روز جمعه مورخ ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۲ و مصادف با شب هفدهم ماه ربیع الاول ۱۴۴۶ هـ.ق، مراسم جشن ولادت پیامبر اعظم و امام صادق (علیهما السلام) بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مُقدّمه
- یتیمشدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران جَنینی
- وفات مادر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران کودکی ایشان
- پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تَحت تربیت ذات رُبوبی قرار داشتهاند
- حفاظتِ جناب عبدالمطلب و جناب ابوطالب (علیهما السلام) از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
- مُعجزات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از نبوّتشان
- احترام ویژهی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مَزار مادرشان
- مُعجزات بینظیر پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نبوّتشان
- برخی از ویژگیهای سیرهی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در زندگی
- توصیهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای قَویشدن و زیر بارِ ظُلم نرفتنِ اُمّت توحیدی
- حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) احیاگر اسلام و اَحادیث نبوی هستند
- رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه همهی اُمّت در همهی زمانها هستند
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
«أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى * وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى * وَ وَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى * فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ * وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ[۲]»؛ میلاد رحمهً لِلعالَمین، نگین انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، تاج نبوّت، اوّلُ ما خَلَق، نور اَبدی و اَزلی پروردگار متعال، مَجرای فیض خداوند متعال از اوّلین و آخرین، حضرت خاتم انبیاء محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و ششمین اَختر بُرج امامت و ولایت، کشّاف حَقایق، امام به حق ناطق حضرت اباعبدالله جعفر بن محمّد الصّادق (علیه الصلاه و السلام) را به مَحضر شریف امام زمانمان (ارواحنا فداه) و به شما برادران و خواهران مؤمن و صاحبدلمان تبریک عرض میکنم.
یتیمشدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران جَنینی
وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آیتِ کُبری خداست. خداوند آیهای بالاتر از او در عالَم خلقت ندارد. از نظر تاریخ وجود نازنین پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) ۳۰ سال بعد از عام الفیل در مکّهی مُکرّمه از پدری به نام «عبدالله» که یکی از فرزندان مُمتاز حضرت «عبدالمطلب» (علیه السلام) بود، جوانی بسیار جَمیل و وَجیه و باکفایت و دارای صفات ارزشی که از نظر زیبایی به قَدری جاذبهاش قوی بود که خانوادههای مهمّ شهر مکّه به جناب عبدالمطلب (علیه السلام) مُراجعه میکردند و درخواست میکردند که عبدالله داماد آن خانواده باشد و دختران وَجیه مُشتری ایشان بودند. اما با همهی وجاهت و اقتدار و انرژی که خداوند متعال در وجود او قرار داده بود، از نظر عفّت نفر اوّل بود. هیچ آلودگی و تمایُل به حَرام در وجود او نبود و بالاخره خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در اَصلاب شامخه و اَرحام مُطهّره مُقدّر کرده بود که این مسیر را طِی کند تا جهان با قُدوم مبارک او روشن شود. خداوند مَنّان «آمنه بنت وَهب[۳]» را به عنوان وِعاء و ظرف رُشد وجود نازنین حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد. پدر عبدالله و مادر آمنه بنت وَهب بود که او هم از فرزندان هاشم بود. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دو طرف هاشمی بود؛ هم از طرف پدر که عبدالله باشد و هم از طرف مادر. اما حکمت الهی بر این قرار گرفت که هم عبدالله بعد از ازدواج با آمنه که بیش از ۴۰ روز بعد از زفاف سِپَری نشده بود که یک سفر تجارتی برای جناب عبدالله پیش آمد و به شهر مدینه سفر کرد؛ اما عُمر ایشان بیش از این نبود. ایشان در مدینه وفات کردند و هنوز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُتولّد نشده بودند. بنابراین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یتیم شد و در دوران حَمل پدر را از دست داد و از نظر ظاهری هیچوقت پدر خودش را ندید. بعد از آنکه مُتولّد شد، رسم خانوادههای بزرگ این بود که فرزند خودشان را به دایه میدادند و عُهدهدارِ شیردادن دایه بود. برای حضرت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دایههای مُختلفی آمدند، ولی ایشان سینههای آنها را قبول نکرد. تا یک دایهای به نام حَلیمه از یک قبیلهای به نام سَعدیه آمد و مُشتری شد و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سینهی او را قبول کرد و مُقدّر الهی این بود که این فرزند مَلکوتی در یک محلّ طبیعی دور از مُحیط بُتپَرستی و فساد و شرابخواری که مکّه آلوده بود و خداوند متعال پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از این مُحیط دور کرد که دوران سِبابت و طُفولیّتش در دامان طبیعت باشد و از فَضای آلودهی به گُناه دور بماند. اما حلیمهی سعدیه میگوید: از آن روزی که این کودک قَدم در زندگی ما گذاشت، دَربهای خیر و بَرکت و رَحمت یکی بعد از دیگری به روی ما باز میشد. حالا آن تَفصیل دارد و امشب چنین فُرصتی برای ما نیست.
وفات مادر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران کودکی ایشان
ولی ظُهور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این عالَم تَجلّی صفات جَمال و جَلال خدا بود. لذا اتّفاقاتی اُفتاد که اینها را اِرساحات میگویند. آتشکدهی فارس در ایران هزار سال خاموشی ندیده بود، آتش میپَرستیدند؛ ولی در شب میلاد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این آتشکده خاموش شد. بُتها سرنگون شدند، این کاخ «انوشیروان» در مَدائن که هم قَبر جناب «سلمان» در مَدائن هست که سلام خداوند بر سلمان باد؛ هم «جابر بن عبدالله انصاری[۴]» و هم یکی از فرزندان امام باقر (علیه السلام) در مَدائن مَدفون هستند و زیارتگاه است. رفتیم و این قَصر انوشیروان را هم دیدیم که ۱۴ کُنگره از آن فُرو ریخت. و جهان یک تَحوُّل عُمومی را مُشاهده کرد و مَعلوم شد که خبر عظیمی در حال رُخدادن است و عالَم در مَعرض یک تَحوُّل عظیم قرار گرفته است. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر را در دوران جَنین از دست داد و یتیم شد. در ۵ سالگی از قبیلهای که عُهدهدار شیردادن و اُنس با این فرزند بودند، بچّه را به مادر برگرداندند و وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ۵ سالگی همراه مادر به سوی مدینه میآمدند که قوم و خویشهای آمنه را زیارت کنند، به منطقهی اَبواء که رسیدند، جناب آمنه در آنجا مریض شدند و اَجل به ایشان مُهلت نداد و در اَبواء وفات کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر اینکه یتیم بود، لَطیم شد. لَطیم در لُغت عَرب به کسی میگویند که هم پدر را از دست داده است و هم مادر را از دست داده است. بنابراین یتیم بود، لَطیم هم شد.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تَحت تربیت ذات رُبوبی قرار داشتهاند
خداوند متعال به این نعمت «عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ[۵]» به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منّت میگذارد. «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى»؛ خداوند تو را یتیم کرد که خودش پَناه تو باشد. مُستقیماً تَحت کفالت ذاتِ رُبوبی قرار بگیری. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در «خُطبهی قاصعه» دارند و حضرت امام صادق (علیه السلام) هم بر اَساس حدیثی همین مطلب را برای ما بیان کردهاند تا ذهن ما مَعطوف بشود که پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) در تربیت تَحت تَصرُّف تَکوینی ذاتِ رُبوبی بوده است. بالاتر از دست بَشر بر سر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اِشراف تربیتی داشته است و قرآن کریم تَصریح میکند: «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى»؛ تو یتیم بودی، ولی بیپَناه نبودی. ما تو را یتیم کردیم که خودمان پَناه تو باشیم. همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در عزیمتشان از جانب پروردگار متعال در یک سِنینی کتاب بر آنها نازل شد. قبل از آن تابع نبوّت پیامبر قبلی بودند؛ اما پیامبر ما «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى»؛ وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابتدا تَحت اِشراف بزرگترین مَلکی بود که خداوند بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور کرده بود. از چه زمانی؟ از آن زمانی که شیر میخورد. لذا بزرگترین مَلَک خداوند از جانب حقتعالی پیک بود، سَفیر بود، دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را میگرفت و بهترین مسیری که مسیر قُرب خداوند بود، مقابل پای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار میداد. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُتولّی داشت، هیچگاه به خودش رَها نبود. وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقل میکند: «عبدالله بن جدعان» یکی از برجستهترین شخصیّتهای عَرب بود که این جریان «حِلْفُ الْفُضول[۶]» هم در منزل او واقع شد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) افتخار میکند که من آن تعهّدنامه را امضاء کردم که از مظلوم دفاع کنیم. اگر کسی بیکَس بود و در مُحیط مکّه آمد و مورد ظُلم قرار گرفت، یک جمعی با همدیگر همقَسم شدند که از مظلوم دفاع کنند و یکی از آن جمع من بودم. میگوید: در ساختن خانهی عبدالله بن جدعان گروهی از نوجوانها و حتی کودکها شرکت داشتند. اینها سنگها را بر دامن عَربی میگذاشتند و قَهراً وقتی در دامنشان یکچیزی هست، دامن را بلند میکردند. در عَرب هم رَسم نبود که شلوار بپوشند، بنابراین وضعیّت خوبی پیش نمیآمد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میگویند: من سنگ را در دامانم گذاشتم و وقتی خواستم آن را بلند کنم، دیدم یک دستی بر روی دست من زد. من مُتوجّه شدم که نباید مانند آنها این کار را بکنم و مُنصرف شدم و دامنم را بلند نکردم. این تنها در اینجا نبود؛ در تمام دوراهیها وقتی میخواست انتخاب کند، آن مَلَک همراه نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. لذا از ابتدا خودِ خداوند توسط مَلَکی که مأمور کرده بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در مسیر نور بالا بُرد.
حفاظتِ جناب عبدالمطلب و جناب ابوطالب (علیهما السلام) از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
وجود نازنین پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعجزات از ابتدا در وجود مبارکشان بود. لذا این گوسفندی که در خانهی حَلیمهی سَعدیه بود و در اَثر لاغری شیر نداشت، به مَحض اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قَدم در آنجا گذاشت، پستانهای او شیر آوردند. و همینجور مُعجزاتی که یکی بعد از دیگری نشان میداد که این وجود نازنین یک وجودِ مُتفاوت و مُمتازی است. در ۷ سالگی هم جَدّ بزرگوارش جناب عبدالمطلب (علیه السلام) که بعد از وفات جناب آمنه، جناب عبدالمطلب (علیه السلام) با یک حَساسیّتی احساس مأموریت میکرد که حافظ جان و شُئون شخصیّتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، در ۷ سالگی هم جناب عبدالمطلب (علیه السلام) را از دست داد؛ ولی وجود نازنین حضرت عبدالمطلب (علیه السلام) که جُزء اوصیای حضرت عیسی (علیه السلام) به حساب میآید و دارای قدرت فوقالعادهای بود و خداوند به او الهام میکرد. در جریان تَخریب کَعبه از ناحیهی اَبرهه هم آن مُعجزه را نشان داد، خاطرش هم جمع بود. گفت: «أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَ لِهَذَا الْبَیْتِ رَبٌّ یَمْنَعُهُ[۷]»؛ من صاحبان شُتر هستم و به فکر شُتر خودم هستم، ولی این خانه صاحب دارد. تو نمیتوانی این خانه را تَخریب کُنی. این جُزء غیبگوییهای حضرت عبدالمطلب (علیه السلام) بود. عبدالمطلب (علیه السلام) فرزندان خودش را جمع کرد و گفت: من دارم از میان شما میروم. هیچ نگرانی ندارم جُز این فرزند یعنی وجود نازنین خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم). جناب «ابوطالب» (علیه السلام) به او تَعهّد داد که پدر خاطرت جَمع باشد؛ من عُهدهدارِ حفاظتِ او خواهم بود. لذا ابوطالب (علیه السلام) تا زمانی که زنده بود، حمایتش از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از حمایتش از فرزند خودش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. جناب ابوطالب (علیه السلام) در آن ۳ سالی که اینها در شِعب ابوطالب در حَصر بودند، مُحاصرهی همهجانبهی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیّتی بودند، وجود نازنین جناب ابوطالب (علیه السلام) در ابتدای شب جایی را که به عنوان بِستر برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُشخّص کرده بودند، مقداری که شب میگذشت میآمد و حضرت علی (علیه السلام) را بلند میکرد و در بِستر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار میداد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در جای دیگری قرار میداد که حفاظت امنیّتی کرده باشد که اگر دشمن شناسایی کرده است و بَناست تا بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ضَرر بزند، حضرت علی (علیه السلام) فدای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بشود. این تَدبیر الهی بود. علاوه بر مَلَک هم جناب المطلب مُلهم بود و هم جناب ابوطالب (علیه السلام) همان نورانیّت را داشت و همهچیزش را با همهی وجود فدای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میکرد. اینها تَدبیر الهی بود.
مُعجزات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از نبوّتشان
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از آنکه به نبوّت برسد، دو شأن را در خودش در میان مردم انجام داده بود. یکی شَبانی بود که نوعِ پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) قبل از نبوّت چوپانی میکردند و این باید با حیوانات سازگار بشوند تا بَشری که هنوز خویِ حیوانی دارد، آن ظرفیّت را داشته باشند که میگویند یک بُزغالهای از دست وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرار کرد و خیلی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دَواند؛ از اینجا به آنجا، از آنجا به اینجا و همه مُنتظر بودند که حالا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خسته شده است و عَرقریزان وقتی این بُزغاله را میگیرد، مثلاً عَصبانی بشود؛ ولی دیدند وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این حیوان را گرفت، او را بوسید و گفت: حیوان! هم من را اذیّت کردی و هم خودت اذیّت شدی. ایشان نشان داد این ظرفیّت را دارد که جاهلها را تَحمُّل بکند و به اینها نفرین نکند، با اینها جنگ نکند تا بتواند اینها را هدایت نماید. یکی هم بازرگانی بود. ایشان یک سفر با حضرت ابوطالب (علیه السلام) به شهر شام رفته بود که در آن سفر «بَحیرای راهب[۸]» وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را از دور رَصد میکرد. دید که یک اَبری بالای سر یکی از افراد این قافله سایهبان انداخته است. این علائم نبوّت پیامبر آخرالزّمان را در اِنجیل (اَناجیل تَحریفنشده) دیده بود، از آن جهت از آن صومعه پایین آمد و وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت کرد و به ابوطالب (علیه السلام) گفت: این پیامبر آخرالزّمان است. حَواست جمع باشد که یَهود به او ضَربه و صَدمهای وارد نکند.
سفر دوّم ایشان در سفر تجارتی از ناحیهی جناب خدیجه (سلام الله علیها) بود که او کارگزار خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) بود و در آن سفر چه مُعجزاتی اتّفاق اُفتاد که حضرت خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) علاوه بر اینکه مالالتّجارهی خودش را در اختیار حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده بود، دلش نیز همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. لذا غُلام خودش را مأمور کرده بود تا هرچه در این سفر تجارتی میبیند، گزارش آن را به حضرت خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) مُنعکس کند. وقتی غُلام آمد و آن اتّفاقات مُعجزهآسای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای حضرت خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) میگفت، حضرت خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) واقعاً بیتاب شد و بیاختیار داد زد: بَس است؛ دیگر طاقت شنیدن را ندارم و حضرت خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) جُزء مُنتظران ظُهور نبوّت خاتمیّه بود که انشاءالله خداوند متعال ما را هم مانند حضرت خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) جُزء مُنتظران ظُهور حضرت خاتم الاوصیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار بدهد. لذا حضرت خدیجهی کُبری (سلام الله علیها) جُزء موفّقترین مُنتظرهایی بود که انتظارش انتظارِ واقعی بود، انتظار زبانی نبود؛ لذا خودش مُشتری رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شد که در نبوّت خاتمیّه جُزء کسانی باشد که نَهال اسلام را کمک کند تا غَرس بشود و دارایی خودش را صَرف رُشد این مَجموعه بکند. این برای قبل از نبوّت وجود نازنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که خواستیم هم یادی از حضرت آمنه (سلام الله علیها) کرده باشیم.
احترام ویژهی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مَزار مادرشان
وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال هفتم هجرت سفری برایشان پیش آمد و به اَبواء که رسید، از شُتر پیاده شدند، کاروان را مُعطّل کرد و خودش تنهایی راهی شد و کاروان هم با یک نگرانی با چشمشان تَعقیب میکردند و دیدند که به یک نُقطهای رسید و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا نشست. اینها هم رفتند تا ببینند چه خبر بوده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا جُلوس کردند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا فاتحه خواندند، «قُلْ هُوَ اللَّهُ[۹]» خواندند، قرآن خواندند و بعد اشکهایشان جاری شد. گفتند: یا رسول الله! این چه خبری است؟ فرمودند: من در ۵ سالگی همراه مادرم بودم، مادرم در اینجا جان سِپُرد و ما ایشان را در اینجا به خاک سِپُردیم. این قَبر مادر من آمنه (سلام الله علیها) است. لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به ما یاد دادند که وقتی مادر و پدرمان از دنیا میرود، سر قَبر آنها برویم. این سر قَبر رفتن موضوعیّت دارد. فاتحه خواندن از راه دور مانند سر قَبر رفتن نیست. آنها چشم به راه هستند. لذا در روایت دارد که اگر کسی سر قَبر مادر یا پدرش برود، فاتحه بخواند و ۷ مرتبه هم سورهی مبارکهی قَدر را بخواند، اگر حاجتی داشته باشد خداوند حاجت او را برآورده میکند و این تَعلیمِ عَملی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
مُعجزات بینظیر پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نبوّتشان
یکی از مُعجزات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن کریم بود که مُعجزهی جاویدِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۱۰]»؛ تا دامنهی قیامت این قرآن وجود دارد. دوّم وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود که ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عِدل قرآن کریم است، زَوالبَردار هم نیست. مُنتها این ولایت خورشید است و در ۱۲ آیینه انعکاس پیدا کرده است که اوّلین آنها حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) علیبنابیطالب (علیه السلام) است، بعد امام حسن مجتبی (علیه السلام) است، تا آخرین نفر که امروز سایهشان بر سر ما مُستدام باد، همهی ما قُربان خاک قَدم ایشان بشویم، حضرت حُجّت بن الحسن المَهدی (ارواحنا و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است. سوّمین مُعجزهی جاویدِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که مُعجزاتی که مردم در زمان خودِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدند و به تواتر به ما رسیده است، خیلی زیاد است. از دوران طُفولیّتشان همچنان مَحفوظ به مُعجزات است، بعد از نبوّتشان هم مُعجزات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چهار هزار مُعجزه از وجود نازنین پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقل شده است که یکی را قرآن کریم نَقل میکند که شَقّ القَمر است؛ «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ[۱۱]»؛ این شَقّ القَمر جُزء مُعجزاتی است که در قرآن کریم نَقل شده است. دیگر مُعجزهی اخلاق پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ «إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۲]»؛ این اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم جُزء مُعجزات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، ولی اینها برای آن زمان بود. ولایت زَوالناپذیر است، برای همیشه هست؛ قرآن کریم زَوالناپذیر است، برای همیشه هست.
سوّمین نکته احادیث پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «اُعطِیتُ جَوامِعَ الکَلِمِ[۱۳]». پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اُمّی بود، یعنی درس نخوانده بود.
«نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ***** به غَمزه مسألهآموزِ صد مُدَرِّس شد[۱۴]»
لذا این بیانات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، خُطبههای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، نامههای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نامه زیاد نوشته است؛ به اَشخاص، به شخصیّتها، به حُکومتها نامه نوشته است. مرحوم «آیت الله احمدی میانجی[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) اُستاد دلنشین ما، اُستاد نورانی ما، اُستاد دوستداشتنی ما که این بزرگوار هم برای ما اعتقادات میگفتند؛ اعتقادات «بحار» و باب مَعاد را برای ما میخواندند و هم درس اخلاق میگفتند و هم مَکاسب را از ابتدا تا انتها ما خدمت ایشان خواندیم و حقّ بزرگی به گَردن ما دارند. برای دیدن ما هم به مسجد جامع اُزگُل آمدهاند و در اینجا نماز هم خواندهاند، ولی بنده نبودهام. این بزرگواری ایشان بود. آثار و تألیفات مرحوم آیت الله احمدی میانجی (رضوان الله تعالی علیه) همه به روز بود؛ یکی از آنها هم «مَکاتیب الرسول[۱۶]» است. ایشان نامههای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تَحت عُنوان مَکاتیب الرسول جَمع کرده است و بعد هم شروع به جمعآوری نامههای ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) کرده است که کار بَدیع و ابتکاری بود که نام آن «مَکاتیب الائمه[۱۷]» است. این نوشتههای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سَلاطین، به شخصیّتها و به افراد مُختلف خودش با وجود اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اُمّی بود و درس نخوانده بود، هم کلماتی که به عُنوان حدیث بیان فرمودند فراوان است، موسوعهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را جمع کردند. هم مرحوم «علّامه مرتضی عاملی[۱۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) جمع کرده است و هم دیگران این کار را کردهاند و این پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جُزء فَصیحترین و بَلیغترین افرادی است که کلمات از ایشان به ما رسیده است. این هم یکی از مُعجزات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که یک فردِ درس نخوانده حرفهای حکمتآمیزی بیان کرده است که حرف هیچ حکیمی با او قابل مُقایسه نیست. اَحادیث پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جُزء مُعجزات نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
برخی از ویژگیهای سیرهی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در زندگی
اما سیرهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که ما یک سِیر داریم، یک سیره داریم. سِیر یعنی گُذرا؛ تاریخی که از اَشخاص نَقل میشود، این تاریخ زندگی آنها سِیر است. اما سیره برای کسی است که در زندگی مَبنا دارد. هرکاری کرده است، آن میتواند برای ما درس باشد. قرآن کریم فرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا[۱۹]»؛ قرآن کریم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اُلگو مُعرّفی کرده است؛ یعنی زندگیِ او قانون زندگی است. سَبْک زندگی او برای شما حُجّت است، شما هم سعی کنید مانند او زندگی کنید. یکی صداقت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، دوّم امانت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، سوّم تَعهّد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در ۴۰ سال زندگی قبل از نبوّتشان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق نبود و عَرب با آن عِنادی که پیدا کردند، یک مورد خلاف در گُفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نتوانسته بگوید که در فُلانجا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خلاف گفتند. یکی اَمانت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در اَمانت هم قبل از نبوّتشان مَشهور به «محمّد اَمین» بودند. یکی هم وَعدههای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با هرکسی وَعده میکرد، کسی در دوران زندگیاش خُلف وعده از او سُراغ ندارد. شرایط مُختلف برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش آمده است؛ نه به صداقت ایشان لَطمهای وارد شده است، نه به اَمانت ایشان، نه به وَفای به عَهد ایشان و نه به عَقلانیّت ایشان. ریشهی آن ۳ چیز عَقلانیّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حَکیم بود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عقل کُلّ بود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چشمهای بود که هر عاقلی هرمقدار عقل دارد، از آبشخور چشمهی وجودِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عقل خودش را گرفته است. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک مَبنایی در زندگی داشت، ثَبات شخصیّت داشت و شرایط مُختلف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تغییر نداده است. یکروزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکّه بود، در حالت خُوف بود، در شرایط سخت بود، در مُحاصرهی اقتصادی بود، اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد و شرایط تغییر کرد؛ غَنائم جنگی برای ایشان پیش آمد، زندگی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن زُهدی را که در مکّه داشت، در مدینه هم همان زُهد داشت. لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابتدا تا آخر در مَبنای زندگی به سوی اَشرافیّت نرفت. یک زندگی ساده که فقیرترین افراد چگونه زندگی میکنند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم آنجور زندگی کردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تَعهّداتش مأمور بود. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[۲۰]» با کُفّار، با مُشرکین تَعهّداتی که داشت، تا آخر وَفای به عَهد داشت؛ مَگر اینکه آنها نَقض عَهد میکردند. «چرچیل» در حالاتی که نَقل کردهاند، مُتّفقین با ایران تَعهّد امضاء کردند که ایران بیطرف است و با هیچکسی نیست، به ایران حمله نکنند؛ اما حمله کردند و مُتّفقین هر گوشهی از ایران را تَصرُّف کردند. از چرچیل نَقل شده است؛ از او پُرسیدهاند: شما که با ایران تَعهّد عَدم تَعرُّض داشتید، چرا به ایران حمله کردید؟ چرا ایران را مُحاصرهی اقتصادی کردید؟ آن قَحطی در ایران پیش آمد و ۱۰ میلیون نفر را در گُرسنگی کُشتند و ایران را هم تَجزیه کردند. او گفته بود: تَعهّد ما بر اَساس مَنافع مادی ماست. وقتی که شرایط عوض شد، دیدیم که حملهی به ایران جُزء مَنافع مادی ماست. تمام سیاستمَداران دنیا نَقض عَهد میکنند. در «برجام» هم مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) خواستند همین را به کسانی که طرفدارِ تَعهّد با آمریکا هستند، مَلموس بشود که اینها به ایمان و تَعهّدات خودشان عمل نمیکنند. ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر عَهد و پیمانی با مُشرکان داشت، تا آخر به اینها پایبند بود.
توصیهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای قَویشدن و زیر بارِ ظُلم نرفتنِ اُمّت توحیدی
وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مُباهات همهی پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) است. روز قیامت «آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ[۲۱]»؛ سَبْک زندگی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است، سیاست و تَدبیری که داشته است، مسلمانها را در چند اَمر مُکلّف کرده است. یکی «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ[۲۲]» است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش قوی شد و با قدرتهای بزرگ دست و پَنجه نَرم کرد و در همهجا با پیروزی بیرون آمد؛ ولی این را تا دامنهی قیامت از همهی اُمّتش خواسته است: «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ». چرا باید قوی بشوید؟ «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ[۲۳]»؛ تا دشمنان از شما بترسند و جنگ پیش نیاید. اگر بخواهید هزینهی جنگ را مُتحمّل نشوید، باید قوی بشوید. «بُرو قوی شو اگر راحت جهان طلبی». لذا امروز انقلاب ما به سفارش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انقلاب شده است، این انقلاب ادامهی انقلاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و اینکه ما امروز الحمدلله با این موشکهایمان هم خودمان در موضع بازدارندگی هستیم و هم یَمن فقیر با آن عَقبماندگیاش الحمدلله امروز شاخِ قدرتهای بزرگ شده است. این سیرهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. سیره یعنی نوع زندگی که این برای آیندگان هم آموزه است، این قاعدهی زندگی است، این قانون زندگی است.
و نکتهی دیگر اینکه «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا[۲۴]»؛ وجود نازنین پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بودند که زیر بارِ ظُلم هیچ قدرتی نرود. مؤمن باید در سایهی کافر زندگی نکند. انظلام همانگونه که ظُلم حَرام است، زیرِ بار ظُلم رفتن هم حَرام است. لذا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در عمل خودشان فرمودند: «الموتُ خیرٌ من رُکُوبِ العارِ[۲۵]»؛ ما جانمان را میدهیم، ولی عِرض و حیثیّتمان را نمیدهیم، عزّت خودمان را از دست نمیدهیم. این «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» امام حسین (علیه السلام) که در روز عاشورا از حُلقوم مبارک ایشان طَنین انداخت و امروز جبههی مُقاومت با همان شُعار دارد راهِ عزّت را میپیماید و بزرگترین قدرتهای جهان را به چالش کشیده است، همین چیزی است که در عمل سیرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و این آیه بود: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا».
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) احیاگر اسلام و اَحادیث نبوی هستند
یک نکته هم بگویم. امشب ما توفیق عَرض ادب به امام جعفر صادق (علیه السلام) را پیدا نکردیم؛ ولی فردا شب که انشاءالله این مَحفل ادامه دارد و مَدّاح دعوت شده است، بنده همینجا از برادر عزیز و بزرگوارمان «حاج آقای رنجبریان» دعوت میکنم که انشاءالله راجع به امام صادق (علیه السلام) هم ایشان عُهدهدارِ این مجلس باشند، البته اگر جایی قول نداده باشند و اگر قول دادند هم کسی را انشاءالله دعوت کنند و دعوت کنیم. برای امام صادق (علیه السلام) ما خیلی کمخدمتی داریم. اسلام را حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع کرده است، ولی اگر امام صادق (علیه السلام) نبود، اسلام احیاء نمیشد. احیاگر سُنّت نبوی و روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) هستند. لذا در این جهت از امام صادق (علیه السلام) عُذرخواهی میکنم.
رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه همهی اُمّت در همهی زمانها هستند
راجع به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک نکته را میگویم که همهی ما احتیاج داریم و آن نکته این است که وجود نازنین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همیشه پَناهگاه گنهکاران و گرفتاران هستند. یک حدیثی از حضرت امام صادق (علیه السلام) هست. روای خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) آمد و عَرضه داشت: یابن رسول الله! من دعایی اختراع کردم؛ (مثلاً) اجازه میدهید من این دعا را رواج بدهم؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خیر؛ هروقت مشکلی پیدا کردید، «فَفْزَعْ إلی رَسولِ الله»؛ به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه ببَرید. این پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه تنها در زمان خودشان پَناهگاه بودند؛ تا دامنهی قیامت در جنگها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه بود، از همه به دشمن نزدیکتر بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که یکهتازِ میدان است و عَبقَری شجاعت در همهی عالَم امکان است، میگوید: هروقت در جنگ بر ما فشار میآمد، «اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ[۲۶]»؛ به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه میبُردیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه همه در جنگها بود. و قرآن کریم به ما گُنهکارها میگوید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا[۲۷]»؛ قرآن است! این به کوری چشم وَهّابیهاست. میفرماید: پیامبر من! حَبیب من! اگر از این اُمّت تو کسی گرفتار نَفْس شد، شیطان او را زمین زد، اگر به تو پَناه میآورد، «جَاءُوکَ» به تو مُراجعه میکرد؛ این نشان میدهد که حَیات پیامبر ما با وفاتشان از بین نرفته است و این حَیات فیزیکی ایشان از بین رفته است؛ والّا به حُکم این آیهی کریمه تا روز قیامت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه هر گُنهکاری است. اگر اینها به خودشان ظُلم کردند، زمین خوردند، شرمندگی به وجود آورند، اگر به تو مُراجعه میکردند، نزد تو استغفار میکردی و تو برای آنها استغفار میکردی، نمیگوید که خداوند آنها را میبخشید؛ بلکه میفرماید: «لَوَجَدُوا اللَّهَ»؛ کسی که جُستجوی خدا را میکند، آدرس نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بروید، به خدا میرسید. چگونه میرسید؟ خداوند را مییابد؛ با چه صفتی؟ با دو صفت: «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا»؛ خداوند را توبهپَذیر و رَحیم مییافت.
یا رسول الله! «إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجاتِنا[۲۸]»؛ همهی گناهانمان را در نظر میگیریم و دست به دامن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میشویم: «یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[۲۹]».
اُمیدواریم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ما هم قبول کند. بنده امروز در حَرم حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) به بیبی عَرض کردم: بیبی! امشب شب عید است، از شما عیدی میخواهیم. و به ایشان گفتم: من امشب در مجلسم از شما نام میبَرم و انشاءالله شما را واسطه قرار میدهم. ایشان کَریمه است؛ انشاءالله امشب بیبیِ ما عیدی ما را دیدار امام زمانمان (ارواحنا فداه) قرار بدهد، فَرج امام زمانمان (ارواحنا فداه) قرار بدهد، نجات جوانهایمان قرار بدهد، نُزول رَحمت، نُزول بَرکت بر زندگی همهی ما قرار بدهد و اِفشای نِفاق مُنافقین، ذلّت و نابودی صهیونیستها، شکستهشدن شاخِ شیطان بزرگ عیدی ما باشد.
دعا
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! سلام و عرض تبریک ما را به مَحضر حضرتش تقدیم بفرما.
خدایا! ما را با مَعارف نَبوی آشنا بگردان.
خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم السّاعه تا دامنهی قیامت ما را بر سر سُفرهی رَحمهً للعالَمین مَشمول رَحمت رَحمانیّه و رَحیمیّهی خودت قرار بده.
خدایا! مریضهایمان را شِفا بده.
خدایا! گِرههایمان را باز کُن.
خدایا! حَوائجمان را برآورده بفرما.
خدایا! سایهی پُر بَرکت رهبر عزیزمان را تا ظُهور مُستدام بدار.
الهی که امشب همهی شما حاجترَوا بشوید. صلوات بلند خَتم بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه ضحی، آیات ۶ الی ۱۱٫
[۳] آمنه از زنان قبیله قریش است: پدرش، وَهب، بزرگ تیره بنیزهره از تیرههای قریش بود. مادرش، بَرَّه بنت عبدالعزی (بَره دختر عبدالعزی) نیز قریشی بود. از زندگی آمنه پیش از ازدواج با عبدالله اطلاعات چندانی در دست نیست؛ هر چند که گفته شده او در مکه متولد شد. او ۵۴ یا ۵۳ سال قبل از هجرت با عبدالله بن عبدالمطلب ازدواج کرد. مراسم عروسی آن دو، سه شبانهروز ادامه یافت و در این مدت عبدالله به رسم قبیلهای در خانه عروس اقامت گزید. عبدالله چند روز پس از ازدواج با آمنه، به سفر تجاری رفت و در راه بازگشت، در یثرب از دنیا رفت. او یک سال پس از ماجرای ذبح، با آمنه ازدواج کرده بود. عبدالمطلب نذر کرده بود اگر خداوند ده پسر به او بدهد، دهمی را قربانی میکند، اما سرانجام به جای قربانی کردن عبدالله، صد شتر را قربانی کرد. برخی گزارشهای تاریخی، درگذشت عبدالله را اندکی پس از ولادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دانستهاند. آمنه پس از تولد محمد، او را به حلیمه سعدیه سپرد. بنابر نظر مشهور شیعه، آمنه در ۱۷ ربیعالاول عام الفیل، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به دنیا آورد؛ ولی مشهور عالمان اهل سنت زمان وقوع این رویداد را ۱۲ ربیعالاول دانستهاند. به گزارش ابن هشام (درگذشته ۲۱۳یا ۲۱۸ق) در السیره النبویه، چون محمد یتیم بود، کسی سرپرستیاش را نمیپذیرفت؛ حلیمه سعدیه نیز به همین دلیل ابتدا دایگی او را نپذیرفت، اما هنگامی که دید سرپرستی کودک دیگری نصیبش نمیشود، سرپرستی او را قبول کرد. حلیمه پس از دو سال محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را نزد آمنه آورد، اما از آنجا که او را مایه برکت دیده بود، از آمنه خواست که مدتی دیگر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را پیش خود نگه دارد. از این رو، پنج سال و دو روز بعد از تولد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در سال ششم پس از عام الفیل، او را به مادرش برگرداند. آمنه، در سال هفتم پس از عام الفیل، فرزندش، محمد را برای زیارت قبر عبدالله و نیز دیدار با داییهای عبدالله که از بنینجار بودند، به مدینه برد و بنا بر قول مشهور، در راه بازگشت از مدینه در ابواء از دنیا رفت و در همان جا دفن شد و بنا به نقل دیگری در مکه درگذشت و در شعب دُب (قبرستان معلاه) دفن شد. یعقوبی، تاریخنگار قرن سوم قمری، درگذشت او را در ۳۰ سالگی دانسته است. بنا به گفته محمد بن عمر واقدی (درگذشتهٔ ۲۰۷ یا ۲۰۹ق)، زمانی که قریش برای خونخواهی کشتگان بدر قصد مدینه کردند و به ابواء رسیدند و قبر آمنه را دیدند، گروهی از آنان تصمیم به نبش قبر گرفتند، ولی پس از مشورت ابوسفیان با صاحبنظران قریش، از این کار خودداری کردند. همچنین نقل شده است که پیامبر قبر مادرش را در ابواء زیارت میکرده است. از جمله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در واقعه حدیبیه بر سر قبر مادر حاضر شد و بر او گریه کرد. با این حال قبری در قبرستان حجون مکه نیز به وی منسوب است. گفته شده قبر وی در ابواء و قبر منسوب به وی در مکه از زمان حکومت عثمانی دارای بقعه بوده و بعدها تخریب شده است. کتاب «امالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم)» به زبان عربی درباره زندگی حضرت آمنه است که نویسنده معاصر مصری، عایشه بنتالشاطی (متولد ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م) آن را نوشته است. کتاب امالنبی از کتابهای مجموعه «تراجم سیّدات بیت النبوه» است که بنتالشاطی درباره زنان خاندان پیامبر منتشر کرده است. سید محمدتقی سجادی کتاب امالنبی را با عنوان «آمنه مادر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» به فارسی ترجمه کرده که نخستین بار در سال ۱۳۵۹ش منتشر شده و در سال ۱۳۷۹ش نیز دوباره چاپ شده است. همچنین احمد صادقی اردستانی کتاب مذکور را با عنوان «آمنه مادر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» ترجمه کرده و انتشارات بوستان کتاب آن را در سال ۱۳۹۴ش منتشر نموده است.
[۴] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است. پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت.
از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است. جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[۶] حِلْفُ الْفُضول پیمانی است میان برخی طوایف قریش در دوران جاهلیت، برای حمایت از ستمدیدگان در مکه. بنی هاشم و بنی مطّلب، فرزندان عبدمَناف، بنی زُهره بن کلاب، بنی تَیم بن مُرَّه، و بنی اسد بن عبدالعُزّی بن قُصَی، طوایف شرکت کننده در این پیمان بودند. پس از اسلام نیز از این پیمان به نیکی یاد شده است. در وجه نامگذاری حلفالفضول گفتهاند چون حلفالفضول پس از حلف المطیبین و حلف الاحلاف منعقد شد و غیر از این دو پیمان و افزون بر آنها بود، آن را به این نام خواندند. همچنین گفتهاند این پیمان را به دلیل فضل و برتری آن بر دیگر پیمانهایی که تا آن روز میان عرب سابقه داشت، و نیز به دلیل شرافت و فضیلت کسانی که آن را منعقد کردند، حلفالفضول نامیدند. این نامگذاری را به زبیر بن عبدالمطلب، که از تیره بنی هاشم بود، نسبت داده و گفتهاند وی این پیمان را برای آنان نوشت و اشعاری در این باره سرود. برخی نیز گفتهاند که عرب یا قریش به طور خاص، آن را چنین نامیدند. در سبب نامگذاری وجوه دیگری نیز مطرح کردهاند که چندان مقبول نیست، از جمله گفتهاند: در این پیمان، سه تن به نام فَضْل (جمع آن: فُضول) حضور داشتند؛ هم پیمانان در حلفالفضول اموال زائد بر نیاز خویش (= فُضول) را بذل کردند؛ آنان کاری را بر عهده گرفتند که بر آنان واجب و لازم نبود؛ نخستین بار مردانی از جُرْهُم، که نام هایشان مشتق از فَضْل بود، با یکدیگر هم پیمان شدند که از مظلوم حمایت کنند و حق او را بگیرند و این پیمان را، به پیروی از پیمان جرهمیها، حلفالفضول نامیدند. گفتهاند که حلفالفضول بیست سال پس از عام الفیل، در بازگشت قریش از جنگ فِجار، روی داد. جنگ فجار در شوال و حلفالفضول در ذیقعده روی داد. با این حال، پارهای روایات، زمان بستن این پیمان را پنج سال پیش از بعثت یا در خردسالی پیامبر نوشتهاند.
[۷] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۸، ص ۳۸۴؛ بحارالأنوار، ج ۱۵، ص ۱۵۸؛ نورالثقلین؛ البرهان؛ «بتفاوت لفظی».
«الصّادق (علیه السلام)- عَنِ ابانابْنِتَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) لَمَّا أَنْ وَجَّهَ صَاحِبُ الْحَبَشَهْ بِالْخَیْلِ وَ مَعَهُمُ الْفِیلُ لِیَهْدِمَ الْبَیْتَ مَرُّوا بِإِبِلٍ لِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَسَاقُوهَا فَبَلَغَ ذَلِکَ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ فَأَتَی صَاحِبَ الْحَبَشَهْ فَدَخَلَ الْآذِنُ فَقَالَ هَذَا عَبْدُالْمُطَّلِبِبْنُهَاشِمٍ قَالَ وَ مَا یَشَاءُ قَالَ التَّرْجُمَانُ جَاءَ فِی إِبِلٍ لَهُ سَاقُوهَا یَسْأَلُکَ رَدَّهَا فَقَالَ مَلِکُ الْحَبَشَهْ لِأَصْحَابِهِ هَذَا رَئِیسُ قَوْمٍ وَ زَعِیمُهُمْ جِئْتُ إِلَی بَیْتِهِ الَّذِی یَعْبُدُهُ لِأَهْدِمَهُ وَ هُوَ یَسْأَلُنِی إِطْلَاقَ إِبِلِهِ أَمَا لَوْ سَأَلَنِیَ الْإِمْسَاکَ عَنْ هَدْمِهِ لَفَعَلْتُ رُدُّوا عَلَیْهِ إِبِلَهُ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ لِتَرْجُمَانِهِ مَا قَالَ الْمَلِکُ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَ لِهَذَا الْبَیْتِ رَبٌّ یَمْنَعُهُ فَرُدَّتْ عَلَیْهِ إِبِلُهُ وَ انْصَرَفَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ نَحْوَ مَنْزِلِهِ فَمَرَّ بِالْفِیلِ فِی مُنْصَرَفِهِ فَقَالَ لِلْفِیلِ یَا مَحْمُودُ فَحَرَّکَ الْفِیلُ رَأْسَهُ فَقَالَ لَهُ أَ تَدْرِی لِمَ جَاءُوا بِکَ فَقَالَ الْفِیلُ بِرَأْسِهِ لَا فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ جَاءُوا بِکَ لِتَهْدِمَ بَیْتَ رَبِّکَ أَ فَتَرَاکَ فَاعِلَ ذَلِکَ فَقَالَ بِرَأْسِهِ لَا فَانْصَرَفَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ إِلَی مَنْزِلِهِ فَلَمَّا أَصْبَحُوا غَدَوْا بِهِ لِدُخُولِ الْحَرَمِ فَأَبَی وَ امْتَنَعَ عَلَیْهِمْ فَقَالَ عَبْدُالْمُطَّلِبِ لِبَعْضِ مَوَالِیهِ عِنْدَ ذَلِکَ اعْلُ الْجَبَلَ فَانْظُرْ تَرَی شَیْئاً فَقَالَ أَرَی سَوَاداً مِنْ قِبَلِ الْبَحْرِ فَقَالَ لَهُ یُصِیبُهُ بَصَرُکَ أَجْمَعَ فَقَالَ لَهُ لَا وَ لَأَوْشَکَ أَنْ یُصِیبَ فَلَمَّا أَنْ قَرُبَ قَالَ هُوَ طَیْرٌ کَثِیرٌ وَ لَا أَعْرِفُهُ یَحْمِلُ کُلُّ طَیْرٍ فِی مِنْقَارِهِ حَصَاهْ مِثْلَ حَصَاهْ الْخَذْفِ أَوْ دُونَ حَصَاهْ الْخَذْفِ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ رَبِّ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ مَا یُرِیدُ إِلَّا الْقَوْمَ حَتَّی لَمَّا صَارُوا فَوْقَ رُءُوسِهِمْ أَجْمَعَ أَلْقَتِ الْحَصَاهْ فَوَقَعَتْ کُلُّ حَصَاهْ عَلَی هَامَهْ رَجُلٍ فَخَرَجَتْ مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَتْهُ فَمَا انْفَلَتَ مِنْهُمْ إِلَّا رَجُلٌ وَاحِدٌ یُخْبِرُ النَّاسَ فَلَمَّا أَنْ أَخْبَرَهُمْ أَلْقَتْ عَلَیْهِ حَصَاهْ فَقَتَلَتْه».
[۸] نامش را بَحیری، بَحیرا، سَرْجِس، بُحیری یا بُحیرا ضبط کردهاند (که صورت اخیر یعنی بُحیرا کاملا متأخر و احتمالا برای آن است که به واژهای غیرعربی، وزن آشنا و معمول در عربی داده شود). اما برخی مانند طبری و ترمذی هم نام او را ذکر نکردهاند. واژه بخیرا از واژه آرامی «بخیره» به معنای «برگزیده» است. با توجه به این معنا، شاید بحیرا صفت سرجیوس راهب بوده که بعدها جانشین نام خاص وی در منابع اسلامی شده است. او را حِبْری (یعنی دانشمند یهود) از شهر تیماء (در اطراف شام)، راهبی نصرانی، سریانی یا نَسطوری (از فرقههای مسیحی) دانستهاند که در علم هیئت و نجوم دست داشت و منکر الوهیت مسیح و تثلیث و قائل به وحدانیت خداوند بود و به این سبب، از کلیسای برّیه الشام و سپس طور سینا طرد شد و ناگزیر در دیری در بُصری اقامت گزید و در همین مکان، یا در نزدیکی دروازه شهر نصیبین، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدار کرد.
این روایت به گونههای متفاوتی نقل شده است. یکی از این روایتها چنین است: هنگامی که پیامبر کودک یا نوجوان بود، ابوطالب برای تجارت عازم سفر شام شد و در این سفر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز همراه خود برد. مقصد این سفر شهر بُصری بود که در آن زمان یکی از شهرهای بزرگ شام و از مهمترین مراکز تجارتی آن عصر به شمار میرفت. این سفر به برکت حضور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین کاروانیان، راحتتر از سفرهای قبل بود و حتی روزها لکه ابری پیوسته بالای سر کاروان در حرکت بود و برای آنان در آفتاب گرم سایه میافکند. در نزدیکی شهر بُصری صومعه و کلیسایی وجود داشت و راهبی گوشهگیر به نام «بحیرا» در آنجا زندگی میکرد و مسیحیان معتقد بودند کتابها و همچنین علومی که در نزد دانشمندان گذشته آنان بوده دستبهدست و سینهبهسینه به بحیرا منتقل گشته است. کاروان قریش هر ساله از کنار این صومعه عبور میکرد و گاهی در آنجا منزل میکردند. تا این زمان، بحیرا هیچگاه با آنان سخنی نگفته بود، اما این بار که بحیرا لکه ابر را بر بالای سر کاروان قریش دیده بود، از صومعه به زیر آمد و از آنان دعوت کرد تا برای صرف غذا به صومعه او بروند. قرشیان به سوی صومعه حرکت کردند، اما محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به سبب آنکه کودک بود در نزد اموال گذاشتند و با خود نبردند. بحیرا در قیافه یکایک واردین نگاه کرد؛ اما اوصافی را که از پیامبر اسلام شنیده و یا در کتابها خوانده بود در چهره آنها ندید، از این رو پرسید: کسی از شما به جای نمانده؟ و خواست که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بیاید. بحیرا با دقت به چهره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خیره شد و یکیک اعضای بدن او را که در کتابها اوصاف آنها را خوانده بود از زیرنظر گذرانید. بحیرا پس از غذا پیش محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و بدو گفت: «ای پسر تو را به لات و عزی (از بتهای بزرگ عرب) سوگند میدهم که آنچه از تو میپرسم پاسخ مرا بدهی؟» ؛ اما محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: «مرا به لات و عزی سوگند مده که چیزی در نظر من مبغوضتر از این دو نیست». بحیرا گفت: «پس تو را بخدا سوگند میدهم سؤالات مرا پاسخ دهی!» حضرت فرمود: «هر چه میخواهی بپرس!» بحیرا شروع کرد از حالات و زندگانی خصوصی و حتی خواب و بیداری او سؤالاتی کرد و او جواب میداد. بحیرا پاسخهایی را که میشنید با آنچه در کتابها درباره پیغمبر اسلام دیده و خوانده بود تطبیق میکرد و مطابق میدید. آنگاه میان دیدگان او را با دقت نگاه کرد، سپس برخاسته و میان شانههای او را تماشا کرد و مهر نبوت را دید و بیاختیار آنجا را بوسه زد. سپس بحیرا به نزد ابوطالب رفت و به او گفت: این پسر را به شهر و دیار خود بازگردان و از یهودیان محافظتش کن و مواظب باش تا آنان او را نشناسند که به خدا سوگند اگر از آنچه من در مورد این جوان میدانم آگاه شوند نابودش میکنند. سپس گفت: «ای ابوطالب بدان که کار این برادرزادهات بزرگ و عظیم خواهد گشت» و در پایان سخنانش گفت: «من آنچه لازم بود به تو گفتم و مواظب بودم این نصیحت را به تو بنمایم». ابوطالب نیز پس از این گفتوگو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به مکه بازگرداند. روایت دیدار بحیرا با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر واحد است. تمام روایتها از این واقعه به قُراد ابونوح میرسد که او هم با واسطه از ابوموسی اشعری روایت کرده است.
[۹] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۱٫
[۱۰] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫
[۱۱] سوره مبارکه قمر، آیه ۱٫
[۱۲] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫
[۱۳] کنز العمّال : ۴۴۰۸۷٫
«عنه صلى الله علیه و آله: اُعطِیتُ جَوامِعَ الکَلِمِ ، و اختُصِرَ لیَ الکَلامُ اختِصارا».
[۱۴] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷٫
[۱۵] میرزا علی احمدی میانجی (۱۳۰۵ش-۱۳۷۹ش) فقیه شیعی، مدرس اخلاق حوزه علمیه قم و شاگرد علامه طباطبایی. احمدی میانجی در حوزههای علمیه ایران تحصیل کرد و به اجتهاد رسید. وی ضمن تدریس فقه و اصول، آثاری در تفسیر، فقه و مباحث حدیثی نوشته است. کتابهای مکاتیب الرسول، مکاتیب الائمه و «مالکیت خصوصی در اسلام» از جمله آثار اوست. او در آثار فقهی خود به موضوعات روز جامعه توجه داشته است. میانجی به نظریه ولایت فقیه اعتقاد داشت و به احکام حکومتی پایبند بود. او فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز داشت؛ از انقلاب اسلامی ایران حمایت میکرد و چندین دوره نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری بود. وی درجامعه مدرسین عضویت داشت و در شهرهای میانه و قم مدارس و مراکزی تأسیس کرد. میانجی در بعد اخلاقی از علامه طباطبایی متأثر بود و در مدارس علمیه قم برای طلاب درس اخلاق میگفت. میانجی در ۲۱ شهریور ۱۳۷۹ش برابر با ۱۲ جمادیالثانی ۱۴۲۱ق درگذشت و آیت الله عبدالله جوادی آملی از مراجع تقلید شیعه بر پیکر او نماز خواند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.
[۱۶] مکاتیب الرسول، کتابی به زبان عربی حاوی مطالب و نامههای منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اثر علی احمدی میانجی (متوفای ۱۴۲۱ ق)، عالم دینی شیعه. موضوع کتاب مطالب و نامههای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به پادشاهان، مسئولان، کارگزاران و نوشتارهایی در ارتباط با عهدنامهها، قراردادها و برخی موضوعات دیگر است. این کتاب حاوی مطالب و نامههای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خطاب به پادشاهان، مسئولان، کارگزاران و نوشتارهایی در ارتباط با عهدنامهها، قراردادها و برخی موضوعات متفرقه دیگر است. در طول تاریخ، نامهها و آثار مکتوب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتابهای روایی، تاریخی و تفسیری به طور پراکنده آمده است،. در این میان مکاتیب الرسول، اولین کتابی است که همه نامهها و نوشتارهای منسوب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به صورت تحقیقی و تحلیلی و در یک مجموعه جمعآوری کرده است. مؤلف از منابع فراوانی بهره برده و پس از نقل کامل هر نامه، مآخذ آن را مفصل ذکر کرده است. این مآخذ، کتابهای تاریخی و سیره، حدیثی و غیر آن را شامل شده و اعم از منابع دست اول و مطالعات جدید است. مؤلف فقط به جمع روایات بسنده نکرده و به نقد و بررسی اقوال پرداخته و آنها را تحلیل کرده است. علت حجیم شدن کتاب، ذکر تفصیلی منابع و همچنین بررسی اقوال است.
[۱۷] مَکاتیبُ الاَئمّه (علیهم السلام) کتابی حاوی نامههای ائمه معصومین (علیهم السلام) به قلم علی احمدی میانجی (متوفای ۱۴۲۱ق) است. در این مجموعه هفت جلدی، دو جلد نخست به امیرالمؤمنین (علیه السلام) اختصاص دارد و جلد سوم به امام حسن (علیه السلام) تا امام باقر (علیه السلام)، جلد چهارم به امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام)؛ جلد پنجم به امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام)؛ جلد ششم به امام هادی (علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) و جلد هفتم به امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص داده شده است. این کتاب برترین اثر در بیست و هفتمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش تألیفات حوزه دین شناخته شد. مؤلف تلاش کرده هر اثر مکتوبی که از ائمه در منابع مختلف تاریخی و حدیثی وجود داشته، جمعآوری کند و منابع را در پاورقی مفصل بیاورد. وی سلسله اسناد را آنگونه که در منابع وجود داشته آورده است. از امتیازات کتاب، نقل روایات مختلف، آوردن شرححال اَعلام و اظهارنظرهای مؤلف است؛ هرچند به نظر میرسد بررسیها و اظهار نظرهای وی در این اثر، بهاندازه کتاب مکاتیب الرسول نیست.
[۱۸] سید جعفر مرتضی عاملی (۱۳۶۴-۱۴۴۱ق) عالم دینی، متخصص تاریخ اسلام و تشیع، سیرهنگار و از عالمان لبنان و حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف. وی کتابهایی در زمینه سیره اهلبیت (علیهم السلام) تألیف کرده است؛ الصحیح من سیره النبی الاعظم، الصحیح من سیره الامام علی و مأساه الزهراء از جمله آثار اوست. سید جعفر مرتضی تحصیلات خود را بهصورت غیررسمی نزد پدرش که معلم بود، آغاز و در ۱۳۸۲ق برای تحصیل علوم دینی به نجف سفر کرد. در آنجا مدرسه بروجردی و جامعه النجف الدینیه را برای اقامت برگزید و به تحصیل علوم دینی مشغول شد. در سال ۱۳۸۸ق به قم مهاجرت نمود. در حوزه علمیه قم، ابتدا باقیمانده دروس سطح را نزد میرمحمدی آموخت. سپس در درس اساتیدی چون سید موسی شبیری زنجانی، سید علی فانی، مرتضی حائری یزدی و میرزا هاشم آملی حاضر شد و همزمان به تحقیق و پژوهش درباره مسائل تاریخی و عقیدتی شیعه پرداخت. مرتضی عاملی در ۱۳۷۲ش/۱۹۹۳م پس از ۲۵ سال اقامت در قم، به لبنان بازگشت و تا آخر عمر در لبنان باقی ماند. از فعالیتهای مهم جعفر مرتضی در سالهای اقامت در قم، میتوان به پژوهش در زمینههای مختلف تاریخ و عقاید شیعه، راهاندازی «مُنتَدا» یا «مدرسه علمیه جبل عاملیها» و تدریس برای دانشجویان دوره کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس اشاره کرد. وی در همین سالها از تدریس، ارائه مشاورههای تحقیقاتی و ایجاد شرایط مناسب برای تحصیل طلاب لبنانی نیز غافل نبود. مرتضی طی ۲۵ سال سکونت در شهر قم ضمن حمایت و تربیت طلاب لبنانی در صورت ضرورت به حمایت ایدئولوژی انقلاب اسلامی پرداخت و مباحثی در حکومت از سیره اهل بیت تدوین نمود. عاملی از اواخر سال ۱۳۷۲ش/۱۹۹۳م در لبنان ساکن شد و تلاشهای علمی، پژوهشی و تربیتی خود را در ضاحیه بیروت که آن زمان در اشغال اسرائیل بود ادامه داد. او در این سالها علاوه بر پژوهش در زمینه تاریخ و تأسیس مرکزی تحقیقاتی در بیروت، به برگزاری جلسات مختلف برای جوانان شیعه لبنانی همت گماشت و از این راه، نسلی از فعالان مذهبی در میان شیعیان لبنان به وجود آورد. یکی دیگر از اقدامات او در مسیر آموزش مبانی اعتقادی، تأسیس مدرسه علمیه در ۱۳۷۷ش در بیروت است. دفاع از امامت و ولایت و تلاش مستمر در پاسخگویی به شبهات اعتقادی، از اقدامات وی در سالهای اقامت در لبنان است.
[۱۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫
[۲۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۱٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ».
[۲۱] الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، جلد ۱، صفحه ۲۵۱٫
«فَإِنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ فِی مَقَامٍ: أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ [ آدَمُ ] وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ».
[۲۲] سوره مبارکه انفال، آیه ۶۰٫
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ».
[۲۳] همان.
[۲۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۱٫
«الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ۚ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۗ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا».
[۲۵] المناقب لابن شهرآشوب : ۴/۶۸ ، بحار الأنوار : ۴۴/۱۹۲/۴٫
«قالَ الإمامُ الحسینُ علیه السلام : مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِن حیاهٍ فی ذُلٍّ . و أنشَأ علیه السلام یَومَ قُتِلَ: الموتُ خیرٌ من رُکُوبِ العارِ *** و العارُ أولى من دُخُولِ النارِ *** و اللّه ِ ما هذا و هذا جاری».
[۲۶] نهج البلاغه، حکمت ۹-۲۶۰؛ شجاعت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم).
«و فی حدیثه (علیه السلام): کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ. [و معنى ذلک أنه إذا عظم الخوف من العدو و اشتد عضاض الحرب فزع المسلمون إلى قتال رسول الله (صلی الله علیه وآله) بنفسه فینزل الله علیهم النصر به و یأمنون [ما] مما کانوا یخافونه بمکانه. و قوله «إذا احمر البأس» کنایه عن اشتداد الأمر و قد قیل فی ذلک أقوال أحسنها أنه شبه حمی الحرب بالنار التی تجمع الحراره و الحمره بفعلها و لونها و مما یقوی ذلک قول [الرسول] رسول الله (صلی الله علیه وآله) و قد رأى مجتلد الناس یوم حنین و هی حرب هوازن الآن حمی الوطیس، فالوطیس مستوقد النار فشبه رسول الله (صلی الله علیه وآله) ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار و شده التهابها]. انقضى هذا الفصل و رجعنا إلى سنن الغرض الأول فی هذا الباب».
[۲۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴٫
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا».
[۲۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف توسّل.
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، یَا أَبَا الْقاسِمِ، یَا رَسُولَ اللّٰهِ، یَا إِمامَ الرَّحْمَهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّٰهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ».
[۲۹] همان.
پاسخ دهید