«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلین طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین إِلَی یَوْمِ الدِّین‏».

Sadighi-13940318 (2)

فکر آیینه ی شفّاف

«وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَهٌ»[۲] فکر آیینه‌ی شفّاف است. اگر انسان فکر درست داشته خوبی‌ها و بدی‌ها را درست ارزیابی می‌کند و فکر از خصائص عقل است. قرآن کریم در سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران «صاحبنا اللّب» افرادی که لبیب هستند، «عقیل» عاقل هستند، از ویژگی‌های این افراد «یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۳] است. اهل تفکّر در آفرینش هستند. بی‌تفاوت از دیده‌ها و شنیده‌ها عبور نمی‌کنند. از مسائل مهمّی که باید صاحبان فکر نسبت به آن همیشه اندیشه کنند اندیشه‌ی مرگ و زندگی پایان ناپذیر بعد از مرگ است که زندگی واقعی از مرگ شروع می‌شود. تا مرحله‌ی مرگ زندگی نیست مقدّمه‌ی حیات است «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»[۴] دار آخرت، خانه‌ی آخرت، همانا همان زندگی است و زنده است از این جهت هر قدر در آیاتی که عوالم آخرت را به تصویر کشیده و تابلو کرده است تماشا کنیم موارد جدیدی برای ما حاصل می‌شود و در روایات اهل بیت عصمت و طهارت به هر اندازه آنچه مربوط به معاد و مرگ و برزخ و بهشت و جهنّم است، هرچه قعر و تحقیق کنیم و مسائلی که آن‌ها از دریچه‌ی غیب یافته‌اند و ارائه کرده‌اند در نظر بگیریم برای صرفه‌جویی عمر استفاده‌ی درست از فرصت‌ها، صیانت از تضییع عمر مفیدتر خواهد بود.

Sadighi-13940318 (3)

حبط، آتشی بر خرمن اعمال صالح

یکی از مسائلی که در قرآن کریم آمده است این است که بعضی از گناهان، بعضی از رذائل تنها عذاب و نقمت و نکبتی که در گناه وجود دارد تنها آن جهت نیست بلکه خطر بالاتری دارد و آن این است که عمل را حبط می‌کند، مانند آتشی است که بر خرمن یک کشاورزی که یک سال زحمت کشیده، رنج برده و حاصل به عمل آورده و این را جمع کرده حالا می‌خواهد بکوبد و به خانه گندم ببرد و توشه‌ی سال قرار بدهد در اثر غفلت آتشی به این خرمن می‌افتد و آن خرمن را به کلّی می‌سوزاند و هیچ چیزی را باقی نمی‌گذارد. حبط آتشی است که بر خرمت عمل صالح می‌افتد و اعمال صالح را نابود می‌کند.

Sadighi-13940318 (4)

عوامل حبط اعمال صالح

یکی از مسائلی که موجب حبط عمل می‌شود شرک است. نماز موجب نجات از آتش جهنّم است، نماز سنگر صیانت از فحشا و منکر است، امّا اگر نماز با شرک مخلوط شود یعنی ریا در آن باشد، -ریا شرک خفی است- نه تنها این نماز خاصیت نماز را ندارد بلکه همین نماز موجب عذاب انسان می‌شود، چون ریا آتشی است که عمل خوب انسان را که نماز باشد می‌سوزاند و موجب ویل می‌شود «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ»[۵] «یُراؤُنَ» یعنی آن‌ها که ریا می‌کنند. ریا عمل را ساقط می‌کند، عمل را نابود می‌کند «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»[۶] خاکستر هباء منثور، خاکستر بر باد رفته است، از بین می‌برد.

از دیدگاه قرآن کریم از دیگر اموری که یا در مرآۀ و آیینه‌ی قرآن کریم موجب حبط عمل می‌شود بی‌ادبی در برابر پیامبر اکرم و حریم دین و دیانت است لذا سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات که کلاس اخلاق است. یکی از سوره‌هایی که از اوّل تا آخر آداب را می‌آموزد، اخلاق را می‌آموزد، ادب انسان در برابر خدا و رسول، ادب انسان در برابر افراد جامعه و ادب انسان در ارتباط با اطرافیان. این کلاس اخلاقی که در سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات وجود دارد برای همه مفید است یا لازم است که سوره‌ی حجرات را به عنوان سوره‌ی اخلاق بخواند، تلاوت کند و تفسیر آن را هم مطالعه کند.

دروس اخلاقی قرآن

ماه رمضان در پیش است. چند سوره را خدمت طلبه‌های عزیز و هم شما که علاقه‌ی طلبگی دارید که در این جلسات شرکت می‌کنید که پیام‌هایی از قرآن و عترت دریافت کنید عرض می‌کنم که این سوره‌ها دروس اخلاق هستند؛ یکی از آن‌ها سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات است، دوم سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان است، سوم سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان است، چهارم سوره‌ی مبارکه‌ی إسراء است.

۱۲ آیه از سوره‌ی مبارکه‌ی إسراء یعنی ۱۲ ادب، ۱۲ سوژه‌ی اخلاقی مطرح فرموده و در آخر هم فرموده است این آن چیزهایی است که از حکمت به تو وحی کردیم. این‌ها حکمت عملی است که پروردگار متعال به بندگان خود گوشزد کرده است.

در سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان ویژگی‌های عباد الرّحمن را خدا آورده است که بنده‌ی خدا باید چه صفات و اخلاقی را اکتساب کند. سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان هم وصیّت‌های یک پدر حکیم به فرزند خود است. لقمان را خدا حکمت آموخت، علم لقمان علم اکتسابی نبود بلکه «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ»[۷] ما به لقمان حکمت دادیم. حکمت از دیدگاه قرآن کریم از همه‌ی کائنات بالاتر است «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»[۸] اگر شما زمین و متعلّقات زمین را داشته باشید قرآن کریم می‌گوید سرمایه‌ی زیادی ندارید، آدمی که کارخانه‌های متعدّد دارد، کارگاه دارد، مستقلّات دارد، حجره دارد، مال التّجاره دارد، اگر همه‌ی بازارهای دنیا را تغذیه کند قرآن می‌گوید خیلی این شخص را انسان سرمایه‌داری ندارید. قرآن چه می‌گوید؟ «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ» چیزی که برای انسان نمی‌ماند چه سرمایه‌ای است؟ سرمایه روز مبادا به کار می‌آید. تنها پول برای روز مبادا کافی نیست گاهی هم باعث دردسر انسان می‌شود. خیلی از آدم‌ها به دلیل ثروتمند بودن مبتلا و گرفتار شدند و محکومیت پیدا کردند و بی‌آبرو شدند. در اثر پول کارهایی انجام دادند که برای آن‌ها خطر ایجاد کرد، سرمایه‌های مادّی برای بشر سرمایه نیست، سرمایه چیست؟ سرمایه حکمت است «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً»[۹] اگر دنبال خیر کثیر هستید بروید که حکیم بشوید. کسی که چشمه‌ی حکمت در اثر اخلاص در بندگی از قلب او جریان و جوشش پیدا می‌کند سرمایه‌ی عظیم دارد، خیر کثیر از جانب خدا به او رسیده است و یکی از کسانی که خدا او را حکیم معرفی کرده جناب لقمان است. لذا نصایح لقمان برای ما کاربردی است و مکتب لقمان مکتب اخلاق است.

Sadighi-13940318 (5)

نیاز فطری انسان به رعایت اخلاق الهی

اخلاق کهنگی ندارد، اصول ارزش‌های الهی زمان‌بردار نیست، همه‌ی انبیاء، همه‌ی حکما، همه‌ی صلحا آمده‌اند که فطرت بشر را شکوفا کنند و فطرت بشر به مرور زمان تغییر پیدا نمی‌کند، هم فطرت توحیدی و هم فطرت اخلاقی و هم فطرت رفتاری در تمام اعصار و قرون ثابت است. همان گونه که نیاز انسان به ازدواج یک امر فطری است. ما بگوییم بشر قرن‌های حجر بوده که ازدواج را لازم داشتند الآن برای این‌که بشر در عصر فضا زندگی می‌کند پس ازدواج ارزش ندارد، این حرف، حرف بی‌ربطی است، حرف انسان‌های عاقل نیست. نیازهای فطری بشر در تمام زمان‌ها تغیر نمی‌کند و آنچه که به نیاز‌های فطری بشر پاسخ گفته است ادیان الهی هستند لذا اصول ارزشی ادیان الهی فطرت است و این فطرت همیشه وجود دارد و بشر همیشه به دین نیاز دارد تا پاسخگوی نیازهای فطری او بشود. لذا ما سوره‌ی لقمان را به عنوان آموزه‌های اخلاقی امروز بیش از زمان خود حضرت لقمان لازم داریم. امروز خطر بی‌اخلاقی، فساد فکری، بی‌اعتقادی، خیلی خطرناکتر از زمان حضرت لقمان و زمان‌های گذشته است.

یکی دیگر از سوره‌هایی که مسائل اخلاقی از اوّل تا آخر در آن مطرح است همین سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات است. پنج آیه‌ی سوره‌ی حجرات، اوّلین آیات سوره‌ی حجرات مربوط به ادب ما با رهبران آسمانی ما است. در این آیات مسئله‌ی حبط هم مطرح شده است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ * یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ» ای مؤمنین، ادب رفتار خود را با الگوی خود، با رسول خود، با خدای رسول خود رعایت کنید. چه ادبی را رعایت کنیم؟ یکی از آداب این است که «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» «بَیْنَ یَدَیِ» بین دو دست است، جلوی دست کسی یعنی پیش او، «أمَام» در عرب به جلوی انسان می‌گویند چون همیشه دست انسان رو به جلو است کسی که جلوتر از دست ما است یعنی جلوی ما است. از این اصطلاح عربی که «أمَام» را، جلو را «بَیْنَ یَدَیِ» می‌گویند و پشت را «خَلف» می‌گویند.

خدای متعال در این آیه به بندگان خود دستور می‌دهد جلوتر از خدا و جلوتر از رسول خدا حرکت نکنید. خدا که جسم نیست که جلو و عقب داشته باشد، این تعبیر یک تعبیر کنایی است.

Sadighi-13940318 (6)

جلوتر از خدا و رسول حرکت نکنید یعنی چه؟ اوّل چند نکته نسبت به آدابی که در جامعه در جامعه‌ی متدیّن، در جامعه‌ی ارزشی مطرح بود و ما هم نباید فراموش کنیم این است که اگر ما در محضر بزرگتری نشسته‌ایم، خدمت استاد هستیم، خدمت پدر هستیم، اگر سؤالی پرسید ما باید منتظر باشیم اوّل آن‌ها پاسخ بگویند بعد اگر به ما گفتند ما حرف بزنیم. ما نباید جلوتر از پدر و استاد و انسان‌هایی که فضائل بیشتری دارند حرف بزنیم. اگر می‌خواهیم با پدرمان راه برویم، می‌خواهیم به مجلسی وارد شویم، آقایی معمّم و مشهور است و مردم هم می‌آیند و به عنوان تقدّس به احترامات می‌گذارند. اگر پدر چنین شخصیت نزد او است و می‌خواهند وارد مجلس بشوند و او هم معمّم است مبادا خدای نخواسته آن‌جا غرور باعث شود که جلوتر از پدر وارد مجلسی شود یا وقتی با هم می‌روند پدر عقب بماند و فرزند جلو برود. این ادب در همه‌ی اعصار موجب محبوبیت انسان باادب می‌شود. ما نباید جلوتر از بزرگتر راه برویم یا حرف بزنیم.

اگر غذا آوردند منتظر باش. مهمان عزیز است، اکرام مهمان لازم است، اوّل اجازه بده مهمان شروع کند، بهترین غذا را به مهمان بده، او را در امور بر خود مقدّم بدار. این‌که انسان مهمان خود را، پدر خود را، معلّم خود را، مادر خود را در امور ظاهری بر خود مقدّم بدارد، نسبت به آن‌ها ایثار داشته باشد. اگر احترام او بر من مقدّم است، اگر استفاده از مواهب زندگی است آن‌ها بر من مقدّم هستند. یکی از علما خدا او را با اولیائش محشور بدارد، اهل تشرّف بود- می‌گفت: من در قم، خیابان آذر، مسجد جامع نماز صبح را با حضرت حجّت خواندم. این حرف‌ها را جایی مطرح نمی‌کرد من جای دیگری هم نشنیدم ولی گویا می‌خواست حجّت را بر ما تمام کند که اگر تو هم اصلاح شوی می‌توانی امام زمان را ببینی.

کسی که عرضه‌ی دیدن امام زمان خود را نداشته باشد معلوم است نواقص زیادی دارد، عیب زیاد دارد. این بزرگوار که برادر او هم جزء شهدای زمان صدّام در عراق بود و زندانی شد و حتّی جنازه‌ی او هم به ایران نیامد می‌گفت من دو صحنه از دو فرد مشهور به یاد می‌آورم که یکی برای من عبرت است و دیگری برای من درس است.

می گفت: ما در نجف درس آیت الله العظمی خوئی می‌رفتیم. آقای خوئی آمدند و بالای منبر رفتند و درس را شروع کردند. درس آقای خوئی درس اوّل بود، کمّاً و کیفاً جزء درس‌های فقیه‌پرور بود. آقای خوئی رفتند و بالای منبر نشستند و مسجد هم پر از علما و مجتهدین بود. ایشان شروع کردند و یک مقدار صحبت کرده بودند که یک مرتبه پدر خود را در میان جمعیت دیدند. دستپاچه شد و درس را رها کرد و پایین آمد و گفت: آقا من را ببخشید، من متوجّه نبودم شما این‌جا تشریف دارید که بالا رفتم. این ادب یک مرجع مشهور، یک علّامه، یک فقیه، یک اصولی، یک انسان آقای قاضی دیده است. این یک نوع ادب است که ما باید یاد بگیریم که بزرگان ما با همه‌ی عظمت، با همه‌ی شهرت، با همه‌ی فقاهت، با همه‌ی بسط علمی که داشتند مقابل پدر بزرگ نبود و خود را کوچک می‌کرد.

گستراندن بال ادب در مقابل والدین

این تعبیر قرآن کریم «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»[۱۰] خفض جناح، شکستن پر است. آدمی که پر دارد می‌پرد امّا اگر پر او شکسته باشد نمی‌تواند بپرد. می‌گوید: اگر اهل پرواز هم هستی وقتی به پدرت رسید پرت را بشکن، بالاتر از پدر پرواز نکن، پدر را روی بال خود بگذار و پرواز کن، او از تو بالاتر باشد. امّا وقتی به او رسیدی بال خود را پایین بیاور و بلند پروازی پیش پدر نداشته باش. لذا جوان‌های عزیز دانشجو می‌شوند، مهندس می‌شوند، دکتر می‌شوند استاد دانشگاه می‌شوند و پدرشان هم روستایی بی‌سواد است. مبادا خدای نخواسته یک وقت آقای دکتر جلوتر از پدر خود راه بیفتد و گاهی هم شرم داشته باشد که بگوید او پدر من است. این‌ها ضدّ ارزش هستند. انسان باید نسبت به بزرگترها، حالا بزرگتر علمی، بزرگتر اخلاقی، بزرگتری سیادتی، احترام بگذارد، مخصوصاً سادات که احترام خاص دارند و باید مورد اکرام قرار بگیرند و این بزرگی در شرایط مختلف اقتضای رعایت ادب از جامعه‌ی اسلامی را دارد.

Sadighi-13940318 (7)

احترام به خدا رأس همه‌ی احترامات است

در رأس همه‌ی بزرگ‌ها خدا است. همین‌طور که نباید جلوتر از استاد حرف بزنیم، جلوتر از او نباید راه برویم، کنار او نباید پای خود را دراز کنیم، نباید خدای نخواسته وقتی پیش بزرگتر نشسته‌ایم مثلاً با ریش و لباس خود بازی کند، تسبیح به دست بگیرد و تسبیح بگرداند. این‌ها رعایت نکردن ادب و بی‌انضباطی و بی‌نزاکتی است، باید حریم بزرگترها را حفظ کرد و مهم‌ترین حریمی که همه‌ی حرم‌ها و حریم‌ها عظمت خود را از آن می‌گیرند خدا و رسول او است. «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۱۱] جلوتر از دین خود حرکت نکنید، شما در تمام اندیشه‌هایی که دارید، کارهایی که انجام می‌دهید، اراده‌هایی که می‌کنید اوّل خدا را ببینید، قانون خدا را، حکم خدا را ببینید تا دستور الهی را تشخیص ندادید جلوتر از فرمان خدا حرکت نکنید، منتظر دستور و فرمان باشید.

شما مسلمان هستید و دین خود را دین زندگی می‌دانید و می‌دانید دین شما برای ابعاد مختلف زندگی شما برنامه دارد. سایه‌ی دین که سایه‌ی خدا است همه‌ی قسمت‌های زندگی شما را پوشش می‌دهد. شما هر کاری که بخواهید انجام دهید یک حکم از احکام الهی در این کار وجود دارد. جلوتر از این‌که حکم را به دست بیاورید یا حکم را رعایت کنید حرکت نکنید. مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشّریف) به همه می‌گفتند به یقینیات خود عمل کنید و هر جا نمی‌دانید توقّف کنید تا حکم الهی را بدانید.

نمونه‌هایی از ادب بزرگان

این حرکت نکردن جلوتر از خدا و رسول است که مرحوم علّامه‌ی بزرگوار، صاحب تفسیر قیّم المیزان، آقای طباطبائی که علّامه مطهّری (رضوان الله تعالی علیه) هر وقت اسم علّامه طباطبایی را در نوشته‌های خود آوردند دنبال آن نوشته‌اند روحی فداه. این ادب شاگرد در برابر استاد است. او خود علّامه است، مشهور است، مطرح است، جزء ارکان انقلاب است، استاد است، مقبولیت عامّه دارد، امّا وقتی اسم استاد خود را می‌برد می‌گوید: روحی فداه. یا امام رضوان خدا بر امام باد، امام (رحمۀ الله علیه)، ادب امام مثال‌زدنی بود. امام دوستی داشتند که از نظر سنّی بر امام تقدّم داشت امّا هر دو درس آقا شیخ می‌رفتند. در دوره‌های مختلف با هم همدرس و همدوره بودند. مرحوم آیت الله آقا سیّد احمد زنجانی، -پدر آیت الله شبیری که از مراجع زمان ما است- در سفر و حضر با امام بودند ولی گفتند یک بار نشد امام جلوتر از آقای زنجانی قدم بردارد. این را می‌گویند مظهر ادب، این را می‌گویند کسی که نفس خود را در چنگ خود گرفته است، نفس او را وسوسه نمی‌کند، او در برابر نفس کم نمی‌آورد و همیشه بر نفس تسلّط دارد و نفس بر او تسلّطی ندارد با این‌که امتیازات مرحوم امام بر کسی پوشیده نبود. امام حکیم بود، امام عارف بود، امام خطیب بود، امام سیاستمدار بود، امتیازات امام قابل مقایسه با هیچ کسی نبود امّا این‌قدر که او به دلیل این‌که سنّ او از ایشان بیشتر بود جلوتر از او حرکت نمی‌کرد.

الزام در یادگیری مسائل فقهی مربوط به کسب کار

انسان در تمام کارهایی که می‌خواهد انجام دهد -حدّاقل چیزی که می‌توانم در این‌جا عرض کنم- اوّل این‌که بداند حکم شرعی او چیست، مبادا کاری که می‌خواهم انجام دهم خلاف شرع باشد. با تشخیص خود ما حساب نیست، باید یاد بگیریم، باید بدانیم فقیه ما در این مسئله چه فتوایی دارد؟ اگر در کسب و کار خود بدون یاد گرفتن مسئله وارد معاملات می‌شویم، وارد وزر و وبال سودهای بانکی و امثال این کارها می‌شویم این‌ها بر خدا و رسول تقدّم دارد. تا حکم شرعی را نفهمیدید و معامله کردید از خدا پیشی گرفتید «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ»[۱۲] اگر می‌خواهید تجارت کنید اوّل مکاسب محرّمه را بخوانید، کسب‌های حرام را ببینید چه کسب‌هایی است که از دیدگاه شرع حرام و مردود است. مبادا در کسبی سود زیادی که کاملاً حرام بوده، آتش جهنّم بوده را وارد زندگی خود کنید.

وظیفه‌ی عالمان دینی در برابر اتّفاقات جامعه

در همه‌ی داد و ستدها و رفت و آمدها سکوت‌ها و گفتارها باید ملاحظه کنیم، ببینیم آیا سکوت ما این‌جا جایز است یا خیر؟ اگر بدعتی در جامعه پیش آمد، دارد بدعتی اتّفاق می‌افتد که استقلال کشوری از بین می‌رود، آیا سکوت کردن در این‌جا جایز است؟ این کلمات نبیّ مکرّم اسلام که فرمود: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی، فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ، فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ»[۱۳] بر آگاهان جامعه این است که هر وقت دیدند بدعتی در دین، در جامعه‌ی اسلامی اتّفاق می‌افتد که موجودیت و هویت دینی آن‌ها را مخدوش می‌کند اگر سکوت کند ملعون است «فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ». گاهی سکوت حرام است، گاهی حرف زدن حرام است. ممکن است در یک موقعیت حرفی بزند و آبروی کسی را ببرد در آن‌جا حرف زدن حرام است. انسان باید یاد بگیرد که کجا حرف زدن واجب است و کجا حرف زدن حرام است. این رعایت حرکت انسان دنباله‌ی دستورات پروردگار متعال است «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» قوانین الهی، رضای خدا باید بر همه‌ی امور شما تقدّم داشته باشد.

Sadighi-13940318 (10)

در مورد چیزی که به آن علم ندارید صحبت نکنید

هیچ جا چیزی که نمی‌دانید اقدام نکنید «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»[۱۴] یکی از موارد اخلاقی که خدای متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی إسراء آورده است همین است «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»، آنچه را که نمی‌دانید تعقیب نکنید، دنبال اموری که علم به حکم آن ندارید، علم به قانون آن ندارید حرکت نکنید، بایستید و آدرس بگیرید و با آدرس بروید، بدون آدرس به بیراهه می‌افتید و طعمه‌ی گرگ‌ها قرار می‌گیرید. این احکام شرعی، احکام اخلاقی، احکام فکری، احکام عملی که از جانب خداوند منّان برای سراسر زندگی اجتماعی و فردی و سیاسی شما… روابط خارجی را باید مجتهدین تنظیم کنند، هر کسی نمی‌تواند طبق سلیقه‌ی خود رابطه را با بیگانگان تنظیم کند. شاید خلاف رضای خدا باشد، شاید موجب هدم ارکان دین باشد، باید منتظر بود تا فقیه عادل نظر بدهد که آیا این ارتباط جایز است یا خیر. جنگ ما، صلح ما مصالحه‌ی ما باید با نظر فقیه جامع الشّرایط و عادل باشد تا تقدّم بر خدا و رسول پیدا نکنیم.

نکته‌ی لطیفی که مرحوم علّامه طباطبایی در این‌جا دارند این است، ایشان می‌گویند: این ولایۀ الله است، کسی که تحت قیمومیت و ولایت کسی باشد بدون اذن او آب نمی‌خورد، قدم بر نمی‌دارد. عبد یعنی مملوک، رب یعنی مالک. من مملوک خدا هستم، من مالک دارم. شما هر جا بخواهید در ملک مالک تصرّف کنید باید اوّل احراز کنید که مالک اجازه داده است. بدون اجازه‌ی حق هر قدمی که بر می‌دارید تصرّف در ملک مالک است و بدون اذن او عمل. بنابراین اگر کسی در عبودیت ممحّض بشود و خود را در تمام امور زندگی بنده بداند و دستور مولای خود را تا احراز نکند کاری انجام ندهد این رعایت ادب است. در آیات بعدی آداب دیگر این جبهه را مطرح می‌کند و آن‌جا مسئله‌ی حبط را هم تصریح می‌فرماید.

آمادگی برای ماه مبارک رمضان

ما در شرایط حسّاسی هستیم، هم ماه، ماه پیغمبر ما است و هم این‌که الحمدلله ماه رمضان در پیش است. امید داریم که رمضان دیگری را هم ببینیم چون می‌خواهیم به مهمانی خدا برویم باید از حالا لباس‌های خود را آماده کنیم چون می‌خواهیم به مهمانی و حضور خدا برویم «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ»[۱۵] باید آرام آرام لباس معصیت را کنار بگذاریم. لباس تقوا و بندگی به تن کنیم تا ما را در ماه مبارک رمضان بپذیرند.

سوگواری بر مصائب امام حسین پاک‌کننده‌ی گناهان

یکی از اموری که ناخالصی‌های وجود ما را از بین می‌برد، دل غبارگرفته‌ی ما را پاک می‌کند گریه بر حضرت سالار شهیدن، امام حسین (علیه الصّلاۀ و السّلام) است «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[۱۶].

از مصیبت‌های بسیار جانسوز امام حسین وداع حضرت سیّد الشّهداء است. میرزا یحیی ابهری، از مجاورین قبر امام حسین (علیه السّلام) است. می‌گوید: در عالم رؤیا دیدم مرحوم مجلسی بر عرشه‌ی منبر نشسته و تدریس می‌کند، علمای زیاد پای درس او نشسته‌اند. یک وقت دیدم ملکی کنار منبر مجلسی آمد و گفت: مجلسی حضرت زهرا وارد مجلس شد. به من دستور فرمودند به شما بگویم درس را تعطیل کن و روضه بخوان، بی‌بی آمده‌اند روضه گوش کنند.

مجلسی التفات کرد و گفت: من افتخار می‌کنم برای بی‌بی روضه بخوانم. امّا منتظر هستم بفرمایند چه روضه‌ای دوست دارند که برای ایشان بخوانم. ملک آمد و گفت: روضه‌ی وداع را بخوان. خیلی سخت بود، آخرین وداع امام حسین با حضرت زینب بود. صدا زد: یا زینب «(یَا أُختَاهُ» ائتینی بِثوبٍ عَتیقٍ»[۱۷] زینب جان یک پیراهن کهنه به من بده. شاید عتیق به معنای قدیمی باشد، از پیراهن‌هایی که جدید دوخته شده است نمی‌خواهم. مادرم پیراهنی برای این روز من دوخته است، من پیراهنی که دستبافت مادر من است می‌خواهم. نمی‌دانم وقتی حضرت زینب آن پیراهن را آورد، حضرت سیّد الشّهداء آن را زیر لباس پوشید و بر ذو الجناح سوار شد و رکاب کشید، گویا زینب را در پشت سر ندارد. امّا زینب این‌جا بیچاره شد، دنبال ابا عبدالله می‌دوید «مَهْلًا مَهْلًا»[۱۸].

«وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى‏ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»

فرموده‌اند: «أنا عِندَ مُنکَسِرَۀِ قُلوبَهُم» دل که شکست خدا آن‌جا است، هرچه بگویی قبول می‌کند.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– نهج البلاغۀ، ص ۴۶۹٫

[۳]– سوره‌‌ی آل عمران، آیه ۱۹۱٫

[۴]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۴٫

[۵]– سوره‌ی ماعون، آیات ۴ تا ۶٫

[۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۲۳٫

[۷]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۲٫

[۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۷٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶۹٫

[۱۰]– سوره‌ی إسراء، آیه ۲۴٫

[۱۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱٫

[۱۲]– الکافی، ج ۵، ص ۱۵۰٫

[۱۳]– همان، ج ۱، ص ۵۴٫

[۱۴]– سوره‌ی إسراء، آیه ۳۶٫

[۱۵]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۶٫

[۱۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۱۶٫

[۱۷]– مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج‏ ۴، ص ۶۷٫

[۱۸]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۲۵٫