- مراحل شکر
- نیّت، مرحلهی اوّل عمل
- پاداش دادن به نیّت
- دعا، قرآن صاعد است
- اسرار دعا
- اسرار بزرگان
- دعاهای ائمّه، جوشش نور بود
- مفاتیح الجنان هدیهای به ساحت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- عمل به مفاتیح و قرآن
- همخوانی دل با دعا
- مراقبت از خود در مقابل تکبّر
- رقابت در علم و عبادت
- آیا مراقبت از انجام گناه ملاک نورانیّت است؟
- حقیقت بندگی
- آثار توقّعات بندگی
- بندگی یعنی تسلیم محض بودن
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
مراحل شکر
فرمودند ابتدای شکر معرفت منعم است، بعد معرفت نعمت و ارتباط آن با منعم، مرحلهی دوم حال است و مرحلهی سوم عمل.
نیّت، مرحلهی اوّل عمل
عمل هم در چند در بخش تعریف میشود، بخش اوّل آن عمل قلب است که عمل قلب ابتدائاً قصد است، اگر توفیق الهی یار انسان باشد، با قصد در تمام عبادت عابدین، جهاد مجاهدین و عرفان عارفین سهیم خواهد شد. «نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»[۱] کسانی که بین خود و خدا این آمادگی در وجود آنها است که اگر در کربلا بودند، امام حسین را تنها نمیگذاشتند و با این آمادگی عرضه میدارند: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکَ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً».[۲]
پاداش دادن به نیّت
خدای متعال به نیّت ثواب میدهد، «نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» یا «وَ لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»[۳] این در ابعاد مختلف قابل بررسی و ارزیابی است؛ یکی اینکه تا نیّت نباشد، عملی محقّق نمیشود، آنچه عمل را ایجاد و تولید میکند، انگیزه است. مسئلهی دوم این است که عمل معیار ارزش نیست، حسن عملی، حسن فعلی نمیتواند برای انسان منجی باشد، فاعل باید خوب باشد، فعل خوب گاهی از آدم بد هم فراوان است، کارهای خوب با نیّتهای بد انجام میدهند. «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»[۴] گاهی حرفهای خوب میزنند، حرفهای حق میزنند، لکن مقصد آنها حق نیست، این را پل قرار دادند، اهرم قرار دادند تا به اهداف باطل خود برسند. لذا در طول تاریخ افرادی که فاسد و ظالم بودند، کم نیستند که کارهای خیر انجام دادند، کارهای خوب انجام دادند، این کار فی نفسه خوب است، امّا وقتی قصد کنندهی کار خدا نیست یا قصد او شر است، این خیر مقدّمهی یک شر است، این نه تنها به فاعل کمک نمیکند، بلکه «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ»[۵] این نماز کار خوبی است، خیر العمل هم هست، امّا شکل نماز هیچ معیاری برای معراج یا سقوط نمازگذار نیست، اگر نماز ریایی باشد، نه تنها مقرّب نیست، بلکه نمازگذار در متن نماز خود شرک انجام میدهد که ابغض گناهان نزد پروردگار متعال شرک است.
دعا، قرآن صاعد است
لابد در این دعای سریع الاجابهی مفاتیح الجنان هم خواندید و توقّع و انتظار ما این است که یاران امام عصر، سنگرنشینان خودسازی و راهیان راه خدا، مهاجرین الی الله هم با قرآن انس فراوان داشته باشند و اساساً فکر و ذکر آنها قرآنی باشد و هم با دعاها که قرآن صاعد است، این اصطلاح را امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) برای اوّلین بار به کار بردند که دعا قرآن صاعد است، ولی بعد در حدیث هم دیدیم که ایشان هم از ائمّهی اهل بیت این را گرفتند. ادعیهی ائمّه (علیهم السّلام) از این جهت که «کَلَامُکُمْ نُورٌ»[۶] اینها از نزد خود حرفی نداشتند، هر چه گفتند بلندگوی خدا بودند و از جانب خدا حرف زدند. لذا دعاهای اینها قرآن صاعد است، منشأ الهی و عرشی دارد. هم دعا از تو اجابت هم ز تو.
اسرار دعا
خدای متعال دعاها را به اینها الهام کرده و از خدا گرفتند و به محضر خود او، به اذن او تقدیم داشتند. دعاها گنجینههای کشف نشده است، در دعاها اسراری وجود دارد که آن اسرار در روایات وجود ندارد، چون دعا مقام ارتباط امام با خدای خود بوده است. در روایات به تناسب ظرفیتها حضرات معصومین(علیهم السّلام) مطالب را القاء فرمودند «نُکَلِّمَ النَّاسَ بِقَدْرِ عُقُولِهِمْ»[۷] لذا نمیشد همهی اسرار را در روایات بازگو کنند، لذا روایاتی که به بعضیها گفتند، گفتند حقّ بازگو کردن آنها را ندارید.
امام باقر (علیه السّلام) ۹۰ هزار حدیث در اختیار جابر بن یزید جعفی قرار داد که اجازهی عنوان کردن آنها را نداشت، ۹۰ هزار حدیث سرّی داشت و حقّ بازگو کردن یکی از آنها را هم برای احدی نداشت. در قبال آن حقّ نقل ۱۶ هزار حدیث را هم داشت و آنها را هم نقل کرده است. ولی ۹۰ هزار حدیث بوده که هیچ کس نمیداند امام به او چه گفته است.
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
اسرار بزرگان
مرحوم آیت حق قطب العارفین میرزا علی آقای قاضی وقتی در جلسات معرفتی با خواصّ شاگردان خود مطالبی مطرح میکردند، گاهی بعضی آقازادههای ایشان میآمدند یا اشخاصی میآمدند که محرم این مطالب نبودند، ایشان فوراً مطلب را عوض میکردند و هیچ ردّ پایی از خود به جا نمیگذاشتند که چه اسراری مطرح است. مرحوم ملّا حسینقلی همدانی (اعلی الله مقامه) شاگردانهای شناختهشدهای دارند که همه میشناسند، مثل میرزا جواد آقای ملکی، مثل حاج شیخ محمّد بهاری، مثل مرحوم موسوی دردآبادی، مثل مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی، مثل مرحوم حاج شیخ علی زاهد قمی و… اینها شناخته شده هستند. ولی ایشان یک جلسهی سرّی در شبها داشته، معلوم نیست چه کسانی بودند که در دل شب با مرحوم ملّا حسینقلی همدانی جلسات آنها برگزار میشد، حتّی افراد آن جلسه هم معلوم نبود، بنا نبود کسی بداند که اینها اهل سرّ و اهل راز هستند.
دعاهای ائمّه، جوشش نور بود
دعاها از این جهت که ائمّه (علیهم السّلام) در مقام بندگی، در مقام التجاء، در مقام تضرّع و ابتهال بودند، این جوشش نوری آنها بود که به زبان آنها جاری میشده، لذا در مقام دعا اسرار بسیاری وجود دارد. این دعاهای مناجات شعبانیهی حضرت امیر (علیه السّلام) که جزء معجزات آن بزرگوار به حساب میآید یا دعای کمیل که ما گمان میکنیم میفهمیم و اینطور نیست، دعای کمیل فوق عقول ما است، در دعای کمیل مطالبی که برای اهل محبّت است، مطرح شده است. کسانی که اهل علم هستند یا مثل ما فی الجمله محبّتی دارند، در این حد محبّت داریم که دل ما برای امام حسین میسوزد، دل ما برای حضرت زهرا میشکند، این دلیل محبّت است. ولی آن محبّتی که انسان را بسوزاند، «الْمَحَبَّهُ نَارٌ تُحْرِقُ مَا سِوَی الْحَبِیب» آدم عاشق هر چه جز معشوق در وجود او و در قاموس زندگی او باشد، همه را خاکستر میکند، خود او هم وقتی در مقابل معشوق است، خود را تحمّل نمیکند، لذا بدون فانی شدن برای محبوب و شهید شدن برای او به هیچ چیزی قانع نمیشود، خود او و هر چه دارد از آن معشوق است، اصلاً شأنی جز مطرح شدن معشوق در وجود خود قائل نیست.
و دعای کمیل چنین آهنگی دارد؛ «صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ» یا «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیّماً» دعای کمیل افق بسیار بلندی دارد و حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) معارف بلندی را در دعای کمیل و مناجات شعبانیه با خدای خود مطرح کرده است و این سفره باز مانده، اهل آن از کنار این سفره استفاده میکنند.
مفاتیح الجنان هدیهای به ساحت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
مفاتیح الجنان واقعاً مفاتیح الجنان است، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی (اعلی الله مقامه الشّریف) این مفاتیح را به حضرت صدّیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) هدیه کردند. قبل از اینکه این نیّت برای آن بیاید، ایشان در پاسخ به درخواست عدّهای از ارادتمندان و معتقدین خود که از ایشان میخواستند کتاب دعایی هم بنویسد، ایشان پاسخ میداده: کتاب دعا به وفور نوشته شده است، من نیازی نمیبینم کتاب دعایی بنویسم. بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها) عنایتی میکنند، برای ایشان این انگیزه پیش میآید که من یک چیزی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه کنم، کتاب دعایی بنویسم و به بیبی تقدیم کنم، با این نیّت که هر کسی از این کتاب استفاده میکند، ثواب آن برای حضرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد، لذا خود را منها میکند، به این نیّت نبوده که به مردم دعا عرضه کند، به این نیّت بود که خود را به حضرت زهرا نزدیک کند. ایشان برای خدمت به حضرت زهرا این کتاب را مینویسد، سلام خدا بر حضرت زهرا، مادر ما، مادر امام زمان ما باد. حضرت زهرا هم به این مفاتیح برکت داد، یکی از امتیازات مفاتیح این است که رنگ حضرت زهرا دارد، در صندوق حضرت زهرا است و تحفهای است که این مرد به حضرت زهرا تقدیم داشته است. این نفوذ و وسعت آن هم دلیل بر این است که بیبی پذیرفتند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) مفاتیح را پذیرفتند، برای خود ایشان است.
عمل به مفاتیح و قرآن
نکتهی دومی هم که در آن بوده این بوده که مرحوم حاج شیخ وقتی این کتاب را برای چاپ دادند، قبل از آنکه اقدامی برای چاپ بشود، میرود دوباره میگیرد، بعد از یک سال برای چاپ میبرد. مدیر چاپ میگوید اگر در این یک سال که در اختیار ما بود، منتشر شده بود، همه استفاده میکردند. گفته بود وقتی دادم و به منزل رفتم، دیدم دارم چیزی را به مردم عرضه میکنم که خودم عمل نکردم، این یک سال مقیّد بودم که تمام آنچه را که به بازار حضرت زهرا عرضه میکنم، قبلاً خود من همهی اینها را عمل کرده باشم.
لذا تمام دعاها و مناجاتها، نمازها و زیارتنامههایی که در این مفاتیح وجود دارد، همهی اینها را خود نویسنده حدّاقل یک بار مرور کرده است. بنای ما هم بر این باشد که یک بار حدّاقل مفاتیح الجنان را به عنوان سیر در قرآن صاعد این دعاها، مناجاتها و نمازها را مزمزه بکنیم.
همخوانی دل با دعا
در محضر مرحوم آیت الله آقای بهجت (اعلی الله مقامه) ایشان هم یک مرتبه به خود من فرمودند و هم کس دیگری سؤال کرد و ایشان جواب دادند، همان جوابی که به ما فرموده بودند. فرمودند: همهی این دعاهای مفاتیح را بخوانید و ببینید کدام دعا دل شما را دگرگون میکند. قلب شما با کدام یک از این دعاها همخوانی دارد یا چه عبارتی از کدام دعا است که دل شما را تغییر میدهد، برای شما انقلاب ایجاد میکند، آن دعای مخصوص شما است.
از ایشان ذکر خاص میخواستند، فرمودند: باید در همهی دعاها گردش کنید، گمشدهی شما را خود دل پیدا میکند. وقتی انسان مرور کند، یک جایی میبیند گرفت، همینطور که برق بار دارد و میگیرد، دعاها هم بار دارد، باید ببینیم کدام یک دل ما را میگیرد، آن میتواند ذکر خاصّ ما باشد
این یکی از معیارها و راههایی است که انسان گمشدهی خود را در دعاها پیدا کند و البته هر کسی با مزاج خاصّ باطنی که دارد، اگر نزد طبیب روح باشد، به تناسب روحیهی او به او ذکر القاء میکند یا دستور العمل میدهد.
مراقبت از خود در مقابل تکبّر
این دستور العملهایی که از بزرگان نقل شده، از سیّد بحر العلوم و دیگران، کسی با خواندن نمیتواند به اینجا برسد، کارشناس میخواهد، اهل نظر میخواهد. اشخاص باید تحت مراقبت این داروها را مصرف کنند، اگر خوددرمانی مضر نباشد، مفید واقع نمیشود، گاهی هم خطرناک است، اوّلین خطر آن هم عجب است.
آن استاد اوّل غرور و تکبّر را در وجود انسان میخشکاند، بت نفس انسان را خرد میکند. وقتی انسان را از بتپرستی که امّ الاصنام صنم نفس خود انسان است… آنقدر که انسان با عبادت و علم بت میشود، با پول و سایر زرق و برقهای دنیا بت نمیشود، یک فرد پولدار نزد اولیاء و انبیاء حالت غرور ندارد، او هم در آنجا دچار کمبود میشود، ولی کسی که خیلی نماز شب خوانده، هیچ وقت ترک نشده یا مراقبت داشته، مدّتها هیچ دروغی نگفته، هیچ غیبتی نداشته است. یقین دارد که چشم او پاک است، اگر امام زمان بیاید و به چشم او نگاه کند، در خجالت امام زمان نیست که بگوید این چشم من، چشم خیانتکاری است که «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ».[۸]
اگر پاکیها و مراقبتها استمرار پیدا کند و انسان بدون استاد باشد، خود او یک بت میشود، دیگر در جایی جای نمیگیرد، دیگر کسی را قبول ندارد، دیگر زیر بار کسی نمیرود، اصلاً نمیشود با او مراوده داشت. اینها خطرهایی است که برای یک طلبه، برای یک اهل عبادت و نسک پیش میآید، ولی وقتی انسان خود را در ساحت مقدّس ائمّه دید، در ارتباط با معصوم دید یا با استادی که تالی تلو معصوم است، پیش رفت، او قبل از آنکه عمل را به ما بدهد، زمین دل را نرم میکند، تا نرمشی در دل نباشد، جذب نمیشود. روی صخره که بذر بپاشید، رویش نمیدهد، نه آب را جذب میکند، نه بذر را جذب میکند، این است که هیچ رویشی ندارد. دل انسانی که گرفتار حجاب انانیّت است، مثل سنگ است، هیچ کدام از این بذرهایی که پاشیدیم جذب زمین نشده است، رویش هم ندارد. فقط در اینجا انباشته شده و بار ما را سنگین کرده است. «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها»[۹]
رقابت در علم و عبادت
عالمی که علم او زیاد است، امّا علم خود را تحمّل نکرده، هضم نکرده، علم خود را ویترینی کرده که خود را در آن علم نشان بدهد، علم او وسیلهی جلب دیگران برای خودش بوده است. یک چنین کسی مشمول آیهی کریمهی «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» میشود. تکاثر تنها در مال نیست، در علم هم تکاثر است، در عبادت هم تکاثر است. خیلیها رقابت میکنند که کم نیاورند، اگر نماز شب فلان رفیق من ترک نمیشود، من علاوه بر نماز شب، آن دعاهای بعد از شب را هم میخوانم، من مقیّد هستم در قنوت خود مناجات بکنم، مثل بعضی از بزرگانی که در قنوت نماز شب خود تمام دعای ابوحمزهی ثمالی را با گریه میخواندند که مرحوم آقا سیّد جمال گلپایگانی یکی از اینها بوده که هر شب تمام دعای ابوحمزهی ثمالی را در قنوت نماز شب خود میخواندند و چه اشکها میریختند.
اینها برای فردی که خود را نساخته، تحت تربیت نبوده، ناظری برای او نبوده «لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً»[۱۰] در همینها خراب میشود. گاهی این مراقبتها اثر مکاشفهای هم دارد، انسان در اثر ترک گناه…
خود ریاضت یک مطلب مهمّی است، این مرتاضهای هند کارهای عجیبی میکنند که برای افرادی که آشنای به راه نباشند، خطرناک میشود. از گذشتههای انسان خبر میدهند، از آیندهی انسان خبر میدهند. خدا را قبول ندارد، ولی در اثر ریاضت به یک جایی رسیده و اشراف پیدا کرده است.
آیا مراقبت از انجام گناه ملاک نورانیّت است؟
در عبادتهای ظاهری و علوم رسمی هم همینطور است، وقتی انسان یک مسیری را میرود، هر کاری عکس العمل دارد، عمل است و عکس العمل. و خود مراقبت و گناه نکردن یک شکوفایی میآورد، یک شفّافیت میآورد، درهای بستهای به روی انسان باز میشود، در انسان تغییر ایجاد میشود، چیزهایی را خواب میبیند یا در ظاهر به جاهایی میرسد، امّا هیچ ملاکی برای نورانیت نیست، گاهی «ظُلُمَاتٌ فَوقَ ظُلُمَاتٍ» خدا این را استدراج کرده، این املاء الهی بوده است. خود این عبارتها دام بوده، خدا برای او دام گذاشته که در آخر بگوید: «أَنَا خَیْرٌ»[۱۱] همان بلایی که بعد از شش هزار سال عبادت به سر شیطان آمد. برای بعضی ملّاها و برای بعضی از متنسّکین همین پیش میآید. «مَا قَصَمَ ظَهْرِی إِلَّا رَجُلَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ»[۱۲] این جاهل متنسّک عوام نیستند، همین ما که یک صورت ظاهری از عبادتها میدانیم، امّا علم به باطن نداریم.
تو که ناخواندهای علم سماوات تو که نابردهای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی به یاران کی رسی هیهات هیهات
حقیقت بندگی
وقتی انسان خراباتی نشود، از خود بیخود نشود، چون آدم مست هیچ حسابی برای خود باز نمیکند، اینکه میگویند خراباتی است، این تشبیه از یک جهتی مقرّب است، از جهاتی هم مبعّد است. آدمی که چیزی به خورد او دادند و او را مست کردند، دیگر آبرو برای او مطرح نیست، خودش برای او مطرح نیست. تا انسان این حالت را در پیشگاه خدا پیدا نکند، حسابی برای خود باز نکند، هر کاری بکند به ضرر او تمام میشود، هیچ کدام از اینها انسان را به خدا نزدیک نمیکند. لذا مکاشفه و کرامت و شفا دادن هیچ ملاکی برای حقّانیت نیست، آنچه در دین است محض بندگی است. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن.
آثار توقّعات بندگی
لذا بعضی از دوستان بحمد الله توفیق دارند، زبان خود را مدّتی تحت نظر قرار دادند، چشم آنها زیر ذرّهبین بوده، بحمد الله پاک شدند. خیلی توقّع دارند که به یک جایی برسند، گاهی هم گله میکنند که پس چه شد، ما این کارها را کردیم. تا این چه شد را دارید، به هیچ جایی نمیرسید، چه میخواستی بشوی؟ تو بندگی کردی، خدا از تو یک چیزی خواسته بود، تو هم انجام دادی، چه توقّعی داری؟ این توفیقات را هم خدا داده، به خدا بدهکار هستی، شرمنده باش که شما نماز میخوانی. خیلیها هستند که روزی خدا را میخورند و…
اجمالاً این توقّع که درس خواندیم، چه شد، نماز شب خواندیم، چه شد، زیارت رفتیم، چه شد، این چه شدها دلیل بر این است که انسان دنبال یک چیزهایی بوده، خدا در کار او نبوده است. چون خدا در کار او نبوده، نتیجهای که نگرفته، وازدگی پیدا میکند، از طلبگی خود پشیمان میشود، از عبادتهایی که کرده پشیمان میشود. خیلیها هستند چلّه میگیرند که حاجت بگیرند، حاجت نمیگیرند، دیگر به کلّی از زیارت جامعه و از زیارت عاشورا هم خداحافظی میکنند، اصلاً خدا هم میخواست همین کار را بکند، امتحان است دیگر. انسان در بندگی «الْعَبْدُ وَ مَا فِی یَدِهِ لِمَوْلَاهُ» بنده مالک چیزی نیست «قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[۱۳] نماز ما از آن ما نیست، زیارت عاشورا که میخوانی، از آن تو نیست. امام حسین کرم کرده، تو کجا و حسین کجا؟ اصلاً تو حق نداری نام سیّد الشّهداء را به زبان بیاوری، با این زبانی که گناه کردی و آلوده است، به تو اجازه دادند یا حسین بگویی، به جای اینکه خجالت بکشی، تازه طلب هم داری که ما زیارت عاشورا خواندیم و به نتیجه نرسیدیم. تا زمانی که به دنبال نتیجه هستید، توقّع چیزی را نداشته باشید، به هیچ جایی نمیرسید.
بندگی یعنی تسلیم محض بودن
البته هر کاری اثر خود را دارد، انسان ملّا میشود، مثل تاجری که متاعی دارد و مردم را جلب میکند، ملّا هم مردم را جمع میکند، او از آن کاسبها خیلی زرنگتر است، کاسب را هم فریب میدهد، آنها را هم به دنبال خود میکشد. ولی در مسیر بندگی ملّا بودن هیچ تضمینی ندارد، این عبادتهایی هم که ما میکنیم هیچ تضمینی ندارد، انسان آمده بندگی کند، بنده مالک خود نیست، مالک عمل خود هم نیست، توقّع و طلبی هم از خدا و امام زمان ندارد. همین که آقا عنایت کردند، اجازه دادند که آمدی طلبهی امام زمان شدی، میخواهی چه کنی؟ درس میخواند، به درس خارج میرسد، تازه اوّل سرگردانی او است، چه شد؟ اصلاً برای چه میآمدی؟ تو آمدی نوکری بکنی، به اینجا آمدی کار به تو دادند، میگویی چشم، کار به تو ندادند، میگویی چه شد؟ تو نوکر هستی، باید منتظر باشی ببینی دستور چیست.
لذا کسانی که به تکلیف فکر میکنند، همیشه پیروز هستند. کسانی که به دنبال نتیجه هستند، میخواهند عارف بشوند، میخواهند صاحب رساله بشوند، میخواهند در تیتر روزنامهها بیایند، میخواهد تا یک زیارت عاشورایی خواند، فوراً حاجت او برآورده بشود، اینها به جایی نمیرسند، این راه، راه بندگی نیست. بندگی یعنی تسلیم، یعنی رضا، یعنی هیچ نداشتن.
[۱]– الکافی، ج ۲، ص ۸۴٫
[۲]– کامل الزیارات، ص ۲۳۷٫
[۳]– تهذیب الأحکام، ج ۴، ص ۱۸۶٫
[۴]– نهج البلاغه، ص ۸۲٫
[۵]– سورهی ماعون، آیات ۴ تا ۶٫
[۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۶٫
[۷]– الأمالی (للطوسی)، ص ۴۸۱٫
[۸]– سورهی غافر، آیه ۱۹٫
[۹]– سورهی جمعه، آیه ۵٫
[۱۰]– الکافی، ج ۱، ص ۴۵٫
[۱۱]– سورهی ص، آیه ۸۶٫
[۱۲]– غرر الحکم، ص ۶۹۶٫
[۱۳]– سورهی انعام، آیه ۱۶۲٫
پاسخ دهید