پاسخ به پرسش دانشجویان
پرسش: براساس توضیحات جلسه قبل، مناجات از نجوا ریشه دارد و نجوا صحبت سِرّی است، در حالی که ما مناجات های حضرت سجاد علیهالسلام، مناجات شعبانیه از امیرالمومنین علیهالسلام و دعاهای سایر ائمه علیهمالسلام را در جمع قرائت می کنیم!؟
پاسخ: باید عرض کنم، خلوت با خدا، خلوت با دل است؛ مهم این است که انسان در جمع باشد و با جمع نباشد! اگر انسان دل بجایی داد، بودن تن در جمع او را جدا نمیکند، لذا در نمازها، زیارتها، دعاها آنچه مهم است، این است که انسان باید خود را بسازد تا بتواند انقطاع پیدا کند. وقتی انسان با خدا صحبت میکند، هیچکس غیر خدا را در نظر نداشته باشد. خلوت بدن، خلوت نیست! خلوت دل خلوت است؛ لذا برخیها مکه رفتند، ولی حاجی نشدند. ( به قول شاعر):
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند/ که تو در برون چه کردی به درون خانه آیی
مرحوم آقای بهجت اعلیاللهمقامهشریف فرمودند: مرحوم آقای طباطبایی اعلیاللهمقامهشریف – صاحب تفسیر المیزان و کسی است که آقای بهجت را به مرحوم آقای قاضی وصل کردند؛ و به همین دلیل آقای بهجت علاقه و اعتقاد خاص علمی و عملی به آقای طباطبایی داشتند- فرمودند: میرزا محقق نائینی به من گفتند، من در میان اهل دل و اهل مراقبه ،هیچ کس را به مایهی این سه نفر نمیشناسم: ۱- سیدطاووس ۲- سیدبحرالعلوم
۳- ملافتحعلی سلطان آبادی. به آقای طباطبایی عرض کردم، خود نائینی چهارمین نفر است.
برای مرحوم نائینی هیچ کس تا به این حد مقام قائل نشده بود- چرا که هم در درس هم در حرم (حضور قلب داشتند)، گاهی در درس یک دفعه بر می خواستند و میرفتند؛ به گونه ای که دیگران فکر می کردند ایشان دچار حواس پرتی شده است. ولی آن حالت، حالت «هم امر عظیم» بود، دلبرش، دلش را میبرد و از غیر او را فارغ می ساخت.
مرحوم آقای بهجت می گفتند: در حرم حضرت امیر علیهالسلام، مرحوم نائینی حالی داشتند که گویی کسی در حرم نیست و خودش است و حضرت امیر علیهالسلام! در شلوغترین وضع هم ایشان گنجشکی را نمیدید، گویی فقط او بود و علی علیهالسلام!
این است که اگر شخص حضور قلب داشته باشد، در نماز جماعت است؛ ولی با جماعت نیست، در خلوتش، خدا با اوست و او با خدا، دارد با خداوند حرف میزند و کاری به دیگران ندارد.
از حضرت امام محمدباقر علیهالسلام، نقل شده است؛ وقتی حضرت وارد کعبه و مسجدالحرام شدند، سربرسجده گذاشتند و آن چنان ناله سردادند که صدای حضرت اطرافیان را متوجه حضورشان کرد. شخصی که به حضرت ارادت داشت عرض کرد: آقا شما جزء مقامات جهانی هستید، شما شخصیت برجسته و مشهوری هستید، این نوع نالهها برای شما جلب توجه میکند! حضرت فرمودند: “من کاری با مردم (اطرافیان) ندارم. من با او(خداوند) هستم و توجه ایی به این و آن ندارم که مردم میبینند یا نه.“ اصلاً حضرت به اینگونه مسائل ظاهری توجه ندارند؛ لذا مناجات با جمع منافاتی ندارد. انسان دعای کمیل میخواند، مناجات امام زین العابدین علیهالسلام، را بعنوان دعای سحر درماه مبارک رمضان همگام با رادیو میخواند؛ اگر بتواند دل از غیر محبوب جدا نماید و دل به او(خداوند) بدهد، حتی اگر همه باشند، گویی کسی نیست و آن خلوتی است که با خداوند دارد.
نکته دیگری که مرحوم آقای بهجت آنرا متذکر می شدند، می گفتند: دعاهایی که از امامان ما برای فرصتها و مناسبتهای خاص نقل شده، به این معنی نیست که در وقتهای دیگر استفاده نشود. مثلاً دعای ابوحمزه در ماه مبارک رمضان از حضرت سجاد علیهالسلام نقل شده است، ولی آقای بهجت فرمودند: وقتی ما به فکر افتادیم ببینیم سحرها در حرم امیرالمومنین علیهالسلام، چه کسانی در نماز قنوت شبشان دعای ابوحمزه را میخوانند، متوجه شدیم بیش از هفتاد نفر در قنوت نماز سحرشان دعای ابوحمزه را میخوانند!!
مرحوم آقای سیدجواد گلپایگانی که همچون آقای بهجت، از فقهای عارف بودند و چند ماهی قبل از وفاتشان مرجع تقلید شدند؛ آقای بهجت فرمودند: من از آقای سید جواد گلپایگانی کرامت دیده ام. او صاحب شهود و مکاشفات، اهل سیر و سلوک و جزء موحدین کم نظیر بود، ایشان در قنوت نماز وتر(شب)، تمام دعای ابوحمزه را با اشک چشم میخواندند.
گاهی شما فرازی از دعای ابوحمزه را در قنوت نماز بخوانید، امتحان کنید؛ و سعی کنید اکنون که با امام سجاد علیهالسلام ارتباط مناجاتی برقرار می کنید، دنباله روی حضرت باشید، اهل نمازشب و اهل سحر باشید و هر کسی هرچه گیرش آمده از سحر بوده است. (و به قول شاعر:)
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
هرکسی تشنه آن جرعهها است، خرابات در سحر دایر است، هرچه قدر دل بدهد، به همان اندازه به او عطا می کنند. نجات، آمرزش، استجابت دعا، همه و همه در سحرهاست. سحر حتی کوتاه وکم هم شد، بیدار شوید و اگر بنا دارید بیدار شوید، گاهی یک خط از دعای ابوحمزه را که قبلاً هم ترجمه آن را دیده اید، بخوانید و چاشنی عبادات خود کنید. لذا این مناجاتهایی که از ائمه اطهار علیهم السلام است، زمان ندارد، هر وقت میل به خداوند داشتید، سفرهاش آماده است؛ و پذیرایی خدا، همین دعا و مناجاتهاست.
فرازی از مناجات التّائبین “مناجات توبه کنندگان”
“اِلهى اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى، وَجَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتى“
خدایا خطاها و گناهان لباس خوارى بر تنم کرده و دورى از تو جامه بیچارگى بر تنم افکنده
دلبر من، ای آنکه مرا بی دل کردی، خطاها لباس ذلت و مسکنت بر تنم کرده است. لباس برای انسان پوشش است و ظهور هر کس به لباسش است، افراد با لباسشان در جوامع حضور پیدا می کنند، هر جایی هم لباس خاص دارد، بعنوان مثال بیمارستان لباس خاص خودش را دارد و لباس شناخته شدهای است. در گذشته اساتید دانشگاه نیز همان فرم لباس ابوعلی سینا را داشتند، زندانی لباس خاص زندان بر تن میکند، مجرم است، نمیتواند هر لباسی را دلش خواست بپوشد، لباس زندانی لباس ذلت است.
انسان گاهی مواقع، عملی را مرتکب میشود که نمیتواند هر پوششی را اختیار کند. عمل هر انسان، به منزله پوشش او میباشد. انسان وقتی رابطهاش با خداوند قطع شود، گناهان او را به مسیری میبردند که مبتلا به ذلت میشود؛ ذلتی که از اختیار خودش خارج است و جامعه نیز با همین ذلت او را میشناسد، بعنوان مثال آدم رباخوار را جامعه با همان لباس رباخواری میشناسد که رحم و عاطفه ندارد؛ و ضعفا از دست او در امان نیستند، آدمی که بدزبان یا مردم آزار است، افراد جامعه در موردش چنین اظهار نظر میکنند که با فلانی دوست نشوید، بدزبان است، با فلانی صحبت نکنید، سِرّ نگهدار نیست، این صفت برای او پوشش شده و مردم با این صفت و پوشش او را میشناسند. یا فردی که هر هفته به جمکران میرود،
میخواهند به کسی معرفیاش کنند، میگویند همان کسی که هر هفته جمکران میرود، این جمکران رفتن هفتگی، پوشش او میشود.
اِلهى اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا؛ همانطوری که جسم ظاهری انسان لباس دارد، به همان نحو، عنوان اجتماعی انسان -که با آن شناخته میشود و با آن مورد توجه قرار میگیرد،- نیز مصداقاً لباس فرد به حساب می آید.
مطلب دیگر، در باب لباس مذلت این است که امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: گناه لباس ذلت است،
“مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَى الْفِطْرَهِ، فَأَبَوَاهُ اللَّذَانِ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِه” من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، باب الخراج و الجزیه هر کسی فطرتا بر دین مبین اسلام متولد می شود، کسی شمر متولد نشده است، هیچ کس هیتلر متولد نشده، هیچ کس حجاج بن یوسف متولد نشده، هیچ کس رضاخان متولد نشده است، اینها وقتی بچه بودند فطرت خدا جویی داشتند. در کودکی قاتل، مردم آزار، حرامخوار نبودند.
“فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون“ روم؛ ۳۰ فطرت عموم انسانها حق گرایی و خداجویی است. انسانها هم به فضایل اخلاقی “فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها” شمس؛ ۸ و هم به خوبیها علاقه فطری دارند. کودک اولین بار میخواهد دروغ بگوید، ناراحت است، ناراحتی را تحمل می کند، تا بتواند دروغ را بگوید، بعد از گفتن دروغ هم مرتب نگرانی دارد که مورد سرزنش دیگران قرار نگیرد، اما تکرار که میکند، دروغ برایش لباس میشود؛ و پردهای به عنوان حجاب، روی فطرت او را میپوشاند.
در اصول کافی و بحارالانوار هم روایتی است موجود است که انسان صفحه دلش نور سفیدی است، با هر گناهی که مرتکب می شود، یک نقطه سیاه بر دل انسان نگاشته میشود. گناه به صورت لکهای سیاه، بر صفحه دل انسان نقش میبندد. اگر انسان زود توبه کرد، این چشمه توبه جاری میشود و این لکه سیاه را میشوید و میبرد؛ اما اگر توبه نکرد؛ رشد می یابد و او را زمینگیر می کند.
همانند میکروبی که قدم اول نزد طبیب نرفت و آنرا با داروهای خاص از بین نبرد، این میکروب تکثیر میشود و بدنش را فرا می گیرد. همانطور که میکروب سرطان تمام معده یا کبد را فرا میگیرد و معالجه سخت میشود؛ بیماری های اخلاقی هم عین میکروب های جسمی هستند. اگر انسان آنها را معالجه نکرد، تکثیر می شوند، وقتی تکثیر شدند، آهسته آهسته تمام جان را میگیرند و وقتی تمام فضای جان آلوده شد، میشود: خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ بقره؛ ۷٫
ظرف جان [در اثر بی مبالاتی و عدم رعایت تقوا، عدم رسیدگی به رفتار و کردار خود،] با گناه پر میشود و دیگر جای خالی ندارد که چیز پاکی داخل آن ریخته شود، لذا به صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون بقره؛ ۱۷۱٫ تبدیل میشود.
فقط برای گناه یک واقعیت وجود دارد، حدیثی در کتاب شریف توحید صدوق آمده است: شخصی به خدمت جناب سلمان آمد، عرضه داشت: من چه بیماری و مشکلی دارم که توان نماز شب خواندن ندارم؟! جناب سلمان رضیاللهعنها جواب دادند: روزها گناه میکنید و این قفل درِ شب میشود، گناه روز درب سحر را به روی ما میبندد.
سلمان رضیاللهعنها میگوید کسی همین سوال را از حضرت علی علیهالسلام پرسیدند. “جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ حُرِمْتُ الصَّلَاهَ بِاللَّیْلِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ.“ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۳، ص۴۵۰، باب صلاه النوافل. یا علی علیهالسلام چرا ما توان شب زندهداری نداریم، چرا سعادت نشستن با حضرت حق در دل شب را نداریم!؟ حضرت امیر علیهالسلام پاسخ دادند: “أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ.“
قَیَّدَ به معنی کُنده، زنجیر و پای بند است، یعنی گناهان همچون زنجیر شما را پای بند میکند و قدرت فرار را از شما میگیرد. قاضی سعید میگوید این حدیث حضرت امیر علیهالسلام را حمل بر استعاره نکنید، اگر شما چشم برزخی داشتید، می دیدید هر گناهی که انسان مرتکب میشود به صورت زنجیری انسان را زمینگیر میکند.
حضرت امیرالمومنین علیهالسلام در دعای کمیل میفرمایند: «خدایا بدیهای من بیداد کرده و در وجود من طوفان شده، و گناهان مرا مغلول کرده و مرا بسته است.» انسان با گناهان برای خودش غل و رنجیر درست می کند؛ و حرکت و پرواز را از خودش میگیرد و در قفس گناه حبس میشود و دچار حبس دعا میشود.
حضرت امیر علیهالسلام در دعای کمیل میفرمایند: “اَللّهُمَّ اغْفِرْ لیَ الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ“؛ خدایا برای گناهانی که موجب حبس دعا و عدم استجابت دعا میشود، طلب آمرزش و غفران میکنند. قرآن کریم میفرماید: دل انسانهای گناهکار را زنگار گرفته است.
این عبارت حضرت سجاد علیهالسلام حکایت از این میکند: شخصی که گناهی را تکرار میکند، آن گناه برایش در جامعه پوشش میشود و سرافکندهاش میکند، نباید انسان با این عنوان در جامعه شناخته شود! در اثر تکرار، گناه برای انسان ملکه میشود و دیگر نمیتواند آنرا مخفی نماید و هرجایی آنرا مرتکب می شود. در نتیجه همانطور که انسان با لباس شناخته میشود، با آن گناه هم شناخته و ذلیل میشود و گناه انسان را در انظار مردم ذلیل میکند.
نکته مهم این است که واقعیت فراتر از این است. حالا اینجا کسی از آدم خوشش بیاید یا بدش بیاید، از او تعریف یا انتقاد کند، (خیلی مهم نیست!) خوب بودن در نزد خدا اهمیت دارد، همه عالم فکر میکنند من انسان خوبی هستم، اما پیش خدا خوبی نداشته باشم، واقعیت من که عوض نمیشود، گفته دیگران که مرا خوب نمیکند! اگر عکس این قضیه باشد، من خوب باشم همه بگویند من بد هستم، بدی که قراردادی نیست! من یا بدم یا خوب، اینها قابل تأمل است.
انسان های خیلی خوبی بودند که در مرحلهای آبرویشان بیدلیل رفته است، خداوند متعال برای آنها آن آبروی رفته را در عالم آخرت ذخیره کرد. میگویند سید بحر العلوم، در حالت بیماری منجر به مرگشان گریه میکردند، گفتند شما دیگر چرا؟ مرحوم سید بحرالعلوم پاسخ دادند: در راه اسلام از همه چیز هزینه کردم، ولی از آبروی خودم مایه نگذاشتم، برای اسلام آبرو ندادم و ناراحتم که چرا همه داراییام را برای خدا صرف نکردم! مرحوم آقا شیخ جعفر کاشف القطاع (شاگرد بحر العلوم) گفته بودند: من قول میدهم آبرویی برای اسلام صرف کنم و ثوابش را برای شما هدیه کنم و همین کار را انجام دادند.
لذا گاهی انسان باید برای اسلام از آبرویش نیز بگذرد؛ تا بتواند خط شکنی نماید و وضعی را دگرگون سازد، حتی عدهای بدنامش کنند و دیگران بدگویی او را بکنند. این مهم نیست، اما اگر گناه حجاب شد و آینه دل، نور خدا را منعکس نکرد؛ و رابطه انسان با خدای خودش قطع شد، آن موقع کسی به داد او نمیرسد.
وقتی انسان از خدای خودش مهجور شد، غیر خدا چه کسی به داد او میرسد!؟ انسان نباید لباسی به تن کند که آن لباس زشت باشد؛ و روی رفتن به نزد خداوند را از او سلب نماید. آدمی باید با لباس خوب به محضر خداوند برود و لباس خوب، لباس تقوا است. “وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر“ اعراف؛ ۲۶٫
“اِلهى اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى“ الْخَطا جمع خطیئه است و خطیئه به معنای اشتباه و برون رفت از راه راست است. راه ثواب راه درست است؛ راه خطا، اشتباه رفتن است. انسان نباید مسیر زندگیاش را در مسیر اشتباه قرار دهد. مسیر گناه همان مسیر خطا و اشتباه است. واقع بینانه نیست، انسان گناه و ظلم کند یا نیش زبان یا بی بند و باری داشته باشد، سهم بیت المال را بدون اذن مالک بردارد، و در مسیر اشتباه حرکت کند. وقتی خطا و اشتباه تکرار شود، میشود خطایا؛ وقتی خطایا شد، به صورت پوشش، لباس و حجاب در میآید و آدمی را ذلیل میکند.
“اِلهى اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى، وَجَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتى“
خدایا خطاها و گناهان لباس خوارى بر تنم کرده و دورى از تو جامه بیچارگى بر تنم افکنده
پس یکی از آثار گناه، خروج از مسیر منطق و دین معرفی می شود. این پوشش آدم میشود و موجب ذلت و سرافکندگی انسان میشود. لذا از گناه باید بترسیم.
حضرت امیر علیهالسلام یک وصیت پنج مادهای دارند که خود حضرت این وصیت را برجسته کردند و فرمودند: دور دنیا را بگردید و به این گنج برسید از نظر من ارزش دارد. دو جمله اولش را به همین مناسبت عرض میکنم:
۱- در زندگی جزء به خداوند به هیچ کس دیگری تکیه نکنید و به کسی وابسته نشوید، هیچ کس در مشکلات به داد شما نمیرسد، همه دنبال این هستند که از شما نفعی ببرند، آن روز که احساس کنند برایشان منفعتی ندارید، کسی به کمک شما نمیرسد.
“ألعباده الخالصه أن لا یرجوا الرّجل الّا ربّه و لا یخاف إلّا ذنبه” غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۲۲، ۲۱۵۰– لذا جز به پروردگارتان به احدی امید نبندید، تکیه نکنید و وابسته نشوید.
اگر به شخصی غیر خدا تکیه کنید، وقتی دچار مشکلی می شوید، شما را رها میکنند یا اینکه خود او نیز میافتد و در نتیجه شمایی که به او تکیه کردید نیز میافتید، پس چرا به چیزی یا کسی تکیه میکنید که احتمال میدهید بیفتد. تنها خداوند است که هرگز افتادنی نیست.
۲- حضرت فرمودند: “و لا یخاف إلّا ذنبه” در زندگی از هیچ چیزی واهمه نداشته باشید، از هیچ قدرت و شرّی نترسید، مگر گناه خودتان! آنچه انسان را بیچاره میکند، ضعف خودش است، انسان اگر نقطه ضعف نداشته باشد، کسی نمیتواند برای انسان پرونده یا مشکل درست کند. انسان با انجام گناه، خود را ضعیف میکند و رغیب را برخودش چیره میکند. اگرگناه کردید باید بترسید، دیر یا زود اثر گناه را خواهیم چشید، مگر اینکه بترسیم و توبه کنیم و با توبه گناه خود را پاک کنیم. (وبه قول شاعر)
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
از عبارت اول مناجات خمسه عشر، چنین نتیجه می گیریم:
۱- گناه انسان را ذلیل می کند؛ خطاها به انسان پوشش خواری میدهد، انسان در نزد خداوند، ملائکه و امام عصر علیهالسلام خوار میشود. در روایت داریم: شخصی به محضر امام صادق علیهالسلام ارادت داشت و همراه حضرت رفت و آمد میکرد. در بین مسیری که با حضرت میرفتند، فرد دیگری از راه آمد و مطلبی را بیان کرد، این شخص عصبانی شد و حرف ناسزا به آن مرد گفت، امام صادق علیهالسلام فرمودند: “من تا عمر دارم دیگر با شما صحبت نمیکنم.“
گاهی انسان آن چنان خوار میشود که دیگر نزد بزرگان جایی پیدا نمیکند و بزرگان او را ردّ میکنند، این اثر گناه است. برخی از گناهان آنچنان انسان را از چشم خداوند و اولیای الهی میاندازد که قابل جبران نیست.
۲- گناه آدم را از خداوند دور میکند؛ این نگران کننده تر از اولی است، انسان ذلیل باشد، ولی هوایش را داشته باشند، قابل تحمل است؛ اما اگر ذلیل شوی و همه با تو قطع ارتباط کنند، خیلی دشوار و طاقت فرساست. گناهان موجب میشود از خداوند دور شویم. این دور بودن از خداوند موجب سکون و بیحرکتی می شود. با خدا بودن موجب به اوج رسیدن، عزیز شدن و کسب درجات میشود و گناه موجب دوری از خداوند و به تبع آن موجب عدم رشد شخصیت انسان میشود.
گناه موجب تباعد از پروردگار و لباس مسکنت برتن کردن است. مسکین درجه بالاتری از فقر دارد و به معنای زمین گیر شدن است؛ مسکنتی که به جهت گناه بدست میآید، اوج ذلت و بدبختی انسان است. انسانی که با خدا بود، دوست و رفیق خوبی دارد، چرا که خداوند دانا، دارا و تواناست اما انسانی که دوست ضعیفی دارد آن دوست نمیتواند کاری برای او انجام دهد.
سعی کنیم از خداوند فاصله نگیریم در غیر اینصورت قهراً زمین گیر خواهیم شد و رشدی نخواهیم داشت و یا رشد کف آبی و سرابی(ضعیف و سست) خواهیم داشت نه رشد واقعی. چرا که هستی از آن خداوند است.
۳- گناه دل را میمیراند؛ “وَ اَماتَ قَلْبى عَظیمُ جِنایَتى” و برزگ جنایتم دلم را میرانده است. گناه باعث میشود دل انسان مبتلا به مرگ شود. همانطور که انسان مرده؛ رشد، حرکت، تولید و نشاط را از دست میدهد و ارتباطش با همه کس و همه جا قطع میشود؛ دل انسان نیز حیات و مرگی دارد. گناه، انسان را دل مرده و افسرده میکند؛ و از حیات ابدی محروم میسازد و نشاط و طراوت باطنی را از انسان میگیرد.
لذا توصیه ایی که در این دعا، به دست می آید، پرهیز از گناه است. خطراتی که دامن بشر را میگیرد، هیچ چیزی بالاتر از گناه نیست. اولین اثر گناه ذلت است و نمود ذلیل شدن نزد خالق و خلق است. دومین اثر گناه دوری از خداوند است، دوری از خداوند موجب رکود، خمودگی انسان در زندگی میشود.
دل مردگی
سومین نکته این است که گناه دل آدمی را میمیراند، دل که بمیرد انسان دیگر عبادت را درک نمیکند. انسان دل مرده نسبت به نماز محرومیت پیدا میکند. چرا عدهای نماز نمیخوانند، کار خیر انجام نمیدهند، زیارت نمیروند، چرا برای برخی مناجات و دعا لذت بخش نیست. در پاسخ باید گفت این افراد دل مرده هستند. چرا که اگر بیمار بود نماز میخواند، لذت نمیبرد. اما وقتی دل بمیرد بطور کامل توفیقات از او سلب میشود.
بنابراین اگر گناه تراکم پیدا کند جان آدمی میمیرد و در چنین شرایطی، غذای روح بطور کامل از اطرافش دور خواهد شد. اموری چون نماز خواندن، دعا و مناجات، کار خیر و… غذای روح است؛ وقتی اگر انسان دل مرده باشد، غذای روحش را از دست می دهد؛ لذا توصیه میشود دقت بیشتر داشته باشیم که از گناهان به خداوند پناه ببریم، تا مبادا گناه ما را دچار کفر و ارتداد نماید.
استاد آیت ا… امینی امام جمعه موقت قم(که اشارات ابن سینا را برای ما تدریس
میکردند) به مناسبتی فرمودند: در شهر ما کسی در حالت احتضار بود و سخت جان میداد، از ما خواستند برای تلقین کنار او برویم، نزدش رفتیم و از او خواستیم شهادتین را بر زبان جاری کند. ایشان نیز شهادتین را تکرار کردند تا به نام حضرت علی علیهالسلام رسید؛ ناگهان چهرهاش را درهم کرد و گفت نگو، بدم میآید!! کسی که ما فکر میکردیم یک عمر از محبان و دوست داران امیرالمومنین علیهالسلام است، در آن لحظه آخر، شیطان کاری با او کرد که با امیر المومنین علیهالسلام دشمن شد و با همان حالت از دنیا رفت.
این عمل بطور تدریجی حاصل میشود. در طول مدت عمر، گناهان روی هم انباشته شد، تا پایان عمر سنخیت خودش را با امیرالمومنین علیهالسلام از دست داد و وجودش با نور حضرت علی علیهالسلام مناسبتی نداشت، لذا ظلمت محض نسبت به حضرت دافعه پیدا می کند. اَماتَ قَلْبى مرگ قلب- دل- موجب میشود انسان رابطهاش با خداوند بطور کل قطع شود و در نتیجه کافر از دنیا میرود و عاقبت به شر میشود.
پاسخ دهید