فقیه، مفسر، محدّث و از اصحاب نامدار امام باقر و امام صادق علیهماالسلام . کنیه او در منابع، ابوعبداللّه (رجوع کنید به نجاشی ، ص ۱۲۸)، ابومحمد (همانجا) و ابویزید (بخاری ، ج ۱، قسم ۲، ص ۲۱۰) آمده اما چون در حدیثی از او با کنیه ابومحمد یاد شده ( رجوع کنید به کشی ، ج ۲، ص ۴۴۴) این کنیه پذیرفتنی تر می نماید و کنیه ابوعبداللّه مستندی ندارد (تستری ، ج ۲، ص ۵۴۳).
در منابع از او با لقبهایی چون جُعفی الکوفی ( رجوع کنید به بخاری ، همانجا)، قدیم (نجاشی ، همانجا) و عربی (همانجا) یاد شده است . محمدعلی موحدی ابطحی (ج ۵، ص ۴۳ـ۴۴) احتمال داده است که «عربی قدیم » به معنای کسی باشد که نسب عربی دارد. نسب وی به تیره جعفی از قبیله مَذْحِج ، که از یمن به کوفه کوچ کرده بودند، می رسد ( رجوع کنید به سمعانی ، ج ۲، ص ۶۷ـ ۶۸، ج ۵، ص ۲۴۰). طوسی در رجال (ص ۱۲۹) بر اساس گفته ابن قُتَیبه او را اَزْدی دانسته ، اما تستری (همانجا) بر آن است که شیخ طوسی ، جابربن یزید و جابربن زید را که ازدی است ، و هر دو نام در معارف ابن قتیبه (ص ۴۵۳، ۴۸۰، ۶۲۴) آمده ، خلط کرده است.
از نام پدر و مادر و تاریخ تولد جابر اطلاع دقیقی در دست نیست . اگر وی ، بر اساس برخی شواهد تاریخی ، در هشتاد سالگی و در سال ۱۲۸ ( رجوع کنید به ادامه مقاله ) فوت کرده باشد، می توان حدس زد که در حدود سال ۵۰ هجری به دنیا آمده ( رجوع کنید بهموحدی ابطحی ، ج ۵، ص ۴۵ـ۴۶) اما این محاسبه با سخنِ خود جابر که گفته در نخستین دیدار با امام باقر علیه السلام ، جوان بوده است ( رجوع کنید به کشی ، ج ۲، ص ۴۳۸) سازگار نیست . از زندگی او تا پیش از ورودش به مدینه و درک محضر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام اطلاعات چندانی در دست نیست ، اما اگر این روایت را بپذیریم که جابر به هنگام وداع با امام باقر گفته که هجده سال از محضر امام بهره برده است ( رجوع کنید به طوسی ، ۱۴۱۴، ص ۲۹۶) و زمان وداع را اواخر زندگی امام فرض کنیم ، سال ورود او به مدینه حدود سال ۹۶ خواهد بود.
بر طبق گزارشی که از قول جابر نقل شده ، وی در نخستین دیدار با امام باقر خود را کوفی و از خاندان جعفی معرفی نموده و انگیزه اش از سفر به مدینه را آموختن علم از ایشان بیان کرده است ، اما احتمالاً به سبب حساسیت مردم مدینه به کوفیان شیعی مذهب ، امام از او خواسته که به مردم مدینه بگوید اهل مدینه است زیرا هرکس به شهری وارد شود، تا از آن شهر خارج نشود، از مردم آن شهر محسوب می شود. امام در این دیدار دو کتاب به جابر داد و از او خواست تا مطالب یکی از این دو کتاب را در زمانِ حکومت بنی امیه فاش نسازد و پس از زوال دولت آنان ، حتماً مطالبِ آن را فاش کند ( رجوع کنید به کشی ، همانجا). اگر
این روایت صحیح باشد، حکایت از مقام و منزلت جابر در نزد امام دارد.
بر اساس گزارشی که ابن سعد (ج ۶، ص ۳۴۶) نقل کرده ، هر گاه عیسی بن مُسَیِّب ، قاضیِ خالدبن عبداللّه قَسری ، در کوفه به مَسندِ قضا می نشست جابربن یزید کنار او می نشست . این گزارش نیز مبیّن اهمیت جایگاه اجتماعی وی است . همچنین بنا بر گزارش یعقوبی (ج ۲، ص ۳۴۸، ۳۶۳)، جابربن یزید از جمله فقهای اواخر دوران امویان و اوایل روزگار عباسیان بوده است . با این همه ، در متون رجالی و حدیثی کهن شیعه و سنّی ، گزارشها و روایات ضد و نقیضی در باره جابر وجود دارد که باعث پدید آمدن دیدگاههای متفاوت ، بلکه متناقضی ، در باره وثاقت او شده است ؛ از قول امام صادق علیه السلام نقل شده که جابر در نزد ایشان منزلت سلمان را در نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله دارد ( الاختصاص ، ص ۲۱۶) اما در موردی دیگر امام صادق ، ذَریح را از ذکر نام جابر منع کرده زیرا بر آن بوده است که اگر نادانان احادیث وی را بشنوند به او طعن خواهند زد (کشی ، ج ۲، ص ۴۳۹). در یک مورد دیگر جابر به امام باقر علیه السلام گفته است که شما سخنان و اسراری را به من سپرده اید که بسی سنگین است و گاه باعث می شود تحمل خود را از دست بدهم و حالتی شبیه جنون به من دست دهد. امام به او توصیه کرده است در چنین حالتی به صحرا برود و گودالی بسازد و سر در آن کُند و اسراری را که از امام شنیده باز گوید ( رجوع کنید به همان ، ج ۲، ص ۴۴۱ـ ۴۴۲). در روایت دیگری امام صادق برای جابر، آمرزش خواسته و مُغیره بن سعید * ، از غُلات آن عصر، را به دلیل دروغ بستن به ایشان لعن کرده است (همان ، ج ۲، ص ۴۳۶). حتی در پاره ای منابع جابر باب امام باقر معرفی شده است ( رجوع کنید بهمدرسی طباطبائی ، دفتر ۱، ص ۱۲۷).
در مقابل این روایات ، گزارشهای دیگری در منابع کهن رجالی و حدیثی وجود دارد که متضمن قدح و ذم شخصیت جابربن یزید است . از جمله بر اساسِ روایتی که زراره نقل کرده ، امام صادق اظهار داشته که جابربن یزید را تنها یک بار نزد پدر خود دیده و جابر هرگز به حضور امام صادق علیه السلام نرسیده است (کشی ، همانجا). در برخی گزارشها به دیوانگی جابربن یزید اشاره شده است . مثلاً در گزارشی آمده که جابر به هنگام کشته شدن ولید (ولیدبن یزید)، وقتی که مردم در مسجد جمع شده بودند، در حالی که دستارِ سرخ رنگی از جنس خزّ بر سر داشت ، چنین می گفت : «وصیّ اوصیا و وارث علم انبیا، محمدبن علی علیه السلام مرا گفت » وقتی مردم او را چنین دیدند گفتند که جابر دیوانه شده است (همان ، ج ۲، ص ۴۳۷). در گزارشی دیگر، جابربن یزید مختلط (فاسدالعقیده و منحرف ) خوانده شده است ( رجوع کنید بهنجاشی ، ص ۱۲۸).
در منابع رجالی و حدیثی اهل سنّت نیز روایاتی متضمن مدح و قبول وثاقتِ او وجود دارد، نظیر سخن سُفیان ثوری در حق وی که گفته است در امر حدیث ، باتقواتر از جابر ندیده ام ( رجوع کنید بهابن ابی حاتم ، ج ۲، ص ۴۹۷) و سخنِ شُعبه که جابر را صدوق خوانده است ( رجوع کنید به همانجا). از سوی دیگر، اظهارنظرهایی هست که وی در آنها به سبب اعتقاد به «رجعت » ( رجوع کنید به عقیلی ، سفر ۱، ص ۱۹۲) و غلو در تشیع (عجلی ، ج ۱، ص ۲۶۴) و اینکه از اصحاب عبداللّه بن سبأ بوده (ابن حبّان ، ج ۱، ص ۲۰۸) قدح و ذم شده است . در کتابهای فِرَق (برای نمونه رجوع کنید به اشعری ، ص ۸؛ نشوان بن سعید حمیری ، ص ۱۶۸) جابربن یزید جعفی جانشین مغیره بن سعید، که امام صادق علیه السلام او را لعن کرده ، دانسته شده است . همچنین به تصریح نوبختی (ص ۳۴ـ ۳۵)، عبداللّه بن حارث ، رهبر پیروان عبداللّه بن معاویه که پس از قتل او به دست ابومسلم به این مقام رسید، عقاید خود (از جمله غلو و اعتقاد به تناسخ و اَظِلِّه و دَور) را به جابربن عبداللّهِ انصاری * و سپس به جابربن یزید جعفی نسبت داده است . عبداللّه بن حارث پیروان خود را به ترک فرایض و شرایع و سنن فراخواند و این رأی را نیز به جابربن یزید جعفی و جابربن عبداللّه انصاری منسوب کرد اما نوبختی (ص ۳۵) آن دو را مبرّا از این عقاید می داند.
در میان رجالیان شیعه ، نجاشی (همانجا) در وثاقت جابربن یزید شک کرده و او را مختلط خوانده است . طوسی در رجال (ص ۱۲۹، ۱۷۶) و فهرست (ص ۹۵، ۲۹۹)، از وثاقت یا عدم وثاقت وی سخنی به میان نیاورده است . ابن داوود حِلّی (ص ۲۳۵) وی را در زمره کسانی آورده است که جرح شده اند. علامه حلّی (ص ۹۴ـ ۹۵)، ضمن نقل اقوالِ رجالیان پیش از خود (همچون ابن غضایری )، در این باره داوری نکرده است . همچنین صرف نظر از موقعیت جابر، بیشتر روایات منسوب به او به دلیل ناموثق بودن راویان آنها، نامعتبر دانسته شده است (مدرسی طباطبائی ، دفتر ۱، ص ۱۳۰).
برخی از رجالیان و شرح حال نویسان سنّی مذهب ، او را توثیق و تعظیم و برخی در باره او سکوت و توقف کرده اند و شماری از آنها هم یا کاملاً او را تضعیف کرده اند یا ضمن توثیق روایاتِ او، مذهبش را تضعیف کرده اند (برای نمونه رجوع کنید بهابن سعد، ج ۶، ص ۳۴۵؛ بخاری ، ج ۱، قسم ۲، ص ۲۱۰؛ ابن قتیبه ، ص ۴۸۰؛ نسائی ، ص ۱۶۳؛ عقیلی ، سفر ۱، ص ۱۹۲ـ ۱۹۴؛ ابن حبّان ، ج ۱، ص ۲۰۹؛ سمعانی ، ج ۲، ص ۶۸) حتی ابن ابی حاتم رازی (ج ۱، ص ۲۰۹) سخنانِ شعبه و ثوری را که متضمن مدح جابر است ، به سود نکوهش کنندگان جابر تفسیر و توجیه کرده است . با این حال ، محدّثان و رجالیان متأخر امامی عموماً در صدد توثیق جابربن یزید بر آمده اند و روایات متضمن قدح و ذم وی را توجیه کرده اند. محمدبن حسن حرّ عاملی (ج ۳۰، ص ۳۲۹)، ضمن نقل اقوال مختلف در باره جابربن یزید، وثاقت وی را مرجح دانسته است . میرزاحسین نوری (ج ۴، ص ۲۱۸) نیز گفته است مبنای شماری از عالمان شیعی قرون اولیه اسلامی که جابربن یزید را توثیق نکرده اند، این بوده است که برخی مسائل راجع به معارف در نزد آنان مُنکَر ] و نادرست [ محسوب می شده و معتقدِ به آن را گمراه و مختلط می دانسته اند، از جمله عالم ذرّ و اظله در نزد شیخ مفید و طی الارض در نزد سیدمرتضی و وجود بهشت و جهنم در زمان حاضر در نزد سیدرضی ، در حالی که این معارف در عصر ما در حکم ضروریات به شمار می روند.
دیوانگی جابر، که بدان اشاره شد، به رغمِ شهرت آن ، در منابع شیعی و سنّی به ندرت مطرح شده است ، از همین رو احتمال دارد روایات شیعی راجع به این موضوع ساختگی و مبتنی بر اختلافات درونی اصحاب امامان باشد؛ اگر هم صحت این روایات به اثبات برسد از مضمون آنها برمی آید که دیوانگی جابربن یزید دائمی و حتی ادواری هم نبوده و تنها در دوره ای کوتاه ، چاره ای برای حفظ جان او محسوب شده است ( رجوع کنید بهموحدی ابطحی ، ج ۵، ص ۹۳ـ ۹۸؛ نیز رجوع کنید به کشی ، ج ۲، ص ۴۴۳).
به نظر می رسد جابربن یزید در دوره امام صادق علیه السلام (۱۱۴ـ ۱۴۸) کمتر در مدینه حضور داشته و از همین رو روایاتی که وی از ایشان نقل کرده نسبت به روایاتی که از امام باقر نقل کرده ، بسیار کمتر است ( رجوع کنید بهاردبیلی ، ج ۱، ص ۱۴۵ـ۱۴۶). در عین حال روایات بیشتری از امام صادق در تأیید جابربن یزید در منابع دیده می شود ( رجوع کنید به کشی ، ج ۲، ص ۴۳۶ـ ۴۳۸) که توجیه کننده ابهامات و سؤالاتی است که در باره وی وجود دارد.
خوئی (ج ۴، ص ۲۵) سخن امام صادق علیه السلام را که بنا بر آن ، جابر را جز یک بار نزد پدر خود ندیده اند و وی هرگز به حضور امام صادق نرسیده است ، با فرض درستی آن ، حمل بر توریه کرده است زیرا اگر جابر پیش امام باقر نرفته بود، همه شهادت می دادند و به آسانی می شد او را تکذیب کرد. بنا براین ، شاید جابر در جایی خارج از منزل امام با ایشان ملاقات می کرده است . از نظر خوئی مختلط بودن جابر نیز، که نجاشی بدو نسبت داده است ، با وثاقت و لزوم قبول روایت وی در هنگام سلامت عقیده و اعتدال روانی منافاتی ندارد. خوئی (ج ۴، ص ۲۶) این ادعای نجاشی (ص ۱۲۸) را هم که در حوزه احکام شرعی ، احادیث اندکی از جابر نقل شده است غریب می داند زیرا در کتابهای چهارگانه حدیثی شیعه ، روایات بسیاری از او نقل شده است . وی احتمال می دهد مراد نجاشی این بوده که روایات جابر با وجود کثرت ، به سبب ضعف راویان قابل اعتنا نیست . در هر حال بیشتر سخنان منسوب به جابر را، از این لحاظ که از نظر شکل و محتوا منسجم اند، می توان منعکس کننده مواضع و معتقدات رایج میان بخشی از شیعیان کوفه در زمان جابر دانست (مدرسی طباطبائی ، دفتر ۱، ص ۱۳۰).
در مورد نظر اهل سنّت در باره جابربن یزید نیز باید گفت که اگر بخواهیم به مخالفتها و موافقتهای ایشان با وی ، نگاهی تاریخی بیندازیم ، به این نتیجه می رسیم که بیشترین تأییدها را معاصران جابر ابراز کرده اند و در دوره های بعدی (به دلایلی همچون روشن شدن مرزبندیهای عقیدتی و فرقه ای و تبلیغات بر ضد وی و معرفی شدن او به عنوان شیعه غالی )، جابربن یزید را طعن و قدح کرده اند. مادلونگ با اینکه تندروتر شدن تدریجی جابربن یزید و ارتباط او را با مغیریان تأیید کرده ، از مدح امام صادق علیه السلام از او به این نتیجه رسیده که واقعاً بعید است وی در زمره مغیریان باشد ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، تکمله ۳ـ۴، ذیل «جابرالجعفی»).
جابربن یزید را از تابعین دانسته اند ( رجوع کنید به ابن قتیبه ، ص ۴۸۰؛ طوسی ، ۱۴۱۵، ص ۱۷۶) یعنی وی از اصحاب پیامبر اکرم ، و عمدتاً از جابربن عبداللّه انصاری ( رجوع کنید به موحدی ابطحی ، ج ۵، ص ۴۷) و ابوطُفیل عامربن واثله لیثی ( رجوع کنید به مِزّی ، ج ۴، ص ۴۶۶؛ موحدی ابطحی ، ج ۵، ص ۵۲)، دارای روایاتی بوده است . همچنین احادیثی در اُمّالکتاب (یکی از متون غلات کوفه که با تغییراتی که طی دورانهای بعدی یافته ، باقی مانده است ) از جابر نقل شده (لالانی ، ص ۱۰۸) و نیز راوی عمده سخنان امام باقر در رساله الجعفی است که باور بر آن است که نظر جابر در باره معتقدات اسماعیلیه در آن آمده است (همانجا). جابربن یزید در طبقه بندی ابن حجر عسقلانی (ج ۱، ص ۱۲۳) در طبقه پنجم راویان قرار گرفته است . در منابع شیعی عمده روایات وی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است اما هنگام بررسی سلسله روایی جابربن یزید نام افراد دیگری نیز دیده می شود.
در منابع رجالی اهل سنّت نام افراد بسیاری به عنوان مشایخ رواییِ جابر یاد شده است ( رجوع کنید به ابن ابی حاتم ، ج ۲، ص ۴۹۷؛ مزّی ، ج ۴، ص ۴۶۶) از جمله مشهورترین آنها سالم بن عبداللّه بن عمر، طاووس بن کَیسان ، عطاءبن ابی رَباح ، عِکرِمَه مولی ابن عباس و مجاهدبن جَبر بودند. نام راویان جابر نیز در منابع کهن رجالی شیعه ، نظیر نجاشی (همانجا)، و منابع متأخر رجالی شیعه (برای نمونه رجوع کنید به اردبیلی ، ج ۱، ص ۱۴۴ـ۱۴۶) و نیز در منابع اهل سنّت ( رجوع کنید به ابن عدیّ، ج ۲، ص ۱۱۱ـ۱۱۹؛ مزّی ، ج ۴، ص ۴۶۶ـ۴۶۷) آمده است . جابر به تبع سنّت شیعی و بر خلاف جریان اهل سنّت در قرن اول و دوم ( رجوع کنید به کوک ، ص ۴۳۷ـ۵۳۰)، آنچه را از احادیث می شنید، مکتوب می کرد ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ص ۱۰۹).
در منابع رجالی آثار فراوانی به جابربن یزید نسبت داده شده است ، بدین قرار: ۱) اصل که شیخ طوسی (۱۴۱۷، ص ۹۵) طریقهای روایی خود را به آن ذکر کرده است . به نوشته مدرسی طباطبائی (دفتر ۱، ص ۱۴۳) قسمت عمده صدها روایتی که از جابر در آثار سنّی و شیعه در موضوعات مختلف وارد شده است ، می تواند از این کتاب گرفته شده باشد.
۲) کتاب التفسیر ، که نجاشی (ص ۱۲۹) و طوسی (۱۴۱۷، همانجا) با دو طریق مختلف سلسله اِسناد خود را به او می رسانند. به نظر می رسد این تفسیر شهرت داشته (مدرسی طباطبائی ، دفتر ۱، ص ۱۳۳) و نقلهای فراوانی هم که در تفسیر قرآن از قول جابر در متون تفسیری شیعی وارد شده ، به احتمال قوی مأخوذ از همین کتاب است (برای تفصیل بیشتر در باره این تفسیر و نقلهای موجود از آن رجوع کنید بهمدرسی طباطبائی ، دفتر ۱، ص ۱۳۲ـ۱۳۶).
۳) کتاب النوادر ، ۴) کتاب الفضایل ، ۵) کتاب الجَمل ، ۶) کتاب صِفّین ، ۷) کتاب نهروان ، ۸) کتاب مقتل امیرالمؤمنین ، ۹) کتاب مقتل الحسین . نجاشی (همانجا) طریقهای خود را به هریک از این کتابها آورده است (برای آگاهی بیشتر در باره این آثار و نقلهای موجود از آنها رجوع کنید به مدرسی طباطبائی ، دفتر ۱، ص ۱۳۶ـ ۱۴۳)، ۱۰) رساله ابی جعفر الی اهل البصره که نجاشی (همانجا) از آن با تعبیر «تُضافُالیه » (منسوب به او) یاد کرده که شاید ناظر به احتمال جعلی بودن آن باشد. دیگر اثر جابر، کتاب حدیث الشوری است که متن کامل آن را طبرسی (ج ۱، ص ۳۲۰ـ ۳۳۶) آورده است.
اصل کتابهای یاد شده در دسترس نیست ولی منقولاتی از آنها در کتابهای معتبر و مشهور شیعی و سنّی وجود دارد. موضوع این منقولات ، فضائل اهل بیت علیهم السلام ، کلام ، تفسیر، فقه و از این قبیل است (برای نمونه رجوع کنید به ابن حنبل ، ج ۱، ص ۲۱۲، ۲۴۱، ج ۶، ص ۲۵۴؛ مسلم بن حجاج ، ج ۱، ص ۲۰ـ ۲۱؛ ابن ماجه ، ج ۱، ص ۱۲۸، ۲۴۰، ۲۷۷، ج ۲، ص ۷۵۲؛ ابوداوود، ج ۱، ص ۲۳۲؛ اردبیلی ، ج ۱، ص ۱۴۴ـ۱۴۶).
درباره سال وفات جابربن یزید اقوال مختلفی (۱۲۷، ۱۲۸، ۱۳۲) وجود دارد، بر اساس مشهورترین آنها، وی در سال ۱۲۸ درگذشته است ( رجوع کنید به ابن عدیّ، ج ۲، ص ۱۱۷؛ نجاشی ، ص ۱۲۸؛ طوسی ، ۱۴۱۵، ص ۱۲۹؛ نیز رجوع کنید به مدرسی طباطبائی ، دفتر ۱، ص ۱۲۵).
منبع: سخن تاریخ
پاسخ دهید