- وصل شدن به دریای بیکران کرامت
- همّت طلبه
- حرف بزنید تا شناخته شوید
- مطرح نمودن سؤال برای پی بردن به نیازها
- حول و قوهّی مطلق فقط از آن خدای متعال است
- عمل کردن به یقینیّات
- آغاز بندگی از عمل است
- نماز سمبل بندگی
- نماز صنع خداوند و امام همهی اعمال
- نماز کلید حلّ مشکلات
- احترام نماز
- حرکت به سوی خدای عزّ و جلّ
- از خود گذشتن رمز رسیدن به کمالات
- مطالبات مقام معظّم رهبری نسبت به طلبهها
- چرا صبر بر نماز مقدّم است؟
- هر صاحب علمی دارای فهم نیست
- اهمیّت فهم
- صبر و صلاه دو سنگر اساسی زندگی
- سه جبههی صبر
- نتیجه
در آستانهی ولادت امام رضا (علیه السّلام) هستیم.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ بِجَوَامِعِ السَّلَامِ»
وصل شدن به دریای بیکران کرامت
خیر مقدم عرض میکنم و الحمدلله آغاز تحصیلات خود را از محضر مطهّر حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیه السّلام) شروع کردید و از ایشان توشه خواستید و کرم وجود مبارک امام رضا (علیه السّلام) هم در حدّی است که اسم مبارک ایشان رضا و هیچ کسی ناراضی از اینجا برنمیگردد؛ یعنی بنا نیست هیچ کسی از اینجا ناراضی برگردد هر کسی مراجعه کند راضی برمیگردد نه از این جهت که ما چیزی میخواهیم و حضرت به ما عطا میکند از این جهت که به دریا وصل شویم. خواستههای ما محدود است، همّت ما چندان بلند نیست. کودک از پدر خود اسباب بازی میخواهد ولی وقتی وصل شد دیگر خودش نیست، وصل به نهایت شدید، وصل به دریای بیکران علم و معارف بلند اسلامی شدید و دل خوش دارید و امید بیشتری دارید.
برنامههای بزرگی را در برنامهی خود بگنجانید. امیدوار هستم امسال امام عصر (ارواحنا فداه) از جمع شما خیلی راضی باشد. «وَ لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ کَرَماً»[۱]. وقتی انسان نمیگیرد معلوم است که ظرفیت ندارد وقتی میگیرد شخص میبیند عجب زمینهای دارد و مدام عنایت به او بیشتر میشود لذا اگر قابلیت نشان دهد فیض فیّاض جوشش دارد و دیگر قطرهای به شما نمیدهد خود را در دریای کرم میاندازید و به شکل او میشوید و دیگر شما نخواهید بود. امیدوار هستم إنشاءالله همهی شما او بشوید و هر کسی شما را ببیند تصوّر کند امام رضا (علیه السّلام) را میبیند، امام زمان (ارواحنا فداه) را میبیند، جلال الهی را میبیند، جمال خدای متعال را میبیند.
همّت طلبه
همّت باید برای طلبه اینطور باشد و الّا اگر بخواهیم امروز درس بخوانیم و نمرهای بیاوریم تا از قافله عقب نمانیم این همّت بلندی نیست. ما فارق هستیم از اینکه از کسی عقب میمانیم یا جلو میمانیم مقصد ما خدا است، باید از خود تا خدا سفر کنیم و إنشاءالله باید جلوهی کامل خدا بشویم، اسماء الهی مراتبی اسم اعظم خدا در وجود ما إنشاءالله مستقر بشود، ما، ما نباشیم إنشاءالله او باشیم مایی نباشیم که او باشد، إنشاءالله همه او باشد و توقّع ما از کرم امام رضا (علیه السّلام) همین است که به شما چنین نگاهی کرده باشد و هرچه دارید را از شما گرفته باشد و خود را به شما داده باشد «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»[۲].
اوّلین جلسه را به حول و قوّهی الهی با سؤالات و پیشنهادها و نظرات شما آغاز میکنیم. دوستانی که جدید آمدند صحبت کنند تا آنها را بشناسیم «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه»[۳].
حرف بزنید تا شناخته شوید
تا مرد سخن نگفت باشد عیب و هنرش نهفته باشد
«تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا»[۴] حرف بزنید تا معروف شوید. این هم یک نوع برداشت است! معروف شدن خوب است ولی حرف بزنید تا شناخته شوید. میگویند وقتی شاگردان مرحوم آقای قاضی، آن علّامه، آن چشمهی جوشان معرفت در محضر ایشان حضور پیدا میکردند معمولاً از آقای بهجت نسخهی ایشان بود خیلی به اشخاص نگاه نمیکردند و سر خود را پایین میآورد. ایشان یک نگاه میانداختند و سر خود را پایین میآوردند و میگفتند خودبین نباشید خدا را نمیبینید. هر کسی گفت خدا را میبیند باید خود را نبیند بعد سر خود را پایین میآورد و دو، سه ساعت با شاگردان خود صحبت میکردند و هیچ کس هیچ چیزی نمیگفت.
مطرح نمودن سؤال برای پی بردن به نیازها
خوش به حال ایشان، مرد بودند و تظاهر نمیکرد که الآن ما و شما همین کار را انجام میدهیم؛ یعنی تظاهر است ما مثل آنها نیستیم ولی خوش به حال کسی که خودی ندارد تا چیزی بگوید و خود را نشان دهد. وقتی آدم فقر محض بود، غنای ذاتی که او است به سراغ ذات او میآید. آقای بهجت فرمودند: وقتی سؤالی به ذهن من میآمد هیچ وقت نشد بپرسم ولی هرچه از به دل من خطور میکرد را ایشان میگفت. مرحوم آقای قاضی به کسانی که حرف نمیزدند بیشتر میداد تا به کسانی که حرف میزدند. ولی این به این معنا نیست که شما حرف نزنید، شما آقای بهجت نیستید و ما هم آقای قاضی نیستیم. این جلسه، جلسهی تفاهم و انس است و إنشاءالله آمدیم دست هم را بگیریم و با هم برویم لذا حرف زدن شما به ما خط میدهد که ما چه باید بگوییم؟ این کمک به ما است که بدانیم که دوستان ما عطش و دغدغهی چه چیزی را دارند؟ آرمان آنها تا کجا است؟ قیمت آنها چقدر است؟ به ما در فهمیدن این مسائل کمک میکند.
حول و قوهّی مطلق فقط از آن خدای متعال است
- باید چگونه باشیم که ناتوانیهای خود را بشناسیم؟
- سؤال زیبایی است. چه راهی است که انسان به ناتوانی خود واقف بشود؟ انسان واقعاً ناتوان است «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی» قوّه فقط متعلّق به خدا است، حول، تحوّلاتی که برای همهی موجودات پیش میآید با ارادهی او است، حول و قوّهای جز برای الله علیّ عظیم وجود ندارد. این قول صادق به تمام معنا است. هیچ کسی هیچ کارهای نیست، از هیچ کسی هیچ کاری ساخته نیست. این را از نظر ذهنی آدم میتواند توجیه کند.
کسی که فلسفه بخواند و خدا را قدرت مطلق بداند، قدرت را در انحصار خدا میداند، علم را در انحصار خدا میداند، هرچه وجود دارد متعلّق به خدا است و غیر خدا هیچ ندارد چون وجودی که ما داریم متعلّق به خود ما نیست، وجود ما وجود وابسته است و خدا هر لحظه به ما وجود میدهد و الّا ما وجود نداریم. وقتی وجود ما استقلال ندارد، متعلّق به ما نیست، خدا لحظه به لحظه به ما میدهد معلوم است همه چیز از آثار وجود آدم است. اصل آن نیست، نخواهد بود. «لَا مُؤثِّرَ فِی الوُجُود إلَّا اللّه»[۵] تبارک و تعالی. حال چه باید کرد؟ باید بندگی کرد. خدا به بندهی خود عطا میکند، معرفت میدهد. آدم دستورات خدا را اجرا کند هر قدمی که در بندگی برمیدارد یک نورانیت و معرفت خدا به ما عنایت میکند، راه راه عمل است.
عمل کردن به یقینیّات
آقای بهجت میفرمودند آنچه را که میدانید عمل کنید، به یقینیّات خود عمل کنید. در غیر یقینیات توقّف کنید تا برای شما روشن شود بنابراین بنای ما بر این باشد که در عمل جدّی باشید، مجتهد باشید، مجاهد باشید، همهی توان خود را در اجرای دستورات خدا وزن کنیم و هر کاری میخواهیم انجام دهیم رنگ بندگی به آن کار بدهیم. چون من دوست دارم اینطور باشم. کسانی که به خواست خود خیلی تکیه کردند و هر کاری را مطابق دل خود انجام میدهند اینها از حیوانیّت فاصله نمیگیرند چون حرکت حیوانات براساس خواست غریزهی آنها است.
آدمی که به خواست دل خود عمل میکند آدم نیست حیوان است ولی همه جا باید ببینیم خدا چه میخواهد نه اینکه خواست دل من چیست. باید دید خدا چه میخواهد؟ آدم در جای جای حرکات و سکنات خود خدا را در نظر داشت و رضای خدا را محور حرکت و عمل خود قرار داد خدا هم هر چیزی که ما در راه او دادیم خدا به جای آن این نور خود را در وجود ما قرار میدهد لذا راه رسیدن به یقین که ورای وجوب است «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»[۶] راه رسیدن به ماورای حجابها بندگی است.
آغاز بندگی از عمل است
بندگی هم از عمل شروع میشود، فکر آدم دیر بنده میشود ولی عمل نقد است. خدا میگوید نماز بخوان حالا باید او را مجبور کنی تا نماز بخواند. خدا میگوید: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَوات»[۷] بر نماز محافظت داشته باشید. محافظت این نیست که تارک الصّلاه نشوید محافظت این است که نماز واقعی را به خدا تحویل بدهید. اگر بخواهید نماز شما کامل شود اصل اوّل آن نظم اوّل وقت است. وقت نماز رسید چیزی مهمتر از نماز نداشته باشد «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ» یعنی اگر بهتر از این چیزی بود خدا در اذان اقامه آن را تحت این عنوان به ما معرفی میکرد. خیر، عمل تفضیل است «خَیْرِ الْعَمَلِ». اگر «خَیْرِ الْعَمَلِ» هر کار دیگری را ما بدل نماز قرار دادیم این عدم محافظت بوده بر گوهری باید این گوهر را بدون پیرایه، بدون غبار تحویل حق تعالی میدادیم. وقتی نماز کسی قبول شود همه چیز از او قبول میشود ولی وقتی نماز قبول نشود هیچ چیز قبول نمیشود بنابراین بندگی را از نماز شروع میکنیم.
نماز سمبل بندگی
نماز سمبل کاملی برای بندگی است چون در نماز ظاهر کفایت نمیکند. شما همهی نماز خود را خوب بخوانید، در وقت هم بخوانید، با لباس پاکیزه هم بخوانید ولی در یک قسمت آن ریا وارد شود همهی قیام و رکوع و سجود و قرائت و ذکر و همهی اینها را شما فقط برای خدا انجام داده بودید. یک جا مهمان آمد و تو به ذکر رکوع و سجده رسیدی و در ادای یک حمد از مخرج دقّت بیشتری کردی که او شنید تمام نماز تو خراب میشود. نماز به ما یاد میدهد که باید اوّل و آخر، ظاهر و باطن متعلّق به خدا باشد. اگر یک جا غیر از خدا را دخالت دادی و لو یک ذرّهی بسیار کوچک باشد همهی نماز خراب میشود. همهی قسمتهای نماز خوب بود ولی آن قسمت آخر که میخواستی «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ» را بگویی دیدی کسی آمد لحن تو عوض شد. فراز و نشیبها را هم همانطور میگفتی ولی لحن تو عوض شد. مثلاً وقتی میگفتی «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» یک نوع تواضع و تضرّع نشان دادی، کیفیت نماز تو با آمدن او در یک قسمت عوض شد کلّ نماز خراب میشود، تمام نماز فاسد است و هیچ قسمت آن مورد قبول نیست. هم شکل آن را باید همان شکلی که خدا قرار داده است. شما نمیتوانید هزار رکعت نماز صبح بخوانید. خداوند نماز صبح را دو رکعت قرار داده است. بخواهی بگویی بین الطّلوعین است، وقت بسیار خوبی است، «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»[۸] ملائکهی شب و روز برای نظاره کردن نماز ما آمدهاند. چرا دو رکعت بخوانم وقت بسیار خوبی است میخواهم پنج رکعت بخوانم؛ اشتباه است. هم شکل آن از خدا است و هم محتوای آن.
نماز صنع خداوند و امام همهی اعمال
انسان در نماز هیچ نقشی ندارد. تمام نماز ساختهی خدای متعال است، صنع حق تعالی است شما به هر قسمت آن را دست ببرید آن را خراب میکنید؛ بندگی به این معنا است آدم در زندگی تدبیری جز به ارادهی خدا نداشته باشد. لذا هم باید بندگی را از نماز یاد گرفت و هم نماز را محور قرار داد، امام قرار داد، امام همهی اعمال باید نماز باشد و اگر نماز، نماز بود به انسان کمک میکند «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۹] هر جا دیدید در عمل کم میآورید نماز بخوانید، استمداد کنید، خداوند گفته است کمک بگیرید. دیدید تمرکز و حضور ندارید، تضییع عمر میکنید، نمیتوانید نقش بازی نکنید، گرفتار اوهام و خیالات و دشمنان «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» بندگی خالص است، نماز بندگی خالص است. ناخالصی آمد نماز نیست نه اینکه نماز باطل است بلکه نماز نیست.
نماز کلید حلّ مشکلات
باید نماز برای ما در همهی زندگی الگو باشد. از نماز شروع میکنیم و نماز را هم محور و امام قرار میدهیم و هر جا هم نواقصی داشتیم به نماز پناه میبریم و از خود نماز کمک میگیریم. هم صدر المتألّهین (رضوان خدا بر ایشان باد)، هم ابن سینا و هم بزرگان دیگر ما وقتی به مشکلی بر میخوردند نماز میخواندند و خدای متعال هم مشکل را برطرف میکرد. وقتی کار در جنگها سخت میشد خود رسول الله هم نماز میخواندند و با نماز مشکل را حل میکردند، نماز حلّال مشکلات است لذا حفاظت بر نماز برای طلبه از اصول رکنی طلبگی است.
احترام نماز
طلبهای که به نماز خود احترام نمیگذارد واقعاً احترام ندارد و طلبه هم نیست. کسی که به نماز خود احترام نمیگذارد قابل احترام نیست، قدر نماز را نمیداند، عظمت نماز را نفهمیده است، آدم قابلی است «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[۱۰] غفلت انسان را از مرحلهی انسانی ساقط میکند و به مرحلهی حیوانی میرساند. بنابراین سعی کنید إنشاءالله نماز ما زیبا باشد، نمازی باشد که خدا نگاه کند. روایت دارد وقتی بنده نماز میخواند اگر بداند چه کسی او را نگاه میکند حاضر نیست دست از نماز خود بردارد. کسانی که خیلی نماز میخوانند و آن را تمام میکنند نمیفهمند نماز آنقدر زیبا است که خدا آن را نگاه میکند. به چیز زشت و ناموزون کسی نگاه نمیکند، نگاهها دنبال جمال است، همه به چهرهی وجیه نگاه میکنند ولی کسی به آدم زشت نگاه نمیکند. زشتی به ظاهر نیست، صورت زیبای ظاهر هیچ نیست (ای برادر سیرت زیبا بیار) خدا آن را نگاه میکند. اگر نماز تو باطن داشته باشد نظر خدا را جلب میکند، خدا به تو نگاه میکند. خوشا به حال کسی که همهی کار او نماز است، (خوشا آنان که دائم در نمازند) بنابراین سؤال زیبایی که پرسیدید اگر انسان بخواهد به خودشناسی برسد (رو مجرّد شو مجرّد را ببین).
حرکت به سوی خدای عزّ و جلّ
حقیقت ما فقر است، راه رسیدن به این این مقام حرکت است، انسان باید برود تا برسد. خواندن آدرس گرفتن است، لازم است، تا انسان آدرس را بلد نباشد نمیرسد، باید آدرس را خواند تا بتوان مقصد را پیدا کرد «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»[۱۱] اگر قرائت نکنید آدرس نمیگیرید ولی اگر قرائت کردید، نرفتید به مقصد نمیرسید. «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ»[۱۲] هاتف یعنی منادی. «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ» علم هاتف است، جارچی است. (هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله) علم شما، کلاسهای شما دائماً باید جارچی کربلا باشد، شما را به سوی امام حسین ببرد. صراط اقوم این است، امام حسین راه است. علم ما باید ما را حسینی کند، امام زمانی کند، علوی کند، مصطفوی کند، فاطمی کند. آنها خطّ خدا هستند ولی تا آدم علم پیدا نکند، معرفت پیدا نکند جذبهای بین آنها پیش نمیآید وقتی که جذبه پیش نیامد نمیتواند به سوی خدا برود. قهراً خود را نمییابد و خدا بیرون وجود آدم یافت نمیشود. راه هر کسی از درون خود او است تا ما، ما هستیم اینجا هستیم امّا وقتی فهمیدیم که ما نیستیم اینجا خدا است. پس باید خودت نباشی تا خدا باشی. این حرکت میخواهد، بندگی میخواهد، إنشاءالله همهی کارهای ما بندگی بشود و به آنجا میرسیم. صلوات چاشنی خوبی است. (صلوات)
از خود گذشتن رمز رسیدن به کمالات
مثل اینکه خدای آقای قاضی، خدای آقای بهجت خدای ما هم هست درست است که ما خاک پای آنها هم نمیشویم و این حرفها پاسخ همین چیزی بود که عزیزمان نوشتند. چگونه به امام حسین وصل شویم، از چه چیز کم کنیم که به امام حسین نزدیک شویم. وقتی از خودت کم کردی به امام حسین نزدیک میشوی. مشکل در خود ما است. ظاهراً تکرار مکرّرات است ولی عیبی ندارد «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»[۱۳] میدانید که سورهی الرّحمن عروس قرآن است. خیلی عجیب است! در تشبیه در همه جهت لازم نیست ذهن آدم به آنجا برود. میگویند فلان شخص شیر است به این معنی نیست که میدرد، به این معنی نیست که وحشی است بلکه شیر است یعنی شجاع است، یعنی خطشکن است، یعنی نمیترسد، یعنی پرانرژی است. سورهی الرّحمن عروس قرآن است چه تکرارهای زیبایی دارد. عروس آرایش فوق آرایش دارد. خدا آن را داد و دل ما را مشغول میکند و بعد میگوید: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» کجا کم گذاشتم؟ نعمتها را نام میبرد و میگوید کجا کم گذاشتم؟ «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» تکراری است که تکرار ممن نیست.
مطالبات مقام معظّم رهبری نسبت به طلبهها
مقام معظّم رهبری (اطال الله عمره الشّریف) از طلبه همان چیزی را میخواهند که خدا میخواهد. از طلبه میخواهد با خدا آشنا شود و جز برای خدا هم قدم بر ندارد حاصل طلبگی این است. آدم هرچه عالمتر شود اگر برای خدا درس خوانده باشد هرچه عالمتر شود وابستگی او به خدا بیشتر بروز میکند تا جایی که کمال انقطاع پیدا میکند «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ»[۱۴] دیگر آدم نه خود را میبیند نه غیر از خدا شخص دیگری را به حساب میآورد ولی روی هیچ کسی جز خدا حساب نکنید. «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ»[۱۵] ارباب دارید یک ارباب بیشتر نداشته باشید. «أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»[۱۶] البتّه مطالبات مقام معظّم رهبری نسبت به طلبهها دوستان عزیز، آقای رنجبریان و دوستان عزیزی که جمع کرده بودند و در جزوههایی چاپ شده بود که ایشان در رابطه با رسالت حوزهها و طلبهها مطالب کلیدی بیان فرمودند. این حرفهای ما سند است. «عِبَاراتُنَا شَتَّى وَ حُسنُکَ وَاحِدٌ»[۱۷] همه دنبال یک چیز هستند این عبارتهای مختلف.
چرا صبر بر نماز مقدّم است؟
یک نفر نوشته بود چه کنیم که با امام حسین باشیم؟ این آقا نوشتند چه کنیم به امام زمان نزدیک شویم؟ همه یک چیز است «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[۱۸]. این حرف زیبایی است ببینیم چه کسی جواب آن را میگوید؟ چرا در آیهی قرآن فرموده است «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۱۹] چرا صبر را بر صلاه مقدّم داشته است؟ از دوستان عزیز استفاده میکنیم. چرا صبر بر نماز مقدّم است؟
- چون صبر به منزلهی سر ایمان است؟
- حرف، حرف درستی است ولی توجیه است. ما گفتیم نماز از همه چیز مهمتر است و دلیل آن را هم از اذان و اقامه آوردیم و گفتیم «خَیرُ العَمَل» است ایشان میگویند اگر آن «خَیرُ العَمَل» است پس چرا صبر را قبل از آن ذکر میکنیم؟ آقا میفرمایند: فقط این «خَیرُ العَمَل» را نبینیم. کسی نماز نمیخوانده، گفته بودند: چرا نماز نمیخوانی؟ گفته بود که خدا گفته است. گفتیم کجا خدا گفته است؟ گفت: گفته است «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ»[۲۰] به نماز نزدیک نشو! بالاتر از این است که نماز نخوان، میگوید اصلاً سراغ نماز نرو! «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ» گفته بودند این دنباله دارد «وَ أَنْتُمْ سُکارى». گفته بودند ما به قسمت اوّل آن عمل میکنیم تا بعد ببینیم چه میشود! ایشان حرف زیبایی میگویند، میگویند فقط «خَیرُ العَمَل» که نیست. ما داریم «الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ»[۲۱] آن بیان را هم داریم. اینها باید کنار هم قرار داده شود تا معلوم شود حاصل چیست؟ ایشان یک قدم کمک کردند.
- صبر را همیشه میشود انجام داد ولی همیشه نمیتوان نماز خواند.
- این هم حرفی است ولی توجیه میکند یا نه، بالاخره نمیخواهم به نژاد خاصّی جسارت کنم ولی یکی از نژادهای مشهور به فرزند خود وصیّت میکرده و میگفته سراغ نماز نرو یقهی تو را میگیرد، نخوان که همیشه باید بخوانی! ولی روزه را بگیر، در درّهای، دشتی میخوری کسی نمیبیند!
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» دو نکته به ذهن ما خطور کرد و آن این است که میشود صبر را با این روایت که صبر کن بر طاعت و معصیت. مثال زدند: میگوییم صبر اعم از نماز است. دوم اینکه صبر را در روایات به وجود مکرّم نبیّ اسلام کردند و صلاه هم ولایت امیر المؤمنین است و نبوّت بر ولایت مقدّم است.
- فکر میکنم اگر کسی صبر نکند سراغ نماز هم نمیرود.
هر صاحب علمی دارای فهم نیست
- الحمدلله دوستان بصیرت دارند، خدای متعال نورانیّت داده است و خوب میفهمید و خوب میگویید؛ الحمدلله. فهم را خدای متعال میدهد؛ لذا فرموده است: «یَتفَقَّهوا فی فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَام»[۲۲] تفقّه، هر متعیّنی متفقّه نیست ولی هر متفقّهی متعیّن است. دارای علم است ولی دارای فهم نیست. افرادی داریم که ادّعای اجتهاد میکنند و اصلاً فهمی از دین ندارد. کسی که میگوید دیانت با سیاست سازگار نیست واقعاً نه فهم سیاسی دارد و نه فهم دینی دارد؛ این نفهم به معنای واقعی کلمه است!
دین یعنی ادارهی جامعهی بشری، مقرّراتی که در بعد فکری، در بعد اخلاقی، در بعد عملی جدول زندگی است. اگر ما بگوییم کاری به زندگی نداریم معلوم میشود خیلی آدم کجی است، خیلی آدم محجوبی است و نوع روشنفکرها در اثر غرور و عجبی که دارند حجاب عظیمی دارند و خدا اصلاً به آنها فهم نداده است.
اهمیّت فهم
وجود نازنین امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) به عنوان بصری فرمودند: علم به تعلّم نیست، علم نور است، خدای متعال نور را در دل قرار میدهد. بعد فرمود: اگر عطش علم داری «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ»[۲۳] اگر جویای علم هستی بیرون نرو «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهَ» در درون خود حقیقت عبودیّت را پیدا کن. آنجا مطالبهی درونی داشته باش که جان تو و نفس تو و دل تو بنده باشد، خودت نباشی، بنده باش، تسلیم باش. بعد فرمود: «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ» از خدا فهم بخواه. این فهم بالاترین نعمت است. هر طلبهای فهیم نیست، هر ملّایی فهیم نیست و معیار بصیرت فهم درست است، فهم عمیق «یَتَفَقَّهُوا فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ». «لَیْتَ السِّیَاطَ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِی حَتَّى یَتَفَقَّهُوا» ائمّه (علیهم السّلام) خیلی آرزو داشتند که شیعه فهم داشته باشد. شیعهی نفهم نمیتواند شیعه باشد، فهم خیلی مهم است.
الحمدلله خدای متعال به شما فهم داده است و چون خود قرآن هم نور است همه چیز با قرآن کشف میشود و به کاشف دیگری نیاز ندارد. ائمّه (علیهم السّلام) که ترجمان قرآن را دارند برای اینکه خود آنها حقیقت قرآن هستند. قرآن ناطق هستند، آنها زبان قرآن هستند، خود قرآن هستند لذا ما چیزی واضحتر از قرآن نداریم.
صبر و صلاه دو سنگر اساسی زندگی
اوّلاً مسئلهی تقدّم و تأخّر لفظی دلیل بر تقدّم و تأخّر رتبی نیست. این میخواهد بگوید که این دو پایه هستند؛ هم صبر سنگر است و هر کسی در جبهه بدون سنگر باشد زود از بین میرود. برای خود در جنگ سنگر تدارک ببینید تا دوام شما بیشتر باشد، تا هرچه بیشتر بزنید و کمتر بخورید. در زندگی دو سنگر اساسی است؛ یکی سنگر صبر است دوم سنگر صلاه است. لذا دو آیه به همین مضمون وجود دارد که خدای متعال در یکی از آنها نماز را قرار داده است و در یکی جهاد را. در یک آیه فرموده است: «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»[۲۴] و در آیهی دیگر فرموده است: «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ»[۲۵] ملاحظه میکنید اینکه میگویم تقدّم و تأخّر دلیل نیست در یکی نماز تکیهگاه است «إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» ولی در آیهی دیگر ثقل را روی صبر آورده است؛ بنابراین هر دو مهم هستند و آنجا که در کنار هم قرار میگیرند معلوم است نمیخواهد مطلبی را بگوید.
سه جبههی صبر
فرمودند: از مصادیق صبر میتواند نماز باشد صبر بر طاعت را در سه جبهه تعریف کردند؛ یکی صبر در برابر مصیبتها است یعنی مقاومت. آدم با هیچ مصیبتی شکسته نشود، عقبنشینی نکند و یکی صبر در برابر معصیت است که خیلی مهم است. نفس امّاره خیلی قوی است از آمریکا و ذرّاتخانههای اتمی قدرت بیشتری دارد. آدمهایی که در برابر زورگوها میایستند ولی در برابر نفس خود گاهی کم میآورند، بدبخت میشوند. در همین انقلاب ما خیلی افراد در برابر شاه و امریکا و اسرائیل خود پرچمدار مقابله بودند ولی در برابر جاهطلبی و قدرتطلبی خود گرفتار تناقض شدند، گذشتههای خود را نفی میکنند اینجا کم آوردند، خیلی بدبخت میشوند. این خیلی مهم است که انسان در برابر گناه و نفس امّاره بتواند مقاوم باشد.
سوم صبر بر طاعت است؛ یعنی وقت نماز شد کارهای خود را رها کن. اگر خیلی حال خوبی داری و مطالعه برای تو جذّاب شده است یا بحث تو تمام نشده رها کن. با اینکه نمیخواهی رها کن موقع نماز است برو نماز بخوان. آنجا که صبر و صلاه کنار هم است آدم فکر نمیکند اینجا همان عنوان مصداق صبر دارد بیان میشود لذا روایتی که آقای رضازاده خواندند، صبر مقام نبوّت است و صلاه مقام ولایت است اینها اختلاف حیثی دارند یعنی در کنار هم هستند و میخواهند دو بعد را بگویند.
در روایاتی هم داریم که مراد از صبر روزه است. منظور از «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» روزه است.
نتیجه
اجمالاً نماز تحلیه است و صبر تخلیه است. هر دو در کنار هم میتوانند مؤثّر باشند، در قرآن تزکیه و تعلیم غالباً تزکیه مقدّم است. در بیان حضرت ابراهیم تعلیم مقدّم است «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ»[۲۶] بالاخره هر کسی میخواهد تزکیه شود و قطعاً بدون علم نمیتواند تزکیه شود و اگر کسی بخواهد علم او مفید باشد بدون تزکیه نمیشود. اینها هر دو مهم هستند حالا آن طرف بگویند، این طرف بگویند خیلی مهم نیست، مهم این است که هر دو مهم هستند!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ»
[۱]– تهذیب الأحکام، ج۳ ، ص ۱۰۹٫
[۲]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۳]– نهج البلاغه، ص ۴۹۷٫
[۴]– همان.
[۵]– بحار الأنوار، ج ۵، ص ۱۵۱٫
[۶]– سورهی تکاثر، آیات ۵ و ۶٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۲۳۸٫
[۸]– سورهی بروج، آیه ۳٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۴۵٫
[۱۰]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۱۱]– سورهی علق، آیه ۱٫
[۱۲]– نهج البلاغه، ص ۵۳۹٫
[۱۳]– سورهی الرّحمن، آیه ۱۳٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۹۹٫
[۱۵]– نهج البلاغه، ص ۴۸۹٫
[۱۶]– سورهی یوسف، آیه ۳۹٫
[۱۷]– أنوار الحکمه، ص ۵۴٫
[۱۸]– سورهی واقعه، آیه ۷۹٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۴۵٫
[۲۰]– سورهی نساء، آیه ۴۳٫
[۲۱]– الکافی، ج ۲، ص ۸۸٫
[۲۲]- بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۱۳٫
[۲۳]– بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۲۵٫
[۲۴]– سورهی بقره، آیه ۴۵٫
[۲۵]– همان، آیه ۱۵۳٫
[۲۶]– سورهی بقره، آیه ۱۲۹٫
پاسخ دهید