«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باعث پایداری نبوّت پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) بوده است

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ مَولانَا أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ المَعصُومینَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ». بزرگ‌ترین عید عالَم خلقت و عید‌الله الاکبر را تبریک عرض می‌کنم. این عید هم عیدِ خداست و هم در میان اَعیاد الهی از همه‌ی عیدها بزرگ‌تر است. بعثت خیلی عظمت دارد. بعثت روز طلوع آفتاب نبوّت و آغاز اُمید بشریّت و تَرسیم راهِ نجات است. ولی اگر ولایت نبود، نبوّت باقی نمی‌ماند. قرآن کریم ثقل اکبر است، قرآن کریم مُعجزه‌ی همیشگی دین ماست، قرآن کریم کلام خداوند متعال است، قرآن کریم کتاب مُهَمین است؛ اما اگر عترت نبود، اگر علی (علیه السلام) نبود، «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ[۲]»، این‌ها از یکدیگر جُدا نمی‌شوند. اگر علی (علیه السلام) نبود، قرآن کریم هم مانند اِنجیل و تورات تحریف می‌شد و بنای این‌ها هم بر همین بود. این‌ها علی (علیه السلام) را کنار زدند تا بر سر قرآن کریم بَلا بیاورند. هرجوری خواستند، قرآن کریم را به آن صورت بگویند. ولی خداوند متعال ولایت و امامت را قَرین قرآن کریم قرار داد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به نقل همه‌ی محدّثین، مُفسّرین و مُورّخین که این حدیث متواتر است و مانند قرآن کریم حجیّت دارد. ایشان فرمودند: «إنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا[۳]»؛ یعنی هیچ‌گاه جُدا نمی‌شوند. این زمینه‌ی امامت و ولایت به قرآن کریم مایه‌ی بَقای قرآن کریم شده است با همان صورتی که از جانب خداوند آمده است. اسلامِ ناب، اسلامِ دست‌نخورده، قرآنی که بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. فرمودند: «أنَا مَدینَهُ العِلمِ[۴]»؛ که منظور از آن علم، قرآن کریم بود. ولی از کجا وارد می‌شویم و با قرآن کریم آشنا می‌شویم؟ «و عَلِیٌّ بابُها». « فَمَنْ أَرادَ الْمَدِینَهَ وَالْحِکْمَهَ فَلْیَأْتِها مِنْ بابِها[۵]».

ولایت و امامت عضو جدایی‌ناپذیر از قرآن کریم است

نکته‌ی دیگری که جزء معارف غدیریه است و باید همیشه نسبت به آن توجّه داشته باشیم، این است که قرآن کریم قانونِ اساسی است. قرآن کریم کُلیّات است. اما زمینه‌ی اجرایی آن، تشخیص موضوع آن، مسأله‌محور کردن آن، نیازشناسی زمان و تطبیق نسخه و دردهاست. خداوند متعال فرموده است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارً[۶]»؛ ما از قرآن نازل می‌کنیم چیزی را که برای مؤمن شفا و رحمت است. طبیب باید نسخه را بدهد یا همه می‌توانند نسخه را بدهند؟ قرآن کریم داروست. آن دارو باید در دست طبیب به مریض تجویز بشود. خود درمانی بدون تَجویزِ طبیب ریسکِ خطرناک است. در یک‌جایی انسان را خوب می‌کند و در جای دیگری انسان را می‌کُشد. برای این‌که مردم گرفتار خود درمانی نشوند، خداوند متعال قرآن کریم را دَوا قرار داده است و امام را به عنوان طبیب قرار داده است. لذا هرکسی بخواهد درد دُنیوی‌اش، درد اخلاقی‌اش، درد دینی‌اش، درد فرهنگی‌اش، درد خانوادگی‌اش، درد سیاسی‌اش، درد اجتماعی و درد بین‌المللی را برطرف نماید، جز قرآن کریم دوایی وجود ندارد. ولی استفاده‌ی از قرآن کریم در تشخیص زمینه و زمان برای امام است. قرآن کریم کلام صامت است، ساکت است. امام قرآن ناطق است. زبانِ قرآن امام است.  اگر امام نبود، قرآن زبان نداشت. وقتی زبان نداشت، هیچ‌کسی از قرآن کریم چیزی نمی‌فهمید. این هم یک نکته بود که در ارتباط با عدم انفکاک امامت و ولایت از قرآن کریم به محضر شما عرض کردیم.

یکی از مناسک روز عید غدیر، روزه است

ما در روز عید غدیر یک مناسکی داریم و یک معارفی داریم. یکی از مناسک روز عید غدیر، روزه‌ی عید غدیر است. روزه‌ی عید غدیر به قَدری عظمت دارد که اگر کسی عُمر دنیا نصیبش می‌شد و تمام عُمرش را به مدّت تمام دنیا روزه می‌گرفت، همه‌ی این روزه‌ها را جمع می‌کردند به اندازه‌ی روزه‌ی روز عید غدیر نمی‌شد. این جزء مناسک روز عید غدیرخم است. نماز عید فطر داریم، نماز عید قُربان داریم، نماز جمعه داریم که روز جمعه هم جزء اعیاد دینی ماست و نماز عید غدیر هم داریم. ما چند سالی است که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به عنوان مُروّج عید غدیر که خداوند متعال مرحوم «آیت الله خزعلی» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید که ایشان «بنیاد بین‌المللی غدیر[۷]» را تأسیس کردند و بحمدالله حدود سه دهه است که این بنیاد بین‌المللی است. هم در داخل کشور و همه‌ی شهرها برنامه دارد و این سِماجت و برنامه‌ریزی و جلسات هفتگی پِی‌در‌پِی نتیجه داد که سال گذشته راهپیمایی حماسی مردم تهران را مشاهده کردید که مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) هم تجلیل کردند و امسال فقط در شهر تهران نیست؛ فردا خواهید دید که در شهر کرمانشاه راهپیمایی ۹ کیلومتری برگزار می‌شود، در شهر شیراز، در شهر اصفهان، در شهر تبریز و در همه‌ی این شهرها بحمدالله اجتماعات حماسی آن هم در یک مسافت مَدیدی برگزار خواهد شد که دشمن را کور خواهد کرد. شیطان را کور می‌کند.

سه موقعیتی که شیطان را وادار به ناله کرده است

شیطان از روزی که خَلق شده است تا روزی که ان‌شاءالله با شمشیر امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) از بین خواهد رفت، شاید هم «إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ[۸]» بماند. بدیخت فرصت گرفته است که مُدام جهنّم خودش را عمیق کند. سه بار آن‌چنان ناله‌ای کرده است که تمام فرزندان شیطان از همه‌ی عالَم به سوی او آمده‌اند. یک‌بار وقتی بود که آیه‌ی توبه نازل شد. حضرت آدم (علیه السلام) وقتی از بهشت محروم شد، مدّت ۴۰ سال گریه کرد. سپس به برکت خَمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) که قرآن کریم می‌فرماید: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ[۹]»؛ توبه‌ی حضرت آدم (علیه السلام) به برکت حضرت علی (علیه السلام) بود، به برکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود، به برکت امام حسین مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بود و به برکت آقای همه‌ی عالَم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. حضرت آدم (علیه السلام) خداوند متعال را به این اسم‌ها قسم داد و خداوند متعال هم توبه‌ی حضرت آدم (علیه السلام) را قبول کرد. شیطان یک زوزه‌ای کشید و یک ناله‌ای کرد که همه‌ی شیاطین در اطراف او جمع شدند و گفتند: سید ما! چه بَلایی نازل شده است که این‌گونه داد زدید و طَنین ناله‌ی شما تمام عالَم را فرا گرفت و همه‌ی ما شنیدیم؟ گفت: من اُمید بسته بودم که وقتی حضرت آدم (علیه السلام) را از بهشت بیرون کردم، دیگر راهی برای برگشت به بهشت نداشته باشد؛ ولی آیه‌ی توبه آمد و اُمید من نااُمید شد. به این دلیل این‌گونه ناله کردم.

مرتبه‌ی دوّم وقتی بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به رسالت مبعوث شدند. وقتی آیات سوره‌ی مبارکه‌ی عَلق در غار حراء بر قلب نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم صدای مَلَک را شنیدند که این آیه را بر قلب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواند و هم ناله‌ی شیطان را شنیدند که یک ناله‌ی جانکاه بود. به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت: «یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذِهِ اَلرَّنَّهُ[۱۰]»؛ من یک زوزه و ناله‌ای را می‌بینم که خیلی جان‌خَراش است. این چه کسی است که این‌گونه می‌نالد؟ چه مصیبتی وارد شده است که ناله‌ی او به این صورت بلند شده است؟ این‌جا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک مدال به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دادند. فرمودند: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى[۱۱]»؛ علی جان! هرچه من که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم با چشم نبوّت می‌بینیم، تو با چشم ولایت آن را می‌بینی و هرچیزی را من با گوش نبوّت می‌شنوم، تو هم با سَمع ولایت آن را می‌شنوی. این ناله‌ی جانکاه برای شیطان بود. او دنیا را به فساد کشیده بود، فحشا، فساد، ظلم و شِرک همه‌ی عالَم را پُر کرده بود. خاطر او جمع بود که دیگر بنی‌آدم بدبخت شدند. دیگر گروه‌گروه به جهنّم خواهند رفت و دَرب بهشت را باید ببندند. اما وقتی نورِ وَحی نازل شد، کتاب هدایت بر قلب من نازل شد، این‌قَدر برای شیطان سنگین بود که چنین ناله‌ای را سر داد.

سوّمین بار روز غدیر بود. روز غدیرخم این نامَرد، این لعنتی آن‌چنان ناله‌ای کرد، آن‌چنان فریادی زد که همه‌ی اَعوان و انصار او از همه‌ی عالَم اجتماع کردند و گفتند که هیچ‌گاه به این صورت ناله نکرده بودی. آن ناله‌های قبلی هم مانند ناله‌ی روز غدیر نبود. در این‌جا هم گفت که من اُمید بسته بودم که وقتی پبامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فوت می‌کنند، مانند جریان مسیحیّت و یهودیّت که بعد از حضرت عیسی (علیه السلام) انجیلِ واقعی باقی نماند. خود این‌هایی که وارث حضرت عیسی (علیه السلام) بودند، ۴ انجیل درست کردند. کتاب خدا فقط یکی است، ولی این‌ها ۴ گونه انجیل درست کردند. تورات را تحریف کردند. در کتاب مقدّس انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را متّهم به زِنا کردند. خداوند متعال را متّهم به کُشتی‌گرفتن با پیامبرش حضرت یعقوب (علیه السلام) کردند. من اُمیدوار بودم که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از دنیا می‌رود، دیگر کسی حافظ قرآن و کتاب ایشان نباشد و ما همان بَلایی که بر سر یهودی‌ها و مسیحی‌ها آوردیم را بر سر مسلمان‌هان هم بیاوریم. اما روز غدیر آب پاکی را بر روی دست ما ریخت و برای قرآن کریم دیدبان گذاشت، برای قرآن کریم نگهبان گذاشت. دیگر من و فرزندانم نمی‌توانیم این قانونِ اساسی قرآن کریم را تحریف کنیم؛ زیرا حافظ دارد و حافظ آن حضرت علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است و او از قرآن کریم جُدا نمی‌شود.

از دیگر مناسک روز عید غدیر، شادی همگانی است

لذا روز غدیر یک روز معرفتی است. مناسک روز غدیر مانند عید است، نماز عید دارد. مرحوم آیت الله خزعلی (رضوان الله تعالی علیه) این بنیاد بین‌المللی غدیر را با یک عشق و نیّت خالصی تأسیس کردند و چه کسانی مؤسسین و هیأت اُمنای آن بودند؟ مرحوم «علّامه عسکری[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند و وقتی هم به مَرض موت مُبتلا بودند، جلسه‌ی غدیر را با آن دستگاه تنفّسی آمدند. این‌قَدر عشق به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشتند. مرحوم «آیت الله مهدوی کنی» (رضوان الله تعالی علیه) حضور داشتند، مرحوم «آیت الله غیوری[۱۳]» (رحمت الله علیه) تشریف داشتند، مرحوم «آیت الله آصفی[۱۴]» (رضوان الله تعالی علیه) شرف حضور داشتند، مرحوم «آیت الله محمّدی ری‌شهری» (رحمت الله علیه) بودند، مرحوم «آیت الله تسخیری[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) تشریف داشتند. آقای تسخیری (رضوان الله تعالی علیه) با وجود این‌که سکته کرده بودند، ولی هیچ جلسه‌ای غیبت نداشتند و همیشه با یک عشقی می‌آمدند. الحمدالله عُلمای شما همگی عاشق حضرت علی (علیه السلام) بودند. مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی» (اعلی الله مقامه الشریف)، عارف واصل، سالک الی‌الله، مجتهد کم‌نظیر، استاد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)؛ یکی از اساتید معنوی و باطنی امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. جزء مناسک و معارف غدیری در روز عید غدیر اطعام است. خودِ عُلما این کار را می‌کردند. مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) در روزهای عید غدیر اطعام می‌کرده‌اند. به تبعیّت از ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) دعوت می‌کرده‌اند و ناهار می‌داده‌اند. ولی وقتی جمع میهمانان جمع بوده‌ است، می‌بینند که صدای گریه در میان بانوان بلند شد. با یک حیرتی می‌روند و می‌پرسند که چه خبر است؟ می‌گویند پسر جوان شما داخل حوض افتاد و دچار خَفگی شد. مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) یک تصرّفی می‌کنند، زیرا اهل باطن بودند؛ روز علی (علیه السلام) است، هزاران جوان ما به قربان یک تار موی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)! روز غدیر روز گریه نیست، روز غدیر روز اَخم نیست، روز غدیر روز افسردگی نیست، روز غدیر روز ناسازگاری و بحث و جدال نیست؛ روز غدیر روز صفاست، روز غدیر روز شادکردن دل‌هاست، روز غدیر روز عشق است، روز غدیر روز جوشش محبّت حضرت علی (علیه السلام) در دل‌هاست. نکند که به خاطر مرگ جوان‌مان این شادی روز غدیر را تحت‌الشعاع قرار بدهیم؟ لذا همه را ساکت می‌کنند و انگار نه انگار اتّفاقی افتاده است. تشریف می‌آوردند و مشغول خوش‌گذرانی با میهمانان می‌شوند. هنگامی که پذیرایی تمام می‌شود، به بعضی از این این‌هایی که در حال رفتن بوده‌اند، می‌گویند شما بمانید کار داریم و آن‌ها را نگاه می‌دارند و سپس جوان‌شان را تجهیز می‌کنند. اجمالاً یکی از مناسک و معارف روز  غدیر این است که همه‌ی ما شاد باشیم و غُبار همه‌ی کینه‌ها، کُدورت‌ها و بدبینی‌ها را با نسیم محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دل‌هایمان بشوییم و در آن روز همگی یکدیگر را دوست بداریم.

یکی از معارف روز عید غدیر، عقد اخوّت و برادری است

یکی از معاف غدیری مؤاخات است. مؤاخات یعنی با همدیگر برادرشدن. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه وارد شدند، انصار لقب اهل مدینه شد. به این‌هایی که با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده بودند، عنوان مُهاجر گفته شد. آرام‌آرام این دو عنوان ایجادِ جُدایی می‌کرد. مانند حزب‌ها می‌ماند. مانند این تیم‌های فوتبال می‌ماند که طرفدار دارند و در آخر هم به جان هم می‌افتند و کار به جاهای باریک می‌کشد، پایان تمام نژاد‌پَرستی‌ها و حزب‌پَرستی‌ها جنگ و دعواست. برای این‌که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این قضیه را حل کنند، آمدند و به عنوان یک سنّت عقد اخوّت را بین مُهاجر و انصار، گاهی بین انصار و انصار و گاهی هم بین مُهاجر و مُهاجر جاری کردند و عقد برادری خواندند. مثلاً برای جناب «ابوذر» با «مقداد» عقد اخوّت خواندند و این دو با یکدیگر دست دادند و صیغه‌ی برادری خواندند و با هم برادر شدند. «سلمان» با «حُذیفه[۱۶]» برادر شدند. حُذیفه خیلی مهم است. حُذیفه جناب جبرئیل (علیه السلام) را دیده است. حُذیفه به قَدری هم زیبا بود و هم برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عزیز بود که وقتی جناب جبرئیل (علیه السلام) نازل می‌شد، خودش را به صورت حُذیفه نشان می‌داد. تمثّل می‌کرد. مَلَک که دارای صورت نیست و باید خودش را به یک صورتی نشان بدهد. آن صورتی که غالباً پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن صورت جناب جبرئیل (علیه السلام) را می‌دیدند، صورت حُذیفه بود. سلمان را با حُذیفه برادر کردند. «عُمر» را با «ابوبکر» برادر کردند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همین‌گونه به تناسب این عقد اخوّت را برقرار کردند. حضرت علی (علیه السلام) تنها ماندند و دیدند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هرکسی یک برادری انتخاب کردند و دست برادری دادند. همگی یک حامی، یک برادر و یک پُشتیبان پیدا کردند؛ ولی وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برادر ندارند. با یک تأثّری آمدند و عرضه داشت: یا رسول الله! برای هرکسی یک برادر انتخاب کردید، ولی برای من کسی را انتخاب نکردید. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی جان! «أَنْتَ أَخِی فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ[۱۷]»؛ من تو را برای خودم نگاه داشتم. تو در حدّ من هستی، تو در حدّ نبوّت هستی، تو در حدّ رسالت خاتمیه هستی. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، هم پسر عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، هم داماد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، هم وصیّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و هم به تعبیر قرآن کریم جانِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛ «وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ[۱۸]». سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران و آ‌یه‌ی مباهله است: «وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ». اصلاً علی (علیه السلام) جان بود و گویا جسمی نداشت. او هم جانِ عادی نبود، جانِ چه کسی بود؟ «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۱۹]»؛ آن کسی که جانِ عالَم بود، علی (علیه السلام) جانِ جانِ عالَم بود. لذا برای حفظ این سنّت یکی از مناسک و یکی از معارف در روز عید غدیر این است که مؤمنین با یکدیگر دست برادری بدهند. صیغه‌ی آن نیز در کتاب «مفاتیح الجنان» نوشته شده است: «اخَیْتُکَ فِی اللّهِ، وَ صافَیْتُکَ فِی اللّهِ … جَمِیعَ حُقُوقِ الْأُخُوَّهِ مَا خَلَا الشَّفاعَهَ وَ الدُّعاءَ وَ الزِّیارَهَ[۲۰]»؛ این عقد برادری جزء سنّت‌هایی است که دل‌ها را به هم مهربان‌تر می‌کند و به انسان سِعه‌ی صدر می‌دهد که همه را برادر خودش ببیند و با دیدِ برادری همیشه حامی او باشد و دَغدغه‌ی او را داشته باشد. مورد دیگر هم غُسل روز عید غدیر است که جزء مناسک و معارف است.

ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تکمیل‌کننده‌ی دین و مُهر رضایت حق‌تعالی است

ولی مهم‌تر از همه‌ی این‌ها توجّه به این معناست که غدیر یک برنامه‌ی سیاسی ـ عبادی بود و در میان تمام احکامی که در مدّت ۲۳ سال بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، هیچ‌کدام مانند ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نبود. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا[۲۱]»؛ این کمال دین است، این تمام نعمت است و این مُهر رضایت خداوند متعال است که اگر این مُهر در کارنامه‌ی یک مسلمان نباشد، نه حجّ او قبول است و نه نماز او قبول است؛ هیچ‌چیزِ او قبول نیست. ولایت و امامت جهت‌دادن به زندگی جامعه‌ی توحیدی است. همین‌گونه که نماز بدون قبله بی‌جهت است. اگر شما هزار رکعت نماز پُشت به قبله بخوانید، خداوند متعال نخواهد پذیرفت. شرط نماز این است که رو به قبله باشد. شرطِ دین هم این است که رو به علی (علیه السلام) باشد. حضرت علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین است، حضرت علی (علیه السلام) حاکم است، حضرت علی (علیه السلام) زَمامدارِ بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، حضرت علی (علیه السلام) مُجری احکام دین است. قرآن کریم سکولاری را نَفی می‌کند. قرآن کریم حکومت دارد، قرآن کریم قضاوت دارد، قرآن کریم احکام بین‌المللی دارد، قرآن کریم احکام جهاد دارد، قرآن کریم احکام اقتصادی دارد، قرآن کریم آیات سیاسی دارد. ۹۰۰ آیه از قرآن کریم در برائت از مُشرکین است. نمی‌شود این قرآن کریم با اَبعاد مختلفی که بَشر دارد حُکم باشد، ولی حاکم نداشته باشد؟ می‌شود که علم طبّ باشد ولی طبیب نباشد؟ می‌شود هندسه و ریاضی باشد، ولی مهندس نباشد؟ در این صورت علمی باقی نمی‌ماند. اگر بنا باشد این قرآن باقی باشد، باید یک قرآن‌شناسی در رأس باشد و مانند خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکومت تشکیل بدهد. برنامه‌ی غدیر برنامه‌ی حکومت بود. لذا همانند نبوّت این در جبهه‌ی کَلام بحث می‌شود. هم حُکم فقهی دارد و هم مسأله‌ی اعتقادی و کَلامی دارد.

اطعام روز غدیر از مهم‌ترین کارها در این روز است

آخرین عرض که دیگر بیشتر از این طول ندهم، این است که فردا اطعام کنید. هر خانه‌ حدّاقل یک پُرس غذا، هر خانه حدّاقل یک پَرچم، هر خانه حدّاقل یک هدیهف هر خانه یک وسیله‌ی شادی داشته باشد. فردا بیایید و با امام زمان‌تان همراه باشید. آقای خودتان را خوشحال کنید. بیایید نشان بدهید که عشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دارید. همان‌گونه که در روز عاشورا گریه می‌کنید، در دهه‌ی ولایت باید شادی کنید، باید احیا کنید، باید دشمن را کور کنید. این اطعام خصوصیّت دارد. ما انفاق داریم، صدقه داریم، احسان داریم، ایثار داریم، نثار داریم و اطعام داریم. اطعام اَفضل از همه‌ی این‌هاست و خداوند متعال تابلویی که از دودمان حضرت علی (علیه السلام) در سوره‌ی مبارکه‌ی هل‌أتی ترسیم کرده است، همین اطعام است؛ «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا[۲۲]». سعی کنیم که یک غذا بیرون بدهیم، ولی غذایی باشد که خودمان در بهترین روزها می‌خوریم. به فقرایی بدهیم که دست‌شان به جایی نمی‌رسد و گرانی گوشت و این موارد گاهی باعث می‌شود که حسرت داشته باشند که گوشت بخورند، یک ناهار خوبی به این‌ها بدهیم. حضرت «آیت الله حسینی قزوینی» (اطال الله عُمره الشریف) که در این‌جا هم منبر رفته‌اند. ایشان کارشناس مسائل ولایت هستند و دیده‌اید که ماشاءالله چه حافظه‌ای دارند. به طائف هم رفته‌اند و با رئیس وهابیان مباحثه کرده‌اند و مباحث ایشان هم نوشته شده است. دیروز در شیراز با هم بودیم و ایشان می‌گفتند یک شخصی از کشور کانادا تماس گرفته است و پرسیده است که هر پُرس غذا در آن‌جا چقدر هزینه دارد؟ بنده حساب کردم و گفتم فلان‌قدر می‌شود. ایشان گفت: ۵ هزار پُرس غذا به حساب بنده بدهید و هزینه‌ی آن را برای شما واریز خواهم کرد. از آن‌جا دوست دارد که در این‌جا بازار حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رونق داشته باشد. شما هم اطعام کنید.

شجاعت و دلاوری بی‌نظیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دفاع از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

این داستان را هم بشنوید. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک جمعی فرمودند: جبرئیل (علیه السلام) از جانب خداوند متعال نازل شده است و به من خبر داده است که ۳ نفر از افراد خطرناک با یکدیگر هم‌قَسم شده‌اند و از «وادی یابس» به سوی مدینه می‌آیند و طرح قتل من را دارند. چه کسی است که برود و این‌ها را قبل از این‌که برسند، عَلاج واقعه را قبل از وقوع بکند؟ هیچ‌کسی بلند نشد. چون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند این‌ها آدم‌های خطرناکی هستند. هیچ‌کسی بلند نشد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تعجّب کردند و فرمودند که گویا علی (علیه السلام) در این مجلس نیست. «عمرو بن قتاده[۲۳]» عرض کرد: علی (علیه السلام) تَب کرده است و تَب شدید ایشان را خانه‌نشین کرده است. اگر دستور می‌دهید بروم و به ایشان بگویم که بیایند. فرمودند: «علیَّ به»؛ برو و این کار را انجام بده. رفت و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواهند شما را ببینند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن حالشان بلند شدند و آمدند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که جبرئیل (علیه السلام) به من خبر داده است که سه نفر از اَفراد خطرناک و شَرور قصدِ قتل من را کرده‌اند و از منطقه‌ی یابس در حال آمدن هستند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن حالشان عرضه داشتند: من در خدمت شما هستم. می‌روم و دَفعِ شرّ این‌ها را انجام می‌دهم. اجازه می‌دهید که بروم و لباس بپوشم؟ چون با اِزاری آمده بودند و تَب نیز داشتند و بر گردن خود پارچه‌ای پیچیده بودند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من لباس خودم را به تو می‌دهم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عَمامه‌ی خودشان را بر روی سر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذاشتند و لباس خودشان را بر تن حضرت علی (علیه السلام) کردند و شمشیر خودشان را نیز به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دادند و گفتند: به سلامت بروید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مسافتی را طی کردند و دیدند که سه نفر در حال آمدن هستند. چه آمدنی دارند! چه غروری دارند! چه تبختُری دارند! چه آدم‌های عجیبی هستند! این‌ها آمدند و تا به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیدند و دیدند که کسی در مقابل‌شان هست، گفتند: تو چه کسی هستی که در این بیابان پیدا شدی؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهایت صلابت و شفافیّت فرمودند: «أنا عَلیُّ بنُ أبِی‌طالِب أخُو  الرَّسُولِ الله وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ العالَمین مُحمَّدٍ صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وِ آلِهِ وَ سَلَّم»؛ این‌ها گفتند: ما کسی را به عنوان «رسول الله» قبول نداریم. بنای ما بر کُشتن او بوده است و تفاوتی ندارد که او را بکُشیم یا تو را بکُشیم. یکی از این‌ها شمشیر کشید و خیلی به خودش مَغرور بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او حمله کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می‌کنند که در جلد ۴۱ بحارالانوار آمده است، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: دیدم که باد سُرخی وزیدن گرفت و در مسیر این تُندباد سُرخ صدای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به گوشم رسید که من یَقه‌ی زِره او را باز کردم، بزن علی جان. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: من زدم، ولی به جای حسّاس برخورد نکرد و او را ننداخت. دوباره درگیر شدیم و این‌ بار یک باد زردی وَزید. در این تُندباد سَهمگین بار دوّم صدای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنیدم که فرمودند: علی جان! زره او را از قسمت رانِ پا برکنار کردم، بر رانِ او بزن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: شمشیرم را بر رانِ او زدم و پای او قطع شد و با یک مُشت کار او را تمام کردم و سر او را جُدا کردم. آن دو نفر دیگر وقتی این شجاعت را از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیدند، گفتند: یا علی! این‌گونه که ما شنیده‌ایم: «أن محمداً رفیقٌ شفیقٌ رحیم[۲۴]»؛ ما را زنده نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ببر، زیرا شنیده‌ایم که هم رِفق دارد و اهل مُداراست و هم رَحم دارد و هم شفقّت دارد. ما را نکُش و ما را زنده نزد او ببر. آن‌ها تسلیم شدند و سه روز طول کشید تا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تشریف بیاورند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه می‌کردند. جناب جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و خبر داد: یا رسول الله! علی با پیروزی برمی‌گردد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمودند بودند: هرکسی بشارت آمدن علی (علیه السلام) را به من بدهد، من به او بشارت بهشت را خواهم دارد. عمرو بن قتاده که گفت: یا رسول الله! علی (علیه السلام) تَب دارد و نیامده است، اوّلین کسی بود که آمد و خبر داد: یا رسول الله! علی (علیه السلام) در حال آمدن است. یک سر بُریده، دو اسیر، سه شُتر و سه اسب را به همراه خود می‌آورد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن‌ها را به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند و ایشان فرمودند: علی جان! تو می‌گویی یا من بگویم؟ سپس دستور فرمودند که خودت بگو تا همه بشنوند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم داستان را بیان کردند. سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به این‌ها بگو که مسلمان بشوند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یکی از آن‌ها خطاب کردند: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گویند که بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَه»؛ آن شخص گفت: اگر من کوهِ ابوقُبیس را بر روی دوش خود حَمل کنم آسان‌تر از این است که این شهادتین را بر زبان جاری کنم. هرگز قبول نمی‌کنم. من را هم به رفیقم مُحلق کن. حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند: کار او را تمام کن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کار او را تمام کردند و نوبت به شخص سوّم رسید. به نفر سوّم خودِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «قُل: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّی رَسُولُ اللَه»؛ این هم مانند دو رفیق دیگرش گفت که من آمدم که شما را از پای دربیاورم، حال بیایم و تسلیم شما بشوم و دین شما را بپذیرم؟ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند: علی جان! این را هم به آن‌ها مُلحق کن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر را بلند کردند تا کار او را تمام کنند، جناب جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت: یا رسول الله! خداوند متعال خبر داده است که این دو صفت دارد و بخاطر این دو صفت از او بگذر. یکی این است که سخاوت دارد و دیگری خوش‌اخلاقی و حُسن خُلق اوست. چون این دو صفت خوش‌اخلاقی و سخاوت در وجود اوست، او را نکُش. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند و او نیز این موضوع را شنید. شمشیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلند بود و این مرد گفت: این رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که جبرئیل (علیه السلام) از جانب خداوند متعال به ایشان خبر داده است که این‌گونه است؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: بله. گفت: والله قَسم تا کنون نشده است که من یک دینار داشته باشم و کسی در کنار من باشد و خودم را مالک آن یک‌ دینار ببینم. همیشه هرچه داشته‌ام با همه تقسیم کرده‌ام. من نشده است که در جنگی هم در برابر سخت‌ترین دشمن قرار بگیرم و کسی اَخمی در من ببیند. هم خوش‌اخلاقی‌ام ثابت است و در هیچ‌جایی بداخلاقی نکرده‌ام و هم سخاوت من در این حدّ است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را آزاد کردند و او نیز شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد؛ زیرا دید که این خبر غیبی است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که این را ندیده بودند. خداوند متعال خبر داده است که این دو صفت در او وجود دارد. سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ماها را تشویق کردند و فرمودند: «هذا ممن جره حسن خلقه و سخاؤه إلی جنات النعیم[۲۵]»؛ این فردی بود که سخاوت و خوش‌اخلاقی‌اش او را به بهشت کشاند. حالا بیایید بخاطر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این به بعد در خانه و بیرون از خانه، با هم‌جریان‌مان و با خلاف جریان‌مان، با همه هم خوش‌اخلاق باشیم و هم در هیچ سختی‌ای خَم به ابرو نیاوریم. سخاوت و حُسن خُلق.

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهمی، به وِلای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم عیدی ما را ظهور مولایمان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده.

خدایا! چشم ما را به جمال امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! به جوانمردی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم جوان‌های ما را، دختران و پسران ما را به ساحل دیانت، به ساحل خوش‌اخلاقی، به ساحل کارآمدی و مسئولیت‌پذیری و به ساحل ازدواج سالم و اشتغال حَلال‌زا برسان.

خدایا! نگرانی‌های خانواده‌ها را نسبت به جوان‌هایشان برطرف بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، پَرچم‌دار انقلاب‌مان، اُلگو و سیّد شایسته‌ی‌مان، رهبر نورانی‌مان را با کرامت و کفایت تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.

خدایا! گذشتگان‌مان، امام راحل‌مان (رضوان الله تعالی علیه)، حق‌داران‌مان و مشایخ‌مان را امشب میهمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار بده.

خدایا! حاجات این جمع، حوائج مُلتمسین و حاجات مورد نظر برآورده بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] المعجم الأوسط : ج ۵ ص ۱۳۵ ح ۴۸۸۰ ، المعجم الصغیر : ج ۱ ص ۲۵۵ ، الصواعق المحرقه : ص ۱۲۴ ; الطرائف : ص ۱۰۳ ح ۱۵۲ ،کشف الغمّه : ج ۱ ص ۱۴۸، المناقب للخوارزمی : ص ۱۷۷ ح ۲۱۴، المستدرک على الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۴ ح ۴۶۲۸ ; الجمل : ص ۴۱۷ ، الأمالی للطوسی : ص ۴۶۰ ح ۱۰۲۸ و ص۵۰۶ ح ۱۱۰۸٫

«عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ».

[۳] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ ق، ج۱ ، ص ۲۳۳.

«إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کیفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا».

[۴] حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ۱۴۱۱ ق، ج ۳، ص ۱۳۸، ح ۴۶۳۹؛ ابن شهر آشوب، المناقب، نشر علامه، ص ۸۰، ح ۱۲۰؛ اخطب خوارزم، المناقب، ۱۴۱۱ ق، ص ۸۳، ح ۶۹.

«قالَ رَسولُ اللّهِ (صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم): أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ».

[۵] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.

«… فَکانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ، وَ الْمَسْلَکَ إِلَىٰ رِضْوانِکَ، فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیَّامُهُ أَقامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِما وَ آلِهِما هادِیاً، إِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَ الْمَلَأُ أَمامَهُ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ قالَ: مَنْ کُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ، وَ قالَ: أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَهٍ واحِدَهٍ وَ سائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّىٰ، وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسىٰ، فَقال لَهُ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسىٰ إِلّا أَنَّهُ لَانَبِیَّ بَعْدِی، وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمِینَ، وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ، ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ؛ فَقالَ: أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أَرادَ الْمَدِینَهَ وَ الْحِکْمَهَ فَلْیَأْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ: أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وارِثِی، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی، وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی، وَ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ الْإِیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی، وَ تُنْجِزُ عِداتِی، وَ شِیعَتُکَ عَلَىٰ مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّهِ وَ هُمْ جِیرانِی، وَ لَوْلا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی، وَ کانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَ نُوراً مِنَ الْعَمىٰ، وَ حَبْلَ اللّٰهِ الْمَتِینَ، وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقِیمَ؛ لَایُسْبَقُ بِقَرابَهٍ فِی رَحِمٍ، وَ لَا بِسابِقَهٍ فِی دِینٍ، وَ لَا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَهٍ مِنْ مَناقِبِهِ، یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِما وَ آلِهِما، وَ یُقاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ، وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللّٰهِ لَوْمَهُ لائِمٍ، قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنادِیدَ الْعَرَبِ، وَ قَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلَىٰ عَداوَتِهِ، وَ أَکَبَّتْ عَلَىٰ مُنابَذَتِهِ، حَتَّىٰ قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقاسِطِینَ وَ الْمارِقِینَ، وَ لَمَّا قَضىٰ نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَ الْأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَىٰ مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَهٌ عَلَىٰ قَطِیعَهِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلَْدِهِ، إِلّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَ فَىٰ لِرِعایَهِ الْحَقِّ فِیهِمْ…».

[۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫

[۷] بنیاد بین‌المللی غدیر، بنیادی غیردولتی در ایران است که با هدف تبلیغ و معرفی غدیر در جهان تأسیس شده است. این بنیاد در سال ۱۳۷۶ش به دست ابوالقاسم خزعلی تأسیس شد. دفتر مرکزی آن در تهران است و بیش از ۶۰۰ دفتر در جهان دارد. ساختار این بنیاد، متشکل از دبیرکل، هیئت‌امنا، هیئت‌مدیره و مدیرعامل است. کاظم صدیقی دبیرکل و حسین ظریف‌منش، مدیرعامل این بنیاد هستند. از اقدامات این بنیاد می‌توان به برگزاری همایش، جشنواره، مسابقه، نشست علمی و فرهنگی، اعزام مبلغ و انتشار آثار با موضوع امام علی (علیه السلام) اشاره کرد. بنیاد بین‌المللی غدیر از بنیادهای غیردولتی در ایران است. از اهداف این بنیاد، تبلیغ و معرفی رویداد غدیر خم، نهادینه کردن فرهنگ غدیر در جوامع اسلامی، ایجاد حس همدلی و وحدت میان مسلمانان با محوریت غدیر، ایجاد عزم ملی و بین‌المللی در تحقق اهداف غدیر و شناسایی استعدادهای خلاق در جهت ترویج واقعهٔ غدیر عنوان شده‌ است. برای این بنیاد یک برنامه پنج‌ساله و سند چشم‌انداز بیست ساله گزارش کرده‌اند.

[۸] سوره مبارکه ص، آیه ۸۱٫

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۷٫

«فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ».

[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۰، صفحه ۲۶۴.

«النهج، [نهج البلاغه] ، قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ اَلشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ اَلْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذِهِ اَلرَّنَّهُ فَقَالَ هَذَا اَلشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ وَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ».

[۱۱] همان.

[۱۲] سید مرتضی عسکری، ۱۸ جمادی‌الثانی ۱۳۳۲ق/۱۲۹۳ش‌ در سامرا متولد شد. اجداد وی در زمره فقیهان و محدثان عصر خود بوده‌اند. جدّ پدری سید مرتضی،سید اسماعیل حسینی (متوفای ۱۳۰۶ق) فرزند سید محمد کوچک ساوجی و جد مادری او میرزا محمد شریف عسکری طهرانی (متوفای ۱۳۷۱ق) بوده است. اجداد وی در عصر صفوی از سبزوار به ساوه دعوت شده و لقب شیخ الاسلام گرفتند. منصب شیخ الاسلامی، منصبی شبیه به امام جمعه در آن عصر بوده است. بنابر نقل وی، سنیان بسیاری در این شهر، به دست اجداد او شیعه شده‌اند. تمامی بزرگان این خاندان مشهور به شیخ الاسلام بوده‌اند، به جز سید مرتضی که به سبب تولد در سامراء و نیز به این دلیل که پس از فوت پدر، تحت تکفل جد مادری‌اش قرار گرفت، به عسکری معروف شده است. سید مرتضی از ده سالگی وارد حوزه علمیه سامرا شد و کتاب‌های رسمی حوزه عراق، همچون سیوطی، شرح جامی، شرح ابن عقیل، مغنی، حاشیه، مختصر و… را آموخت.

آیت الله عسکری در قم، در درس اساتیدی همچون امام خمینی و در سامرا در درس حبیب الله اشتهاردی معروف به مدرس عسکری، و سید احمد مرعشی شوشتری شرکت می‌کرد. بنابر برخی منابع تاریخی، حضور سید مرتضی عسکری در حوزه علمیه قم کوتاه بوده است. با ابتکار او و همراهی چند طلبه دیگر در حوزه علمیه قم، میرزا خلیل کمره‌ای، تدریس تفسیر قرآن را آغاز می‌کند، اما این کار به مذاق قاطبه طلاب خوش نمی‌آید و تلاش‌ها برای تعطیل شدن این درس آغاز می‌شود. فشارها به تعطیلی درس می‌انجامد و همین رخداد، باعث می‌شود سید مرتضی عسکری به سامرا بازگردد. سید مرتضی عسکری به همراه عده‌ای از همفکران خود، اصول الدین را در بغداد راه‌اندازی کرد. دروس تفسیر، حدیث‌شناسی، عقاید و کلام تطبیقی اسلامی، در این دانشکده تدریس می‌شد. این مرکز علمی، با کودتای حزب بعث و تحت تعقیب قرار گرفتن عسکری، تعطیل شد. سید مرتضی عسکری در ۲۵ شهریور ۱۳۸۶ش ( چهارم رمضان ۱۴۲۸ق) در ۹۳ سالگی پس از یک دوره بیماری در بیمارستان میلاد تهران درگذشت، و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد.

[۱۳] سید علی‌ غیوری‌ نجف‌آبادی‌ فرزند سید مصطفی‌ در سال ۱۳۰۹ش در نجف‌آباد اصفهان متولد شد. پدرش‌ کاسب‌ و مادرش‌ مریم‌ بیگم‌ خانه‌دار بود. سید علی غیوری تا پایان‌ دورۀ ابتدایی‌ در زادگاه‌ خود تحصیل کرد و سپس‌ مشغول تحصیلات‌ حوزوی‌ شد. با اینکه پدرش‌ و نیز مدیر مدرسه‌اش‌ با این‌ تصمیم‌ مخالف‌ بودند، وی‌ با اصرار رضایت‌ آنان‌ را به‌ دست‌ آورد و در سال‌ ۱۳۲۵ رهسپار اصفهان‌ شده‌ و در مدرسه علمیه‌ نیماورد شروع به‌ تحصیل‌ علوم دینی کرد و پس از دو سال برای‌ تکمیل‌ دانش‌ خویش‌ به قم رفت. سید علی غیوری ۲۷ آذر ۱۳۹۳ش به علت ایست قلبی در تهران درگذشت روز ۲۹ آذر ۱۳۹۳ش پیکر وی پس از تشییع از مقابل مسجد امام حسن عسکری شهرری و اقامه نماز توسط آیت‌الله امامی کاشانی در آستانه حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) واقع در شهرری به خاک سپرده شد.

[۱۴] محمدمهدی آصفی در سال ۱۳۱۷ شمسی در نجف به دنیا آمد. پدرش علی‌محمد بروجردی آصفی از علمای نجف بود. مادرش نیز دختر شیخ محمدتقی بروجردی بود که از عالمان حوزه علمیه نجف به شمار می‌آمد. او تحصیلات حوزوی را در نجف شروع کرد و همزمان در دانشگاه بغداد در رشته معارف اسلامی تا دوره فوق لیسانس تحصیل نمود. او اجازه اجتهاد خود را از میرزا هاشم آملی و شیخ مرتضی آل یاسین دریافت کرد. آصفی در سال ۱۳۴۹شمسی به دستور دولت عراق به همراه عراقی‌های ایرانی الاصل از عراق اخراج شد و سال‌ها در ایران و کویت زندگی کرد. او پس از سقوط حکومت صدام حسین به عراق بازگشت و در حوزه علمیه نجف به فعالیت‌های علمی مشغول شد. محمد مهدی آصفی در ۱۴ خرداد ۱۳۹۴ش مصادف با ۱۶ شعبان ۱۴۳۶ق درگذشت. پیکر او در جمعه ۱۶ خرداد در قم تشییع و بعد از اقامه نماز میت توسط ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید شیعه برای تدفین به نجف منتقل شد. و پس از آنکه محمداسحاق فیاض از مراجع تقلید شیعه در نجف، بر او نماز گزارد، در قبرستان وادی السلام دفن گردید.

[۱۵] محمدعلی تسخیری(۱۳۲۳-۱۳۹۹ش) نماینده تهران در پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری، رئیس شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بود. دبیر کلی مجمع جهانی اهل‌بیت و مجمع جهانی تقریب مذاهب و نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در کمیته شریعت بانک توسعه اسلامی از دیگر سوابق اوست. وی تنها نماینده رسمی شیعه اثناعشری در مجمع فقه اسلامی در جده (وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی) بود. تسخیری از منتقدان طرح شورای رهبری است و هدف آن را تشکیک در جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران می‌داند. تسخیری آثاری در موضوع تعدد مذاهب، تقریب و وحدت اسلامی، تألیف کرده است. المختصر المفید فی تفسیر القرآن المجید، الاخلاق فی الاحادیث المشترکه بین السنه و الشیعه از دیگر آثار او است. تسخیری در ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ش برابر با ۲۸ ذی‌الحجه ۱۴۴۱ در تهران درگذشت و در ۳۰ مرداد در قم، تشییع و با اقامه نماز میت توسط آیت‌الله نوری همدانی در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد.

[۱۶] ابو عبد الله حُذَیفه فرزند حِسْل یا حُسَیل ملقب به یمان از قبیله بنی عَبْس یمن است. یمان پیش از ظهور اسلام به مدینه رفت و با خاندان عبدالاشهل، از شاخه اوس، هم‌پیمان شد و با رباب دختر کعب ازدواج کرد. او سه پسر دیگر داشت: سعد٬ صفوان که در جنگ احد حاضر بود و مُدْلج. و نیز دخترانی به نام‌های لیلی، سلمه که در جنگ احد توسط ابوسفیان به شهادت رسید و فاطمه که از پیامبر نقل حدیث کرده است٬ داشت. حسیل در جنگ احد حضور داشت و در آنجا به شهادت رسید. برخی می‌گویند یکی از مسلمانان او را به اشتباه کشت. حذیفه از نخستین اسلام‌آورندگان بود، و بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت کرد. وی از سویی جزو مهاجران بود و از طرفی چون با یکی از طوایف مدینه هم‌پیمان بود، جزو انصار محسوب می‌شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حذیفه را دراین‌باره مخیر کرد و او انتساب به انصار را برگزید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آن را تأیید کرد. و بعد از میان مهاجران عمار به عنوان برادر وی انتخاب گردید. با این که اسلام آورده بود٬ مشرکین مانع شدند در جنگ بدر حضور یابد؛ اما در جنگ احد به همراه پدر خود حضور یافت. حذیفه برای قاتلان پدرش آمرزش خواست و چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست خون‌بهای او را از بیت المال بپردازد، حذیفه آنان را بخشید. حذیفه در جنگ خندق، از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت یافت از درون اردوگاه دشمن خبر کسب کند که با موفقیت این کار را انجام داد. وی در غزوات دیگرِ چون احد نیز همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

پیامبر اخبار بسیاری از حوادث و فتنه‌های آینده را با او در میان گذاشته بود و از باطن بسیاری افراد به او خبر داده و برخی منافقان را به او شناسانده بود، او گفته است: پیامبر حوادث آینده تا قیامت را بر من بازگو کرده است. نقل شده است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام بازگشت از تبوک، نام تک‌تک منافقانی را که قصد رم‌دادن مرکب وی را داشتند، به او فرمود. به همین دلیل شرح‌حال‌نگاران از وی با عنوان صاحب سرّ (رازدار) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد کرده‌اند، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حذیفه و امام علی (علیه السلام) فرمود: «آنان بهتر از همه مردم، منافقان را می‌شناسند.» حذیفه از پیامبر روایات متعددی نقل کرده است و افراد بسیاری از او نقل روایت کرده‌اند. او به پرهیزکاری، دنیاگریزی و دوری از ثروت‌اندوزی معروف بود. عمر وی را در جنگ نهاوند، جانشین فرمانده سپاه نمود و او پس از کشته شدنِ نعمان‌ بن مقرن، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت و نهاوند را گشود. سپس دینور٬ ری و همدان را نیز فتح کرد. او در خلافت عمر، والی مدائن شد که در زمان عثمان نیز همانجا بود و در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) رحلت کرد. حذیفه در دوره عثمان در خاک‌سپاری ابوذر شرکت کرد. نقل شده او پس از آگاهی از اختلاف مصاحف، تدوین قرآن واحد را به عثمان پیشنهاد داد.

وی در میان اصحاب حضرت علی (علیه السلام)، یکی از ارکان چهارگانه یاد شده است. در خبری، حذیفه را در زمره هفت‌تنی دانسته که به‌سبب ایشان، عنایت‌های خدا بر مردم ارزانی می‌شده است و همانها با وصیت خود فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در نماز بر پیکر و خاک‌سپاری او حضور داشته‌اند.  هنگامی که حرکت علی (علیه السلام) برای شرکت در جنگ جمل به منطقه ذوقار به گوش حذیفه رسید، به یاران خود گفت: خود را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و وصی سید المرسلین برسانید که حق در یاری دادن اوست. از او روایاتی در‌ شأن و منزلت امام علی (علیه السلام) و اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است. حذیفه در روایتی، تصریح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر امامان دوازده‌گانه پس از خود را نقل کرده است. حذیفه در سال ۳۶ در مدائن درگذشت. اما برخی گزارش ها در مورد رسیدن خبر شهادت عمار به او٬ حکایت از زنده بودن وی در ماه صفر سال ۳۷ دارد. حذیفه بن یمان از راویان حدیث غدیر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. علامه امینی نام و مشخصات ۱۱۰ صحابی راوی حدیث غدیر را مشخص کرده که یکی از آنان، حذیفه است.

[۱۷] عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، جلد ۱، صفحه ۱۸۴.

[۱۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».

[۱۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۲۰] مفاتیح الجنان، صیغه عقد اخوت و برادری در روز غدیر.

[۲۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۲۲] سوره مبارکه انسان، آیه ۸٫

[۲۳] ابوقَتادَه، حارث بن رِبعی بن رافع انصاری (د ۳۸ق یا ۴۰ق) یکی از بزرگان انصار و اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). او یکی از سپاهیان لشکر پیامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که به «فارسُ رسول الله» شهرت یافته بود و در بیشتر جنگ‌ها در رکاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگید، وی در زمان حکومت امام علی (علیه السلام) در نبردهای جمل، صفین و نهروان شرکت نمود. ابوقتاده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی دیگر روایت کرده است. کنیه وی ابوقتاده است اما درباره نام او اختلاف است. برخی آن را نعمان یا عمرو ضبط کرده‌اند. نسب پدرش را به صورت رِبعی بن بَلْدَمَه (یا تَلْذَمَه) بن خِناس بن سِنان بن عُبَید بن عَدِیّ بن غَنْم بن کَعْب بن سَلَمَه نیز آورده‌اند. ابوقتاده یکی از نیروهای سواره‌نظام لشکر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که به «فارسُ رسول الله» شهرت یافته بود. گفته‌اند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غزوه غابه که ابوقتاده، مسعده را به انتقام خون محرز بن نضله از اصحاب رسول خدا به قتل رساند، او را سوارکار خود خواند. وی در اغلب غزوات و سرایا شرکت داشته اما حضور او در جنگ بدر مورد اختلاف است. ابن اثیر ضمن اشاره به این اختلاف نظر، معتقد است که وی در تمام جنگ‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ازجمله غزوه بدر، همراه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. طبرانی نیز روایت کرده در شبی که فردایش جنگ بدر روی داد، ابوقتاده نگهبان و پاسدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.

به جز جنگ بدر، در اینکه وی در غزوه احد و جنگ‌های بعد از آن در رکاب حضرت بوده است اتفاق نظر وجود دارد؛ حتی گفته‌اند چون در جنگ احد از اندوه شدید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سبب رفتار و اعمال دشمنان و مثله کردن شهدای اسلام ناخشنود شده و خواست قریش را ناسزا گوید، حضرت او را از این کار منع کرد و به آرامش و بردباری فرمان داد. ابوقتاده در جنگ‌ها غالباً از سواران لشکر بوده و‌ گاه فرماندهی گروه را عهده‌دار بوده است. در سال ۴ هجرت از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه چهار سوار دیگر مأمور از میان برداشتن ابورافع سلّام بن ابی الحقیق گردید که گروهی از قبیله غَطفان و اعراب همجوار را با تعیین پاداش‌های بزرگ برای جنگ با آن حضرت تحریک می‌کرد، ابوقتاده این مأموریت را با موفقیت انجام داد. ابوقتاده پس از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان قتل مالک بن نویره در سپاه خالد بن ولید بود و چون تعدی و تجاوز خالد را باور داشت، نزد ابوبکر رفته سوگند یاد کرد که دیگر زیر پرچم خالد به جنگ و جهاد نخواهد رفت. این موضع‌گیری وی در کتب کلامی امامیه چون الشافی سید مرتضی مورد توجه قرار گرفته است. گفته‌اند که ابوقتاده در فتح ایران در روزگار عمر نقش مهمی داشته است.

در دوران خلافت حضرت علی (علیه السلام) وی در جنگ‌های جمل و صفین در رکاب آن حضرت بود و در جریان جمل به هنگام ورود حضرت به بصره در شمار سواران همراه وی بود. در جنگ با خوارج نیز ابوقتاده از سران لشکر حضرت بود و فرماندهی افراد پیاده را برعهده داشت. وی چندی نیز در زمان آن حضرت حاکم مکه بود. ابوقتاده جز شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از معاذ و عمر بن خطاب نیز روایت کرده است. انس بن مالک، سعید بن مسیب، عطاء بن یسار، علی بن ریاح، عبدالله بن ریاح و عده‌ای دیگر، از جمله پسرانش ثابت و عبدالله از او روایت کرده‌اند. احادیث بسیاری از او در کتب حدیث همچون صحاح سته و مسند احمد بن حنبل  نقل شده است. برخی سال درگذشت او را ۳۸ق و برخی دیگر ۴۰ق نوشته‌اند و نیز گفته‌اند که وی در کوفه وفات یافت و حضرت علی (علیه السلام) بر او نماز گزارد، اما قول به وفات او در مدینه مشهورتر است. ابوقتاده در ۷۰ سالگی چشم از جهان فروبست.

[۲۴] الأمالی للصدوق، المجلس الثانی والعشرون، ص ۱۰۵، ح ۴٫

«عن علی بن الحسین علیهماالسلام قال خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذات یوم وصلی الفجر ثم قال معاشر الناس أیکم ینهض إلی ثلاثه نفر قد آلوا باللات والعزی لیقتلونی و قدکذبوا ورب الکعبه قال فأحجم الناس و ماتکلم أحد فقال ما أحسب علی بن أبی طالب فیکم فقام إلیه عامر بن قتاده فقال إنه وعک فی هذه اللیله و لم یخرج یصلی معک أفتأذن لی أن أخبره فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم شأنک فمضی إلیه فأخبره فخرج أمیرالمؤمنین علیه‌السلام کأنه نشط من عقال و علیه إزار قد عقد طرفیه علی رقبته فقال یا رسول الله ما هذا الخبر قال هذا رسول ربی یخبرنی عن ثلاثه نفر قد نهضوا إلی لقتلی و قدکذبوا ورب الکعبه فقال علی علیه‌السلام یا رسول الله أنا لهم سریه وحدی هو ذا ألبس علی ثیابی فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بل هذه ثیابی و هذا درعی و هذا سیفی فدرعه وعممه و قلده و أرکبه فرسه و خرج أمیرالمؤمنین علیه‌السلام فمکث ثلاثه أیام لایأتیه جبرئیل بخبره و لاخبر من الأرض وأقبلت فاطمه بالحسن و الحسین علی ورکیها تقول أوشک أن یؤتم هذین الغلامین فأسبل النبی صلی الله علیه و آله و سلم عینه یبکی ثم قال معاشر الناس من یأتینی بخبر علی علیه‌السلام أبشره بالجنه وافترق الناس فی الطلب لعظیم مارأوا بالنبی صلی الله علیه و آله و سلم وخرج العواتق فأقبل عامر بن قتاده یبشر بعلی علیه‌السلام و هبط جبرئیل علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم وأخبره بما کان فیه وأقبل علی أمیرالمؤمنین علیه‌السلام ومعه أسیران و رأس و ثلاثه أبعره و ثلاثه أفراس فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم تحب أن أخبرک بما کنت فیه یا أبا الحسن فقال المنافقون هو منذ ساعه قد أخذه المخاض و هو الساعه یرید أن یحدثه فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم بل تحدث أنت یا أبا الحسن لتکون شهیداً علی القوم قال نعم یا رسول الله لما صرت فی الوادی رأیت هؤلاء رکبانا علی الأباعر فنادونی من أنت فقلت أنا علی بن أبی طالب ابن عم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقالوا ما نعرف لله من رسول سواء علینا وقعنا علیک أو علی محمد و شد علی هذا المقتول و دار بینی و بینه ضربات و هبت ریح حمراء سمعت صوتک فیها یا رسول الله و أنت تقول قد قطعت لک جربان درعه فاضرب حبل عاتقه فضربته فلم أخفه [أحفه] ثم هبت ریح صفراء سمعت صوتک فیها یا رسول الله و أنت تقول قد قلبت لک الدرع عن فخذه فاضرب فخذه فضربته و وکزته و قطعت رأسه و رمیت به و قال لی هذان الرجلان بلغنا أن محمدا رفیق شفیق رحیم فاحملنا إلیه و لاتعجل علینا و صاحبنا کان یعد بألف فارس فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم یا علی أما الصوت الأول ألذی صک مسامعک فصوت جبرئیل و أما الآخر فصوت میکائیل قدم إلی أحد الرجلین فقدمه فقال قل لاإله إلا الله واشهد أنی رسول الله فقال لَنقل جبل أبی قبیس أحب إلی من أن أقول هذه الکلمه قال یا علی أخره واضرب عنقه ثم قال قدم الآخر فقال قل لاإله إلا الله و اشهد أنی رسول الله قال ألحقنی بصاحبی قال یا علی أخره واضرب عنقه فأخره وقام أمیر المؤمنین علیه‌السلام لیضرب عنقه فهبط جبرئیل علیه‌السلام علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال یا محمد إن ربک یقرئک السلام و یقول لاتقتله فإنه حسن الخلق سخی فی قومه فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم یا علی أمسک فإن هذا رسول ربی عز و جل یخبرنی أنه حسن الخلق سخی فی قومه فقال المشرک تحت السیف هذا رسول ربک یخبرک قال نعم قال و الله ما ملکت درهما مع أخ لی قط و لاقطبت وجهی فی الحرب و أنا أشهد أن لاإله إلا الله وأنک رسول الله فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هذا ممن جره حسن خلقه و سخاؤه إلی جنات النعیم».

[۲۵] همان.