بسم الله الرحمن الرحیم
امروز یک خورده از ائمه (علیهم السلام) در مورد صدق و صداقت حرف بشنویم. انشاالله در زندگی همیشه در مسیر صداقت باشیم و در آنجا هم در این مقوله صدق ملک مقتدر. انشاالله پیش خودش برویم. در جایگاه صدق باشیم.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ.»[۱]
این آیه کریمه می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» ای کاش مؤمن باشیم و خطاب الهی را دریابیم و لبیکی بگویم. مثل لبیکهایی که حضرت سجاد با گریه میگفتند.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» آی مؤمنین! حریم خدا را حفظ کنید، در پیشگاه خدا تقوا داشته باشید. پیش خدا مردود نشوید. «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» و با صادقین همراه باشید.
شبیه این [آیه، آیه شریفه:] «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»[۲] [می باشد.] این از مصادیق برجستهی تقواست که اول کلی را میگوید، بعد مصداق را مطرح می کند. معلوم میشود که در حفظ مرزهای تقوا، مسئلهی صدق جایگاهی دارد که کمتر چیزی در این حد و حساسیت است.
تطبیق صادقین بر امام هر زمان
نکته دومی که از این آیه کریمه می شود فهمید، این است که صادقین همهجا هستند و همیشه هستند، چون به همه مؤمنین در تمام زمانها و در تمام مکانها، پروردگار متعال توصیه میکند که «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» با صادقین باشید. حالا با صادقین باشید، ما که برداشتمان این است که در هر زمانی یک کسی صاحب ولایت مطلقه الهیه است و سایه خداست که در همهجا دست بشر به دامن او میرسد.” حالا با صادقین باشید، ما که برداشتمان این است که در هر زمانی یک کسی صاحب ولایت مطلقه الهیه است و سایه خداست که در همهجا دست بشر به دامن او میرسد. “
یکی از دلایلی که بر وجود نازنین صاحب خودمان حضرت حجت ارواحنا فداه بزرگان استدلال کردهاند، همین آیه است.
لزوم ملکه شدن صداقت برای انسان
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ.»[۳] با صادقین همراه باشید. آنهایی که وصفشان صادقین است. بعضی ها صدقوا هستند اما وصف صادق بر آنها صدق نمیکند. یعنی به صورت ملکه، به صورت یک حقیقت در وجودشان مستقر نیست. بله تا حالا دروغی پیش نیامده و دروغی هم نگفته است. حرف راست گفته است. اما هر کسی حرف راست گفت، وصف صادق بر او صدق میکند؟ نه! صادق کسی است که [صداقت] سجیهاش باشد. مسیرش همین باشد. «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»، کاشف از عصمت است. اینها وجودشان صدق است. حقیقتشان، جوشش صداقت است. «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ».(۶:۰۶)
” بعضی ها صدقوا هستند اما وصف صادق بر آنها صدق نمیکند. یعنی به صورت ملکه، به صورت یک حقیقت در وجودشان مستقر نیست. “
نکتهی ظریف دیگری است که اساساً اگر انسان همراه صادقین نباشد، این کینونیتش، وجودش، چه خاصیتی دارد؟ اگر بنا است باشیم؛ بهرهی وجود ما، حیات ما، زندگی ما این است که از اینها استضاحه کنیم. در محیط کذب با رفقای کاذب، در جو ناسالم و بی صداقت، اساساً حیات معنا ندارد، زندگی معنا ندارد. آدم در فضای خیانت استنشاق بکند، نفس مسموم میرود در وجودش، مرگبار است. دروغ مرگبار است. با آدمهای بیصداقت، کلک، ریاکار، ظاهرساز، بد باطن، با اینها بودن مُهلک است. اگر میخواهید باشید بودنی که شایسته انسان است. اگرمی خواهید باشید باید با صادقین باشید.
داشتن سنخیت، شرط همراهی با صادقین
چگونه با صادقین بودن، نکته ی بعدی است. آدم سنخیتی میخواهد که با یک کسی، با یک مسیری همراهی بکند. باید به او بخورد. [خداوند سبحان می فرماید:] «هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ»[۴] یا «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»[۵]
همینجوری که کسی که میداند با کسی که نمیداند یکسان نیست. مقابل هم هستند. ظلمت و نور در مقابل هم هستند. صادق و کاذب هم در مقابل هم است. اگر بنا است آدم وجودش صدق باشد، با صادقین باشد، باید صادق باشد که همراه آنها [قرار گیرد] وگرنه دفع میشود. اصلا قرب پیدا نمیکند، فاصله دارد، زاویه دارد، این به آن نمیخورد. «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ».
خلاصه ی بحث های فوق
بر این که انسان کینونیتش، وجودش، حیاتش وقتی مطلوب است که در مسیر صدق باشد و وقتی انسان در زندگی حق حیات دارد که از قافلهی خوبان فاصله نگیرد. آدم در این عالم تنها نمیتواند زندگی کند. این عالَم، عالم مسافرت است، عالم قربت است. در غیر وطن، در جایی که آدم برای اونجا نیست.
” وجود مقدس امام؛ در هر زمانی امام آن زمان، صادق آن زمان است و هر کسی در هر جایی، اگر سنخیت داشته باشد، معیّت با او را تحصیل میکند و با او زندگی میکند “
از آنجا آمده است که برود. اگر با یک بلدچی خوبی همراه نباشد. سرمایهاش را که آمده است اینجا تجارت کند، دزدها میبرند.
بنابراین باید با صادقین همراه بود که در سایه آنها سالم حرکت کرد. «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ». وجود مقدس امام؛ در هر زمانی امام آن زمان، صادق آن زمان است و هر کسی در هر جایی، اگر سنخیت داشته باشد، معیّت با او را تحصیل میکند و با او زندگی میکند. هر کسی در خط خودش میداند آیا با یزید زندگی میکند یا با امام حسین سلام الله علیه زندگی میکند. وقتی کارهایش را ارزیابی میکند، باید ببیند این کارها در خط امام حسین است یا در خط یزید است. «الصَّادِقینَ»، ائمهی ما سلام علیهم الجمعین هستند، [مگر می شود] زمانی باشد، امام آن زمان نباشد، مکانی باشد به آن مکان امام اشراف نداشته باشد؟! به حکم این آیه کریمه، چنین چیزی نخواهد بود.
خود را تحت نظارت دیدن
چیزی که ما را تربیت میکند، همین است که ما احساس میکنیم صادقی بر ما اشراف دارد. گاهی [پیش می آید شخصی که] صادقی، بازرسی به آن اشراف ندارد خودش را وِل میبیند ولی یک وقت احساس میکند که در یک جوی است که گروهی از خوبان نظارت دارند بر کار ما و اگر ما خودمان را جمعوجور نکنیم با اینها نخواهیم بود. تشویق میشود که با اینها باشد و نگران میشود که با اینها نباشد.
یا ایها الذین آمنو اتقوالله، آی مؤمنین تقوا داشته باشید. خودتان را تحت مراقبت قرار بدهید. از خط خارج نشوید، خط بندگی، خط خدا ترسی، خط خودسازی، و کونوا مع الصادقین. اگر می خواهید از خط خارج نشوید ببینید صادقین در چه خطی هستند شما تو خط آنها راه بروید. همیشه میتوانید با امام زمانمان باشید. نمیدانیم تو این جلسهامان با حضرت هستیم یا دلمان جای دیگر هست و خرابیهایمان نمیگذارد همین جا با مولامان با حضرت حجت بوده باشیم. «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»
لزوم استمرار صداقت تا هنگام مرگ
در سوره مبارکه زمر [می فرماید:]
«وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(۳۳) لهَم مَّا یَشَاءُونَ عِندَ رَبهِّمْ ذَالِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ(۳۴) لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنهُمْ أَسْوَأَ الَّذِى عَمِلُواْ وَ یجْزِیهَمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِى کَانُواْ یَعْمَلُونَ(۳۵)»[۶]
در این آیه کریمه، باز مکتب تربیتی عجیبی است و نکات لطیفی را خدای متعال به بندگانش القا میفرماید. «الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ» آیا کسی راست میگوید اما این صداقتش، در عقبش، پشت سرش، کارهای بد در میآید؟ این صدقش خنثی میشود؟ هنر این است که انسان جاء بالصدق، صدق را با خودش ببرد. جاء به یعنی اینکه [با خود] آورد. آدم بتواند صدق را با خودش به عالم قبر ببرد [هنر کرده است، و إلا غیر این باشد که فائده ندارد.] کسی میتواند این کار را بکند که مراقبت بر صدق داشته باشد. این حرمت در وجودش شکسته نشود.
” هنر این است که انسان جاء بالصدق، صدق را با خودش ببرد. جاء به یعنی اینکه [با خود] آورد. آدم بتواند صدق را با خودش به عالم قبر ببرد “
«الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ»، [یعنی ای انسان! به شکلی زندگی کن که بتوانی] پیش خداوند متعال صدق ببری؛ نه اینکه [شخص،] یکی دوسال، [یا] مدتی از عمرش را در مقطعی که در حجره بوده، طلبه بوده، درگیر با مردم و خلائق نبوده، منافع مادی اقتضا نمیکرده، آنوقتها صادق بوده ولی تا آخر نتوانسته صادق بماند!!؟ این [شخص] «صَدَقَ»، [راستگویی نیز داشته اشت؛] ولی «لم یَجبَ بالصدق». با صدق وارد نشده است، صدق را با خودش نبرده است. (۱۴:۳۶)
«الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ»، کسی [است] که صدق را همراه خودش برده آنجا. «وَ صَدَّقَ بِهِ» گاهی آدم [بنابر] مدارا با کسی همراهی میکند، ولی خودش اینکاره نیست. «وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ.»[۷] هم صادق باشد، هم تصدیق بکند؛ صداقت را باور داشته باشد، قبول داشته باشد. یک چنین کسی «أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» [است]. [این عبارت، یعنی] خدا مدال میدهد، اگر میخواهید در صف متقین اسمتان ثبت بشود و خداوند شما را در گروه متقین قبول داشته باشد، صدق را برای خودتان جزء، ملائک [وجودی]تان قرار بدهید و جزء اخیر وجودتان باشد. به حلیهی (زیور) صدق آراسته بشوید و با ایمان هم صداقت داشته باشید. نه اینکه بخواهید کسی [را] راضی بکنید، قبول داشته باشید، تصدیق بکنید که جزء متقین باشید.(۱۵:۵۹)
مقام و امتیازات اهل صدق
حالا اگر [اهل صدق را] شدید چه موقعیتی پیدا میکنید؟
«لهَم مَّا یَشَاءُونَ عِندَ رَبهِّمْ ذَالِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ»[۸]، چقدر تشویق در این آیه برای اهل صدق هست.
یکی اینکه خدای متعال [اهل صدق را] با وصف متقین معرفی می کند، در دایره [متقین] قرارشان میدهد. این آرم را به آنها اختصاص میدهد.
دوم اینکه [خداوند] اینها[اهل صدق] را در موقعیت حاکمیت مطلق، قرار میدهد، جلوه خودش میکند «لهَم مَّا یَشَاءُونَ». همانطور که خدای متعال فعال ما یشاء هست و بر هر چیزی قدرت دارد، اراده خداوند متعال [عالم گیر است و او] قادر است، نافذ است و هیچ مانعی جلوی مشیعت حق تعالی قرار نمیگیرد؛[اهل صدق هم به همین مقام می رسند]
[سوم اینکه به همان شکل] اهل صدق [نیز] موقعیتی پیش خدا پیدا میکنند که جلوه خدا میشوند و «لهُم مَّا یَشَاءُونَ عِندَ رَبهِّمْ»[۹].
خیلی عجیب است! «لهُم مَّا یَشَاءُونَ»[۱۰] مظهریت مشیعت قاهر هست. اما این پایینها نیستند، [بلکه] «عِندَ رَبهِّمْ» هستید. صدق به آدم آنچنان اوج میدهد که همانگونه که شهید عند رب هست، این انسان صادق هم در محلی استقرار پیدا میکند که جایگاه عبودی است. آدم رنگ خدا میگیرد، پیش خدا قرار میگیرد. این هم تشویق سوم.
پس تشویق اول، خدای متعال مدال متقین به او می دهد، پاداش دوم تخلّق به اخلاقالله در موقعیت قاهریت مشیعت پیدا میکند، ارادهاش خلق میکند، ایجاد میکند و آنی که بالاتر از اینهاست، [پاداش سوم است که] عِندَ رَبهِّمْ [جای می گیرد، مستقر می شود.] [اهل صدق] موقعیتشان از کائنات برتر میشود، به عالم ربوبی قدم میگذارند، وارد حریم حقتعالی میشوند و محرم میشوند.
[چهارم] «ذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ»[۱۱]، این چهارمین امتیاز است. چیزی که خدا به آنها میدهد، این خاصیت محسن بودن است. [چون محسن هستند، این امتیازات نصیب حالشان می شود.] (۱۸:۴۵)
حالا خود احسان و محسن در قرآن جای بحث است و مطالب خیلی خوبی دارد. حضرت یوسف را خدای متعال جزء محسنین قرار داده است. کسی که از وجودش مطلقها خیلی ناشی میشود. «المؤمن کلتا یدیه یمین.» [آنچه ما در روایات یافتیم این است: «الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَلَى أَرْضٍ زَبَرْجَدٍ خَضْرَاءَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ عَنْ یَمِینِهِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَهِ یَغْبِطُهُمْ بِمَنْزِلَتِهِمْ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٌ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ یَقُولُ النَّاسُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَیُقَالُ هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّه.»[۱۲] ]
آدم به قدری نور پیدا کند، هیچ ظلمتی نداشته باشد، هیچ آسیبی، هیچ شری، از وجود او به کسی نرسد. «ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنین».[۱۳] باز هم خدا ادامه میدهد. این صدق چه میکند، صداقت چقدر مهم است.
[پنجم] «لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذی عَمِلُوا» خداوند متعال بدترین اعمالی که در سابقه [اهل صدق] وجود داشته باشد، تکفیر میکند. کفر پوشش دادن است. خدا نمیگذارد این سوابق همراه اینها باشد نمودی پیدا بکند. اینها را تکفیر میکند، محو میکند یا زمینهاش را کمرنگ میکند که از بین برود. «لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ».[۱۴] اول این صدق تخلیه میکند، بعد از تخلیه چه میشود؟ تحلیه میکند. خدای متعال ابتدا تکفیر میکند، میپوشاند، پرده پوشی میکند، آبروداری میکند، و سپس «یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ».[۱۵]
عایق بودن بی صداقتی
چون بی صداقتی عایق است. آدم نماز خوانده باشد، کارهای خوب کرده باشد ولی دروغ بگوید، آنها اثر خودش را نمیگذارد.
” بی صداقتی عایق است. آدم نماز خوانده باشد، کارهای خوب کرده باشد ولی دروغ بگوید، آنها اثر خودش را نمیگذارد “ باید عایق خوبیها را، بر دارد تا کارهای خوب، خاصیت خودشان را نشان بدهند. بعد از اینکه این عایق رفع شد، حالا حضرت حق تحلیه میکند، نقش عرش را بر وجود انسان پیاده میکند. انسان عرش و رحمن میشود. قدرت الله میشود، یدالله میشود. حکمت الله میشود. عرش همه این ها هست. علمالله می شود. مظهر و جلال و جمال حق تعالی میشود. صدق خیلی خوب است، صدق خیلی خوب است.
مشخصه صادقین
«لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۱۶]
این صادقین میدانید چه کسانی هستند؟ انصار خدا، قشون حقتعالی صادق هستند. اگر شما بنا دارید که جزء صادقین حساب بشوید. در مشکلاتی که در راه دین برایتان پیش میآید، باید بسازید. «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ». میدانید چه مشکلاتی را آنها تحمل کردهاند. «ناز پرورده تنعم، نبر راه به دوست.» (۲۳:۰۲)
اینها هم فقیر بودند هم از دیارشان آواره شدهاند و اموالشان به یغما رفت. «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً» با اینکه هیچی نداشتند ولی اهل حرکت بودند. فقر آدم را از بین نمیبرد. بیفکری، تنبلی آدم را از بین میبرد. سوء مدیریت آدمی را بدبخت میکند. اینها با اینکه فقیر بودند، مهاجر بودند، آواره بودند، اما «یَبْتَغُونَ» ابتغاء فضل الهی است که در این موارد دنبال مال حلال رفتن ابتغاء است، فضل الهی است.
اینها بیکار که ننشستهاند که «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً»[۱۷] هم دنبال معیشتشان بودند، هم دنبال رضوان الهی بودند. «وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» و اگر اقتضا داشت. اینها از نصرت دین خدا هرگز مضایقه نمیکردند. «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» یک چنین گروهی را خدای متعال می خواهد مدال بدهد، میگوید: «أُوْلَئکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۱۸] آنهایی که در امتحانات نمره میآورند، صادق هستند.
” اگر شما بنا دارید که جزء صادقین حساب بشوید. در مشکلاتی که در راه دین برایتان پیش میآید، باید بسازید. “
تا امتحان پیشنیامده، سختی پیشنیامده، هوا و هوس فشار نیاورده، اقتضاهات جوانی برای انسان هواس پرتی نیاورده است، هنر نیست آدم صادق باشد، با خدای خودش صادق باشد، رو راست باشد. اگر این فشارها بود و مردانه ایستادید، مقابل فشارها تسلیم نشدیم، دنبال رضوان بودیم، [آن وقت در زمره] اولئک هم الصادقون [قرار می گیریم.] این هم باز خودش یک تابلویی است که صادقین باید اینجور اهل مقاومت، اهل صبر، اهل کار، اهل تلاش و اهل معنویت و معنا باشند. خب این چند تا آیه، که به ذهنمان آمد (که ادامه هم دارد) گویا خوراک دل های پاکتان بوده است و خدا بر زبان ما جاری کرد.
۲ شرط لازم برای انبیاء
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ».[۱۹]
از امتیازات انبیاء که این شرط لازم است برای هر نبیای، برای هر سفیری، برای هر مصلح الهی این دو خصوصیت باید در وجودشان موج بزند، باید برایشان بارز باشد. «لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ» تا صدق حدیث و ادای امانت در آنها [انبیاء] محرز نباشد، خدا آنها را مبعوث به رسالت نمیکند.
” تا صدق حدیث و ادای امانت در آنها [انبیاء] محرز نباشد، خدا آنها را مبعوث به رسالت نمیکند “
بنابراین طلبهای که سیر سبیل انبیاء (علیهم السلام) را [راه خود کرده است، باید صادق و امین باشد.]
«وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُمَ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ- قَالَ ص الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی- وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی- وَ یُعَلِّمُونَهَا النَّاسَ مِنْ بَعْدِی».
این خلیفه هم تا آن جهتش(صدق حدیث و اداء امانه) تأمین نباشد، حق خلافت پیغمبر را ندارد.
یک شاخص مهم در جریان های سیاسی
باز از وجود نازنین صاحب حوزههای علمیه امام صادق (علیه السلام) است، [که ایشان] فرمود:
«لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ».[۲۰]
این [نکته] در جریانات سیاسی و [موارد از این قبیل] به ما شاخص میدهد که چه کسانی را انتخاب کنیم و به چه کسانی رأی بدهیم. [این شاخص به ما می فهماند که آیا باید] آدمهایی که خیلی ظاهر صلاح هستند، جانمازشان همیشه پهن است، پیشانیهایشان پینه بسته است [را انتخاب کنیم]. دنبال اینطور آدمها برویم، [که] تسبیح دستشان است و ورد بر زبان دارند. باید به این چیزها چشم بدوزیم و دنبال این قشر برویم. امام صادق(علیه السلام) دارند به ما شاخص میدهند. «لَا تَغْتَرُّوا»
گاهی این طور کارها دام است. امان از شیادهای روزگار، از آدمهای ظاهرصلاح، [بخاطر] ظاهرصلاح بودنشان، گول نخورید؛ فریب آدمهای ظاهر صلاح را نخورید. «لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ» نه گول نماز کسی را بخورید؛ و نه گول روزهی کسی را. اینکه غذا نمیخورد میگوید من روزهام. اینکه میبینید که مرتب قیام و قیود میکند و رکوعهای آنچنانی به شما نشان میدهد. این معیار درستی زندگی او نیست. معیار تقوا نیست. معیار کارآمدی نیست. معیاری نیست که شما به این [شخص] اعتماد کنید.
” اینهایی که در مسئله غدیر بی تفاوت شدند؛ و بیعت را شکستند. یک روز غفلت کردند، تا سقیفه محقق شد. ولی تا دامنه قیامت، آن ساکتین در فتنه، مثل خود فتنهگرها، در تمام گناهان جوامع بشری، سهیمند و هرگناهی که[در این عالم انجام] میشود در پرونده عمل آنها [نیز درج می گردد.] قتلها، ناپاکی دامنها، سرقتها، هرجومرجها، ناامنیها، تمامی آن ها در پرونده آنها نوشته میشود. در نامهی عمل آنها نوشته میشود. “
«فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ» گاهی اشخاص به اینها ولع پیدا میکنند. لَهِجَ یعنی ولعَ. این عادت کرده و نمیتواند بدون این بلند شود. مرتب اینکاره شده است. «حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ» چون عادت کرده، وقتی ترک کرده وحشت میکند. بعضی واقعاً نماز پرستند؛ حالا اگر امامش امر میکند، مادر صدا میزند، پدر صدا میزند، [اعتنایی نمی کند،] نماز مستحبی میخواند. او(پدر یا مادر) هم آنجا کار دارد و دادش بلند است، نمازش را نمیشکند تا بیاید. غافل از اینکه خدا در اینجا او(اطاعت از والدین یا اطاعت از امام) را مهمتر از این(نماز مستحبی) قرار داده است.
باید نمازت را بشکنی و ببینید پدرتان چه میگوید که شما را صدا میزند. این نمازپرستی، غیر از خداپرستی است. آدم حواسش جمع باشد. گاهی عادت میکند به عبادتهای خشک، [عبادتهایی که در آنها] خدا نیست. ترک وظیفه میکند، ترک تکلیف میکند، بهخاطر عادتهای که عبادتهای قالبی، عبادتهای شکلی، عبادتهای ظاهری او را از محتوای بندگی خالی کرده است.
بنده آن است که حواسش به خدا و مولا باشد. ببیند او چه میخواهد. من میخواهم نماز بخوانم حتماً باید این عدد ذکر را گفته باشم. درسش را گذاشته کنار، تنبلی دارد میکند. برای جامعه هیچ خدمتی برایش عائد نیست. این اهتمام به امور مسلمین [ندارد و تنها به عبادتهای خشک خود دل خوش کرده است]، «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأَمْرِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنَ الْإِسْلَام.»[۲۱] این هیچ غیرتی برای جامعه ندارد، هیچ حساسیتی ندارد؛ مرتب نماز میخواند، مرتب در صف اول دیده میشود. خب [معلوم است که خداوند] این نمازها را قبول نمیکند. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ».[۲۲] این که تقوا ندارد!
در مسائل سیاسی اسلام، خداوند متعال، خیلی بیشتر از مسائل فردی، قضیه [را] برجسته کرده است. چرا ولایت اینقدر مهم است؟ چرا امام میفرمودند که حفظ نظام از اوجب واجبات است. یعنی نسبت به روزه، نماز، حج، نسبت به واجباتی که مکلف هستید و باید انجام بدهید، حفظ نظام از همه اینها واجبتر است. لذا سینه سپر کردن برای نماز و امام حسین علیه السلام خیلی مهمتر از نماز خواندن با امام حسینعلیه السلام است. آن حفظ امامت است، [در آنجا] این [شخص] دارد کانون را حفظ میکند، ریشه را حفظ میکند؛ ولی نماز فرع است. نماز شاخه است.
اگر بناست شاخه از بین برود یا اصل از بین برود، باید شاخه از بین برود و اصل بماند. گاهی اوقات شاخهها را باید فدای اصل بکنیم، [فدای] ریشه بکنیم. لذا ظاهرخوب، نماز و روزه [آنچنانی، سجاده آب کشیدن، تسبیح پاره کردن] و … ملاک نیست. گاهی کسی [به این چیزها] عادت کرده و ترکش برایش وحشتناک است.
ولکن اشخاص را به عنوان وکیل خودتان، به عنوان معتمد خودتان، به عنوان کسی که بتوانید سفره دل را به او بگویید، [چگونه باید بسنجید؟!] [چگونه باید] برای آیندهاش امیدوار باشید؟! ملاک [این] است: «وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ.»[۲۳]
[ملاک اول:] یکی راست گوییاش را زیر نظر داشته باشید، ببینید که دروغ میگوید یا نه، اگر دروغ میگوید این آدم حسابی نیست، این آدم قابل اعتماد نیست. ولی اگر دروغ نمیگوید، ولو آنجایی که به ضررش است، آنجا [هم] راست میگوید و ضرر را تحمل میکند.[این شخص قابل اعتماد است.]
[ملاک دوم:] یکی هم امانت است. [شخص باید] نسبت به امانتهای فردی و امانتهای اجتماعی [امین باشد]. مسئولیت [ازجمله] امانتهای اجتماعی است که خیلی وزر و وبالش و سختیاش، بیشتر از امانتهای شخصی است. یک وقت از کسی کتاب و قلمی به عنوان امانت میگیرید، طلایی میگیرد، امانت نگه می دارید، ماشینش را به امانت نگه می دارید. امانت است، باید در حفظ امانت نهایت کوشش را کرد. یک وقت نه! حقوق یک جامعهای را به عهده گرفته است. بیتالمال مسلمانان در اختیارش است.
جوانان مردم را در اختیار خودش دارد. اعراض(آبروی) مردم را در اختیارش است. عزت و عظمت یک کشوری را سرنخش را در دستش گرفته است. اگر کمترین غفلتی کند، خیانت به امت کرده است، خیانت به تاریخ کرده است، خیانت به نسل ها کرده است. [در زیارت عاشورا می فرماید:]
ِ«فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ- وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ [قِتَالِکَ] قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ.»[۲۴]
اینهایی که در مسئله غدیر بی تفاوت شدند؛ و بیعت را شکستند. یک روز غفلت کردند، تا سقیفه محقق شد. ولی تا دامنه قیامت، آن ساکتین در فتنه، مثل خود فتنهگرها، در تمام گناهان جوامع بشری، سهیمند و هرگناهی که[در این عالم انجام] میشود در پرونده عمل آنها [نیز درج می گردد.] قتلها، ناپاکی دامنها، سرقتها، هرجومرجها، ناامنیها، تمامی آن ها در پرونده آنها نوشته میشود. در نامهی عمل آنها نوشته میشود.
این است که مسئولیتهای اجتماعی، مسئولیتهای سیاسی، جزء امانتهاست و اگر کسی در اینجاها مسامحه داشته باشد، گاهی تنها به یک نسل ضربه نزده است، بلکه مسیر را برای آیندگان هم منحرف کرده و تا این کجی ادامه دارد، بدبختی برای او ادامه خواهد داشت.
الگو باشید
خیلی خُب! [همین] مقدار در این جلسه نورانی انشاءالله [کفایت می کند.] برای جوانانهای عزیزمان، برای یاران امام زمانمان، برای طلبههای باصفامان، خودتان که به حمدالله حساس هستید، دروغ نمیگویید و خیانت نمیکنید، امین هستید، انشاءالله. ولی برای دیگران هم شما الگو باشید. «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ، وَ لَا تَکُونُوا دُعَاهً بِأَلْسِنَتِکُمْ»[۲۵] و «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ «۱» بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ».[۲۶]
از وقتی طلبه شدید، وقتی به خانههاتان میروید، با پدر و مادر، خواهر و برادر دور هم جمع میشوید، باید همه متوجه بشوند که با کانون صداقت مواجه شدهاند. این اصلاً صداقت از او میجوشد. آدم امینی است، آدم درستی است، آدم صادقی است.
[۱] توبه؛ ۱۱۹ – اى کسانى که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید!
[۲] احزاب؛ ۷۰ – اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه کنید و سخن حق بگویید
[۳] توبه؛ ۱۱۹ – اى کسانى که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید!
[۴] رعد؛ ۱۶ – «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟!
[۵] زمر؛ ۹ – «آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند؟!
[۶] زمر، ۳۳-۳۵ – و کسى که سخن راست آورد و تصدیقش کرد، آنان پرهیزگارانند. (۳۳) برایشان هر چه بخواهند در نزد پروردگارشان مهیاست. این است پاداش نیکوکاران. (۳۴) تا خدا بدترین اعمالى را که مرتکب شدهاند از آنان بزداید، و به بهتر از آنچه مىکردهاند پاداششان دهد. (۳۵)
[۷] مائده؛ ۵۹ – جز این است که ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه پیش از این نازل شده است ایمان آوردهایم.
[۸] زمر؛ ۳۴
[۹] زمر، ۳۴
[۱۰] زمر، ۳۴
[۱۱] زمر؛ ۳۴
[۱۲] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص ۱۲۶، باب الحب فی الله و البغض فی الله / المحاسن، ج۱، ص ۲۶۴، ۳۴ باب الحب و البغض فی الله
[۱۳] مائده؛ ۸۵
[۱۴] زمر؛ ۳۵
[۱۵] زمر؛ ۳۵
[۱۶] حشر؛ ۸
[۱۷] حشر؛ ۸
[۱۸] حشر؛ ۸
[۱۹] کافی (ط – دارالحدیث)، ج۳، ص ۲۶۹، ۵۱ – باب الصدق و أداء الأمانه
[۲۰] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۶۸، ص ۲، باب ۶۰ الصدق و المواضع التی یجوز ترکه فیها و لزوم أداء الأمانه
[۲۱] النوادر (للراوندی)، ص ۲۱، الاهتمام بأمور المسلمین …. ص : ۲۱
[۲۲] مائده؛ ۲۷
[۲۳] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص ۱۰۴، باب الصدق و أداء الأمانه
[۲۴] کامل الزیارات، النص، ص ۱۷۶، الباب الحادی و السبعون ثواب من زار الحسینع یوم عاشوراء
[۲۵] قرب الإسناد (ط – الحدیثه)، متن، ص: ۷۷
[۲۶] الکافی (ط – دارالحدیث)، ج۳، ص: ۲۰۲
پاسخ دهید