«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ سَلاَمَ مُخْلِصٍ لَکَ فِی الْوِلاَیَهِ سَیِّدِی آجَرَکَ اللَّه»‏.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏»

نیّت همان توجّه قلب به مقصد اعلی است

در مسئله‌ی شکر در بُعد قلبی مرحوم خواجه می‌فرمایند: عمل قلب، اوّلین حرکتی که در حیطه‌ی قلب است و جزء طرقی است که انسان را به خدای متعال می‌رساند، اعمال تبلور خواست‌های قلبی است، اگر آنجا نور باشند، غیر از خدا در دل نباشد، دل برای یار خلوت باشد، در عمل ریا و تزویر و عُجب پیش نمی‌آید. لذا توجّه قلب باید همواره به مقصد باشد. اگر توجّه قلب به مقصد اعلی باشد همواره قصد وجود دارد، قصد یعنی نیّت و اصل است. لذا اوّلین مسئله‌ای که از قصد توقع است این است که دل در مسیر و در مقام تحمید و تمجید و تسبیح و تحلیل باشد. هر کدام از این‌ها یک وادی از گرایش‌ها و جلوه‌های ارتباطی با پروردگار منّان است.

منشأ تسبیح خدای عزّ و جلّ

تسبیح مربوط به توجّه به جلال الهی است، کسی که خداوند را از شوائب و نواقص و عیوب منزّه می‌داند و خدا را برتر از تصوّر خود، ذهن خود و برتر از بندگی خود می‌داند. آدم در هر عبادتی باید از پروردگار متعال نوعی ترس داشته باشد که من کجا و بندگی او کجا. در متن عبودیّت که جمال الهی انسان را مجذوب کرده است و انسان در مقام پرستش او برآمده است و انسان به قدری باید خدا را برتر از دریافت‌های خود و اظهار علاقه‌های خود بداند، در متن عبادت مرعوب باشد و نگران باشد که با این وضعیّتی که من شایستگی حضور ندارم چگونه در این مقام به خود جرأت دادم، خدای متعال بالاتر از آن است که عبادت من مورد رضایت او قرار گیرد. عظمت خداوند، قدرت او، نعمت‌هایی که دارد و حریمی که خدا دارد کسی که به حریم خدا نزدیک شود، پر و بال او می‌سوزد.

جایگاه تسبیح در اسلام

 لذا تسبیح در اسلام یک جایگاهی دارد که می‌بینید تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) سبحان الله آخر است، غیر از سبحان الله ما هم تحمید داریم و هم تکبیر داریم ولی اسم این ذکر که از اذکار بسیار بالا است و جایگاه تسبیحات اربعه جایگاه رفیعی است ولی به تسبیحات مشهور است. یا سوره‌هایی که با سَبَّحَ شروع شده است این‌ها مُسَبَّحات قرآن نامیده می‌شود و ما در رکعت سوّم و چهارم نماز می‌توانیم حمد بخوانیم ولی آن‌جا هم که فقط تسبیح نیست بلکه هم تحلیل است، هم تحمید است، موسوم به تسبیحات اربعه است و در خواندن فاتحه الکتاب با این‌که امّ الکتاب است، سبع مثانی است، عِدل قرآن است رجحان دارد که تسبیحات اربعه خوانده شود و در جریان حضرت یونس (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) در قرآن کریم خدا فرموده است که «لَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ»[۱]‏َ اگر جزء مسبّحین نبود در آن زندان تنگ و تاریک تا یوم المعلوم باقی می‌ماند.

تسبیح کلید رهایی از ظلمات

 این تسبیح کلیدی است که حضرت یونس را از آن زندان ظلمات ثلاث رهانید و کسی هم که گرفتار معصیت و گناه است این ذکر یونس یک همان چیزی است که خدای متعال آن را ستوده است و به عنوان کلید به ما معرّفی کرده است، آن را و کسانی که اهل باطن بودند و مسئله‌ی سیر و سلوک و معرفت واقعی را تعقیب می‌کردند یعنی از طریق معرفه النفس می‌خواستند به خدا برسند که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۲] برای کشف خود و رسیدن به مکاشفاتی که آیینه‌ی دل شفاف می‌شود و انسان آنچه را که در رؤیا می‌بیند با چشم باز هم می‌تواند ببیند و خود مثال آن و فوق مثال آن را می‌تواند درک کند.

ذکر یونسیّه

مهمترین راه همان ذکر یونسیّه است که مرحوم آقا میرزا جواد ملکی تبریزی (أعلی الله مقامه الشّریف) از استاد خود که مرحوم ملّا حسینقلی همدانی فخر العارفین نقل می‌کند که مرحوم آقای حسینقلی (رحمه الله علیه) فرموده بودند که من در میان اموری که مربوط به سیر و سلوک است هیچ چیزی را به اندازه‌ی این دو مسئله مؤثّر ندیدم. یکی ذکر یونسیّه به طور مداوم، هر روز نیم ساعت، سجده‌ی ممتد و گفتن سوره‌ی یونسیّه است «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین‏ََ»[۳] ملاحظه می‌کنید ابتدا «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» است تحمید است ولی به عنوان مسبّح خدا خود را یاد کرده است، به عنوان محلّل یاد نکرده است به عنوان مسبّح یاد کرده است. زدودن دل از اغیار انسان را در حیطه‌ی جلال الهی قرار می‌دهد و انسان را آب می‌کند.

کوچکی و ذوب شدن در حریم خدا

در حدیث است که ملکی بر وجود نازنین حضرت خاتم ‏وارد شد که حضرت رسول ایشان را با صورت واقعی او می‌دیدند، تمام عوالم را یک ملک پر کرده بود. ملک مثل روح می‌ماند همین‌طور که روح ما تمام سلول‌های ما را، اعضاء و جوارح ما را، اضلاع ما را، استخوان‌های ما را و هر چه در بدن ما است را همه را پر کرده است. ملائکه نسبت به عالم همین حالت را دارند، همه جای عالم مملوّ از ملائکه است «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ‏ء»[۴] ارکان همه چیز با اسماء الهی پر است و این ملائکه اسماء الله هستند، این ملائکه متعلّق به اخلاق الهی هستند و اسماء الله هستند و وسعت بعضی از این‌ها به اندازه‌ی همه‌ی کائنات است. ولی حضرت می‌گویند این که از ما جدا شد هر چه بالا می‌رفت کوچکتر می‌شد تا به آسمان هفتم که رسید به ملأ أعلی که راه پیدا کرد کوچک‌تر از یک گنجشک شد، این هم واقعیّت است، هم یک راهی برای تربیت است که هر کسی که بالاتر رود عظمت خدا او را آب می‌کند، دیگر به جایی می‌رسد که خیلی کوچک می‌شود.

هر کسی که بزرگ است این دوری از خدا است که او را بزرگ می‌کند، هرچه به خدا نزدیک‌تر شویم ما هم آن حالت ذلّت خود را، فقر خود را، ناداری خود را با هیچ بودن خود را در تقرّب به خدا می‌یابیم. این ورود به حیطه‌ی جلال است، جلال الهی همه چیز را آب می‌‌کند، هر چه آدم به او نزدیک‌تر شود همین‌طور آب می‌شود، ذوب می‌شود تا جز او چیزی نمی‌ماند فقط او می‌ماند و بس.

ثمره‌ی تسبیح، پاکی از همه‌ی شوائب

این حالت عبد که دائماً تسبیح می‌گوید توجه به این بُعدی است که انسان را از همه‌ی شوائب پاک می‌کند. در میان شوائب نازل‌ترین آن که به کفر نزدیک است تکبّر است، خودبینی است بعداً با تسبیح این‌ها را از خود پاک می‌کند. خدا منزّه است، خانه‌ی او که دل ما هم است از غیر او منزّه است، وقتی او بود «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»[۵].

تحمید

مسئله‌ی تحمید نعمت خدا دیدن است و لاغیر، یعنی اگر انسان حرف خود را، درس خود را، عبادت خود را و احسان خود را، خدمت خود را، محبّت خود را، دستگیری خود را آنچه از بشر ساخته است به عنوان امور ارزشی به حساب می‌آید هر چه از این‌ها می‌بیند این‌ها را نعمت خدا می‌بیند، از خود نمی‌بیند.

از حضرت علی (علیه السّلام) خواستند که از اوصاف خود بیان کنند، فرمودند: «تَنزیه المَرء لِنَفسِهِ قَبیح‏» از این بُعد که آدم می‌خواهد بگوید که من کسی هستم که این صفات را دارم قبیح است، ولی از این باب که آدم به نعمت خدا توجّه دارد و «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث‏»[۶] آدم توفیقی پیدا کرده است کربلائی رفته است، مشهدی رفته است آقا این بدهکاری را به ما عنایت کردند، یک زیارتی هم نصیب ما شد، این نعمت الهی است.

ابعاد کارهایی که به قصد خدای متعال انجام می‌شوند

تمام کارهایی که انسان قربه الی الله انجام می‌دهد دو بُعد دارد، یک بُعد آن است ای دعا از تو اجابت هم ز تو، او به ما دعا می‌دهد، او به ما نماز می‌دهد، او به ما زیارت می‌دهد، او به ما اشک می‌دهد، او به ما سوز امام حسین می‌دهد، همه از او است اگر او ندهد ما هیچ چیزی نداریم، این توفیقات نصیب همه کس نشده است. خیلی‌ها مثل ما هستند ولی هیچ وقت دل آن‌ها نمی‌شکند. در سال یک بار یاد زیارت امام رضا نمی‌کند، یک بار به یک امامزاده‌ای نمی‌رود یا توفیق بوسیدن دست پدر خود، پای مادر خود را ندارد، این‌ها چیزهایی است که نصیب همه نمی‌شود. ما بعضی آدم‌هایی را در مملکت خود دیدیم که در موقعیّت‌هایی دست پدر خود را نمی‌بوسد، او در برابر پدر خود کسی است. ولی یک آدم موفّق این‌طوری نیست، یک آدم موفّق به هر درجه‌ای از علم و شهرت ظاهری برسد در برابر پدر خفض جناح می‌کند، پَر خود را پایین می‌آورد، پرواز نمی‌کند پدر و مادر همیشه روی بال آدم هستند، زیر پَر آدم نیستند، روی بال آدم هستند، آدم هر جایی برود پدر و مادر خود را بالاتر از خود می‌بیند.

چگونگی حالت تواضع

 این حالت‌ها تصنّعی هم نمی‌شود یک بار در مورد تواضع خدمت شما عرض کردیم، این‌ها امری نیست که آدم به خود تلقین کند یا روی عُرفی که در جامعه‌ است مثل دست به سینه گذاشتن و سبقت در سلام کردن و .. این‌ها دلیل بر تواضع نیست. تواضع یک حالتی است که انسان در وجود خود می‌یابد که عبد است، دست او خالی است، هیچ چیزی ندارد، هیچ وقت نمی‌تواند مغرور شود، اصلاً نمی‌تواند خود را از کسی طلبکار بداند، از کسی توقّع داشته باشد. این توقّعات و امثال آن نشانه‌ی انانیّت است، با آن حالت‌های روحی که آدم دارد دوست دارد با کاری که می‌کند از او تعریف کنند، اگر تمجیدی، تعریفی از او نکنید دیگر دوست ندارد آن کار را انجام دهد این‌ها علامت‌های بدی است، این‌ها نشان می‌دهد که آدم خیلی پستی است، خیلی گرفتار دنائت نفس است، در چنگال اژدهای نفس دارد جهنّمی می‌شود.

لذّت بردن از تعریف نشانه‌ی بیماری اخلاقی است

 امّا کسی که وقتی از او تعریف می‌کنند او ناراحت می‌شود، خدایا من که اهل این کار نیستم «کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ»[۷] توفیق را تو دادی، وجود را تو دادی، امکانات را تو دادی، انگیزه را تو ایجاد کردی من این‌جا چه کاره هستم که دارد به نام من تمام می‌شود. لذا اولیای الهی از تعریف ناراحت می‌شدند. این جمله‌ا‌ی که حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) دارند «احثُوا التُّرابَ فی وُجُوهِ المَدَّاحِینَ»[۸] این‌هایی که از شما تعریف می‌کنند، شما را بزرگ می‌کنند خاک بر صورت آن‌ها بپاشید. این دستور نیست که حتماً خاک بپاشید یعنی آدمی که از کسی متنفّر می‌شود خاک بر سر او می‌کند. شما خوشحال نباشید که از شما تعریف می‌کنند، این خدمت به شما نیست. کسی که تعریف را دوست داشته باشد علامت بیماری اخلاقی است. البتّه توقّع از یک طلبه‌ی نوپا این نیست ولی باید در مسیر مراقبه به این‌جا برسیم که اگر تعریف کردند خوشحال نباشیم که هیچ، ناراحت هم شویم و این را یک نوع دام الهی بدانیم، استدراج بدانیم، املاء بدانیم. این‌ها برای ما آثار خوبی ندارد که آدم تعریف را دوست داشته باشد، از این‌که دور او شلوغ باشد خوشحال باشد، از این‌که او را تحویل بگیرند خوشحال باشد، عموم مردم جامعه‌ی ما مبتلا هستند، جامعه‌ی طلبگی ما هم مبتلا هستند، آدم که منبر می‌رود بعد از آن اگر  او را تشویق نکنند یا دور آدم را که نگیرند، این‌طور نیست که همه خوشحال باشند، حتماً یک حالتی در وجود آن‌ها به وجود می‌آید ولی این‌ها جزء مشکلات اخلاقی است که انسان باید این‌ها را به تدریج از خود دور کند.

شکر نعمت نمونه‌ای از حمد خدای متعال است

آدم که الحمدلله می‌گوید هیچ چیز را در خود نمی‌بیند، حمد مطلق، محمود مطلق برای خدای متعال است، به این دلیل که همه‌ی نعمت‌ها برای خدا است، غیر از خدا مالک نعمتی نیست تا این‌که انسان به آن توجّهی داشته باشد یا این‌که ستایشی از او باشد. بله خود خداوند عزّ و جلّ فرموده است که شکر مجاری نعمت را به جا بیاورید و خود خدا شکور و علیم است، خداوند متعال نسبت به هاجر، نسبت به اسماعیل شُکره نشان داده است «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ … فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ»[۹] این خدا که سپاس بنده‌ی خود را می‌دارد نسبت به پدر، نسبت به مادر چون آن‌ها سفره‌‌ی وجود ما بودند، خدا از این مجرا به ما وجود داده است. آن‌جایی که خدا گفته است نسبت به معلّم، نسبت به افراد، نسبت به بندگان خدا شما شکر کنید، شما قدردانی کنید، تملّق نه ولی قدردانی آری، آدم در برابر پدر خود، مادر خود، استاد خود و کسی که به ما خدمت کرده است و دارد خدمت می‌کند باید قدردانی کند. اگر ما حالت چاپلوسی و تملّق نداشته باشیم اگر بی‌تفاوت باشیم ما کفران نعمت می‌کنیم، همین‌طور که منعم را باید بشناسیم باید نعمت را هم بشناسیم، هم نسبت به منعم باید خضوع داشته باشیم هم نسبت به نعمت الهی باید قدردان باشیم.

نتیجه

 بنابراین ما برای همیشه بدهکار شهدای خود هستیم، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید قدوسی، شهید همّت، شهدای عظیم الشّأن ما اولیای نعم ما هستند و یا معلّمین و بزرگانی که در میان ما بودند آیت الله بهجب، آیت الله خوشوقت و بزرگان دیگری که اهل معنا بودند، پشتوانه‌های این جامعه بودند ما در حیات و ممات آن‌ها باید قدردان آن‌ها باشیم و اگر به محضر آن‌ها رسیدیم خضوع کنیم، در برابر اساتید خود ما هم همین‌طور است. ولی هرگاه هر کسی تعریفی، توصیفی از او شد باید در درون خود حالت او حالت شرمندگی باشد «کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ»[۱۰] این حمد به این معنا است که انسان نعمت را، همه چیز را مربوط به خدای متعال می‌داند و در خود چیزی نمی‌بیند تا خود را مستحق تعریف ببیند. آدم خود را مستحق نبیند دیگران در عالم خود دارند صفا می‌کنند، یک کسی خدمتی کرده است، هنری دارد آدم این را «وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِی‏ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ»[۱۱] امیر المؤمنین فرمودند: کسی که کار خوبی می‌کند با کسی که کار بد می‌کند این‌ها را یکسان نبینید، با هر کسی متناسب خود او عکس العمل نشان دهید. این به یک معنا است، تکلیف هر کسی است در برابر نعمتی که قرار می‌گیرد یک وظیفه‌ای دارد، ولی کسی که صاحب آن نعمت است هرچه از او تعریف می‌کنند باید انفعال او، شکستگی او و تواضع او بیشتر شود و از خدای متعال بیشتر خجالت بکشد.


 

[۱]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۴۳٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۲، ص ۳۲٫

[۳]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۸۷٫

[۴]– زاد المعاد ص ۶۰٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۶۴، ص ۳۱۵٫

[۶]– سوره‌ی ضحی، آیه ۱۱٫

[۷]–  زاد المعاد، ص ۶۱٫

[۸]– نهج الفصاحه، ص ۱۷۰٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۸٫

[۱۰]– زاد المعاد، ص ۶۱٫

[۱۱]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۳، ص ۱۶۳٫