دو سه روز از پیروزی انقلاب گذشته بود که یاسر عرفات آمد برای تبریک، جتهای فانت ما رفتند به استقبالش. وقتی وارد منزل امام شد گفت «امروز بهترین روز عمر من است. چون همان جتهای آمریکایی که بمب روی سرمان میکوبیدند، حالا آمده بودند به استقبال من.»
آن قدر ذوق زده شده بود که گفت «این جا میهن ماست، امام رهبر ماست.»
چند دقیقه منتظر ماند و بعد ما رفتیم گفتیم که امام او را میپذیرند. من آن جا بودم. یک مترجم هم بود. عرفات رفت دستاش را در دست امام گذاشت و تبریک گفت و امام خیلی به او محبت کردند. رسم امام این بود که هر وقت رییس جمهور یا مسؤول یایک هیئت بلند پایه از یک کشور دیگر میآمدند به حضورشان، امکان نداشت که با زبان خوش خودشان ارشادشان نکنند.
آن شب به عرفات گفتند «این ملت اگر پیروز شد، به خاطر این بود که روی پای خودش ایستاد و رژیم را با توکل به خدا و با نیروی خودش ساقط کرد. هر کس توکل به خدا بکند پیروز است. ملت شما این همه صدمه دیده است، این همه شهید داده است. اگر میخواهید پیروز شوید، از رفتن به شرق و غرب، از رفتن به این دربار و آن دربار، از رفتن به این خانه و آن خانه، دست بردارید و عزت نفس داشته باشید. شمشیرتان را با توکل به خدا بزنید و مطمئن باشید که شما هم پیروز می شوید.»
قاصد خندهرو، ص ۹۸ و ۹۹٫
پاسخ دهید