- عزم و اراده، مؤثّر در عمل قلب
- نتیجهی تعظیم در برابر خدا
- تحمید خدا نتیجهی انعکاس عظمت او در جان ما است
- تفکر، کار دیگر قلب
- بیارزش بودن عمل بدون فکر
- عالم فعل خداوند است
- آثار لطف خداوند
- عزم و اراده برای رسیدن به خیر و نیکی
- دعا برای کافر و ظالم
- چگونگی برخورد با دشمن
- حکومت در اسلام مجرای هدایت حق تعالی
- رحمت نسبت به عموم مردم
- وجود پیامبر منّت خداوند بر بشر
- متانت در عزاداری
- شرح صدر
- مسئلهای راجع به عکس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
- مدیریت خانواده
- طریقهی اخلاص
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ سَلَامَ مُخْلِصٍ لَکَ فِی الْوَلَاء» ِ
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»
«أما عَِمَلُ القَلب فَالقَصدُ إلَى تَعظیمِه وَ تَحمیدِه وَ تَمجیدِه»[۱] امروز هرچه تأمّل کنید ظرفیّت دارد، عمل انسان عمل جوارحی نیست، عمل جوانح مهمتر از عمل جوارح است. باید دل فعّال شود، فؤاد که مورد سؤال در پیشگاه خداوند متعال قرار میگیرد. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[۲] دل باید هم همیشه مشتعل باشد و هم اینکه در خط باشد، به تعبیر مرحوم آیت الله خوشوقت عقربهی دل باید به سوی خدا باشد. این قلب نباید تعطیل شود «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها»[۳] که در قرآن میگوید، بعضیها که شبیه حیوانات هستند بلکه پستتر هستند ویژگی آنها این است که چشم دارند ولی نمیبینند، گوش دارند ولی نمیشنوند، دل دارند ولی نمیفهمند. این خیلی بد است، آدم از این نعمت الهی که خدا به انسان داده است و با دل میتواند پرواز کند استفاده نکند، دل تعطیل باشد یا نه مسیر او بد باشد و محلّ ورود شیاطین باشد «لَوْ لَا أَنَّ الشَّیَاطِینَ یَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِی آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ»[۴] اگر شیاطین در قلوب آدم طواف نداشتند، رفت و آمد نداشتند، بنی آدم ملکوت آسمانها را تماشا میکرد «لَنَظَرُوا» قطعاً چشم دل اینها باز میشد و آنچه نادیدنی است میدیدند، تماشا میکردند.
عزم و اراده، مؤثّر در عمل قلب
عمل قلب، فعّال بودن قلب به این است که انسان سراسر عزم باشد، گرفتاری حضرت آدم این بود که «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»[۵] حضرت آدم خیلی جوان مرگ شد، در بهشت بیش از نُه ساعت توقّف نداشت همین قدر حسرت برای او باقی ماند، چرا؟ برای اینکه «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».
انسان باید مصمّم باشد، صاحب عزم و عزیمت باشد، ارادهی فولادین داشته باشد و علی الدّوام اراده بر همهی امور او حاکم باشد. ولی مسیر و جهت اراده در چه مسیری باید باشد؟ باید در مسیر تعظیم حق تعالی که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِم وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»[۶] هرچه خدا در جان انسان، عظمت او تجلّی کند در نظر انسان ما سوی الله تحقیر میشود. امیر المؤمنین (سلام الله علیهما) در مورد وجود نازنین پیغمبر میفرمایند: «حَقَّرَ الدُّنْیَا»[۷] پیامبر دنیا را تحقیر کرد، کوچک شمرد. چرا پیغمبر دنیا را تحقیر کرد؟ برای اینکه خدا را داشت، کسی که خدا را داشته باشد دنیا خیلی کوچکتر از آن است که آدم دل خود را به اینجا آلوده کند، گرفتار اینجا کند.
نتیجهی تعظیم در برابر خدا
تعظیم حق تعالی موجب میشود که ما سوی الله واقعیّت خود را که جز خدا هرچه است سراب است «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ»[۸] جز خدا حقیقتی نیست، حقّ مطلق آن است، جلوههای او حق است که اسم آن وجه الله است و به جز خدا و جلوههای او سراب است و اصلاً واقعیّت ندارد، همهی آنها نمود است، ریاست نمود است، این لذایذ جسمی همه اوهام هستند، لذایذ وهمی هستند و انسانی که اهل مراقبه است عظمت خدا را مییابد.
تحمید خدا نتیجهی انعکاس عظمت او در جان ما است
دوّم تحمید است، اگر خدا عظمت مطلق دارد جز خدا هیچ موجودی دلبری ندارد، تأثیر هم ندارد، نقشی هم در سرنوشت ما ندارد. لذا حمد مخصوص حق تعالی است، او است که باید ستایش شود. تمام صفات خدای متعال جمیل است و همهی دادههای او از روی اختیار است و تحمید حق تعالی انعکاس عظمت او در جان ما است که انسان محبّت حق را مییابد و همواره حالت او حالت حمد و ستایش خدا است، بدهکاری و تمجید او است. خدا مجید است، صاحب مجد است، علوّ است، بالا است و ما پایین هستیم. اگر خفّت و فقر و حقارت خود را بیابیم مجد خدا برای ما یافتنی خواهد بود.
تفکر، کار دیگر قلب
«وَ التَفَکُر فِی صَنائِعه»[۹] آن قصد، آمادگی سیر ارادی است و یکی دیگر از کارهای قلب فکر است «وَ کَانَ أَکْثَرَ عِبَادَهِ أَبِی ذَرٍّ (رضی الله تعالی عنه) التَّفَکُّرُ» [۱۰] حضرت ابیذر که جزء خاصّان نبیّ مکرّم اسلام و امیر المؤمنین و اهل بیت (علیه السّلام) است و وجود نازنین حضرت امیر وقتی برای مشایعت جناب ابوذر که عثمان او را تبعید کرد و حضرت علی و فرزندان ایشان او را مشایعت کردند، امیر المؤمنین به فرزندان خود فرمودند: به مشایعت عموی خود حرکت کنید، یعنی معلوم میشود که ابیذر خیلی نزدیک بوده است، حضرت علی او را برادر خود میخواند و بچّهها را به عنوان ارتباط با عمو به مشایعت فرا میخواند. امتیاز حضرت ابیذر متفکّر بودن او بوده است.
بیارزش بودن عمل بدون فکر
عمل بدون فکر ارزش بالایی ندارد، هر عملی که به فکر تکیه زده باشد از فکر نشأت گرفته باشد آن عمل باطن دارد، عمل با معرفت است. ولی اعمال، نُسُک، عباداتی که بر اساس عادت قشری است، شناختی، معرفتی، فکری او را حمایت نمیکند، همراهی نمیکند، آن ارزش بالایی نخواهد داشت. حالا اگر انسان فکر را منوط کند در چه چیزهای فکر کند؟ ما در مباحث مسجد عرض کرده بودیم که مرحوم آقا میرزا جواد یک سیری دارد، اگر انسان صنع الهی را نظر کند واقعاً در حیرت میماند، دل او میرود، مجذوب آن میشود، که صنع زیبای خدا جمال خود را در صنایع خود ارائه فرموده است.
عالم فعل خداوند است
آدم در افعال خدا فکر کند همه چیز را فعل الله میبیند، چیزی در عالم باشد که آن کار خدا نباشد و فعل خدا نباشد شما پیدا نمیکنید. آدم کسی را که دل به او داده است کار او هم در اوج محبوبیّت است، بنابراین زندگی برای انسان مرغوب میشود، محبوب میشود. توحید افعالی اقتضا میکند که ما هم کارهای خود را علاوه بر اینکه عالم فعل خدا است، صنع خدا است، خود ما و کار ما فعل الله است، ما کارهای نیستیم نماز ما کار خدا است، خدا زبان ما است، ما که نمیگوییم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» او است که میگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» ما مجرای فیض خدا هستیم، ما گوینده نیستیم، ما بیننده نیستیم، ما شنونده نیستیم همه برای او است ما هم مجاری او هستیم.
آثار لطف خداوند
«وَ آثارَ لُطفِهِِِِ» یکی از صفات اولیای خدای متعال و اسماء حسنی او این است که او لطیف است و همهی این موجودات آثار لطف حضرت حق (سبحانه و تعالی) است. در هیچ جای عالم شما سختی نمیبینید، همه رحمت است، همه نرمش است، حتّی جهنّم او همه جذبه است. «وَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»[۱۱] لذا از دید عارف خود جهنّم از الطاف خداوند منّان است و کسی اهل توحید باشد هرگز از جهنّم، از آن جهت که کار خدا است، مظهر انتقام الهی است، مظهر غضب خدا است، همهی صفات خدا زیبا است حتّی انتقام او زیبا است، بنابراین «فَفی نِظامِ الکُلِّ کلٌّ مُنتَظَم»[۱۲] این در نظام کل جایگاه خود را دارد، اگر او نبود عالم زیبا نمیشد. اینکه دشمنان الهی خوراک جهنّم هستند خود این زیبایی دارد «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونََ»[۱۳] زیبایی عالم این است که خدا اینها را با یک چوب نمیراند، با یک چشم نمیبیند هر کدام را در جای خود قرار میدهد. هر کدام از اینها لطف حق تعالی است، حضرت زین العابدین که برای مختار طلب مغفرت کرد و بعد امامان دیگر، این کار او خیلی لطف بود، و لطیف بود. همهی عالم آثار لطف خدای متعال است.
عزم و اراده برای رسیدن به خیر و نیکی
کار سوّمی که قلب باید انجام دهد «وَ العَزم عَلَى إیصالِ الخِیر»[۱۴] آن سه مسئله که تعظیم و تحمید و تمجید حق تعالی بود ارتباط ما با هستی مطلق بود و اساس هستی خود ما بود. حالا با جلوههای آن باید چه کار کنیم؟ «وَ العَزم عَلى إیصالِ الخِیر و الإحسانِ إلى کافَهِ خَلقِهِ» وجود انسان باید خیر محض شود «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ»[۱۵] همانطور که در مورد حضرت موسی بن جعفر هم این حدیث وجود دارد که «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ» و خود خدا هم «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ» است، او خیر محض است «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»[۱۶] بدیها از ما است ولی خوبیها مطلقاً از حق تعالی است. اگر انسان مظهر خدا شد خیر محض میشود، برکت برای عالم میشود «وَ العَزم عَلى إیصالِ الخِیر و الإحسانِ إلى کافَهِ خَلقِه» حتّی نسبت به کفّار، نسبت به فسّاق، نسبت به اشرار، ما باید برای آنها هم دلسوز باشیم و قصد نجات آنها را داشته باشیم.
دعا برای کافر و ظالم
مرحوم سیّد بن طاووس، سیّد اهل مراقبه، در اقبال دارند که این بزرگوار شب قدر من دیدم که میگوید ما که نمیتوانیم جلوی ظلم ظالم را بگیریم برای آنها هم دعا کنیم که خدا شرّ آنها را کم کمند، دل آنها را رئوف کند. بنابراین وجود نازنین پیغمبر خدا نسبت به کفّار هم «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً»[۱۷] تمام وجود او میجوشید که اینها جهنّمی نشوند و با همهی وجود به سراغ اینها میرفت و استقامت میکرد، از لجاجت اینها خسته نمیشد، نفرین نمیکرد. کتکهای آنها را تحمّل میکرد، ناسزاهای آنها را تحمّل میکرد بالاخره یک جا آنها را شکار میکرد. اینکه انسان ظرفیّت نبوی داشته باشد «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینََ»[۱۸] وجود نازنین پیغمبر خدا رحمه للعالمین است، علمای دین هم که خلفای پیغمبر هستند و پیغمبر در حقّ آنها دعا فرمودند: «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی»[۱۹] باید با یک ظرفیّت جهانی با کافّهی خلق ارتباط احسانی، هدایتی، دعائی داشته باشند «إیصالِ الخِیر و الإحسانِ إلى کافَهِ خَلقِهِ».
چگونگی برخورد با دشمن
این خیلی مهم است که برخورد انسان با دشمن در جنگ، در مقابله، در مناظره و بحث با اینها بنا نداشته باشد که پیروزی را به نام خود رقم بزند، بنای او بر این است که او را نجات دهد. گاهی به قیمت کوتاه آمدن خود و گاهی با اعمال قدرت او را نجات میدهد. اگر جنگ میکند یا صلح میکند و اگر پیروز میشود یا شکست میخورد این برای او اصلاً مهم نباشد بلکه آن چیزی که مهم است «لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ ْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ»[۲۰] وجود انسان برای خلق خدا سود باشد، کفّار هم «نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِِ»[۲۱] مؤمنین «أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ» و غیر مؤمنین «نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» لذا جناب مالک اشتر در تصدّی ولایت از علی (علیه السّلام) چنین مأموریّتی دریافت کرد و «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ بِالرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفِ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ»[۲۲] مالک نه اینکه به صورت تاکتیکی بروی به اینها اخلاق خوب نشان دهی که دل آنها را شکار کنی، نه قلب تو ۱- پر از رحمت باشد، ۲- محبّت باشد ۳- لطف باشد. به همه، نه به مؤمنین، نه به مقدّسین، نه به علما هر کس تحت رُعایت تو است «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»[۲۳] شما در محدوده و شعاع وجود خود هر کسی را که میتوانی احساس مسئولیّت نسبت به او کنی، این سه مرتبه از خوبیها را باید در وجود خود احراز کنی، مرتبهی اوّل رحم است، نسبت به همه رحمت داشته باش، دوّم کافر را، فاسق را دوست داشته باش گاهی «أَنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ»[۲۴] از آن حیث است که خلق خدا است، فطرت الهی دارد باید محبوب شما باشد، شما کافر را هم دوست داشته باشید و به او لطف داشته باشید، هم رحمت شما عمومی باشد، هم محبّت شما فراگیر باشد و هم لطف شما عام باشد.
حکومت در اسلام مجرای هدایت حق تعالی
این دستور حضرت امیر (علیه السّلام) یعنی حکومت در اسلام مجرای هدایت حق تعالی است و خدا بندگان خود را دوست دارد و چون بندگان خود را دوست دارد برای همه پیغمبر را فرستاده است، قرآن را «کَافَّهً لِلنَّاسِ»[۲۵] فرستاده است. خداوند منّان از افاضهی فیض احدی را محروم نمیکند، رحمان است و رحیم است و پیغمبر این حالت را داشتند. واقعاً با همهی وجود برای هدایت کفّار تلاش میکردند اگر مبغوض باشد، دشمن باشد که برای او مهم نیست «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً»[۲۶] نشانهی محبّت شدید پیغمبر است. عین بچّهای که در دامن پدر مبتلا به غدّهی سرطانی است و دارد میمیرد و پدر دارد اشک میریزد، اینهایی که غدّهی سرطانی بیایمانی و بدبختی دارند پیغمبر نسبت به اینها محبّت پدرانه دارد و برای اینها اشک میریزد.
رحمت نسبت به عموم مردم
بنابراین نسبت به عموم مردم هم باید رحمت ما شامل باشد، رحمتی که از روی عاطفه است، از روی ترحم کافی نیست باید دوست داشته باشیم، ما باید گرایش داشته باشیم که اینها را جذب کنیم، در آنها ایجاد سنخیّت کنیم و آنها را با خود هماهنگ کنیم و از لطف و احسان خود نسبت به اینها دریغ نداشته باشیم. این عمل قلب است. هر کدام از این چند مسئله را در حوزهی خود ملاحظه بفرمایید إنشاء الله برای ما مفید خواهد بود.
وجود پیامبر منّت خداوند بر بشر
در این ایّام گرچه ربیع المولود است و باید از جهت اینکه در این ماه خداوند منّان به بشر منّت گذاشته است و خاتم انبیاء در این ماه طلوع کرده است و عالم را با وجود خود نورانی فرمودند. منّت خداوند بر خلائق است، حتّی بر انبیا گذشته که اگر پیغمبر ما نمیآمد کار انبیاء (علیه السّلام) خنثی میشد، ابتر میشد. این پیغمبر ما است که کار آنها را به ثمر رسانده است، پیغمبر منّت حق تعالی برای گذشتگان و آیندگان است و اگر چنین وجودی را خداوند در این ماه داده است باید خوشحال باشیم و شکر کنیم.
متانت در عزاداری
در مورد اشخاص لزومی ندارد اسمی ببرید، به هر حال الگوی ما مقام معظّم رهبری است، در عزاداریها ایشان دوست دارند که خیلی متین باشد، قابل ارائه به دنیا باشد این متانت را همه جا حفظ کنید، دل شما سوز داشته باشد ولی در ظاهر چارچوبهای عقلانی را، عرفی را رعایت کنید. هیچ مجتهدی حتّی مرحوم میرزای شیرازی که جزء عشّاق بودند و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم را راه انداخت از اینکارهایی که بعضیها میکنند آنها نکردند. خود امام زمان چه وقت از این کارها کردند؟ امام صادق چه وقت از این کارها کردند؟ متانت داشته باشیم، در چارچوب عقل حرکت کنیم و حدّ خود را بشناسیم.
شرح صدر
برای شرح صدر، خدا باید به آدم شرح صدر بدهد «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری»[۲۷] گناه تنگنا میآورد، تقوا هم شرح صدر میآورد.
مسئلهای راجع به عکس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
من راجع به عکس حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحقیقی ندارم ولی میگویند امام این عکس را دوست میداشت، من این را مستند نمیدانم ولی مشهود این است که حضرت امام (رضوان الله علیه) این عکس جوانی حضرت را دوست میداشت، ولی مهم این است که حقیقت پیغمبر در وجود آدم باشد، در حدّ خود پیغمبر باشد. آدم که آیینه باشد، پیغمبر در او بتابد، این مظهر جمال و جلال پیغمبر میشود.
مدیریت خانواده
در مسائل خانوادگی اساس قضیّه توجّه به خدا است و خانهداری، همسرداری یکی از آن امتحانات بزرگ الهی است، آدم باید خود را در زندگی مدیر و امانتدار بداند، بداند که کریمهی مردم، خدای متعال به او ودیعه داده است و خود را طبیب بداند، طرف خود را تحت نظارت و اشراف و معالجهی خود بداند و طریق رفاقت را باید در پیش گرفت، منتها نه رفاقتی که آدم میدان دهد که رفیق او هر کاری خواست انجام دهد. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[۲۸] باید نرمش همراه با جدّی بودن باشد که انسان یک رفیق مصمّم، یک رفیق با اراده داشته باشد، رفیق در مسائل خلاف شرع کوتاه نمیآید. امام (رضوان الله تعالی علیه) اهل گعده بوده، خیلی خوش رفاقت بوده است، جلسات شادی داشتند ولی در دو چیز خیلی سختگیر بودند یکی اینکه در جلسه مطلقاً نباید غیبت راه داشته باشد، دوّم وقت نماز که میشد باید همه چیز را کنار گذاشت و نماز خواند. این را در همه چیز میشود تجربه کرد، لزومی ندارد آدم با کسی مشکلی داشته باشد، در مسیر اجرای دستورات شرع مقدّس با هیچ کسی قوم و خویشی نداشته باشد. «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»[۲۹] ولی در عین حال مدیریت خانواده از مدیریت بیرون سختتر است، هم آموزش لازم است، هم مشورت لازم است و هم بعضیها ذاتاً مدیر نیستند.
طریقهی اخلاص
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» اخلاص امر خدایی است، اخلاص را باید به خدا واگذار کرد، ولی شما کار خیر را به امید اینکه خدا به شما کمک میکند و اخلاص به شما بدهد هیچ وقت ترک نکنید. شیطان را ناامید کنید او به بهانهی اینکه شما اخلاص ندارید دوست دارد که شما اقدامی نداشته باشید، إنشاءالله ما همیشه او را ناامید کنیم و در همهی کارها به خدا پناه ببریم. چرا اوّل میگوییم «اَعُوذُ بِاللهِ» «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِِ»[۳۰] حتّی در هنگام خواندن قرآن، شیطان میآید، باید همانجا به خدا پناه برد. موقع نماز، شروع که میکنید «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» هم از شیطان بیرون و هم از شیطان درون همیشه به خدا پناه ببرید و به کوری چشم شیطان هر طاعتی که در مقابل شما بود انجام دهید.
[۱]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲٫
[۲]– سورهی اسراء، آیه ۳۶٫
[۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۴]– بحار الأنوار، ج ۵۶، ص ۱۶۳٫
[۵]– سورهی طه، آیه ۱۱۵٫
[۶]– الأمالی (للصدوق)، ص ۵۷۱٫
[۷]– نهج البلاغه، ص ۱۶۲٫
[۸]– سورهی حج، آیه ۶۲٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲ .
[۱۰]– وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۷٫
[۱۱]– الکافی، ج ۴، ص ۷۲٫
[۱۲]– الإلهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل، ج ۱، ص ۲۷۵٫
[۱۳]– سورهی سجده، آیه ۱۸٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳٫
[۱۵]– کافی، ج ۳، ص ۳۲۶٫
[۱۶]– سورهی نساء، آیه ۷۹٫
[۱۷]– سورهی کهف، آیه ۶٫
[۱۸]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۸۰٫
[۲۰]– الکافی، ج ۵، ص ۲۸٫
[۲۱]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۳، ص ۱۶۱٫
[۲۲]– همان.
[۲۳]– بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۳۸٫
[۲۴]– الأمالی (للطوسی) ، ص ۴۱۱٫
[۲۵]– سورهی سبأ، آیه ۲۸٫
[۲۶]– سورهی کهف، آیه ۶٫
[۲۷]– سورهی طه، آیه ۲۵٫
[۲۸]– سورهی نساء، آیه ۳۴٫
[۲۹]– سورهی آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۳۰]– سورهی نحل، آیه ۹۸٫
پاسخ دهید