنَّهِ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۴، ص۵۵۳، باب المنبر و الروضه و مقام النبی. پیغمبر خدا صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمودند: بین خانه و منبر من، باغی از باغ‌های بهشت است. چرا این طور فرموده‌اند؟ بهشت از ویژگی‌هایش این است که، «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ»[۱]. هر کس در بهشت استقرار پیدا کند، هر چه بخواهد خدا به او می‌دهد. نمی‌شود آدم در بهشت باشد، آرزویی داشته‌باشد، تقاضایی داشته ‌باشد و برای او بر‌آورده نشود! این است که حرم امام رضا علیه‌السلام رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ‏ الْجَنَّهِ است. بین رکن و مقام، رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ‏ الْجَنَّهِ است. بین بیت و منبر، رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ‏ الْجَنَّهِ است. آنجا جایی است که حاجت‌ها بر‌آورده می‌شود. آرزو‌ها آنجا بر‌آورده می‌شود.

می‌گوید: رفتم در روضه نبوی، آنجا «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» را عملی کردم. وقتی دو رکعت نماز خواندم، بعد از نماز دستم را به آسمان بلند کردم. که باز بین پرانتز، به مناسبت، حدیثی در کتاب شریف سفینۀ‌البحار نقل شده‌است که حدیث قدسی است. فرمود: اگر کسی وضو و غسل‌اش را از دست بدهد؛ و غسل نکند، وضو نگیرد به من جفا کرده ‌است! خدا فرموده‌است! و کسی، «و من تطهر» طاهر بشود و نماز نخواند، به من جفا کرده است.

هر وقت وضو گرفتید، دو رکعت نماز بخوانید و دعا کنید، من هم موفق نیستم، موفق بشویم بعد از هر وضویی، یک نماز بخوانیم. بعضی از دوستانمان گاهی که نماز می‌خواندند، در راه نماز می‌خواند. وضو که می‌گرفت بلافاصله الله اکبر! نماز مستحبی را در حال راه رفتن هم می‌شود خواند. کسی بی‌وضو باشد، به خدا جفا کرده‌است! در محضر خدا این باید پاک باشد. فقط نماز نیست، که ما آن وقت در حضور حق تعالی هستیم. «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ». حدید؛ ۴٫ چون خدا همیشه با ما است، خوب است که ما همیشه از خدا حیا کنیم. آدم غسل نداشته باشد، می‌تواند داخل حرم امام رضا علیه السلام برود؟ هم رویش نمی‌شود و هم بدون غسل به حرم امام رفتن، به مسجد رفتن جایز نیست. انسان چگونه رویش می‌شود در محضر خداوند متعال بی‌غسل باشد، بی‌وضو باشد؟!

اگر وضو گرفتیم، نماز بخوانیم. حیف است آدم، حالا که پاک شده‌است، با خدا حرف نزند. نماز خواندن با خدا حرف زدن است. وقتی طاهر شدیم، حالا زمینه پیدا کردیم که با خدای خودمان حرف بزنیم؛ و نماز، حرف زدن با خداست! اگر کسی نماز خواند دعا نکرد، «فقد جفانی». باز هم خدا فرموده: به من جفا کردی! اما اگر کسی خودش را طاهر کرد و نماز خواند و دعا کرد و من دعای او را مستجاب نکردم، من به او جفا کردم. من پروردگار جفا‌کاری نیستم و به بنده‌ام جفا نمی‌کنم. از او وفا است، از ما جفا است! خدا که با بنده‌اش جفا نمی‌کند.

جناب عنوان بصری می‌گوید: رفتم در آنجا نماز خواندم و از خدای خودم این‌گونه درخواست کردم. گفتم: أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ. ای الله! ای الله! درخواست من از تو این است که قلب امام جعفر صادق علیه السلام را نسبت به من مهربان کنی. چه دعای قشنگی کرده‌است! نمی‌دانم تا حالا شما برای امام زمانتان همچن دعایی کرده اید، گفتید: «یا الله! یا الله! گویا من در دل امام زمان روحی فداه جایی ندارم، جایی هم برای ما باز کن، که حضرت ما را هم دوست داشته‌باشد.» جز محبوبین حضرت باشیم، جز مبغوضین حضرت نباشیم. این اولین درخواستش بود.

جمله دوم‌اش این بود: وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ. مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، النص، ص۳۲۶، الباب التاسع فی ذکر المواعظ. من را با علم امام جعفر صادق علیه السلام  آشنا کنید. از علم امام صادق علیه السلام  آن [چیزی] را که من را در خط تو قرار می‌دهد، روزی‌ام کنید. رزق من جرعه‌هایی از جام علم امام جعفر صادق علیه السلام  باشد. می‌گوید نماز را که در کنار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خواندم حرکت کردم به سوی خانه امام جعفر صادق علیه السلام  در زدم، خادم آمد پشت در گفت: که هستی؟ گفتم: من عنوان هستم از بصره آمدم. گفت: چه کار داری؟ گفتم: با خود امام جعفر صادق علیه السلام  کار دارم.

گفت: حضرت مشغول عبادت هستند، وقت ندارند. ولی تصمیم داشتم که دیگر برنگردم، جایی بعد از این ندارم. اگر اینجا در به روی من باز نکند، من در دیگری را که نمی‌شناسم. در زیارت شریفه جامعه می‌خوانیم: اللَّهُمَّ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ‏ إِلَیْکَ‏ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَخْیَارِ- الْأَئِمَّهِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِی‏. من لا یحضره الفقیه، ج‏۲، ص ۶۱۷، زیاره جامعه لجمیع الأئمه. خدای من اگر کسی آبرومندتر از این‌ها سراغ داشتم، سراغ آن‌ها می‌رفتم؛ ولی من کسی را بهتر از این‌ها، نزدیکتر از این‌ها به تو سراغ ندارم.

عنوان می‌گوید، یک وقت دیدم که صدای مبارک امام صادق علیه‌السلام ، بلند شد، ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّه، بیا داخل مبارکت باشد. می‌شود برای ما هم این چنین فضایی پیش بیاید؟ بشنویم آقا جانمان خیمه‌شان کجا است، برویم دور خیمه طواف کنیم، صدای شریفشان بلند بشود، بیا داخل مبارکت باشد؟ عنوان می‌گوید: با اذن امام صادق علیه‌السلام وارد شدم، سلام عرض کردم. حضرت فرمودند: اسمت چیست؟ کنیه‌ام را گفتم. گفتم: اباعبد الله هستم. فرمودند: ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ لِمَرْضَاتِهِ. خداوند تو را به عبودیتش ثابت‌قدم بدارد! تا دعای امام صادق علیه السلام  در مورد من محقق شد، فکر کردم اگر هیچ چیزی در عمرم نصیبم نشده بود، مگر این دعای امام صادق علیه السلام ، مرا بس بود. عجب سرمایه‌ای نصیب من شد. حضرت فرمودند که چه می‌خواهی از من؟ من مطلبم را گفتم. گفتم: من در به دری زیاد کشیده‌ام، آواره بوده‌ام، در هر جایی دنبال گنج علم و دانش و معرفت می‌گشتم، هر جا رفتم بی‌معرفتی بود از معرفت خبری نبود، حالا آمده‌ام به دریا رسیدم و به چشمه وجود شما، می‌خواهم از شما فیض بگیرم و حکایت خودم را، خانه نشینی ‌ام را، توکلم را، نماز خواندنم را برای امام صادق علیه السلام  عرض کردم.

حضرت فرمودند: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ‏ الْعِلْمُ‏ بِالتَّعَلُّمِ‏. علم به تعلم نیست. ما خیلی چیز‌ها را علم می‌دانیم اما باید ببینیم در لسان قر‌آن کریم و قر‌آن‌های ناطق ما که ائمه علیهم‌السلام هستند، آن‌ها علم را چگونه تفسیر کردند و چه علامت‌هایی از علم برای ما بیان کردند؟! تا ما به دنبال چنین علمی برویم. امام به عنوان فرمودند: آن علمی که شما دنبالش می‌روید، آن داخل کتاب‌ها نیست، آن پای درس و صحبت و گفت‌وگو‌ها نیست، إِنَّمَا هُوَ نُورٌ. این که قر‌آن نور است، خواستم از کلام امام صادق علیه‌السلام برای تبیین این وصف قر‌آن شریف، [استفاده کنم.]

خدا نور نازل کرده [است]، قر‌آن کریم نور است. نور چیزی است که راه رسیدنش برای ما الآن دستی از دور بر آتش داریم. ما این نور را می‌بینیم به این مناسبت که وقتی شب می‌شود، تاریک می‌شود، نور نباشد، راه را پیدا نمی‌کنیم، چاله باشد نمی‌بینیم، در چاله می‌افتیم، ماری باشد، عقربی باشد، دشمنی کمین کرده‌باشد، نمی‌بینیم در کمین او قرار می‌گیریم. این چراغ که روشن می‌شود، این چشم سر ما راه را می‌بیند، چاه را می بیند، مار را می‌بیند، خطر را می‌بیند؛ و برای خودش تدبیری می‌کند.

در مسئله راه خدا که از درون ما به خدای متعال است، خدا که در مکه و مدینه و خراسان و کربلا خلاصه نشده‌است. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ». ق؛ ۱۶٫ از رگ گردن به ما نزدیکتر است. ما می‌خواهیم برویم در خراسان خدا را پیدا بکنیم، در حالی که خدا آدرس خودش را داده است، کجا می‌روی که خدا در آنجا نیست؟! هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ. حدبد؛ ۴. خدای متعال آنقدر به ما نزدیک است که خودمان به خودمان اینقدر قرب نداریم، که خدا به ما قرب دارد.

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ. حدبد؛ ۳. خدا احاطه دارد. وجود ما اگر بخواهیم مثل ناقصی بزنیم موجی را که در دریا دارد، دریا موجش چه مناسبتی با خود دریا دارد؟ ما امواج عالم هستی هستیم، ما نشعات وجودی حضرت حق هستیم، ما سایه حضرت حق هستیم، ما آیه حضرت حق هستیم چیزی نیستیم منهای او.

وجودمان عین ارتباط به پروردگار متعال است که اگر یک لحظه عنایتش را بردارد ما وجودی نداریم، وجود ما عین ارتباط با خدا است و منهای ارتباط با خدا، ما اصل وجودمان هیچ است. لذا مایی که حرکتمان به سوی خدا، از درون خود ما است. خدا ماده نیست، در کربلا زیر قبه امام حسین علیه‌السلام  نیست، در خراسان کنار قبه ثامن‌الحجج علیه‌السلام نیست. علت اینکه بالای سر امام رضا علیه‌السلام عرضه می داریم: خدایا من به سوی تو آمدم، این نیست که به خراسان رفته ایم تا او را پیدا بکنیم؛ [نه! بلکه] کد ارتباط با خدا، امام رضا علیه السلام است. این هجرت ما هجرت مادی نیست، ما از خودمان هجرت کردیم که زمینه پیدا کردیم تا خدا را در آنجا بیابیم.

بنابراین حرکت درونی از خود به خدا، هجرت از خدا، «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ». نساء، ۱۰۰ – هر کس بعنوان مهاجرت به سوى خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست و خداوند، آمرزنده و مهربان است. اگر کسی از خودش به سوی خدا هجرت کند و به موت برسد، اجرش با خدا است! این از آیات خیلی لطیفی است و لطایف عظیمی در آنجا هست. چون ما راه طولانی داریم، ممکن است در هجرتی که آغاز کردیم به سرانجام و پایان راه نرسیم. امیرالمومنین علیه‌السلام از اینکه راه طولانی است می‌نالید! «آه آه ِان قِلَّت زادی و بُعد طریقی». یعنی چه راه طولانی است؟ خدا که پیش ما است، چه طور راه طولانی است؟!

بنا است ما به اسماء الهی متحقق بشویم، بنا است از حجاب‌های نفس خودمان عبور بکنیم. گذشتن از خود به این سادگی نیست. مجاهدت طولانی لازم است، تا انسان بتواند خودش را کنار بزند؛ و در این مسیر الی الله رهزن وجود دارد. شیطان گفته است: فَبِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ. اعراف؛ ۱۶٫ این شیطان از چهار طرف برای ما کمین گذاشته است. نوری لازم دارد. ما شیطان را با این چشم که نمی‌بینیم. شیطان را به نور الهی ما می‌توانیم پیدا بکنیم. حقیقتی که از آن به نور یاد می‌کنیم، وسیله تشخیص راه از چاه است و وسیله‌ای است که مسیر انسان را روشن می‌کند و در حرکت راه را برای انسان شفاف می‌سازد.

قرآن کریم چنین حقیقتی است که درون انسان را با حقایقی که انسان گرفتار گودال‌های جهنم [شده است،] آشنا می‌کند. این گودال‌ها در درون خود انسان است. مار‌ها و عقربها در درون خود انسان است. صفات رذیله ما، مار و عقربی است که در کمین ما نشسته است و ما را می‌بلعد! وسوسه‌های شیطان در درون ما است و اگر ما با قرآن ارتباطمان ارتباط واقعی باشد، [می توانیم از ظلمت و تاریکی ابلیس رهایی یابیم.] این تعبیر امام صادق علیه السلام است، لیس العلم بتعلم بل هو نورٌ. علم نوری است که خدا در قلب هر کسی که می‌خواهد او را هدایت کند، این نور را قرار می‌دهد.

در سوره مبارکه حدید غیر از آیه‌ای که «هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» حدید؛ ۹٫ آیه دیگری است که می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ». حدید؛ ۲۸٫ ای مؤمنین ایمان به خدا بیاورید! تقوای الهی داشته باشید و ایمان به رسول خدا داشته باشید. خدا به شما نور می‌دهد. «یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ». این نور نور چراغی نیست که فقط شما چراغ را روشن کنید، خودتان را ببینید؛ [بلکه] نوری است که شما را می‌برد. این جذبه است، این ریسمان الهی است. وقتی دستت را گرفتی، بالا می‌برد. «تَمْشُونَ بِهِ»، مشی یعنی رفت، مشی به یعنی برد.

انسان نوری را در دسترس خودش می‌بیند، که این نور مرکب انسان می‌شود، بُراق انسان می‌شود و انسان را معراجی می‌کند. قرآن چنین حقیقتی است. راه رسیدن به این نور هم یکی تقوای الهی است، دوم پناه بردن به پرچم رسالت و رهبری آسمانی [می باشد.] بدون رهبری آسمانی، تقوا کفایت نمی‌کند. این تقوا، تقوای نفسانی می‌شود، قراردادی می‌شود. تقوای واقعی، [از راه رهبری آسمانی به دست می آید؛ چرا که] آدرس خدا را پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله دارد. تقوا وقتی با رهبری همراه شد، به شما نورانیت می‌دهد که این نورانیت در متن قرآن کریم است.

یک نمونه از این نور را خدمت شما عرض بکنم، مرحوم زنجانی در میان روضه خوان‌ها روضه خوان موفقی بوده است. گویا او بوی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را داشته است. اول روضه خوان ما حضرت زینب سلام‌الله‌علیها است، در کربلا کاری کرد، دوست و دشمن را به گریه در آورد. مرحوم آیت الله خوشبخت ایشان را دیده بود و ایشان برای من نقل کرد. گفت: وقتی ملا زنجانی وفات کرده بود، او را در خواب دیدم. پرسیدم وضعت چه طور است؟ گفت که اینجا سِمَت دربانی امام حسین علیه‌السلام را به من داده اند. مرحوم ملا زنجانی روضه که می‌خوانده، خیلی توجه به مستمعین نداشته است، خودش حال داشته و با نام امام حسین علیه‌السلام حال می‌کرده [است]، شکسته می شده و های های گریه می‌کرده است. و معمولاً در جا‌هایی که روضه می‌خوانده، چراغ‌ها را خاموش می‌کرده، خودش گریه می‌کرده است، دیگران هم با گریه او گریه می‌کردند.

فرموده بود در مجلسی مرحوم زنجانی آمدند، چراغ‌ها را خاموش کردند، ایشان روضه خواند. بعد از روضه گفت؟ چه کسی آخرین نفر[ی] بود [که] در مجلس ما آمد؟ کسی گفت: من آخرین نفر بودم. ملا زنجانی گفته بودند که مجلس نور داشت، ولی با آمدن تو یک وضع جدیدی پیش آمد. خوشا به حالت! قدر خودت را بدان!

 آدم همیشه حال ندارد. گاهی آدم نماز می‌خواند، نمازش با حال است. بعد می‌فهمد کسی در این صفوف جماعت بوده است؛ خدا به خاطر او به ما هم حال می‌دهد. این جلسات، آن نورانیت، یک حقیقت روحی است. یک عالمی است در وجود انسان، خدای متعال افاضه می‌کند. انسان گویا راه عروجش به سوی خدا هموار می‌شود. دل بهانه گیر می‌شود. آدم حالت توبه پیدا می‌کند. این نورانیت انسان است. از گناه آدم بدش می‌آید. آدم از سوابق خودش منزجر می‌شود. این نورانیت است. قرآن چنین تابشی در زوایای جان انسان ایجاد می‌کند.

          می‌گذرد، باز شب بعد مرحوم زنجانی روضه می‌خوانده است. دوباره بعد از جلسه سراغ آخرین کس را می‌گیرد. باز هم همان فرد می‌گوید: من بودم! معلوم می‌شود که آدمی بوده که همیشه دیر می‌رسیده است. گفت: چه کردی؟ دیشب آمدی مجلس ما، صفایی پیدا کرد. امشب آمدی گویا که آب سردی بود، روی آب جوش ریختی؟! همه را بی‌حال کردی. نور از این مجلس رفت. ما در این مجلس نور داشتیم. دوباره او با این حرف شکسته شده بود، گفته بود وقتی می‌خواستم از خانه خارج بشوم زنم مانع شد؛ بگو مگو کردم. زن من هم علویه است. بالاخره دستی رویش بلند کردم، همانجا فهمیدم که چه خاکی بر سرم ریختم، حق با شما است، نوری که داشتم از دست دادم. این قرآن نور است اما زمینه می‌خواهد. نکند کار‌هایی بکنیم، خدا این نورانیت را از ما بگیرد.


 

[۱] شوری؛۲۲ – فی‏ رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِ  و سوره مبارکه زمر؛ ۳۴ – لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِ.