مقدمه

محمد بن عبدالوهاب، مؤسس فرقه وهابیت، در سال ۱۱۱۵ق[۱] در شهر عیینه از منطقه نجد عربستان به دنیا آمد و به سال ۱۲۰۶ق درگذشت.[۲] او بیشتر عمر خود را در این منطقه گذراند و در سال ۱۱۵۷[۳] یا ۱۱۵۸ق[۴] به ناچار از عیینه خارج و عازم درعیه[۵] گشت[۶] و مورد استقبال و اکرام محمد بن سعود، امیر درعیه، قرار گرفت.[۷] چون محمد بن سعود از افکار ابن عبدالوهاب در مورد توحید و شرک باخبر گشت، او را تصدیق کرد و قول همکاری و جهاد با مخالفان او را داد. امیر محمد با شیخ محمد بیعت کرد[۸] و بسیاری از بزرگان درعیه هم قول همکاری به او دادند.[۹]

این آغاز آشنایی ابن عبدالوهاب در مقام مفتی و ابن سعود در مقام حاکم برای همکاری های دوجانبه بود[۱۰] که به تأسیس فرقه وهابیت انجامید و زمینه قتل و غارت های بسیاری از مسلمین منطقه نجد را فراهم ساخت.[۱۱]

بزرگ‌ترین دلیل ابن عبدالوهاب برای جهاد در مقابل مردم و اباحه جان و مال آنان، حکم به جهل و کفر و شرک[۱۲] ایشان است. او در جای جای رساله کشف الشبهات خود که آن را برای امیر درعیه، محمد بن سعود، نگاشته است، حکم به کفر مسلمین کرده و آیاتی را که در شأن کفار و مشرکان قریش نازل شده است، بر اتقیای امت حمل کرده است و این کتاب و فتاوای آن دستاویز محمد بن سعود برای ریختن خون مسلمین و تصرف اموال آنان گردید.[۱۳]

امروزه با توجه به اسلام مردم نجد و فتوای محمد بن عبدالوهاب و قتل و غارت های محمد بن سعود، مسئله مسلمان یا مشرک بودن مردم نجد در زمان ظهور ابن عبدالوهاب نیاز به بررسی دارد و بازگشت آن به درستی یا نادرستی جنگ ها و کارهای ابن عبدالوهاب و ابن سعود است؛ زیرا اگر کفر یا شرک مردم نجد روشن نشود، مشروعیت عملی وهابیت زیر سؤال می رود و این همان چیزی است که وهابیون از روبه رو شدن با آن وحشت دارند.[۱۴]

با روشن شدن اهمیت این مسئله، به بررسی جایگاه علمی و دینی مردم نجد می‌پردازیم.

دیدگاه موافقان محمد بن عبدالوهاب

غالب موافقان محمد بن عبدالوهاب به پیروی از او و برای توجیه حرکت جهادی اش، مردم نجد را در دوران او مردمانی جاهل و مشرک شمرده اند[۱۵] و خود ابن عبدالوهاب نیز در کتاب کشف الشبهات با عباراتی مردم زمان خود را کافر خطاب می‌کند و می‌آورد:

فإذا عرفت أن جهال الکفار یعرفون ذلک فالعجب ممن یدعی الإسلام و هو لا یعرف من تفسیر هذه الکلمه ما عرفه جهال الکفره؛[۱۶] کفار جاهل زمان پیامبر۶ بهتر از مردم در زمان ما که ادعای اسلام می‌کنند، معنای توحید (لااله الا الله) را می‌فهمیدند.

وتحققت أن رسول الله (صلى الله علیه وسلم) قاتلهم لیکون الدعاء کله لله ، والنذر کله لله ، والاستغاثه کلها بالله ، وجمیع أنواع العبادات کلها لله؛[۱۷]

پیامبر۶ به سبب این کفرشان با آنها مقاتله کردند، تا آنها دعا و نذر و استغاثه را برای خدا انجام دهند و همه عبادات را برای خدا به جا آورند.

ابن عبدالوهاب اینها را توجیهی برای افکار خود و جواز جنگ با مردم نجد بیان می کند.

۱ – دیدگاه حسین بن غنام

ابن غنام تاریخ دان هم عصر محمد بن عبدالوهاب و شاگرد وی است.[۱۸] او در کتاب تاریخ نجد در شرح حال مردم دوران ابن عبدالوهاب نه تنها مردم نجد را بلکه تمام مسلمین را مشرک می‌خواند. وی می‌نویسد:

اکثر مسلمین در طلیعه قرن دوازدهم مشرک شده و به جاهلیت بازگشته بودند؛ به طوری که بر اثر غالب شدن جهل در درونشان و تسلط صاحبان هوا و ضلالت بر آنها، نور هدایت در جان هایشان خاموش گشته بود. پس کتاب خدا را رها کرده و به ضلالت‌های پدرانشان روی آورده و به پرستش اولیا و صالحان مشغول بودند. آنان برای برآورده شدن حاجاتشان، به اموات و احیا استغاثه می‌کردند، بلکه بدتر از آن بسیاری از آنان دفع ضرر و جلب منفعت خود را از سنگ ها و درختان تقاضا می‌کردند.[۱۹]

وی عمل برخی از مسلمین در تقدیس قبور اولیا وصالحین وتبرک به آنان را موجب خروج از دین و بزرگ تر از عمل شرک آمیز مسیحیت بیان می کند و می‌گوید: «واتوا من الشرک اعظم مما فعل النصاری بالمسیح».[۲۰] آن گاه در وصف حال مردم نجد می‌نویسد:

مردم نجد در ضلالت بزرگی بودند و به قصد زیارت قبر زید بن خطاب به جبیله می رفتند و از او برطرف شدن مشکلات و برآورده شدن حاجات خود را طلب می کردند… زنان و مردان به آبادی (فدا) می رفتند و زشت ترین افعال را در آن محل انجام می دادند و به نخلی که به فحال معروف بود، تبرک می جستند… و در بینشان مردی از اولیا بود که «تاج» نام داشت. مردم برایش نذر می کردند و از او طلب دعا می کردند و اعتقاد داشتند که وی مالک منفعت و دفع کننده ضرر است و برای برآورده شدن حاجاتشان گروه بسیاری نزد او می‌رفتند.[۲۱]

۲ –  دیدگاه سنت جون فیلبی

فیلبی که تاریخ نگاری مدافع وهابیت است، در تاریخ نجد خود ضمن جاهل و خرافی نشان دادن مردم زمان محمد بن عبدالوهاب در وصف این مردم چنین می نویسد:

بزرگان قوم در مقابل جهل مردم اهمال می کردند. مردمی که به اعتقادات خرافی روی آورده بودند، مثل اعتقاد به تأثیر سحر و نذر و قربانی و نیروی درختان و سنگ ها و شفاعت بعضی از قبور… و در جهل مانند سامری بودند…، اما محمد بن عبدالوهاب برخلاف دیگران، اعتقادی به این امور نداشت و از این کارها خجالت می‌کشید.[۲۲]

فیلبی با متهم ساختن علمای زمان شیخ محمد به رفاه طلبی و سکوت و بی اعتنایی آنان در مقابل جهل و خرافات مردم،[۲۳] می کوشد قتل و غارت‌های ابن عبدالوهاب و ابن سعود را توجیه کند. او هدف وهابیان از کشتار مردم بی‌دفاع منطقه نجد را اخلاص در راه دین خدا و پیامبر بیان می کند و می‌نویسد: «امیر (محمد بن سعود) و شیخ (محمد بن عبدالوهاب) با اخلاص، برای دین خدا و برای پیامبرش و قتال (مخلصانه) در راه خدا و پیامبرش پیمان بستند».[۲۴]

۳ – دیدگاه عثمان بن عبدالله بن بشر

ابن بشر، متولد ۱۲۱۰ق، در کتاب خود با عنوان المجد فی تاریخ نجد، همانند ابن غنام و فیلبی، چهره تاریکی از مردم دوران محمد بن عبدالوهاب ارائه می‌دهد و می‌آورد:

در زمان شیخ محمد شرک در نجد و غیر نجد گسترش یافته بود. بسیاری به درختان و سنگ ها و قبور و بنا بر قبور و تبرک و نذر به اینها اعتقاد داشتند. از جن ها کمک می خواستند و برای آنها نذر می‌کردند… از اینها شفای مریضشان را می طلبیدند و به غیر خدا قسم یاد می‌کردند و غیر این امور از شرک‌های بزرگ و کوچک را انجام می‌دادند.[۲۵]

ابن بشر برای اینکه شخصیت ابن عبدالوهاب را شخصیتی مصلح معرفی و جنگ‌هایش را توجیه کند، می نویسد:

در نجد جهل و ضلال و ظلم و جور و قتال فراوان بود… تا اینکه محمد بن عبدالوهاب آمد و اینها را برطرف ساخت و بدعت ها را از بین برد و توحید آشکار گشت و شرک بعد از آنکه بلاد را فرا گرفته بود، زایل شد… پس او اسلام را عزیز کرد[۲۶] و سنت های جاهلی را از بین برد و قبه‌ها و مواضع شرک آمیز را خراب کرد.[۲۷]

۴ – دیدگاه احمد بن حجر بن محمد آل بوطامی

او در وصف مردم نجد می نویسد:

مردم نجد عقاید ضاله و عادات فاسد داشتند و این امور محمد بن عبدالوهاب را مصمم بر قیام ساخت… اینها منکرات و شرک های قبیحی را مرتکب می‌شدند. در بین آنان قبور بسیاری بود که این قبور را به صحابه منسوب می کردند. از این قبور حاجات خود را می‌طلبیدند و برای برطرف شدن مشکلاتشان به آنها استغاثه می کردند. در جبیله به قبر زید بن خطاب ایمان داشتند و از آن حاجت می خواستند. در درعیه در مورد برخی قبور چنین می کردند… به نخل خرما متوسل می شدند و در درعیه به غاری اعتقاد داشتند… در شعب غبیرا نزد قبر ضرار بن ازور شرک و منکر بسیاری مرتکب می شدند که قابل تصور نیست.[۲۸]

۵ – دیدگاه عبدالعزیز بن عبدالله بن باز

در کتاب الامام محمد بن عبدالوهاب دعوته و سیرته از بن باز، در سبب قیام و دعوت ابن عبدالوهاب چنین آمده است:

اهل نجد قبل از دعوت شیخ (محمد بن عبدالوهاب) بر حالتی بودند که مؤمنی نمی‌پسندد. آنها شرک اکبر داشتند؛ به نحوی که درخت ها و سنگ ها را عبادت می‌کردند… و در نجد سحر و کهانت فراوان شده بود… مردم به سمت دنیا و شهوات روی آورده بودند و یاری کننده دین خدا کم شده بود. مردم حرمین شریف و یمن نیز چنین بودند، از شرک و بنای بر قبور و دعا از اولیا و استغاثه به آنها. در یمن بسیار مرتکب این امور می‌شدند. همچنین در شهرهای نجد به قدری از این کارها مابین قبرها و غارها و درخت ها می شد که نمی توان شمارش کرد. و از استغاثه به غیر خدا و طلب کردن از اجنه و استغاثه از آنان و ذبح حیوانات برای آنها و ترسیدن از شر اجنه بسیار بود و چون شیخ این شرک و ظهور آن را در مردم می دید و کسی را نیافت که این امور را انکار کند، برای خدا قیام کرد و ناچار به جهاد شد.[۲۹]

جواب از دیدگاه موافقان ابن عبدالوهاب

نکته ای که اکثر موافقان جریان فکری وهابیت، برای موجه جلوه دادن خون ریزی ها و تصاحب اموال مردم نجد به دست ابن عبدالوهاب و ابن سعود در کتب خود بدان استناد کرده اند، این است که بیشتر مردم نجد گمراه و مشرک و کافر بودند؛ پس وهابیون برای اصلاح و اقامه امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به دین خدا و سنت پیامبر۶ قیام کرده اند، نه برای رسیدن به حکومت و تصاحب اموال مردم.

این مطلب علاوه بر اینکه با زیاده روی وهابیت در کشتن انسان ها و تصاحب فراوان اموال مردم نجد[۳۰] معارض است، شواهد زیادی هم بر خلاف آن قائم است و اثبات می‌کند که مردم نجد نه تنها جاهل ومشرک نبودند، بلکه موحد و مؤمن و دارای فضل بودند،[۳۱] که ما به برخی از این شواهد اشاره می‌کنیم:

۱ – ایمان و اخلاق مردم نجد

آلوسی در کتاب تاریخ نجد خود بعد از بیان وضع شهرها و مناطق مختلف نجد، درباره اخلاق و دیانت مردم این سرزمین می‌نویسد:

اخلاق اهل نجد، اخلاق پسندیده‌ای است…[۳۲] و بدان! اهل نجد همه مسلمان و موحد هستند و اینها در همان عصر اول اسلام آوردند… .[۳۳] تمام اهل نجد معتقد به رسول و آل و اصحابش هستند؛ کما اینکه در گذشته نیز چنین بودند و به آنچه در کتاب و سنت است، معتقدند.[۳۴]

سپس آلوسی در باب فهم و درک و علم مردم نجد مطالبی را بیان می‌کند که می‌رساند اکثر مردم نجد بری از تهمت جهالت و شرک هستند.[۳۵] ایشان ادامه می دهد: اینکه گفته شود مردم نجد از ششصد سال پیش تا کنون مشرک بوده‌اند، این سخن کذب محض و بهتان است.[۳۶]

پس همان طور که معمولاً هر کس خواسته باشد حرکتی انحرافی را شروع کند، آنچه را که در بین مردم وجود دارد، انکار و یا دیگران را رمی به شرک و کفر می کند، محمد بن عبدالوهاب نیز چنین کرد. این در حالی است که مسلمانان به سبب اینکه برای صاحبان قبور احترام قائل اند، به زیارت آنها می روند و نه بر قبور سجده می‌کنند و نه آنها را می پرستند و این عمل را هرگز نمی‌توان با عمل مشرکان قریش مقایسه کرد؛ همچنان که احمد زینی دحلان در جواب به اتهام مشرک و کافر بودن مردم نجد چنین بیان می‌دارد:

از استدلال باطل محمد بن عبدالوهاب (که کفار و مشرکین قریش را با مردم نجد قیاس کرده) برخی چنین نوشته‌اند: همانا انسان‌های مؤمن، انبیا و اولیا را اله و شریک خدا نمی‌دانند، بلکه آنها معتقدند اینها بندگان خدا و مخلوق اویند و اینها را شایسته عبادت نمی دانند و اما مشرکان (قریش) معتقد بودند که بت‌ها استحقاق الوهیت را دارند و بت‌ها را تعظیم ربوبیت می کردند… اما مؤمنین، انبیا و اولیا را مستحق عبادت و الوهیت نمی دانند و آنها را تعظیم ربوبیت نمی کنند، بلکه معتقدند اینها بندگان خدایند و خداوند اینها را انتخاب و به عنوان دوستان خود برگزیده و به برکت اینها بر بندگانش ترحم می‌کند. پس مؤمنین برای رسیدن به رحمت الهی به اینها تبرک می‌جویند که این موضوع در کتاب و سنت مورد تأیید است.[۳۷]

۲ – عالم بودن خاندان محمد بن عبدالوهاب

اکثر تاریخ نویسان، چه موافق وهابیت و چه مخالف آن، بر این نکته اذعان کرده اند که عبدالوهاب، پدر محمد که استاد اصلی او در علوم دینی هم است، عالمی صالح و قاضی شهر عیینه بود[۳۸] و به تعبیر بن باز «کان فقیهاً کبیراً و عالماً قدیراً».[۳۹]

همچنین عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح آل بسام در کتاب خود، علماء نجد، در مورد خاندان محمد بن عبدالوهاب می آورد: «محمد فرزند عبدالوهاب و او فرزند سلیمان است…».[۴۰] سپس می افزاید: «پس پدرش در علم از جدش ارث برده و این خاندان، تمامشان بزرگ و از علمایند» آنگاه از برخی از آنها چنین نام می برد: ۱٫ جدش، شیخ سلیمان، بزرگ و رئیس و مرجع علمای نجد بود. ۲٫ پدرش، عبدالوهاب، عالم بزرگ و قاضی عیینه بود. ۳٫ عمویش، شیخ ابراهیم بن سلیمان، عالم و کاتب مشهور بود. ۴٫ عمویش شیخ احمد بن سلیمان از اهل علم بود. ۵٫ برادرش، شیخ سلیمان بن عبدالوهاب، و….»[۴۱]

در مورد شیخ سلیمان، برادر شیخ محمد بن عبدالوهاب، در کتاب علماء نجد خلال ثمانیه قرون به نقل از ابن بشر این چنین آمده است: «شیخ سلیمان عالمی فقیه و قاضی شهر حریملا بود که معرفت و درایت داشت».[۴۲]

همچنین حسن بن فرحان مالکی می گوید: «شیخ سلیمان عالم تر از برادرش، شیخ محمد، و مخالف او بود و در رد برادرش کتاب الصواعق الالهیه را تألیف کرد».[۴۳]

این موارد نشان دهنده این است که این خاندان عالمانی اسلامی بودند و بری از شرک اند و به اعتراف بن باز وهابی، پدر ابن عبدالوهاب عالم بزرگ و فقیه بلند مرتبه ای بود.[۴۴] ابن بشر، تاریخ نگار مورد قبول وهابیت، نیز بیان می کند که پدر محمد با او مخالفت می کرد[۴۵] و بسیاری وهابیان از جمله ابن عثیمین به مخالفت های برادرش، سلیمان، با محمد بن عبدالوهاب اعتراف کرده اند.[۴۶] پس نتیجه می‌گیریم که در بین این خاندان آن کسی که از اسلام فاصله گرفت و در مسیر بدعت‌ها قرار گرفت، خود محمد بن عبدالوهاب بوده است.

۳ – علمای نجد

علاوه بر خاندان عبدالوهاب، از دیرباز در منطقه نجد علمای فراوانی بوده‌اند که مردم را هدایت و از معاصی نهی می‌کردند. وجود چنین علمایی که در تمام دوران ها به صورت مستمر بودند، خود گواهی بر دیانت مردم منطقه است و در بسیاری از کتب نیز به این نکته پرداخته‌اند؛ ازجمله آلوسی در تاریخ نجد خود درباره علمای نجد می نویسد: «در نجد علمای بزرگ و فضلای کریمی زندگی می‌کردند که در علوم دین و شریعت سید المرسلینr فعال بودند (و به قدری زیادند) که ممکن نیست همه آنها را در این کتاب بیاورم».[۴۷]

نیز در مقدمه کتاب علماء نجد خلال ثمانیه قرون آمده: «فقط در شهر اشیقر از منطقه نجد در وقت واحد چهل عالمی که همگی صلاحیت قضاوت داشتند (آن هم در وقتی که قضاوت، منصب کبار علما بود)، زندگی می کردند». وی اضافه می کند: «در شهر عیینه علمای بسیار بودند؛ به طوری که فقط در یک زمان هشتاد عالمی که مدرس علوم بودند، در عیینه به تدریس می پرداختند».[۴۸]

حسن بن فرحان مالکی در کتاب داعیه و لیس نبیا با شمردن نام ۵۱ عالم هم عصر ابن عبدالوهاب[۴۹] و ذکر نام کتاب سلک الدرر فی تراجم علماء القرن الثانی عشر که مشهورترین کتاب در مورد علمای معاصر ابن عبدالوهاب است، می نویسد: «اینها خود دلیلی برعدم جهل امت اسلامی در دوران محمد بن عبدالوهاب است، چه رسد به شرک امت!»[۵۰]

۴ – تحصیل علمی محمد ابن عبدالوهاب در نجد

محمد بن عبدالوهاب بیشتر دوران علمی خود را در نجد گذرانده است و فقط برای حج در مکه و مدت دو ماه در مدینه[۵۱] و مقداری هم دربصره بوده و کار علمی او از طریق پدرش و علمای عیینه استمرار یافته[۵۲] و بعد از انتقال پدرش به حریملا او نیز به آنجا نقل مکان کرده است.[۵۳] پس باید به وجود عالمانی بزرگ در منطقه نجد اعتراف کرد، والّا باید علمیت محمد بن عبدالوهاب را زیر سؤال برد.

چند سؤال

با وجود اقرار برخی از تاریخ نویسان از جمله آلوسی به دیانت مردم نجد و مسلمان بودن آنها از صدر اسلام[۵۴] و با وجود عالم بودن خاندان ابن عبدالوهاب، به نحوی که جدش رئیس علما بود و پدر[۵۵] و برادرش[۵۶] قاضی بودند، آن هم در روزگاری که قضاوت جایگاه کبار العلماء[۵۷] و پدرش بزرگ ترین استادش بود و اینکه در سرزمین نجد علمای بسیاری بودند که به قول آلوسی قابل احصا نیست[۵۸] و بیشتر بهره علمی محمد بن عبدالوهاب هم در منطقه نجد بوده، با این همه، چگونه می‌توان گفت مردم این منطقه دچار شرک و کفر گردیده اند و روزگار مردم منطقه محمد پر از گمراهی و جهل بوده؟ آیا این علما عالم و عامل نبوده‌اند؟ آیا خود این علما نیز به کفر و شرک گرویده بودند؟ پس چگونه بیشتر رشد علمی محمد در این منطقه بوده؟

دیدگاه مخالفان محمد ابن عبدالوهاب

کسانی که افکار وهابیت را قبول ندارند، هرگز جهل مردم منطقه نجد را نمی‌پذیرند و این دیدگاه را بهتانی بزرگ می شمارند. مخالفان ابن عبدالوهاب این فکر را زیربنای مشروعیت بخشیدن به قتل و غارت های وهابیون می دانند و می‌گویند هر کس به کتب تاریخ، فقه و تفسیر مراجعه کند، خواهد دید که علما و دانشمندان اسلامی با وجود اختلافاتی که دارند، همگی اذعان دارند که هر کس به شهادتین اعتراف کند، مسلمان است[۵۹] و احکام اسلامی از قبیل ازدواج، ارث، حرمت خون و مال در مورد او جاری می‌شود.[۶۰] همچنین در کتاب مغنی ابن قدامه[۶۱] آمده است: مردی از رسول خدا (ص) اجازه کشتن شخصی را خواست که نه شهادتش صحیح بود و نه نمازش. پیامبر(ص) فرمودند: خدا مرا از کشتن چنین کسانی که به وحدانیت او اعتراف می کنند و نماز می خوانند، باز داشته است.[۶۲] سپس ابن قدامه می گوید: «اگر عده‌ای به ارتداد و کفر شخصی شهادت دهند، ولی او به کلمه لا اله الا الله و محمد رسول الله اقرار کند، به شهادت گواهان اعتنا نمی شود و او را آزاد می‌کنند».[۶۳]

حال در اینجا به برخی از دیدگاه‌های مخالف با وهابیت می‌پردازیم:

۱ – دیدگاه سلیمان بن عبدالوهاب

او برادر تنی محمد است و عالمی فقیه و قاضی شهر حریملا بود که معرفت و درایت داشت.[۶۴]سلیمان اولین مخالف محمد بود که کتاب الصواعق الالهیه[۶۵] را در رد او تألیف کرد.[۶۶] این کتاب[۶۷] امروزه از مهم‌ترین کتب مرجع مورد استناد برای مخالفان وهابیت در رد این فرقه است[۶۸] که بارها در هند، مصر و ترکیه به چاپ رسیده است.[۶۹] شیخ سلیمان در رد بر افکار برادرش، محمد بن عبدالوهاب، می نویسد:

چگونه کسی را که به وحدانیت و یگانگی خدا و به عبد و رسول بودن محمد (ص) شهادت می‌دهد و نماز می‌خواند و زکات می‌دهد و روزه می‌گیرد و حج می رود، کافر می‌دانی؟ و چگونه کسانی را که مؤمن به خدا و ملائکه و قرآن و رسول خدا و ملتزم به تمام شعائر اسلام اند، کافر قرار می‌دهی و سرزمینشان را سرزمین کفر و حرب اعلام می‌کنی؟ از شما می پرسم پیشوای شما در این امر کیست و این روش را از کجا اخذ کرده‌اید؟… و جایز نیست برای ما و برای شما و برای کسانی که ایمان به خدا و روز جزا دارند، این گونه استنباط کردن و کافر اعلام کردن کسانی که امت، اجماع به اسلام آنها دارند… و نزد عوام و خواص روشن است که این افعالی[۷۰] را که موجب کفر مردم می‌پنداری، بلاد اسلامی را پر کرده است و اهل علم نیز می دانند این امور در بین امت اسلامی هفت صد سال است که صورت می گیرد، ولی هیچ یک از اهل علم، صاحبان این افعال را کافر ندانسته و احکام ارتداد را بر آنها جاری نکرده است، بلکه اهل علم احکام اسلام را بر اینها جاری می کنند، به خلاف قول شما که حکم کفر و ارتداد بر بلاد مسلمین جاری می کنید و بلاد اینها را، بلاد حرب اعلام می‌کنید، تا جائیکه حتی این احکام را بر حرمین شریفین هم جاری می سازید؛ درحالی که پیامبر (ص) در مورد حرمین شریفین در احادیثِ صحیحِ صریح خبر داده که این دو شهر بلاد اسلامی باقی خواهند ماند (اسلام از این بلاد زائل نخواهد شد.) و فرموده: همانا در این دو بلاد بت پرستی نخواهد شد.[۷۱]

۲ – دیدگاه ابن عفالق

محمد بن عبدالرحمن بن عفالق حنبلی احسایی (۱۱۰۰-۱۱۶۴ق)، از علمای بزرگ احساء و فقیه فاضلی بود که در عصر خود دانش بالایی داشت و کتاب‌هایی در فقه و علم نجوم نوشته است.[۷۲] او در مخالفت با محمد بن عبدالوهاب کتاب تهکم المقلدین فی مدعی تجدید الدین را نگاشت.[۷۳] همچنین با نوشتن نامه هایی به عثمان بن معمر امیر عیینه، با استدلالاتی بسیار قوی باعث جدا شدن او از ابن عبدالوهاب گشت.[۷۴] او مدعی بود که نظرهای محمد بن عبدالوهاب در مسائل توحیدی، حتی با نظر ابن تیمیه و ابن قیم هم مخالف است.[۷۵] ابن عفالق در ضمن رد جاهل و مشرک بودن مردم نجد و امت پیامبر۶ و همچنین با رد کردن اتهام ضلالت آنها، در نامه خود به ابن معمر بیان داشت:

قد ثبت بالأدله و البراهین القاطعه عصمه الأمه، و من نفی العصمه عنهم إلی الکفر اقرب؛[۷۶]

با ادله و قرائن قطعی ثابت می شود که امت اسلام عصمت دارند (و مصون از شرک و ضلالت اند) و هرکسی که این عصمت را نفی کند، به کفر نزدیک شده است.

۳ – دیدگاه عبدالله المویسی

نام کامل او عبدالله بن عیسی تمیمی مشهور به مویسی (۱۱۷۵ق) و از بزرگ ترین شیوخ اهل نجد بود. وی ابتدا نزد علمای نجد دانش آموخت و سپس به شام رفت و نزد علامه سفارینی[۷۷] که به اعتراف محمد بن عبدالوهاب از بزرگ ترین علمای نجد بود، کسب علم کرد. مویسی همان کسی است که توانست عبدالله بن سحیم، از حامیان شیخ محمد، را از حمایت او بازدارد.[۷۸] او در رد ابن عبدالوهاب در یکی از کتبش نوشت:

اما قول تو در اینکه توحید همان است که پیامبرr آورده است و دیگران این توحید را نقض کرده اند، پس خود به خطا رفتی از آنچه بر این مطلب صادر کردی؛ زیرا پنداشتی آنچه خود می‌گویی، همان توحید است. پس نقض کردی نوشته خود را (زیرا گفتی توحید چیزی است که رسول آورده است، اما در عمل نظر خود را توحید واقعی دانستی!) و به تکفیر مسلمانان پرداختی و مال و جانشان را مباح اعلام کردی، بدون هیچ برهانی از جانب خدا و رسولش. و این روش همان منطق خوارج است.[۷۹]

۴ – دیدگاه علامه شامی (ابن عابدین)

او که از علمای مورد احترام و بزرگ اهل سنّت دیوبند می باشد، چنین گفته است:

وهابیان بر این عقیده هستند که فقط آنها مسلمان‌اند و مخالفان عقایدشان مشرک‌اند و با همین تصورات کشتن اهل سنت و کشتن علما را مباح دانسته اند، تا اینکه خداوند قدرت آنها را درهم شکست. از این رو به وضوح می‌گویم که محمد بن عبدالوهاب و پیروانش در سلسله علمی، فقهی، حدیث، تفسیر و تصوف جزء مشایخ ما نیستند. حلال شمردن خون، آبرو و اموال مسلمین، یا به حق است یا به ناحق. اگر ناحق باشد، یا بدون تأویل است که در این صورت، موجب خروج از دین می گردد و یا با تأویلی است که شرع مقدس اجازه نداده است که در این صورت، موجب فسق می شود…، اما در مورد مسلمانان پیشین، ما هرگز کسی را تکفیر نمی کنیم. کسی که تکفیر کند، بدعت کرده و عمل او موجب خروج از دین است و اهل قبله را هر چند از مبتدعه باشند، تا وقتی که ضرورتی از دین را انکار نکرده باشند، تکفیر نمی‌کنیم.[۸۰]

۵ – دیدگاه حسن بن فرحان مالکی

ایشان از علمای حنبلی مذهب عربستان است. وی در مورد ابن عبدالوهاب می نویسد:

شیخ محمد با توجه به اینکه ضعف علمی او در حدیث و تاریخ هویداست و بینش عالم مسلمان با این دو علم شکل می گیرد، در محکوم کردن شرک و بدعت تمام سخت گیری ها را به کار می گیرد و برای این عمل به اطلاقات نصوص صحیح و به صریح نصوص ضعیف استناد می جوید و در صدور احکام کیفری صریح بر مبنای احادیث ضعیف و ساختگی یا قیاس فاسد و… زیاده روی می‌کند… بیشتر کلمه شرک را مورد توجه خود قرار می دهد و ضوابط تکفیر را رعایت نمی‌کند و برای اثبات دیدگاه خود به آرای نادر استشهاد می کند و استنباط های سخت گیرانه و سطحی دارد. آن گاه برای (جلب نظر) عوام مقلد و علمای خاضع آنها را با هم پیوند می زند و جمع بندی می‌کند؛ در نتیجه، خواننده ساده دل که اغلب پیروان او را تشکیل می دهند، می پندارد که آن دیدگاه، دانش عظیمی است که علمای گذشته به امانت آنها خیانت کرده و آنان را از شرک برحذر نداشته اند و مردم به دوران جاهلیت اولی بازگشته‌اند…آن گاه بدویان از وی پیروی کردند و به طمع رسیدن به مال و مقام دنیا، خون مردم را با شمشیرهای خود به زمین ریختند و با زبان الکنشان به تکفیر مردم پرداختند.[۸۱]

۶ – دیدگاه احمد زینی دحلان

زینی دحلان نیز اندیشه ها و اعمال محمد بن عبدالوهاب را نقد کرده و مردود شمرده است:

وهابیون با نسبت دادن کفر به مردم، هنگام ظهور در بلادشان جنگ هایی را راه انداختند و خون ریزی ها کردند؛ به قدری که قابل احصا نیست. اموال مردم را مباح و زن ها را اسیر می کردند و مؤسس این مذهب خبیث محمد بن عبدالوهاب از طایفه بنی تمیم بود[۸۲]… او برای اثبات عقایدش به ادله ای تمسک می‌جست که آن ادله نمی توانند هیچ یک از عقایدش را اثبات کنند و سخنانی می‌گفت و تعبیراتی به کار می برد که مردم عوام را بفریبد و آنان را پیرو خود سازد. وی در مورد عقایدش کتاب هایی نوشت و توانست مردم عوام را فریب دهد و آنان را با خودش همراه سازد؛ به طوری که آن مردم ناآگاه قبول کردند که اکثر مسلمانان و اهل توحید کافر هستند. وی با حاکمان مشرق که اهل درعیه بودند، ارتباط برقرار کرد و نزد آنان رفت و توانست نظرشان را جلب کند. این حکام به یاری‌اش پرداختند و دعوتش را پذیرفتند. البته قصد آنان از پذیرش دعوت محمد بن عبدالوهاب این بود که بدین وسیله سلطنت خود را پایدار سازند و حکومت خود را گسترش دهند. از این رو بر عرب‌های بادیه نشین حمله بردند و بر ایشان تسلط یافتند و آنان را تحت انقیاد خود در آوردند و بی هیچ اجر و مزدی آنان را در شمار لشکریان خود درآوردند. کارشان به آنجا رسید که اعلام کردند هر کس به گفته‌های ابن عبدالوهاب اعتقاد نداشته باشد، کافر و مشرک است و ریختن خونش حلال! و گرفتن اموال و دارایی هایش مباح است[۸۳]… و هر کسی را که می کشتند، مالش را اخذ می‌کردند و خمس آن را امیر می گرفت و مابقی را تقسیم می کردند.[۸۴] پس به بهانه کافر و مشرک شمردن مردم، هر چه را خواستند تصاحب کردند و قتل‌های زیادی مرتکب شدند.

۷ –  دیدگاه جمیل صدقی زهاوی

وی می‌گوید:

شیخ محمد با بسیاری از عقاید مردم به مخالفت برخاست و هر کس را که عقاید او را نداشت، کافر می خواند و حکم قتل آنها و اباحه اموال آنها را صادر می کرد.[۸۵] او از صلوات فرستادن بر نبیr کراهت داشت و از یاد آن حضرت در شب جمعه نهی می کرد.[۸۶] او سپس برای ابن سعود رساله کشف الشبهات عن خالق الارض و السماوات را نگاشت و در آن جمیع امت اسلامی را کافر دانست و پنداشت مردم شش صد سال کافر شده اند.[۸۷] ابن سعود نیز به قتل مردم و تصاحب اموالشان سرعت بخشید.[۸۸] پس محمد بن عبدالوهاب بسیاری از کتب را آتش زد و بسیاری از علما و مردم را به قتل رساند و جان و اموالشان را مباح دانست و قبور اولیا را ویران کرد و برخی از قبور در احساء را محل قضای حاجت قرار داد.[۸۹]

با توجه به آرای اهل سنّت درباره وهابیت، باید به این نکته اذعان کرد که محمد بن عبدالوهاب مخالفان فراوانی دارد که حسن فرحان مالکی در کتاب داعیه و لیس نبیا به نام ۲۲ نفر از بزرگ ترین آنها که هم عصر خود ابن عبدالوهاب بودند،[۹۰] اشاره کرده است.[۹۱]

نتیجه

مهم‌ترین اساس و پایه مذهب وهابیت و یگانه شعار آنان این است: «إما الوهابیه و إما السیف؛ یا وهابیت را بپذیر، یا شمشیر را». لذا هر کس به مذهب وهابیت گرایش یابد، جانش در سلامت است و هرکس از قبول آن سر باز زند، خونش مباح است، فرزندانش کشته می شوند و مالش به غارت می رود و محال است که وهابیت جز این نگاه، به دیگران بنگرد و از این رو جز خود، دیگر مسلمانان را کافر، و خون و مالشان را حلال می داند.[۹۲]

با شواهدی که ذکر شد، فهمیده می شود که حکم به کفر و شرک مردم نجد صحیح نیست و این حکم دستاویزی برای به یغما بردن اموال مردم و کم کردن حقارت های درونی وهابیت و به منظور انتقام گیری از مردمی بود که زیر بار بدعت های محمد بن عبدالوهاب نرفتند.[۹۳] این بدعت‌ها و ضلالت‌ها به قدری در محمد بن عبدالوهاب آشکار بود که پدرش[۹۴] و استادانش از همان ابتدا مردم را از مراجعه به او باز می داشتند[۹۵] و برادرش[۹۶] کتابی مستقل در رد او و افکار منحرفش تألیف کرد.[۹۷]

پس علاوه بر اینکه باید به مسلمان بودن مردم نجد اذعان داشت،[۹۸] باید دانست که فتنه اصلی منطقه نجد، وجود خود محمد بن عبدالوهاب بود؛ زیرا او با عقاید و افکار انحرافی اش پایه گذار فرقه وهابیت و انحرافی بزرگ در دین خاتم الأنبیاء۶ گشت. وجود نازنین پیامبر۶ نیز در اخباری غیبی به وجود فتنه در سرزمین نجد اشاره کرده اند و برخی از این احادیث در صحیحین (بخاری و مسلم) و مسند احمد بن حنبل آمده که می توان این فتنه را بر این خوارج (محمد بن عبدالوهاب و فرقه وهابیت) حمل کرد.[۹۹]

برای حسن ختام به برخی از این روایات اشاره می کنیم:

پیامبر با اشاره به مشرق فرمودند: «تجیء الفتنه من ههنا من المشرق؛[۱۰۰] فتنه از این سمت مشرق رخ می دهد».

و در حدیثی که می توان آن را تفسیر از این شرق دانست، می فرمایند:

اللهم بارک لنا فی شامنا: اللهم بارک لنا فی یمننا! قالوا: یا رسول الله وفی نجدنا. قال: اللهم بارک لنا فی شامنا! اللهم بارک لنا فی یمننا! و قال فی الثالثه: هناک الزلزال و الفتن و بها یطلع قرن الشیطان.[۱۰۱]

رسول الله می فرمایند: در نجد فتنه رخ می دهد و به سبب آن فتنه، شاخ شیطان پدید می‌آید (که نجد را باید تفسیر از شرق دانست).

از آن حضرت حدیث دیگر نیز نقل شده:

یخرج ناس من قبل المشرق و یقرءون القرآن لا یجاوز تراقیهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیه ثم لا یعودون فیه حتی یعود السهم إلی فوقه. قیل: ما سیماهم؟ قال: سیماهم التحلیق؛[۱۰۲]

برخی از مردم از مشرق می آیند که به قرآن عمل نمی کنند… و به دین برنمی‌گردند…. علامت آنها این است که سرهایشان را می‌تراشند (یکی از خصوصیات محمد بن عبدالوهاب این بود که پیروانش را مجبور می کرد سرهایشان را بتراشند).[۱۰۳]

 

منابع

۱ – ابن بشر، عثمان بن عبدالله: عنوان المجد فی تاریخ نجد، ریاض: مطبوعات داره الملک عبدالعزیز، چاپ چهارم، ۱۴۰۲ق.

۲ –  ابن حنبل، ابو عبدالله احمد: مسند احمد، تحقیق: محمد صدقی محمد جمیل عطار، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۲۹-۱۴۳۰ق.

۳ –  ابن زینی دحلان، احمد: الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، تحقیق: دکتر جبریک حداد، دمشق: دار غار حراء، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.

۴ – خلاصه الکلام فی بیان أمراء البلد الحرام، استانبول: مکتبه الحقیقه، ۱۴۲۳ق.

۵ –   فتنه الوهابیه، تحقیق: حسین حلمی بن سعید استانبولی، استانبول: فاتح، ۱۹۷۸م.

۶ –  ابن عبدالوهاب، سلیمان: الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه، المجمع العالمی المبلغین، چاپ دوم، ۱۴۳۲ق.

۷ –  ابن عبدالوهاب، محمد: مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب ـ کشف الشبهات، تحقیق: رائد بن صبری بن ابی علفه، بیروت: ملیار للاستثمار، چاپ اول، ۲۰۱۰م.

۸ –  ترمذی، محمد بن عیسی: الجامع الصحیح سنن الترمذی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، بی تا.

۹ – ابن غنام، حسین: تاریخ نجد،تحقیق:دکتر ناصرالدین اسد، بیروت-قاهره: دارالشروق، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

۱۰ –   روضه الافکار و الافهام لمرتاد حال الامام و تعداد غزوات الاسلام، تحقیق: سلیمان بن صالح خراشی، ریاض: دارالثلوثیه، چاپ اول، ۱۴۳۱ق.

۱۱ –  ابن فرحان مالکی، حسن: داعیه و لیس نبیا، عمان ـ اردن: دار الرازی مرکز الدراسات التاریخیه، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.

۱۲ – مبلغ نه پیامبر، مترجم: سید یوسف مرتضوی، قم: نشر ادیان، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.

۱۳ –  ابن فوزان، صالح: شرح کشف الشبهات محمد بن عبدالوهاب، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

۱۴ –  ابن یزید قزوینی،ابوعبدالله محمد: سنن ابن ماجه، تحقیق: محمود محمد محمودحسن نصار، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.

۱۵ –  ابوایوب: بحوث حول شیخ محمد وحرکته المجدده ، ریاض، ۱۴۱۹ق.

۱۶ – ابی داوود، سلیمان ابن اشعث سجستانی ازدری: سنن ابی داوود، خلیل مامون شیحا، بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

۱۷ – الگار، حامد: الوهابیه، ترجمه: عباس خضیر کاظم، آلمانیاـ بغداد: منشورات الجمل، چاپ اول، ۲۰۰۶م.

۱۸ –  وهابیگری، مترجم: احمد نمایی، مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.

۱۹ –  امین، احمد: زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، بیروت: دارالکتاب العربی، بی تا.

۲۰ –  آل بوطامی، شیخ احمد: الشیخ محمد بن عبدالوهاب عقیدته السلفیه و دعوته الاصلاحیه و ثناء العلماء علیه، مقدمه: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، بی جا، بی تا.

۲۱ –  آل بسام، عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح: علماء نجد خلال ثمانیه قرون، ریاض: دارالعاصمه الملکه العربیه السعودیه، چاپ دوم، ۱۴۱۹ق.

۲۲ –  آلوسی، محمود شکری: تاریخ نجد، تحقیق: محمد بهجه الاثری، بغداد: دارالوراق، چاپ اول، ۲۰۰۷م.

۲۳ – امین، سید محسن: کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، تحقیق: حسن الامین، بیروت: چاپ دوم، ۱۳۸۲ق.

۲۴ –  بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل: صحیح البخاری، ریاض: دارالسلام، ذوالحجه ۱۴۱۹ق.

۲۵ – صحیح البخاری، ترقیم و ترتیب: محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: دار ابن حزم، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.

۲۶ –  بغدادی نقشبندی خالدی، داوود بن السید سلیمان: المنحه الوهبیه فی رد الوهابیه، استانبول: مکتبه الحقیقه، ۱۴۲۱ق.

۲۷ –   کتاب اشد الجهاد فی ابطال دعوی الاجتهاد، استانبول: مکتبه الحقیقه، ۱۴۲۱ق.

۲۸ – بلاغی، محمد جواد: الرد علی الوهابیه، تحقیق: سیدمحمد علی حکیم، بیروت: مؤسسه آل البیت:لاحیاء التراث، ۱۴۱۹ق.

۲۹ – بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله: الامام محمد بن عبدالوهاب دعوته و سیرته، ریاض: الرئاسه العامه لإدارات البحوث العلمیه و الإفتاء و الدعوه و الإرشاد إداره الطبع والترجمه، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق (نرم افزار المکتبه الشامله).

۳۰ –  بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین بن علی: السنن الکبری، به اشرافِ مکتب البحوث و الدراسات، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۵-۱۴۲۶ق.

۳۱ –  ترمذی، محمد بن عیسی: سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، تحقیق: احمد زهوه-احمد عنایه، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.

۳۲ –  حمداوی، جمیل: نشاه شیخ محمد بن عبدالوهاب، بی جا، بی تا.

۳۳ – حمزه، فؤاد: قلب جزیره العرب، مکتبه الثقافه الدینیه، بی جا، بی تا.

۳۴ – دارمی، ابو محمد عبدالله بن بهرام: سنن دارمی، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۵-۱۴۲۶ق.

۳۵ – سجادی، صادق: دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل آل سعود، شماره ۴۲۵، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.

۳۶ –  ذهبی، ابوعبدالله: السیره الامام محمد بن عبدالوهاب، بی جا، بی تا. (نرم افزار مکتبه الشامله)

۳۷ –  رجبی، حسین: دیدهها ودریافت ها، قم: آثار نفیس، چاپ اول، تابستان ۱۳۸۹ش.

۳۸ –  رضوی، سید مرتضی: ماضی الوهابیین وحاضرهم، بیروت ـ لندن: الارشاد للطباعه و النشر، ۱۹۸۶م.

۳۹ –  سبحانی، جعفر: الوهابیه بین المبانی الفکریه و النتائج العملیه، قم: مؤسسه الامام الصادق۷، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.

۴۰ –  سعید، ناصر: تاریخ آل سعود، بیروت: مطبعه الاتحاد، بی تا.

۴۱ – سهارنپوری، خلیل احمد: عقائد علماء اهل السنه الدیوبندیه (المهند الی المفند)، تحقیق: دکتر سید طالب الرحمن، ریاض: جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، ۱۴۲۶ق.

۴۲ – صبیحی، احمد محمود: جذور الارهاب فی العقیده الوهابیه، با اشرافِ سید والی الزاملی، بیروت: دارالنصر، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.

۴۳ – صدقی زهاوی، جمیل: الفجر الصادق فی الرد علی الفرقه الوهابیه المارقه، دارالصدیق الاکبر، بی تا.

۴۴ – طبسی، نجم الدین: وهابیت عامل تفرقه مسلمانان، قم: برگ فردوس، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.

۴۵ –  عبدالحمید، صائب: الوهابیه فی صورتها الحقیقیه، بیروت: الغدیر، ۱۴۱۵ق.

۴۶ –  آل عبداللطیف، عبدالعزیز بن محمد: دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ریاض: مکتبه الرشد، چاپ دوم، ۱۴۲۹ق.

۴۷ – عجلانی، منیر: تاریخ البلاد العربیه السعودیه الدوله السعودیه الاولی،الجزء الثانی، عهد الامام عبدالعزیز بن محمد، ریاض: دارالشبل، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

۴۸ –  علوی حسینی حجازی، عبدالله بن حسن بن فضل: صدق الخبر فی خوارج القرن الثانی عشر، مطبعه کومین، بی جا، بی تا.

۴۹ – علوی، حبیب بن عبدالله الحداد: مصباح الأنام و جلاء الظلام، بی جا، ۱۲۱۶ق.

۵۰ – علیزاده موسوی، مهدی: سلفی گری و وهابیت؛ تبارشناسی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوم، ۱۳۹۰ش.

۵۱ – عماد، عصام یحیی علی: نقد شیخ محمد ابن عبدالوهاب من الداخل، قم: منشورات الاجتهاد، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.

۵۲ – فاسیلیف، الیکسی: تاریخ العربیه السعودیه، بیروت: شرکه المطبوعات، چاپ اول، ۱۹۹۵م.

۵۳-  فیلبی، سنت جون: تاریخ نجد و دعوت الشیخ محمد بن عبدالوهاب، تعریب: عمر الدیسراوی، قاهره: مکتبه مدبولی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

۵۴ – قحطانی، عبدالله: هولاء هم الخوارج، المکتبه التخصیصه للرد علی الوهابیه، بی جا، بی تا.

۵۵ – مغنیه، محمد جواد: این است وهابیت، مترجم: اکبر مقدسی، قم: مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.

۵۶ –  هذه هی الوهابیه، تحقیق: سامی غریری، قم: مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.

۵۷ – موحدی پور، محمد علی: «کتاب الصواعق، نقدها و پاسخ ها»، مجله سراج منیر، ش۶، تابستان ۱۳۹۱ش.

۵۸ – «توحید و شرک در نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب»، مجله سراج منیر، ش۳، پاییز ۱۳۹۰ ش.

۵۹ –  ابن حمید: السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، مکتبه الامام احمد، چاپ اول، ۱۹۸۹م.

۶۰ –  نسائی، سنن نسائی، با شرح: جلال الدین سیوطی، حاشیه: السندی، بیروت: دارالمعرفه، چاپ هفتم، ۱۴۲۹ق.

۶۱ – نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ترقیم و ترتیب: محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: دار ابن حزم، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.

۶۲ – همتی، همایون: الوهابیه نقد و تحلیل، المکتبه التخصیصه للرد علی الوهابیه، بی جا، بی تا.

۶۳ – وردانی، صالح: ثقافه الارهابیه فی کتب الوهابیه، تهران: دار مشعر، چاپ اول، ۱۴۳۳ق.

وهبه، حافظ: جزیره العرب فی القرن العشرین، لجنه التألیف والترجمه والنشر، چاپ اول، ۱۳۵۴ق.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی ها

[۱]. در تاریخ نجد سنت جون فیلبی، تاریخ ۱۷۰۳ میلادی ذکر شده است (فیلبی، سنت جون، تاریخ نجد، ص۵۱).

[۲]. ابن غنام، حسین، تاریخ نجد، ص ۸۱؛ ابن بشر، عثمان بن عبدالله، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج۱، ص ۳۳؛ بن باز، عبدالعزیز، الامام محمد بن عبدالوهاب دعوته و سیرته، ص۱۵و… .

[۳]. عجلانی، منیر، تاریخ البلاد العربیه السعودیه الدوله السعودیه الأولی، الجزء الثانی، عهد الامام عبدالعزیز بن محمد، ص۵؛ وهبه، حافظ، جزیره العرب فی القرن العشرین، ص۳۳۷؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مدخل آل سعود، ص۲۶٫

[۴]. آل بوطامی، شیخ احمد، الشیخ محمد بن عبدالوهاب عقیدته السلفیه و دعوته الاصلاحیه، ص ۱۸؛ قحطانی، عبدالله، هؤلاء هم الخوارج، ص۴۴٫

[۵]. درعیه یکی از شهرهای منطقه نجد است.

[۶]. زیرا شیخ محمد در عیینه با استقبال حاکم شهر، عثمان بن حمد معمر، به تخریب بناها و قبور مورد عبادت مردم – ازجمله قبه قبر زید بن خطاب- پرداخت، اما مخالفت ها با او بالا گرفت؛ به طوری که شیخ سلیمان بن محمد رییس احساء به عثمان بن حمد بن معمر، حاکم عیینه، نامه نوشت که شیخ محمد را یا به قتل برساند و یا از عیینه بیرون کند که اگر چنین نکند، خراج آنها را از احساء قطع می کند و بدین ترتیب، شیخ محمد از عیینه خارج و راهی درعیه شد (ر.ک: ابن بشر، عثمان بن عبدالله، پیشین، ج۱، ص۳۹- ۴۰).

[۷]. فیلبی، سنت جون، پیشین، ص ۶۱؛ ابن غنام، حسین، پیشین، ص ۸۶-۸۷؛ ذهبی، ابوعبدالله، السیره الامام محمد بن عبدالوهاب، ص۱۱٫

[۸]. ر.ک: الگار، حامد، الوهابیه، ص۲۵؛ ابن غنام، حسین، پیشین، ص۸۷٫

[۹]. ابن غنام، حسین، پیشین، ص۸۷٫

[۱۰]. ر.ک: ، احمد، امین، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص ۱۸؛ ر.ک: وردانی، صالح، ثقافه الارهابیه فی کتب الوهابیه، ص۱۷٫

[۱۱]. سعید، ناصر، تاریخ آل سعود، ص۱۵؛ صبیحی، احمد محمود، جذور الارهاب فی العقیده الوهابیه، ص ۳۶؛ علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت؛ تبارشناسی، ص۲۶۳-۲۶۴٫

[۱۲]. برای اطلاعات بیشتر در مورد توحید یا شرک مردم نجد ر.ک: موحدی پور، محمدعلی، «توحید وشرک در نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب»، ص ۱۴۷٫

[۱۳]. صدقی زهاوی، جمیل، الفجر الصادق فی الرد علی الوهابیه المارقه، ص ۱۴ و۱۵٫

[۱۴]. ابن غنام، حسین، روضه الافکار و الافهام (تاریخ ابن غنام)، ص ۱۰۵-۱۰۸، مقدمه کتاب.

[۱۵]. حمزه، فؤاد، قلب جزیره العرب، ج۱، ص۹۷؛ ابن غنام، حسین، تاریخ نجد، ص۱۳ ـ ۲۲؛ ابن بشر، عثمان بن عبدالله، پیشین، ج۱، ص ۳۳-۳۴؛ وهبه، حافظ، پیشین، ص۳۳۶؛ آل بوطامی، شیخ احمد، پیشین، ص ۱۳-۱۴؛ بن باز، عبدالعزیز، پیشین، ص۲۳ و… .

[۱۶]. ابن فوزان، صالح، شرح کشف الشبهات محمد بن عبدالوهاب، ص ۴۷؛ ابن عبدالوهاب، محمد، مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب ـ کشف الشبهات، ج۱، ص ۵۱-۵۲٫

[۱۷]. ابن عبدالوهاب، محمد، پیشین، ج۱، ص ۵۱٫

[۱۸]. برای اطلاع بیشتر درباره کتاب تاریخ نجد و حسین ابن غنام بنگرید به: موحدی پور، محمدعلی: «بررسی کتاب تاریخ نجد»، نشریه سراج منیر، ش۲، تابستان۹۰٫

[۱۹]. ابن غنام، حسین، پیشین، ص۱۳٫

[۲۰]. همان، ص۲۲٫

[۲۱]. همان ص ۱۴-۱۵٫

[۲۲]. فلیبی، سنت جون، پیشین، ص۵۳-۵۴٫

[۲۳]. همان.

[۲۴]. همان، ص ۶۱٫

[۲۵]. ابن بشر، عثمان بن عبدالله، پیشین، ج۱، ص ۳۳-۳۴٫

[۲۶]. همان، ص ۲۷٫

[۲۷]. همان، ص۲۸٫

[۲۸]. آل بوطامی، شیخ احمد، پیشین، ص ۱۳- ۱۴٫

[۲۹]. بن باز، عبدالعزیز، پیشین، ص ۲۳٫

[۳۰]. قحطانی، عبدالله، پیشین، ص ۱۳۵ ـ ۱۳۸؛ سبحانی، جعفر، الوهابیه بین المبانی الفکریه و النتائج العملیه، ص۵۴٫

[۳۱]. آلوسی، محمود، تاریخ نجد، ص ۵۶ ـ ۶۷؛ آل بسام، عبدالله، علماء نجد خلال ثمانیه قرون، ج۱، ص ۱۲۶٫

[۳۲]. آلوسی، محمود، پیشین، ص ۵۶٫

[۳۳]. همان، ص ۵۹٫

[۳۴]. «و جمیع أهل نجد علی اختلافهم فی القبائل کما انهم یعتقدون ما سبق کذلک فی الآل و الأصحاب، ما وردت به السنه و الکتاب… وترکوا العصیبه التی هی من الأوتار الباطل و اطنابه…» (همان، ص ۶۱- ۶۳).

[۳۵]. «والحاصل ان مذهبهم فی أصول الدین مذهب أهل السنه والجماعه و ان طریقهم طریقه السلف التی هی طریق الأسلم، بل الاحکم….وانهم فی الفروع علی مذهب الإمام أحمد بن حنبل…» (همان، ص۶۴- ۶۵) .

[۳۶]. ایشان در ادامه هدف خود را از بیان این مطالب این گونه بیان می کند: «والقصد بما ذکرناه التنبیه علی خطا من نسب إلی القوم ما هم بریئون منه مما یخل بالدیانه حتی اساء الظن بقسم عظیم من الامه العربیه و انطوی علی بغضهم الذی هو من اعظم اسباب النفاق» (همان، ص۶۷).

[۳۷]. ابن زینی دحلان، سید احمد، فتنه الوهابیه، ص ۶- ۷٫ برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتب المنحه الوهبیه فی رد الوهابیهو أشد الجهاد فی ابطال دعوی الاجتهاد، نوشته بغدادی نقشبندی، و الرد علی الوهابیه، نوشته علامه بلاغی مراجعه کنید.

[۳۸].از جمله تاریخ فاسیلیف، الیکسی، العربیه السعودیه، ص ۸۷؛ بن باز، عبدالعزیز، پیشین، ص ۲؛ صدقی زهاوی، جمیل، پیشین، ص ۱۰؛ ابوایوب، بحوث حول شیخ محمد و حرکته المجدده، ص ۶؛ آل بسام، عبدالله، پیشین، ج۱، ص ۱۲۹؛ ابن زینی دحلان، احمد، پیشین، ص ۴؛ امین، سید محسن، کشف الارتیاب، ص ۱۲؛ حمداوی، جمیل، نشاه شیخ محمد بن عبدالوهاب، ص۱٫

[۳۹]. بن باز، عبدالعزیز، پیشین، ص ۱۶٫

[۴۰]. آل بسام، عبدالله، پیشین، ج۱، ص ۱۲۶-۱۲۷٫

[۴۱]. همان، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸٫

[۴۲]. همان، ج ۲، ص ۳۵۱٫

[۴۳]. ابن فرحان، حسن، داعیه و لیس نبیاً، ص ۱۲۸؛ ر.ک:عماد، عصام، نقد الشیخ محمد ابن عبدالوهاب من الداخل، ص۱۵٫

[۴۴]. بن باز، عبدالعزیز، پیشین، ص ۱۶٫

[۴۵]. ابن بشر، عثمان، پیشین، ص ۳۷٫

[۴۶]. آل عبداللطیف، عبدالعزیز بن محمد، دعاوی المناوئین، ص۵۰٫ به نقل از شیخ ابن عبدالوهاب، عثیمین، ص ۶۱ و ۱۰۱٫

[۴۷]. آلوسی، محمود، پیشین، ص ۱۴۷٫

[۴۸]. آل بسام، عبدالله، پیشین، ج۱، ص ۱۵٫

[۴۹]. ابن فرحان، حسن، پیشین، ص ۱۴۶ ـ ۱۴۹٫

[۵۰]. همان، ص ۱۴۹٫

[۵۱]. ابن غنام، حسین، پیشین، ص ۸۲؛ آل بسام، عبدالله، پیشین، ج۱، ص۱۲۹٫

[۵۲]. همان.

[۵۳]. ابن غنام، حسین، پیشین، ص ۸۴؛ ابن بشر، عثمان، پیشین، ج۱، ص ۳۷٫

[۵۴]. آلوسی، محمود، پیشین، ص ۵۹٫

[۵۵]. الگار، حامد، پیشین، ص ۱۶؛ آلوسی، محمود، پیشین، ص۸۲٫

[۵۶]. آل بسام، عبدالله، پیشین، ج ۲، ص ۳۵۱٫

[۵۷]. همان، ج۱، ص ۱۵٫

[۵۸]. آلوسی، محمود، پیشین، ص ۱۴۷٫

[۵۹]. ر.ک: بخاری، ابو عبدالله، صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب۱۷، ح۲۵؛ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، کتاب الایمان، احادیث باب۸؛ دارمی، ابو محمد، سنن دارمی، ج۲، کتاب السیر، باب ۱۰، ح ۲۴۴۴؛ ابن یزید، ابو عبدالله، سنن ابن ماجه، ج۱،ح۶۳ و ۳۹۲۷؛ ابی داوود، سلیمان، سنن ابی داوود، ج۲، کتاب الزکاه، باب وجوب الزکاه، ح ۱۵۵۶؛ ترمذی، ابو عیسی، سنن ترمذی، کتاب الایمان، باب۱، ح۲۶۰۶؛ نسائی، سنن نسائی، ج۸، Û Üکتاب الایمان، باب۱۵، ح۵۰۱۸؛ ابن حنبل، احمد، مسند، ج۱، ح۱۱۷؛ بیهقی، ابو بکر، السنن الکبری، ج۴، کتاب الصلاه، باب لا یأتم مسلم بکافر، ح ۵۲۴۲ و…

[۶۰]. مغنیه، محمد جواد، هذه هی الوهابیه، ص ۱۱۲ و۱۱۳؛ همو، این است وهابیت، ص ۱۵۳٫

[۶۱]. کتاب المغنی اثر ابن قدامه است. این کتاب مورد اعتماد وهابی ها و حاوی فتاوای فقهی بر اساس مذهب حنبلی است.

[۶۲]. ر.ک: ابن قدامه، المغنی، ج۷، ص ۱۲۷ و ۱۴۱؛ مغنیه، محمد جواد، هذه هی الوهابیه، ص ۱۱۴؛ همو، این است وهابیت، ص ۱۵۵٫

[۶۳]. همان.

[۶۴]. آل بسام، عبدالله، پیشین، ج ۲، ص ۳۵۱٫

[۶۵]. گاه این کتاب را با نام فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب بیان کرده اند. به نقل از دعاوی المناوئین، ص ۵۰؛ طبسی، نجم الدین، وهابیت عامل تفرقه مسلمانان، ص۵۱٫

[۶۶]. آل بسام، عبدالله، پیشین، ج۲، ص ۳۵۳؛ عبدالحمید، صائب، الوهابیه فی صورتها الحقیقیه، ص ۱۴- ۱۵؛ عماد، عصام، پیشین، ص۱۵؛ آل عبداللطیف، عبدالعزیز بن محمد، پیشین، ص۵۰٫ به نقل از الشیخ ابن عبدالوهاب، عثیمین، ص ۶۱ و۱۰۱٫

[۶۷]. برای اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب ر.ک: محمدعلی موحدی پور، «کتاب الصواعق، نقدها و پاسخ ها»، ص ۵۹٫

[۶۸]. دکتر عصام العماد از اندیشمندان جهان اسلام که قبل از گرویدن به مذهب شیعه وهابی بوده، معتقد است کتاب الصواعق شیخ سلیمان سبب نجاتش از عقاید وهابیت بوده و این کتاب بهترین دارو برای مقابله با وهابیت است. او همچنین می گوید که دولت سعودی از مطالعه این کتاب جلوگیری می کند و مطالعه آن را حرام می داند که این امر حکایت از اثرگذاری بی بدیل کتاب الصواعق الالهیه دارد. (ر.ک: همان، ص ۶۸؛ عماد، عصام، پیشین، ص ۱۵ ـ ۱۹).

[۶۹]. ابن فرحان، حسن، پیشین، ص ۱۲۸؛ آل عبداللطیف، عبدالعزیز بن محمد، پیشین، ص ۵۰٫

[۷۰]. مثل استغاثه به نبی۶ و اولیا، نذر برای نبی۶ و اولیا، تبرک و مسح کردن به قبور.

[۷۱]. ابن عبدالوهاب، سلیمان، الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه، ص ۲۱ ـ ۲۴٫

[۷۲]. ابن حمید، السحب الوابله، ص ۳۸۲؛ ابن فرحان، حسن، پیشین، ص۱۲۸-۱۲۹؛ همو، مبلغ نه پیامبر، ص ۱۷۵٫

[۷۳]. آل عبداللطیف، عبدالعزیز بن محمد، پیشین، ص۵۲-۵۳٫

[۷۴]. ر.ک: همان، ص ۵۳-۵۴؛ ابن فرحان، حسن، داعیه ولیس نبیاً، ص ۱۲۹؛ همو، مبلغ نه پیامبر، ص ۱۷۵٫

[۷۵]. نامه ابن عفالق به ابن معمر؛ آل عبداللطیف، عبدالعزیز بن محمد، پیشین، ص۵۳ و ۵۴٫

[۷۶]. همان، ص۲۸۳٫

[۷۷]. آل بسام، عبداللّه، پیشین، ج۴، ص۳۶۴؛ ابن فرحان، حسن، داعیه ولیس نبیا، ص ۱۲۹؛ همو، مبلغ نه پیامبر ص۱۷۵-۱۷۶٫

[۷۸]. همو، داعیه ولیس نبیا، ص ۱۲۹؛ همو، مبلغ نه پیامبر، ص۱۷۶٫

[۷۹]. آل بسام، عبدالله، پیشین، ج۴، ص ۳۶۵٫

[۸۰]. سهارنپوری، خلیل احمد، عقائد علماء اهل السنه الدیوبندیه، ص ۵۸-۵۹؛ رجبی، حسین، دیده ها و دریافت ها، ص۱۰۲٫

[۸۱]. ابن فرحان، حسن، داعیه ولیس نبیا، ص۱۴۱-۱۴۲؛ همو، مبلغ نه پیامبر، ص۱۹۲-۱۹۳٫

[۸۲]. ابن زینی دحلان، احمد، پیشین، ص۳-۴٫

 [۸۳]. همان، ص ۵٫

[۸۴]. ابن زینی دحلان، احمد، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص ۱۱۴٫

[۸۵]. صدقی، زهاوی، جمیل، پیشین، ص۱۲٫

[۸۶]. همان، ص۱۳٫

[۸۷]. همان، ص۱۵٫

[۸۸]. همان، ص۱۷٫

[۸۹]. همان، ص۱۸٫

[۹۰]. ابن فرحان، حسن، داعیه و لیس نبیاً، ص۱۲۷- ۱۳۱٫

[۹۱]. این مخالفان عبارت انداز: ۱٫ سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی(۱۱۳۰-۱۱۸۱ق)؛ ۲٫ سلیمان بن عبدالوهاب (م۱۲۰۸ ق)؛ ۳٫ محمد بن عبدالرحمن بن عفالق (۱۱۰۰-۱۱۶۴ق)؛ ۴٫ عبدالله بن مویس (م۱۱۷۵ق)؛ ۵٫ عبدالله بن احمد بن سحیم (م ۱۱۷۵ق)؛ ۶٫ عبدالله بن عبداللطیف احسائی (استاد محمد ابن عبدالوهاب)؛ ۷٫ محمد بن عبدالله بن فیروز احسائی (م ۱۲۱۶ق)، ۸٫محمد بن علی بن سلوم (م ۱۲۴۶ق)؛ ۹٫ عثمان بن منصور ناصری (م ۱۲۸۲ق)؛ ۱۰٫ عثمان بن سند بصری (م۱۲۵۰ق)؛ ۱۱٫ محمد بن سلیمان کردی (م۱۱۹۴ق)؛ ۱۲٫ مربد بن احمد تمیمی (م۱۱۷۱ق)؛ ۱۳٫ سیف بن احمد عتیقی (م۱۱۸۹ق)؛ ۱۴٫ صالح بن عبدالله صائغ (م ۱۱۸۳ق)؛ ۱۵٫ احمد بن علی البصری قبانی؛ ۱۶٫ عبدالله بن داوود زبیری (م۱۲۲۵ق)؛ ۱۷٫ علوی بن احمد حداد حضرمی (م ۱۲۳۲ق)؛ ۱۸٫ عمر بن قاسم بن محجوب تونسی؛ ۱۹٫ محمد بن عبدالله بن کیران مغربی (م ۱۲۲۷ق)؛ ۲۰٫ محمد بن عبدالله بن حمید (م۱۲۹۵ق)؛ ۲۱٫ عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن عدوان (م۱۱۷۹ق)؛ ۲۲٫ حسن بن عمر شطی دمشقی( م ۱۲۷۴ق)

[۹۲]. مغنیه، محمد جواد، این است وهابیت (ترجمه هذه هی الوهابیه)، ص ۲۰۵٫

[۹۳]. ر.ک: ابن عبدالوهاب، سلیمان، پیشین، ص ۲۱- ۲۴؛ نامه ابن عفالق به ابن معمر؛ آل بسام، عبدالله، پیشین، ج۴، ص ۳۶۵؛ سهارنپوری، خلیل احمد، پیشین، ص۵۸- ۵۹؛ رجبی، حسین، پیشین، ص ۱۰۲؛ ابن فرحان، حسن، پیشین، ص۱۴۱-۱۴۲؛ همو، مبلغ نه پیامبر، ص۱۹۲-۱۹۳؛ زینی دحلان، احمد، فتنه الوهابیه، ص۳- ۵؛ همو، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص ۱۱۴؛ صدقی زهاوی، جمیل، پیشین، ص ۱۲ ـ ۱۸٫

[۹۴]. ابن بشر، عثمان، پیشین، ص ۳۷؛ طبسی، نجم الدین، پیشین، ص۵۱٫

[۹۵]. ابن زینی دحلان، احمد، فتنه الوهابیه، ص۴؛ همو، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص۱۱۲٫

[۹۶]. الگار،حامد، پیشین، ص۱۶٫

[۹۷]. صدقی زهاوی، جمیل، پیشین، ص ۱۲؛ ابن فرحان، حسن، داعیه و لیس نبیاً، ص ۱۲۸؛ رضوی، سید مرتضی، ماضی الوهابیین و حاضرهم، ص ۳۶٫

[۹۸]. آلوسی، محمود، پیشین، ص۵۹٫

[۹۹]. ر.ک: علوی بن حداد، مصباح الانام و جلاء الظلام، ص ۷ ـ ۹؛ ابن زینی دحلان، احمد، پیشین، ص ۱۲۳٫

[۱۰۰]. ابن حنبل، احمد، پیشین، ج۲، ح ۴۷۵۴؛ ر.ک: بخاری، ابوعبدالله، پیشین، کتاب الفتن، باب ۱۶، ح۷۰۹۳؛ نیشابوری، مسلم، پیشین، ح ۲۹۰۵٫

[۱۰۱]. بخاری، ابی عبدالله، پیشین، کتاب الفتن ، باب ۱۶، ح ۷۰۹۴٫

[۱۰۲]. همان، کتاب التوحید، باب ۵۷، ح ۷۵۶۲؛ ابن حنبل، احمد، پیشین، ج۳، ح ۱۱۶۱۴؛ نسائی، پیشین، ح ۳۵۶۶٫

[۱۰۳]. ر.ک: علوی بن حداد، پیشین، ص ۷ ـ ۹؛ ابن زینی دحلان، احمد، خلاصه الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، ص ۱۵؛ همو، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص۱۲۶-۱۲۷؛ علوی، عبدالله، صدق الخبر فی خوارج القرن الثانی عشر، ص۱۲۲؛ همتی، همایون، الوهابیه نقد و تحلیل، ص ۵۹٫