لید: یکی از نقشه های شوم منافقین نقشه قتل پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در بازگشت از تبوک به مدینه در منطقه ای به نام عقبه بود که خداوند متعال پیامبرش را از این نقشه مطلع کرد. در این میان مخفی ماندن اسامی شرکت کنندگان در این امر خطرناک خود جای تامل دارد. البته پیامبر اکرم این اسامی را به حذیفه بن یمانی گفته بود و در منابع شیعه به این اسامی اشاراتی شده است که با دیدن این اسامی می توان به راز این مخفی کاری پی برد.
در این نوشتار به اختصار به نقل، بررسی و چرایی این ماجرا می پردازیم.
گویند از ابوطفیل و حذیفه بن یمان و جبیر بن مطعم و ضحاک روایت است که گفتند:
در بازگشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از تبوک به مدینه، گروهی از منافقانی که همراه بودند، تصمیم گرفتند که در گردنه میان تبوک و مدینه (عقبه هرشی)، شبانه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را از بالای شترش دراندازند تا در میان دره افتد و بدین ترتیب کشته شود. آنان در پی آن بودند که حضرت را غافلگیر کنند. از اینرو وقتی او، راه دره را در پیش گرفت، خواستند با او همراه شوند و از راه عقبه بروند.
آنان گفتند: همین که وارد عقبه شد، او را از شترش به دره میاندازیم. خداوند متعال رسولش را از مکر آنان خبر داد.
چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نزدیک گردنه رسید، منادی حضرت جار زد:
رسول خدا، از راه عقبه میرود. هیچکس از آنجا نرود بلکه همه از پایین گردنه عبور کنید که هم آسانتر است و همگشادهتر. مردم از پایین گردنه راه پیمودند، مگر گروه منافقان که نسبت به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مکر کرده بودند. آنان خود را آماده کردند و چهرهایشان را پوشاندند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از راه گردنه عبور فرمود و به عمار بن یاسر دستور فرمود زمام شتر را در دست گیرد و جلو حرکت کند و به حذیفه بن یمان دستور فرمود، مواظب باشد و از پشت سر حرکت کند. در همان موقع که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر فراز گردنه حرکت میکرد، صدای نفس منافقان را شنید که آهنگ او کرده بودند. آنها شتر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را رم دادند چنانکه برخی از کالاها و بار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به زمین ریخت.
حمزه بن عمرو اسلمی در عقبه به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید که شب بسیار تاریکی بود. حمزه میگوید: تمام سرانگشتان من نورانی و روشن شد و در پناه آن نور هر چه از تازیانه و طناب و چیزهای دیگر فرو ریخته و هر چه از کالاها افتاده بود، همه را جمع کردم. حمزه بن عمرو از کسانی است که همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از گردنه عبور کرده بود.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خشمگین شد و به حذیفه دستور داد تا آنها را دور گرداند. حذیفه به جانب ایشان بازگشت و با چوگانی که در دست داشت، شروع کرد به صورت مرکب های آنها زدن و میگفت: به سوی خودتان؛ به سوی خودتان؛ ای دشمنان خداوند متعال.
آنها هم دانستند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکرشان آگاه شده است، به سرعت از گردنه پایین آمدند و خود را میان مردم انداختند.
حذیفه هم برگشت و پیش رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد.
حضرت به او فرمود: ای حذیفه؛ شتر را بزن و تو ای عمّار؛ راه برو. به سرعت آمدند تا بالای گردنه رسیدند. چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از گردنه بیرون آمد و منتظر مردم بود، به حذیفه فرمود: آیا کسی از سوارانی را که راندی، شناختی؟
گفت: ای رسول خدا، شترهایشان را شناختم و چون آنها روبند بسته بودند و به سبب تاریکی شب، نتوانستم آنها را ببینم.
فرمود: آیا دانستید چه میخواستند و چه قصدی داشتند؟
گفتند: نه، ای رسول خدا؛
چون صبح شد، اسید بن حضیر گفت: ای رسول خدا، دیشب چهچیزی شما را از پیمودن دره منع کرد و حال آنکه پیمودن آن از گردنه سادهتر و راحتتر بود؟
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ای ابویحیی؛ فهمیدی دیشب منافقان میخواستند چه بکنند و چه قصدی داشتند؟ با خود گفته بودند، در گردنه از پی او میرویم و چون تاریکی شب فرا رسید، تنگ ناقه او را میبریم و به ناقه سیخانک می زنیم تا او را بیندازد.
در این موقع، اسید گفت: ای رسول خدا؛ مردم جمع شده و فرود آمدهاند، دستور فرمای تا هر قبیله فردی را که به این کار اقدام کرده است، بکشد تا قاتل از قبیله خودش باشد، اگر هم دوست داشته باشی کافی است آنها را به من بگویی و هنوز از اینجا حرکت نکرده، سرشان را برایت میآورم اگر چه از قبیله نبیت باشند و من شرّ آنها را کفایت میکنم. به سالار قبیله خزرج هم دستور فرمای تا هر کس از ایشان را که در قبیله او است، کفایت کند. آیا چنین افرادی را باید به حال خود گذاشت و رهایشان کرد؟ تا کی با آنها با ملایمت برخورد کنیم، حالا هم که در کمال خواری و کمی قرار دارند و اسلام مستقر شده است، آیا هنوز هم باید کسی از آنها باقی بماند؟
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ای اسید؛ من دوست ندارم که مردم بگویند محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم به کمک مردمی جنگید تا اینکه خداوند او را به وسیلهی آنان ظفر داد، بعد از آن به کشتن آنان روی آورد.
در روایت دیگری، فرمود: من دوست نمی دارم مردم بگویند همینکه محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم از جنگ با مشرکان آسوده شد، به کشتن اصحاب خود دست زد.
اسید گفت: ای رسول خدا؛ آنها از اصحاب نیستند!
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: مگر تظاهر به گفتن «لَا إِلَهَ إِلَّا اللّهُ» نمیکنند؟
گفت: چرا، ولی در اینباره هم همان طور است.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: به هر حال من از کشتن اینها نهی شدهام.
بررسی ماجرا
مخفی کاری
بیان نکردهاند که چرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تعمد داشت اسامی اصحاب عقبه را مخفی نگه دارد، مگر چند نفر که نامشان را بیان کرد؟!
شاید سبب آن بود که حضرت نمیخواست در اثر اعلام اسامی اصحاب عقبه، مشکلاتی در زندگی وی برای جامعه پیش آید؛ زیرا دستاویزی میشد برای تأثیرگذاری بر افرادی که با این گروه پیوند و رابطه داشتند تا آنان را از دایره ایمان اخراج کنند. افزون بر این ممکن بود مشکلات و مسائلی میان این گروه و اقوام آنان به وجود آید و دستهبندیهای عمیق و خطرناکی پا به عرصه وجود گذارد و چه بسا هواپرستان دنیاطلب آن را دستاویزی برای فتنهافکنی و بازی با بنیان اجتماعی قرار دهند و نظم و انضباط و همگرایی جامعه را بر هم زنند.
پس از درگذشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز به رغم آنکه حذیفه بنی یمان و برخی افراد دیگر، اصحاب عقبه را به نام میشناختند امّا جرئت نکردند نام آنان را بر زبان آورند و به آن لب بگشایند. تردید نداریم که این پنهانکاری از ترس حاکمیت بود که ممکن بود به سختی افشاکننده را مجازات کند؛ زیرا این افشاگری میتوانست زیانهای سختی به اسلام و مسلمانان وارد کند؛ چنانکه ظواهر امور نشان میدهد مرتکبان این جنایت، مردم عادی نبودند بلکه هم جایگاه و موقعیّت بالایی داشتند و هم، چنان قدرت و شوکتی، که احدی را توان مقابله با آنان نبود.
در عین حال برخی اسامی حقیقی از میان فهرست اصحاب عقبه، لو رفت. شاید بدان سبب که از همهی آنان ضعیفتر بودند.
اسامی اصحاب عقبه به نقل مکتب شیعه
الف) حذیفه آورده است:
۱٫ ابوبکر؛
- عمر؛
- عثمان؛
- طلحه؛
- زبیر؛
- ابوسفیان؛
- معاویه؛
- عتبه ابن ابی سفیان؛
- ابواعور سلمی؛
- صغیره بن شعبه؛
- ابوموسی اشعری؛
- ابوقتاده؛
- عمرو بن عاص؛
۱۴ سعد بن ابیوقّاص.[۱]
ب) در متن دیگری آمده است: هشت نفر از قریش یعنی، سعد بن ابیوقّاص، معاویه، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و افراد زیر:
- عبدالرحمن بن عوف؛
- ابو عبیده بن جراح؛
و آنانکه از قریش نبودند:
- اوس بن حدثان؛
- ابوهریره؛
- ابو طلحه انصاری؛
- ابو موسی اشعری.[۲]
مجازات نکردن مجرمان
خداوند متعال اسامی مجرمان عقبه را به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اعلام و آن حضرت به حذیفه بن یمان خبر داد.
این بدان معنی است که بشر نمی تواند با ابزارهایی که در اختیار دارد به این دانش مخصوص دست پیدا کند. بنابراین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حق ندارد آنان را مجازات کند. به همین دلیل درخواست حذیفه را نپذیرفت که میگفت: آنان را بکشد.
توطئه چرا؟!
پیروزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در تبوک که به همگان ثابت کرد، امپراتور روم از حرکت مسلمانان به سوی سرزمین وی به شدّت در رعب و وحشت افتاد و نیز امور دیگری که در تبوک رخ داد و جایگاه مسلمانان را نه تنها در منطقه حجاز، بلکه در سراسر منطقه عربی و حتّی در کشور روم، هر چه بیشتر تثبیت کرد؛ موجب میشود که از خود بپرسیم چرا این گروه از مردمان به ظاهر مسلمان و از گروه اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، دست به این توطئه خطرناک زدند؟!
شاید پاسخ نزدیک به پذیرش، این تواند بود که این مردم در تبوک نشانههایی از آیندهای بس مهم به عیان دیدند که میبایست آنان را از این دستاوردهای عظیم، نصیبی باشد. از سوی دیگر واضح بود که وجود و حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میتوانست مانع بزرگی در راه تصرفات دلخواه آنان باشد. چرا اینگونه نباشد و حال آنکه همواره میدیدند بر امامت و خلافت علی (علیه السّلام) تأکید میکرد و نیز میدانستند که وضعیّت آنان با علی (علیه السّلام) هیچ تفاوتی با وضعیّت فعلی اینان با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نخواهد داشت بلکه نسخهای از همین برنامه است که اتفاقاً برابر اصل است.
شاید میترسیدند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دست به اقدامی زند که هم غافلگیرانه باشد و هم برنامههای آنان را برای در اختیار گرفتن مصنب خلافت و جانشینی حضرت برهم زند. از اینرو دست به این اقدام خفّتبار و البتّه زشت و خطرناک زدند.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰
[۱]ـ بحار الانوار، ۸۲/۲۶۷؛ ۲۸/۱۰۰٫
[۲]ـ بحار الانوار، ۲۸/۱۰۰؛ مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۱/۱۰؛ الصراط المستقیم، ۳/۴۴؛ طرائف المقال، ۲/۲۰۷٫
پاسخ دهید