«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

عالِم باید پَناه اُمّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ * وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۲]»؛ ایّام پُر برکت سراسر نورِ دهه‌ی کرامت که حضرت رضا (علیه السلام) از عَرش قَدم‌رَنجه فرمودند و قدم مبارک‌شان را بر روی سر فرشی‌ها گذاشتند. افتخار ما شدند. دَرب مَعرفه‌الله، مَعرفه‌الرساله، مَعرفها‌لولایه و مَعرفه‌الکرامه را بر روی ما باز کردند و بسیاری از حجاب‌ها را رَفع کردند. زمینه‌ی رُشد مَعرفتی و علمی همه‌ی مُوالیان‌شان را فراهم فرمودند. لذا به عنوان «عالِم آل محمّد» (علیهم السلام) با زبان پدر بزرگوارشان عُنوان گرفتند و عالِم‌بودن آن بزرگوار زمینه‌ی پَناه‌بودن‌شان است که در روایت دارد که می‌فرماید: «غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا[۳]»؛ امام رضا (علیه السلام) هم عنوان عالِم‌بودن، هم عُنوان غوث و غیاث‌بودن را دارند که این برای شما که بحمدالله فُضلای فعلی و عُلمای آینده هستید، عالِمی که پَناه نباشد به درد نمی‌خورد. باید در مَکتب امام رضا (علیه السلام) هم عالِم شد و هم علم مُقدّمه‌ی این باشد که آدم پناه ایتام آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؛ خُصوصاً پَناه از آتش جهنّم باشد، پَناه از جهالت‌ها و رذالت‌ها باشد. بتوانید افراد را از این باتلاق‌ها بیرون بکشید و برای ما هم اِکسیر باشید. دیدن شما ما را هم تغییر بدهد. بدی‌های ما را تبدیل به خوبی‌ها بکنید.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (1)Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (2)

چیزی که خداوند به آن قَسم می‌خورد، بسیار با ارزش است

به نظر رسید که تناسب این آیه‌ی کریمه با این جلسه‌ی نورانی شما بیشتر از عناوین و چیزهایی دیگری باشد که به ذهن بنده می‌آمد. فکر کردم که این «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ» مناسب‌تر باشد. قَسم‌هایی که خداوند منّان در قرآن کریم یاد کرده است، حکمت‌های مختلفی دارد. یکی از چیزهایی که خیلی به دل بنده می‌نشیند، خداوند متعال برای هرکسی قَسم نمی‌خورد. آدم برای آدم قَسم می‌خورد. کسی را که قبول ندارد، می‌خواهد حرف من را قبول کند و یا می‌خواهد قبول نکند؛ به سُراغ جهنّمش برود. یا کسی را دوست دارم و می‌خواهم این گوهری را که به او می‌دهم، بفَهمد که به دردش می‌خورد. خداوند متعال بَشر را دوست دارد. «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا[۴]»؛ خداوند یک نَفسی به بَشر داده است، یک حقیقتی داده است که مُتفاوت است. خداوند به آن قَسم می‌خورد. به جانِ پیامبرش قَسم خورد: «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ[۵]»؛ آن‌وقت به نَفس انسان هم قَسم می‌خورد: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا».

نکته‌ی دوّم این است که خداوند متعال می‌خواهد به اهمیّت آن موضوعی که به آن موضوع قَسم می‌خورد، بگوید این چیز مهمّی است. بروید و آن را کَشف کنید. بروید و اَبعاد آن را شناسایی کنید. برای شما سرمایه است. به آن اعتنا کنید. لذا آدم در میان چیزهایی که قَسم می‌خورد، مثلاً می‌گوید: به جان بچّه‌ام؛ این به جان بچّه‌ام نشان می‌دهد که فرزندش خیلی برایش عزیز است. این مسأله‌ی مهم‌بودن آن موضوع قَسم در مَنظر وَحی الهی نکته‌ی دیگری است.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (10)

نکته‌ی سوّم آثار آن چیزی است که خداوند متعال به آن قَسم می‌خورد. خداوند متعال به جانِ پیامبرش قَسم خورده است و در کنار این قَسم به جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌بینید که به نعمت‌هایی که خداوند در اختیار ما قرار داده است، حتی به اَنجیر و زیتون هم قَسم خورده است. از نظر دیدِ سَطحی شاید به نظر برسد؛ ولی این‌گونه نیست. پروردگار متعال این نظام را نظامِ در مجموعه یک جُزئی، یک عُضوی و یک حَلقه‌ای از حَلقات عالَمی است که مجموعاً جلوه‌ی خداست. یکی این نکته است که شما هیچ موضوعی را کوچک نشمارید. خداوند متعال هرچه آفریده است، آیه‌ی اوست، فِلش اوست، جلوه‌ی اوست. به همه‌چیز عشق بوَرزید. چون آثار خداست، دوست داشتنی است. به علاوه خدایی که شما را آفریده است، آنچه لازمه‌ی حیات سَعادتمندانه‌ی شما بود، در بُعد جسمی در یک‌جا فرمود: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ[۶]»؛ حالا که بَناست شما اهل نظر باشید و بدون تأمّل و تفکّر غذایی را به درون وِعاء خودتان، اَمعاء و اَحشاء خودتان نفرستید، باید مُطمئن باشید که این غذای جسم غذای روح است. این تبدیل به فکر می‌شود. لذا غذای حَرام فکر حَرام می‌آورد. عمل بَد حاصل غذای بَد هست. شما می‌خواهید غذای خوب انتخاب کنید و خداوند متعال کمک‌تان کرده است؛ «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ[۷]». این هم یک نکته بود که ما به جُزئی بودن یا در مُقایسه کم اهمیّت‌بودن یک شیء نگاه نکنیم. خودِ این موضوع اَسرارآمیز است و شما باید به اَسرار آن پِی ببَرید و برای اِنتفاع خودتان در بُعد جسمی و بُعد روحی از این بَهره‌های لازم را ببَرید.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (4)

خداوند همه‌چیز را با قَلَم مَسطور فرموده است

در مسأله‌ی قَلم هم خداوند متعال به قَلم قَسم می‌خورد و اساساً قَلم مبدأ کتاب آفرینش است. خداوند متعال که دو کتاب به ما مُعرّفی فرموده است، «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ[۸]»؛ که مرحوم «بوعلی[۹]» فَخر شیعه، فخر دنیای علم این آیه را ناظر به «بُرهان صدیقین» مُعرّفی می‌کند. در کتاب «اشارات[۱۰]»‌ خود در نَمط نُهم، ایشان این آیه را به عُنوان یک فِلِشی برای بُرهان صدیقین مُعرّفی کردند. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ»؛ برای توجّه اَفکار بندگانش به خداوند متعال، دو کتاب است که یکی کتاب آفاقی است و دیگری که کتاب اَنفُسی است. اما اگر قَلم مَبدأ باشد، هم کتاب آفاقی و هم کتاب اَنفُسی با قَلم خداوند متعال رَقم خورده است. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ»؛ خودش مَبدأ است؛ شما با آیه می‌خواهید به خودش پِی ببَرید؟! خودش که روشن‌تر از آیه‌اش است. آیه را او آیه کرده است، نور را او نور کرده است، بُرهان را او بُرهان قرار داده است. به سُراغ خودش بروید. «أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»؛ این خدا مَشهود است، خدا شاهد است، خدا ذاکر است، خدا مَذکور است، خدا ذکر است، خدا عاشق است، خدا مَعشوق است، خدا عشق است. حَواستان را از آیه به ذیل آیه ببَرید؛ «أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ». «أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ[۱۱]»؛ من می‌خواهم با غیرِ تو، تو را بشناسم؟ تو مُحیط هستی، غیری نیست. هرچه هست، خودت هستی. ولی خدایی که مَبدأ هست، خدایی که مَعاد هست، خدایی که خودش راه است؛ «إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ[۱۲]»؛ همه‌اش خودش است. مَبدأ و مَعاد و مسیر خودش است. لذا فرمود: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا[۱۳]»؛ نفرمود: «فی سَبیل الله»؛ سَبیل خودش است. «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛ اوّل از خودش برو تا راه را به تو بگوید. اگر سُراغ راه بروی، ممکن است در راه بمانی و نرسی؛ ولی اگر سُراغ خودش بروی، سُبُل را هم او به تو ارائه می‌کند. لذا خودِ خداوند متعال کتاب آفرینش، کتاب آفاقی و کتاب اَنفُسی را مَسطور کرده است. «وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّکَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِیرٌ   ***   وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ[۱۴]»؛ کتاب اکبر خودت هستی و ماسوی تو کتاب اصغر هست. کتاب اصغر و کتاب اکبر همه کلمات خداست و خداوند متعال با قَلم خود او را رَقم زده است. حالا او چه قَلمی است؟ شاید رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. چون «إنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَمُ[۱۵]» و «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی[۱۶]» یک‌چیز هستند. قَلم و آن نور و اُمور دیگر که «أول ما خلق الله جوهره[۱۷]» همگی یک‌چیز هستند؛ ولی قَلم را نام بُرده است. خداوند متعال این سُطور را با قَلم مَسطور کرده است که این سُطور را هرچه ببینید، کلمه‌الله است. «قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی[۱۸]»؛ این کلماتی که تمام‌شدن ندارد، همگی کلماتی است که خداوند متعال با آن قلم مَسطور فرموده است که حالا مَجاری قَلم وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی مرتضی (علیه السلام) و حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مَجاری فیض هستند. این‌ها سرنوشت عالَم، سرنوشت ما و خودِ ما را رَقَم می‌زنند. بنابراین قَلَم خیلی مُقدّس است. قَلَم ایجاد می‌کند، قَلَم هدایت می‌کند، قَلَم موجودِ ایجادشده را کمک می‌کند که به مَقصد برسد، قَلَم ازدیاد در نور است، شدّت نور با قَلَم است، همه‌چیز با قَلَم است. شب‌قَدر هم قَلَم اندازه‌گیری می‌کند، مُهندسی می‌کند. لذا اَمر پَژوهش از مُقدّس‌ترین، کارآمدترین و ماندگارترین اَثر برای یک انسان می‌تواند باشد.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (5)

قَلَم باعث ماندگاری آثار انسان می‌شود

در یک روایتی یا یک درایتی دارد که خداوند متعال همه‌ی اُمور را به دوچیز قائم کرده است. یکی قَلَم است و دیگری سِیف است؛ «القَلَم وَ السّیف». سِیف هم به قَلَم قائم است. لذا شهید که با سِیف سر و کار دارد، تکیه‌اش و وسیله‌ی مُقابله‌اش با دشمن سِیف است، اگر قَلَم‌ سِیف را هدایت نکند، سِیف هم جَراحی نمی‌کند و می‌کُشد. «گفت من تیغ از پی حق می‌زنم[۱۹]». تیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تیر هَلاکت نبود؛ تیغ ایشان تیغِ جَراحی بود. غُدّه‌ها را می‌کَندند. ولی این مَعلول این بود که خودشان قَلَم بودند. مسیر را می‌دانستند که باید در کجا شمشیر را به کار بگیرند و در کجا نباید این شمشیر کار کند. در بُحران درگیری‌ها و جهاد سخت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌دیدند که بعضی را نمی‌زند و از زیر شمشیر عُبور می‌دهد. از ایشان دلیل این کار را پُرسیده بودند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده بودند: مثلاً در ۱۰ نَسل بعد یک شیعه در صُلب او هست. بخاطر او، او که می‌خواهد من را بکُشد، ولی من او را نمی‌کُشم. بخاطر محبّتی که تا دامنه‌ی قیامت به شیعیان‌شان دارند، وَلو در نَسل او یک شیعه باشد، مَصونیت دارد. با این‌که حَرب با ولی خدا هم مُحاربه است و هم کُفر است و هم اِرتداد است. همه‌ی عَناوینی که می‌شود این را از بین بُرد را دارد. ولی نه، او چیزی را می‌بیند که ما آن را نمی‌بینیم؛ لذا نمی‌کُشد. این است که خداوند متعال به قَلَم بخاطر آثارش قَسم یاد می‌کند. ما هم از بین می‌رویم؛ اما اگر چیزی از ما باقی مانده باشد، علمی، دعایی، اَثری که برای جامعه‌ی بَشری، جامعه‌ی ایمانی و توحیدی مُفید باشد، این ما را ماندگار می‌کند. «ان آثارنا تدل علینا[۲۰]»؛ ما خودمان با کتاب‌مان می‌مانیم. مرحوم «مجلسی[۲۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) نُمرده است. «النّاسُ» همه‌ی مردم از بین می‌روند، «وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ[۲۲]»؛ ولی عالِم باقی است. همه‌ی عُلما باقی هستند؟ خیر؛ عالِمی که شاگرد پرورش داده است و آن‌ها هم شاگردانی را پرورش داده‌اند، بَقای او روشن است. یا عالِمی که «شیخ صدوق[۲۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) ما در آن زمانی که نه کتاب‌خانه‌های مُجهّزی وجود داشت، نه از این امکاناتی که امروز دنیا یک خانه شده است و همه‌چیز در دسترس است، این‌ها که نبود.‌ کتاب‌خانه‌های این‌ها بارِ شُتر می‌شد و هرجایی هم می‌رفتند، بارِ شُتر را هم با خودشان می‌بُردند. این بزرگوار ۳۰۰ جلد کتاب برای اسلام و جامعه‌ی ایمانی رَقَم زده است. حالا همه‌ی آن‌ها به ما نرسیده است؛ ولی این چه عشقی بوده است که این عشق تبدیل به آثار قَیِّم شده است. کتاب «توحید[۲۴]» شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) برای همه‌ی عُرفا و حُکما سُفره‌ای است که از آن تَغذیه می‌کنند. کتاب «من لایحضر الفقیه[۲۵]» ایشان برای حوزه‌های شیعه تا روز قیامت چشمه‌ی جوشان است. بر سر این چشمه می‌نشینند و عَطش‌شان را رَفع می‌کنند.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (6)

خداوند متعال پَژوهش‌کردن را دوست دارد

آن چیزی که مهمّ است، این است: «إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ[۲۶]»؛ خداوند متعال طالبان علم را دوست می‌دارد. این غیر از وَعده‌ی بهشت است. غیر از این است که وقتی طالب علم قَدم می‌زند، روی پَر مَلائکه راه می‌رود، اصلاً فَرشی نیست. کسی که طلبه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) باشد، او از ابتدای طَلبگی به عَرش رفته است. لذا روی زمین راه نمی‌رود. حرکت روی زمین او اُفُقی نیست. هر قَدمی برمی‌دارد، یک قَدم به خدا نزدیک می‌شود. اگر آدم قَدم برای خدا بردارد، این قَدم سِیر صُعودی است. اما اگر نماز هم که می‌خواند، برای خدا نباشد؛ این آدم را به اَسفل السّافلین می‌بَرد. هیچ‌جای آن عَرشی نیست. علم ریایی عَرشی نیست؛ نماز ریایی عَرشی نیست؛ «إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ[۲۷]». شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) که خودش افتخار می‌کرده که من مولود دعای امام زمان (ارواحنا فداه) هستم، همه‌ی کارهایش برای خدا بوده است. لذا چه ذخیره‌های بی‌مَرزی تدارک دیده است و همه را تا روز قیامت بر سر سُفره‌ی خودش قرار داده است. «شیخ مُفید» (رضوان الله تعالی علیه) که می‌گویند این لَفظ مُفید را امام زمان (ارواحنا فداه) در مُکاتباتی که با او دارد، در مورد ایشان بیان کرده‌اند. خیلی عجیب است! و تَعبیراتی که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در مورد این شیخ دارند: «للاخ السدید[۲۸]»؛ خیلی است که امام زمان (ارواحنا فداه) به کسی «برادر» بگوید. آن وقت خیلی‌ها برادری هستند؛ اما تو برادری هستی که سَداد داری. کارهای تو حَکیمانه است، مُحکم هستی. هیچ خَللی در تو نیست. و چه دعاهایی در حقّ شیخ مُفید (رضوان الله تعالی علیه) دارند. این آثار شیخ مُفید (رضوان الله تعالی علیه) که اگر عشق نبود، این «إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ» می‌خواهد ایجادِ انگیزه کند. مَبدأ تَحقیق و پَژوهش‌تان این باشد که خداوند این کار را دوست دارد. غیر از این‌ است که بَناست به شما جایزه بدهند، بَناست در جَشنواره‌ها نام شما را ببَرند؛ خیر، بالاتر از این حرف‌هاست. یک جَذبه‌ی الهی است. وقتی خداوند شما را دوست می‌دارد، عشق چیزی را در دل شما قرار می‌دهد که آن شما را الهی کند.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (7)

گذشت تاریخ آثار عُلما را زنده‌تر کرده است

شیخ مُفید (رضوان الله تعالی علیه) ما، «شیخ طوسی» (رضوان الله تعالی علیه) شیخ الطائفه چه کرده است! در تمام رشته‌ها، این «تفسیر تِبیان» ایشان، در فقه «مَبسوط» ایشان و سایر آثار قَلَمی شیخ مُفید (اعلی الله مقامه الشریف) که بعضی از مسائل ایشان در دوران دَرگیری با مُنافقین این مسأله‌ی «بُغَاهَ» در کتاب فَتوای ایشان خیلی برای دستگاه قَضایی کارساز قرار گرفت. این «سیّد مرتضی[۲۹]» (رحمت الله علیه) چه کرده است! چه شاگردانی! چه آثاری! سیره‌ی عُلما از ابتدا عُلمای شیعه تا به امروز این بوده است که هیچ‌کدام‌شان در زمان مَحو نشدند؛ بلکه زمان‌ساز بودند، تاریخ‌ساز بودند. لذا گذشت تاریخ این‌ها را زنده‌تر می‌کند. آثار این بزرگواران برای زمان خودشان نیست؛ امروز هم همه‌ی ما از آثار سیّد مرتضی (رحمت الله علیه)، «سیّد رَضی» (رضوان الله تعالی علیه)، شیخ الطائفه (اعلی الله مقامه الشریف)، شیخ مُفید (اعلی الله مقامه الشریف)، رئیس المُحدّثین «شیخ صدوق» (اعلی الله مقامه الشریف) بَهره می‌بَریم و بعدی‌ها هم آمده‌اند و همین روش را ادامه دادند تا در عَصر ما بحمدالله وسایل علمی هم در اختیار عُلماست و بعضی از بزرگان مُعاصر ما که در اَبعاد مختلف توفیقاتی دارند و نمی‌خواهم نام ببَرم، ولی خودتان می‌دانید عُلمایی که در تفسیر، در فقه، در کَلام، در اخلاق و در سیاست قَلَم زدند و همه هم بحمدالله ماندگار است. با مَبنا حرف زدند، با مَبنا چیزی نوشتند. لذا حوزه‌ای که مُحقّق‌پَرور نباشد، سیره‌ی سَلف صالح خودش را نادیده گرفته است، کَم‌رنگ کرده است، جَفا کرده است. ظُلم به تاریخ است، ظُلم به خودش هم هست.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (8)

کسی که عاشق علم باشد، در همه‌ی ‌حالات به دنبال آن خواهد رفت

به فضل پروردگار متعال این حوزه‌ی مُقدّسه که مِنهای بنده یک قِداستی دارد. هم بزرگانی که اهل هستند و یک شامّه‌ای دارند، وقتی وارد این‌جا می‌شوند، احساس می‌کنند که یک توجّهی به این حوزه هست. هم خود ما که پادوی شما هستیم و افتخارمان این است که خادم طلبه‌ها باشیم، هم در جهت تأمین هزینه‌ها و هم در جهت تَکمیل احداث خدا می‌داند که برای بنده مانند روز روشن است که من نیستم؛ دست دیگری است. بحمدالله شما صاحب دارید و خداوند مَنّان بهترین امکانات را در اختیار شما قرار داده است و بیشترین توقّع را هم حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) از شما خواهند داشت. بحمدالله در بُعد جهادی و در بُعد جان به کَفی آمادگی دارید؛ در بُعد خدمت به ایتام آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بحمدالله جایگاه خاصّ خودتان را دارید. در بُعد تحمُّل مَشقّت‌ها، هجرت برای تَبلیغ و هدایت دل‌ها بحمدالله شوق و ذوق و آمادگی و در مرحله‌ی عمل خوب امتحان دادید، جُزء سرافزارها هستید. اما در بُعد خوب‌ درس‌خواندن بحمدالله جُزء جاهایی هستید که به حساب می‌آیید. مُمتازها در میان شما کم نیستند و مُدّتی است که در بُعد تَحقیق هم به میدان آمده‌اید که ان‌شاءالله شیخ‌ طوسی‌های فردا، شیخ مُفید‌ها، سیّد مرتضی‌ها، «علّامه‌ی امینی‌» (اعلی الله مقامه الشریف) و ما اَدراکَ ما‌ علّامه‌ی امینی‌! چه سفرها رفتند، چه بی‌خوابی‌هایی کشیدند؛ ولی به مَعنی واقعی کلمه عاشق بودند. لذا بی‌خوابی ما را عاجز می‌کند. گاهی آدم می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند، ولی خواب هُجوم می‌آورد و آن نُعاسی که در دعای شریفه‌ی «ابوحمزه‌ی ثمالی» آمده است، «أَلْقَیْتَ عَلَىَّ نُعاساً[۳۰]»، گاهی یک چُرت می‌آید و آدم را عاجز می‌کند؛ ولی عاشق فارغ است.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (3)

طلبه باید برای مُقابله با دشمنان دین به دنبال تَحقیق و پَژوهش باشد

لذا برای محبّت خدا قیام کنید و ان‌شاءالله در جبهه‌ی تَحقیق و پژوهش با مَبانی درست بیایید در شرایطی که در هیچ دوره‌ای اسلام این‌قَدر مُهاجم حساب‌شده نداشته است؛ مُعاویه خودش شیطان بود و در برابر حضرت علی (علیه السلام) بود؛ وای اَبزار و کانال‌های امروز را نداشت. امروز همه‌ی مُعاویه‌ها در دنیای استکبار جمع شدند. لذا این جریانات فکری حاکم بر دنیا که منشأ اسارت و خسارت بَشریّت شده است و این همه خون‌ها ریخته می‌شود و این جریان غَزّه که آبروی این‌ها را بُرد، این کار تازه‌ای نیست؛ این‌ها همیشه همین‌طور هستند و بزرگ‌ترین اَثر انقلاب اسلامی اِفشای چهره‌ی کَریهی است که در قالب علم این‌ها به خورد مردم دادند و بهشت موعودی را تَرسیم کردند. امروز شما باید خوراک روز را مُحقّقانه، «مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ[۳۱]»؛ در متن زیارت جامعه اعلان می‌کنید که ما مُحقّق هستیم. بیایید ان‌شاءالله تعالی راست بگوییم. اُمیدوارم پروردگار متعال بلکه «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ[۳۲]»، کشی که منشأ حرکتش حرکت علمی است، از قرائت شروع می‌شود و به تَدبُّر و تَحقیق می‌رسد و با اطمینان می‌گوید «مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ»، ان‌شاءالله جلوه‌های علم عَلوی و ولایت بَلَوی باشید و آثارتان امام زمان‌تان (ارواحنا فداه) را خُشنود کند. نخواهید خودتان را نشان بدهید؛ بخواهید آ‌ن‌ها را نشان بدهید، بخواهید خدا را نشان بدهید، اَسماء الهی را نشان بدهید. چه در سنگر فقاهت باشد، سنگر پاسخ به شُبهات باشد، مُقابله با هَجمه‌های سیاسی باشد که همه‌ی این‌ها مَبنا دارد. این کارِ شماست که در بُعد سیاست، در بُعد فکری، در بُعد اخلاقی و در بُعد عملی هم خوراک بدهید. دنیا امروز دارد با این همه شهید، با این همه کودکان به خاک و خون کشیده عَطشش بیشتر می‌شود. این‌که امروز در دانشگاه‌های آمریکا می‌بینید برای ما افتخار آفریده می‌شود و تَعلیم می‌دهند که شعار به زبان فارسی بدهند، این خیلی پیام دارد. خون شهدا و مُحقّق‌بودن امام (رضوان الله تعالی علیه)، کار مُحقّقانه‌ی امام (رضوان الله تعالی علیه) و رهبری (مُدّ ظلّه العالی) مایه دارد. مایه‌های قابل عرضه‌ی به دنیا دارند. به روز عمل‌ کردند، به روز حرف زدند، به روز علم ارائه کردند و این نتیجه‌ی نَقدی آن است. «باش تا صبح دولتت بدمد[۳۳]». ان‌شاءالله شما عُلما، فُضلا و مُحقّقینی در خطّ جهاد و اجتهاد هستید و ان‌شاءالله همه‌ی آثارتان نزد امام زمان (ارواحنا فداه) و اولیای الهی نُمره داشته باشد. و اُمیدوارم این جمله‌ی حضرت ثامن الحُجج (علیه السلام) که فرمودند: «حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال…وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ[۳۴]»؛ این آدم اگر خسته نشود، غیر از عشق همه‌چیز خستگی دارد. ولی عاشق خسته نمی‌شود و از بزرگترین آیتِ آن هم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بود که در اُوج داغ و گرفتاری و اسارت و شَلّاق‌خوردن با دست بسته گفتند: «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[۳۵]». ان‌شاءالله عاشق بشوید تا سختی نکِشید. همه‌ی مشکلات برایتان قابل هَضم باشد و تَحقیقاتتان هم عاشقانه باشد و عشق نمی‌میرد. کسانی که عاشقانه نوشته‌اند، نوشته‌هایشان برای همیشه موجد حَیات بوده است.

میهمان عزیزی هم داریم که به مُناسب دهه‌ی کرامت هم هدیه‌ی خوبی برایتان آوردند، پَرچم حضرت امام رضا (صلوات الله علیه) را آوردند و هم خودشان اهل دل و اهل روضه هستند و بَناست تا ان‌شاءالله چند دقیقه‌ای را هم از ایشان استفاده کنیم و بعد هم چهره‌های نورانیِ شما آغازگَران تَحقیق و پَژوهش ان‌شاءالله هم مایه‌ی آرامش ما و هم مایه‌ی روشنی و چشم دل آقا جانمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) باشد و ان‌شاءالله شکوفایی‌تان را ببینیم.

Sadighi-14030229-Jashnvare Mirdamad-Thaqalain_IR (9)

صلوات خَتم بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه قلم، آیات ۱ الی ۴٫

[۳] عیون أخبار الرضا علیه السلام، الجزء ۱، الصفحه ۲۳.

«نَصُّ آخَرُ حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِیدِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَکِّلِ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ اَلْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلشَّامِیِّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مُوسَى اَلْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ مَوْلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِی اَلْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ اَلْجَعْفَرِیِّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ سَلِیطٍ اَلزَّیْدِیِّ قَالَ: لَقِینَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی طَرِیقِ مَکَّهَ وَ نَحْنُ جَمَاعَهٌ فَقُلْتُ لَهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلْمُطَهَّرُونَ وَ اَلْمَوْتُ لاَ یَعْرَى أَحَدٌ مِنْهُ فَأَحْدِثْ إِلَیَّ شَیْئاً أُلْقِیهِ إِلَى مَنْ یَخْلُفُنِی فَقَالَ لِی نَعَمْ هَؤُلاَءِ وُلْدِی وَ هَذَا سَیِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَى اِبْنِهِ مُوسَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ فِیهِ اَلْعِلْمُ وَ اَلْحُکْمُ وَ اَلْفَهْمُ وَ اَلسَّخَاءُ وَ اَلْمَعْرِفَهُ بِمَا یَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَیْهِ فِیمَا اِخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ وَ فِیهِ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ حُسْنُ اَلْجِوَارِ وَ هُوَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ وَ فِیهِ أُخْرَى هِیَ خَیْرٌ مِنْ هَذَا کُلِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبِی وَ مَا هِیَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی قَالَ یُخْرِجُ اَللَّهُ مِنْهُ عَزَّ وَ جَلَّ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا وَ عِلْمَهَا وَ نُورَهَا وَ فَهْمَهَا وَ حُکْمَهَا وَ خَیْرَ مَوْلُودٍ وَ خَیْرَ نَاشِئٍ یَحْقُنُ اَللَّهُ بِهِ اَلدِّمَاءَ وَ یُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ اَلْبَیْنِ وَ یَلُمُّ بِهِ اَلشَّعْثَ وَ یَشْعَبُ بِهِ اَلصَّدْعَ وَ یَکْسُو بِهِ اَلْعَارِیَ وَ یُشْبِعُ بِهِ اَلْجَائِعَ وَ یُؤْمِنُ بِهِ اَلْخَائِفَ وَ یُنْزِلُ بِهِ اَلْقَطْرَ وَ یَأْتَمِرُ بِهِ اَلْعِبَادُ خَیْرَ کَهْلٍ وَ خَیْرَ نَاشِئٍ یُبَشَّرُ بِهِ عَشِیرَتُهُ قَبْلَ أَوَانِ حُلُمِهِ قَوْلُهُ حُکْمٌ وَ صَمْتُهُ عِلْمٌ یُبَیِّنُ لِلنَّاسِ مَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ قَالَ فَقَالَ أَبِی بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَیَکُونُ لَهُ وَلَدٌ بَعْدَهُ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَطَعَ اَلْکَلاَمَ وَ قَالَ یَزِیدُ ثُمَّ لَقِیتُ أَبَا اَلْحَسَنِ یَعْنِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ بَعْدُ فَقُلْتُ لَهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تُخْبِرَنِی بِمِثْلِ مَا أَخْبَرَنِی بِهِ أَبُوکَ قَالَ فَقَالَ کَانَ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی زَمَنٍ لَیْسَ هَذَا مِثْلَهُ قَالَ یَزِیدُ فَقُلْتُ مَنْ یَرْضَى مِنْکَ بِهَذَا فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ قَالَ فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ أُخْبِرُکَ یَا بَا عُمَارَهَ إِنِّی خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی فَأَوْصَیْتُ فِی اَلظَّاهِرِ إِلَى بَنِیَّ فَأَشْرَکْتُهُمْ مَعَ اِبْنِی عَلِیٍّ وَ أَفْرَدْتُهُ بِوَصِیَّتِی فِی اَلْبَاطِنِ وَ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اَللَّهِ فِی اَلْمَنَامِ وَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَعَهُ وَ مَعَهُ خَاتَمٌ وَ سَیْفٌ وَ عَصاً وَ کِتَابٌ وَ عِمَامَهٌ فَقُلْتُ لَهُ مَا هَذَا فَقَالَ أَمَّا اَلْعِمَامَهُ فَسُلْطَانُ اَللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلسَّیْفُ فَعِزَّهُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلْکِتَابُ فَنُورُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلْعَصَا فَقُوَّهُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلْخَاتَمُ فَجَامِعُ هَذِهِ اَلْأُمُورِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْأَمْرُ یَخْرُجُ إِلَى عَلِیٍّ اِبْنِکَ قَالَ ثُمَّ قَالَ یَا یَزِیدُ إِنَّهَا وَدِیعَهٌ عِنْدَکَ فَلاَ تُخْبِرْ بِهَا إِلاَّ عَاقِلاً أَوْ عَبْداً اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ أَوْ صَادِقاً وَ لاَ تَکْفُرْ نِعَمَ اَللَّهِ تَعَالَى وَ إِنْ سُئِلْتَ عَنِ اَلشَّهَادَهِ فَأَدِّهَا فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا  وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهٰادَهً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ  فَقُلْتُ وَ اَللَّهِ مَا کُنْتُ لِأَفْعَلَ هَذَا أَبَداً قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ وَصَفَهُ لِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ عَلِیٌّ اِبْنُکَ اَلَّذِی یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ وَ یَسْمَعُ بِتَفْهِیمِهِ وَ یَنْطِقُ بِحِکْمَتِهِ یُصِیبُ وَ لاَ یُخْطِئُ وَ یَعْلَمُ وَ لاَ یَجْهَلُ وَ قَدْ مُلِئَ حُکْماً وَ عِلْماً وَ مَا أَقَلَّ مُقَامَکَ مَعَهُ إِنَّمَا هُوَ شَیْءٌ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ فَإِذَا رَجَعْتَ مِنْ سَفَرِکَ فَأَصْلِحْ أَمْرَکَ وَ اُفْرُغْ مِمَّا أَرَدْتَ فَإِنَّکَ مُنْتَقِلٌ عَنْهُ وَ مُجَاوِرٌ غَیْرَهُ فَاجْمَعْ وُلْدَکَ وَ أَشْهِدِ اَللَّهَ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً وَ کَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً  ثُمَّ قَالَ یَا یَزِیدُ إِنِّی أُوخَذُ فِی هَذِهِ اَلسَّنَهِ وَ عَلِیٌّ اِبْنِی سَمِیُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ سَمِیُّ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ أُعْطِیَ فَهْمَ اَلْأَوَّلِ وَ عِلْمَهُ وَ نَصْرَهُ وَ رِدَاءَهُ وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَتَکَلَّمَ إِلاَّ بَعْدَ هَارُونَ بِأَرْبَعِ سِنِینَ فَإِذَا مَضَتْ أَرْبَعُ سِنِینَ فَاسْأَلْهُ عَمَّا شِئْتَ یُجِیبُکَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى».

[۴] سوره مبارکه شمس، آیه ۷٫

[۵] سوره مبارکه حجر، آیه ۷۲٫

[۶] سوره مبارکه عبس، آیه ۲۴٫

[۷] سوره مبارکه تین، آیه ۱٫

[۸] سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳٫

[۹] ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۷۰-۴۲۸ق)، مشهور به ابن‌سینا، فیلسوف مشهور مشایی و پزشک نامدار ایرانی بود. اندیشه فلسفی ابن‌سینا، تأثیراتی بر تفکر فلسفی اسلامی و فلسفه اروپایی و نوآوری‌هایی در ساختار تفکر مشایی داشته است. او را بزرگترین متفکر و فیلسوفى می‌دانند که در عالم اسلام ظهور کرده است. ابن سینا طبیبی حاذق بود و کتاب قانون او در طب طی چندین قرن -چه در سرزمین‌های اسلامی و چه در اروپای قرن‌های میانه – بر همه کتاب‌های پزشکی دیگر برتری داشت و در دانشگاه‌های زیادی تدریس می‌شد. روز اول شهریور که زادروز ابن‌سینا است، به واسطه نقش مهم او در ترویج دانش پزشکی به نام روز ملی پزشک نامگذاری شده است. در فهرست‌ها و منابع تاریخی و رجالی، بیش از ۵۰۰ کتاب، رساله و مقاله به ابن‌سینا نسبت داده شده است. شفاء مهم‌ترین‌ اثر فلسفى‌ ابن‌ سینا است و مشهورترین اثر او به فارسی کتاب دانشنامه علائی است. ابن‌سینا در حدود ۳۷۰ق /۹۸۰م، در روستایی به نام افشنه از توابع بخارا (واقع در ازبکستان) به دنیا آمد. پدر او عبدالله اهل بلخ بود و در دوران فرمانروایی نوح بن منصور سامانی (۳۶۶۳۸۷ق/۹۷۷۹۹۷م) به بخارا رفت و در آنجا در خَرمَیثَن به کار حکومتی پرداخت. ابن‌سینا در سال ۴۲۸ق/۱۰۳۷م همراه با علاءالدوله کاکویه، حاکم اصفهان، به نبرد با تاش فَرّاش، سپهسالار سلطان مسعود غزنوی، در ناحیه کَرَج ابودَلَف، شهری میان بروجرد و اراک امروزی، رفت. در این نبرد، بیماری قولنج‌ ابن‌سینا شدت گرفت و درمان‌هایش کارساز نبود و پس‌ از رسیدن‌ به‌ همدان‌، ابن‌سینا از معالجهٔ خود دست‌ کشید و پس‌ از چند روز در نخستین‌ جمعه ماه رمضان‌ ۴۲۸ق، در ۵۸ سالگى‌، درگذشت‌ و در همان‌ شهر به‌ خاک سپرده‌ شد.

ابن‌سینا در ده سالگی تمام قرآن و صرف و نحو را آموخته بود و آنگاه به فراگرفتن منطق و ریاضیات پرداخت. استاد وی در ریاضیات ابوعبدالله ناتلی بود. چون به سرعت در این موضوعات به درجه استادی رسید، در نزد ابوسهل مسیحی به تعلم طبیعیات و مابعدالطبیعه و پزشکی مشغول شد. در شانزده سالگی در همه علوم زمان خود استاد شد. ابوعلی از چنان شهرتی برخوردار بود که در هفده سالگی امیر سامانی، نوح بن منصور او را به دربار خود فراخواند و ابن سینا توانست بیماری او را معالجه کند. ابن‌سینا مؤثرترین چهره در علم و فلسفه در جهان اسلام شناخته می‌شود و القابی چون شیخ الرئیس، حجه الحق، و شرف‌الملک به او داده‌اند. او در غرب به نام اویسنا (Avisina) و به لقب امیر پزشکان شناخته شده است. ابن‌سینا را مشهورترین دانشمند جهان از نظر نویسندگان اروپایی می‌دانند. کتاب قانون او در زمینه پزشکی نزدیک به هفتصد سال در مراکز علمی اروپا تدریس می‌شد. روز اول شهریور که زادروز ابن‌سینا است، به واسطه نقش مهم او در ترویج دانش پزشکی به نام روز ملی پزشک نامگذاری شده است. گفته شده در میان نخستین حکیمان نوافلاطونی ایران، تنها ابن سینا بود که فکری مستقل داشت. نفود شخصیت ابن سینا چنان بود که تا مدتی طولانی تغییر یا بسط نظریات او گناهی نابخشودنی به شمار می‌رفت. نفوذ ابوعلی را چنان زیاد می‌دانند که حتی در مکاتب کلامی و اشراقی و عرفانی آثاری از افکارش دیده می‌شود. او را از نوابغ عالم، بزرگترین حکیم مشائی و از علمای طراز اول جهان اسلام و فیلسوفی عظیم‌الشأن و کثیر الابعاد و پژوهنده‌ای بی‌نظیر دانسته‌اند. او را بزرگترین متفکر و فیلسوفى می‌دانند که در عالم اسلام ظهور کرده است.

ابن‌سینا پس از مرگ در همدان در زیر حصار این شهر توسط ابوسعید دخدوک به خاک سپرده شد. دخدوک نیز پس از مرگ در کنار قبر ابن‌سینا دفن شد. پس از تخریب مقبره قدیم و گشودن قبر بوعلی سینا و ابو سعید دخدوک، جمجمه و قسمتی از استخوان‌های بوعلی و ابوسعید از خاک بیرون آورده شد و تصویری از جمجمه بوعلی سینا گرفته شد. بقایای استخوان‌های این دو نفر در جعبه‌های مخصوص مهر و موم و در آرامگاه جدید بوعلی سینا مجدداً دفن شد. بر روی سنگ قبر بوعلی سینا از هر طرف به خط نسخ آیات و عباراتی به شکل برجسته حک شده‌است. سنگ قبر و تصویر جمجمه بوعلی سینا، اکنون در موزه آرامگاه این دانشمند نگهداری می‌شود. ساختمان جدید آرامگاه ابن‌سینا در نهم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۳۳ش افتتاح شد. این بنا به مناسبت هزارمین سال تولد ابن‌سینا از طرف انجمن آثار ملی ایران و به همت علی‌اصغر حکمت شیرازی ساخته شد. طراح این بنا مهندس هوشنگ سیحون است. بنای این آرامگاه با الهام از بنای گنبد قابوس و معماری دوران حیات ابن‌سینا ساخته شده است. دوازده ستونی که بر فراز آرامگاه ابن‌سینا و در زیر قبه گنبد برج ساخته شده به‌نشانه احاطه ابن‌سینا به دوازده رشته علمی، از قبیل طب، نجوم، ریاضیات، فلسفه، منطق، ادبیات، متافیزیک، عرفان، است. ده ستون ایوان مقبره هم به‌نشانه گذشتن ده قرن از زمان حیات او ساخته شده است. در این ساختمان موزه‌ای هم برای نمایش آثار مربوط به ابن‌سینا ساخته شده است.

[۱۰] الإشارات و التَنبیهات از آثار اصلی ابن‌سینا در علوم عقلی که از دو بخش منطق و مابعدالطبیعه تشکیل شده است. کتاب اشارات آخرین اثر مهم ابن‌سینا و نمودار اندیشه‌های دوران پایانی عمر او است و از این جهت جامع‌ترین اثر او در علوم عقلی انگاشته‌ شده است. الاشارات و التنبیهات از جهت سبک بیان، چگونگی ارائه مطالب و کیفیت تنظیم باب‌ها و فصل‌های کتاب با دیگر کتاب‌های ابن‌سینا، چون نجات و شفا، متفاوت شمرده شده است. نثر عربی این کتاب نیز از دیگر مزایای آن قلمداد شده است. از نظر محققان، الاشارات و التنبیهات نسبت به دیگر آثار بوعلی نوآوری‌هایی دارد: برای مثال این اثر تنها اثر فلسفی است که در آن به تحلیل عقلی عرفان و تصوف پرداخته و در آن برای اولین بار از تقسیم دوبخشی در تدوین مطالب علم منطق استفاده شده است. الاشارات و التنبیهات از متون مهم درسی فلسفه و منطق در جهان اسلام شناخته شده و تألیفات فراوانی بر محور این کتاب، از شرح، حاشیه و ترجمه، انجام پذیرفته است. شرح فخر رازی و شرح خواجه نصیرالدین طوسی از مهم‌ترین شروح این کتاب قلمداد شده‌اند. ابن‌سینا در سه نَمَط پایانی کتاب اشارات (نمط‌های هشتم، نهم و دهم) به تحلیل عقلی عرفان و تصوف پرداخته است. از نظر برخی شارحان اشارات، نمط نهم مهم‌ترین و دقیق‌ترین بخش این کتاب است. محققان عرفان و تصوف مطالب ارائه‌شده در این سه نمط را نوعی عرفان عقلی در برابر عرفان اشراقی دانسته‌اند.

الاشارات و التنبیهات از برجسته‌ترین‌ آثار ابن‌سینا و از مهم‌ترین متون درسی فلسفی در جهان اسلام شمرده شده است. الاشارات و التنبیهات آخرین کتاب‌ مهمی برشمرده شده که ابن‌سینا نگاشته است. برخی این کتاب را پخته‌ترین و جامع‌ترین اثر فلسفی ابن‌سینا برشمرده‌اند. این کتاب نمودار آراء فلسفی او در سال‌های آخر عمرش و بهترین راهنما برای مطالعه سیر فکری و معنوی ابن‌سینا محسوب شده است. الاشارات و التنبیهات هم از جهت سبک بیان و چگونگی ارائه اصول مطالب و هم از نظر کیفیت تنظیم ابواب و فصول با سایر آثار فلسفی ابن‌سینا، مانند شفا و نجات، متفاوت دانسته شده است. همچنین، نثر عربی شیوای ابن‌سینا در این کتاب از خصوصیات آن برشمرده شده است. درباره علت نامگذاری این کتاب گفته شده که چون ابن‌سینا در بیان مطالب این کتاب از تفصیل دوری کرده آن را به این نام خوانده است. در نامه‌ای منسوب به ابن‌سینا، او این کتاب را التنبیهات و الاشارات خوانده است. در برخی نسخ خطی اشارات گفته شده که ابن‌سینا اشارات را برای ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷-۴۴۰ق)، صوفی خراسانی نگاشته است. ابن‌سینا در مواضع مختلفی از کتاب خود تأکید کرده که این کتاب را برای خواص و افراد تیزهوش، که دارای توانایی علمی دریافت چنین مطالبی هستند، تألیف کرده و از استادان این کتاب خواسته که از افشای مطالب آن نزد نااهلان و نادانان خودداری کنند. منوچهر صدوقی سها، محقق فلسفه و عرفان، معتقد است که کتاب اشارات در سده ۱۳ میلادی در اروپا شناخته شده بوده و برخی فصول آن به لاتین ترجمه شده بوده است. کتاب اشارات را دارای نوآوری‌هایی دانسته‌اند: از جمله اینکه آن را تنها اثر فلسفی بر شمرده‌اند که در آن فصولی به تحلیل عقلی عرفان و تصوف اختصاص داده شده است. از نظر احد فرامرز قراملکی، استاد منطق و فلسفه اسلامی دانشگاه تهران، تدوین منطق دوبخشى، که مهم‌ترین تحول در تاریخ منطق ارسطویى است، در کتاب اشارات انجام شده است. برخی مدعی شده‌اند که اصطلاح «الحکمه المتعالیه» برای اولین بار در کتاب اشارات ابن‌سینا به کار رفته است. مرتضی مطهری معتقد است که ابن‌سینا در اشارات برای اولین بار برهان خود بر اثبات وجود خدا (برهان امکان و وجوب) را برهان صدیقین خوانده است.

[۱۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف عرفه.

«…إِلٰهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ مَساویِهِ مَساوِئَ؟! وَ مَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِىَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ دَعاویِهِ دَعاوِىَ؟! إِلٰهِى حُکْمُکَ النَّافِذُ وَ مَشِیئَتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ یَتْرُکا لِذِى مَقالٍ مَقالاً، وَ لَا لِذِى حالٍ حالاً. إِلٰهِى کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها، وَ حالَهٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادِى عَلَیْها عَدْلُکَ، بَلْ أَقالَنِى مِنْها فَضْلُکَ. إِلٰهِى إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّى وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَهُ مِنِّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّهً وَ عَزْماً. إِلٰهِى کَیْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقاهِرُ؟ وَ کَیْفَ لَاأَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ؛ إِلٰهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ مَساویِهِ مَساوِئَ؟! وَ مَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِىَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ دَعاویِهِ دَعاوِىَ؟! إِلٰهِى حُکْمُکَ النَّافِذُ وَ مَشِیئَتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ یَتْرُکا لِذِى مَقالٍ مَقالاً، وَ لَا لِذِى حالٍ حالاً. إِلٰهِى کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها، وَ حالَهٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادِى عَلَیْها عَدْلُکَ، بَلْ أَقالَنِى مِنْها فَضْلُکَ. إِلٰهِى إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّى وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَهُ مِنِّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّهً وَ عَزْماً. إِلٰهِى کَیْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقاهِرُ؟ وَ کَیْفَ لَاأَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ؛ إِلٰهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الْأَنْوارِ وَ هِدایَهِ الاسْتِبْصارِ حَتَّىٰ أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَیْها، إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ. إِلٰهِى هٰذَا ذُلِّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ هٰذَا حالِى لَایَخْفىٰ عَلَیْکَ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَ بِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنِى بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَ أَقِمْنِى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ. إِلٰهِى عَلِّمْنِى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَ صُنِّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ؛ إِلٰهِى حَقِّقْنِى بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُکْ بِى مَسْلَکَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلٰهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِیرِکَ لِى عَنْ تَدْبِیرِى، وَ بِاخْتِیارِکَ عَن اخْتِیارِى، وَ أَوْقِفْنِى عَلَىٰ مَراکِزِ اضْطِرارِى…».

[۱۲] سوره مبارکه هود، آیه ۵۶٫

«إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ‌ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّهٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ».

[۱۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

«وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».

[۱۴] میبدی، حسین بن معین‌الدین، دیوان أمیر المؤمنین (علیه السلام)، محقق، مصحح، زمانی، مصطفی، ص ۱۷۵، قم، دار نداء الإسلام للنشر، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

«دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ   ***   وَ دَاؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَنْظُرُ

وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّکَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِیرٌ   ***   وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ

وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی   ***   بِأَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَر».

[۱۵] عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۵ ق، ج ‏۵، ص ۳۸۹٫

«إنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَمُ. فَقَالَ لَهُ: اکْتُبْ! فَجَرَى بِمَا هُوَ کَائِنٌ إلَى الأبَدِ».

[۱۶] عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۹۹٫

«وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی».

[۱۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۴، صفحه ۳۶۳٫

«و فی خبر آخر: أول ما خلق الله جوهره فنظر إلیها بعین الهیبه فذابت».

[۱۸] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۰۹٫

«قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا».

[۱۹] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۱۶۶٫

[۲۰] میبدی، کشف الاسرار و عده الابرار، ۵۲، سوره الطور، النوبه الثالثه.

[۲۱] محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ق) معروف به‌علامه مجلسی یا مجلسی دوم، از محدثان و فقیهان مشهور شیعه در قرن یازدهم هجری بود. علامه مجلسی از میان شاخه‌های علوم اسلامی بیش از همه به حدیث‌نگاری علاقه داشت و به اخباریان نزدیک بود. مشهورترین کتاب او، مجموعه پرحجم حدیثی به نام بحارالانوار است که نقش بارزی در احیای جایگاه حدیث در منظومه معرفت دینی داشت. او با تربیت شاگردان و آثار پرتعداد خود که بسیاری از آنها را به زبان فارسی و برای استفاده عموم مردم نگاشت، بر فرهنگ شیعی و روش‌های علمی علمای پس از خود تأثیر گذاشت. وی به دلیل همکاری با حکومت صفویان و نقش بارز سیاسی و اجتماعی‌اش در آن دوران از شهرت زیادی برخوردار است. وی منتقد صوفیه بود و با تصوف خانقاهی مخالفت می‌ورزید. مجلسی در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام «شیخ الاسلام» رسید و در دوران سلطان حسین صفوی صاحب نفوذ بود.

محمدباقر مجلسی در علوم مختلف اسلامی مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه تخصص داشت. او نویسنده‌ای پرکار بود و به نگارش آثاری در این زمینه‌ها پرداخت. شیخ حرّ عاملی، نسبت به او چنین گفته است که تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده است و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازه‌نامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است. بیش از هر چیز به نگارش مجموعه‌های حدیثی اهتمام داشت و از میان کتاب‌های او بحارالانوار که مجموعه بزرگی از احادیث امامان شیعه است، بیش از همه شهرت دارد. عملکرد علامه مجلسی در تألیف مجموعه‌های حدیث شیعه همچون عملی در تقویت مذهب تشیع ارزیابی شده و از او همچون احیا کنند مذهب تشیع یاد شده است. محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کرده‌اند. محمدباقر مجلسی پس از فراگرفتن علوم مقدماتی از محضر علمای اصفهان بهره برد. او بیش از همه نزد پدرش محمد تقی مجلسی(۱۰۰۳۱۰۷۰ق) آموزش دیده است و از آنجا که پدرش از شاگردان شیخ بهایی بود، می‌توان از تأثیر اندیشه‌های شیخ بهایی بر علامه مجلسی به واسطه پدرش محمد تقی مجلسی سخن راند. مؤلف ریاض العلماء که از شاگردان و همکاران وی در تدوین بحارالانوار بوده است می‌نویسد که وی دانش‌های عقلی را نزد آقا حسین خوانساری و دانش های نقلی را نزد پدرش فرا گرفت.

محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کرده‌اند. از بین شاگردان علامه برخی از مشاهیر علمای شیعه تربیت شدند که از آن جمله می‌توان به میرزا عبدالله افندی اصفهانی (م۱۱۳۰ق)، سید نعمت الله جزایری (م۱۱۱۲ق)، شیخ عبدالله بحرانی (م۱۱۲۷ق)، محمد بن علی اردبیلی (م۱۱۰۱ق)، میر محمدصالح خاتون آبادی(م۱۱۲۶ق) و میر محمدحسین خاتون آبادی (نوه دختری‌اش م۱۱۵۱ق)، سید ابوالقاسم خوانساری (م۱۱۵۷ق) یاد کرد. محمد باقر مجلسی از بسیاری از علمای دوران خود حدیث شنیده و از آنان اجازه روایت داشت که از مهم‌ترین این افراد باید به ملا صالح مازندرانی (م۱۰۸۱)، ملا محسن فیض کاشانی (م۱۰۹۱) و شیخ حر عاملی (م. ۱۱۰۴) اشاره کرد. منابع، ۱۸ تن از استادان وی را نام‌برده‌اند. شیخ حرّ عاملی، صاحب کتاب وسائل الشیعه، در اجازه‌نامه نقل روایت به علامه مجلسی نوشته است که او تمام همت خود را مصر

[۲۲] نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷؛ ارزش علم و علما.

«وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِیِّ. قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ. النَّاسُ ثَلَاثَهٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ. یَا کُمَیْلُ، الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ. یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَهُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَهَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ. یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ، أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَهٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً؛ بَلَى [أُصِیبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَهَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ الْحَقِّ، لَا بَصِیرَهَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ، یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَهٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّهِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَهِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَیْسَا مِنْ رُعَاهِ الدِّینِ فِی شَیْءٍ، أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَهُ؛ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّهٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ، وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ؟ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ، حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَهِ الْبَصِیرَهِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاهُ إِلَى دِینِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ. انْصَرِفْ یَا کُمَیْلُ إِذَا شِئْتَ».

[۲۳] ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمی‌ها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازه‌ای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشته‌های مختلف کتاب‌ها و رساله‌هایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کرده‌اند. ابن‌ندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتاب‌های پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتاب‌های خودم را که هجده کتاب است.» سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده می‌شود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است. بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی‌ بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده می‌شود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر می‌گوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد می‌شود که خدای عزوجل به سببش او را سود می‌رساند. وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن در شهر ری درگذشت. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابن‌بابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ق. انجام گرفت. پیش از این تاریخ، قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرن‌ها مایه حیرت همگان شد. مرحوم آقا علی حکیم از کسانی است که در رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد می‌گوید: خودش بدن سالم شیخ صدوق را در این حادثه دیده است.

[۲۴] کتاب التوحید، کتابی روایی درباره اعتقادات شیعه به زبان عربی، تألیف شیخ صدوق، محدّث نامور شیعه در قرن چهارم قمری است. موضوع اصلی کتاب، توحید از نظر شیعه است که مباحث و موضوعات مرتبطی مانند صفات ثبوتی و سلبی، ذاتی و فعلی و نسبت آنها با ذات الهی و حدوث و قدم و قضا و قدر و جبر و تفویض در کتاب مطرح شده است. به گفته مؤلف، انگیزه تألیف کتاب، پاسخ‌ به تهمتهای مخالفان درباره اعتقادات شیعه بوده است. کتاب التوحید از معتبرترین منابع حدیثی به شمار می‌رود و علمای شیعه به آن توجه داشته‌اند و در آثار بعدی به روایات آن استناد شده است. ابن بابویه انگیزه خود را از تألیف این کتاب، ردّ نسبت تشبیه و جبر به شیعیان ذکر کرده که مخالفان شیعه امامیه مطرح می‌کرده‌اند. غالیان، با جعل احادیثی دالّ بر جبر و تشبیه، از عوامل این انتساب بوده‌اند. این اتهام و انتساب را غالباً معتزلیان آن روزگار مطرح می‌کرده‌اند، چنان که خیّاط در «انتصار»، این مطلب را بارها آورده است. گاهی برخی شخصیت‌های کلامی شیعه، در تخطئه و نقد جریان حدیث‌گرای قم، چنین ایرادی را مطرح می‌کرده‌اند. در اوایل قرن چهارم، ابوالحسن اشعری به شیعه نسبت تجسیم (جسم‌انگاری خدا) و تشبیه (تشبیه خدا به مخلوقات) داده و حتی سنّت‌گرایان و حدیث‌گرایان اهل سنّت نیز با اینکه خود در مظان اتهام بود، شیعه را به زیاده‌روی در اثبات صفات برای خداوند و تشبیه می‌شناختند. در قرون اولیه اسلام، کتاب‌هایی با عنوان «کتاب التوحید» نگاشته می‌شد که بیانگر آموزه‌های اعتقادی مکاتب بود. در قرن چهارم، با به ضعف گراییدن معتزله و در بدو تکوّن بودن مکتب اشاعره، جریان حدیث‌گرا متکفل مباحث اعتقادی شده بود و از میان آثار اعتقادی این جریان، احتمالاً کتاب التوحید ابن‌خزیمه و «کتاب التوحید» کافی بیشتر محل توجه شیخ صدوق بود. علامه مجلسی از روایات این کتاب، در بحارالانوار (مجلدات توحید و عدل ) بسیار استفاده کرده است. شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعه و محدث نوری در مستدرک الوسائل هم، روایاتی را از این کتاب نقل کرده‌اند.

شیخ صدوق در کتاب روایی التوحید، از نظر روش به شیوه‌ای خاص عمل کرده که از آن جمله است: بهره گیری از احادیث برخی صحابیان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). در این کتاب، روایاتی از عبدالله بن عمر، ابوهریره و عثمان بن عفان وجود دارد. دقت وی در گزینش روایاتِ ذیل هر عنوان و باب به قدری است که اندک موردی از ناسازگاری و ناهمخوانی یا تکرار در این اثر یافت نمی‌شود. در موارد استثنایی هم بلافاصله با توضیحی، تعارض ظاهری را بر طرف نموده است. در مقایسه‌ای گذرا میان این کتاب با موارد مشابه در میان اهل حدیث از اهل سنت در باب توحید، به‌خوبی می‌توان به این نکته پی برد که درجه معقولیت، انسجام و سازگاری با معیارهای منطقی در کتاب التوحید بسیار افزون‌تر از دیگر آثار است. تمایز نهادن میان «صفات ذات» (سمع، بصر، علم، قدرت و غیره) و «صفات فعل» (کلام، اراده، خلق و غیره) از دیگر مباحث این کتاب است. صفات ذاتی با ذات عینیت دارند، در غیراین صورت شرک و قول به تعدد قدما لازم می‌آید، حال آن که صفات فعل زائد بر ذات‌اند. از نظر مؤلف، صفات ذاتی معنای سلبی دارند (علم = جاهل نبودن) ولی صفات فعل، معنای ایجابی دارند و فقط صفات ذات، ازلی‌اند. علاوه بر این، شیخ صدوق، با تکیه بر روایات، به تفسیر آیاتی می‌پردازد که ظاهر آن‌ها، تشبیه و تجسیم را تأیید می‌کند؛ آیاتی که نوعی اعضا و جوارح (یَد، وَجه، ساق، عین و اُذُن)، اوضاع و اوصاف جسمانی و انسانی (جَنْب، عرش، کرسی، خُدعه و استهزا، اِتیان، رضا، سَخَط و…) را برای خداوند اثبات می‌کنند. وی علاوه بر رفع تعارض ظاهری این آیات با عقیده مقبول شیعه در توحید، از تفسیر تعابیر قرآنی همچون «سبحان الله» و «الله اکبر» در جهت تأیید مدعای خود استفاده کرده و با استناد به آیه «فِطْرَتَ الله اَلَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها» بر فطری بودن توحید تأکید نموده است. در این ابواب که حجم زیادی از کتاب را به خود اختصاص داده است علاوه بر در دسترس قرار گرفتن روایات تفسیری در ضمنِ توضیحات مؤلف، دیدگاه‌های تفسیری و حتی نظریات تأویلی او نیز تا اندازه‌ای فهمیده می‌شود. در باره عدل الهی و مبنای مهم حسن و قبح ذاتی و عقلی افعال، شیخ صدوق نخست آن‌ها را از دایره احساسات و عواطف و گرایش یا انزجار طبعی خارج می‌کند و به عقل نسبت می‌دهد، سپس مراد از عقلی بودن را حکمت و علتی معقول داشتن معرفی می‌کند که عقل بر اساس آن به نیکی فعل، حکم می‌دهد.

[۲۵] کتابُ مَن لایَحْضُرُهُ الفَقیهُ، (به معنای کتاب کسی که فقیه در نزدش حاضر نیست) دومین کتاب از کتب اربعه امامیه؛ اثر شیخ صدوق (۳۸۱ ق). این کتاب که مجموعه‌ای در حدیث است، در پاسخ به درخواست یکی از شیعیان در بلخ و با هدف گردآوری احادیث صحیح و موثق تألیف شده است تا پاسخگوی نیازهای شرعی کسانی باشد که به فقیه دسترسی ندارند. کتاب من لایحضره الفقیه، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین اثر شیخ صدوق به شمار می‌رود. سبک نگارش آن، سبک رایج در قرون اولیه اسلامی است که فقهای شیعه فقط به روایت و نقل سخنان ائمه (علیهم السلام) اکتفا می‌کردند. در این کتاب حدود ۶۰۰۰ حدیث گردآوری شده و بر خلاف کتاب کافی، فقط مشتمل بر روایات فقهی است. من لایحضر مورد توجه فقهای شیعه بوده و ایشان شرح‌های متعددی بر این کتاب نوشته‌اند. مشهورترین شرح آن، کتاب روضه المتقین نوشته مجلسی اول است. شیخ صدوق احادیث کتاب من لایحضره الفقیه را از کتب عالمان پیشین هم‌چون حریز بن عبدالله سجستانی و عبیدالله بن علی حلبی و علی بن مهزیار اهوازی و احمد بن محمد بن عیسی و ابن ابی عمیر و برقی و حسین بن سعید اهوازی، استخراج و جمع‌آوری نموده است. نخستین باب کتاب با عنوان «بَابُ الْمِیَاهِ وَ طُهْرِهَا وَ نَجَاسَتِهَا» که درباره آب‌ها و طهارت و نجاست آنهاست با آیاتی از قرآن درباره طهارت آب باران شروع شده است. شیخ صدوق تصریح کرده که چون اصل تمام آب‌ها از آسمان است و به حکم قرآن باران طهور پاک است در نتیجه آب دریا و آب چاه هم پاک هستند. نخستین روایت این باب هم از امام صادق (علیه السلام) است که فرموده است: هر آبی پاک است مگر این که بدانی که نجس است. آخرین مطلب کتاب من لایحضره الفقیه روایتی از ابن عباس به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره شأن وفضائل امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسنین (علیهما السلام) است. در این روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی را وصی و جانشین خویش و فاطمه را سرور زنان جهانیان و حسنین را سرور جوانان بهشت معرفی فرموده و اینان را اهل‌بیت (علیهم السلام) خویش معرفی کرده و نیکی در حقشان را نیکی به خویش و جفای به آنان را جفای به خویش برشمرده است و نصرت الهی را از آنِ یاورانشان و خواری را بهره دشمنانشان دانسته است واز خداوند درخواست که آنان را از هر رجس و پلیدی پاک نگاه دارد. کتاب من لایحضره الفقیه، مشهورترین اثر شیخ صدوق به شمار می‌رود و به گفته علما و دانشمندان، از کتب اربعه معتبر شیعه محسوب می‌شود که تاکنون مرجع و محل استفاده مجتهدان، فقها و مردم بوده است. ده‌ها نفر از علما و فقهای شیعه آن را شرح و بر آن حاشیه زده و به گلچین نمودن و یا ترجمهٔ آن به فارسی پرداخته‌اند.

[۲۶] الکافی، الجزء ۱، الصفحه ۳۰٫

«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ : قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ».

[۲۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۱۱.

«غو، [غوالی اللئالی] ، عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ إِنَّمَا لِکُلِّ اِمْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا أَوِ اِمْرَأَهٍ یَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ».

[۲۸] بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵٫

«للاخ السدید و الولی الرشید، الشیخ المفید ابی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان ادام الله اعزازه من مستودع العهد المأخوذ علی العباد. بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد، سلام الله علیک ایها المولی و المخلص فی الدین، المخصوص فینا بالیقین، فانا نحمد الیک الله الذی لا اله الا هو و نسأله الصلوه علی سیدنا و مولانا، نبینا محمد و آله الطاهرین و نعلمک، ادام الله توفیقک لنصره الحق و اجزل مثوبتک علی نطقک عنا بالصدق، انه بالصدق، انه قد اذن انا فی تشریفک بالمکاتبه. و تکلیفک ما تؤدیه عنا الی موالینا قبلک، اعزهم الله بطاعته و کفاهم المهم برعایته لهم و حراسته، فقف، امدک الله بعونه علی اعدائه المارقین من دینه علی ما نذکره، واعمل فی تأدیته الی من تسکن الیه بما نرسمه ان شاء الله. نحن و ان کنا ثاوین بمکاننا النائی عن مساکن الظالمین حسب الذی اراناه الله تعالی لنا من الصلاح و لشیعتنا المؤمنین فی ذلک مادامت دوله الدنیا للفاسقین فانا یحیط علمنا بانبائکم و لا یعزب عنا شیء من اخبارکم و معرفتنا بالزلل الذی اصابکم مذجنح کثیر منکم الی ما کان السلف الصالح عنه شاسعاً و نبذوا العهد المأخوذ منهم وراء ظهورهم کانهم لا یعلمون. انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لولا ذلک لنزل بکم اللأواء و اصطلمکم الاعداء. فاتقو الله جل جلاله و ظاهرونا علی انتیاشکم من فتنه قد انافت علیکم یهلک فیها من حم اجله و یحمی علیه من ادرک امله و هی اماره‌ لازوف حرکتنا و (مباثتکم) بامرنا و نهینا و الله متم نوره و لو کره المشرکون. اعتصموا بالتقیه من شب نار الجاهلیه یحششها عصب امویه تهول بها فرقه مهدیه انا زعیم بنجاه من لم یرم منها المواطن الخفیه و سلک فی الطعن منها السبل الرضیه. اذا حل جمادی الاولی من سنتکم هذه فاعتبروا بما یحدث فیه و استیقظوا من رقدتکم لما یکون من الذی یلیه، ستظهر لکم من السماء آیه جلیه و من الارض مثلها بالسویه و یحدث فی ارض المشرق ما یحزن و یقلق و یغلب من بعد علی العراق طوائف عن الاسلام مراق، تضیق بسوء فعالهم علی اهله الارزاق، ثم تتفرج الغمه من بعده ببوار طاغوت من الاشرار، یسر بهلاکه المتقون الاخیار، و یتفق لمریدی الحج من الآفاق ما یأملونه علی توفیر غلبه منهم و اتفاق، و لنا فی تیسیر حجهم علی الاختیار منهم و الوفاق شأن یظهر علی نظام و اتساق، فلیعمل کل امریء منکم ما یقرب به من محبتنا و لیجتنب ما یدنیه من کراهتنا و سخطنا فان امرأ یبغته فجأه حین لا ینفعه توبه و لا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبه و الله یلهمکم الرشد و یلطف لکم بالتوفیق برحمته».

[۲۹] علی بن حسین بن موسی، از نوادگان ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در سال ۳۵۵ ق در بغداد به دنیا آمد. کنیه‌اش ابوالقاسم و مشهور به سید مرتضی بود. پدرش حسین ‌بن موسى علوى از علمای سرشناس شیعه و نزدیک به دستگاه خلافت و حاکمان آل بویه بود که منصب نقابت علویان، ریاست دیوان مظالم و منصب امیرالحاج را بر عهده داشت. مادر سید مرتضی، فاطمه دختر حسن (یا حسین)، از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) بوده است. به گفتهٔ خود سید مرتضی، جد مادریِ وی، حسن بن علی اطروش ملقب به ناصر کبیر بوده که از حاکمان علوی طبرستان و از پیشوایان زیدیه شمرده شده است. سید مرتضی القاب متعدد و مشهوری دارد؛ از آنجا که نسب او، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر حسینی است، به او «شریف» می‌گویند. همچنین او به «علم‌الهدی» معروف است. بنابر گزارشی، یکی از بزرگان معاصرِ سید مرتضی، امام علی (علیه السلام) را در خواب دید که سید مرتضی را با لقب علم الهدی خواند و آن شخص او را به این لقب خطاب کرد. از دیگر القاب او ذُوالمَجدَین است که به دستور بهاءالدوله بویه‌ای به او داده شد.

بنابر نقل نجاشی، سید مرتضی در سال ۴۳۶ق درگذشت. پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش در محله کرخ بغداد (کاظمین) دفن شد. در برخی از منابع قرن دوازدهم و سیزدهم هجری آمده است که جسد سید مرتضی و برادرش سید رضی مدتی پس از دفن در کرخ بغداد، به کربلا منتقل شده و در حرم امام حسین (علیه السلام) به خاک سپرده شده است. ابن میثم بحرانی از علمای قرن هفتم و ابن‌ِ‌عِنَبه‌، مورخ‌ و نسب‌ شناس‌ قرن هشتم و نهم، نیز محل دفن دو برادر را در حرم امام حسین (علیه السلام) دانسته‌اند. امروزه در کاظمین بارگاهی منسوب به سید مرتضی وجود دارد؛ ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمی‌شود. سید مرتضی رابطه نزدیکی با سلاطین آل بویه و خلفای عباسی داشت. او در اشعارش خلیفه القائم و تعداد دیگری از خلفای عباسی را مدح کرده است. شریف مرتضی از سال ۴۰۶ق از سوی سلطان آل بویه و خلیفه عباسی، نقیب علویان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم شد؛ مناصبی که پیش از او پدر و برادرش شریف رضی بر عهده داشتند. سید مرتضی در رساله‌ای با عنوان «فی العمل مع السلطان» به پرسشی از مشروعیت همکاری با دستگاه حکومت پاسخ می‌دهد. همکاری با حاکم عادل که همان امام معصوم است جای بحثی ندارد و مسئله اصلی که برای فقهای شیعه و از جمله سید مرتضی مطرح بوده این است که آیا همکاری با سلطان ستمگر در عصر غیبت امام و پذیرش مسئولیت در چنین حکومتی صحیح است یا نه. به نظر سید مرتضی همکاری با حاکم ستمگر در صورتی که این همکاری فایده‌های عقلی و شرعی داشته باشد، یعنی فرد بتواند در مسئولیت خود رفع ظلم و اقامه عدل کند یا حدود الهی را اجرا کند، صحیح است. برخی نویسندگان شیعه همکاری سید مرتضی با حکومت عباسیان و آل بویه را بر اساس همین مبنا تبیین می‌کنند و نزدیکی او به خلفا و ستایش آنها را در راستای هدف او برای ماندن در دستگاه حکومتی و خدمت به جامعه شیعه ارزیابی کرده‌اند.

[۳۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.

«…اللّٰهُمَّ تُبْ عَلَىَّ حَتَّىٰ لَاأَعْصِیَکَ، وَ أَلْهِمْنِى الْخَیْرَ وَ الْعَمَلَ بِهِ وَ خَشْیَتَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مَا أَبْقَیْتَنِى یَا رَبَّ الْعالَمِینَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى کُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ ناجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَىَّ نُعاساً إِذا أَنَا صَلَّیْتُ، وَ سَلَبْتَنِى مُناجاتَکَ إِذا أَنَا ناجَیْتُ، مالِى کُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَرِیرَتِى، وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِى عَرَضَتْ لِى بَلِیَّهٌ أَزالَتْ قَدَمِى وَ حالَتْ بَیْنِى وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ؛ سَیِّدِى لَعَلَّکَ عَنْ بابِکَ طَرَدْتَنِى، وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِى فِى مَقامِ الْکاذِبِینَ فَرَفَضْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى غَیْرَ شاکِرٍ لِنَعْمائِکَ فَحَرَمْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى فِى الْغافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى آلِفَ مَجالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِى وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعائِى فَباعَدْتَنِى، أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِى وَ جَرِیرَتِى کافَیْتَنِى أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیائِى مِنْکَ جازَیْتَنِى؛ فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِى لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکافاهِ الْمُقَصِّرِینَ، وَ أَنَا عائِذٌ بِفَضْلِکَ، هارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ، مُتَنَجِّزٌ مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً. إِلٰهِى أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً، وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقایِسَنِى بِعَمَلِى، أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِى بِخَطِیئَتِى، وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِى وَ مَا خَطَرِى…».

[۳۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…إِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ، وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ، وَ تَمامَ نُورِکُمْ، وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَ ثَباتَ مَقامِکُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کرامَتَکُمْ عَلَیْهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ، وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مالِی وَ أُسْرَتِی، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَ بِما آمَنْتُمْ بِهِ، کافِرٌ بِعَدُوِّکُمْ وَ بِما کَفَرْتُمْ بِهِ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ وَ بِضَلالَهِ مَنْ خالَفَکُمْ، مُوالٍ لَکُمْ وَ لِأَوْلِیائِکُمْ، مُبْغِضٌ لِأَعْدائِکُمْ وَ مُعادٍ لَهُمْ، سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ، مُطِیعٌ لَکُمْ، عارِفٌ بِحَقِّکُمْ؛ مُقِرٌّ بِفَضْلِکُمْ، مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ، مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ، مُعْتَرِفٌ بِکُمْ، مُؤْمِنٌ بِإِیابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ، مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ، آخِذٌ بِقَوْلِکُمْ، عامِلٌ بِأَمْرِکُمْ، مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ، زائِرٌ لَکُمْ، لائِذٌ عائِذٌ بِقُبُورِکُمْ، مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ، وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ، وَ مُقَدِّمُکُمْ أَمامَ طَلِبَتِی وَ حَوَائِجِی وَ إِرادَتِی فِی کُلِّ أَحْوالِی وَ أُمُورِی، مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ عَلانِیَتِکُمْ، وَ شاهِدِکُمْ وَ غائِبِکُمْ، وَ أَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُمْ، وَ مُفَوِّضٌ فِی ذٰلِکَ کُلِّهِ إِلَیْکُمْ، وَ مُسَلِّمٌ فِیهِ مَعَکُمْ…».

[۳۲] سوره مبارکه علق، آیه ۳٫

[۳۳] انوری، دیوان اشعار، قصاید، قصیده شماره ۲۷.

[۳۴] تحف العقول، صفحه ۴۴۳٫

«لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَهِ. ثُمَّ قالَ علیه السلام: أَلْعاشِرَهُ وَ مَا الْعاشِرَهُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ علیه السلام: لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى».

[۳۵] صحیفه امام، ج‏۲۰، ص ۲۰۴٫