در این متن می خوانید:
      1. برکات عقل و تفکّر
      2. عقل حجّت خدای متعال
      3. قدرت تفکّر و نطق انسان
      4. استفاده از نعمت فکر
      5.  سرمایه‌ی فکر
      6. تشخیص عاقل از سفیه با بیان حضرت امیر (علیه السّلام)
      7. لزوم استفاده از فکر در گفتار و نوشتار
      8. نعمت تفکّر برای انسان
      9. قدم اوّل، فکر در مرگ
      10. پنج نکته راجع به مرگ و قبر و برزخ
      11. استیفای عمر انسان
      12. تفاوت مرگ و خواب
      13. مرگ در بیان امام محمّد باقر (علیه السّلام)
      14. احیای مردگان در قیامت
      15. تفاوت بعد جسمانی و روحانی انسان
      16.  زندگانی آیت الله شیخ محمّد تقی نجفی
      17. عنایت امام حسین (علیه السّلام) به آیت الله شیخ محمّد تقی نجفی
      18. برکت علم ایشان
      19. محدود بودن دنیا
      20. عدم محدودیّت در عالم برزخ
      21. عنایت امام رضا (علیه السّلام)
      22. محدود نبودن برزخ به زمان
      23. حاضر شدن اعمال در قیامت
      24. ندامت انسان از اعمال بد در برزخ
      25.  بازتاب اعمال انسان در برزخ
      26. مواعظ پیغمبر به قیس
      27. مسئله‌ی تمثّل فرزند و عمل
      28. خطاب انسان به فرزندان در برزخ
      29. جواب مال به انسان
      30. کمک خواستن از عمل در برزخ
      31. اثر اعمال بر انسان
      32. اثر عمل نیکو
      33. اثر عمل زشت
      34. تمثّل گناه به صورت حیوان
      35. اشک امام رضا (علیه السّلام) بر امام حسین (علیه السّلام)

برکات عقل و تفکّر

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها»[۱] یکی از امور در جمع کردن حواس، در تحصیل حضور قلب، در گسستن زنجیرهای وابستگی به عالم کثرت و پیوستن به عالم وحدت فکر کردن و تعقّل است.

عقل حجّت خدای متعال

عقل حجّت خدای متعال است، عقل چراغ راه و عقل پدیده‌ی عرشی است. اوّل مخلوق است که پرورگار متعال این چراغ را در درون همه‌ی انسان‌ها روشن کرده است. کسانی که با حجاب هوا و هوس مقابل نورافشانی عقل را نگیرند، عقل راه را روشن می‌کند. تعقّل، تفکّر بازگشت به اصالت انسان است.

قدرت تفکّر و نطق انسان

در منطق جنس و فصل انسان را که معرّفی می‌کنند، می‌گویند: «الإنسانُ حِیوانٌ نِاطق» انسان مرز مشترکی با حیوانات دارد که جنس او است، فصل انسانیّت ناطق بودن او است. ناطق را به معنی قدرت تفکّر می‌گیرند یا نه، نطق فرع بر فکر است. کسی که بایگانی خاطره‌ی او، ذهن او معلوماتی نداشته باشد، قدرت نطق ندارد. چرا بچّه حرف نمی‌زند؟ برای این‌که ذهن او نانوشته است، لوح جان او خطوطی ندارد، معلوماتی ندارد که به زبان بیاورد. حرف زدن خرج کردن معلومات است. وقتی خزینه خالی باشد، سکّه زدن خیانت به مردم است، بالا بردن تورم است. خزینه‌ی انسان پر باشد خرج بکند خرج نابجایی نیست، دارم که خرج می‌کنم. امّا خزینه خالی باشد، چاپ اسکناس و امثال این‌ها واقعیت ندارد، دیر یا زود هم به هم می‌ریزد.

استفاده از نعمت فکر

آدمی که صاحب فکر است، حرف او حرف است. آدمی که صاحب فکر نیست، صاحب عقل نیست حرف او محتوا ندارد، حرف او هوا است. لذا انسانی که ناطق است، نطق باید مبنا داشته باشد، فکر داشته باشد و متکّی به عقل و برهان باشد. ممیزّه‌ی انسان، فصل انسانیّت انسان همان فکر او است، همان اندوخته‌های درونی او است.

 سرمایه‌ی فکر

بنابراین فکر سرمایه است، فکر عقل است، فکر خزینه‌ی کشور هر فردی از افراد بشر است. اگر فکر نباشد خزینه خالی است، خزینه که خالی باشد حرف‌های او اعتبار ندارد، پشتوانه ندارد. عادت بکنیم هر حرفی می‌خواهیم بزنیم اوّل فکر بکنیم، فکر درست بکنیم، تحلیل درست داشته باشیم، مشروع بودن آن را، مفید بودن آن را محرز بکنیم بعد حرف بزنیم.

تشخیص عاقل از سفیه با بیان حضرت امیر (علیه السّلام)

وجود مقدّس حضرت امیر (علیه السّلام) فرمولی ارائه کردند که با ارائه‌ی این فرمول عاقل از سفیه تشخیص داده می‌شود، همین بود فرمود: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ»[۲] اگر خواستید ببینید کسی عقل دارد یا نه، ببینید وقتی می‌خواهد حرف بزند با فکر حرف می‌زند یا بی‌فکر حرف می‌زند. زبان عاقل پشت عقل او است، پشت قلب او است. اوّل دل کار می‌کند، فکر کار می‌کند، عقل روشنگری می‌کند بعد انسان حرف می‌زند. امّا «قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ‏ِ» امّا آدمی که گرفتار حماقت است، او فکر نکرده حرف می‌زند و کسی که فکر نکرده حرف می‌زند یا فکر نکرده مطلب می‌نویسد.

لزوم استفاده از فکر در گفتار و نوشتار

 نویسنده‌ای که نوشتار او براساس بینش درست، تفکّر صحیح نیست، این خیانت به جامعه می‌کند، وقت خواننده‌های خود را می‌گیرد ولی هیچ حاصلی عایدی ندارد. گوینده همین‌طور است، اگر زبان گوینده از وراء قلب او حرکت بکند، عقل او حرکت بکند حرف مفید می‌زند ولی اگر قلب او وراء زبان بود اوّل زبان کار می‌کند بعد به فکر می‌افتد عجب چرا آبروی خود را بردم؟ چرا غیبت کردم؟ چرا تهمت زدم؟ چرا آبروی یک مسلمانی را به مخاطره انداختم؟ چرا دلی را بی‌جهت رنجاندم؟ اگر زود حرف نزده بودم، فکر کرده بودم، قطع رحم نمی‌شود، یک فامیلی را آزار نمی‌دادم، یک مؤمنی را نسبت به خود رنجور نمی‌کردم.

نعمت تفکّر برای انسان

فکر بسیار خوب است، فکر پیشگیری می‌کند، فکر می‌سازد، فکر کلمات انسان را گزیده می‌کند، منتخب می‌شود، انسان حرف‌های قیمتی را انتخاب می‌کند، حرف مفت حرف بی‌فکر است. مفت یعنی هیچ ارزش ندارد، این حرف او هیچ ارزشی ندارد، حرف مفت می‌زند امّا کسی که حرف او ارزش دارد، خزینه‌ی فکر او به کار افتاده است و این دارد که خرج می‌کند، حرف معتبر می‌زند، حرف مفید می‌زند.

قدم اوّل، فکر در مرگ

حالا به چه فکر بکنیم؟ این سرمایه‌ را کجا به کار ببریم خیلی عایدی پیدا می‌کنیم؟ مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی فرمودند که اوّل قدم در مصرف فکر، فکر در مرگ است. مرگ امر بسیار مرموزی است.

پنج نکته راجع به مرگ و قبر و برزخ

در این جلسه به حول و قوّه‌ی خدا چند نکته راجع به مرگ و قبر و برزخ عرض می‌کنیم باشد که اهل فکر باشیم، بعد برویم در خانه بنشینیم ببینیم اگر این‌ها حق است چه کار بکنیم، چطور زندگی بکنیم، چطور حرف بزنیم، چطور تولید بکنیم، چطور خرج بکنیم، چطور معاشرت بکنیم که مبتلا نشویم.

استیفای عمر انسان

 قرآن کریم می‌فرماید که خدای متعال جان‌ها را در دو فرصت می‌گیرد. تعبیر می‌گیرد ندارد، استیفاء می‌کند، حقیقت آن چیزی را که انسان به آن انسان است را دریافت می‌کند. یکی موقع خواب است، یکی هم موقع مرگ است.

تفاوت مرگ و خواب

آن که مرگ همیشگی او نرسیده است یُرسِل خدای متعال آنچه را که گرفته بود، دریافت کرده بود برمی‌گرداند، ارسال می‌کند. امّا آن چیزی که بنا نیست به این عالم برگردد، یُمسِک نگه می‌دارد. خدای متعال کلمه‌ی ارسال و کلمه‌ی امساک را دارد. کسی که خواب می‌رود می‌میرد، خدای متعال جان انسان خواب رفته را نزد خود می‌برد، خدای متعال توفّی کرده است و کسی هم که خدای متعال عمر او را تمام کرده است، جان او را هم می‌گیرد امّا کسی که عمر او تمام نشده است، خدای متعال جان را دوباره ارسال می‌کند، به بدن می‌فرستد ولی آن وقت که ملک الموت آمده است، دیگر امساک می‌کند، نگه می‌دارد، برنمی‌گردد.

مرگ در بیان امام محمّد باقر (علیه السّلام)

 از امام محمّد تقی (علیه الصّلاه و السّلام) سؤال کردند که آقا مرگ چیست؟ حضرت فرمودند همین خوابی است که هر شب می‌کنید. مرگ همین خوابی است که هر شب همه‌ی شما دارید تمرین می‌کنید. بعد توضیح دادند. فرمودند گاهی خواب‌های خوشی می‌بینید وقتی بیدار می‌شوید می‌گویید ای کاش من را بیدار نکرده بودی. چه باغ‌هایی بود، چه دوستانی بود، در حضور پیغمبر بودم، داشتم با امام زمان حرف می‌زدم، حیف شد من را بیدار کردی. بعضی‌ها خواب پریشان می‌بینند. شده ما بعضی‌ها را بیدار کردیم، ما را دعا کردند، گفتند خدا به تو خیر بدهد که من را بیدار کردی. خیلی خواب سختی بود، خیلی به من سخت گذشت. آدم وقتی می‌میرد دیگر این بدن نیست ولی آن رؤیایی که وقتی انسان چشم روی هم می‌گذارد، خدای متعال جان او را می‌گیرد این رؤیا بعد از مرگ ما همین است. بدن نیست  ولی آنچه را که اندوخته کردیم همان حالتی که در خواب می‌بینیم، در عالم مرگ هم همان حالت‌ها تا قیامت است.

احیای مردگان در قیامت

در قیامت خدای متعال دوباره بدن‌ها را خلق می‌کند و روح در بدن دمیده می‌شود، یک فصل جدیدی است که مراحل دارد؛ هم مرحله‌ی جسمی دارد، هم برزخی دارد، هم فوق برزخی دارد ولی عالم برزخ جسم همراه نیست. چون جسم همراه نیست، مسائل در آن‌جا خیلی سریع است.

تفاوت بعد جسمانی و روحانی انسان

مرحوم کربلایی کاظم حافظ قرآن شده است امّا در عالم ظاهری حفظ قرآن نکرده است که چشم او آیات قرآن را ببیند، زبان او مدام تکرار بکند، قرآن را حافظ بشود. کسی بخواهد قرآن را حافظ بشود، حداقل باید شش ماه زحمت بکشد. گاهی چند سال زحمت می‌کشد تا قرآن را حفظ می‌کند. این برای این عالم است. چشم می‌بیند، گوش می‌شنود، زبان تکرار می‌کند آدم یک کتابی را یا قرآن را حفظ می‌کند ولی کسی را در عالم رؤیا، در عالم مکاشفه بخواهند حافظ قرآن بکنند مرحوم کربلایی کاظم شاید در یک لحظه -ما اسم آن را لحظه می‌گذاریم- همه‌ی قرآن را یک‌‌جا در قلب خود حاضر دیده است، همیشه هم این حضور را داشته است.

 زندگانی آیت الله شیخ محمّد تقی نجفی

مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد تقی نجفی -آقا نجفی اصفهانی مشهور است- از علمای به نام دوران مشروطیّت و قاجار است و جزء علمای مبارز است، در ولایت فقیه جزوه نوشته است، خود او اجرای حدود می‌کرده است، با عوامل قاجار مبارزه می‌کرده است و خوب اخوی ایشان حاج آقا نور الله کشتند. حاج آقا منیر جزء برادران ایشان است که جزء افراد خاصّ از نظر معنویّت و ظاهر است. این آقا شیخ محمّد تقی نجفی که آقا نجفی اصفهانی مشهور است و جزء اوتاد اولیاء است، کتاب‌هایی که نوشته است، در آن‌جا مکاشفات خود را گاهی ارائه فرموده است. از اساتید ایشان استاد ملّا حسین قلی همدانی، آقا سیّد علی شوشتری و دیگران بوده است، خیلی‌ها را دیده است.

عنایت امام حسین (علیه السّلام) به آیت الله شیخ محمّد تقی نجفی

امّا چیزی که بزرگان از ایشان نقل کردند، این است که دوران توقّف آقا نجفی اصفهانی در نجف بیشتر به ذکر و ورود و مسائل باطنی می‌گذشته است و فرصتی برای تمرکز علمی نداشته است. وقتی بنا می‌شود به ایران برگردد، سرمایه‌ای برای رواج دین در درون خود در بعد علمی نمی‌یافته است. به امام حسین (علیه السّلام) توسّل می‌کند و حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در عالم رؤیا همه‌ی کتب اربعه را در قلب ایشان می‌ریزد. یعنی این‌که کتاب اصول کافی، تهذیب، استبصار، من لا یحضره الفقیه را همه را در جان او بدون زمان داشته است. اگر می‌خواست در زمان این کتاب را تعلیم ببیند یا حفظ بکند، سال‌ها طول می‌کشید. امّا امام حسین عنایت کرد، یک‌جا دارای علو شد که در عالم ظاهر، در عالم اسباب، در عالم ماده باید در متن زمان و مکان به تدریج عاید می‌شد.

برکت علم ایشان

 وقتی ایشان را به تهران تبعید کرده بودند، خوب یکی از اهداف دستگاه سلطنتی این بوده است که این به این‌جا می‌آید علمای بزرگی است و مشهور نمی‌شود. آقا نجفی که می‌آید درس تشکیل می‌دهد، اعلان می‌کند که من همه‌ی روایات را با عنایت امام حسین در خزینه‌ی جان خود دارم و این از کرامات‌های امام حسین بر من است. یک نگاه به من کرده است، من این شدم. این امر شایع می‌شود، علمای بزرگ همه به درس ایشان هجوم می‌آورند، هر کسی از هر زاویه‌ای می‌خواهد ایشان را امتحان بکند می‌بینند دریا است، می‌جوشد هیچ کجا کم نمی‌آورد.

محدود بودن دنیا

این را عرض کردم برای این‌که بدانیم معطّلی ما در این عالم هم در رسیدن به نور، هم در رسیدن به علم برای تنگی این عالم است. ما از تنگنای چشم خود می‌خواهیم عباراتی را با مفاهیم به دست بیاوریم، طول می‌کشد یا از طریق گوش خود که گوش در زمان می‌شنود، همه‌ی صداها را یک‌جا نمی‌تواند بشنود. باید به تدریج کلماتی را استاد کلمه به کلمه، جمله به جمله بگوید و ما هم به تدریج بشنویم و این‌ها را در کمون جان خود ذخیره می‌کنیم، جمع‌بندی می‌کنیم، تحلیل می‌کنیم، اجتهاد می‌کنیم.

عدم محدودیّت در عالم برزخ

 بعد از سال‌ها به یک نیرویی می‌رسیم که حالا خود ما می‌جوشیم ولی وقتی چشم خود را از این عالم می‌بندیم، زمان نیست، مکان هم نیست. این‌که بدن آدم در عالم رؤیا این‌جا است ولی روح او در مکّه است، در کربلا است، در مشهد است با گذشتگانی که از دنیا رفتند ارتباط برقرار می‌کند. گاهی آن‌ها خبرهایی را می‌گویند بعد هم بررسی می‌کند می‌بیند همین‌طور است. این برای این است که در آن‌جا محدودیّت زمانی و مکانی مطلقا وجود ندارد.

عنایت امام رضا (علیه السّلام)

 مرحوم علّامه‌ی تهرانی (رضوان الله تعالی علیه) نوشتند که یکی از بستگان ما جزء صلحا بود، ایشان برای حاجتی مشهد مشرّف شده بودند ولی وارد حرم نشده بود. جلو کفش را درآورد به امام رضا (علیه السّلام) عرضه داشت من لیاقتی در خود نمی‌بینم که وارد حریم شما بشوم. من برای گدایی آمدم، اگر عنایتی کردید، مورد کرم شما قرار گرفتم آن وقت معلوم می‌شود لیاقت پیدا کردم که داخل بشوم. همان‌جا ساعت‌ها بیدار می‌ماند و به خواب می‌رود. آقا علیّ بن موسی الرّضا در عالم رؤیا می‌آیند با نوک انگشت خود ایشان را تکان می‌دهند، می‌گویند بلند شو. تا امام رضا را می‌بیند، هل می‌شود، بلند می‌شود به پاهای مبارک آقا امام رضا می‌افتد. حضرت رضا افتخار می‌دهند بازوهای او را می‌گیرند و او را بلند می‌کنند، می‌فرمایند این چه کاری است که داری می‌کنی؟ می‌گوید وقتی بیدار شدم و امام رضا را در خواب دیده بودم، شاد شدم رفتم وضو گرفتم -شب جمعه بود- رفتم در مسجد گوهرشاد مشغول دعای کمیل شدم. در حال قرائت دعای کمیل دوباره به خواب رفتم. این بار دیدم که یک پیرمردی با محاسن خضاب شده، محاسن حنا گذاشته سرخ پیش من آمد گفت بلند شو برویم. من با ایشان حرکت کردم، ما را به مکّه و کربلا و اعتاب عالیات برد و بعد هم در آسمان‌ها سیر داد. من از کنار هر شهری که از آن بالا عبور می‌کردم، تمام افراد آن شهر را می‌شناختم و همه‌ی امور مخفی آن‌ها را می‌دانستم. بعد هم از فامیل‌هایی که از دنیا رفتند سراغ گرفتم، هر امری که برای من مجهول بود، آن‌ها را می‌پرسیدم. اسراری که برای من تا آن وقت سر بود همه را پرسیدم.

محدود نبودن برزخ به زمان

یک سیر جامعی بود که هم دنیا را گشتیم، هم آسمان‌ها را سیر کردیم، هم گذشتگان و علمای برجسته‌ی گذشته را، از همه‌ی آن‌ها اطّلاع گرفتم بعد که می‌خواستم بیدار بشوم گفتم چقدر طول کشیده است؟ گفت پنج دقیقه. به ساعت خود نگاه کردم دیدم پنج دقیقه است. اوّل گفت پنج دقیقه، من هم به ساعت خود نگاه کردم دیدم پنج دقیقه است امّا آخر به من گفت نه اصلاً این‌جا زمان نبود، این پنج دقیقه را من همین‌طور گفتم، از زمان خارج شده بودی. تمام این مسائلی که دیدی در لا زمان بود. بیدار که شدم دیدم نه واقعاً آنچه در خواب دیدم، واقعیت بوده است، اسراری را که برای من کشف شده است، این خیال نبود، واقعیت بود. مرحوم علّامه‌ی تهرانی می‌گوید ایشان سه روز در مدینه آنچه را که به نظر ایشان در پنج دقیقه گذشته می‌گفت و ما می‌نوشتیم و چیزهای عجیبی برای او کشف شده بود.

حاضر شدن اعمال در قیامت

در عالم برزخ انسان به محض این‌که می‌میرد تمام عمر خود را که در ۶۰ سال یا در ۷۰ سال سپری کرده است، یک‌جا می‌بیند. تمام معصیت‌ها، تمام اعمال خیر یک‌جا همه در نزد او حضور پیدا می‌کند. آن عالم، عالم جمع است، عالم پراکنده نیست. «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً»[۳] یک روزی است که هر کسی، هر نفسی آنچه از کارهای خیر انجام داده است، همه را حاضر می‌بیند. «وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» متأسّفانه کار بد خود را هم می‌بیند.

ندامت انسان از اعمال بد در برزخ

همان بدی‌ها را که می‌بیند می‌گوید «یا لَیْتَنی لَیْتَ بَیْنی»[۴] ای کاش بین من و این بدی‌ها بین مغرب و مشرق فاصله بود، ای کاش من دیگر به این‌ها نمی‌رسیدم، ای کاش با این‌ها نبودم. گاهی هم به دوست‌های بدی که داشته است می‌گوید: «لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ‏ُ» عجب آدم بدی بودی نمی‌دانستم که این‌قدر من ضرر می‌کنم. اجمالاً آنچه را که به تدریج در طول مدّت برای انسان حاصل می‌شود در عالم برزخ، در عالم قبر همه یک‌جا بدون هیچ حجابی و فاصله‌ای به او تحویل می‌دهند.

 بازتاب اعمال انسان در برزخ

وجود مقدّس حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) دارند برای این‌که انسان وقتی جان داد «فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ‏»[۵] این اعمالی که انجام دادیم، همه یک‌جا به استقبال ما می‌آید و ملک الموتی که جان ما را قبضه کرده است، ما را تحویل عمل خود می‌دهد، آدم مهمان عمل خود است. «إِنْ خَیْراً فَخَیْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَرٌ».[۶]

مواعظ پیغمبر به قیس

این است که قیس خدمت حضرت نبی مکرّم اسلام محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد، عرضه داشت یا رسول الله من را مؤعظه بکنید. وجود مقدّس حضرت رسول فرمودند که تو می‌میری، برای خود خلیطی، دوستی تدارک ببین که او زنده باشد در آن وقتی که تو می‌میری، دیگر کاری از تو ساخته نیست او بتواند برای تو کار بکند و آنچه که به عنوان دوست می‌تواند همسفر تو باشد که این جزء فرمول‌های سعادت برای بشر این است که «الرَّفِیقَ ثُمَّ الطَّرِیقَ»[۷] آدم وقتی می‌خواهد به سفر برود، باید یک کسی که راه را بلد است، یک کمک سفری داشته باشد. آدم جایی که نرفته است، ناآشنا است می‌رود آن‌جا دچار مشکل می‌شود. باید با یک بلد را همراه بشود. عالم مرگ هم سفری است که دیگر برگشت ندارد. در این سفر ما دوست می‌خواهیم.

مسئله‌ی تمثّل فرزند و عمل

دو تا حدیث در این زمینه است یکی مسئله‌ی تمثّل مال و فرزند و عمل موقع آمدن حضرت عزرائیل است. وقتی انسان می‌بیند دیگر ارتباط او با این عالم قطع می‌شود، مال و فرزند او در مقابل چشم او به صورت مثالی می‌آید، عمل او هم می‌آید.

خطاب انسان به فرزندان در برزخ

به فرزندان خود روی می‌کند می‌گوید من برای شما خیلی رنج‌ها بردم، خیلی خون جگرها خوردم. چه کمکی می‌توانید به من بکنید؟ آن‌ها می‌گویند ما تا نزدیک قبر با تو می‌آییم ولی از آن به بعد دیگر هیچ همراهی از ما ساخته نیست.

جواب مال به انسان

مال هم به او می‌گوید من تنها کمکی که به تو می‌کنم همین کفن تو است. من حتّی در قبر و کنار قبر هم دیگر نمی‌آیم، همین به اندازه‌ی کفن است.

کمک خواستن از عمل در برزخ

به عمل خود روی می‌کند می‌گوید من نسبت به تو خیلی بی‌علاقه بودم، برنامه‌ای برای تو نگذاشته بودم. عمر خود را برای مال صرف کردم، عمر خود را برای فرزندان خود صرف کردم که الآن از آن‌ها کاری برنمی‌آید ولی نسبت به تو که بی‌مهری می‌کردم، تو چه کاری می‌توانی برای من بکنی؟ عمل می‌گوید من با تو تا همیشه دوست هستم. آدم بخواهد در عالم قبر، در عالم برزخ انیسی داشته باشد مهربان باشد، آدم را آن‌جا از تنهایی نجات بدهد، اعمال صالح او است، کارهای خیر او است، عبادت‌های او است. غنیمت بشمارید می‌رویم تنها می‌مانیم و به عمل‌های ظاهری هم اکتفا نکنید عمل با اخلاص آن‌جا برای انسان مفید است، عمل بدون اخلاص برای انسان فایده ندارد. بعد پیغمبر خدا فرمودند این عمل انیس تو است.

اثر اعمال بر انسان

مرحوم شیخ بهائی (اعلی الله مقامه) می‌گوید در تخت فولاد اصفهان با یک عارفی برخورد کردم گفتم از دیده‌های خود یک چیزی برای من بگو. گفت که من در عالم تفکّری که در میان این قبرها داشتم، یک جنازه‌ای را تشییع کردند، آوردند این‌جا دفن کردند.

اثر عمل نیکو

وقتی مشیّعین برگشتند من دیدم چه نسیمی، چه بوی خوشی. یک بوی عطر دل‌انگیزی بود که من در عمر خود یک چنین عطری را استشمام نکرده بود. گفتم این بو از کجا می‌آید، این عطر چه است؟ درست به اطراف خود نگاه کردم دیدم یک جوان، سفیدپوش، زیبا، دلربا این بوی خوش از این جوان زیبا است، با این وجاهت، با این جمال عطر خوشی هم دارد. این مسیری را که میّت را برده بودند، تشییع می‌کردند و من دیدم همان مسیر تشییع جنازه را عبور کرد و سر آن قبر رفت. سر قبر نشست و بعد از آناتی دیدم نیست شد. احساس کردم به داخل قبر رفت.

اثر عمل زشت

 فاصله‌ای نشده بود دیدم یک بوی عفن بسیار زجردهنده‌ای است که یک چنین بوی بدی را من در این عالم ندیده بودیم، مرگبار است خیلی بوی بدی است، نمی‌شود آن را تحمّل کرد. باز به اطراف خود نگاه کردم دیدم یک سگ خطرناکی با یک حالت غضب دارد حرکت می‌کند، باز همان مسیری که تشییع‌کننده‌ها رفته بودند در آن مسیر دارد می‌رود. او هم سر قبر رفت و ناپدید شد. متحیّر ماندم چه خبر است؟ این عالم چه اسراری دارد، ما از اسرار این عالم بی‌خبر هستیم. در عالم بهت خود بودم، دیدم آن جوان خوش بوی رعنای وجیهی که با آن قد بلند خود، با آن قد سروگونه‌ی خود، با آن جمال دل‌آرای خود، با آن بوی خوش خود رفت و حالا دیدم همان از قبر بیرون آمد در حالی که زخمی بود، شکست خورده جلو رفتم و او را قسم دادم که تو چه کسی هستی، چرا به این روز افتادی؟ گفت مجموعه‌ی اعمال خیر او من بودم. مأمور شدم که بروم با او دوست باشم، در عالم برزخ و قبر تنها نماند. نزد او رفتم، من را دید خوشحال شد، تازه می‌خواست با من دوست بشود و انس بشود. اعمال بد او به صورت یک سگ، خطرناک وحشتناک وارد شد و به من حمله کرد، من از خود دفاع کردم ولی قدرت او بیشتر بود، من را بیرون کرد. حالا آن صاحب جنازه، صاحب آن عمل بد با اعمال بد خود همنشین شده است که آن‌جا شکنجه‌ی او است.

تمثّل گناه به صورت حیوان

 بیایید توبه بکنید به خدای متعال قسم این حرف‌ها حق است. و الله این حرف‌ها حق است. گناهان به صورت حیوانات، به صورت گزنده‌ها، به صورت درنده‌ها در قبر با انسان دوست است. ان‌جا هم زمان نیست بگذرد، لا زمان است. تمام اعمالی که در مدّت زمان طولانی جمع شده است، یک‌جا با انسان است چه خوبی‌ها و چه بدی‌ها.

اشک امام رضا (علیه السّلام) بر امام حسین (علیه السّلام)

بوی محرم می‌آید. باید به در خانه‌ی امام حسین برویم. جا نمانیم، ما هم حر امام حسین بشویم، ما هم زهیر امام حسین بشویم. شبیب می‌گوید در اوّل ماه محرم بود، به خدمت امام رضا رسیدم، دیدم علیّ بن موسی الرّضا مغموم است، محزون است. فرمود: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السّلام)»[۸] اگر خواستی برای کسی گریه بکنی برای جد من حسین گریه بکن. «فَإِنَّهُ ذُبِحَ‏»  زیرا که جدم حسین را سر بریدند، او را ذبح کردند. «کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ‏» همان‌طور که گوسفند را سر می برند، جد من را سر بریدند.


[۱]– سوره‌ی زمر، آیه ۴۲٫

[۲]– نهج البلاغه، ص ۴۷۶٫

[۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۳۰٫

[۴]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۸٫

[۵]– نهج البلاغه، آیه ۱۶۱٫

[۶]– الکافی، ج ‏۲، ص ۲۹۴٫

[۷]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۸، ص ۲۰۹٫

[۸]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۳۰٫