بهترین ذکر ودعا صلوات بر محمد و آل محمداست. هدیه ما به حضور مبارک مولایمان  طبیب امیدمان حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه شریف صلوات بر محمد و آل محمد است .

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

“یَا مَنْ‏ أَقَالَ‏ عَثْرَتِی وَ نَفَّسَ کُرْبَتِی وَ أَجَابَ دَعْوَتِی وَ سَتَرَ عَوْرَتِی وَ ذُنُوبِی وَغفر بَلَّغَنِی طَلِبَتِی وَ نَصَرَنِی عَلَى عَدُوِّیدعای عرفه.

غفار بودن خداوند بالاتر از ستار بودنش است

چند نکته در این فراز از دعا وجود دارد، که در جلسه ی پیش به عرض شما نرسید و [در این جلسه] خدمتتان تقدیم می کنم. خداوند متعال هم “ستار العیوب است و هم “غفار الذنوب“. خداوند عیب و ننگ بنده اش را می پوشاند. اگر بنا بود، هرکس آنطور که هست نشان داده شود، خیلی اوضاع بد می شد. اما “کم من قبیح سترت” دعای کمیل.

 غفار بودن خداوند بالاتر از ستار بودنش است. خدای غفار [نه تنها] گناه را محو می کند و اثر آن را در زندگی از بین می برد، [بلکه] در روایت داریم که خداوند نسبت به ملائکه نیز انسا؟؟ می کند؛ به این معنی که آن گناه را از ذهن آنها محو می کند تا آنها هم نسبت به ما خاطره ی بدی نداشته باشند. ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید ق؛۱۸_ هیچ سخنى در فضاى دهان نمى‏آورد مگر آنکه در همانجا مراقبى آماده است.

نکته ی آخر این است که خداوند متعال [بعد از توبه] ناراحتی وجدانی را از انسان می گیرد. انسان وقتی خوب شد، دیگر بدی ها یش را به یاد نمی آورد؛ [در حالی که] وقتی بد است، همیشه نگران این است که نکند کسی بدی هایم را به رخ بکشد و مشت من را باز کند؛ اما غفاریت خدا آبرو داری خدا است.حق تعالی به انسان اجازه نمی دهد که [بنده اش] در پیش او و ملائک حالت انفعالی و شرمندگی داشته باشد. خدا غفار الذنوب است.

کسی که با خدا آشتی کند به آرزوهایش می رسد

بَلَّغَنِی طَلِبَتِی وَ نَصَرَنِی عَلَى عَدُوِّی”؛ دعای عرفه. در مهربانی خدا همین بس که وقتی بنده، با تمام سوابق بدش با خداوند آشتی می کند، گویا این بنده، سابقه ی بدی نداشته است و کمک می کند که این رفیق جدید به آرزو هایش برسد و از مقصد باز نماند؛ وَ نَصَرَنِی عَلَى عَدُوِّی”. اگر انسان با خداوند دوستی کند، خدا نیز او را در برابر دشمن تنها نمی گذارد.

خدایا من قدرت شمارش ندارم

” وَ إِنْ أَعُدَّ نِعَمَکَ وَ مِنَنَکَ وَ کَرَائِمَ مِنَحِکَ لَا أُحْصِیهَادعای عرفه. در اینجا چند نعمت را حضرت امام حسین علیه السلام با عبارات دلنشین بیان می کنند [و می فرمایند:] خدایا! [من قادرم] همین مقدار از نعمت ها را به زبان آورم؛ اگر قرار باشد نعمت های شما را بشمارم و بدهی های خود را نسبت به شما باز گو کنم هرگز قدرت احصاء و شمارش آن را ندارم. ۵:۰۰” مِنَنَکَ وَ کَرَائِمَ مِنَحِکَ “.

تمام نعمت های خدا منت است  

[در این جملات] سه کلمه [بیان کننده ی این است که] منت، نعمتی است که عوض ندارد. انسان گاهی به اشخاص محبت و خدمت می کند، اما انتظار دارد که روزی آن ها را جبران کنند. اگر قرار است [که این خدمت] بعدها، بازده مادی، سیاسی و یا اجتماعی داشته باشد، [نباید] با منت همراه باشد. یک موقع انسان بذر می پاشد و مطمئن است که این بذر و خوش نامی حاصل از آن فردا به خودش بر می گردد، [در این صورت دیگر] جای منت نیست؛ زیرا انسان کاری را انجام داده که توقع عوض دارد. یا وقتی [به عنوان مثال] کسی به شما محبت می کند و شما می خواهید جبران کنید، این محبتی که شما انجام می دهید، در برابر محبتی است که مدتی قبل از رفیقتان دیده اید. چنین چیزی منت به حساب نمی آید. منت در جایی است که انسان به کسی خدمت و احسان کند [در حالی که] در مقابل آن چیزی دریافت نکرده باشد. خداوند تمام نعمت هایش منّت است.

معنای منحت

“منح” [در صورتی است که انسان نعمتی را ببخشد و در مقابل آن] در خواستی نداشته باشد و از روی کرم، آن را عنایت کرده باشد؛ بنابراین منت، نعمت بدون عوض است، و منحت نعمت بدون تقاضا و طلب. در دعای صباح حضرت امیر المومنین علیه السلام داریم که“أَرْقَدَنِی‏فِی مِهَادِ أَمْنِهِ وَ أَمَانِهِ، وَ أَیْقَظَنِی إِلَى مَا مَنَحَنِی بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَ إِحْسَانِه‏”دعای صباح. خدای متعال شب ها ما را در آرامگاهی [قرار می دهد] که به آن مرقد می گویند؛ [به این معنا که به انسان آرامش می دهد]. [مثلاً] مرقد حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به معنی راحتی و آسایش است. ” أَرْقَدَنِی‏ فِی مِهَادِ أَمْنِهِ وَ أَمَانِهِ، وَ أَیْقَظَنِی إِلَى مَا مَنَحَنِی بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَ إِحْسَانِه “؛ یعنی، خدا من را در بستر امنی قرار داده است که به راحتی بخوابم و وقتی بیدار می شوم، مرا با منت ها و منحت ها مواجه می کند و آغوش رحمتش همیشه باز است. بدون [انتظار] عوض، به من کرم می کند و بدون این که من از او در خواستی داشته باشم، لطفش را شامل حال من می کند.

از این جا [ی دعا به بعد،] لحن امام علیه السلام دوباره عوض می شود. این فصاحت و بلاغت و این اِشرافی که حضرت سید الشهدا علیه السلام بر اظهار بندگی و عشق و محبت به خداوند دارند [جای بسی شگفتی است.] این [هنر و زیبایی سخن] از خصائص امام حسین علیه السلام است. ما نمی دانیم چگونه با مولای خود، با عبارات مختلف و با لحن های مختلف [سخن بگوییم.] [باید به گونه ای رفتار کنیم] که از عهده ی نعمت ها برآمده [و شکر آن را به جای آوریم] و خداوند را از خود راضی کنیم.

وجه تسمیه “عرفه”

صحرای عرفه به چند جهت عرفه نامیده می شود. [به راستی] خوشا به حال آن کسانی که بار سفر بستند و اکنون در مدینه هستند. دیگران نیز دلشان برای مدینه پر می کشد و چند روز دیگر کوی یار را تعقیب می کنند. منتهی الیه این سیر عاشقانه، صحرای عرفات است.

۱٫معرفت

یک [وجه تسمیه ی عرفه] این است که آنجا، محل  [کسب] معرفت است. کسی که از همه [ی دل بستگی ها] گذشته و [قدم] در خاک های عرفات [نهاده] و گرد و غبار صحرا را به تن مالیده، تمام تعلقات زندگی را پشت سر گذاشته و در بیابانی همانند صحرای محشر، کفن پوشیده است و حتی لباس به همراه ندارد، سقف و پناهگاهی بالای سرش ندارد؛ ۱۰:۰۰گویا که در آنجا صحرای قیامت به پا شده است و هرکس خودش و عملش است. تعلقات حجاب است و نمی گذارد که انسان خدا را بشناسد. انسان هر اندازه که بتواند وابستگی و علایقش را کم کند، نور جدیدی از معرفت الهی در دلش ظاهر می شود.

برای یافتن معرفت و حق، راهی جز گذشتن از غیر حق نیست. انسان قدم اول را بر نفس می گذارد و قدم دوم را به سمت خدا بر می دارد. از خود گذشتن، یعنی از همه ی ما سوا عبور کردن. در عرفات چنین حالتی پیش می آید. کسانی که در آنجا هستند، از همه چیز عبور کرده اند و جز خدا کسی را ندارند؛ لذا خداوند اوج عرفان را به انسان می دهد.

  1. اعتراف

معنای دوم عرفه، اعتراف است. انسان در آنجا اعتراف به عجز و بیچارگی خود می کند. [اعتراف به] تمام چیزهایی که افسار انسان با آنجا شکسته می شود و وجود انسان را [مانند] حباب، تو خالی می کند و هیچ چیز در خودش نمی بیند. از اینجا است که انسان خود را عیب شناسی می کند و به گناهانش اعتراف می کند.

اعتراف به گناه به این شکل است که، ابتدا انسان خود را آسیب شانسی کرده و تمام گناهان و بدی هایش را در کارنامه خود می بیند و اکنون هیچ چاره ای جز اعتراف ندارد. مانند قیامت که انسان هیچ راهی جز اعتراف به اعمال خودش ندارد.

  1. معارفه

اما معنای آخر عرفه این است که، آنجا محل معارفه است. انسان در آنجا خود و خدایش را می شناسد. در ابتدا از خدا شروع می کند که او کیست؟ و سپس خودش را معرفی می کند. در همان ابتدا شروع می کند به شمردن اوصاف الهی، [و اقرار می کند] که شما این صفات را دارا هستید. هزار منزل وجود دارد، که عبد باید از این منزل ها عبور کند. “من حرمٍ الی حرم” از حریمی به حریم دیگر برود، و همینطور پرده ها را یکی پس از دیگری کنار بزند. این، عبور از اسما الهی است. بنده هرچه محرم تر شود، صفات الهی در حد بالاتری خودش را نشان می دهد. [وقتی بنده] نگاهی به سفره صفات الهی می کند و آن را گسترده می بیند، با زبان خود به صفات الهی اقرار می کند و بعد از آن خود را معرفی می کند.

 امام حسین علیه السلام، ابتدا خدای خود را معرفی می کند: أَنْتَ‏ الَّذِی‏ مَنَنْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَنْعَمْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَحْسَنْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَجْمَلْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَفْضَلْت‏ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَکْمَلْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ رَزَقْت‏ أَنْتَ‏ الَّذِی وَفَّقْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَعْطَیْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَغْنَیْتَ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَقْنَیْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ آوَیْتَ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ کَفَیْتَ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ هَدَیْت‏َ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ عَصَمْتَ أَنْتَ‏ الَّذِی‏ سَتَرْتَ دعای عرفه. [در بیان این جملات] امام حسین علیه السلام محو در احدیت خداوند بودند. به هرجا بنگرم کوه و در و دشت / نشان از قامت رعنا تِ بینم“.

 خداوندا! شما با این صفات [و اسماء چگونه] بر من [بی مقدار] منت گذاشته اید و این همه نعمت های بلاعوض به من  داده اید؟! “انت الذی انعمت “؛ شما صاحب انعام هستید و من هیچ چیز نداشتم. هرچه بوده نعمت های شما بوده است. انعام شما برای من مایه ی وجودیت است. “أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَحْسَنْت”؛ شما به من احسان کردید. ۱۵:۰۰

احسان چیست؟

احسان دارای دو بُعد است. یکی این است که تمام داده های خداوند زیبا است. گاهی برخی افراد به کسی چیزی می دهند، که اگر نمی دادند بهتر بود! شخص را [در ظاهر] پشتیبانی می کنند، ولی ای کاش که [چنین کاری] نکرده بودند؛ چرا که آنها قصد اسیر کردن، بدبخت کردن وشرمنده کردن طرف مقابل را دارند. امروز کمک می کنند، فردا در جای دیگر اعلام می کنند که فلانی را من نجات دادم! به فلانی من کمک کردم تا موفق شد در دانشگاه قبول شود! اگر من نبودم، طلبکار آمده بود و آبرویش را می ریخت، من آبرویش را خریدم! [با اینکه در ظاهر و به گمان خود] کمک کرده است، اما چنین چیزی احسان نیست؛ [بلکه] آبرویش را به گونه ی دیگری برده است. [درست است که] طلبکار او را مورد تعقیب قرار داده، اما خود او گرگ دیگری شده و مانند خوره، [جان] او را می خورد! هرجا که آن شخص را می بیند، انتظار دارد که او را تعظیم کند و [در برابرش] سرافکنده باشد. این، احسان نیست. [قرآن کریم می فرماید:] ” لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ “البقره؛۲۶۴_ صدقه خویش را همانند آن کس که مال خویش را با ریا به مردم انفاق مى‏کند، و به خدا و روز جزا ایمان ندارد، با منت و اذیت باطل نکنید ؛ اگر به کسی صدقه می دهید و کمک می کنید، بر او منت نگذارید و به اذیت و آزار نرسانید. [امام حسین علیه السلام] می فرماید: شما با نعمت هایی که بخشیدید، بر من احسان نمودید. [و چه] زیبا عطا کردید. شما [گناهانم را] پرده پوشی کردید. شما مرا شرمنده نکردید و پیش دیگران برای من سر افکندگی درست نکردید.

تفاوت جمال و حُسن

” أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَجْمَلْت “؛ کلمه ی اجملت از جمال [مشتق شده] است. جمال بالاتر از حُسن است. حُسن به معنای زیبایی [عادی] است؛ ولی جمال زیبایی فوق العاده است. خیلی چیزها زیبا  است، ولی جلب توجه نمی کند. [مثلاً] از کنار گلها و چمن ها که عبور می کنیم، ممکن است خیلی به آنها توجه نکنیم؛ اما وقتی رخ زیبای امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم، از خود بی خود می شویم.

سید بحرالعلوم و اذن دخول

وجود نازنین سید بحر العلوم اعلی الله مقامه که حکیم و فقیه و عارف بودند، به ایوان حضرت امیر المومنین علیه السلام آمدند و خواستند ورود [پیدا] کنند [و اذن دخول بگیرند]. [در این رابطه] آقای بهجت قدس سره هم خودشان توصیه می کردند و هم از استادشان میرزا علی آقای قاضی نقل می کردند [که وقتی] خواستید به حرم مشرف شوید، جلوی در بایستید و اذن دخول بگیرید. [ایشان] می فرمود: اگر موقع اذن دخول، دلتان شکست و گریه کردید، این نشانه ی آن است که اجازه ورود دارید؛ اما اگر دیدید که حالتان عوض نشد، بدانید که اذن زیارت حاصل نشده است.

 مرحوم سید بحر العلوم از این جهت در قله بودند و معرفت کامل داشتند. می ایستادند و در نهایت ادب اذن دخول می خواندند؛ ولی آن روز بر خلاف سابق، سید تا جلوی در ایستاد، بدون معطلی شروع کرد به هروله کردن. ان شاالله اگر زیارت خانه خدا نصیبتان شد، می بینید که [وقتی] بین صفا و مروه حرکت می کنید به قسمتی می رسید که در آنجا مستحب است هروله کنید؛ هروله، دویدن نیست؛ شبه دویدن است؛ یعنی حالتی است که [انسان] آرامش ندارد. مرحوم بحر العلوم را دیدند که هروله کنان، به سرعت دارد قدم بعد از قدم بر می دارد و به جای اذن دخول، شعر می خواند: چه خوش است صوت قرآن، ز تو دلربا شنیدن / به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن. آنهایی [این صحنه را] که دیدند، تعجب کردند که سید، اهل دویدن نبود! [بلکه] بسیار با وقار و متشخص بود. چه شده که به جای اذن دخول، شعر می خواند؟! ازایشان پرسیدند که چرا این گونه وارد حرم شدید؟ فرمودند: وقتی برای خواندن اذن دخول ایستادم، چشمم به جمال امام زمان ارواحنا فداه افتاد و از خود بی خود شدم و بی اختیار، آن اشعار را خواندم. این، معنای جمال است. جمال چیزی است که برای انسان عادی نیست و انسان کمتر آن را دیده است و پس از دیدن، جلب توجه می کند؛ ” أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَجْمَلْت “.

احسان جمیل!

خدا نه تنها احسان می کند، بلکه آن چیزی که عطا می کند، دارای صفت جمال است. ۲۰:۰۰ اگر انسان عارف باشد، در هرچیزی که از خدا دریافت می کند، نشانه ها ی جمال او را می یابد. نه تنها خداوند جمیل است، بلکه تمام آثار الهی از حُسنی فوق العاده برخوردار هستند. ” أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَجْمَلْت “، [یعنی] تمام داده های شما جمیل است و شما هستید که به هر جمیلی، جمال داده اید. هرکس جمالی دارد، [جمال او] عاریتی است. اگر جمالی در جمیلی وجود دارد، شما اجمال کردید و شما جمال را به او عنایت کردید.

فضائل انسان نسبت به سائر مخلوقات

” أَنْتَ‏ الَّذِی‏ أَفْضَلْت “؛ در آیه هفت سوره ی اسرا [آمده] است: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً “الاسرا؛۷۰_ و ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم، و آنان را بر مرکبهاى آبى و صحرایى سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه روزیشان کردیم و بر بسیارى از مخلوقات خود برتریشان دادیم، آنهم چه برترى؟ خداوند متعال در این آیه دو محبت را [اصطلاحاً] به رخ ما کشیده است؛ همچنین با کلمه ی قد آن را تأکید کرده است. خداوند [در این آیه] می فرماید که ما به بنی آدم احترام کردیم، و آنها را [به اصطلاح] تحویل گرفتیم. خداوند بندگان بد خودش را نیز تحویل می گیرد. خداوند در این عالم بر این است که همه را تحویل بگیرد. [در روز قیامت] که [به تعبیر قرآن] ” یوم تبلی السرائر”؟؟ [است،] هر که از نظر ها بیفتد، خودش را ساقط کرده است؛ و الّا خداوند تا آخر حیات، او را تحویل گرفته است، تا شاید برگردد و وضع خودش را درست کند. خداوند  نمی فرماید که ما متقین یا [به عنوان مثال] کسانی که نماز شب می خوانند را اکرام کردیم؛ بلکه می گوید ما بنی آدم را اکرام کردیم.

[در ادامه ی آیه فرمود:] … و حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْر”؛ بعضی از حیوانات فقط در آب می توانند زندگی کنند و بعضی ها در خشکی. ولی [خداوند می فرماید که] ما جولانگاه انسان را آب وخشکی قرار دادیم. می تواند دریا را تسخیر و در خشکی زندگی کند.

” وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً “؛ ما به بشر فضل [به معنای کثیر،] عطا کردیم؛ [یعنی] فضیلت هایی به او دادیم که بر کثیری از مخلوقات دیگر ندادیم. کلمه ی کثیر گاهی به معنا ی همه است [مانند این آیه:] ” اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراالاحزاب؛۴۱_ ؛ یعنی همیشه به یاد خدا باشید و هیچ گاه خدا را از یاد نبرید. [اما در آیه ی مورد بحث] احتمالاً، بشر را بر همه ی موجودات غیر انسی برتری داده است. به این معنا که چیز هایی اضافه و فراتر از آن چه همه دارند، به انسان داده شده است، که اگر آن اضافات را  نداشت، برای زندگی کردن دچار مشکل نمی شد، و می توانست مانند حیوانات دیگر، کار خودش را بکند؛ اما با این حال، [خداوند این] تجهیزات اضافی را به او عنایت کرده است، تا بتواند راه را سریع تر و بهتر ادامه دهد. چنین چیزی فضل است. خداوند متعال از فضل خودش و از زیادی هایی که دارد، به بشر عنایت فرموده است و بشر را ذوالفضائل قرار داده است.

 انت الذی فضلت”؛ خدایا! شما همانی هستید که به من فضیلت و برتری دادید. و چیزهایی به من عطا کردید که به هیچ موجودی آن را ندادید.

[از جمله امتیازات و برتری های انسان] حرف زدن است. می دانید که حیوانات مثل ما نمی توانند ما فی ضمیرشان را با عبارات مختلف بیان کنند. [وقتی] ما کسی را دوست داریم، با یک زبان با او سخن نمی گوییم؛ بلکه: با صد هزار جلوه برون آمد ی که من/ با صد هزار دیده تماشا کنم تو را. آیا دیده اید وقتی بشر کسی را دوست دارد، با چه عبارت هایی او را می ستاید؟ مثلاً می گوید: دوستت دارم، دورت بگردم، دلم برایت یک ذره شده است، خیلی دلم برایت تنگ می شود، جدایی ات را تحمل نمی کنم…[استفاده از] این عبارات مختلف، بیان کننده ی موقعیت مخصوص بشر است. غیر از بشر [کسی] نمی تواند اینقدر واژه استخدام کند و حقیقتی را با الفاظ مختلف در ابعاد گوناگون نشان دهد ۲۵:۰۰و جذب تجارب دیگران کند.

انسان وقتی تاریخ می خواند، [مانند این است که] به آزمایشگاهی وارد شده است و تمام آزمون و خطاهای گذشتگان را می بیند [و در نتیجه] دیگر خودش نیاز پیدا نمی کند که دوباره آنچه را که آنها آزمایش کرده اند، بیازماید. [بنا بر این، یکی دیگر از فضائل انسان نسبت به سایر مخلوقات، این است که] بشر می تواند علوم گذشتگان را کسب کند و [حتی برآن] اضافه کند. این فضیلت بشر است.

[همچنین] انسان می تواند عاشق باشد و خود را فدا کند؛ اما ملَک [مثل انسان] فداکاری ندارد. ملک معصوم و نور است. خداوند متعال ملک را مورد اکرام قرار داده و تحویل گرفته است و در مورد ملک می فرماید: عِبادٌ مُکْرَمُونَ ” الانبیا؛۲۶_ بلکه بندگانى گرامى و ارجمندند؛ اما ملَکی که خود را برای ملک دیگر یا پیغمبر و یا امامی فدا کند، وجود ندارد.

علی علیه السلام، برتر از ملائک

ملائکه در جریان [لیله المبیت که] حضرت امیر المومنین علیه السلام در بستر پیغمبر آرمیدند، تا جان پیامبر را حفظ کند، [نتوانستد مانند علی علیه السلام این فداکاری کنند.] [در آن زمان] حضرت علی علیه السلام برای جنگ و دفاع کردن نرفته بودند؛ بلکه می خواستند [برای پیامبر] سپر شوند و خود را فدا کنند، تا پیغمبر سالم بماند. وقتی حضرت علی علیه السلام قبول کرد که در بستر بخوابد، خداوند متعال به میکائیل و جبرئیل خطاب کرد: من شما دو نفر را برادر قرار دادم؛ حال شما که در محضر من هستید، اگر قرار باشد که یک نفر از شما فدای دیگری شود، کدام یک حاضر هستید، چنین کاری را انجام دهید؟ هر دو اعلان عجز کردند و گفتند که این [قدرت] در وجود ما نیست. در این هنگام خداوند متعال فرمود: “انظروا الی علی بن ابی طالب!” خداوند به حضرت علی ابن ابیطالب مباحات کرد و فرمود: علی علیه السلام را تماشا کنید؛ او حاضر شده است که فدای پیغمبر صلی علیه وآله شود، تا برادرش پیغمبر صلی الله علیه وآله به قیمت جانش زنده بماند.سپس خداوند آن ملائک را [به سمت بستر پیغمبر صلی الله علیه وآله] اعزام کرد. جبرئیل در بالای سر و میکائیل در پایین پای حضرت فرود آمدند و هر دو گفتند: “بخ بخ لک یا علی باحا بک الله الملائک؛ خدا به وجود تو و به ایثار و فداکاریت مباحات کرد.

 ایثار، از خصائص بشر است و فضیلتی به شمار می رود که بالا تر از آن فضیلتی نیست. لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ “آل عمران ؛۹۲_ هرگز به [حقیقتِ‏] نیکى [به طور کامل‏] نمى‏رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید. [ایثار] از محبوب گذشتن است. انسان محبوب تر از جان خویش دیگر چیزی ندارد؛ اما در جبهه، بسیجی ها ی ما [ایثار کردند.] جوان یازده ساله ی ما نارنجک به خودش بست و ایثار کرد. این فضیلتی است که خداوند متعال به ما عنایت کرده است.

ایام نورانی است. ایامی است که عاشقان رو به کوی معشوق خود آورده اند و موسی در چله ی عشق نشسته است، تا روز موعود فرا رسد که خودش و همه چیزش را قربانی کند.

 انسان [با قربانی کردن] چیزی می دهد و نزدیک می شود. [البته معنای] قربانی، فقط گوسفند کشتن نیست؛ [بلکه]” الصَّلَاهُ قُرْبَانُ‏ کُلِّ تَقِی‏ الکافی ج‏۳ ص ۲۶۵. [کسی که به خاطر خدا نماز می خواند، با اینکه] می توانست  مطالعه کند یا به تفریحش بپردازد، نماز خواندن را انتخاب کرده است و از همه چیز گذشته، برای نماز خواندن. این [مصداق] قربانی است.

 حضرت موسی [در این ایام] در چله ی عشق و ایثار نشسته است و در این چهل روز نه لقمه ای غذا از گلویش پایین رفته و نه جرعه ای آب [نوشیده است.] آن چنان سر مست بود، که اصلا به فکر غذا و آب و جسمش نبود.

بارالها! پروردگارا! به این ایام با برکت که عاشقانت سرا پای سرمست تو هستند، قسمت می دهیم که معرفت و شناخت خودت را به ما عنایت بفرمایید.