- حقیقت عمل و قلب
- خزانهی خدا قلب انسان است
- نداشتن معرفت مانع تأثیر سخن است
- بهترین سخن، سخن گزیده است
- نورانیّت قلب عامل تأثیر سخن
- عالم مثال
- عالم ماده
- حقیقت لفظ ذهنی
- مراحل رسیدن به خدای متعال
- اهمیّت عقل
- اهمیّت حضور قلب
- حضور دل موجب رشد عمل است
- قلب منشأ همهی کارها
- تعالی دل وسیلهی رسیدن به خدا
- شرحی از منزلت حاج آقای سازگار
- معاوضهی یک کتاب با یک بیت شعر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِِ
حقیقت عمل و قلب
مرحوم خواجه (رضوان الله تعالی علیه) مرحلهی سوم شکر را، مرحلهی عمل میدانستند، عمل را هم در سه مرحله دیدند، از سه منظر مورد توجّه قرار دادند. یکی عمل قلب است که این خیلی مناسب بود. اینکه آدم توجّه پیدا بکند که عمل فقط عمل فیزیکی نیست، ما بدن نیستیم. حقیقت ما قلب ما است، روح ما است و ارزش عمل جوارحی به همان نیّتی است که کار قلب است و خوشا به حال کسی که قلب او تعطیل نیست. إنشاءالله کسی اینجا مصداق «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها»[۱] نباشد. دل همیشه بیقرار مقصد اعلی باشد. شیدای جمال و جلال دوست باشد و همواره حقیقت دل همان آهنگ و قصد و عزم و ارادهی برای حرکت به سوی جانان است.
خزانهی خدا قلب انسان است
بعد از مرحلهی قلب، این از بالا به پایین خدای متعال فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[۲] هر چیزی را شما در این عالم میبینید یا میشنوید یا خبر پیدا میکنید، اصل همهی اینها در خزانهی بالا است. خدای متعال از خزینهی خود خرج کرده است و ما در این عالم وجود پیدا کردیم. همانگونه که خداوند عالم را دارای مراتب آفریده است، نور نبی مکرّم اسلام، انوار اهل بیت عصمت و طهارت اینها مخزن خدا هستند. در زیارت جامعه گاهی از اینها به عنوان هیبت و علم و گاهی به عنوان خزّان مطرح شده است. اینها خود خزینه هستند.
همانطور که کشور خزینه دارد و به اعتبار سرمایهای که در خزینه است، اسکناس چاپ میشود و اگر خزینه خالی باشد اسکناسها تقلّبی و بیاعتبار است، در حقایق عالم هم همینطور است. او خزینه دارای جواهرات «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ»[۳] آنجا لؤلؤ و مرجان است، آنجا اکسیرهای عالم است و تراوشات وجود حضرات معصومین (علیهم السّلام) این عالم شده است. ما مؤمنین از فاضل خلقت آنها، زیادی خلقت آنها ساخته شدیم. «خُلِقُوا مِن فَاضِلِ طِینَتِنا وَ عُجِنوا بِماءِ وِلَایَتِنا»[۴] وجود وقتی لبریز شده است، سرریز شده است آن مقداری که ریخته است، این عالم با همهی وسعتی که دارد ساخته شده است که فوق عقل ما است. خدای متعال نسخهی مجموعهی عالم را در وجود ما قرار داده است. خزینه قلب است. آنچه از دل ما نشأت میگیرد، به صورت نیّت و انگیزه درمیآید، همان به زبان ما میآید. لذا فرمود: «الْمَرْءُ مَخْبُوٌّ تَحْتَ لِسَانِهِ»[۵]
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.
نداشتن معرفت مانع تأثیر سخن است
ظرف کسی پر باشد، مصرف او مصرف پر فیضی خواهد بود امّا وقتی ظرف خالی است به کسی چیز نمیرسد. عین اسکناس بیاعتبار است. کسی که علم ندارد، معنویّت ندارد. فؤاد او، قلب او، باطن او هیچ چیزی ندارد، حرف زدن او بیربط است، حرف نامناسب میزند و حرف بیهوده هم میزند. حرف او هیچ ارزشی ندارد. خوب است که انسان حرف نزند، وقتی حرف میزند، حرف خوب بزند.
بهترین سخن، سخن گزیده است
«خَیرُ الکَلام ما قَلَّ وَ دَلّ» بهترین سخن، آن سخنهای گزیده است با اینکه کم است ولی راهنما است، دلیل است، به انسان خط میدهد، کسی که ره یافته نباشد، دل او نرسیده باشد، حرف او هم راهنمایی نمیکند ولو از دیگران بگیرد نقل بکند امّا «النّقال کالابقال» همینطور بقال که جنس میآورد برای خود او نیست، برای دیگران است. همه چیز هم میآورد، همه چیز است و نظم و انسجامی در این جنسهایی که عرضه میکند نیست امّا مولّد اینطور نیست. او که کارگاهی دارد. یک مراحلی را طی میکند. برای تولید خود حساب و کتاب باز کرده است. گارانتی میدهد، تضمین میدهد. چون این میخواهد برای همیشه بازار را پر رونق بکند.
نورانیّت قلب عامل تأثیر سخن
کسی که سرمایه داشته باشد، قلب او سرمایه داشته باشد، علم مفید داشته باشد، محبّت فوق العاده داشته باشد، معرفت فوق العاده داشته باشد و به تعبیر وجود نازنین کشّاف حقایق مولای ما امام جعفر صادق (علیه الصّلاه و السّلام) «بَل هُوَ نُورٌ یَقذَفُهُ اللّهُ فِی قَلبِ مَن یَشَاءِ»[۶] علم یک نوری است، خدا این نور را در قلب قرار میدهد. قلب وقتی چراغ شد، حرف انسان به منزلهی لامپی است از آن منبع تولید الکتریسیته نشأت پیدا میکند و فضای مخاطبین را، دل مخاطبین را روشن میکند. آنجا مرکز تولید است، نور خدا است. «بَل هُوَ نُورٌ یَضوءٌ» نوری است که خدا وضع میکند. در کجا وضع میکند؟ در قلب. وقتی قلب نورانی بود، کلام نورانی است. وقتی کلام نورانی بود، مخاطب نور میگیرد و اساس کار اصلاح قلب است. اگر قلب جهت پیدا کرد، اگر قلب آدرس یافت، اگر قلب در خطّ پرواز و در خطّ تولید قرار گرفت.
عالم مثال
آن دو مرحلهی بعدی آن عین مراحل خزائن خدا و عالم مثال و عالم ماده است که از عالم بالا که عالم عقل است، عالم فوق صورت است، عالم وساطت است، عالم وحدت است، این یک مرحله تنزّل پیدا میکند در عالم مثال عالم صورتگری میشود ولی ماده ندارد.
عالم ماده
بعد آن تنزّل میکند، ماده میشود. کما اینکه انسان قبل از آنکه حرف را شروع بکند، حرف در باطن او است ولی در یک مرکزی جمع است، صورتبندی نشده است. آدم وقتی میخواهد علم خود را مصرف بکند، نشر بکند، وقتی شروع میکند، آن علم به صورت لفظ در ذهن ما درمیآید.
حقیقت لفظ ذهنی
آن لفظ ذهنی که موج نیست، صدا ندارد. او امری ماورای این عالم ماده است. نه مکتوب مادی است، نه ملفوظ مادی است. او یک صورت برزخی دارد، مفهوم است، لفظ است، معنی است. امّا نه صدا دارد، نه کتابت دارد. شما آن را به زبان میآورید یا اینکه در یک دفتر مینویسید. این مرحلهی مادی میشود.
مراحل رسیدن به خدای متعال
کار خدا همیشه شروع از بالا است. «أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ … نُورُ نَبِیِّکَ یَا جَابِرُ»[۷] خدای متعال اوّل آب و خاک را نیافریده است، اوّل نور نبی را آفریده است. آن نور نبی تنزّل پیدا کرده است، عوالمی را که ما خبر نداریم. عالم ارواح، عالم اشباح، عالم ذر، عوالم فراوانی وجود دارد که ما هیچ اطّلاعاتی از این عوالم نداریم. چقدر راه طی شده است تا به این عالم رسیده است؟ از این روایتی که میفرماید بین ما با خدا ۷۰ هزار حجاب وجود دارد، معلوم میشود ما باید ۷۰ هزار مرحله جلو برویم تا به نور خدا برسیم، به فنا برسیم، ذوب در حقیقت حق بشویم. راه ما خیلی طولانی است.
این جملهی مولی المؤحّدین امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ»[۸] راه طولانی است. از ما تا خدا بسیار راه است. ما این راه طولانی را از ماده شروع میکنیم، به مثال میرسیم از مثال به فوق مثال امّا شروع خدا از فوق ماده بوده است. « » نور نبی بوده است.
اهمیّت عقل
«أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ» العقل بوده است. آن عقل تنزّل پیدا کرده است. این عالم منظّم پیاده شدهی آن عقل زیبا است. عقل زیبا است. «العَقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمَان»[۹] عقل اساس عالم خلقت است، عقل مولّد است، عقل راهنما است، عقل ترمز است، عقل حجّت خدا است، حجه الله است. امام کاظم (علیه الصّلاه و السّلام) اگر خواستید برای کسی بهترین چیز را از خدا بخواهید، عقل بخواهید. ما چیزی از عقل بالاتر نداریم. خدا به کسی عقل داده است همه چیز داده است. در قیامت هم درجات اشخاص به روزه و نماز آنها نیست، به عقل آنها است. خدا آنجا به عقل نمره میدهد، به عقل درجه میدهد.
عبادت عالم با عبادت غیر عالم یکسان نیست. یک ساعت فکر او برابر یک عمر امّت ارزش دارد. «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنِ»[۱۰] عبادت جن و انس را جمع بکنند در یک کفه قرار بدهند، یک دانه از کارهای امیر المؤمنین که برای خدا انجام داده است در یک کفه باشد، آن کفهی کار علی بر عبادت ثقلین رجحان دارد. این به اعتبار آن است که اینها عقل کل هستند، عقل محض هستند. آنها اعتبار کارهای ما هستند، پشتوانهی کار ما هستند. او مخزن خدا است، خزینهی خدا است و چون خزینهی خدا دارای جواهرات آنطور است، آنچه از آنجا صادر میشود ارج پیدا میکند.
اهمیّت حضور قلب
مرحوم خواجه ملاحظه فرمودید در عمل میخواهد صحبت بکند، شکر عملی ولی عمل قلب را مقدّم داشتند. اوّل دل است، قلب است، بعد زبان است، بعد جوارح است. تبلور قلب، سخنگوی قلب زبان است. خوشا به حال کسی که اوّل قلب او یاد خدا میکند، یا الله میگوید، زبان بلندگوی قلب میشود. امّا کسانی که قلب آنها خواب رفته است، آدمهای بیدار به زبان او میگویند یا الله بگو. اینقدر یا الله میگوید تا دل بیدار بشود، یک بار هم قلب او یا الله بگوید. معنای نماز با حضور قلب قبول است و بدون حضور قلب نماز قبول نیست، همین است. نمازی را که دل میخواند، قبول است. امّا نمازی که دل حضور ندارد، بدن خم و راست میشود. این کار، کار جسمی است. جسم که به خدا نمیرسد.
حضور دل موجب رشد عمل است
«لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ»[۱۱] اینکه حاجی در قربانگاه قربانی میکند، قرآن شریف کریم با کلمهی لن، نفی ابد است. هیچگاه نه خون قربانی، نه گوشت قربانی به خدا نمیرسد. چه چیزی به خدا میرسد؟ آن نیّتی که باعث شده است این خون اینجا ریخته بشود، آن کار دل است. «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ» لذا فرمود: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ»[۱۲] این شعارهای ظاهری «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» وقتی دل شعور پیدا کرد، انسان آن شعور خود را به صورت شعار درمیآورد و طنین پیدا میکند، فضا را پر میکند. اگر دل مرده باشد، دل ساکت باشد، دل خاموش باشد، دل راکد باشد، دل افسرده باشد، عمل هیچ رشدی ندارد. عمل با آن پشتوانه اعتبار پیدا میکند. اگر آن پشتوانه را نداشته باشد دقیقاً مثل اسکناسی است که خزینه خالی است و بیدلیل دارند اسکناس چاپ میکنند. نمازی که در آن حضور قلب نیست، این اسکناس بدون پشتوانه است، قبولی ندارد.
کارهای دیگر ما هم همینطور است. هر کاری با آگاهی انجام شد، با بصیرت انجام شد، با معرفت انجام شد، با بیداری دل انجام شد، آن کار، کار است و الّا کار نیست اتلاف وقت است و تضییع عمر چیزی باقی نمیماند.
قلب منشأ همهی کارها
مرحوم خواجهی طوسی (اعلی الله مقامه الشّریف) مسئلهی عمل قلب را مقدّم داشتند و گفتند قلب بیکار نیست. تمام کارهای زندگی شما از قلب نشأت میگیرد. بنابراین باید قلب را فعّال کرد. باید این موانع و این خاکهایی که این چشمه را گرفته است، سنگهایی که روی این واقع شده است این سنگها را بردارید تا آب بجوشد. تا این حجابها برداشته نشده است، قلب جوشش ندارد، شما هم وقتی نماز میخوانید حرف میزنید «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ»[۱۳] بعضیها خدا را عبادت میکنند، عبادت حرفی است. اصلاً خود او را که عبادت نمیکند، این بدن ما، مرکب ما است، ماشین ما است. وقتی دل همراه او نیست ماشین که اعتبار و احترامی ندارد. آن کسی که پشت فرمان نشسته است و این ماشین را میبرد، او احترام دارد ولی اگر او هیچ نمیداند کجا میرود. این ماشین را روشن کرده است، پای خود را هم روی گاز گذاشته است و عقل او هم کار نمیکند، فکر او کار نمیکند. این ماشین وقتی حرکت میکند، فکر کار نمیکند، این حرکت حرکت نابودکننده است. باید فکر کار بکند، قلب کار بکند تا اینکه مرکب انسان را به مقصد برساند. اگر کسی که پشت ماشین نشسته است، مست است این چطور به مقصد میرسد؟
تعالی دل وسیلهی رسیدن به خدا
لذا قرآن کریم فرمود: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»[۱۴] وقتی مست هستید حق ندارید به نماز نزدیک بشوید. چرا؟ برای اینکه فلسفهی نماز این است که شما با خدا حرف میزنید. باید بدانید چه میگویید. مشغول نماز هستید. دست بالا میرود، بدن تحرّک دارد ولی دل هیچ تکان نخورده است. اصلاً ارتباطی با خدا ندارد. این نماز برگشت میخورد، این که نماز نیست. لذا باید قلب را به کار گرفت. باید قلب را در خطّ دل قرار داد و دل را به دلدار واقعی سپرد. او وقتی به کار میافتد، آن وقت حرکت زبان، حرکت جوارح حرکت سازنده و مفید خواهد بود.
شرحی از منزلت حاج آقای سازگار
آقای سازگار از پیر غلامان اقدم بر همهی این عزیزانی است که ما میشناسیم. در رونق بازار حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و ائمّه علیهم السلام هم شاعر هستند، هم مادح هستند، هم مرثیهسرا هستند. اشعار ایشان در مورد غدیر را در مشهد در محضر حضرت آیت الله بهجت –رضوان خدا بر ایشان باد- مدّاحی میخواند، حالا روز شادی بود، اشعار غدیر بود. ولی آقای بهجت آنچنان زاری میکرد، گریه میکرد «الْکَلَامُ إِذَا خَرَجَ مِنَ الْقَلْبِ وَقَعَ عَلَى الْقَلْبِ»[۱۵] اشعار ایشان بسیار پر محتوا است و بسیار برای رونق بازار امام حسین و اهل بیت (علیه السّلام) جایگاه دارد و بحمدالله خدای متعال هم برکتی به ایشان داده است در منی، در عرفات، در زیارتگاهها، در مراکز مناجات اشعار ایشان زیاد کاربرد دارد. خوشا به حال ایشان. «لِکُلِ بِیتٍ بِیت فِی الجَنَه»[۱۶] ایشان چقدر خانه در بهشت دارند. خوشا به حال ایشان.
معاوضهی یک کتاب با یک بیت شعر
میگویند مرحوم صاحب جواهر (اعلی الله مقامه الشّریف) به مرحوم شیخ کاظم ازری –آن کسی که آن شعرهای زیبا را برای حضرت زهرا گفته است. چیزهای خاصّی هم در مورد او گفته شده است- گفته بود من حاضر هستم ثواب جواهر خود را به شما بدهم، شما ثواب این شعر خود را به من بدهید. یک کسی که در حدّ صاحب جواهر، از اعجوبههای جهان فقاهت و از برجستگان علمای دین است، اینطور عقیده دارد که حاضر است ثواب کتاب جواهر، دایره المعارف فقه شیعه را واگذار بکند و این شاعر اهل بیت هم ثواب یک فراز از این اشعار را به ایشان بدهد. ائمّه (علیه السّلام) به این ها احترام میگذاشتند. وقتی کمیت وارد حوزهی درسی امام صادق (علیه السّلام) میشد، مدرّس امام صادق است، شاگردان زراره است، محمّد بن مسلم است، بزرگان عالم هستند که اینها تا قیامت بزرگ ماندند. امام صادق یک چنین محفلی را به مجلس روضه تبدیل میکردند. درس را تعطیل میکردند، دستور میدادند، پرده میانداختند و میفرمودند به بانوان بگویید بیایند که آنها در گریه کردن بهتر از مردها گریه میکنند. لذا اصرار داشتند که خانمها بیایند. بازار گریهی بر امام حسین را…
تصاویر جلسه
[1]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۲]– سورهی حجر، آیه ۲۱٫
[۳]– سورهی الرّحمن، آیه ۲۲٫
[۴]– بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۳۰۳٫
[۵]– همان، ج ۷۴، ص ۱۶۶٫
[۶]– الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج ۱۲، ص ۴۵۶٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۱۵، ص ۲۴٫
[۸]– نهج البلاغه، ص ۴۸۱٫
[۹]– روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج ۱۲، ص ۲۷۳٫
[۱۰]– إقبال الأعمال، ج ۱، ص ۴۶۷٫
[۱۱]– سورهی حج، آیه ۳۷٫
[۱۲]– همان، آیه ۳۲٫
[۱۳]– همان، آیه ۱۱٫
[۱۴]– سورهی نساء، آیه ۴۳٫
[۱۵]– مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۵۳٫
[۱۶]– عیون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۷٫
پاسخ دهید