در این متن می خوانید:
      1. توجّه به سکوت و کمی خوردن و خوابیدن
      2. طلب مغفرت از خدای متعال
      3. تفاوت مغفرت و بخشش گناه
      4. پشیمانی انسان از گناه
      5. پوشیده شدن گناه با توبه
      6. فراموشی گناه انسان
      7. شهادت اعضاء و جوارح انسان
      8. شهادت پوست بدن
      9. شکایت انسان از شهادت اعضای بدن
      10. زبان ذکر موجودات
      11. ستاریّت خدای متعال
      12. پرده‌پوشی ملائکه
      13. صفات ملائکه‌ی نگهبان
      14. صفت مؤمنین در کلام خدا 
      15. حاکمیّت الهی بر انسان
      16. ولایت امام زمان (علیه السّلام)
      17. جهان در عصر ظهور امام زمان (علیه السّلام)
      18. عبادت خدا در همه‌ی شرایط
      19. برکت وجود ولی فقیه
      20. جهنّمی بودن عمر بن عبد العزیز
      21. پذیرش حاکمیّت الهی
      22. همراهی ملائکه
      23. علم مطلق الهی
      24. علم پیامبر از خدا است
      25. همراهی خدا با انسان در هر شرایطی
      26. کمک خداوند به انسان
      27. زندگی بشری پیامبر
      28. خدای متعال مالک انسان‌ها
      29. خوف نداشتن مؤمنین در هنگام مرگ
      30. دو مشکل میّت
      31.  تبدیل سیّئات به حسنات
      32. بشارت ملائکه به انسان
      33. همراهی ملائکه با انسان در زندگی دنیا
      34. دفع بلا با دعا
      35. دیدن سیمای ملائکه
      36. همراهی ملائکه با انسان در همه حالات
      37. اهمّیّت تدبّر در قرآن
      38. توسّل به اهل بیت (علیهم السّلام)

 

 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَفْضَلِ السُّفَرَاءِ سَیِّدِنَا وَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا وَ شَفِیعِ ذُنُوبِنَا حَبِیبِ إِلَهَنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».

«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ».[۲]

توجّه به سکوت و کمی خوردن و خوابیدن

در مسائل اخلاقی علمای معرفت، ره‌یافتگان، سالکین الی الله توصیه‌ی به سکوت می‌کنند و قلّت أکل، قلّت نوم، قلّت کلام از لوازم طیّ طریقت است.

_MG_7379

طلب مغفرت از خدای متعال

این آیه‌ی کریمه‌ای که خدا نقل می‌کند مجاهدین در میدان‌های نبرد خواندند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی‏ أَمْرِنا»[۳] پروردگارا گناهان ما را مورد مغفرت خود را قرار بده. غفران غیر از بخشیدن است، گنهکاری مورد عفو قرار می‌گیرد، زندانیانی که محکوم به ابد هستند، محکوم به ۱۰ سال یا ۱۵ سال هستند، در اعیاد مختلفه رییس قوّه لیستی از این زندانی‌ها را تقدیم محضر رهبر انقلاب می‌کند و درخواست عفو می‌کند، او هم مورد عفو قرار می‌دهد، بعضی زندانی‌ها با عفو آزاد می‌شوند، مدّت زندان بعضی تقلیل پیدا می‌کند.

تفاوت مغفرت و بخشش گناه

 این مغفرت نیست، همه می‌دانند او زندانی است، آبروی او رفته است، در جامعه که می‌آید، مخصوصاً جامعه با فرهنگ غیر اخلاقی که دارند، معمولاً کسانی که زمین خوردند را تحویل نمی‌گیرند، دست آن‌ها را نمی‌گیرند و حیف است، به روی این‌ها می‌‌آورند، با دید تحقیر به این‌ها نگاه می‌کنند. یک جایی برود، بخواهد استخدام بشود، می‌گویند برو عدم سوء پیشینه بیاور، او هم به اداره‌ی مربوطه مراجعه می‌کند، آن‌ها می‌نویسند دو فقره زندان دارد یا چند سال زندان تحمّل کرده است. دیگر جایی هم او را قبول نمی‌کنند. این غفران نیست، «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا» یعنی خدایا، تو گناهان ما را بپوشان، کسی نداند ما گناه کردیم.

پشیمانی انسان از گناه

خدا این کاره است، خدا گناهی که بخشید، گاهی انسان بعضی گناهان را انجام داده، کسی هم نمی‌داند، مؤاخذه‌ای هم نشده است، هر گاه به یاد می‌آورد یک شرمندگی دارد، در باطن یک آهی می‌کشد، می‌سوزد، می‌گوید ای کاش این گناه را نکرده بودم. اگر این سوز و این حسرت در عالم برزخ و در عالم قیامت همراه انسان باشد، زندگی در آن‌جا برای انسان گوارا نخواهد بود.

_MG_7390

پوشیده شدن گناه با توبه

روایت دارد کسی که خداوند مورد مغفرت قرار می‌دهد، یعنی کسی که توبه می‌کند، «إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَهً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ»[۴] کسی که توبه می‌کند، خدای متعال هم گناه او را می‌پوشاند، هر چه در سابقه‌ی او است رفو می‌کند، پوشش می‌دهد و هم «أَحَبَّهُ اللَّهُ» محبوب خدا می‌شود، خدا با او دوست می‌شود.

فراموشی گناه انسان

از امام می‌پرسند این چگونه ممکن است؟ می‌فرماید برای این‌که خدا به آن دو ملکی که اعمال او را نوشتند، «یُنْسِی مَلَکَیْهِ» ملائکه به یاد نمی‌آورند او چه گناهی کرده که بیایند شهادت بدهند و خداوند متعال اعضای او را به حالتی درمی‌آورد که…

شهادت اعضاء و جوارح انسان

چون یکی از شهود و گواهانی که در روز قیامت علیه ما شهادت می‌دهند اعضاء و جوارح خود ما هستند، کسی که چشم او خیانت کرده است، زبان او خیانت کرده است، با پای خود به سوی گناه رفته است، دست او آلوده شده است، در قرآن کریم دارد: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»[۵] یک روزی ما لب‌ها را لاک و مهر می‌کنیم که نتوانند حرف بزنند، این‌جا بسته می‌شود، ولی «تَشْهَدُ» پاها و دست‌‌ها بر علیه این‌ها شهادت می‌دهند.

_MG_7407

شهادت پوست بدن

در یک آیه‌ای هم دارد جلود آن‌ها، پوست‌های آن‌ها شهادت می‌دهد، حالا جلود یا تعبیر کنایی از این معنا است که کسانی که در جوانی یا غیر جوانی دامن آن‌ها آلوده شده، بی‌آبرویی کردند، دامن‌های آن‌ها در آن‌جا شهادت می‌دهند یا نه، اعضاء و جوارح، پوست و بشره‌ای که بر همه‌ی بدن ما پوشش داده شده، هر کاری که با بدن انجام دادیم، این‌ها در آن‌جا شهادت می‌دهند.

شکایت انسان از شهادت اعضای بدن

 نفس و جان انسان رو به این‌ها می‌کند، می‌گویند: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا»[۶] چگونه شما بر علیه ما شهادت دادید؟ آن‌ها جواب می‌دهند: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» خدا ما را به زمان آورد، خدایی که همه‌ی موجودات را به زبان آورد. از این آیه استفاده می‌شود که در این‌جا تنها اعضاء و جوارح نیستند که به اذن الهی زبان باز می‌کنند و حرف می‌زنند، بلکه تمامی موجودات زنده هستند و حرف می‌زنند، ناطق هستند، هیچ موجود ساکتی در این عالم وجود ندارد.

زبان ذکر موجودات

«أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» آن خدایی که همه‌ی موجودات را به زبان درآورده، ما را به زبان می‌آورد. البته این احتمال است که آن زبان، زبان ذکر باشد، اختصاص به آن عالم نداشته باشد، «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۷] «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۸] خدای متعال الآن موجودات را به زبان آورده است، ما زبان آن‌ها را نمی‌فهمیم. تمام موجودات ناطق هستند، ذاکر هستند، هیچ‌گاه ساکت نیستند، نطق آب و نطق خاک و نطق گل، چه کسی این‌ها را می‌فهمد؟ کسی نداند جز اهل دل، اهل دل این‌ها را می‌فهمند، نطق این‌ها را می‌شنوند و با این‌ها هم‌خوانی می‌کنند، تمامی موجودات عالم در ذکر الهی هم‌خوانی دارند و اهل دل نطق این‌ها را می‌فهمند «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» آن خدایی که تمامی موجودات را گویا کرده است و به زبان آورده است، به ما هم در این‌جا نطق داده است، مأمور شدیم که بگوییم او چه ظلم‌هایی به ما کرده است. این دست و پا و چشم و گوش امانت الهی است که خدا به ما سپرده، وقتی ما به این‌ها خیانت می‌کنیم، آن‌ها در آن‌جا مدّعی هستند، علیه ما شکایت می‌کنند و شهادت می‌دهند.

ستاریّت خدای متعال

این مسئله که انسان در عالم دیگر با یک اوضاع جدیدی مواجه است که این‌جا سرپوش گذاشته شده بوده، آن‌جا نه، امّا کسی که توبه کرد، کسی که رابطه‌ی خود را با خدا درست کرد، کسی که قهر کرده بود و آمد با خدا آشتی کرد، خدای متعال «سَتَرَ عَلَیْهِ» این ستّاریت خدا به این است که خدا هم به اعضاء و جوارح اجازه نمی‌دهد در آن‌جا آبروریزی کنند برای کسی که با این اعضاء و جوارح کار بدی انجام داده است، هم ملائکه‌‌ای که کرام الکاتبین هستند و این‌ها حافظین اعمال بودند «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ»[۹] این حفظه‌ای که کرام الکاتب بودند، می‌نوشتند ولی کریمانه می‌نوشتند، این‌جا هم آبروی ما را نمی‌برند، همه‌ی کارهای ما را می‌بینند.

_MG_7440

پرده‌پوشی ملائکه

اگر ما از همدیگر کاری ببینیم فوری دست به تلفن می‌شویم یا در سایت‌ها می‌نویسیم یا تیتر روزنامه‌ می‌کنیم یا به صورت پنهانی به این و آن می‌گوییم که خبر نداری، فلانی هم آلوده شد. امّا ملائکه تمام بدی‌های ما را ثبت می‌کنند، همیشه با ما هستند و این‌ها موجوداتی هستند که خود پاکیزه هستند، تضادّ با گناه و فساد دارند، با گناه خیلی بد هستند و متنفّر هستند، امّا علی رغم نفرت و بدی که با گناه دارند، آبروریزی نمی‌کنند، سر و صدا راه نمی‌اندازند، برای کسی بازگو نمی‌کنند، محرمانه ثبت می‌کنند، هم حافظ هستند، هر چه وجود دارد می‌گیرند و نگه می‌دارند و هم کرام الکاتبین هستند.

صفات ملائکه‌ی نگهبان

با این‌که کاتب و نویسنده هستند و همه‌ی اعمال ما را در پرونده‌ی ما ثبت می‌کنند، امّا کریم و بزرگ هستند، کم‌ظرفیت نیستند که برای این و آن این بازگو کنند و آبروی اشخاص را ببرند. اگر نظر لطف خدا به یک گنهکاری تعلّق بگیرد، این گهنکار توفیق توبه پیدا کند، پروردگار متعال اعضاء و جوارح را هم انساء می‌کند، این‌ها هم به یاد ندارند که آن‌جا شهادت بدهند انسان چه کارهایی انجام داده است.

صفت مؤمنین در کلام خدا 

خداوند متعال حقایقی را که با مرگ برای انسان پیش می‌آید، پیشاپیش برای ما بازگو کرده است. یک بخش آن مربوط به مؤمنینی است که این‌ها در پای ایمان استقامت کردند، برای دین خود بخیل بودند، دین خود را به کسی ندادند، دین خود را به خاطر این و آن فنا نکردند، نسبت به این دین و حفاظت دین هم در بُعد عملی، هم در بُعد اخلاقی و هم در بُعد فکری محکم بودند، هیچ طوفانی ایمان این‌ها را نلرزاند که این‌ها در قرآن کریم اهل استقامت نامیده شدند، قرآن کریم وضع این‌ها را نقل می‌کند. ملاقات با ملائکه

یکی از اموری که موقع مرگ برای انسان‌های مؤمن با استقامت پیش می‌آید، ملاقات ملائکه است، انسان در این عالم ملک دارد، ولی این ملک‌ها را نمی‌شناسد، احساس نمی‌کند و هیچ دریافتی از حضور ملائکه در نزد خود ندارد، لکن در سوره‌ی مبارکه‌ی فصّلت قرآن شریف می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا».[۱۰]

حاکمیّت الهی بر انسان

کسانی که ربوبیّت خدا را قبول کردند، یعنی آن بلی که در عالم ذر گفته بودند، خدا از آن‌ها قول گرفته بود که تحت ربوبیّت خدا عبودیّت کنند، اگر کسی ربوبیّت خدا را قبول کند، عبد بودن و عبودیت خود را بالملازمه قبول کرده است، آن‌هایی که ربوبیّت خدا، حاکمیت خدا و حکومت دینی را… در تمامی زمینه‌های زندگی خود را رها ندیدند، زیر پرچم ولایت الهی رفتند، هر کاری می‌خواستند بکنند از کانون نور الهی که خدای متعال پیغمبر خود و بعد ۱۲ امام را، بعد فقهای جامع الشّرایط را به نمایندگی از آن‌ها قرار داده است، تا ما زندگی خود را با دستورات آن‌ها رنگ بدهیم، در مسائل سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، فردی، خانوادگی و اجتماعی و در همه‌ی این‌ها ما خود را رها نمی‌دانیم، بی‌مالک نمی‌دانیم، ما ملک خدا هستیم و تصرّفی که ما در وجود خود می‌کنیم، تصرّف در ملک خدا است، باید در جای جای تصرّفات خود در عمرمان اذن داشته باشیم و آن نقشی را که حکومت ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) دارد.

ولایت امام زمان (علیه السّلام)

 امشب یکی از خوشحالی‌هایی که باید شاکر باشیم این است که امام زمان ما آخرین ذخیره‌ی الهی که خدا وعده داده است با ظهور آن بزرگوار زمین را از عدل و داد پر کند، امشب پرچم را به عهده گرفته است، آغاز ولایت مطلقه‌ی کلّیه‌ی الهیه‌ی آقای ما حضرت حجّت (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) و وقتی این بزرگوار تشریف می‌آورند تمام عالم با عدل پر می‌شود.

جهان در عصر ظهور امام زمان (علیه السّلام)

 عدل هم بدون دین عدل نیست، خود کفر ظلم است، شرک ظلم است، ریا ظلم است. حضرت حجّت یک امنیّت اخلاقی و یک ایمان فطری پیش می‌آورند که همه در فضای ایمان خدا را پرستش می‌کنند «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ»[۱۱] خدای متعال هم بندگان خدا را استخلاف می‌کند، یعنی همه خلیفه‌ی خدا می‌شوند، آینه‌ی خدا می‌شوند و هم این‌که خداوند خوف را تبدیل به امن می‌کند، خدا تمام ناامنی‌ها و نگرانی‌ها را از میان بشر ریشه‌کن می‌کند، یک آرامش، یک سکینه‌ی عمومی حاصل می‌شود.

عبادت خدا در همه‌ی شرایط

 نکته‌ی آخر این است که «یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً» این عبادت مطلق به این است که انسان نه تنها در نماز خود خدا را بندگی می‌کند، بلکه در رفت و آمد، در مدیریت خود، در همه‌ی امور خود بنده است، هیچ جایی آزاد نیست، در همه‌جا مهر عبودیت خدای متعال را در کارنامه‌ی‌ او می‌زنند. این منتها الیه حرکت تکاملی بشر است که به بندگی مطلق برسد و ولایت امام عصر (ارواحنا فداه) که ولایه الله است و قبل از آن ولایت فقیه حرکت به سوی آن عبودیت مطلق است.

برکت وجود ولی فقیه

یکی از آثار و برکات آن که نمی‌توانیم از عهده‌ی شکر آن بربیاییم، این است که هر کاری بکنیم، وقتی ولی فقیه کارهای سیاسی، اجتماعی و مدیریتی را امضا کرده، مؤاخذه نمی‌شویم، مجاز هستیم انجام بدهیم. امّا اگر کسی ریاست جمهوری رییس جمهور را امضاء نکند، نخست‌وزیری نخست‌وزیر را، قضاوت قاضی را، اگر امضاء نماینده‌ی خدا و خلیفه‌ی خدا پای مسئولیت این‌ها نباشد، ولو عادلانه کار بکنند، روز قیامت مسئول هستند، می‌گویند چه حقّی داشتید بر بندگان ما حکومت بکنید؟ اختیار امورات آن‌ها را در دست بگیرید؟

جهنّمی بودن عمر بن عبد العزیز

عمر بن عبد العزیز فدک را برگردانده است و لعن امیر المؤمنین را قدغن کرده است و فضای بازی برای ثبت و ضبط روایات ایجاد کرده است. امّا جهنّمی است، با اجازه‌ی چه کسی این کارها را انجام داده است؟ او حقّ حکومت نداشته است، حکومت از آن خدا است، بندگان خدا برای خود نیستند، بنده‌ی خدا هستند، ملک خدا هستند. تصرّف در وجود من در اختیار من نیست که من به کسی بگویم تو رییس من باش، من مرئوس تو می‌شوم، من چه حقّی دارم اختیار خود را به دیگری بدهم و کسی را بر خودم حاکم قرار بدهم، من بنده‌ی خدا هستم. خدا به هر کسی اجازه داده بر من حکومت کند، من هم مجاز هستم همان را انتخاب کنم، امّا اگر به سوی غیر از آن کسانی که ولایت و حکومت آن‌ها مشروع است، رفتیم، ما طاغوت‌پرست خواهیم بود، توحید ما توحید نخواهد بود، زندگی مشرکانه خواهیم داشت.

پذیرش حاکمیّت الهی

این‌هایی که گفتند «رَبُّنَا اللَّهُ» یعنی حاکمیت خدا را در همه‌ی ابعاد زندگی پذیرفتند، هر کاری کردند به عنوان این‌که من بنده هستم، رب دارم، مالک دارم، به عنوان اجرای دستور مالک خود این کارها را انجام دادند. غذا می‌خورد، اوّل رضای خود را در نظر می‌گرفت، کیفیت غذا خوردن، غذایی که می‌خورد جایز است یا جایز نیست، نحوه‌ی خوردن من را خدا می‌پسندد یا نمی‌پسندد، وقت آن را، مکان آن را، لقمه‌ را، همه چیز را منطبق با رضای خدا انتخاب می‌کند، این بنده است. انسانی که ربوبیت خدا را در زندگی قبول کرده و عبودیّت خود را علی الاطلاق در سایه‌ی ربوبیّت حق تعالی قرار داده است.

همراهی ملائکه

 قرآن کریم می‌فرماید: «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ»[۱۲] وقتی مرگ آن‌ها فرا می‌رسد، خوشبخت هستند، عاقبت به خیر هستند، آن‌جا می‌فهمند که سربلندی برای خود تحصیل کردند. ملائکه بر این‌ها نازل می‌شوند، بعد خود این ملائکه‌ می‌گویند نزول ما الآن نیست، ما در دنیا با شما بودیم ولی ما در دنیا هیچ‌گاه نفهمیدیم ملک به ما کمک می‌کند، این جلسه‌ای که ما به این‌جا آمدیم و آیه‌ی قرآن تلاوت می‌کنیم، با همدیگر گفتگو می‌کنیم، بنده که عرضه ندارم این حرف‌ها را بزنم، خدا شاهد است بر حسب بشارت قرآن ملائکه با من همراه هستند، اگر آن‌ها ذهن من را آماده نکنند، من فراموش می‌کنم چه می‌خواهم به شما بگویم، یک نیروهای غیبی در باطن من به اذن الله مطالب را به یاد من می‌آورند.

علم مطلق الهی

علم از جانب خدا است، خدا معلّم است، تمام علوم از جانب حضرت حق سبحانه و تعالی است. توحید افعالی اقتضا می‌کند که انسان بگوید من هیچ چیزی نمی‌دانم.

علم پیامبر از خدا است

 این‌که پیغمبر خدا می‌گوید من قدرت بر هیچ چیزی ندارم یا اگر غیب می‌دانستم، «وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ»[۱۳] آن وهّابی نادان این را حمل بر این می‌کند که پیغمبر نمی‌دانسته است، خیر، پیغمبر می‌داند ولی علم او از آن خودش نیست، علم او برای خدا است. این‌که خدا به او علم داده، این علم را ملک خودش نمی‌داند. قرینه‌ی آن هم همین آیه‌ی کریمه‌ی «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[۱۴] که هر کار خدا… اگر کسی مالک شد، مدیر شد، رییس شد، مسئول شد، و الله خدا داده و الّا اگر خدا ندهد، کسی نمی‌تواند به دست بیاورد. به فرعون هم خدا داده، به یزید هم خدا داده، تکویناً خدا به همه‌ی آن‌ها داده است، تشریعاً جایز نبوده آن‌ها قبول کنند، امّا تکویناً خدا قدرت آن را داده است.

همراهی خدا با انسان در هر شرایطی

«کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ»[۱۵] به هر کسی راه خوب را انتخاب کند، کمک می‌کند، راه بد را هم انتخاب کند، به او کمک می‌کند. هر کسی در هر خطی باشد، خدا می‌گوید ما او را به آخر می‌رسانیم. منتها کسانی که راه خوب را انتخاب می‌کنند، جهشی بالا می‌روند، خدای متعال فرمود: بنده‌ی من، تو یک وجب به سوی من حرکت کنی، من یک ذراع به تو نزدیک می‌شوم، من حرکت تو را سریع‌تر می‌کنم، خودم به تو نزدیک می‌شوم، تو به سوی من می‌آیی، من راه تو را کوتاه کنم. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها».[۱۶]

کمک خداوند به انسان

 امّا این بدبخت در همین حدّی که می‌رود، در همین حد دارد خود را به سوی جهنّم می‌کشاند، خدا راه او را تسریع نمی‌کند که زودتر به جهنّم برسد، حتّی خدا یک عایق‌هایی ایجاد می‌کند، دعوت به توبه می‌کند، گاهی چیزهایی برای او پیش می‌آید که عبرت می‌گیرد و برمی‌گردد. امّا خدا در سختی به انسان‌های مؤمن کمک می‌کند، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ»[۱۷] «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۱۸] آدمی که در مسیر دین و ایمان حرکت کند، خدا او را می‌برد. امّا اگر کسی از مسیر دین بیرون برود، خدا او را رها می‌کند، نه این‌که خدا او را به جهنّم می‌برد، خدا او را رها می‌کند، وقتی رها شد، دیگر راه برگشت ندارد، خود او که این نیرو را ندارد. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

در این آیه‌ای که پیغمبر خدا مأمور شده است به مردم اعلام بکند، قضیه را بسیار بی‌پرده بیان کرده است؛ «قُلْ لا أَمْلِکُ‏ لِنَفْسی‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا»[۱۹]، «لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً»[۲۰] من هیچ چیزی از شما نمی‌خواهم.

زندگی بشری پیامبر

این وهّابی می‌تواند بگوید پیغمبر خدا نمی‌توانست غذا بخورد؟ این را که نمی‌توانند بگویند، این «لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ» هم مثل «لا أَمْلِکُ‏ لِنَفْسی‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا»، «مَوْتاً وَ لا حَیاهً» است، پیغمبر زندگی روزمره می‌کند، توانی که همه دارند، او هم دارد، ولی او این توان را از خود نمی‌بیند، او خدا را می‌بیند، می‌داند که نفس کشیدن او هم با خدا است.

خدای متعال مالک انسان‌ها

ما فکر می‌کنیم خود ما نفس می‌کشیم، به خدای متعال قسم خداوند به ما نفس می‌دهد، یک لحظه نفس ندهد، ما نفس نداریم و می‌میریم. خداوند دارد این جریان خون ما در این رگ‌ها را به جریان می‌اندازد، خدا یک مویرگ را می‌بندد، انسان می‌میرد، سکته می‌کند و تمام می‌شود. پیغمبر خدا علم دارد، علم به غیب هم دارد، علم به ما کان و ما یکون و ما هو کائن هم دارد ولی برای خود او نیست، برای خدا است. عبد است، عبد مالک خودش و مالک دارایی خود نیست، هر چه دارد برای مولای خودش است.

خوف نداشتن مؤمنین در هنگام مرگ

موقع مرگ که می‌رسد انسان‌های خوش ‌اقبال که از خط خارج نشدند، درست زندگی کردند، بر اساس دستور خدا زندگی کردند «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ» معلوم می‌شود جمعی از ملائکه، زیاد هستند، «الْمَلائِکَهُ» یک قشونی از فرشتگان بر او وارد می‌شوند. می‌گویند: «أَلاَّ تَخافُوا» خوف نداشته باشید. خوف یعنی نگرانی.

دو مشکل میّت

 چون میّت دو مشکل دارد؛ یکی غصّه‌ی گذشته‌ی خود را می‌خورد، یکی نگران آینده‌ی خود است. نمی‌داند او را به کجا می‌برند، آیا به جهنّم می‌رود یا به بهشت می‌رود، بعد چه خواهد شد. غصّه‌ی کارهایی که در گذشته انجام داده، می‌خورد. من بعضی از گناهان را انجام دادم که ای کاش انجام نداده بودم، حالا چه بر سر من می‌آید؟ کارهای خیر کمی انجام داده است، غصّه می‌خورد، می‌گوید ای کاش بیش از این‌ها کار خیر می‌کردم. ملائکه بر او نازل می‌شوند و می‌گویند: غصّه‌ی گذشته را نخور، خدا پرونده‌ی تو را پاک کرده است.

 تبدیل سیّئات به حسنات

خدا این‌گونه است، «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[۲۱] خدا همین‌جا قلم عفو را به پرونده‌ی تو کشیده، بر اساس کارهای خیری که انجام دادی، «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[۲۲] خرابی‌هایی که عاقبت به خیرها در یک برهه‌ای از زمان داشتند، از آن مقطع به بعد برای این‌که آن سابقه‌ی خود را درست کنند، دائماً کار خوب انجام می‌دهند. کسانی که کارهای خیر آن‌ها بعد از کارهای شرّ آن‌ها است، قرآن می‌گوید: حسنات، سیئّات را می‌شوید. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ».

بشارت ملائکه به انسان

آن‌جا ملائکه می‌آیند به انسان نشان می‌دهند، می‌گویند غصّه نخور، خدا این‌ها را عفو کرده و تمام شد. نسبت به آینده می‌گویند نگران نباش، خود بهشت را به او نشان می‌دهند، می‌گویند تو را به آن‌جا می‌بریم.

این‌ها ضمن این‌که می‌گویند: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» هم نگران نباش و هم غصّه‌ی گذشته را نخور، نسبت به آینده تشویش نداشته باش، اضطراب نداشته باش و هم نسبت به گذشته غصّه نخور. «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» آمدیم به تو بشارت بدهیم که خانه‌ی خوبی برای تو ساخته‌اند، تو قصری داری، تو همسایه‌ی پیغمبر و ائمّه هستی، تو آن‌جا رفاه داری، امکانات داری و خیلی خوب است. «أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ».

همراهی ملائکه با انسان در زندگی دنیا

چهارمین چیزی که می‌گویند این است: «نَحْنُ» ما فرشتگانی که الآن ما را می‌بینی، ما مهمان‌های تازه وارد نیستیم «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ» ما هم در زندگی دنیا اولیاء شما بودیم، یعنی هم دوست شما بودیم و هم یاور شما بودیم. ولی به معنی دوست، به معنی ناصر و یاور و ولی به معنای سرپرست، هر سه معنا در مورد این‌ها صادق است، هم ما را دوست دارند و هم به ما کمک می‌کنند و هم این‌که سرپرستی می‌کنند. شیاطین را از ما دفع می‌کنند، بلاها را از ما دفع می‌کنند. این همه بلاهایی که شما وقتی می‌شنوید، گاهی به گریه می‌افتید، می‌گویید خدایا شکر که ما این ابتلائات را نداریم. چه کسی این بلاها را دفع می‌کند؟

دفع بلا با دعا

این جمله‌ی حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) که می‌فرماید: «وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ»[۲۳] یعنی شما در دریای بلا افتادید، بلا دارد موج می‌زند، این موج‌ها را با دعا دفع کنید. این ملائکه می‌آیند سپر می‌شوند و جلوی بلای شما را می‌گیرند. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»[۲۴].

دیدن سیمای ملائکه

کسانی هستند که این‌جا چشم برزخی آن‌ها باز می‌شود و همین‌جا می‌بینند، امّا مؤمنینی که در این‌جا به آن درجه نرسیدند، قبل از مرگ یکی از آثاری که برای مؤمنین از آغاز مرگ و ورود به برزخ پیش می‌آید، این است که سیمای ملائکه را می‌بینند. چون ملک جسم نیست، چشم مادّی ما که جسم را می‌بیند، ملک که جسم نیست، نمی‌تواند آن را ببیند. امّا وقتی این چشم را می‌بندیم، خدای متعال یک چشم دیگری که باز بودن این چشم جلوی آن چشم را گرفته بود، باز می‌کند و ما رفقای خود را که این‌جا با ما رفاقت کردند، ما هیچ وقت دست مریزاد نگفتیم، تشکّر نکردیم، ندیدیم و احساس دلگرمی نکردیم، آن‌جا می‌بینیم و خوبی آن این است که این‌ها می‌گویند شما که حالا از زن و بچّه و عزیزان و دوستان و کسانی که خیلی با آن‌ها مأنوس بودید، جدا شدید، داریم رابطه‌ی شما را با همه چیز و همه کس قطع می‌کنیم، شما را تنها نمی‌گذاریم. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ».

همراهی ملائکه با انسان در همه حالات

همان‌طور که در دنیا تنها نبودید، ما مراقب شما بودیم، قدم به قدم زندگی شما مراقب شما بودیم، این‌جا هم شما را تنها نمی‌گذاریم. با شما رفیق هستیم، با شما انس می‌گیریم، با شما صحبت‌ها داریم، معاشرت‌ها داریم و شما در عالم قبر و عالم برزخ تنها نیستید. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ».

اهمّیّت تدبّر در قرآن

«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»[۲۵] آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنید؟ بهترین فکر، فکر در آیات قرآن است. این آیات قرآن زمینه‌ای است برای آن سفارش میرزا جواد آقا ملکی (رضوان الله تعالی علیه) که می‌گوید فکر از برترین عبادت‌ها است، در مورد آیات قرآن یک مقدار فکر کنید، ببینید چه روزنه‌هایی برای شما باز می‌شود. در آیات قرآن تدبّر کنید و ببینید چقدر برای شما افق زندگی را روشن می‌کند و شما را دارای همّت و دلگرمی قرار خواهد داد.

توسّل به اهل بیت (علیهم السّلام)

امام حسن عسکری (علیه السّلام) فرمودند: «فَحَرِّکْ شَفَتَیْکَ فَإِنَّ الْجَوَابَ یَأْتِیکَ»[۲۶] شما هر جایی هستید لب تکان بدهید، ما به داد شما می‌رسیم. فکر نکنید ما با شما فاصله داریم، حرف‌های خود را به ما بزنید. جناب ابوهاشم جعفری که با حضرت امام حسن عسکری هم‌بند و هم‌زندانی بود. در مدّتی که در زندان خدمت امام حسن عسکری بود، یک روز برای آقا اظهار تأسّف و غصّه کرد، گفت دل من برای فرزندانم تنگ شده، این‌ها سرپرست ندارند، درآمد ندارند، نمی‌دانم چه بر سر آن‌ها آمده است. امام دید دیگر صبر او لبریز شده، بریده است. حضرت فرمودند: غصّه نخور، نماز ظهر خود را کنار همسر و فرزندان خود می‌خوانی. تا امام این بشارت را به او داد، این‌ها حاکم عالم هستند، زندان را خود آن‌ها پذیرفتند و الّا مگر این اراذل می‌توانند امام حسن عسکری را زندانی کنند؟ این امتحانات برای ما است، برای ما کلاس گذاشتند که انسان مؤمن گاهی به خاطر ایمان خود به زندان می‌رود، همه‌ی این‌ها در مسیر خداوند متعال شیرین است، تحمّل سختی‌ها برای خدا است.

ابوهاشم جعفری می‌گوید تا من به آقا عرض کردم من دیگر بریدم، دیگر تحمّل ندارم، دوست دارم همسر و فرزندانم را ببینم، بالای سر آن‌ها باشم. حضرت به من بشارت داد، در دل من آمد آقاجان، حالا که من را آزادی کردی، من با دست خالی با چه رویی بروم؟ مدّتی خود من هم نبودم، این‌ها گرفتار فقر و فلاکت هستند. کاش می‌شد به ایشان بگویم یک هزینه‌ای هم برای من تأمین بفرمایید که به آن‌جا می‌روم، همسر و فرزندانم من را می‌بینند، شرمنده‌ی آن‌ها نباشم، ولی خجالت کشیدم. تا ظهر مأمورین آمدند و گفتند حکم آزادی شما را آوردیم، من تا نزدیک ظهر به منزل خود رسیدم، هنوز با همسر و فرزندانم احوالپرسی نکرده بودم، دیدم در می‌زنند، پشت در رفتم، دیدم خادم امام حسن عسکری بیرون است، در حالی که خود ایشان زندان هستند، خادم امام حسن عسکری یک کیسه پول همراه این نامه آورد. من این نامه را باز کردم، دیدم آقا نوشتند به دل تو آمد که من چگونه با دست خالی به خانه بروم، می‌خواستی به من بگویی، امّا خجالت کشیدی به من بگویی. ابوهاشم این خواسته‌ی تو را برآورده کردیم، ولی توصیه می‌کنیم از ما خجالت نکشی. «حَرِّکْ شَفَتَیْکَ» شما لب تکان بدهی، ما خواسته‌های شما را انجام می‌دهیم.

آقاجان، درخواست ما هم این است که آقازاده‌ی خود را به ما نشان بدهی، دل ما هم برای او تنگ شده، غیبت کافی است.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی فصلت، آیات ۳۰ و ۳۱٫

[۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۴۷٫

[۴]– الکافی، ج ‏۲، ص ۴۳۰٫

[۵]– سوره‌ی یس، آیه ۶۵٫

[۶]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۲۱٫

[۷]– سوره‌ی جمعه، آیه ۱٫

[۸]– سوره‌ی صف، آیه ۱٫

[۹]– سوره‌ی انفطار، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۱۰]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۳۰٫

[۱۱]– سوره‌ی نور، آیه ۵۵٫

[۱۲]– سوره‌ی فصلّت آیه ۳۰٫

[۱۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۸۸٫

[۱۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۲۶٫

[۱۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۰٫

[۱۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۰٫

[۱۷]– سوره‌ی محمّد، آیه ۷٫

[۱۸]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۸۸٫

[۲۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۳٫

[۲۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۰٫

[۲۲]– سوره‌ی هود، آیه ۱۱۴٫

[۲۳]– نهج البلاغه، ص ۴۹۵٫

[۲۴]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۳۰٫

[۲۵]– سوره‌ی محمّد، آیه ۲۴٫

[۲۶]– کشف المحجه لثمره المهجه، ص ۲۱۱٫