یک مقطعی از زمان که محدود به زمان نبود، زمان «بستر» بود، حقیقت تجلّیِ نورِ خدای متعال بود، و ظهورِ حقیقتِ ایمان و یقین و عشق و محبّتِ خدای متعال بود. انقلاب از ابتدا آیتِ بزرگِ خدای متعال است و با مبادیِ علمی و تجربی خیلی قابل محاسبه نبوده و نیست. چه چیزی در گوشِ مرحوم امام گفتند که همهی محاسبات را بهم ریخت و در اوجِ تسلّطِ امریکا به این کشور و سلطهی اطلاعاتی و نظامی و فرهنگی در اوجِ تحققِ بیمبالاتی و هرزگی و بیاعتناییِ جوانها به دین با خالی شدنِ دانشگاهها بطورِ مطلق از گرایشاتِ معنوی و اسلامی، در شرایطی که دیگر خاطرِ آنها جمع بود که هر کسی که متدیّن است دیگر مرتجع است، و اینها فقط برای نماز خواندنِ فردی، تازه نماز هم برچیده شده بود، امام خمینی رحمه الله تعالی علیه در آن شرایط فریاد برآورد و شاه را تهدید کرد که کاری نکن که مثلِ پدرت وقتی رفتی مردم خوشحالی کنند، این حرفها حرفهای عادی نبود، عُرفِ جامعهی ما هم، هم در دورانِ حضراتِ ائمه معصومین علیهم السلام بعد از قیام و نهضتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جامعه هیچ وقت آمادگی نداشت که امامِ معصومی پرچمِ مدیریتِ جامعه را بدست بگیرد، حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه در میانِ ائمه علیهم السلام جزوِ نقشآفرینانِ دستهاول است در تربیتِ شاگرد، برای هیچ کدام از امامانِ ما چهار هزار دانشمند در کلاسِ درسشان گفته نشده است، این امام صادق صلوات الله علیه که حوزه تأسیس کرده است و بازارِ ایشان در حضورِ مشتریانِ علم خیلی رایج بوده است وقتی آن همراه و شاگردِ ایشان عرضه میدارد که آقا چرا قیام نمیکنید؟ چرا بر علیهِ این حکومتِ فاسد به پا نمیخیزید؟ قریب به این مضامین… حضرت فرمودند: آیا حاضر هستی که برویم و یک گشتی بزنیم؟ یک قاطر و یک الاغ آوردند، حضرت فرمودند که تو بر قاطر سوار شو و من هم بر الاغ، و به بیابان رفتند، در مسیر آنها یک چوپانی گوسفند میچراند، حضرت فرمودند اگر من به عددِ این گوسفندها یاور داشتم دست روی دستِ خود نمیگذاشتم و قیام میکردم، آن فرد میگوید: من شمردم و دیدم تعدادِ آن گوسفندها به بیست رأس نمیرسید، عددِ آن نوشته شده است اما من دقیق در خاطر ندارم، عرض میکنم که به بیست رأس نمیرسید، حضرت فرمودند اگر من به این تعداد یار و یاور داشتم قیام میکردم.
بنابراین صرفِ تأسیسِ حوزه، وجودِ انسانهای درسخوانده و ملّا، این دلیلِ بر این نیست که زمینه آماده است که انسان بتواند ریشهی فساد و شرک و استکبار را بخشکاند، باید امتحاناتِ خیلی سختی را تجربه کرد تا آمادگیِ جامعه برای پذیرش توحیدِ جهانی و عدلِ جهانی و امنیتِ جهانی محرز بشود و ان شاء الله حضرت در آن وقت تشریففرما میشوند. ولی امام خمینی رحمه الله تعالی علیه یک پدیدهی خیلی استثنائی هستند، و قطعاً هم امام خمینی رحمه الله تعالی علیه حکیم و منطقی و اصولی بودند و فکرِ ریاضی داشتند و هرگز کاری به گزاف انجام ندادهاند، امام خمینی رحمه الله تعالی علیه عاقل و عادل و متعادل و متوازن و حسابگر بودند. اگر چیزی در گوشِ امام خمینی رحمه الله تعالی علیه گفته نمیشد این جرأت و جسارت… که وقتی جریانِ ۱۷ شهریور پیش آمد و هزاران نفر به خاک و خون کشیده شدند امام خمینی رحمه الله تعالی علیه خم به ابرو نیاوردند، معمولاً علماء در مسئلهی «دماء» خیلی احتیاط میکنند، ولی امام خمینی رحمه الله تعالی علیه تأسّف خوردند که ای کاش من هم در میانِ شما بودم، و تعبیری داشتند که حیاتِ من که برای شما کاری نکرد و من سینهام را برای سرنیزهها آماده کردهام، ای کاش در میانِ شما بودم و خونِ من ریخته میشد تا شاید مرگِ من برای جامعه اثری میگذاشت.
چنین جربزه و جرأتی در میانِ علمای ما سابقه ندارد، که امام خمینی رحمه الله تعالی علیه مستقیماً با امریکا و اسرائیل و در درجهی سوم با شاه برخورد کنند، و جامعه را بر علیهِ این جریانِ فسادِ جهانی هم روشن کند و هم تهییج و تحریک بنماید. هم این مسئله مسئلهی عادی به نظر نمیرسد، و هم پیشگوییهایی که مرحوم امام خمینی رحمه الله تعالی علیه کردند، هم در مسائلِ داخلی و هم در مسائلِ جهانی، پیشگوییهای امام خمینی رحمه الله تعالی علیه پیشگوییهای واقعبینانه بود که نشانهی اشراف به غیب یا اتّصال به چشمهی غیب که وجود نازنین حضرت حجّت ارواحنا فداه و رجال الغیبِ ایشان است، لذا انسان میبیند که مسائل قدم به قدم و غیرعادی بوده است. منطقی نیست که تمامِ دنیا با همهی تسلیحات و تجهیزاتِ پیچیدهی نظامی و اطلاعاتی و تبلیغاتِ پُرحجمِ بدتر از هجومِ نظامی، این جنگِ روانی هست، که بوقهای تبلیغاتیِ شیاطین و مستکبرین، هم نوعِ تبلیغاتِ آنها علمی است و تجربی است، و هم امکاناتِ تبلیغاتیِ آنها بسیار وسیع است، و هم نفوذیهایی که اینها در هر کشوری تربیت کردهاند، و این نفوذیها میتوانند ایجادِ بحران کنند، دشمنانِ ما همهی اینها را داشتند و ما فاقدِ تجهیزاتِ لازم برای مقابلهی با یک کشور تا چه برسد به شرق و غرب را نداشتیم، اوضاعِ اقتصادیِ امروز بدتر از امروزی است که اوضاعِ اقتصادی خیلی خراب است، ولی آن روز هم سیلوهای ما خالی بود، انقلاب تازه پیروز شده بود، ارتش بهم ریخته بود، سلاحها به غارت رفته بود، ارتش ارتشِ تربیتشدهی مستشارانِ نظامیِ امریکا بودند، نیروی هوایی ما، غالباً خلبانهای ما در امریکا دوره دیده بودند، و آنها هیچ علمی را بدونِ پیوستِ فرهنگی به هیچ جامعهای ندادهاند، و فضای دانشگاههای ما نه فضای دینی بود و نه فضای انقلابی بود، همهی رؤسای دانشگاهها وابستگان به دربار بودند، جرأتِ نفس کشیدن نداشتند، اعتقاد هم نداشتند.
امام خمینی رحمه الله تعالی علیه در چنین فضایی بلند میشوند و میگویند که من تو را نصیحت میکنم، مگر دوست داری که به تو بگویند که تو یهودی هستی؟ بعد هم میفرمایند که من تو را از این کشور بیرون میکنم. خاطرِ امام خمینی رحمه الله تعالی علیه در اینجا خیلی جمع است، در حدیث داریم که اگر انسان بداند چه زمانی میمیرد، دیگر قبل از آن هیچ باک و ترسی ندارد، چون خودِ آن أجل نشان میدهد که اگر تمامِ عالَم جمع بشوند نمیتوانند برای من کاری کنند، خودِ أجل جزوِ نگهبانها و محافظین است. گویا به امام خمینی رحمه الله تعالی علیه اطلاع داده بودند که تو این بار را به مقصد میرسانی، این دل آرام بود، همانطور که در رحلتِ خویش فرمودند: من با دلی آرام… نفسِ مطمئنّه بود دیگر!
پاسخ دهید