«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».

ویژگی‌های صاحبان عقل

دوام ذکر

در آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌‌ی آل عمران، اولو الالباب «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ»[۲] یکی از ویژگی‌های صاحبان عقل این است که دوام ذکر دارند، در تمام حالات خدای متعال را فراموش نمی‌کنند، دائماً دل آن‌ها با محبّت حق تعالی روشن است و سیم دل به خالق متعال وصل است، در همه‌‌‌ی حالات به یاد خدای متعال هستند. یعنی تمام زندگی آن‌ها در حضور حق و با یاد حق است و هیچ وقت مرتکب باطل نمی‌شوند و تمام زندگی این‌ها فلش است، خدای متعال را نشان می‌دهد.

تفکّر

نکته‌ی دوم فکر است، عقلاء، صاحبان باطن هم خدای متعال را یافته‌اند و کسی که خدای متعال را یافته است، از خدای متعال جدا نیست، ذکر عملی دارد، ذکر قلبی دارد، ذکر با همه‌ی وجود دارد. ذکر لسانی هم از جلوه‌های ذکر قلبی و ذکر با همه‌ی وجود است و اهل ذکر اهل فکر هم هستند، کسی که قلب او نورانی است، چشمه‌های حکمت در قلب او جوشش دارد. کسانی که اهل ذکر هستند، کسی که هیچ‌گاه خدا را از یاد نمی‌برد، هیچ وقت نمی‌تواند برای غیر خدا کاری انجام بدهد، لذا همیشه اخلاص دارد و کسی که همیشه اخلاص دارد، کارهای خانه‌ی خود را هم برای خدای متعال انجام می‌دهد، کسب و کار او هم برای خدای متعال است. «لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».[۳]

قطع اتّصال از غیر خدا

کسی ۴۰ روز با یاد خدای متعال زندگی کند و دل او به جای دیگری وصل نشود، انسان این دل را ۴۰ شبانه روز به خدای متعال بدهد، کاملاً از آن خدای متعال باشد. دل که می‌گوییم این تکه گوشتی که در وسط سینه‌ی ما خون را پالایش می‌کند و به اعضاء و جوارح ما غذا می‌رساند، نیست. دل امر مادّی نیست، دل خانه‌ی خدای متعال است، خدای متعال که جسم ندارد تا خانه داشته باشد، بلکه جایی که نور خدای متعال و صفات خدای متعال آن‌‌جا است، قلب مؤمن خانه‌ی خدای متعال است، اگر انسان این خانه را ۴۰ روز از اغیار خالی کند، نگذارد غیر صاحب‌خانه داخل این خانه بشود، بر حسب روایات نقل شده‌ی از طرق اهل سنّت و شیعه «فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[۴] قلب او چشمه‌سار حکمت می‌شود، نه این‌که یک چشمه بجوشد، بلکه چشمه‌های مختلفی از حکمت از قلب انسان می‌جوشد.

سکوت و حکمت

نکته‌ی دوم این است که فرمودند سکوت موجب حکمت است، کسانی که زیاد حرف نمی‌زنند، مجالی برای خلوت باطن دارند، کسانی که زیاد حرف می‌زنند، فکر آن‌ها زیاد کار نمی‌کند. کسانی که اهل فکر هستند، کم سخن می‌گویند و خوش به حال آن‌هایی که حرف می‌زنند ولی خوب حرف می‌زنند. خوشا به حال آن‌هایی که تمام حرف‌های آن‌ها عبادت است و جز عبادت هیچ چیزی از زبان این‌ها خارج نمی‌شود. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً»[۵].

نیّت در اعمال

 منظور مولا امیر المؤمنین (علیه السّلام) این نیست که انسان با زبان خود به فرزند محبّت نکند، با همسر خود مؤدّت و تعامل خانوادگی نداشته باشد. انسان برای خدا فرزند خود را صدا می‌زند، این ذکر عملی است. وقتی غذا می‌خوریم، اگر نیّت بکنیم؛ خدایا غذا می‌خورم تا انرژی داشته باشم، بتوانم خوب درس بخوانم. غذا می‌خورم تا نیرو داشته باشم، کار بکنم، تولید بکنم، زن و بچّه‌ی من شرمنده نشوند. اصلاً کار می‌کنم که عزّت من حفظ بشود. مؤمن عزیز است و شرف و ارزش او بیشتر از کعبه است، اگر ناداری به شرف انسان صدمه بزند، این در خور یک مؤمن نیست، مؤمن باید عزیز و سربلند باشد. کار می‌کند که نزد لئام خلق دست نیاز دراز نکند، همه‌ی این‌ها ذکر می‌شود.

ذکر عملی بهترین ذکر

بهترین ذکر، همین ذکر عملی است، ذکر عملی یعنی وقتی وسوسه‌ی گناه برای انسان پیش می‌آید، خدای متعال را یاد می‌کند و به خاطر خدا گناه را ترک می‌کند و هنگامی که وقت انجام مسئولیتی برای او می‌رسد، با یاد خدای متعال شانه از زیر بار مسئولیت خالی نمی‌کند و وظیفه‌ی خود را درست انجام می‌دهد، این ذکر عملی است.

صفات اشخاص دائم الذّکر

کسانی که دائم الذّکر هستند، یعنی تمام کارهای آن‌ها برای خدای متعال است و کسی که اهل سکوت باشد، فکر می‌کند هر حرفی می‌زند، حرفی باشد که خدای متعال خشنود بشود، خدای متعال که خشنود بشود این کلام برکت می‌کند، دل‌ها را مسرور می‌کند.

فضیلت سرور مؤمنین

گاهی انسان با دو، سه جمله به دیگری آرامش می‌دهد، از یک کسی رفع اضطراب می‌کند، تشویش را از بین می‌برد. او لا إله إلّا الله نگفته است، سبحان الله نگفته است، لا حول و لا قوّه إلّا بالله نگفته است، آمده است گفته برادر چه شده؟ بیا برویم یک مقدار با هم قدم بزنیم. همین چند قدمی که رفته او را از خودش بیرون کشیده است، تخلیه کرده است و دل او راحت شده است. این عین عبادت است، اگر با قصد خدای متعال باشد، در میان عبادت‌ها شاد کردن دل‌ها از افضل عبادت‌ها است، سرور مؤمنین از عبادت‌های برتر است.

تعریف لُب

لذا اهل لب که قرآن کریم اولو الالباب می‌گوید، لب یعنی باطن، یعنی فکر، یعنی عقل، کسانی که چراغ باطن آن‌ها که عقل است، روشن است.

دو ارمغان روشن بودن چراغ عقل

 این روشن بودن چراغ عقل، فروغ عقل دو ارمغان دارد؛ ۱-‌ این‌که انسان را به خدای متعال وصل می‌کند، تمام کارهای او برای خدای متعال می‌شود. ۲- این‌که انسان را اهل فکر قرار می‌دهد، انسان که جلوه‌های خدای متعال را می‌بیند، خدای متعال را در جلوه‌های او تماشا می‌کند. انسانی که اهل فکر است، همه‌ی عالم را جلوه‌ی خدای متعال می‌بیند. «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»[۶] می‌بیند، حقّانیت حق را در جلوه‌های او تماشا می‌کند. «سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ».

تعقّل نتیجه‌ی فکر

بنابراین فکر نتیجه‌ی تعقّل است، انسان عاقل اهل فکر است، فکر وقتی در مسیر حق باشد، جوشش حکمت است و در مجرای ذکر قرار می‌گیرد.

قدم اوّل، حل کردن معمای مرگ

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی فرمودند: قدم اوّل برای اندیشمند، خردورز و اهل فکر حل کردن معمّای مرگ است. بشر باید این کابوس مرگ را حل کند، باید مرگ را به حیات تبدیل کند، باید برای زندگی خود توشه فراهم کند. مرگ اوّل زندگی ما است. ما به اشتباه گرفتیم، این‌جا کار است برای زندگی در آن‌جا ولی خیلی‌ها همین‌جا را مقصد گرفتند، همه‌ی دارایی و سرمایه‌ی خود را در این‌جا هزینه می‌کنند، دست خالی به عالم قبر می‌روند، در خانه‌ی قبر خانه ندارد، قصر ندارد، خوراک ندارد، چراغ ندارد. این برای آدم عاقل نیست که آینده را در نظر نگیرد، به فکر عاقبت کار خود نباشد. جای جای اموری که روایات و آیات در مسئله‌ی مرگ به ما گفته است، جای تعمّل و فکر است و سازنده و نشاط‌آور است و انسان را رشد می‌دهد و زوائد زندگی را از زندگی انسان کسر می‌کند.

مسئله‌ی نامه‌ی عمل

یکی از مسائلی که قرآن مکرّر مطرح کرده است تا ما متذکّر بشویم، مسئله‌ی نامه‌ی عمل است. ما در مورد نامه‌ی عمل یک برداشت سطحی داریم که برای عموم مردم است، نامه که می‌گوییم کاغذ به ذهن می‌آید، قلم هم می‌گوییم یا خودنویس یا خودکار یا قلم‌های نی قدیمی. در حالی که قرآن کریم دارد: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ»[۷] متلقّی یعنی دریافت‌کننده، خدای متعال دو متلقّی در طرف راست و چپ ما مأمور فرموده است، «یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ» یعنی این‌ها انسان را احاطه کردند، هر جا برویم، این‌ها با ما هستند. این دو متلقّی، یعنی دو ملکی که مأمور نظارت بر ما هستند، مأمور ضبط اعمال ما هستند.

نامحسوس بودن این دو ملک

این‌ها مثل ما دست ندارند، کاغذ مادّی هم در اختیار ندارند، قلمی هم اگر باشد، ندارند و الّا ما درک می‌کردیم. ما عمری با این‌ ملک‌ها بودیم، هیچ کسی ملک خود را ندیده است، حسّی نیست تا ببینند، آن‌ها محسوس نیستند، قلم و کلاغذ ندارند، چاپخانه ندارند، نوشتن آن‌ها حفظ خود عمل است. انسان چیزی که می‌خواهد از بین نرود، می‌نویسد، اثر نوشتن ماندگاری است. ما نمی‌دانیم آن‌ها عمل ما را چگونه نگه می‌دارند ولی خود عمل است. روز قیامت وقتی انسان نامه‌ی عمل خود را ملاحظه می‌کند.

ناراحتی شدید انسان از نامه‌ی عمل

فریاد او بلند می‌شود «یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ»[۸] ای وای! فریاد انسان آن‌چنان بلند می‌شود، هرای می‌کشد، ای داد، ای وای، گویا دارد تمام اعمال خود را الآن انجام می‌دهد. از اوّل بلوغ او تا هنگام مرگ تمام ریز و درشت اعمال خود را زنده می‌بیند. این در کاغذ دیده نمی‌شود، این نامه‌ی عمل، نامه‌ی عملی است که آن‌جا اعمال انسان، عمر انسان، خلوت‌ها و جلوت‌های انسان، محبّت‌ها و عداو‌ت‌های انسان، معاملات انسان، خنده‌ها و نگاه‌های انسان، همه و همه، مجالسی که رفته است، انس‌هایی که داشته است، گویا الآن همه را یک جا انجام داده است، تمام کارهای خود را، تمام حرف‌های خود را، هیچ چیزی بر جای نگذاشته است. انسان دفعتاً تمام عمر خود را زنده می‌بیند، لذا بعضی کارهای او که نباید به رخ مردم کشیده می‌شد، مردم نباید مطلّع می‌شدند، «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[۹] است، پرده‌ها کنار رفته است.

بازتاب اعمال در نامه‌ی عمل

این نامه‌ی عمل را آن ملکی که این‌ها را تلقّی کرده است، دریافت کرده است، نوشتن آن‌ها با نوشتن ما در این عالم مادّه، با قلم و مرکّب و دست و کامپیوتر و این‌ها فرق دارد. انسان خود عمل را در نامه‌ی عمل، نه این‌که مفهوم عمل و خط عمل را می‌بیند، انسان در نامه‌ی عمل خود عمل را آن‌گونه که انجام داده است، به گونه‌ای می‌بیند که گویا همین الآن این‌ها را انجام داده است و البتّه تنها عمل ظاهری نیست، انسان نیّت خود را می‌بیند. خیلی کارها در این عالم کرده است که خیال کرده است برای خدای متعال انجام داده است، آن‌جا وقتی پرده کنار می‌رود، انسان می‌بیند کرم داشته است، پوسیده است، هیچ چیزی برای انسان نمانده است.

نامه‌ی عمل خود عمل است

این یک نکته است که نامه‌ی عمل کتاب نیست، چاپ نیست، کاغذ این‌چنینی نیست. به آن نامه گفته می‌شود ولی آنچه که در نامه به انسان نتیجه می‌دهد، ماندگاری است. یک قراردادی که انسان نوشت و امضاء کرد، شخص نمی‌تواند انکار بکند. این نتیجه را باید در این نامه‌ی عمل دید، خود نامه و قلم و خط و سطر و این‌ها نیست، نامه‌ی عمل خود عمل است.

مراحل مختلف نامه‌ی عمل

اوّلین مرحله لایه‌ی وجودی انسان

نکته‌ی دوم این است که نامه‌ی عمل انسان مراحل مختلف دارد، یک بخش آن نزد خود انسان است، نامه‌ی عمل در لایه‌های وجود خود انسان است، هر عملی که ما انجام دادیم، در درون ما ضبط و ثبت شده است، هیچ چیز آن هم از بین نرفته است. الآن زیارت‌هایی که شما رفتید، در همین محفل، کسانی که در اربعین در کربلای امام حسین (علیه السّلام) بودند. گاهی حاجت داشتید، پشت پنجره‌ی فولاد امام رضا (علیه السّلام) رفتید و دخیل بستید. در بعضی مجالس حالات خوشی داشتید، صله‌ی رحم‌هایی که کردید، یک کاری انجام دادید که مادر شما برای شما دعا کرده است، از عمق وجود خود دعا کرده است، گفته خیر ببینی. همین الآن به درون خود که برگردید، می‌بینید همه را دارید، تمام کارهای خیری که انجام دادید، نماز شب‌هایی که خواندید، اساتیدی که دیدید، صداهای آن‌ها را که شنیدید، الآن وقتی خاطرات را تجدید می‌کنید، می‌بینید همه را در درون خود دارید.

مرحله‌ی دوم عمق وجود انسان

یک مرحله‌ از نامه‌ی عمل در عمق وجود خود انسان است، خود انسان نامه‌ی او است. آن‌جا می‌گویند: «اقْرَأْ کِتابَکَ»[۱۰] یکی از کتاب‌هایی که انسان آن‌جا بازخوانی می‌کند، عمر خود او است. این عمری که در این‌جا زمان داشته است، آن‌جا زمان را از این عمر گرفتند، همه یک‌جا مضبوط است. کما این‌که ما در درون خود زمان را احساس نمی‌کنیم. ما قبل از تکلیف که به دبستان رفتیم، الآن که زمان ندارد، دبستان ما، دبیرستان ما، دوره‌های بالاتر از آن، همه یک‌جا نزد ما هستند.

محدود نبودن خاطرات درونی به زمان

اصلاً شما در مسئله‌ی علم و خاطرات درونی زمان نمی‌بینید، مکان هم نمی‌بینید. شما به مشهد رفته بودید، الآن در مشهد نیستید، ولی مشهد در درون شما است، ملکوت مشهد نزد شما است، ملکوت گنبد حضرت امام حسین (علیه السّلام) نزد شما است. مکان نزد شما نیست، زمان هم نزد شما نیست، ولی حقیقت آن مکان و زمان بدون ابعاد مادّی نزد ما محفوظ است.

مراحل خواندن و دادن نامه‌ی عمل به انسان

پس یکی از مراحل نامه‌ی عمل درون خود ما است، آنچه انجام دادیم در درون خود ذخیره کرده‌ایم، آن‌جا عمر ما باز می‌شود. طومار عمر ما این‌جا پیچیده شده است، تا مرگ ما می‌رسد. وقتی این دفتر عمر ما دوباره در اختیار ما قرار داده شد، از اوّل هر روز یک صفحه نوشتیم، این را تا کردیم، همین‌طور روز به روز تا شد، تا این‌که این طومار روز آخر عمر ما بسته شد. در عالم تجرّد و عالم برزخ این طومار بسته شد، در آن عالم این طومار را باز می‌کنند، یک‌جا در نزد ما است،‌ باز می‌کنند و انسان اعمال خود را می‌بیند، می‌گویند بخوان. اوّلین کسی که در آن محکمه حاکم است، خود انسان است، انسان دیگر در آن‌جا نمی‌تواند بگوید من کار خوبی کردم، جای توجیه نیست. می‌گویند: «اقْرَأْ کِتابَکَ» کتاب خود را بخوان، نامه‌ی عمل خود را بخوان. عمر خود را ببین، کارهای خود را ببین، خود تو ببین.

دعوت مؤمنان برای تماشای نامه‌ی عمل خود

در آن‌جا کسانی که وضع آن‌ها خوب است، دیگران را هم دعوت می‌کنند، می‌گویند بیایید من را تماشا کنید، ببینید من چقدر تماشایی هستم. «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ * فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً»[۱۱] هم حساب آن‌ها آسان است و هم داد می‌زنند و می‌گویند: «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ»[۱۲] من تابلوی بسیار زیبایی از خودم ترسیم کردم، خیلی دوست دارم تمام عالمیان تابلویی که من در اعمال خود برای خودم ساختم، ببینند، عمر من تابلوی بسیار زیبایی است، همه بیایند نگاه کنند، هیچ قسمت آن مشکلی ندارد. اعلان می‌کند: «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» بیایید کتاب من را بخوانید، یعنی بیایید خود من را ببینید، زندگی من را ببینید. چقدر زیبا زندگی کردم، چقدر خوب نماز خواندم، چه روزه‌هایی که با این روزه‌ها با خدای خودم مأنوس شدم، چه احسان‌ها کردم، چه گره‌ها باز کردم. یک بار پدرم از من نرنجیده، در مدّتی که در خدمت مادرم بودم، یک مرتبه مادرم را ناراحت نکردم. بیاید همه‌ جای آن را تماشا کنید، در خلوت‌ها رفتم، می‌توانستم کارهای زشتی بکنم ولی انجام ندادم. بیایید من را تماشا کنید.

شادمانی از دریافت نامه‌ی عمل

در آن‌جا خود انسان تماشایی است، خود او دیدنی است، هم خودش را دوست دارد. در این‌جا دوست داشت بندگان خدا را خشنود کند، آن‌جا هم دوست دارد بندگان خدا را خشنود کند، چون دیدن مظاهر خدا، او جلوه‌ی خدای متعال شده، جمال الهی در وجود او تجلّی کرده است، همه‌ی کارهای او جمیل بوده است. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ» خدایا، گویا خودت من را نقّاشی کردی، دوست دارم بندگان خدا بیایند کار تو را ببینند، من نبودم. چون خدای متعال کارهای خوب انسان را رقم می‌زند، «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ»[۱۳] این نمازهای خوب دست‌نویس خدای متعال است، روزه‌های خوب دست‌نویس خدای متعال است، تحفه‌ی خدای متعال است، خدای متعال به ما داده است، خدای متعال با این‌ها وجود ما را زیبا کرده است. این‌جا دوست داشتیم مردم را با آیات و نشانه‌های الهی آشنا کنیم و مردم با آشنا شدن با نشانه‌های خدای متعال ابتهاج و سرور پیدا کنند.

انسان بهشتی آیه و جلوه خدا

 حالا در آن‌جا خودم کتاب الله شدم، جلوه‌ و آیه‌ی خدای متعال شدم، مردم را دعوت می‌کنم، چون در آن‌جا زیبایی‌های انسان تجسمّ آیات قرآن است، آن‌جا به انسان می‌گویند: «اقْرَأْ وَ ارْقَأْ»[۱۴] آن مقدار از معارف قرآن، اخلاق قرآن و زیبایی‌های عملی قرآن را که ما در وجود خود پیاده کردیم، در آن‌جا خود ما قرآن ناطق شدیم. لذا مردم را به مشاهده‌ی آیات قرآن کریم دعوت می‌کنم که این آیات در وجود من منقّش شده است. «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» بیایید من تماشایی هستم، بیایید تماشا کنید.

روش زندگی بهشتیان در دنیا

آن‌جا خود را نشان نمی‌دهد، خودی ندارد، این‌جا خودی نداشته است، خودبین نبوده است، خودخواه و خودپرست نبوده است. خدابین بوده است، خدایی زندگی کرده است، زیبا زندگی کرده است، خلاف نکرده است، همه‌ی کارهای او زیبا است و خدای متعال را خشنوده کرده است. آن‌جا هم خود او آیت الله شده است، حالا بیایید آیه‌ی خدای متعال را ببینید، مرآت خدای متعال را ببینید، آینه‌ی خدای متعال را ببینید که من مرآه الله شدم، آیه‌ی خدای متعال شدم، شما می‌توانید خدای متعال را در وجود من ببینید، صفات الهی در وجود من محقّق است.

ناراحتی از انجام کارهای زشت

امّا کسانی که بد زندگی کردند، الآن خود افرادی که کارهای زشتی کردند، نگران هستند که نکند افشا بشود، حتّی آن‌هایی هم که می‌دانند افشا نمی‌شود، وقتی به یاد می‌آورد فلان‌جا کار زشتی انجام داده، خود او تکان می‌خورد. گویا از خود وحشت می‌کند، یک آهی می‌کشد، می‌گوید بد کردم، ای کاش نکرده بودم. «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ»[۱۵].

نفس لوّامه

 قرآن کریم از این درونی که انسان را ملامت می‌کند، همان نامه‌ی عمل ارائه‌ی بدی‌ها است، با آن نفس لوّامه که مرحله‌ای از وجود انسان است و مأمور الهی برای بیدار کردن و متنبّه کردن انسان است. همین‌طور که این‌جا انسان وحشت دارد کسی بداند او چه کار کرده است.

ناراحتی انسان از گناهان

خیلی سخت است، واقعاً انسان بمیرد، بهتر از این است که آبروی او برود. هم این‌جا درون انسان از کارهای بدی که قبلاً انجام داده است، پر است، الآن هم وقتی به یاد می‌رود، گاهی به گریه می‌افتد، به خدا پناه می‌برد، توبه می‌کند. الآن نزد خودش است، خودش خود را می‌بیند، می‌بیند چقدر در درون خود گناه کرده است و حسرتی برای او پیش می‌آید، به بارگاه الهی ناله می‌کند و می‌گوید: الهی العفو… این‌جا هم وحشت دارد که پرده کنار برود، مردم بدانند که پشت پرده‌ی انسان چیست.

تفاوت ندامت گناهکاران در دنیا و قیامت

آن‌جا دیگر مثل این‌جا نیست که پرده‌ها کنار رفته است، انسان وقتی خود را می‌بیند، می‌گوید: «یا لَیْتَنی‏ لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ‏ْ»[۱۶] این‌جا هم می‌گوید ای کاش به یاد من نیامده بود. این‌ها به یادآوردنی نیست، گفتنی نیست، خیلی بد بود، خیلی بد شد، نمی‌توانم بگویم چه کردم. آن‌‌جا هم انسان می‌بیند خیلی بد شده، می‌گوید «یا لَیْتَنی‏ لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ‏ْ * وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ * یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ» هم در این‌جا وقتی انسان یک کارهایی انجام می‌دهد، بعد مردم می‌فهمند، واقعاً می‌گوید: ای کاش مرده بودم. گاهی حتّی وحشت از مردم هم نیست، انسان از خدا خجالت می‌کشد، از امام زمان (علیه السّلام) خود خجالت می‌کشد، می‌گوید ای کاش مردم بودم و این کارها را نکرده بودم. عین این تعبیر را انسان در آن‌جا می‌کند، می‌گوید: «یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ» کاش نابود بودم، کاش مرده بودم و نمی‌شد این اعمال را ببینم و خجالت بکشم.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۹۱٫

[۳]– سوره‌ی نور، آیه ۳۷٫

[۴]– بحار الأنوار، ج‏ ۶۷، ص ۲۴۹٫

[۵]– إقبال الأعمال، ج ‏۲، ص ۷۰۹٫

[۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۹۱٫

[۷]– سوره‌ی ق، آیات ۱۷ و ۱۸٫

[۸]– سوره‌ی کهف، آیه ۴۹٫

[۹]– سوره‌ی طارق، آیه ۹٫

[۱۰]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱۴٫

[۱۱]– سوره‌ی انشقاق، آیات ۷ تا ۸٫

[۱۲]– سوره‌ی الحاقه، آیه ۱۹٫

[۱۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۹٫

[۱۴]– وسائل الشیعه، ج ‏۶، ص ۲۲۴٫

[۱۵]– سوره‌ی قیامت، آیه ۲٫

[۱۶]– سوره‌ی الحاقه، آیه ۲۵٫