بسم الله الرّحمن الرّحیم
علت عدم تمرکز در بندگی خدا
بر اساس مطالبی که علامه بزرگوار، حکیم و عارف عظیم الشأن، ملا مهدی نراقی اعلی الله مقامه الشریف مطرح کردند، با یک تغییراتی به خدمت شما این جور عرض شد که انسان رفتارش، اعمالش، ارتباطاتش، تحت تأثیر خطورات ذهنی و انباشته های درونی خودش هست که در طول زندگی به حوزه جان خودش، به کشور نفس خودش، کنترل شده یا کنترل نشده وارد کرده است و ذهن انسان مجموعه ای است از صور، نقوش، مفاهیم، اصطلاحات و جذب و انجذاب های متنوع و مختلف.
یک هرج و مرجی در ذهن توده مردم حاکم است. ذهن منظم نیست مگر به چیزهایی که آدم خیلی علاقه دارد. کاسب در کسب خودش است اگر کاسب حسابگری باشد یک چینش منظم ذهنی دارد، در معاملات کلاه سرش نمیرود چون حواسش جمع کسب و کارش است. یا دانشجویی که میخواهد امتحان بدهد، استادی که میخواهد تدریس بکند، نسبت به امور خاصی ذهن متمرکزی دارد یک نظم و برنامهای دارد. یک کاسب، یک صنعتگر، یک پژوهشگر، یک محقق، در آن سیر تمرکز دارد و با مقدماتی، نتایج خاصی را به دست میآورد اما در بندگی خدا این تمرکز وجود ندارد لذا از بهترین کارهای ما که نماز باشد گرفته تا عبادت های دیگرمان ما آن حضور را احساس نمیکنیم.
بندگی عبارت است از این که انسان ملک طلق خدای خودش باشد و بین او و خدا هالهای و حجابی نباشد. انسان، منقاد و مطیع محض خدا باشد فکرش الهی باشد اخلاقش الهی باشد، رفتار و کردارش هم الهی باشد. نماز پله پرتاب این حقیقت است لکن کسانی که همه کارهایشان نماز شده است تحقیقات علمیشان، تجارت بازارشان، تعلیم و تعلمشان، رفت و آمد فامیلیشان، دوستیشان با افراد جامعه و احیاناً قهرشان با افراد هیچ کدامشان طبق سلیقه شخصی و خواهش نفسانی نیست، بلکه همه به دستور خدا است برای رضای خدا است. این ها بندگی دائمی پیدا کرده اند و همه کارهایشان هم مثل نمازشان است و موجب ارتقاء درجات هست. نماز تکراری ندارند، کار تکراری ندارند بلکه هر نمازشان یک کلاس بالاتر از نماز قبلی شان است. کارهای روزمره زندگی شان هم چون منظم و مرتب هست همه مثل نماز میماند خدا میگوید ” اقْرَأْ وَارْقَ “ بخوان و بالا برو. منتخب میزان الحکمه ص ۴۶۰ همه را قرائت میکند، دستور خدا است، دستور خدا را میخواند عمل میکند بالا هم میرود و بنده طلق خدا، بنده ای است که همه زندگیش بندگی است، خنده هایش بر اساس رضای خدا است، لبخندهایش بر اساس دستور خدا است، اخمش هم برای خداست است. چنین کسی یک زندگی منظمی پیدا کرده است. حالا چه کنیم از آن هرج و مرجی که انسان در زندگی اسیر فرآوردههای ذهنی خودش است، فرآورده های ذهنی هم بر اساس واردات طولانی مدت گذشته هایش بوده است و به صورت رسوبات یا باتلاق ها یا لجن زارها یا به صورت کارگاه تولید جوجه های شیطان ایجاد شده است. در درونش تمرکزی نیست هر گوشه اش یک امری حکومت میکند یک شیطانی وسوسه میکند و سراسر ذهن انسان را گرفته است؟
گفتیم تا این ذهن پاکسازی نشود آرزوی حضور در نماز آرزوی غیر قابل تحقق است. آدم به این آرزو نمیرسد تا درون پاکسازی نشود و این لکه ها شسته نشود و برای این باتلاق ها فکری نشود و برای حاکمیت در درون نفس یک حاکم نباشد این مشکلات را آدم دارد و هیچ وقت بین او و خدا حضوری نخواهد بود و همیشه از خودش بیگانه است چون خودش در اختیار خودش نیست میخواهد برای یک چیزی تمرکز بکند این جور چیزهایی که در زندگی برایش مهم شده است، تمرکز برایش نیست، لذا از زندگی خصوصی خودش گرفته که یک تمرکزی داشته باشد برای همسرداری، تمرکزی داشته باشد برای تربیت بچه، تمرکزی داشته باشد برای تفریحاتی که لازمه نشاط در عبادت و بندگی[است]. داشتن تفریحات لازم است اما هیچ جا آن تمرکز را ندارد همه اش تحت فشار ذهنیت ها است یا فشارهایی است که این ذهن و شیاطین بیرونی دارند. اسیر، خودش انتخاب نمیکند باری به هر جهت این عوامل مختلف او را به کارهای مختلف در زندگی میکشاند. خودش برنامه ای داشته باشد، ابتکاری داشته باشد، معلوم میشود که از کجا حرکت کرده است به کجا رسیده است، آخرش به کجا میرود، یک چنین برنامه ای، نظمی در زندگی ندارد اگر انسان ذهن خودش را تصفیه نکند، پالایش نکند، در آن جا یک حکومتی، تشکیلاتی، بر اساس دین برقرار نکند، حکومت دینی در درون خودش که حکومت دینی تضمین کننده نشاط دنیا و نشاط آخرت است، سعادت دنیا و سعادت آخرت است.
قدم اول در پاکسازی رسوبات و لجن زارهای درون
همین جور که در جامعه ما اگر یک حکومت دینی براساس فرمول های خدا تشکیل نشود حاکم دینی نباشد، ولیِّ دینی نباشد، جامعه به سعادت دارین نائل نمیشود، آرامش پیدا نمیکند، پیشرفت های صنعتی پیدا میکند، پیشرفت های علمی پیدا میکند، ولی پیشرفت روحی و اخلاقی که تضمین کننده آرامش انسان و نشاط انسان است این گیرش نمیآید. در درون هم همین جور است یک حکومت میخواهد با عوامل متناسب با آن حکومت در این راستا فرمولی که مرحوم علامه نراقی دادند قدم اول تخلیه بود.
قبل از تخلیه ممانعت از ورود بیگانه های بیشتر بود باید مرزها را بست باید ثغور را سد کرد سد ثغور که از اصطلاحات جهادی هم هست این قدم اول اول است یعنی از هر جای ضرر ما برگردیم به نفعمان است تا حال مرزها را آزاد گذاشته ایم، این همه قاچاق این همه مواد مخدر این همه آدم های جاسوس این همه منافق، بی خبری ما باعث شد که این ها توانستند وارد کشورمان بشوند. خوب حالا اگر کشوردار باهوش و مجرب و حسابگری باشد اول میرود جلو ورود بیشتر را میگیرد. نگذارید به آشوب گرها اسلحه از بیرون برسد این راه های ورود بیرونیها را ببندید تا به حساب داخلیها بتوانید با اقتدار رسیدگی بکنید. قدم اول بستن ورودگاه های گناه و رذایل اخلاقی است و ورود وسوسه های شیاطین است. ببینید که ما از کجاها آسیب دیده ایم اگر رفیق بدی داشته ایم بس مان است، قطع کنیم. اگر محیط مان بد بود، بس مان است از آن محیط هجرت کنیم به محیطی که در آنجا میتوانیم دین دار باشیم. یک محیط وسوسه گر یک همسایه های بیمبالات، بیتقید به دین، هوسران، متجمل اشرافیگر، با یک چنین محیطی معلوم است که به جایی نمیرسید. این ورودگاه ذهن شما، این همسایه ها هستند، این رفقا هستند، این شریک و همکار است، همکاری داری که اهل نماز نیست، اهل تقوا نیست، معاذ الله اهل این که اگر معامله ی حرامی پیش آمد زیر بار پول حرام نرود نیست، این ها ورودگاه ها است. اول باید این زمینه هایی که در ذهن شما امواج را میفرستد و ذهن شما را موجی میکند، باید این ها را با تدبیر، نه با دستپاچگی که میخواهیم یک کاری را آباد کنیم دو جای دیگر را خراب میکنیم این مدیریت میخواهد، این الهام از دستورات خدا میخواهد، این تأمل و تفکر میخواهد که آدم دفع افسد به فاسد روا است، ولی دفع فاسد به افسد روا نیست. برای هر کدام از این ها که چه کار بکنند از نفوذ همسایه غیر متعهد، غیر اخلاقی، فامیل غیر اخلاقی، رفیق غیر اخلاقی، شریک غیر اخلاقی، معلم غیر اخلاقی، استاد غیر اخلاقی و معنوی، چه کنم که این ها ورودی و حاکمیتی در ذهن ما نداشته باشند. برای هر زهری باید پادزهری را تدارک دید برای هر مهاجمی باید تاکتیک متناسب با آن را منظور کرد که جلو ورود بیشتر را گرفت این قدم اول بود.
” قدم اول بستن ورودگاه های گناه و رذایل اخلاقی است و ورود وسوسه های شیاطین است. ببینید که ما از کجاها آسیب دیده ایم اگر رفیق بدی داشته ایم بس مان است، قطع کنیم. اگر محیط مان بد بود، بس مان است از آن محیط هجرت کنیم به محیطی که در آنجا میتوانیم دین دار باشیم “
قدم دوم تزکیه درون است. بعد از آنی که درهای بیرون را بستید، حالا باید عوامل مخرب را شناسایی کرد و به حساب هر کدام جدا جدا رسید. یک کسی مبتلا به غیبت است، حالا با رفیق اهل غیبت هم رفت و آمد نمیکند، ولی این به صورت یک بیماری در درون خودش هست باید این بیماری که او را وادار میکند حرف این را با آن را بزند و با آبروی اشخاص بازی بکند، باید این بیماری را برایش علاجی پیدا کرد. آدمی به دروغ عادت کرده است، آدمی چشمش ناپاک شده است، صرف نظر از این که رفیق های بد میبُردند به چشم چرانی وادار میکردند، الان با آن رفیق هم دیگر نیستند به حول و قوه خدا با رفیق بد یک جوری کناره گیری کردند میگوید: ارتباطی که او بتواند در من وسوسه بکند نیست ولی خودم قلقلک میشوم، خودم این مشکل را در درون خودم دارم، برای این امور مضرّه، این اموری که به صورت بیماریهای دینی، بیماریهای اخلاقی، بیماریهای روحی و روانی در درون مان هست باید روی این ها حساس بشویم، ببینیم ما بیشترین گناه رایج در زندگیمان کدام هست، غیبت است، دروغ است، نیش زبان است، بداخلاقی است، کم حوصلگی است، عجله است، خودنمایی است، ریا است، عجب است، تزویر است، تا ما این ها را شناسایی نکنیم و این ها را سر جای خودشان ننشانیم کار بر ما آسان نیست که ما بتوانیم درون مان را تحت یک حکومت قرار بدهیم و تمرکز لازم را برای برقراری ارتباط در شئون مختلف زندگی با خدا تأمین بکنیم.
” قدم دوم تزکیه درون است. بعد از آنی که درهای بیرون را بستید، حالا باید عوامل مخرب را شناسایی کرد و به حساب هر کدام جدا جدا رسید “
نقش رفیق خوب و ارتباط با صلحا در تقویت ایمان
بعد از آنی که مسئله شناسایی آفت ها، آسیب ها، بیماریها، دشمنانی که در داخل ما بدون توجه ما وارد شده اند و پایگاه درست کردند و آتش روشن کردند، مرتب از درون ما را میسوزانند توپخانه دشمن در درون پایگاه وجود خودمان [است] تا این توپخانه ها را ما خاموش نکنیم و کسانی که متصدی توپخانه هستند، منزوی نکنیم بیرون نکنیم، کار برای ما بسیار مشکل است.
بعد از توجه به این مسائل حالا باید از فکر، ذکر، توسل و نیروهای الهی که میتوانند ما را کمک بکنند، صاحب نفس ها، آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، باید سراغ اشخاصی برویم که عجز خودمان، را شکست خوردگی خودمان را ما خبر داریم، لیاقت نداشته ایم که کارمان به این جا رسیده است، ضعف اراده داریم، تصمیم میگیریم غیبت را ترک کنیم با غیبت هم یکی دو بار مبارزه میکنیم اما بار سوم تا بیاییم تصمیم ] بر ترک[ بگیریم چند تا غیبت دیگر کرده ایم. دروغ هم همین جور است، گناه های دیگر هم همین جور است این نشان میدهد که استعینوا بالصبر و الصلاه[۱] ضعیف شده، این دشمن تا توانسته است بنیه ات را تضعیف کرده است، نیروی دفاعیات خیلی ضعیف است باید خون تزریق بشود، گلبول های سفید قدرت مقابله با میکروب هایی که وارد شده است را از دست داده است. در مراحل روحی هم همین جور است آدم گلبول های ایمانیاش وقتی ضعیف شد، باید ایمان به او تزریق بشود این است که ارتباط با صلحا نقشی اساسی دارد.
آدم با افراد صالح با افراد متدین انس را که بیشتر میکند، نشستن در خدمت صالحین به انسان انرژی باطن میدهد، آدم را تقویت میکند، آدم تشویق میشود به ترک گناه، تشویق میشود به انجام فرائض دینی، انس با صلحا، آدم رفیق خوب پیدا کند، پیامبر میفرماید:“ الرفیق ثم الطریق“[۲] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۰۸ رفیق این نیست که آدم هم سالش باشد، از نظر معارف اطلاعات مثل خود ما باشد، پیاده باشد، نه اولیاء الله با همه مقاماتی که دارند دامن شان در دسترس ما است، اعتصام به حب الله که بکنیم آن ها با ما همراهی میکنند. یال و کوپالی هم ندارند، یا به عنوان استاد اخلاق باشد، به عنوان یک عارف مشهور باشد، این جوری نیست، آدم از خدا رفیق خوب بخواهد، خدا هم خودش رفیق است، هم آدم هایی که یال و کوپالی هم ندارند، گاهی عوام محض است، ولی خدا در وجودش نور قرار داده است مثل کربلایی کاظم، کربلایی کاظم آدم درس خوانده ای نبوده است، حتی امضا هم نداشت، ولی مرد خدا بود، حجت خدا بود، اشخاصی که با او مأنوس میشدند خود به خود بنیه ایمانیشان تقویت میشد، خدا را مییافتند چون آن سیم رابط بود وصل میکرد، به خدا وصل میکرد. یا افرادی از قبیل مرحوم حاج هادی ابهری عوام یا مرحوم شیخ رجبعلی خیاط این ها هر کدام شان نشان میدهد که معلم اخلاق، رفیق راه، لباس خاصی، ژست خاصی، سابقه خاصی، شهرت خاصی، لازم نیست داشته باشد. آدم احساس تنهایی بکند، هجوم شیاطین را برای خودش وحشتناک ببیند، گناهان اش او را به وحشت انداخته باشد، از خدا کمک بخواهد” لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ “ فتح؛ ۷ خدا ذرات زمین و آسمان لشکرش هست، خدا قشون دارد، قشونی میفرستد که نور دارند و با آمدن شان ظلمات فرار میکند نور مستوحشین در ظلم هستند. بعلاوه امام زمان ما، جان عالمی به قربانش، طبیبی است که نماینده طبابت پروردگار متعال است، و هر کسی در هر جا بیچاره بشود امام زمانش را صدا بزند، یقین بداند که بیجواب نخواهد بود. امام زمان خودش ذکر الله است، اسم اعظم خدا است، از اسماء حسنای پروردگار است.
کاری ترین سلاح برای بیرون راندن دشمنان درونی
سلاح ذکر، کاریترین سلاح است برای بیرون راندن دشمنان داخلی، رذائل اخلاقی، وسوسه های درون انسان. ذکر الله که مباحث جلسات ما را تشکیل داده است خود امام زمان ذکر الله است. حقیقت قرآن غیر از قرائت ظاهری قرآن و قرآن یک ظاهری دارد که به این ظاهر قرآن، مشرکین، کفار هم دسترسی دارند معاویه هم میتواند قرآن را قرائت بکند، هم مصحف را بالای نیزه بگذارد. منظور این نیست. قرآن نوری است که اگر انسان از حجاب های خودش وحشت بکند و بخواهد خلاص بشود، خدا این پایگاه نور را به دلش میتاباند. گاهی یک آیه انسان را منقلب میکند. کم نبودند اشخاصی که با شنیدن آیات قرآن وضعشان تغییر کرد، تحولی و انقلابی در وجود آن ها پدید آمد. اینها نیروهای امدادی هستند.
آدم وقتی خودش را افتاده ببیند، زمین خورده ببیند، از نیرویهای امداد الـهی کمک بگیرد، در راس، امـام عصر ارواحنا فداه است. قرآن، خودش ذکـر الله است. نماز، گـاهی دو رکعت نماز حـال انسان را عوض میکند. یک عمـر نماز خواندی ولی نمـاز نبوده، اثر نمازی نداشته تنهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ َالْمُنکَرِ [۳] نبوده. ولی گاهی آدم خسته شده از گناه، خودش پا میشود دو رکعت نماز توبه میخواند. خدا وضعش را عوض میکند. چون خودش قول داده استعینوا بالصبر و الصلاه این صلاه، ذکر الله است، باید ما را آرام کند، باید آشوب درونی را از ما بگیرد. أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۴] میگوید نمیخواهی کشور جانت آرامش داشته باشد، مگر نمیخواهی نا امنی را، آشوب را، فتنه را از جانت بیرون کنی. خدا که فرموده: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ خدا که فرموده: أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری[۵] خداوند هم میگوید آنی که کشور جانت را آرام میکند آن ذکر الله است و هم فرموده نماز ذکر الله است اقم الصلاه ذکر الله است. هم فرمول کلی آن را فرمود، هم مشخصاً گفته از کدام ذکر استفاده کن. استعینوا بالصبر و الصلاه. اگر انسان خستهی گناه بود، اگر انسان خودش را در برابر نفس اماره خودش شکست خورده دید، مغلوب دید، عزم خودش را یافت به حول قوه خدا پناه برد، آن وقت از این مجاری ذکری که عرض کردیم که یکی وجود نازنین امام عصر ارواحنافداه قرآن و نماز] است کمک بگیرد[.
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ در آیه ۲۰۱ سوره مبارکه اعراف إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ اهل تقوی اینهایی که بیپناه هستند میخواهند پناه داشته باشند، تقوا پناهگاه است، حصن است، آنهایی که به حصن تقوا، به پایگاه تقوا که خود پاییدن است، از خود مراقبت کردن است، خود و ایمان را تحت مواظبت قرار دادن است، اینها وقتی طائفی از شیطان که همان وسوسه های درونی انسان به کمک وسوسه های شیطان بیرون است، آنچه که در درون انسان به صورت عادت درآمده یا به صورت یک گرایش و میل قوی درآمده، گرایش های مالی، گرایش های جنسی، گرایش های ریایی و امثال این گرایش ها که در درون انسان] بوجود می آیند و[ اینها جوجه های شیطان هستند طغیان میکنند. “إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ“ وقتی طائفی [از شیطان که همان وسوسه های درونی انسان است] دور قلب انسان طواف میکنند، میگردند، رصد میکنند، قلب انسان را درگیر میکنند و ضربه میزنند إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ اینها متذکر میشوند که این تذکر، گاهی اتصال به امام زمان است، گاهی اتصال به قرآن است، حقیقت قرآن است، گاهی هم اتصال به نماز و مجاری دیگر است.
این ذکر با آن مراتبی که خدمتان عرض کردیم دارای خواص و اسراری است و نحوه استفاده از آن هم تاکتیک و روش میخواهد که به حول قوه پرودگار متعال و با استمداد از پایگاه های ذکر که حجّت خدا بر روی زمین یا قرآن یا نماز است، انشاءالله در جلسات دیگر بتوانیم از قرآن و روایات مطالبی را به خودمان و عزیزانمان عرضه کنیم.
” انّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه همه ائمه سکان نجات هستند، کشتی نجات هستند، ولی دادرسی امام حسین علیه السلام برای گناهکار برای هر طوفان زده ای، دادرسی ویژه است سریع تر از هر کشتیای آدم را از طوفان نجات داده و به ساحل میرساند “
در تمام طوفان ها، طوفانی که شیطان در درون ما ایجاد کرده، طوفانی که گناهانمان ما را طوفان زده کرده، ما گرفتار سناریوهای گناه شدیم، جزر و مد بیچاره مان کرده، اگر طوفان شدید بود به کی باید پناه ببریم. خداوند متعال امام حسین را برای مقابله ما با طوفان ها پناهگاه معرفی کرده، انّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه همه ائمه سکان نجات هستند، کشتی نجات هستند، ولی دادرسی امام حسین علیه السلام برای گناهکار برای هر طوفان زده ای، دادرسی ویژه است سریع تر از هر کشتیای آدم را از طوفان نجات داده و به ساحل میرساند. صلی الله علیک یا ابا عبد الله.
پاسخ دهید