اِلهى اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى،
خدایا خطاها و گناهان لباس خوارى بر تنم کرده
وَ جَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتى،
و دورى از تو جامه بیچارگى بر تنم افکنده
وَ اَماتَ قَلْبى عَظیمُ جِنایَتى،
و برزگ جنایتم، دلم را میرانده
فَاَحْیِهِ بِتَوْبَهٍ مِنْکَ یا اَمَلى وَ بُغْیَتى،
پس تو زندهاش کن به بازگشت خودت (بسوى من) اى آرزو و مقصودم!
***
در این فراز از مناجات تائبینِ حضرت سجاد علیه السلام؛ با زبان سید الساجدین علیه السلام به خداوند عرضه داشتیم:
- خدایا گناهانم به من لباس مذلت پوشانده اند.
- دوری از تو، لباس مسکنت و زمین گیری را بر تن من کرده است.
* گناه آدم را مسکین می کند. فقیر کسی است که ستون فقراتش زیر فشار ناداری خم شده است و قدرت بلند شدن ندارد. اما مسکین کسی است که اگر کمر هم داشت نمی توانست، چرا که از شدت زمین گیری دیگر نا ندارد! گناه انسان را در پرواز بسوی خدا بکلی زمین گیر می کند، پر و بالش چیده می شود و دیگر قدرت عروج نخواهد داشت!
- قلبم از عظمت جنایاتم مرده است!
- فَاَحْیِهِ بِتَوْبَهٍ مِنْکَ یا اَمَلى وَ بُغْیَتى؛ خدایا! من این بیماری، این ضعف، این ذلت، این مشکل را با تو مطرح کردم! تو قلب مرا با توبه ای احیا کن!
* این نشان می دهد که گناه دل آدم را می میراند. آدم آلوده، دل مرده است! با گناه خاصیت حیات از محیط دل دور می شود؛ و دیگر دل رشدی، تولیدی، حرکتی، نوری نخواهد داشت.
* وقتی دل مرد، احیاء به دست کیست؟ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ. حدید؛ ۳٫ مالک اوست! هم مالک موت است و هم مالک حیات! مرده را خودش زنده می کند، پس منی که دلم مرده است، باید دست به دامن خودش بزنم که دلم را احیاء کند!
* وسیله حیات چیست؟ چه چیز دلم را زنده می کند؛ توبه!
گاهی آدم توبه می کند، ولی توبه نیست؛ توبه ای توبه است که بتواند به قلب عبد حیات بدهد! خیلی وقتها انسان توبه می کند، ولی توبه اش تنها لق لقه زبان است. وقتی انسان گناهی کرد ناراحت می شود، اضطرابی به او دست می دهد؛ اما چون عمیق نیست، احساس خطر نمی کند! آنجا که انسان احساس خطر کرد و خودش را در معرض مرگ دید، در معرض هلاکت و نابودی دید، آنجا دست و پا می زند.
* توبه از خداست اگر کسی توفیق توبه پیدا می کند، بداند که این توفیق از جانب دوست نصیبش شده است. خدایا حیات از آن توست، می توانی توبه ای به من بدهی که دل من زنده شود!
مراحل توبه
مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: توبه سه مرحله دارد.
- توبه ابتدایی از خداست!
- توبه دوم از بنده است.
- توبه سوم هم از خداست.
از او شروع می شود و به او ختم می شود! توبه اول از خداست به این معناست که گناه، سیم ارتباط انسان با خدا را قطع می کند. سیمی که قطع شد، ما قدرت وصلش را نداریم. این خداست که به ما یقظه می دهد. متوجه فلاکت، بدبختی، خسران و گرفتاری خودمان می شویم. این یقظه از جانب خداست، خدا به دل ما می اندازد که عذرخواهی کن و برگرد! این که انسان متوجه خسران خودش می شود، علاوه بر تنبه و بیداری که برایش پیش می آید، دست به دامن خدا می برد و از خدا عذرخواهی می کند! جبران خسارت خودش را از او درخواست می کند!
اصل یقظه از خداست، توفیق از خداست. توجه به اینکه انسان می تواند بعد قطع شدن از خدا، با خدا وصل شود، این هم از خداست. وقتی این مقدمات فراهم شود؛ انسانِ زمین خورده، شکست خورده، پَر سوخته، خدای خودش را می خواند! این همان مرحله دوم است. می گوید: «من لی غیرک» من که همه چیزم با این گناه از دست رفت، چه کسی را اینجا دارم؟ این مرحله که انسان متوجه این حالت می شود؛ -و با حالت انکسار و شکستگی دست نیاز به دامن او می برد،- از بنده است. اما بعدش چی؟ قبول توبه از جانب چه کسی است؟ آن هم از جانب خودش است! و این همان مرحله سوم است. لذا از او شروع می شود و به او ختم می شود!
**
خدای متعال توبه پذیر است. «إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ». حجرات؛ ۱۲٫ خداوند تواب است. تواب صیغه مبالغه است، یعنی تقصیر بندگانش را فراوان مورد عفو قرار می دهد، توبه بنده را فراوان قبول می کند!
***
نکات موثر در مسئله توبه و حاجت خواهی از خدا
در این زمینه چند نکته را خدمت حضرات عزیز عنوان می دارم. کسی که مشکلی برایش در زندگی پیدا می شود؛ -از ماشین سقوط کرده، پایش شکسته، دستش مشکل پیدا کرده، امکاناتی ندارد به دکتر برود،- در چنین شرایطی به سراغ فرد متمکنی می رود، دست شکسته اش را به او نشان می دهد؛ و این اولین حالتی است که لازم است در انسان محتاج به غیر، بروز کند. انسان محتاج باید ضعفش، نقصش و وضع بدش را ارائه کند. باید هم خودش به عیوبش آگاه باشد، هم دیگران را آگاه کند تا به خواسته اش برسد. در مکه و بعضی امکنه زیارتی، گاهی دیده می شود بعضی افراد که دستشان قطع شده، برای گدایی می آیند و لباس نمی پوشند تا دست بریده خود را نشان می دهند که یک حالت رقتی در بیننده بوجود آورند. این یک نکته است.
نکته دوم در مسئله توبه و حاجت خواهی از خدا، این است که تا آدم بخودش اتکا دارد به غیر دستش دراز نمی شود؛ اما آن کسی که بیچاره شد، برای رفع بیچارگیش نمی تواند برای خودش کاری انجام بدهد، اینجاست که توکل به غیر پیش می آید. لذا لازم است که حالی به او دست دهد تا از خودش قطع امید کند.
نکته سوم این است که انسان بیچاره، انسان افتاده، انسان درمانده، انسان ورشکسته، وقتی دید دیگر کاری از خودش ساخته نیست، قدم سوم شناسایی کسی است که کاری از او ساخته است. اگر من بیچاره ام، در اطرافم افرادی هستند آنها هم بیچاره اند. پناه بردن به آنها عقلانی نیست. انسان عاقل برای رفع فقر خودش، نمی تواند به یک آدم فقیر و بینوا پناه ببرد؛ پس قهرا کسی را شناسایی می کند که مثل خودش نباشد، درمانده و بیچاره نباشد، توان این معنا را دارا باشد.
نکته چهارم؛ ممکن است کسی توان داشته باشد اما شخص فقیر می داند که او، انسان بخیل و بی تفاوتی است. با دیدن منظره های رقت بار هیچ تکان نمی خورد، دلش نمی سوزد؛ و لذا با اینکه داراست، هرگز به او رو نمی آورند، چون امیدی به او ندارند. پس به کسی رو می آورند که علاوه بر توانایی، اهل رحم نیز باشد و از بخل و نواقص اخلاقی به دور باشد. چرا که قطعاً چنین فردی در مقابل گرفتاریهای دیگران بی تفاوت نیست.
نکته بعدی این است که در مقابل افرادی که توانمند هستند، اقتدار دارند، رافت، رحمت، جود و کرم دارند؛ کسانی هستند که خودشان را با این وصف معرفی کرده اند! به همه اطلاع داده اند که من دستگیری می کنم، به مشکلات شما رسیدگی می کنم؛ چنین افرادی برای مراجعه، اولی و احقند. ممکن است کسی دارا باشد ولی من او را نشناسم، اما شخص دارای دیگری وجود دارد که تابلو زده، فلش زده که بیچاره ها به اینجا مراجعه کنند، افتاده ها صدایشان را به اینجا برسانند. در چنین موردی، انسان افتاده، با اطمینان و آرامش به سوی آن مرکز و آن کانون رو می آورد. چنین موردی، مطلوب و مقصود آدم است. اینجاست که حضرت سجاد علیه السلام می فرماید:
فَاَحْیِهِ بِتَوْبَهٍ مِنْکَ یا اَمَلى وَ بُغْیَتى، وَ یا سُؤْلى وَ مُنْیَتى.
پس تو زندهاش کن به بازگشت خودت (بسوى من) اى آرزو و مقصودم! و اى خواسته و آرمانم!
ای امید من! ای مطلوب من! اَمَل به معنی امید و آرزوست و بُغْیَت حاصل طلب، مطلوب آدمی را گویند. انسان گاهی راهی را می رود که هیچ مقصودی ندارد، هیچ پناهی در نهایت این راه ندارد، و گاهی هم این راه را به اعتبار منتهی الیه آن که به پناهش منتهی می شود، می پیماید و به او رو می آورد. امید انسان در نا امیدی ها خداست! انسان ورشکسته ای که از آرزوهایش باز مانده، تنها پناه و امید و مقصدش خداست.
سُؤْل یعنی وقتی من بخواهم از کسی درخواستی کنم، تنها کسی که به سوال من جواب می دهد فقط تویی، تو هستی که آرزوی من را برآورده می کنی، تویی که تقاضای من را می پذیری. مُنْیَت هم از همان امل است و به معنی آرزویی است که انسان به آن شوق دارد. ای کسی که دلم مشتاق اوست؛ هر وقت بیچاره شوم، دلم برایت پر می زند. در گرفتاریها به سوی هیچ کسی دلم پر نمی کشد. مُنْیَت من تویی و دلم شوق تو را دارد.
***
فَوَ عِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِذُنوُبى سِواکَ غافِراً،
به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزندهاى نیابم
آن مطالبی که عرض کردیم، در این فرازها خودش را نشان می دهد. به عزتت سوگند، یعنی من با استواری و یقین به تو رو آورده ام. آدمی نباید خدا را امتحان کند، باید با باور محکم در خانه خدا را بزند. این شرط استجابت دعاست!
همه را بیازمودم، زتو خوشترم نیامد!
اگر هنوز او را نمی شناسی و می خواهی امتحانش کنی، باید بدانی از مقام انکسار و بندگی ات خارج شده ای. او که به تو احتیاجی ندارد تا بخواهی خدا را امتحان کنی!؟ پس صادقانه به او دل ببند. بگو من به تو اطمینان دارم، من بسوی تو آمده ام، این حالت را با قسم مطرح کن، یعنی جای هیچ شک و شبه ای نیست. بگو قسم به عزت خودت! من گناه کردم، من خطا کردم، من سوختم، من سقوط کردم؛ حالا اعلام می کنم که از خودم کاری ساخته نیست، در من هیچ عرضه ای نیست، کار از من گذشت، نباید می شد، اما شد. در اثر گناه پرهایم ریخته است، زمین خوردم، روحیه ام را باختم، از خودم کاری ساخته نیست، از دیگران هم سراغ گرفتم دیدم جز تو از کسی کاری بر نمی آید.
تنها کسی که گناه بنده را می بخشد، خدای اوست؛ و کس دیگری حق دخالت در کار و ملک خدا را ندارد. من مملوک تو هستم. اگر غیر از تو مرا ببخشد، برای من کفایت نمی کند. باید تو از من بگذری، باید تو نادیده بگیری، باید تو جبران کنی. ما اَجِدُ؛ یعنی برای گناهان خودم جز تو بخشنده ای نمی بینم، نمی یابم.
***
وَ لا اَرى لِکَسْرى غَیْرَکَ جابِراً،
به عزتت براى شکستگیم جز تو شکستهبندى نبینم
آدم که گناه می کند کم می آورد، یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ. یوسف؛ ۸۸٫ خدایا! ظرفم خالی است، گناه دارائیم را سوزانده؛ سرمایه معنویم به خاطر گناهی که کردم سوخت. حالا که من کم آوردم، به که رو آورم؟ من برای آنچه که کم آوردم، جز تو جبران کننده ای ندارم.
***
وَ قَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنابَهِ اِلَیْکَ، وَ عَنَوْتُ بِالْاِسْتِکانَهِ لَدَیْکَ
و من بوسیله آه و ناله کردن بسوى تو بدرگاهت خاضع گشته؛ و با زارى کردن در برابرت خود را به خوارى کشاندم.
خدایا حالا که بد کردم، دیگر گردن کشی نمی کنم. من خضوع و شکستگی پیدا کردم. این زمینی بودن، خاکی بودن، خاکسار شدن، خاکمال شدن را با انابه به دست آوردم. إِنابَه همان توبه است. معنای توبه رجوع است؛ گاهی انسان راه خوبی را که داشت طی می کرد، بعد از مدتی از آن منحرف می شود، سپس بر می گردد اما ادامه نمی دهد. گاهی هم بر می گردد و ادامه می دهد. این حالت که مکرر رجوع می کند، در می زند تا در باز شود، حالت إِنابَه نامیده می شود. انابه یعنی توجه مجدد، رجوع مجدد.
انابه در انسان، حالت توبه ایست که انسان را مکرر به در خانه کسی که چاره ساز است می کشاند. انسان منیب کسی است که دست بر نمی دارد تا اینکه جواب بگیرد.
آنقدر در می زنم این خانه را تا ببینم روی صاحبخانه را
شرط دیگر این است که علاوه بر اصرار، بنده خاضعانه به سوی خداوند روی آورد. بعد هم این برگشتن مقطعی نباشد. به خدا بگوید: من دیگر از این درگاه جای دیگر نمی روم! من با استکانت به تو مراجعه کردم. استکانت همان شکستگی است، یعنی هیچ رویی ندارم. سرشکسته، خجل، بازمانده، از همه جا رانده، به تو روی آوردم!
***
فَاِنْ طَرَدْتَنى مِنْ بابِکَ فَبِمَنْ اَلوُذُ،
پس اگر توام از درگاه خویش برانى در آنحال به که روآورم؟
خدایا من که امیدی جز تو ندارم، دری جز در خانه تو باز ندیدم. کسی جز تو را مهربان خودم نیافتم، حالا که به تو رو آوردم، اگر قرار باشد تو هم به من بگویی برو، دیگر کجا را دارم؟ آخرین پناهم تو بودی، آخرین امیدم تو بودی، آخرین آرزویم تو بودی! اگر تو هم مرا ترک کنی، بگویی من قبولت نمی کنم، من چه کنم؟ مشکل جهنمی ها این است که در امید به رویشان بسته است. خدایا خودت اجازه دادی به سراغت بیاییم، خودت راه نشانمان دادی، خودت را به ما معرفی کردی. خودت در قرآن فرمودی:
- قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً. زمر؛ ۵۳٫
- سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی. بقره؛ ۱۸۶٫
خدای من! خودت گفتی هر قدر هم که بنده من گناه کرده است، باز بنده من است. او را به عنوان عباد خودت یاد کردی. گفتی که ورشکستگی تو برای تو بیچارگی آورده است، اما من دارا هستم، به سراغم بیا! فرمودی: لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ. ای کسانی که به خود اصراف کرده اید، یعنی سرمایه عمرتان را آب کرده و الان سرمایه ای ندارید، از رحمت خداوندی ناامید نشوید! ولو دریای گناه شده باشید، ولو گناهانتان از عدد ستاره ها بیشتر شده باشد، خداوند همه اینها را می بخشد. إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً.
***
راز و رمز ولی شدن
در تفاسیر نقل شده بنده خدایی هر نوع خطایی انجام داده بود و آلوده به هر گناهی بود، به قدری وضعش بد شد که خاواده اش هم طردش کردند. پدرش، مادرش، همه از او اعراض کردند، همه طردش کردند، مریض شد. در دخمه ای افتاد، نگاهی به ستارگان آسمان کرد؛ و گفت: خدایا گناهان من از عدد این ستارگان بیشتر است، اما «یا من له الدنیا و الآخره، ارحم مَن لیس له الدنیا و الآخره». ای کسی که تو دارا هستی، هم دنیا مال توست و هم آخرت، من دیگر باختم، من هم دنیایم را باختم، و هم آخرتم را. الان وقت رحم توست! و با این حال از دنیا رفت.
یکی از اولیای الهی مأمور شد تا او را به عنوان ولی خدا تشیع کند. آن ولی استغاثه کرد و از خدا پرسید: این شخص، خیلی بد سابقه بود؛ چه کرده است که به عنوان ولی خدا او را مطرح کردی؟ پاسخ آمد: به جایی رسید که جز من کسی را نداشت، غیر از من نه چیزی داشت و نه کسی را، انسانی که همه کس او من هستم، من او را به عنوانش ولی خود می پذیرم!
***
عبید فرّار
عبید آدم شر و گردن کلفتی بود؛ و انواع ناهنجاری را در زندگی داده بود، باند داشت، همه ازش حساب می بردند، روزی مرحوم ملا حسین قلی همدانی با آن عبید فرّار برخورد کرد، صدایش زد، جلو آمد و گفت: تو که هستی؟ اسمت چیست؟ عبید گفت: منو نمی شناسی؟! من عبید فرّارم. چون می زد و در می رفت؛ و کسی هم به او نمی رسید، به همین خاطر به فرّار مشهور بود. گفت من عبید فرّارم. مرحوم ملا حسینقلی همدانی یک جمله به او گفت که زیر و رو شد:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
یک نگاهی به او کرد و گفت: «أ مِن الله تفر او من الموت تفر» آیا می توانی از خدا یا از مرگ فرار کنی؟ این جمله را گفت و عبید فرو ریخت، رفت و دیگر پیدایش نشد. روز سوم مرحوم ملاحسینقلی همدانی آمد و کلاس درسش را تشکیل داد. سپس به شاگردانشان اعلام کرد: یکی از اولیاء الهی از دنیا رفته است، بیایید به تشیع جنازه اش برویم، همه تعجب کردند! این کیست که ما نمی شناسیم؟ رفتند و سر از خانه عبید در آوردند، از همسرش سراغ گرفتند و گفتند چه شده است؟ گفت سه روز بود که در خانه می نشست، با تمام وجودش می سوخت و این جمله را تکرار می کرد: «أ مِن الله تفر او من الموت تفر». روز سوم با حالتی خاص از دنیا رفت.
اگر توبه، توبه واقعی باشد؛ ولو انسان به قدر عبید فرّار گنهکار باشد، ولو شرارت کرده باشد، ولو مطرود خانواده باشد، ولو از همه جا بازمانده باشد؛ خدای مهربان چنان می کند که مدال اولیاء الهی به گردنش آویخته می شود.
***
وَ اِنْ رَدَدْتَنىعَنْ جَنابِکَ فَبِمَنْ اَعُوذُ،
و اگر توام از نزد خویش بازگردانى به که پناه برم؟
اگر تو هم به من بگویی برو به چه کسی رو بیاورم؟ اگر تو از جناب خودت من را رد کنی، بگویی حق نداری به من نزدیک بشوی، دیگر پناهگاهی جز تو نیست! امیدوارم پروردگار منّان، به ما مهلت توبه دائم را بدهد. رجوعمان همیشه به سوی پناه و مقصد واقعی مان باشد، همه هستی مان خداست، همه چیزمان خداست.
إِلَهِی مِنِّی مَا یَلِیقُ بِلُؤْمِی وَ مِنْکَ مَا یَلِیقُ بِکَرَمِکَ. إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج۱، ص ۳۴۸٫
***
قرآن و قاریان
این جلسه نورانی هم جلسه ایست که در خدمت اساتید قرآن، برجستگان، شایستگان قرآنی، افتخار آفرینان هستیم. خوشا به حالشان که کلیم خدایند. امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه خواستید خدا با شما سخن بگوید، قرآن بخوانید. هر کس تلاوت قرآن می کند، خداست که با او حرف می زند. توفیق و افتخاری که نصیب قاری شده است، این است که می تواند بلندگوی خدا باشد. خدا با زبان خودش با او صحبت می کند. هرگاه خواستید با خدای سخن بگوید، نماز بخوانید. هر کس با خدا کار دارد، نماز بخواند. وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ. بقره؛ ۴۵٫ بنابراین عالی ترین برکتی که قرآن دارد، این است که انسان با خدا انیس می شود، جلیس خدا می شود.
قرآن کریم حضرت موسی علیه السلام را چنین معرفی می کند: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا». مریم؛ ۵۲٫ او را به مقام قرب خودمان رساندیم، ولی مقام قربش با ما بلا واسطه بود. من بودم و موسی علیه السلام، کسی که خدا با او حرف می زند، در رتبه حضرت موسی علیه السلام قرار گرفته است. خدا با او نشسته و دارد صحبت می کند. این بالاترین شرفی است که قاری قرآن دارد. عارفان بهشت قاریان قرآنند، اما باید پناه به خدا ببریم: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ. نحل؛ ۹۸٫ هر کس قاری قرآن است، باید به خدا پناه ببرد، در هر کاری شیطان می آید و دخالت می کند.
مرحوم آیت الله شهید دستغیب اعلی الله مقامه نوشته اند: یکی از رفقای ما سوره طه را در جمعه تلاوت کرده بود. گفت در خواب دیدم که تلاوتم در عالم برزخ انعکاس دارد. تمام آیات را خواندند، ولی یکی از آیات خوانده نشد. من اعتراض کردم که من همه آیات را خوانده ام، چرا آن آیه خوانده نشد؟ گفتند: زمانی که این آیه را تلاوت می کردی، کسی وارد شد و تو بخاطر اینکه نشان بدهی لحنت قشنگ است، لحنت را عوض کردی. این برای ما نبود، لذا انعکاس پیدا نکرد.
بنابراین قاری باید برای خدا قرائت کند، زیبایی لحنش بخاطر این باشد که دلهای بندگان خدا، با خدا مرتبط شود. اگر بخواهد خودش را نشان دهد، عملش را خدا نمی نویسد، انعکاس نوری در عالم آخرت ندارد. اخلاص برای قاری، خیلی ضروری است، باید برای خدا قرائت کند.
نکته دوم این است که قرآن درمان است. وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ. اسراء؛ ۸۲٫ در هر تلاوتی، ببینید چند تا از دردهایتان را می توانید درمان کنید. شما نسخه الهی را همراه بردید؛ و به مردم چه نسخه الهی را ارائه می کنید. وای به حال طبیبی که خودش را معالجه نکند. پیغمبر صلی الله و علیه و آله علاوه بر این که خودش هم سالم بود، طبیب دوار هم بود. یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ(۸۸) إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ(۸۹). شعرا سزاوار است با این قرآن قلوبمان را تطهیر کنیم، آنچه را که باید اجتناب کنیم و قرآن از آن نهی کرده در زندگیمان جدی بگیریم.
***
آیت الله خوشوقت
و مطلب آخر تسلیت ضایعه غروب خورشید اخلاق، ستاره عرفان مرحوم آیت حق، آقای عزیز الله خوشوقت است که رکن و استوانه و پناهگاهی بود. جزء سیمهای متصل بود؛ و بعد از آیت الله بهجت، چشم ما به ایشان روشن می شد. به شما عرض بکنم که امام زمان عج الله تعالی فرجه را زیارت کرده بودند، وجود مبارک پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله را دیده بود، از امیرالمومنین علیه السلام جام گرفته بود، با حضرت رضا علیه السلام و حضرت جواد علیه السلام مرتبط بود.
جذبه هایی که در حرم امام رضا علیه السلام برایش پیش آمده بود، جذبه های فوق العاده ای است. یکی از نوادر عصر ما بود، ناشناخته رفت؛ ولی جوانها خوب پروانگی می کردند، ایشان هم به هدایت نسل جوان خیلی عاشق بود. حدود ۸۶ سالش بود، ولی قبل سفرش به مکه معظمه، جلسه درسش را در دماوند داشت، آنجا عده ای از خواص، جلسه هفتگی داشتند. سابقا هر هفته می رفت، اما بعدا کهولت سن فشار آورد و دو هفته یکبار و این اواخر ماهی یک بار می رفت. در تهران هم جلسات مختلف داشتند، ولی عاشقانه می رفتند و خسته نمی شدند.
به جوانان میدان می داد، سوالاتشان را پاسخ می داد؛ و برای پاسخگویی به همه چیز ذهن آماده ای هم داشت. هر چیز می پرسیدند جواب آماده ای داشت. الحق و الانصاف ما داغدار و مصیبت زده شدیم! به وجود نازنین امام زمانمان و به شما خوبان، فراق این نوع عالمان را باید تسلیت گفت. ما باید استغاثه و انابه مان بیشتر باشد. تا اینها بودند، طوفان که می آمد به اینها تکیه می کردیم و نمی افتادیم. خداوند به برکت اینها گناهان ما را نادیده می گرفت، ولی اینها که رفتند، زمین سنگینی خودش را از دست داد. خود ایشان فرمود: آیت الله بهجت رفت و ما یک قدم به ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه نزدیکتر شدیم، گفتم چطور؟ گفت تا اینها بودند خیلی کارها واقع نمی شد. خیلی بلاها نمی آمد، ولی اینها که رفتند، ضربگیر از کار افتاد؛ لذا بلا زیاد می شود و فرج نزدیک می شود.
ایشان خودش هم جزء اینها بود؛ و بر ماست که زیاد استغفار کنیم، در رفتار خودمان تجدید نظر بکنیم تا خدای متعال به ما رحم کند. از خزانه غیبش کسی را که نمی شناسیم، انشاء الله در مسیرمان قرار بدهد و دلمان را با خدا وصل بکند. خصوصا ارتباطمان با صاحب خودمان حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، الحمد الله سایه اش بر سر ما هست. هر کدام می روند، باز می گوییم که سایه امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بر سرمان مستدام باد! آقا بقاء عمر شما باشد. خدا شما را از ما نگیرد. امام زمانمان را دعا کنیم.
***
دعا و نیایش
نسئلک و ندعوک، بفاطمۀ و ابیها و بعلها و بنیها و السّر المستودع فیها یا الله یا الرحم الراحمین یا غیاث المستغیثین یا غفار الذنوب و یا ستارالعیوب.
بار الها! به عصمت حضرت فاطمه سلام الله علیها، لباس ظهور در زمان ما بر قامت امام زمان عج الله تعالی فرجه ما بپوشان!
خدایا! چشم ما را به جمال ایشان روشن بگردان! قلب مبارکش را همیشه از ما خشنود بفرما!
نسل جوان ما را به سامان برسان! دامهایی که در مسیر جوانهای ماست دور بدار!
الهی به حضرت زهرا سلام الله علیها، دختران و پسران این جامعه را در امر اخلاق، معرفت اشتغال، ازدواج به ساحل نجات نائل بگردان! مشکلات این موفقیتها را بر طرف بگردان!
خدایا فرهنگ ما را، اخلاق اجتماعی ما را، اخلاق معنوی، سیاسی، اقتصادی و اقتصاد این کشور را از بن بست نجات بده!
خدایا مردم ما را دشمن شاد مکن! نظام ما را از خطرات حفظ کن!
رهبر متدین و روحانی ما را، مجتهد جامع الشرایط ما را، به مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها در هدایت این کشتی تا ساحل ظهور با موفقیت، عزت و اقتدار مستدام بفرما!
حوائج این جمع را برآورده بفرما!
بیمارانی که به ما سپرده اند که در حقشان دعا کنیم و بیماران مورد نظر را شفا عنایت بفرما!
غفر الله لنا و لکم
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پاسخ دهید