جریان علامهی قزوینی را… که مرحوم آقای بهجت رحمه الله تعالی علیه هم برای ما و هم برای دیگران مکرر عنایت داشتند که بفرمایند، علامهی قزوینی با یک سخنرانی چهار هزار نفر را مستبصر کرده است، چه نفسی بوده است، چه اکسیری بوده است، چه نظری داشته است، آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند… ممکن است ما ده جلسه مناظره داشته باشیم و از ظاهراً هم خوب از عهدهی بحث بیرون بیاییم ولی هیچ کسی پذیرش نشان ندهد و حرفهای ما را قبول نکند، با اینکه جوابی پیدا نمیکند و خلع سلاح میشود ولی دل باز نیست و فکر بنبست پیدا کرده است، دل همچنان ناسازگار است و منطق را قبول نمیکند و ایمان نمیآورد، اما اگر خودِ انسان «حقیقت» باشد، اگر خودِ انسان «نور» باشد و برای مطرح کردنِ خود مناظره نکند، بلکه دلِ انسان به شخصِ روبرو بسوزد، ولع داشته باشد که یک نفر در جهنّم نیفتد…
وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای بزرگیِ خویش به سراغِ اشخاص نمیرفتند، اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معجزه میکردند برای خودشان نبود، «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»[۱]، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از اینکه با حق لج میکنند و قهراً مطرودِ خدای متعال میشوند و ملعون و جهنّمی میشوند، به خودِ اینها دلسوزی میکردند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار نداشتند که ببینند اینها فوج فوج در حالِ سقوط کردن به جهنّم هستند و دربهای بهشت را به روی خودشان میبندند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خلق و عائلهی خدای متعال را بخاطرِ خدای متعال میخواستند به سعادت برسانند، تمامِ هَمّ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بود که دستِ افتادهها را بگیرند، اشخاص را از چاه به شاهراه هدایت کنند، همیشه روشِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بوده است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ کجا بخاطرِ اینکه خود را اثبات کند و نشان بدهد معجزه نشان ندادهاند و بحثی نکردهاند و کاری نکردهاند، فقط برای مردم بوده است که مردم را از بدبختی و ضلالت نجات بدهند.
این علامه قزوینی… در حلّه یک امامزادهای است و مقامِ امام زمان ارواحنا فداه آنجا هست، ما هم توفیق داشتهایم و مشرّف شدهایم، میفرمایند من از کنارِ این امامزاده عبور میکردم، برای من خیلی انگیزه پیش نمیآمد که این امامزاده را زیارت کنم، یک روز صبح در زمانِ عبور دیدم یک سیّد مجلل و بزرگواری در حالِ زیارتِ این مرقدِ مطهر هستند، دلِ من هم رفت و به محضرِ ایشان رفتم و سلام عرض کردم و آن امامزاده را زیارت کردم، ایشان بهمراهِ من آمدند تا به دربِ منزلِ ما رسیدیم، من درب را باز کردم و گفتم… هنوز نمیدانستم که این سیّد بزرگوار وجود نازنین حضرت ولی عصر امام زمان ارواحنا فداه هستند، عرض کردم: مولای تفضّل… آقا بفرمایید… عربها به یکدیگر «مولای» یا «سیّدی» میگویند، من هم اینطور خطاب کردم، ایشان فرمودند: شما بفرمایید؛ ایشان فرمودند: «أنا صاحب الدّار» یعنی صاحبخانه من هستم، متوجه شدم که آقا وجودِ مقدّس حضرت بقیّه الله امام زمان ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه هستند. همه جا را حرم بدانیم و همه جا حریم نگه داریم، همه جا حرم است و همه جا حریم است، و اگر ما محترم باشیم حرمشناس هستیم و حرمی هستیم و حرامی نیستیم و اگر حرمی بودیم و همه جا را ملکِ خدای متعال دیدیم و نمایندهی خدای متعال را «عین الله الناظره» دیدیم باید همه جا توقف کنیم و احساس کنیم که صاحب راضی است و بعد وارد بشویم.
[۱] سوره مبارکه کهف، آیه ۶
پاسخ دهید