شریعت و مناسک عبادی همچون نماز و سایر رفتارهای عبادی در عرفان حلقه چه جایگاهی دارند؟
«شریعت» در نگاه بزرگان معرفت، چنان مهم است که بهعنوان معیار و ضابطه شهود رحمانی و غیررحمانی مطرح است.
از نگاه عارفان اصیل اسلامی، میان «شریعت و طریقت و حقیقت» ارتباط ناگسستنی وجود دارد. «طریقت» همان آداب سلوکی اسلام است که طبق آن سالک مسلمان، در قالب قواعد وآدابی به پیمودن راه سیر و سلوک و کسب معرفت می پردازد و «حقیقت» دستیابی به حقایق و معارف شهودی است که پس از عمل به دستورات شریعت و پیمودن منازل طریقت، به قلب عارف می تابد.
از نگاه عرفای مسلمان شریعت و طریقت و حقیقت در طول همدیگرند و «طریقت»، باطن «شریعت» است و «حقیقت»، باطن طریقت محسوب می شود و هر کدام ضمن اینکه محافظ مرتبه بعدی است، مرتبه ای از دین را تشکیل می دهند. چنانکه سید حیدر آملی از این سه
به ترتیب با عناوین: «قشر، لب و لباللب» نام برده است.[۱]
وی شریعت را قشر بادام و طریقت را به مغز بادام و حقیقت را به روغن(عصاره) بادام تشبیه کرده است که عارف در هیچ مرحله ای از عمل به شریعت بینیاز نیست.
بنا بر آنچه گفته شد؛ نگاه عرفان حلقه به شریعت با آنچه در عرفان اصیل اسلامی وجود دارد بسیار متفاوت و دور از حقیقت است.
در عرفان حلقه از همان قدم اول ظواهر شرعی تأویل می شود و برای مناسک دینی، صورت های درونی ترسیم می شود بهگونهای که این صورت های درونی، ما را از افعال خارجی بینیاز می کند. چنانکه مؤلف کتاب عرفان کیهانی «نماز» را «اتصال» معنا می کند! به همین جهت هیچگاه در دوره های عرفان حلقه، نماز با تعریف فقهی (یعنی عملی که با شرایط و اجزاء خاص باید انجام پذیرد)، مورد توصیه و تأکید قرار نمی گیرد بلکه یک خانم مسلمان می تواند با توجه درونی و اتصال قلبی، نمازش را در حال آشپزی نیز ادا نماید!!
با این وصف واژه شریعت در کتب عرفان حلقه، یک اصطلاح جدید است که هیچ اشتراک معنایی با اصطلاح رایج در منابع عرفان اسلامی ندارد.
مؤلف کتاب عرفان کیهانی می گوید: «در عرفان کیهانی، مسیر اصلی طریقت است که بر روی این مسیر که مسیر عمل است، از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت می گیرد و در انتها هر سه بر یکدیگر منطبق می گردند».[۲]
در عبارت بالا آنچه به عنوان مسیر اصلی مورد توجه نویسنده است، «طریقت» است و سلوک عملی سالک معطوف به طریقت است. در حالیکه بزرگان معرفت اذعان کرده اند که مسیر عملی و چهارچوب اعمال برای سالک، «شریعت» است.
به عبارت دیگر از نظر مؤلف عرفان حلقه، شریعت «میتواند» با طریقت هم سو و همجهت گردد، نه این که «باید» از کانال شریعت به طریقت دست یافت. بنابراین در عرفان حلقه بحث بر سر «امکان انطباقِ» شریعت با طریقت است نه لزوم متابعت از شریعت. بگذریم که انطباق نهایی شریعت، طریقت و حقیقت، و دریافتِ همزمانِ طریقت از کانال های حقیقت و شریعت که نویسنده ادعا کرده است، بیانگر عدم تصور صحیح از ارتباط این سه است؛ چرا که تقدم و تأخر این سه به صورت منطقی لحاظ نشده است و هدف و غایت در این مسیر فراموش شده است. در حالیکه از نگاه عرفای مسلمان، هدف نهایی دست یابی به حقیقت است.
هم چنین در هیچ کجای منابع عرفان حلقه، گفته عارفان مسلمان در باب لازم بودن شریعت در تمامی مراحل و مراتب، مورد تصریح قرار نگرفته است.
در حالیکه ابن عربی می گوید: «هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزی از حقیقت، دست نخواهد یافت… چرا که حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است که جسمش، احکام است و روحش، حقیقت».[۳]
علامه طباطبایی در این باره گفته است: «این که از بعضی شنیده شده است که می گویند: تکلیف سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، ساقط می گردد؛ سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم( صلی الله علیه و آله) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال، تا آخرین درجات حیات، تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین، سقوط تکلیف به این معنی، دروغ و بهتان است».
منبع:پرسمان
پی نوشت:
[۱]. جامع الاسرار، سید حیدر آملی، ص۳۵۳.
[۲] . عرفان کیهانی، ص ۱۱۲.
[۳]. ابن عربی، فصوص، ج ۱، ص ۳۵.
حمزه شریفی دوست
پاسخ دهید