روز سه شنبه مورخ ۱ اسفندماه ۱۴۰۲ و همزمان با شب ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)، جلسه هفتگی هیئت امام حسن مجتبی(علیه السلام) با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- استعدادهای انسان با فشارها شُکوفا میشود
- اگر انسان حَواس خود را جمع کند، در مُصییبتها ساخته خواهد شد
- انسانِ مُنتظر تمام تلاش خود را برای آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) انجام میدهد
- اینکه انسان زیبایی را دوست دارد، زیرا در فطرت او قرار داده شده است
- اگر کسی خوشجنس باشد، حقتعالی یک مُصیبتی به او عنایت میکند
- حضرت علی اکبر (علیه السلام) جلوهی جَمال الهی است
- حضرت علی اکبر (علیه السلام) آیینهی تمامنَمای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
استعدادهای انسان با فشارها شُکوفا میشود
«اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ[۲]»؛ به آقا جانمان حضرت مهدی (عَجّل الله فرجه و ارواحنا لتُراب مَقدمه الفداه) تبریک عرض میکنم و به شما سنگرنشینان، پاکدلان، خداجویان، تشنگان دیدار حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) تبریک عرض میکنم. چند نکته در ارتباط با حضرت علی اکبر (علیه السلام) با عنایت ذات رُبوبی و توجّهات حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که یکی از معصومین هم خودِ حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) است، انشاءالله به زبانمان بیاید. ما که چیزی بَلد نیستیم؛ با دست خالی میآییم و مینشینیم و سُفره هم سُفرهی ما نیست؛ شما میهمان ما نیستید و برای ما هم نیامدهاید، بلکه برای حضرت علی اکبر (علیه السلام) آمدهاید و انشاءالله خودشان هم میداند. نکتهی اوّل مسألهی ظرفیّت است. این «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری» خیلی دعای مهمّی است. ما یک زمانی تَبلیغی در غَرب داشتیم. بنده معمولاً در مسافرتها نزد مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) میرفتم که یک دعا و رَهنمودی داشته باشند. ایشان فرمودند که در صحبتهای خود این «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری» را بخوان. بعد از آن بنده معمولاً آن را تَرک نمیکنم. این شَرح صدر، این سِعهی وجودی است. ذهن غیر از وجود است. بعضی از وجودها وجودِ کوچکی هستند و در ظُلمات هم تحت فشار هستند. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ[۳]»؛ این شِرک برای آدم فشار میآورد و این فشارها آدم را کوچک میکند. ولی کسانی که وجودِ مُنبسط دارند، «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ[۴]»، اصلاً اینها از فشار لذّت میبَرند. آقا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم آن گزارشگر میگوید: «و الله ما رایت مکثورا قط قد قتل ولده و اهل بیته و اصحاب اربط جاشا[۵]»؛ ندیدم کسی را که اینگونه دلشکسته باشد، اینگونه داغدیده باشد، ولی اینقَدر قدرت روحی و قوّل قلب داشته باشد. آن دیگری میگوید: هرچه بَلا بیشتر میشد، نورانیّت چهرهی امام حسین (علیه السلام) افزوده میشد. مُدام برافروخته میشد. خدا به حقّ امام حسین (علیه السلام) این رهبر عزیز ما را انشاءالله تا ظُهور این ذَخیره را نگاه دارد. بنده توجّه میکنم هر روز نورانیتر هستند. با وجود اینکه هر روز فشارها بیشتر میشود؛ ولی در گُفتار انگار برای ایشان دیکته میکنند. حرف خودش نیست و بلندگوست. گوینده کسی دیگر است. هم چهره یک چهرهی کاملاً برافروخته و نورانی است. انسانهای بزرگ «لِلّه دَهرٌ نائِبا وَإنّهُ صَدرُ الّئام وَ صیقَلُ الأحراری»؛ فشارها برای لِئام زَنگار است، هَلاکتشان را تَشریع میکند؛ اما برای مردان بزرگ مانند چکشی است که به طلا میخورد. آن را پرداخت میکند. قیمتش را بالا میبَرد. صیقل اَعلاست؛ دل آدم با فشارها نورانیّت پیدا میکند، صَلابت پیدا میکند. فشار آدم بزرگ را باز میکند. چون فشار خودش هم نعمت است. بَنای خداوند متعال بر این است که با فشار آدم را بالا ببَرد. لذا اولیای الهی روزی که فشار برایشان نبوده است، نگران میشدند که چه شده است که خداوند متعال دیگر سُراغ ما را نمیگیرد؟ «أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ[۶]» ؛ «إِنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ[۷]»؛ برای این است که فشار گوهر پاک را شُکوفا میکند، بدون فشار استعدادها باز نمیشود. آدم از قُوّه به فعل درنمیآید. این است که خداوند متعال ما را به دنیا آورده است؛ برای اینکه ماهیّت دنیا فشار است. این فشار کسانی که لَئیم هستند را ساقط میکند، ریزش میکند، تاب ندارند و از بین میروند؛ ولی نُفوس مُستعده در این فشارها مرغوبیّت پیدا میکنند. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى[۸]»؛ اینقَدر زیبا میشود که دیگر غیرِ خدا توانِ خرید آن را ندارد، فقط خداوند او را میخَرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛ نه اینکه دیگران نمیخَرند؛ بلکه نمیتوانند بخَرند. قیمت خیلی بالا رفته است، جنس خیلی مَرغوب شده است. این جنسِ مَرغوب را خودِ خداوند میخَرد. حالا اینها مَرغوب باشد، شیطان میآید، شیاطین میآیند، رفیق بد میآید، همه مُشتری او هستند و همه هم میآیند و او را تکهتکه میکنند. «أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ[۹]»؛ دیگر یک رَبّ ندارد. یک دل دارد و هزار دلبَر دارد. در هر گوشهای از دلش یک شیطان نشسته است و در آنجا حُکومت میکند. جوجه گذاشته است، تُخم گذاشته است. جوجههایش را بزرگ کرده است، دارد در باطنِ او حُکومت میکند. ولی اینهایی که بندگانِ خاصّ خداوند متعال هستند، فشارها برای اینها خیلی نعمت است. هرکسی به جایی رسیده است، در رفاه نرسیده است. آدمهای مُرفّه، به تَعبیر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) مُرفّهین بیدَرد. لذا شما برادران عزیز، عزیزکَردههای امام زمان (ارواحنا فداه) هستید و ما هم افتخار میکنیم که نوکر شما هستیم، چه میشود که ماهی یک روز غذای مدرسه را نخورید و در راه خدا بدهید. گاهی هم تأسی بکنید و اگر روزه هم نیستید، گُرسنگی بکشید؛ ولی غذای آن روزتان را بدهید تا رفاهزَده نشوید. هفتهای یک روز اگر انجام ندادید، ماهی یک روز این کار را بکنید. گاهی خودتان بروید و پیشنهاد بدهید که فُلان غذا خیلی بوی اَشرافیّت میدهد. گاهی از این کارها بکنید. خودتان انتخاب کنید تا به شما فشار نیاید که اینها نمیرسند. روحیهی طلبگی یکگونهی دیگری است. خدا نکند که ما باعث بشویم شما آن ویژگیهایی که طلبههای سخت کوشِ قدیم داشتند، شما آنها را نداشته باشید. ولی خداوند متعال «آیت الله حائری شیرازی» را رحمت نماید. تُحفهای بودند. قَدر ایشان را ندانستیم و شما هم ندانستید. خیلی از ایشان استفاده نشد. آقای حائری شیرازی که رضوان خداوند بر ایشان باد. برای شما از قول «شهید سلیمانی» گفتهام که به حرم امامزاده داود (علیه السلام) رفته بود و لباسهایش را کنار گذاشته بود و دو سه ساعت کار کرده بود و مشغول تمیز کردن سرویس بهداشتی شده بود. بعد هم لباس کارگری خریده بودند و به سفر کارگرها رفته بودند. همهی اینها بعد از این بود که ایشان امام جمعه شده بودند. هم نَفس را میشکاند و هم این فشاردیدن بود.
اگر انسان حَواس خود را جمع کند، در مُصییبتها ساخته خواهد شد
خداوند متعال حضرت «آیت الله خوشوقت[۱۰]» را با اولیائش مَحشور بدارد. الحمدالله اینجا بوی اینها را میداد. اگر بودند، بدانید که پَسندیده بودند، با شما بودند. آقای خوشوقت (رحمت الله علیه) میگفتند: عبادت، خدمت، گِرهگُشایی و علم خیلی خوب است؛ ولی برای کسی که میخواهد خودسازی بکند، اینها گاهی خداوند انسان را خودتَر میکند، نَفس انسان را فَربه میکند؛ این حرفهای زیادی در اینجا و آنجا دارد، «أنا رَجُلٌ» میگوید، در مُباحثات میآید و حرف جدید میزند، رَقیب را تَحتالشُعاع قرار میدهد. اینها خودش برای خودش یک خطر میشود. خودش برای خودش خطرناک میشود. خیّرین هم به همین صورت هستند. بنده در مورد بعضی از خیّرین یَقین دارم که یک مورد خدا هم در کارشان نیست. زیاد خَرج میکنند، ولی مصلحتی خرج میکنند. بنده آدمهایی را میشناسم که خیلی مسجد درست کردهاند، ولی انسان میبیند که هیچجا کارشان برای خدا نبوده است. همهجا خودنمایی کردند. آنجا که برای خدا بوده است، خودشان را کنار میکِشن. برای اینکه اسمی نداشته باشند و کاری برایشان انجام نشود، در کار نیستند. هم احسان و خدمت ضمن اینکه برای اهل آن و مُخلصین خیلی خوب است، «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۱۱]»، در عین حال خطرناک هم هست. «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ[۱۲]»؛ این در مورد مُجاهدین است. نکند جبهه هم میروید که خودتان را نشان بدهید! آن وقت یا قَتیل الحِمار میشوید و یا قَتیل اُمّ جَمیل میشوید. گاهی جانتان را هم از دست میدهید، گاهی جانباز هم میشوید، ولی مَعلوم میشود که اصلاً خدا نبوده است. اما مُصیبتها و فشارها اینگونه نیست. هیچکسی به داغِ فرزندش افتخار نمیکند. این را آقای خوشوقت (رحمت الله علیه) میفرمودند. میفرمودند: رَمز اینکه صَبر بالاترین اَجر را دارد، «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ[۱۳]»، برای اینکه در مُصیبت پُزی وجود ندارد که آدم نشان بدهد. اما در عبادت، در علم، در احسان، در تَعلیم، در تَدریس، در مُطالعه و در همهی اینها نَفس قلقلک میشود و گاهی هم انسان میبیند که باخته است. خیلی هم میبازد، کم هم نمیبازد، خیلی زیاد میبازد. ولی بَلاها و فشارها پُز ندارد. کسی که گرفتار شده است، برای مریضیاش پُز نمیدهد. ما کسی را ندیدیم که خوش باشد که من مَریض هستم، به این و آن بگوید که من مَریض هستم. مَریضی پُز ندارد، داغ پُز ندارد، فقر پُز ندارد. اینجاهاست که اگر حَواس انسان جمع باشد، با اینها ساخته میشود.
انسانِ مُنتظر تمام تلاش خود را برای آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) انجام میدهد
سُنّت خداوند متعال بر این است که بَشر با فشار «حُفَّتِ اَلْجَنَّهُ بِالْمَکَارِهِ[۱۴]»؛ بهشت به مَکاره پیچیده شده است. اگر آدم بخواهد به بهشت برسد، باید از سختیها عُبور کند. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ[۱۵]»؛ این فشارها اَمان آدم را میبُرد. آنگاه وقتی تمام طاقتش را از بین بُرد، این «مَتَى نَصْرُ اللَّهِ» گِله نیست؛ بلکه یعنی خدایا هرچه از من ساخته بود، انجام دادم. مگر نه اینکه خداوند متعال فرموده است: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ[۱۶]»؛ شما کمکتان را بکنید. مانند کسی که هرچه دارد و ندارد را بُرده است، اما حالا میبیند که جبهه در حال شکستخوردن است؛ آنجا میگوید: خدایا! هرچه گفتهای من انجام دادهام. کأنّه این عبادت انتظار است. چطور اگر کسی کار خودش را کرده باشد، چشمش به دَرب است تا امام زمان (ارواحنا فداه) بیاید، یا هیچکسی که هیچکاری در خودسازی نمیکند ولو همهی جمعهها را از ابتدا تا انتها گریه کند و هزار بار هم دعای نُدبه را بخواند، دروغ میگوید و هیچ انتظاری در وجودش نیست. احساس است و در مجلس تَحت تأثیر قرار میگیرد و گریه هم میکند. مُنتظر آماده است. کسی که سر تا پای وجودش لَجن است با کسی که بَناست خداوند متعال او را بفرستد که «فَیَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً[۱۷]»، او میخواهد بیاید که ظالم را بزند، میخواهد بیاید فاسق را از میدان دور کند. کسی که همهی کارها را میکند و بعد هم مینشیند و دعای نُدبه را میخواند و گریه میکند، تمام «أینَ»هایی که میگوید اَلفاظ است. اما این دیگر مُنتظر بود و کار خودش را کرد. برای آمدن حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) هیچچیزی کم نگذاشت. انتظار یا آمادگیِ به مَعنای واقعی کلمه است که اگر حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) آمد، حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: برای آمدن آن بزرگوار آمادگی داشته باشید، وَلو «سَحناً»، لااقل یک تیر آماده کنید. سَحن به مَعنای «النَّظَرُ سَحانُ عِندی» است؛ ولو یک تیر آماده کنید. این نشان میدهد که باید آمادهی جنگ بود. نمیشود با کنارکشیدن و اِنزوا و تنبلی و رفاه بعد هم آدم گریه کند و بگوید من خیلی دلم برای امام زمان (ارواحنا فداه) تَنگ است. اصلاً تو گِلِ دل نداری که بخواهد تَنگ بشود. اینها همهاش توهّمات است. ولی وقتی کاری میکنید، فَضا را آماده میکنید، با کاهش گناهان قلب امام زمان (ارواحنا فداه) را خُشنود میکنید، با تَمهید مُقدّمات قدرت دشمن را کاهش میدهید، عزّت دین و مُتدیّن را بالا میبَرید، این انتظارِ واقعی میشود.
اینکه انسان زیبایی را دوست دارد، زیرا در فطرت او قرار داده شده است
حالا خداوند متعال زیباست. «إِنَّ اَللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ اَلْجَمَالَ[۱۸]»؛ چون خداوند متعال زیباست، زیباییها را دوست دارد. خداوند گِل ندارد که خوشگِل بشود؛ ولی خداوند متعال جَمال است، خداوند متعال جَمیل است. لذا خوشگِلها را دوست دارد. یکی از خواستهای برتر علاقهی به جَمال است. حِسّ ندارد، ولی خواستِ برتر است. مثل علاقهی به علم است، مثل علاقهی به اخلاق است. این چشم و گوش و اینها حَواس پنجگانه هستند؛ ولی آنها یک احساسهای برتری هستند. آدم جَمال را دوست دارد، آدم معرفت را دوست دارد، آدم ازدیادِ علم را دوست دارد و از علم سیر نمیشود. چرا همه جَمال را دوست دارند؟ زیرا فطرت است. «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۹]»؛ خداوند متعال از خودش در وجودِ ما داده است. این کِشش، کِشش الهی است که آدم جَمال را دوست دارد. و چون از جَمال الهی در وجودِ انسانها وجود دارد، انسان دَمِ خداست، نَفخهی خداوند متعال است، این پوششهایی که همهی دنیا پوشش است. وقتی دلِ زیباترین آدم سیاه است، او مَنفورترین فرد است.
«صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ***** ای برادر سیرت زیبا بیار[۲۰]»
این شخص غافل است. اینکه جَمال نیست. تا جوان هستید، گفتند که نه به مال و نه به جَمال نکند که به اینها مَغرور باشید؛ این را به تَبی بَرند و آن را به شَبی. مال در یک شب آتش میگیرد و یا دُزد به آن میزند و جَمال هم با یک تَصادف صورت ظاهریِ انسان از بین میرود. با یک تَب و بیماری دیگر آن طَراوت و خوشگِلی را ندارد. مخصوصاً خانمها خیلی زود تَغییر صورت میدهند. اینهایی که فقط به جَمال توجّه دارند، خیلی زود از بین میرود. اما تقوا، «لِبَاسُ التَّقْوَى[۲۱]» زیباست. چرا خداوند متعال میگوید: «لِبَاسُ التَّقْوَى»؟ قبل از آن می فرماید: «قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی[۲۲]»؛ خداوند متعال از خَزائن خودش برای شما لباس نازل کرد تا عیبهای خود را بپوشانید. به دنبال آن میفرماید: «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ». به این منظور است که تَدبیر و حکمت خداوند متعال بر این قرار گرفته است که آدم با فشارها این ظَواهر را بریزد و باطنش بُروز کند. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ[۲۳]»؛ خداوند متعال همه را زنده میکند تا در فشار قرار بگیرد. آن کسی که لباس تقوا دارد، وقتی تعلُّقات دُنیویاش گرفته شد، بُروز میکند.
اگر کسی خوشجنس باشد، حقتعالی یک مُصیبتی به او عنایت میکند
لذا گاهی مانند آقای بهجت ما (اعلی الله مقامه الشریف) که خداوند ایشان را رحمت نماید، نمیدانم برای شما گفتهام یا خیر، آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی حَرَمی بودند، آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) کبوتر حَرم بودند. هم در شهر قُم و هم در شهر مشهد و به جای دیگری هم نمیرفتند. مسافرتی غیر از مشهد و قُم نداشتند. عُلما به شهر «بِشنوَ» میرفتند، به شهر «فُردو» میرفتند، در تابستانهای گرم به جاهای خوش آب و هوا میرفتند؛ ولی آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) یا در شهر مشهد بودند و یا در قُم بودند. شهر سوّمی وجود نداشت و چون از شهر تهران به شهر قُم عبور میکردند، مُقیّد بودند که حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) را هم زیارت کنند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی هم زیارتی بودند. در کنار ضَریح حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) ایستاده بودهاند و یک جوان جوانی میکند و همینکه داشته از کنار ایشان عُبور میکرده، به صورت ایشان نگاه میکند و میگوید: چه بینی بزرگی دارد! این را در ذهن خود میگوید. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) یک لَبخندی میزند و میگوید: به بینی من چه کار داری؟! حالا با آن بینی بزرگشان همهی جوانها دورِ ایشان را میگرفتند که دورِ هیچ دختر زیبایی را به این اندازه نمیگرفتند که دورِ آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را میگرفتند. این تَجلّی جَمالِ الهی بود که با آن ریاضتهایی که تحمّل کرده بودند، آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) تا آخر عُمرشان مُرتاض بودند و در مورد چَرب و شیرینی دنیا هیچ به نَفسشان اجازه ندادند که آلوده بشود، هیچ اجازه ندادند. این بود که دلها را بُرد. این تَشییع جنازهی آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) که در مورد حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) دو سه روز جنازهی ایشان را نگاه داشتند؛ مانند بدن نازنین حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) که احتراماً نگاه داشتند تا همه بیایند، جنازهی حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) را هم نگاه داشتند که آن تَشییع جنازهی ایشان با شُکوه بشود. ولی جنازهی آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را اینقَدر نگاه نداشتند؛ والّا تَشییع جنازهی ایشان کمتر از حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) نبود. این بُروز جَمال الهی بود. این جاذبهای که خداوند متعال به آن دَم خودش قرار داده است و این حجابهای نَفسانی و جاذبههای دُنیایی جلوی آن حقیقتِ الهی که «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» است را گرفته است. این با فشارها و تکانها برطرف میشود. لذا این کسانی که اهل راه هستند، اگر خودشان تکان نخورند، با نالههای جانسوز سَحر دلشان تکان نخورد و خوشجنس باشند، خداوند متعال یک داغی به آنها میدهد، یک مُصیبتی به آنها میدهد که دائماً فشار داشته باشند و بالا بروند و جَمالشان بُروز بکند.
حضرت علی اکبر (علیه السلام) جلوهی جَمال الهی است
وجود نازنین حضرت علی اکبر (علیه السلام) جَمالالله بود، کَمالالله بود، روحالله بود. حضرت علی اکبر (علیه السلام) از ولایت مُطلقه بَهرهمند بود. این نکته را از حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) نَقل میکنم. حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) وقتی حضرت علی اکبر (علیه السلام) را بَدرقه میکردند، این آیه را میخواندند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ[۲۴]»؛ برداشتشان ایشان این بود که حضرت علی اکبر (علیه السلام) اگر در روز عاشورا در سال ۶۰ بعد از امام حسین (علیه السلام) شهید نشده بود، حضرت علی اکبر (علیه السلام) امام بود. مانند «سیّد محمّد[۲۵]» پسر امام هادی (علیه السلام) که ایشان هم ظرفیّت امامت را داشتند. خیلی عظمت دارد. آن مقدار که آدم در عمل پیش میرود، یک قَطره است. کسی با عمل بالا نمیرود. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ[۲۶]»؛ آن جان است که عُروج میکند. ولی عمل بَهانه است. عمل بَهانه است. عمل اَثر ذات آدم است. عمل یک جلوه است، عمل ظُهور یک قَطره است. لذا فرمود: «نِیَّهُ اَلْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ[۲۷]»؛ واقعاً خداوند متعال به نیّت نُمره میدهد و به عمل نُمره نمیدهد. اما اگر نیّت الهی بود، آن باطن است، آن دل است، آن وجود است که انسانِ خالص انگیزهی خالص دارد. گاهی به عمل میرسد و گاهی به عمل نمیرسد؛ ولی اگر به عمل هم نرسد، خداوند متعال به آن نیّت نُمره میدهد. مُنتها در سوی دیگر خداوند متعال نسبت به کسی که نیّت میکند، ولی قسمتش نمیشود که گناه کند، «وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ[۲۸]»؛ ولی بر اساس روایات خداوند کتک نمیزند. ولی باطن دود میگیرد. وقتی انسان نیّت بد دارد، باطن انسان دودآلود میشود. آتش روشن نشد، ولی دودِ آن وارد شد و تمام دیوارها را خَراب کرد، تیره کرد، سفیدی را از بین بُرد. فکر گناه اینگونه است. حضرت علی اکبر (علیه السلام) با همه متفاوت است. حضرت علی اکبر (علیه السلام) چون روحِ خدا بود، چون از اَسماء حُسنای پروردگار متعال چیزی باشد که در وجود حضرت علی اکبر (علیه السلام) نباشد نیست، لذا جَمال بود. «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ». اَقوی دلیل بر اینکه این از جَمالهای الهی، از جلوههای جَمالیهی الهی اَجمل جمالات بود، این دلبَری او برای پدرش حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. امام حسین (علیه السلام) که حُبّ فیالله بود، «التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّهِ[۲۹]»، در زیارت جامعه دقّت کنید که خیلی زیارت جانانهای است و نَظیر ندارد. «التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّهِ»؛ یعنی غیرِ خدا به اندازهی سر سوزنی در قلب امام حسین (علیه السلام) و در روح امام حسین (علیه السلام) هیچچیزی جای نداشت. مالامال بود. همینگونه که خوفِ خداوند متعال «وَ أَفْئِدَهَ الْعارِفِینَ مِنْکَ فازِعَهٌ[۳۰]»، فَزع دارد. نسبت به پروردگار متعال خوف دارد، فَزع دارد، خَشیّت دارد. مَملو از محبّت هم هست. هیچ جای خالی برای خدا وجود ندارد. ولی هم بَدرقهی حضرت امام حسین (علیه السلام) برای حضرت علی اکبر (علیه السلام) نمیدانید که چگونه بود. مگر چشم میکَند، مگر دل میکَند، مگر چشم برمیداشت؟
«گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود ***** وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود[۳۱]»
همینگونه داشت با چشم خود او را بَدرقه میکرد، چشم او به دنبال علی اکبر (علیه السلام) میرفت. مقداری که فاصله گرفت، گویا طاقتش تمام شد. «مَهْلًا مَهْلًا»؛ پسرم آهستهتر برو، میخواهم قَد و بالای تو را ببینم. اینکه علی اکبر (علیه السلام) نبود، آیینهی خدا بود. تمام صفات الهی در این قامت بود و این بود که امام حسین (علیه السلام) را بیچاره کرد. به مَعنی واقعی کلمه امام حسین (علیه السلام) را بیچاره کرد. آرام برو، میخواهم ببینمت. «نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ[۳۲]»؛ نمیخواهم روضه بخوانم، ولی این دریای جَمال الهی بود که در وجود حضرت علی اکبر (علیه السلام) انعکاس پیدا کرده بود.
حضرت علی اکبر (علیه السلام) آیینهی تمامنَمای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند
این «اَشْبَه» که به مَعنای شبیه است، جُزء اُمور سَهل مُمتنع است. اینکه میگویند فُلانی شبیه فُلانی است، یعنی در وجودِ این و آن یکچیزی دارد که هر دو یکچیز است و هر دو دارند. شباهت این است. «اَشْبَهُ النّاسِ[۳۳]»؛ حضرت امام حسین (علیه السلام) هیچکسی را استثناء نکردند. اَکمل خَلائق و اَشرف خَلائق حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، اوّلین صادر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ لذا هرچه در عالَم وجود دارد، از وجود حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها رسیده است. پس این «اَشْبَه» یعنی چه؟ یعنی هرچه در آن وجود هست، در وجودِ حضرت علی اکبر (علیه السلام) هم هست. حالا میگویند اگر گریهات نیامد، تَباکی بکُن؛ «مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم[۳۴]». انشاءالله ما هم راه حضرت علی اکبر (علیه السلام) را بگیریم. هم خَلقمان را که چون این عبادتهای ما اَثر تَکوینی دارد. گناه وجودِ ما را واقعاً مُتعفّن میکند و روایت هم دارد که فرمودند: «تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ[۳۵]»؛ اینکه میخوانیم: «وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ[۳۶]»، اوّلین تأثیر آن چیست؟ «طِیباً لِخَلْقِنا[۳۷]». بیایید خَلق و تَکوینمان را درست کنیم، مبدأ میلمان را درست کنیم، بعد خُلقمان درست خواهد شد. اگر ذاتِ آدم خراب باشد، خُلق او نیز درست نخواهد شد. خَلق موهبتی است و خُلق اِکتسابی است. لذا هم خَلق او از نظر بَسط وجود، وجودِ مُنبسط بود. «أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ[۳۸]»؛ سایهی خداوند متعال بود. ندیدی که چهقَدر گُسترده است که همهی عالَم را پوشش داده است. حضرت علی اکبر (علیه السلام) «اَشْبَهُ النّاسِ» بودند؛ یعنی نُسخه برابر اصل بودند. هرچه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خَلقشان، در خُلقشان و در مَنطقشان که بَلاغ مُبین داشتند. هیچکسی مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قدرت تَبلیغ نداشتند. انشاءالله شما هم به عشق حضرت علی اکبر (علیه السلام) بیایید و مُبلّغ واقعی بشوید. حرفزدن یاد بگیرید. هم حرفِ خوب بزنیم و هم خوب حرف بزنیم. هر دوی آن جُزء وظایف ماست و اگر حضرت علی اکبر (علیه السلام) را دوست داریم، باید مَجذوب بشویم. مَنطق او، تَبلیغ او، جَهاد تَبیین او مانند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، حُجّت را تَمام میکرد. برای کسانی هم که آمادگیِ نَفسی داشتند، اینها را به سوی خدا بَدرقه میکرد و بالا میبُرد. لذا هم مسألهی خَلق، اینکه «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»، بعضی از گناهان ذاتِ آدم را عوض میکنند، آدم مَسخ میشود. «کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ[۳۹]»؛ مُنتها خداوند در آنجا اجازه داده بود که در ظاهر دیده بشوند، ولی حالا دیگر در باطن میبیند. خیلیها قِرَده هستند؛ یعنی زندگیشان بازی است، بازیدادنِ این و آن است. در باطنشان میمون هستند. همهاش ریاست. خدا نکند که آدم اینگونه بشود. آن وقت این هُشدار قرآنی است که میفرماید: «کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى[۴۰]»؛ اصلاً «أَنْ کَذَّبُوا[۴۱]» ذات عوض میشود. به جای تَصدیق، تَکذیب میشود. هیچ حَقّی را نمیتواند تَصدیق کند. همیشه مُقابل حقّ است و لَجوج است، تمام شد. بعد هم سر از اِرتداد درمیآورد. تمام مُقدّسات را اِستهزاء میکند، به آیات الهی اِستهزاء میکند. هرجایی شما یک کرامت و مُعجزهای را بیان میکنید، شروع به مسخرهکردن میکند. پَناه به خدا میبَریم. حضرت علی اکبر (علیه السلام) هم خَلقش، هم خُلقش و هم قدرت تَبلیغش در حَدّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. پس اگر ما حضرت علی اکبر (علیه السلام) را دوست داریم، باید در این سه چهت حرکت کنیم. هم ذاتمان را خراب نکنیم، بلکه صیقل بدهیم و هم خُلقمان را که انشاءالله فَضائل اخلاقی را آنگونهای که قرآن کریم فرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۴۲]»، انشاءالله تأسی کنید و هم از نظر تَبلیغ هرکسی در هر سَطحی با همهی وجود به جبههی تَبلیغ بیایید. «الجَهاد جَهادان: جَهادٌ بِالبَنان[۴۳]»؛ هم با قَلم تَبلیغ بکنید، «وَ جَهادٌ بِالبَیان[۴۴]»؛ هم با زبان جهاد کنید. خیلی حرف زدیم. شما ما را عادت دادهاید که ما شما را میبینیم، عشق میکنیم. خدا میداند که اینقَدر برای بعد از مرگ خودم هم اُمید دارم که الحمدلله همهی اینها نَهالهای ایمان هستند و میوه میدهند. ما هم سر سُفرهی اینها مورد عنایت صاحب این جمع قرار میگیریم، چون شما را دوست داریم.
دعا
خدایا! به حضرت علی اکبر (علیه السلام) عیدی ما را ظُهور آقایمان قرار بده.
خدایا! مشکلات مَعنوی جوانهای ما را برطرف بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را آیینهی تمامنَمای دینت و اولیائت، پیامبرت، دودمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی اکبر (علیه السلام) قرار بده.
خدایا! در خانهی دلمان اَثری از اَغیار نگذار و این خانه را برای یار خلوت کُن.
الها! پروردگارا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت به جَمال خودت مُتّصل بگردان.
الها! پروردگارا! حضرت علی اکبر (علیه السلام) را در همهی شئون زندگی برای ما اُلگو و امام قرار بده.
الها! پروردگارا! سایهی پُر برکت نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، رهبرمان را با اقتدار، با کرامت، با کفایت، با نورانیّت، با عزّت، با نُفوذ کلمه تا ظُهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) و در کنار امام زمان (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.
خدایا! امام عظیمالشأنمان (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای عالیقدرمان، شهیدِ والامقام کربلا حضرت علی اکبر (علیه السلام) را از ما راضی بدار.
الها! پروردگارا! حاجات این جمع و حَوائج مورد نظر را به بابالحَوائجی حضرت علی اکبر (علیه السلام) برآورده بفرما.
خدایا! همهی مریضها، مریضهای مورد نظر و سفارششده شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.
خیلی عُذر میخواهم که وقت شما را گرفتیم. امروز آقای «قَرائتی» آمدند بحمدالله خیلی شارژ بودند، یک ساعت و چهل دقیقه با این حالشان صحبت کردند، نشان میداد که هم فَضا اقتضاء میکرد. «مُستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد». و هم خدا را شُکر که الحمدالله این توان، همان ابتکارِ در گُفتار و به تناسب سخن گفتن وجود دارد. خیلی جای شُکر بود. ایشان جُزء نَوادر هستند و مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) هم خیلی به ایشان علاقه دارند. اینکه سرزده دیدن ایشان میروند، مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) چنین کاری را خیلی کم دارند. انشاءالله خداوند همهی شما را آقا کند و آقایی شما را هم نوکری دین و امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بدهد انشاءالله.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای سَحر.
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِأَبْهاهُ وَ کُلُّ بَهائِکَ بَهِیٌّ، اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَمالِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِأَجَلِّهِ وَ کُلُّ جَلالِکَ جَلِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِأَعْظَمِها وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظِیمَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِأَنْوَرِهِ وَ کُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ رَحْمَتِکَ بِأَوْسَعِها وَ کُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ کُلِّها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَلِماتِکَ بِأَتَمِّها وَ کُلُّ کَلِماتِکَ تامَّهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکَلِماتِکَ کُلِّها…»
[۳] سوره مبارکه حج، آیه ۳۱٫
«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ ۚ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ».
[۴] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲٫
[۵] الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، شیخ مفید ج ۲ ص ۱۱۱؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص ۱۱۹؛ روضهالواعظین، فتال نیشابوری، ج ۱، ص ۱۸۸٫
«و حملت الرجاله یمینا و شمالا على من کان بقی مع الحسین فقتلوهم حتى لم یبق معه إلا ثلاثه نفر أو أربعه فلما رأى ذلک الحسین دعا بسراویل یمانیه یلمع فیها البصر ففزرها ثم لبسها و إنما فزرها لکیلا یسلبها بعد قتله. فلما قتل عمد أبجر بن کعب إلیه فسلبه السراویل و ترکه مجردا فکانت یدا أبجر بن کعب بعد ذلک تیبسان فی الصیف حتى کأنهما عودان و تترطبان فی الشتاء فتنضحان دما و قیحا إلى أن أهلکه الله. فلما لم یبق مع الحسین ع أحد إلا ثلاثه رهط من أهله أقبل على القوم یدفعهم عن نفسه و الثلاثه یحمونه حتى قتل الثلاثه و بقی وحده و قد أثخن بالجراح فی رأسه و بدنه فجعل یضاربهم بسیفه و هم یتفرقون عنه یمینا و شمالا. فقال حمید بن مسلم فو الله ما رأیت مکثورا قط قد قتل ولده و أهل بیته و أصحابه أربط جأشا…».
[۶] به این مضمون: اصول کافی، ج ۲، ص ۱۰۹، ۲۵۲ و ۲۵۳؛ وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۲۵۲ و ۲۶۳؛ ج ۱۲، ص ۱۷۵.
[۷] الکافی، الجزء ۲، الصفحه ۲۵۲.
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ».
[۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱٫
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ۚ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».
[۹] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۹٫
«یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».
[۱۰] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ – درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روحالله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سالها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سهراه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روحالله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگینامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کردهاست. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنیهای موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) بهعنوان دومین فرزند در آنجا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی بهسوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.
[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».
[۱۲] سوره مبارکه انفال، آیه ۴۷٫
«وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ».
[۱۳] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۲۵٫
[۱۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۷۲.
«حُفَّتِ اَلْجَنَّهُ بِالْمَکَارِهِ وَ حُفَّتِ اَلنَّارُ بِالشَّهَوَاتِ».
[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۴٫
[۱۶] سوره مبارکه محمد، آیه ۷٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ».
[۱۷] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، جلد ۲، صفحه ۱۶۵.
«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلْخَثْعَمِیِّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِی عُبَیْدَهَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَمَّارٍ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فِی حَدِیثٍ: أَنَّهُ قَالَ فِی عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ اَلْخَلِیفَهُ بَعْدِی، وَ أَبُو سِبْطَیَّ وَ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِی، وَ مِنْ صُلْبِهِ یُخْرِجُ اَللَّهُ اَلْأَئِمَّهَ اَلرَّاشِدِینَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ؛ إِنَّ اَللَّهَ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهً تِسْعَهً، فَالتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِهِ یَغِیبُ عَنْهُمْ، یَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ طَوِیلَهٌ، فَإِذَا کَانَ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ یَخْرُجُ فَیَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».
[۱۸] الکافی، جلد ۶، صفحه ۴۳۸.
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّ اَللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ اَلْجَمَالَ وَ یُحِبُّ أَنْ یَرَى أَثَرَ اَلنِّعْمَهِ عَلَى عَبْدِهِ».
[۱۹] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۲۰] سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده شماره ۲۸.
[۲۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۶٫
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا ۖ وَ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ».
[۲۲] همان.
[۲۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۴۲٫
«إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ بِالْعُدْوَهِ الْقُصْوَىٰ وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ ۚ وَ لَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ ۙ وَ لَٰکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیَىٰ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ ۗ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ».
[۲۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۳٫
[۲۵] محمد بن علی الهادی (علیه السلام) (درگذشته ۲۵۲ق) مشهور به سید محمد و سَبْعُ الدُّجَیل (شیرمرد دُجیل)، فرزند امام هادی (علیه السلام) است که برخی گمان میکردند امامت پس از پدرش به او میرسد؛ اما با مرگ او در زمان حیات پدرش، امام حسن عسکری (علیه السلام) به امامت رسید. نسل سید محمد از طریق نوادهاش شمسالدین محمد، مشهور به میرسلطان بُخاری ادامه یافته است. همچنین سادات آل بَعاج که در مناطقی از عراق و ایران زندگی میکنند، از نسل او دانسته میشوند. سید محمد نزد عراقیان جایگاه ویژهای دارد: به نامش سوگند یاد نمیکنند، کراماتش مشهور است و معمولاً کسانی که حرم عسکریین را در سامرا زیارت میکنند به زیارت او هم میروند. او در سال ۲۵۲ قمری در بَلَد (شهری در جنوب سامرا) درگذشت و در همان جا دفن شد. نخستین بنای مرقد سید محمد به قرن چهارم قمری برمیگردد و پس از آن در دورههای مختلف توسط عالمان دینی، مراجع تقلید و پادشاهان بازسازی شده است. عضدالدوله دیلمی از پادشاهان آل بویه، شاه اسماعیل صفوی از پادشاهان صفوی، میرزای شیرازی مرجع تقلید قرن چهاردهم قمری و میرزا حسین نوری محدث شیعه قرن چهاردهم در دورههای مختلف مرقد سید محمد را بازسازی یا تعمیر کردند. آثاری درباره سید محمد نوشته شده است که بیشتر آنها درباره زندگی و کرامات نقل شده از وی است؛ از جمله کتاب عربی «حیاه و کرامات ابوجعفر محمد بن الامام علی الهادی (علیه السلام)» اثر محمدعلی اُردوبادی (۱۳۱۲-۱۳۸۰ق) که با عنوان «ستاره دُجَیل» به فارسی ترجمه شده است.
بنا بر آنچه شیخ عباس قمی تاریخنگار قرن چهاردهم قمری از سید حسن براقی (درگذشته ۱۳۳۲ق) نقل کرده، نسل سید محمد از طریق یکی از نوادگانش شمسالدین محمد (درگذشته ۸۳۲ یا ۸۳۳ق) ادامه یافته است. نسب شمسالدین با چهار واسطه به علی فرزند سید محمد میرسد و چون در بخارا متولد و بزرگ شده بود به میرسلطان بُخاری مشهور بود و فرزندانش مشهور به بخاریون بودند. او سپس به بلاد روم رفت، در شهر بروسا ساکن شد و در همان جا مدفون است. شیخ عباس قمی همچنین به نقل از سید حسن براقی، سید محمد بَعاج را از نوادگان سید محمد دانسته است. گفته شده سادات آل بعاج که در مناطق میسان، ذیقار، واسط، قادسیه، بغداد و نجف عراق و خوزستان ایران زندگی میکنند، از نسل علی و احمد از فرزندان سید محمد هستند. به گفته باقر شریف قرشی، محقق شیعه (درگذشته۱۴۳۳ق)، اخلاق و ادب سید محمد او را از دیگران متمایز میکرد. از اینرو برخی شیعیان تصور میکردند که امامت پس از امام هادی (علیه السلام) به او میرسد. سید محمد همواره ملازم برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) بود و به گفته باقر شریف قرشی، امام عسکری (علیه السلام) تربیت و آموزش او را برعهده داشت. بر پایه آنچه شیخ عباس قمی نقل کرده، امام حسن عسکری (علیه السلام) در مرگ سید محمد گریبان خود را چاک زد و در پاسخ کسانی که به او اعتراض کردند به گریبان چاک دادن حضرت موسی در مرگ برادرش هارون استناد کرد. بنا به گزارش سعد بن عبدالله اشعری و حسن بن موسی نوبختی از فرقهنگاران شیعه قرن سوم و چهارم، گروهی از شیعیان پس از شهادت امام هادی (علیه السلام) وفات سید محمد را انکار کرده و به امامت او معتقد شدند و سید محمد را جانشین پدرش و همان مهدی موعود دانستند؛ چراکه امام هادی (علیه السلام) او را برای امامت معرفی کرده و از آنجا که نسبت دروغ به امام جایز نیست و بداء هم رخ نداده، پس او در حقیقت نمرده و پدرش او را از گزند مردم پنهان کرده است. همه موارد پیشگفته در حالی بود که سید محمد در زمان حیات امام هادی (علیه السلام) از دنیا رفته بود و امام هادی (علیه السلام) در روزی که سید محمد از دنیا رفته بود برای مردمی که جهت عرض تسلیت نزد وی آمده بودند، به امامت امام حسن عسکری (علیه السلام) اشاره کرد. بر پایه روایتی در آن هنگام حدود ۱۵۰ نفر از آل ابیطالب، بنیهاشم، قریش و… حضور داشتند.
به گفته میرزا حسین نوری، محدث شیعه (درگذشته ۱۳۲۰ق)، کرامات سید محمد متواتر و نزد اهل سنت هم معروف است؛ بر همین اساس مردم عراق میترسند به نام او سوگند یاد کنند، اگر کسی به برداشتن مالی متهم شود، آن را برمیگرداند اما به سید محمد قسم نمیخورد. در برخی منابع، کراماتی از سید محمد نقل شده است؛ از جمله محمدعلی اردوبادی (۱۳۱۲-۱۳۸۰ق) در کتاب «حیاه و کرامات ابوجعفر محمد بن الامام علی الهادی (علیه السلام)» حدود ۶۰ کرامت از وی ذکر کرده است. مرقد سید محمد در شهر بلد، در ۸۵ کیلومتری شمال کاظمین و ۵۰ کیلومتری جنوب سامرا قرار دارد و از زیارتگاههای شیعیان در عراق به شمار میرود. معمولاً کسانی که برای زیارت حرم عسکریین به سامرا میروند مرقد سید محمد را نیز زیارت میکنند. از تاریخ بنای اولیه حرم سید محمد اطلاع دقیقی در دست نیست؛ با این حال گفته شده از تعمیراتی که در سالهای ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۴ق در بنای مرقد او انجام گرفته برمیآید که بنای نخستین آن متعلق به قرن چهارم قمری است که بهدستور عضدالدوله دیلمی از حاکمان آل بویه انجام گرفته است. بنای دوم آن مربوط به قرن دهم قمری است که بهدستور شاه اسماعیل صفوی پس از فتح بغداد ایجاد شده است. از تجدید بنای مرقد سید محمد در سال ۱۱۸۹ق نیز سخن گفته شده است.
همچنین زینالعابدین بن محمد سلماسی (درگذشته ۱۲۶۶ق) از شاگردان سید محمدمهدی بحرالعلوم در سال ۱۲۰۸ق به دستور امیرحسین خان سردار، بنایی از آجر و گچ بر مرقد سید محمد بنا کرد و مکانی برای اسکان زایران ساخت. در سال ۱۲۴۴ق ملامحمد صالح قزوینی حائری بناهای سابق را خراب کرد و ساختن بنای جدیدی را آغاز کرد که این بازسازی در سال ۱۲۵۰ق پایان یافت. همچنین میرزای شیرازی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) از مراجع تقلید پس از سکونت در سامرا و نیز میرزا محمد تهرانی عسکری(۱۲۸۱-۱۳۷۱ق) تعمیراتی در حرم سید محمد انجام دادند و حجرههایی به آن افزودند. به گفته آقابزرگ تهرانی، میرزا حسین نوری(۱۲۵۴-۱۳۲۰ق) در سال ۱۳۱۷ق آن را تعمیر کرده است. سید محمد طباطبایی، فرزند مرجع تقلید شیعه آقا حسین قمی، با اموالی که در دوره مرجعیت پدرش برای تعمیر مرقد سید محمد جمع شده بود، در سالهای ۱۳۷۹-۱۳۸۴ق بنای جدیدی ساخت که در این بازسازی حدود ۱۵۰ مترمربع به صحن اختصاص یافت و همچنین گنبد، مناره و ضریح در آن نصب شد. ستاد بازسازی عتبات عالیات در سال ۱۳۹۲ش بازسازی مرقد سید محمد را آغاز کرد. گرچه در ۱۷ تیر ۱۳۹۵ش مرقد سید محمد مورد حمله گروه داعش قرار گرفت و بخشهایی از آن آسیب دید، اما بازسازی آن تا بهار ۱۳۹۸ ادامه داشته است.
[۲۶] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».
[۲۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱۸۹.
«کا، [الکافی] ، عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : نِیَّهُ اَلْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِیَّهُ اَلْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عَامِلٍ یَعْمَلُ عَلَى نِیَّتِهِ».
[۲۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۴٫
«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ۖ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۲۹] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعهی کبیره.
«…السَّلامُ عَلَى الدُّعاهِ إِلَى اللّٰهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَىٰ مَرْضاهِ اللّٰهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّٰهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّٰهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّٰهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّٰهِ وَ نَهْیِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکْرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیَّهِ اللّٰهِ وَ خِیَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ کَما شَهِدَ اللّٰهُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ وَ أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لَا إِلٰهَ إِلّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ، وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضَىٰ، أَرْسَلَهُ ﴿بِالْهُدَىٰ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾، وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفُونَ، الْمُطِیعُونَ لِلّٰهِ، الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ، الْعامِلونَ بِإِرَادَتِهِ، الْفائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ؛ اصْطَفاکُمْ بِعِلْمِهِ، وَ ارْتَضاکُمْ لِغَیْبِهِ، وَ اخْتارَکُمْ لِسِرِّهِ، وَ اجْتَباکُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَ أَعَزَّکُمْ بِهُداهُ، وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهانِهِ، وَ انْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ ، وَ أَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ…».
[۳۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت امین الله.
«…اللّٰهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ، مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعائِکَ، مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ، مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ، صابِرَهً عَلَىٰ نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَهً لِفَواضِلِ نَعْمائِکَ، ذاکِرَهً لِسَوابِغِ آلائِکَ ، مُشْتاقَهً إِلىٰ فَرْحَهِ لِقائِکَ، مُتَزَوِّدَهً التَّقْوىٰ لِیَوْمِ جَزائِکَ، مُسْتَنَّهً بِسُنَنِ أَوْلِیائِکَ، مُفارِقَهً لِأَخْلاقِ أَعْدائِکَ، مَشْغُولَهً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِکَ وَ ثَنائِکَ. اللّٰهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ و الِهَهٌ، وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شارِعَهٌ، وَ أَعْلامَ الْقاصِدِینَ إِلَیْکَ واضِحَهٌ، وَ أَفْئِدَهَ الْعارِفِینَ مِنْکَ فازِعَهٌ، وَ أَصْواتَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ صاعِدَهٌ، وَ أَبْوابَ الْإِجابَهِ لَهُمْ مُفَتَّحَهٌ، وَ دَعْوَهَ مَنْ ناجاکَ مُسْتَجابَهٌ، وَ تَوْبَهَ مَنْ أَنابَ إِلَیْکَ مَقْبُولَهٌ، وَ عَبْرَهَ مَنْ بَکَىٰ مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَهٌ، وَ الْإِغاثَهَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِکَ مَوْجُودَهٌ ، وَ الْإِعانَهَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مَبْذُولَهٌ ، وَ عِداتِکَ لِعِبادِکَ مُنْجَزَهٌ، وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقالَکَ مُقالَهٌ، وَ أَعْمالَ الْعامِلِینَ لَدَیْکَ مَحْفُوظَهٌ، وَ أَرْزاقَکَ إِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْکَ نازِلَهٌ، وَ عَوائِدَ الْمَزِیدِ إِلَیْهِمْ واصِلَهٌ، وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِینَ مَغْفُورَهٌ، وَ حَوائِجَ خَلْقِکَ عِنْدَکَ مَقْضِیَّهٌ، وَ جَوائِزَ السَّائِلِینَ عِنْدَکَ مُوَفَّرَهٌ، وَ عَوائِدَ الْمَزِیدِ مُتَواتِرَهٌ، وَ مَوائِدَ الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّهٌ، وَ مَناهِلَ الظِّماءِ [لَدَیْکَ] مُتْرَعَهٌ…».
[۳۱] سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۶۳.
[۳۲] لهوف، سید بن طاوس، ص ۱۱۳٫
«فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ».
[۳۳] همان.
[۳۴] سنن أبى داوود ، ج ۲ ، ص ۲۵۵٫
[۳۵] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۲، صفحه ۱۵۴.
«وَ عَنْهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ لِئَلاَّ تَفْضَحَکُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ».
[۳۶] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعهی کبیره.
«…أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ؛ إِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ، وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ، وَ تَمامَ نُورِکُمْ، وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَ ثَباتَ مَقامِکُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کرامَتَکُمْ عَلَیْهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ، وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مالِی وَ أُسْرَتِی…».
[۳۷] همان.
[۳۸] سوره مبارکه فرقان، آیه ۴۵٫
«أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا».
[۳۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۶۵٫
«وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ».
[۴۰] سوره مبارکه روم، آیه ۱۰٫
«کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ».
[۴۱] همان.
[۴۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا».
[۴۳] مستدرک سفینه البحار، ج ۷، ص ۳۶۵٫
«الجهاد جهادان: جهاد بالبنان و جهاد بالبیان و العالم افضل المجاهدین».
[۴۴] همان.
پاسخ دهید