- مروان بن حکم
- ابولبید لمازه بن زَبّار ازدی جهضمی بصری
- ۳٫ حَرِیز بن عثمان حِمصی رَحَبی[۱۸]
- موضع گیری ارزشمند
- ابراهیم بن یعقوب جوزجانی
- ۵٫ محمد بن زیاد اَلهانی حمصی
- ۶٫ عِمران بن حِطّان
- عبدالله بن شقیق عقیلی
- اسماعیل بن سمیع حنفی کوفی
- زیاد بن جبیر ثقفی بصری
- زیاد بن علاقه بن مالک ثعلبی کوفی
- ابومحصن حصین بن نُمیر واسطی ضریر
- عبدالله بن زید بصری
- نعیم بن ابی هند اشجعی کوفی
- خالد بن سلمه بن عاص بن هشام بن مغیره مخزومی
- ازهر بن عبدالله حرازی حمصی
- محمد بن احمد بن محمد قرطبی
- مغیره بن شعبه
- قیس بن ابی حازم یَجَلی اَحمَسی
- خالد بن عبدالله بن یزید قسری
- اسحاق بن سوید بن هبیره عَدوی تمیمی بصری
- اسد بن وداعه طائی حمصی شامی
- عمر بن سعد بن ابی وقاص
- اسماعیل بن اوسط بجلی شامی
- ۲۴٫ دُحَیم (۱۷۰-۲۴۵ ه.ق)
- ۲۵٫ ثور بن زید دِیلی (متوفّای ۱۳۵ ه.ق)
- ۲۶٫ ثور بن یزید بن زیاد کلاعی حمصی
- ۲۷٫ داود بن حصین مدنی (متوفای ۱۳۵ ه.ق)
- ۲۸٫ عبدالله بن سالم اشعری وُحاظی حمصی (متوفّای ۱۷۹ ه.ق)
- ۲۹٫ میمون بن معران جزری رقی (۴۰-۱۱۷ ه.ق)
- ۳۰٫ ولید بن کثیر مخزومی مدنی (متوفّای ۱۵۱ ه.ق)
- ۳۱٫ ابوبکر بن ابی موسی اشعری متوفای (۱۰۶ ه.ق)
- ۳۲٫ ابوحسان اعرج بصری(متوفای ۱۳۰ ه.ق)
- ممنوع بودن محبت و نقل فضائل اهل بیت علیه السلام و انتقاد از امویان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام
- ابوطفیل عامر بن واثله
- ۲٫ ابن سقّا (متوفای ۳۷۱ ه.ق)
- حاکم نیشابوری شافعی (۳۲۱-۴۰۵ ه.ق)
- ۴٫ نسائی (۲۱۵-۳۰۳ ه.ق)
- ۵٫ نصر بن علی ازدی (متوفای ۲۵۰ ه.ق)
- محمد بن یوسف گنجی شافعی
- قاضی نورالله شوشتری
- عبیدالله بن موسی عبسی
یکی از بدعت های شوم و ناپسندی که توسط بنی امیه در میان جامعه اسلامی و مسلمانان پایه گذاری شد و در قرون بعدی توسط جریان وهابیت رواج بیشتری پیدا کرد، دشمنی با اهل بیت پیامبر، سبّ و لعن آنان مخصوصاً صحابی بزرگوار، جانشین و وصی ایشان، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بود. این بدعت شوم، به خاطر تحریکات و تلاش های بعضی از وهابی ها و سلفی ها، بین محدثان و راویان اهل سنت نیز گسترش پیدا کرده و متأسفانه علمای اهل سنت نیز جواب روشن و عکس العمل قاطعی مقابل جریان دعوت به بغض و دشمنی و تحقیر اهل بیت علیهم السلام نداده اند.
یکی از جلوه های دشمنی وهابیت و پیشوایانان آنان با پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت، تجلیل و تکریم دشنام دهندگان به زوج بتول و پدر سبطین، حضرت علی علیه السلام و توثیق چنین راویانی و نقل روایت از آنان توسط وهابیت است.
به نمونه هایی از این تفکر و روش اشاره می کنیم:
مروان بن حکم
دشمنی مروان بن حکم با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و برخوردهای بی ادبانه و اهانت آمیز وی با امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیه السلام سیدا شباب اهل الجنه بر هیچ کس پوشیده نیست. جای تعجب و شگفتی است که بخاری در کتاب صحیح خود از مروان بن حکم حدیث نقل کرده است و مورد انتقاد و اعتراض بعضی از علمای اهل سنت نیز واقع شده است.[۱]
احمد بن حنبل نیز همچون بخاری دشمنی مروان بن حکم با حضرت علی علیه السلام را منافی عدالت و وثاقت ندانسته و به نقل روایت از مروان پرداخته است.[۲]
ابولبید لمازه بن زَبّار ازدی جهضمی بصری
لمازه[۳] بن زبار یکی از راویانی است که نصب و دشمنی او با اهل بیت پیامبر خصوصا حضرت علی علیه السلام بر همگان آشکار است.
هنگامی که از وی سؤال می شود: آیا علی علیه السلام را دوست داری؟ در جواب می گوید: چگونه کسی را که در یک صبحدم شش هزار نفر از اقوام مرا کشت، دوست داشته باشم؟![۴]و زمانی که زبیر بن خِرّیت علت سبّ امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از لمازه می پرسد، در پاسخ می گوید: چرا دشنام ندهم کسی را که هنوز آفتاب همه جا را فرا نگرفته بود (در مدت کوتاهی) ۲۵۰۰ نفر از طایفه ما کشت؟[۵] عباس دوری به نقل از یحیی بن معین می گوید: لمازه بسیار فحاش و ناسزاگو به حضرت علی علیه السلام بود و به آن حضرت ناسزا می گفت.[۶]
ابن ماکولا می گوید: «کان منحرفاً عن علی علیه السلام»[۷].
عده ای بدون توجه و لحاظ نصب و دشمنی لمازه با امیرالمؤمنین علی علیه السلام، به تمجید و تجلیل از وی پرداخته و او را توثیق کرده اند.
احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت با چشم پوشی از دشمنی لمازه با خلیفه مسلمانان و سب و لعن آن حضرت، وی را «صالح الحدیث» دانسته و به تعریف و تمجید بسیار از او پرداخته است.[۸]
ابن سعد وی را در طبقه دوم از اهل بصره ذکر کرده و او را توثیق می کند و می گوید: «سمع من علیّ و کان ثقه و له أحادیث».[۹]
ابن حبان بستی شافعی نیز وی را به عنوان شخص ثقه و مورد اطمینان، در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است.[۱۰]
ذهبی سلفی با تصریح به ناصبی بودن لمازه، می نویسد: وی در جنگ جمل حاضر بود (و در کنار عایشه با حضرت علی علیه السلام خلیفه مسلمانان جنگید) «و کان ناصبیّاً، ینال من علی علیه السلام و یمدح یزید».[۱۱]
ذهبی سلفی در جای دیگر بدون توجه به پرونده لمازه به توثیق وی پرداخته و می گوید: «أبولبید… ثقهٌ إلّا أنّه کان یشتم علیّاً».[۱۲]
ابن حجر عسقلانی شافعی با اعتراف به ناصبی بودن لمازه و جسارتش به امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حضور در جنگ جمل در کنار عائشه و نبرد با حضرت علی علیه السلام و مدح و ستایش یزید توسط لمازه[۱۳]، می گوید: «صدوق ناصبی».[۱۴]
وی با مطرح کردن این سؤال که چرا افراد ناصبی مانند لمازه توسط علمای رجال توثیق شده اند؟ بغض و کینه نواصب نسبت به حضرت علی علیه السلام را دیانت دانسته و به توجیه شتم و سبّ و لعن امیرالمؤمنین علی علیه السلام توسط نواصب پرداخته و راه را برای سبّ و لعن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله توسط کفار قریش و یهود و نصارا هموار کرده است.[۱۵]
ترمرذی، ابن ماجه، ابوداود و احمد بن حنبل با چشم پوشی از پرونده و سوابق لمازه به نقل روایت از وی پرداخته اند![۱۶] لمازه بن زبار با مدح و ستایش و نقل مناقب یزید بن معاویه قاتل امام حسین علیه السلام و عامل اصل فاجعه حره، علاوه بر نصب و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام، ارادت و وابستگی خود به امویان را نیز به اثبات رسانده و خود را در اعمال زشت و ننگین آنان شریک ساخته است.
ابوریحان در توصیف فاجعه حرّه می گوید: این واقعه در ۲۹ ذی الحجه اتفاق افتاد. مردم مدینه در این حادثه توسط بنی امیه کشته شدند و اموالشان توسط سپاه شام غارت شد. حرمت مهاجران و انصار شکسته شده و زنان آنها مورد تجاوز امویان قرار گرفتند. خداوند متعال کسانی را که رسولش لعن کرده، لعنت کند. آنهایی که اعمال زشت و نامشروعی را در مدینه مرتکب شدند. خداوند متعال ما را به فساد روی زمین راضی نکند.[۱۷]
کسی که با حضرت علی علیه السلام وصیّ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه مسلمانان دشمن بوده و آن حضرت را سبّ و لعن کرده و به او دشنام می دهد و در جنگ جمل با آن حضرت به جنگ پرداخته و یزید بن معاویه، قاتل امام حسین علیه السلام را مدح و ستایش می کند، سزاوار بغض، کینه و دشمنی است یا توثیق و نقل روایت و توجیه نصب و عداوت وی؟!
ای کاش می دانستیم سبّ و لعن خلیفه مسلمین چگونه با توثیق وصالح الحدیث بودن جمع می شود و اگر لمازه به خلیفه اول، دوم و سوم دشنام می داد و آنان را سبّ و لعن می کرد، آیا باز هم ثقه و صالح الحدیث بود؟! یا این که به جرم سبّ و لعن خلفا و اتهام رافضی بودن، تکفیر شده و جواز قتل وی امضا می شد؟!
۳٫ حَرِیز بن عثمان حِمصی رَحَبی[۱۸]
حریز بن عثمان یکی دیگر از نواصب ودشمنان اهل بیت علیهم السلام است که با سبّ و لعن و وضع حدیث درتنقیص حضرت علی علیه السلام ارادت خود به معاویه و حزب اموی را نشان داده است.
یزید بن هارون می گوید: حریز بن عثمان می گفت: معاویه امام ما است و علی امام شما.[۱۹]
علی بن عیاش می گوید: حریز بن عثمان می گفت: حضرت علی را دوست ندارم، زیرا در جنگ صفین عده ای از اقوام مرا کشت.[۲۰]
عمران بن أبان (أیاس) می گوید: حریز بن عثمان (درباره حضرت علی علیه السلام) می گفت: «لاأحبّه، قتل آبائی».[۲۱]
اسماعیل بن عیاش می گوید: روزی با حریز بن عثمان در یک کجاوه همسفر شدم. حریز به حضرت علی علیه السلام دشنام داد. به وی گفتم: ایا عثمان! چرا به پسر عموی پیامبر و همسر دختر آن حضرت (داماد پیامبر) این گونه هتاکی می کنی؟ حریز با بی ادبی تمام گفت: ای حمار! اگر ساکت نشوی به سینه ات می کوبم و تو را از کجاوه به بیرون پرت می کنم.[۲۲]
اسماعیل بن عیاش در جای دیگر می گوید: از مصر تا مکه با حریز بن عثمان همراه بودم. حریز در طول راه به حضرت علی علیه السلام فحش می داد و آن حضرت را لعن می کرد.[۲۳]
وی ماجرای دیگری از توهین و جسارت حریز بن عثمان به حضرت علی علیه السلام را چنین نقل می کند: از حریز بن عثمان شنیدم که می گفت: روایتی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله در مورد علی نقل می کنند که حضرت فرمودند: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی» روایت درستی است، اما راوی بخشی از آن را اشتباه شنیده است.
اسماعیل بن عیاش می گوید: پرسیدم کدام بخش از روایت درست نیست؟
حریز بن عثمان گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله نسبت به علی فرمودند: «أنت منّی مکان قارون من موسی»، اما راوی اشتباه شنیده است.
پرسیدم: چه کسی این روایت را این گونه که تو می گویی نقل کرده است؟
گفت: از ولید بن عبدالملک شنیدم که بر بالای منابر این گونه نقل می کرد.[۲۴] هنگامی که از یحیی بن صالح علت کنار گذاشتن روایات حریز را می پرسند، در پاسخ می گوید: هفت سال نماز صبح را با حریز بن عثمان خواندم. در طول این هفت سال هر روز تا ۷۰ بار حضرت علی علیه السلام را لعن نمی کرد از مسجد خارج نمی شد. چگونه از چنین کسی روایت نقل کنم؟[۲۵]
یحیی بن مغیره به نقل از جریر می گوید: حریز بن عثمان بر بالای منابر به حضرت علی علیه السلام فحش می داد.[۲۶]
ابن حبان بستی شافعی، سمعانی شافعی و ابن اثیر جزری شافعی می نویسند: حریز بن عثمان هر روز در دو نوبت صبح و شام حضرت علی علیه السلام را ۱۴۰ بار لعن می کرد(صبح ۷۰ بار و شام نیز ۷۰ مرتبه). هنگامی که علت لعن و سبّ حضرت علی علیه السلام را از وی می پرسند، کشته شدن پدران و اجدادش به دست حضرت علی علیه السلام را علت سب و لعن آن حضرت بیان می کند.
ابن حبان، سمعانی و ابن اثیر در ادامه به روایتی که متضمن توبه حریز بن عثمان از اعمال زشت خود است، اشاره کرده و توبه وی را ثابت نمی دانند.[۲۷] ماجرای مؤاخذه شدن یزید بن هارون در عالم برزخ، به خاطر نقل روایت از حریز بن عثمان نیز در بسیاری از کتب تراجم نقل شده است.[۲۸] ابن حجر به نقل از ازدی، یکی از روایات جعلی حریز بن عثمان در مذمت و تنقیص حضرت علی علیه السلام را نقل کرده و می نویسد: حریز بن عثمان می گفت: هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می خواستند سوار مرکب شوند، علی بن ابی طالب طناب دور کمر مرکب را باز کرد تا پیامبر صلّی الله علیه و آله از مرکب سقوط کند.[۲۹]
ازدی و یحیی بن صالح به خاطر همین مواضع خصمانه و بی ادبانه حریز بن عثمان، از وی دوری جسته و روایات او را نقل نکرده اند.[۳۰]
احمد بن حنبل، یحیی بن معین، معاذ بن معاذ، ابن ابی حاتم رازی، ابن عدی، ذهبی سلفی، ابن حجر عسقلانی شافعی، ابن مدینی، دُحَیم، مُفَضّل بن غسان، عجلی، عمرو بن علی و ابوبکر بغدادی بدون در نظر گرفتن مواضع خصمانه حریز بن عثمان درباره حضرت علی علیه السلام، صحابی بزرگ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه بر حق او و امام مسلمانان و با چشم پوشی از دشمنی وی با اهل بیت علیهم السلام، وی را توثیق کرده اند.[۳۱] بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، احمد بن حنبل و بسیاری از علمای اهل سنت و سلفی نیز بدون توجه به مواضع خصمانه حریز بن عثمان به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۳۲]
ابن اثیر جزری شافعی حریز بن عثمان را از مبتدعین و اصحاب اهواء معرفی کرده و در توجیه عملکرد بخاری و کسانی که از حریز بن عثمان روایت نقل کرده اند، می نویسد: اکثر اهل حدیث روایات مبتدعین و اصحاب اهواء را پذیرفته اند.[۳۳]
موضع گیری ارزشمند
دکتر بشار عوّاد یکی از محققین و معلقین معاصر عامه وقتی با سیل توثیقات حریز بن عثمان توسط علمای عامه و سلفیان مواجه می شود، اظهار تعجب می کند و می نویسد: به خدا قسم! در باورم نمی گنجد کسی که به حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت می کند، چگونه ثقه و در صراط مستقیم باشد! از گزافه گویی ها به خدا پناه می بریم.[۳۴]
وی هم چنین با مقایسه حضرت علی علیه السلام با ابوبکر و عمر، به تناقض موجود در رفتار و برخورد سلفیان با این سه خلیفه پی برده و نسبت به توثیق حریز بن عثمان توسط ذهبی سلفی در کتاب های متعددش، واکنش نشان داده و باطرح این سؤال که: چگونه ممکن است شخص ناصبی و کسی که به حضرت علی علیه السلام فحش داده و آن حضرت را سبّ و لعن می کند ثقه باشد؟ با استناد به سخنان ذهبی سلفی در مورد ابوبکر و عمر که سبّ و لعن این دو را از مصادیق رفض کامل و بدعت کبری می داند، به نقد کلام ذهبی سلفی می پردازد و می نویسد: آیا سبّ و لعن و بدگویی حضرت علی علیه السلام، از مصادیق رفض کامل و بدعت کبری نیست؟[۳۵]
ابراهیم بن یعقوب جوزجانی
ابن عدی معتقد است جوزجانی به تبعیت از سیره و روش مردم دمشق با حضرت علی علیه السلام خصومت داشته و همانند شامیان طرفدار بنی امیه بوده است.[۳۶]
دشمنی جوزجانی با حضرت علی علیه السلام را از سخنان یکی از کنیزان وی می توان دریافت. هنگامی که اصحاب حدیث برای شنیدن حدیث، مقابل درب خانه جوزجانی جمع شده بودند یکی از کنیزان جوزجانی مرغی را برای ذبح کردن آورد، کسی حاضر نشد مرغ را ذبح کند. کنیز با جسارت و توهین به حضرت علی علیه السلام خطاب به حاضرین گفت: هیچ کس حاضر نیست مرغ را ذبح کند در حالی که علی در نصف روز، حدود بیست و چند هزار نفر از مسلمانان را کشت.[۳۷]
وی در راستای دشمنی با حضرت علی علیه السلام، با تأسیس مبنایی در جرح و تعدیل راویان، تمامی روایات نقل شده در فضائل حضرت علی علیه السلام را تضعیف نموده و آن ها را غیر معتبر می داند.[۳۸]
حسن بن سقّاف اردنی شافعی می نویسد: جوزجانی یکی از سلفی های ناخلف و ناشایست و از گمراهانی بود که مردم از نیز گمراه می کرد، صحابه پاک و برگزیده را دشنام می داد و به افراد مجرم و گناه کار تمایل عجیبی داشت.[۳۹]
احمد بن حنبل احترام زیادی برای جوزجانی قائل بود و از طریق مکاتبه، با وی ارتباط داشت. جوزجانی از نامه های احمد بن حنبل به نفع خود استفاده تبلیغاتی می کرد.[۴۰]
اکثر علمای جرح و تعدیل با اعتراف به ناصبی بودن جوزجانی، سبّ و ناسزاگویی به حضرت علی علیه السلام را منافی عدالت ندانسته و به توثیق وی پرداخته اند.
احمد بن حنبل، ترمذی، ابوداود، نسائی و عده زیادی از محدثین نیز با اعتماد به این راوی ناصبی، روایات او را در کتب خود ذکر کرده اند.
۵٫ محمد بن زیاد اَلهانی حمصی
وی نیز یکی دیگر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد که مورد توثیق علمای جرح و تعدیل قرار گرفته است و روایات او نیز در صحاح و سنن منعکس شده است.
حاکم نیشابوری شافعی با تعجب از رفتار بخاری می نویسد: بخاری از حریز بن عثمان و محمد بن زیاد که مشهور به نصب و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام هستند، روایت نقل کرده است.[۴۱]
ذهبی سلفی پس از ذکر قول حاکم و متهم کردن وی به شیعه بودن، به مذهب شامیان اشاره می کند و می نویسد: اکثر شامیین درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام توقف کرده اند و خود را اولی به حق می دانند.[۴۲]
احمد بن حنبل، یحیی بن معین، علی بن مدینی، ابوحاتم، ابن حبان بستی شافعی، ابوداود سجستانی، ترمذی، نسائی و ابن حجر عسقلانی شافعی، بدون توجه به ناصبی بودن محمد بن زیاد، وی را توثیق کرده اند.[۴۳] بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، نسائی و احمد بن حنبل در صحاح و سنن و مسائید خود از محمد بن زیاد الهانی روایت نقل کرده اند. [۴۴]
۶٫ عِمران بن حِطّان
عمران بن حطان یکی از سران خوارج بود که پس از شهادت امیرالمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام با اشعار خود به مدح و ستایش ابن ملجم پرداخت. وی پس از توهین و جسارت به حضرت علی علیه السلام، مورد خشم و غضب عبدالملک بن مروان قرار گرفت و متواری شد. عبدالملک بن مروان خون عمران بن حطان را هدر دانسته و به تعقیب وی پرداخت.[۴۵]
احمد بن عبدالله بن صالح عجلی عمران بن حطان ناصبی را توثیق کرده است[۴۶] و ابن حبان بستی شافعی با اعتراف به مشکل اعتقادی عمران بن حطان، وی را در کتاب «الثقات» خود به عنوان راوی ثقه ذکر کرده است.[۴۷]
ابوداود با تایید خارجی بودن وی، به تصحیح احادیث خوارج پرداخته است.[۴۸] بخاری، ابوداود، نسائی و احمد بن حنبل بدون لحاظ دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام صحابی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه مسلمانان، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۴۹]
دار قطنی از نقل روایات عمران توسط بخاری ناراحت شده و می نویسد: به احادیث عمران بن حطان به خاطر اعتقادات فاسد و نظریات پست و رذلش عمل نمی شود، اما بخاری از او روایت نقل می کند.[۵۰]
ابن حجر عسقلانی شافعی و ذهبی سلفی با اشاره به دشمنی عمران بن حطان با حضرت علی علیه السلام، به دفاع از بخاری پرداخته و با این که توبه عمران بن حطان را بعید دانسته اند اما او را شخصی صادق و متدیّن معرفی می کنند.[۵۱]
عینی حنفی یکی دیگر از شارحان صحیح بخاری نقل روایت از عمران بن حطان توسط بخاری را موجه نمی داند و می نویسد: کسی که در مدح ابن ملجم ملعون، دروغگویی را به منتهای خود رسانیده است، چگونه می تواند در گفتارش صادق باشد؟ آیا هیچ مسلمانی از کشته شدن علی بن ابی طالب خوشحال می شود و اظهار شادی می کند؟ تا چه رسد به مدح و تعریف از قاتل او؟[۵۲]
عبدالله بن شقیق عقیلی
عبدالله بن شقیق یکی از راویانی است که از طرفداران و دوست داران عثمان بن عفان بود و نسبت به امیر المؤمنان حضرت علی علیه السلام مواضع خصمانه داشت و به آن حضرت جسارت می کرد.
احمد بن حنبل، ابن معین، ابو حاتم، ابن خراش، ابن عدی، ابوزرعه و عجلی با علم به دشمنی عبدالله بن شقیق با حضرت علی علیه السلام به توثیق وی پرداخته اند.[۵۳]
بخاری در کتاب «الأدب المفرد»، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، نسائی و احمد بن حنبل روایات زیادی را از وی نقل کرده اند.[۵۴]
اسماعیل بن سمیع حنفی کوفی
اسماعیل بن سمیع کوفی یکی دیگر از راویانی است که جزء خوارج و دشمنان حضرت علی علیه السلام می باشد. وی در طول چهل سال مجاورت و همسایگی با مسجد، در هیچ نماز جمعه و جماعتی شرکت نکرد.[۵۵]
سفیان بن عیینه، زائده بن قدامه و جریر بن عبدالحمید به خاطر همین اعتقادات باطل از اسماعیل بن سعمیع کناره گیری کرده اند و از نقل روایات وی خودداری نموده اند[۵۶]، اما احمد بن حنبل، بخاری و عده ای دیگر او را توثیق کرده اند.[۵۷]
مسلم بن حجاج نیشابوری، سلیمان بن اشعث سجستانی، نسائی و احمد بن حنبل در صحاح، سنن و مسانید خود از وی روایت نقل کرده اند.[۵۸]
زیاد بن جبیر ثقفی بصری
عبدالرحمن بن ابی نعیم می گوید: زیاد بن جبیر به امام حسن و امام حسین علیهم السلام توهین و جسارت می کرد. من نیز فرمایش پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را که در حق آن دو فرموده بودند: «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنه» به او یادآوری کردم.[۵۹]
احمد بن حنبل و عده ای دیگر، توهین و جسارت به امام حسن و امام حسین علیهم السلام دو صحابی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سیّدا شباب أهل الجنه را مانع و ثاقت ندانسته و وی را جزو راویان ثقه ذکر کرده اند.[۶۰]
تمامی صاحبان صحاح و سنن شش گانه و احمد بن حنبل از این ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام روایت نقل کرده اند.[۶۱]
زیاد بن علاقه بن مالک ثعلبی کوفی
زیاد بن علاقه یکی دیگر از راویانی است که ازدی به دشمنی وی با اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله تصریح کرده و می نویسد: زیاد بن علاقه اعتقادات خوبی نداشت و از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله منحرف بود.[۶۲]
احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه با اعتماد به زیاد بن علاقه روایات متعددی را از وی نقل کرده اند.
ابومحصن حصین بن نُمیر واسطی ضریر
دشمنی حصین بن نمیر با حضرت علی علیه السلام و توهین و جسارت به آن حضرت، باعث شد تا ابو خیثمه از وی فاصله گرفته و روایات او را نقل نکند.[۶۳]
صاحبان صحاح، سنن و مسانید دشمنی حصین بن نمیر با حضرت علی علیه السلام صحابی بزرگ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه رسول خدا صلّی الله علیه و آله را مانع عدالت و وثاقت وی ندانسته و روایات او را در کتاب های خود ذکر کرده اند.[۶۴]
عبدالله بن زید بصری
عبدالله بن زید یکی دیگر از نواصب و دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد که به حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت می کرد.[۶۵] این راوی ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام، مورد اعتماد احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه و نسائی قرار گرفته و در صحاح، سنن و مسانید خود از وی روایت نقل کرده اند.[۶۶]
نعیم بن ابی هند اشجعی کوفی
هنگامی که از سفیان ثوری علت ترک روایات نعیم بن ابی هند را پرسیدند، وی دمشنی نعیم بن ابی هند با حضرت علی علیه السلام و توهین و جسارت به آن حضرت را دلیل ترک روایات نعیم بن ابی هند و نقل نکردن آن ها معرفی می کند.[۶۷]
ابوحاتم رازی، ابن سعد، نسائی و عجلی نعیم بن ابی هند را توثیق کرده و ابن حبان بستی شافعی نیز او را جزو راویان ثقه ذکر کرده است.
بخاری در تعلیقات، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود نسائی و ابن ماجه با اعتماد به این راوی ناصبی، از وی روایت نقل کرده اند.[۶۸]
خالد بن سلمه بن عاص بن هشام بن مغیره مخزومی
خالد بن سلمه مشهور به فأفأ، یکی از سران مرجثه، جزو راویانی است که با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام صحابی بزرگ پیامبر و امام مسلمانان، خصومت و دشمنی داشته است. وی با توهین به پیامبر صلّی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام، ارادت و علاقه خود به بنی امیه و بنی مروان را نشان داده است. ابن عائشه می گوید: خالد بن سلمه اشعاری را که جهت تمسخر و توهین به پیامبر صلّی الله علیه و آله سروده شده بود، برای بنی مروان قرائت می کرد.[۶۹]
محمد بن حمید رازی نیز به نقل از جریر می گوید: خالد بن سلمه از سران مرجئه بود و نسبت به حضرت علی علیه السلام بغض داشت.[۷۰]
احمد بن حنبل، ابن معین، بان مدینی، نسائی و عده ای دیگر او را توثیق کرده اند.[۷۱]
احمد بن حنبل، بخاری در «الادب المفرد»، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابن ماجه، ابوداود و نسائی با اعتماد به خالد بن سلمه از وی روایت نقل کرده اند.[۷۲]
ازهر بن عبدالله حرازی حمصی
ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی در شرح حال ازهر بن عبدالله بن جمیع به دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام و سبّ و ناسزاگویی به آن حضرت اشاره می کنند.[۷۳]
ابن جارود به خاطر ناسزاگویی به حضرت علی علیه السلام، وی را در کتاب ضعفاء ذکر کرده است.[۷۴] احمد بن حنبل، ابوداود، ترمذی و نسائی با اعتماد به دشمن امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۷۵]
محمد بن احمد بن محمد قرطبی
محمد بن احمد قرطبی یکی دیگر از نواصب و دشمنان اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله می باشد که عده زیادی شاهد ناسزاگویی وی به حضرت علی و امام حسن علیهم السلام بوده اند.[۷۶]
مغیره بن شعبه
مغیره بن شعبه یکی از عمال و کارگزاران بنی امیه در خطبه های نماز و سخنرانی های خود به حضرت علی علیه السلام ناسزا می گفت و به سخنرانان دیگر که از طرف وی منصوب شده بودند نیز دستور ناسزاگویی و دشنام دادن به آن حضرت را داده بود.[۷۷]
احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابن ماجه، ابوداود و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.[۷۸]
قیس بن ابی حازم یَجَلی اَحمَسی
قیس بن ابی حازم یکی از طرفداران عثمان و دشمنان حضرت علی علیه السلام است. وی با توهین و جسارت به حضرت علی علیه السلام، عثمان را برتر از آن حضرت می دانست. بسیاری از بزرگان و قدمای کوفه به خاطر همین اعتقادات، او را ترک کرده و از او روایت نقل نکرده اند.[۷۹]
احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابن ماجه، ابوداود و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.[۸۰]
خالد بن عبدالله بن یزید قسری
خالد بن عبدالله یکی از عمال و کارگزاران بنی امیه و بنی مروان بود و برای جلب رضایت آنان بی وقفه تلاش کرد. وی در سال ۸۹ هجری قمری از طرف ولید بن عبدالملک به فرمانداری مکه مکرمه منصوب شد و در سال ۱۰۶ هجری قمری هشام بن عبدالملک منطقه عراق را به وی واگذار کرد. خالد تا سال ۱۳۵ هجری قمری خدمتگزار هشام بود.
ساختن کلیسا برای مادرش، نشانگر عدم اعتقاد خالد بن عبدالله به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و دین مبین اسلام و دستورات متعالی آن می باشد. این عمل وی از طرف مسلمانان مورد نکوهش قرار گرفته و فرزدق نیز اشعاری را در مذمت خالد سرود.
خالد بن عبدالله با سبّ و لعن حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیه السلام، اوج سرسپردگی خود به مروانیان و دشمنی اش با اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله را نیز نشان داده است.[۸۱]
وی زمانی که به حکومت مکه مکرمه منصوب شد، در تمامی سخنرانی های خود حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را لعن می کرد. عبیدالله بن کثیر سهمی با سرودن این اشعار در دفاع از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله اعتراض خود را به عمل خالد بن عبدالله نشان داد:
لعن الله من یَسُبُّ علیّاً و حسیناً من سوقهٍ و أمام
أیُسبُّ المطهّرون جُدُودا و الکرامُ الآباء و الأعمام
یَأمن الطیرُ و الحمامُ و لایأ منُ آلُ الرسول عند المقام![۸۲]
ابوبکر بن عبدالله اصفهانی با زنازاده خواندن خالد بن عبدالله، ماجرای دیگری از توهین وی به حضرت علی علیه السلام را این گونه نقل می کند: او می گوید: خالد بن عبدالله همیشه حضرت علی علیه السلام را دشنام می داد. در یکی از خطبه های نماز جمعه به تنقیص آن حضرت پرداخته و گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله علی را می شناخت و از درون او باخبر بود، (و می دانست که هیچ مقام و فضیلتی ندارد) اما چون علی دامادش بود مسئولیت هایی را به او واگذار می کرد. سعید بن مسیب که مشغول چرت زدن بود، چشمانش را باز کرده و صدا زد: این خبیث چه گفت؟! همین الان قبر رسول الله صلّی الله علیه و آله شکافته شد و آن حضرت (خطاب به خالد بن عبدالله) فرمودند: ای دشمن خدا! دروغ می گویی.[۸۳] مبرد می نویسد: زمانی که خالد بن عبدالله امیر عراق بود، حضرت علی علیه السلام را لعن می کرد و می گفت: خدایا! علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، داماد رسول الله و پدر حسن و حسین را لعنت کن. آن گاه به مردم رو می کرد و می گفت: آیا من با کنایه گفتم؟[۸۴]
مبرّد در جای دیگر می نویسد: خالد بن عبدالله، مساجد را ویران می کرد و کنیسه و بِیَع (عبادت گاه های مسیحیان و یهودیان) را می ساخت. فرمان روایان مسلمان را عزل می کرد و به جای آنان حاکمان مجوس را می نشاند و زنان مسلمان را به عقد مردان (کفار) اهل ذمه در می آورد.[۸۵]
وی برای نشان دادن علاقه و اراده خود به بنی مروان و جلب رضایت آنان، از هیچ عملی ابا نداشت و حتی حاضر به خراب کردن کعبه نیز بود. هنگامی که خالد بن عبدالله، سعید بن جبیر صحابی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را دستگیر کرد و به سوی حجاج فرستاد، مورد سرزنش مردم قرار گرفت. خالد بدون این که از عمل خود پشیمان باشد، خطاب به مردم گفت: اگر عبدالملک تنها با خرابی کعبه راضی می شود، حتماً آن را منهدم می کنم.[۸۶] خالد بن عبدالله قسری در مکه بر فراز منبر، عبدالملک بن مروان را برتر از حضرت ابراهیم معرفی می کرد.[۸۷]
ابن حبان بستی شافعی بدون توجه به اعتقادات و اعمال ننگین خالد بن عبدالله قسری، او را توثیق کرده است و احمد بن حنبل، بخاری در کتاب «خلق أفعال العباد» و ابوداود در سنن خود از وی روایت نقل می کنند.[۸۸]
اسحاق بن سوید بن هبیره عَدوی تمیمی بصری
اسحاق بن سوید بصری به خاطر کشته شدن عده زیادی از اقوامش به دست توانای امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاه او در جنگ جمل، با اعتراف به دوست نداشتن حضرت علی علیه السلام، به آن حضرت جسارت و توهین می کرد.
ابوالعرب صقلی، اسحاق بن سوید را به خاطر ناسزاگویی به حضرت علی علیه السلام جزو راویان ضعیف ذکر کرده است و با استناد به حدیث پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در مورد حضرت علیه علیه السلام که فرمودند: «یا علی! لایحبّک ألّا مؤمن و لا یبغضک ألّا منافق» او را منافق و غیر قابل اعتماد دانسته و به کسانی که وی را توثیق کرده اند، اعتراض کرده است.[۸۹]
احمد بن حنبل، ابن معین، نسائی، ابن سعد، ابو حاتم رازی، عجلی، ابن حبان بستی شافعی، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی، اسحاق بن سوید ناصبی را توثیق کرده اند.[۹۰]
احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود و نسائی در صحاح، سنن و مسانید خود به نقل روایت از این دشمن اهل بیت علیهم السلام پرداخته اند. [۹۱]
اسد بن وداعه طائی حمصی شامی
اسد بن وداعه یکی دیگر از نواصب و کسانی است که حضرت علی علیه السلام را سبّ و لعن می کرد، اما عده ای بدون توجه به دشمنی اسد بن وداعه با حضرت علی علیه السلام، به تعریف و تمجید از وی پرداخته اند.
یحیی بن سعید می گوید: اسد بن وداعه و از هر بن عبدالله حرازی از حضرت علی علیه السلام بدگویی می کردند.[۹۲]
ابوهریره حمصی می گوید: اسد بن وداعه می گفت: سه بار حمد خداوند را بگویید و سه بار خداوند را تسبیح کنید و سه بار علی را لعن کنید.[۹۳]
ابن معین می گوید: اسد بن وداعه و ازهر حرازی به همراه عده ای، حضرت علی علیه السلام را سبّ می کردند، اما ثور حاضر به سبّ کردن حضرت علی علیه السلام نبود و آن حضرت را سب نمی کرد. هنگامی که این گروه حضرت علی علیه السلام را سبّ می کردند و ثور سبّ نمی کرد، از پاهای ثور می گرفتند و او را روی زمین می کشیدند.[۹۴]
ابوالعرب به خاطر سبّ و لعن حضرت علی علیه السلام،اسد بن وداعه را در زمره راویان ضعیف ذکر کرده است و می گوید: کسی که صحابه پیامبر را سبّ و لعن کند، ثقه و مورد اطمینان نیست.[۹۵]
ابن حبان بستی شافعی و نسائی او را توثیق کرده اند.[۹۶] ذهبی سلفی نیز با اعتراف به ناصبی بودن وی، به جای انتقاد، برای او طلب آمرزش می کند.[۹۷]
عمر بن سعد بن ابی وقاص
عمر بن سعد بن ابی وقاص، فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد و قاتل امام حسین علیه السلام، یکی دیگر از دشمنان اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می باشد که مورد تکریم و تجلیل عده ای قرار گرفته است و به زعم آنان این جنایت هولناک عمر بن سعد هیچ منافاتی با عدالت و وثاقت او نداشته است.
ابوریحان با اشاره به کشته شدن امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، به تبیین جنایات امویان در این روز پرداخته و معتقد است جنایاتی همچون کشتن با شمشیر در حال تشنگی شدید، سوزاندن و جدا کردن سرها از بدن، تاختن اسب بر روی اجساد که امویان در مورد امام حسین علیه السلام و خاندانش روا داشتند، جنایاتی بود که هیچ امّتی حاضر نیست با اشرارشان چنین رفتاری را انجام دهند. مردم عادی و بی غرض به خاطر حوادثی که در این روز اتفاق افتاد، این روز را روز شومی می دانستند اما بنی امیّه این روز را عید دانسته، لباس های نو پوشیده، خود را آراسته، به چشم ها سرمه زدند. سور و مهمانی به راه انداخته و شیرینی جات و خوردنی ها پخش کردند. این رسم شوم هر سال در طول زمامداری امویان ادامه داشت و بعد از حکومتشان نیز این رسم شوم را از خودشان به یادگار گذاشتند.[۹۸]
عمر بن سعد در تمامی این جنایات و ظلم ها شریک بود و به همین دلیل هنگامی که درباره ثقه بودن عمر بن سعد از ابن معین سؤال می شود، وی در پاسخ، با تعجب می گوید: چگونه می تواند قاتل امام حسین علیه السلام ثقه باشد؟![۹۹]
عیزار بن حریث نیز به خاطر نقل روایت از عمر بن سعد مورد سرزنش مردم قرار گرفته و متعهد می شود از او روایت نقل نکند.[۱۰۰]
با وجود مسلّم بودن مشارکت عمر بن سعد در قتل امام حسین علیه السلام و مرتکب شدن جنایات متعدد، احمد بن عبدالله بن صالح عجلی وی را در «تاریخ الثقات» خود به عنوان راوی ثقه ذکر کرده است و ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی نیز با اشاره به جنایات عمر بن سعد و مشارکت وی در جنگ با امام حسین علیه السلام و کشتن نوه پیامبر صلّی الله علیه و آله، این جنایات را برای جرح ولی کافی ندانسته و به دفاع از وی پرداخته اند و او را با عباراتی همچون «صدوق»، «هو فی نفسه غیر متهم» و «تابعی ثقه»، توثیق کرده اند.[۱۰۱] احمد بن حنبل، نسائی و ترمذی نیز بدون لحاظ دشمنی عمر بن سعد با اهل بیت علیهم السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۱۰۲]
با مقایسه برخوردها و موضع گیری های سلفیان درباره قاتل امام حسین علیه السلام و قاتلین خلیفه سوم،به راحتی می توان تناقض در مبنی و گفتار سلفیان را ملاحظه کرد. چنانکه ملاحظه می شود قاتل امام حسین علیه السلام توثیق می شود، اما قاتلان عثمان، افرادی فرومایه، تبهکار، نادان، گستاخ،مردم آزار، پیمان شکن، خائن، فاسق، ملعون، آشوب گر و دروغگو معرفی می شوند.[۱۰۳]
اسماعیل بن اوسط بجلی شامی
اسماعیل بن اوسط از عمال مروانیان و از همدستان و یاران حجاج بن یوسف ثقفی، یکی دیگر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد.
خالد بن عبدالله قسری پس از دستگیری سعید بن جبیر، وی را توسط اسماعیل بن اوسط نزد حجاج فرستاد و حجاج نیز او را به قتل رسانید.
اسماعیل بن اوسط به خاطر همکاری با مروانیان، در زمان هشام بن عبدالملک از طرف هشام والی کوفه شد.
ابن حبان بستی شافعی اسماعیل بن اوسط را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است و ابن معین نیز او را توثیق کرده است. ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی با همه تعصب و ارادتی که به امویان و مروانیان دارند، به خاطر جنایات حجاج بن یوسف، همدستان وی را نیز مورد انتقاد قرار داده اند و اسماعیل بن اوسط را شایسته و لایق اعتماد ندانسته اند و می نویسند: اسماعیل بن اوسط شایسته نقل روایت نیست و نباید از او روایت نقل کرد.[۱۰۴]
احمد بن حنبل با اعتماد به اسماعیل بن اوسط، روایات وی را در کتاب «المسند» نقل کرده است.[۱۰۵]
۲۴٫ دُحَیم (۱۷۰-۲۴۵ ه.ق)
عبدالرحمن بن ابراهیم شامی معروف به دحیم یکی دیگر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام و مدافعان بنی امیه می باشد که مورد تکریم و تجلیل بسیاری از سلفیان و همفکران وهابیت قرار گرفته است.
دحیم با متوکل عباسی ناصبی، ارتباط و همکاری داشته است و در دوران حکومت وی، به منصب قضاوت فلسطین و اردن منصوب شده است. از طرف متوکل ناصبی منصب قضاوت مصر نیز به دحیم واگذار شد، اما دحیم قبل رسیدن به مصر از دنیا رفت.[۱۰۶]
دحیم برای نشان دادن علاقه و ارادت خود به بنی امیه، به مبارزه با حدیث شریف نبوی «یا عمار! تقتلک الفئه الباغیه» پرداخته است و کسانی را که معاویه و لشگر شام را فئه باغیه بدانند، زنازاده معرفی می کند.[۱۰۷] وی از معاصران احمد بن حنبل به شمار می رود، اما احمد بن حنبل به همراه علی بن بحر، یحیی بن معین و خلف بن سالم در مقابل او زانو زده است و از او استفاده علمی کرده است و به همین سبب مورد تکریم و تعریف احمد قرار گرفته است.[۱۰۸]
علاوه بر احمدبن حنبل، ابن یونس، عجلی، ابو حاتم، نسائی، دار قطنی، ابوداود، ابن حبان بستی شافعی، مسلم، خطیب بغدادی شافعی، ذهبی سلفی، ابن حجر عسقلانی شافعی و عده ای دیگر او را توثیق کرده اند.[۱۰۹]
محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود، نسائی و ابن ماجه دشمنی دحیم با اهل بیت علیهم السلام را نادیده گرفته و به نقل روایت از وی پرداخته اند.
۲۵٫ ثور بن زید دِیلی (متوفّای ۱۳۵ ه.ق)
ثور بن زید یکی دیگر از خوارج و دشمنان حضرت علی علیه السلام است[۱۱۰] که مورد اعتماد و تکریم عده ای قرار گرفته است.
ابن معین، نسائی و ابوزرعه ثور بن زید را توثیق کرده اند. ابن حبان بستی شافعی او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده است. احمد بن حنبل و ابو حاتم وی را صالح الحدیث دانسته اند. ابن عبدالبر قرطبی مالکی او را راستگو دانسته و می گوید: هیچ کس وی را متهم به دروغگویی نکرده است.[۱۱۱] احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه دشمنی ثور بن یزید با حضرت علی علیه اسلام را نادیده گرفته و به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۱۱۲]
۲۶٫ ثور بن یزید بن زیاد کلاعی حمصی
ثور بن یزید بن زیاد به خاطر کشته شدن جدش در جنگ صفین، کینه حضرت علی علیه السلام را به دل گرفته بود و هر گاه نام آن حضرت برده می شد، می گفت: کسی را که جدم به دست او کشته شده است، دوست ندارم.[۱۱۳] اهل حمص وی را به خاطر اعتقادات باطل از حمص اخراج کردند و منزلش را نیز آتش زدند[۱۱۴] و زمانی که ثور بن یزید وارد مدینه شد، مالک مردم را از همنشینی با او نهی کرد[۱۱۵]، اما احمد بن حنبل، ابن سعد، یحیی بن سعید، ابوحاتم و عده ای ثور بن یزید را در نقل حدیث ثقه دانسته اند.[۱۱۶]
احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه بدون در نظر گرفتن دشمنی ثور بن یزید با حضرت علی علیه السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۱۱۷]
۲۷٫ داود بن حصین مدنی (متوفای ۱۳۵ ه.ق)
داود بن حصین، یکی دیگر از امویان و خوارج و از دشمنان حضرت علی علیه السلام[۱۱۸]می باشد که مورد حمایت و تکریم عده ای قرار گرفته است.
ابن عیینه از روایات او پرهیز می کرد. ابوزرعه با عبارت «لیّن» وی را تضعیف کرده است. ابو حاتم نیز با عبارت «لیس بالقوی» به تضعیف وی پرداخته است و معتقد است اگر مالک از وی روایت نقل نمی کرد، روایات او را ترک می کرد؛ اما ابن حبان بستی شافعی با اعتراف به انحراف فکری وی و تبعیت از خوارج، او را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است. ابن معین، نسائی، ابن سعد و عجلی نیز وی را توثیق کرده اند.
برخی مانند علی بن مدینی و ابوداود فقط روایات داود بن حصین از عکرمه را منکر دانسته اند.[۱۱۹] احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه با آگاهی از دشمنی داود بن حصین با حضرت علی علیه السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۱۲۰]
۲۸٫ عبدالله بن سالم اشعری وُحاظی حمصی (متوفّای ۱۷۹ ه.ق)
عبدالله بن سالم حمصی یکی دیگر از نواصب و دشمنان حضرت علی علیه السلام می باشد. وی با تکرار اتهام های بنی امیه علیه حضرت علی علیه السلام[۱۲۱] و با توهین و جسارت به آن حضرت، ایشان را در قتل ابوبکر و عمر بن خطاب شریک می دانست.[۱۲۲]
ابوداود سجستانی به خاطر همین توهین و جسارت، وی را مذمت نموده است، اما روایات او را ترک نکرده است و در مسند خود به نقل روایت از وی پرداخته است.
نسائی، دار قطنی و ابن حبان بستی شافعی بدون در نظر گرفتن دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام، به او اعتماد کرده و وی را توثیق کرده اند.[۱۲۳]
ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی نیز با اعتراف به ناصبی بودن عبدالله بن سالم، وی را توثیق کرده اند.[۱۲۴]
احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، ابوداود سجستانی و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.[۱۲۵]
۲۹٫ میمون بن معران جزری رقی (۴۰-۱۱۷ ه.ق)
میمون بن مهران که از تابعین به شمار می رود، یکی دیگر از نواصب و دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد که مورد لطف و تکریم عده ای قرار گرفته است.
وی از عمال و کارگزاران امویان بود و به خاطر خدمات فراوانش، مورد تقدیر و تشکر آنان قرار گرفته است. در زمان محمد بن مروان سرپرستی بیت المال حرّان به عهده وی گذاشته شده بود. او که از خواص عمر بن عبدالعزیز به شمار می رود از طرف این خلیفه اموی منصب قضاوت و جمع آوری مالیات را به عهده گرفته بود. بعد از عمر بن عبدالعزیز در زمان یزید بن عبدالملک نیز عهده دار همین مناصب بود.
هنگامی که از میمون بن مهران درباره نماز خواندن پشت سر خوارج سؤال می شود، وی با استناد به عمل خود و اقتدا کردن به حجاج بن یوسف ثقفی، اقتدا کردن به خوارج را جایز می شمارد.[۱۲۶] میمون بن مهران علی علیه السلام را از عثمان برتر می دانست اما هنگامی که عمر بن عبدالعزیز شبهه ای را مطرح کرد و از وی پرسید: عثمان دنیاطلب بهتر است یا علی خون ریز و مسلمان کش؟ از اعتقاد قبلی خود برگشت و نسبت به حضرت علی علیه السلام بدبین و از دشمنان آن حضرت گردید.[۱۲۷]
مطالب نقل شده در کتب عامه، طرفداری میمون بن مهران از بنی امیه و دشمنی وی با امیرالمؤمنان علی علیه السلام را به اثبات می رساند.
فرات بن سائب می گوید: هنگامی که از میمون بن مهران پرسیدم: علی برتر است یا ابوبکر و عمر؟ بدنش شدیدا به لرزه افتاد و عصایش از دستش رها شد و گفت: فکر نمی کردم تا زمانی زنده باشم که کسی را در کنار ابوبکر و عمر قرار داده و با این دو مقایسه کنند؛ ابوبکر و عمر رأس اسلام و رأس جماعت بودند.
فرات بن سائب می گوید: پرسیدم ابوبکر زودتر مسلمان شد یا علی؟ وی قسم خورد و گفت ابوبکر در زمان بحیرای راهب به پیامبر ایمان آورده و وساطت ازدواج پیامبر با خدیجه را به عهده داشت و در این سال ها علی به دنیا نیامده بود.[۱۲۸]
آری! یعنی ابوبکر قبل از بعثت نبی مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله به نبوت و قبل از مأموریت یافتن آن حضرت برای دعوت مردم به دین مبین اسلام، اسلام آورده است!
سه حدیث کذب «أنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال: اقتلوا الرافضه» و «أن النّبیّ صلّی الله علیه و آله کبر علی جنازه أربعاً و أنّ أبابکر کبر علی فاطمه أربعاً» و «أنّ علیّاً قال لعبدالرحمن بن عوف، قال النّّبیّ صلّی الله علیه و آله لک: أنت أمین فی أهل السماء، أمین فی أهل الأرض»[۱۲۹] نیز از جعلیات میمون بن مهران در کتب عامه است که نشانگر دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشد.
احمد بن حنبل، عجلی، ابوزرعه، نسائی، ابن سعد، ابن حبان بستی شافعی، ذهبی سلفی، ابن حجر عسقلانی شافعی و عده ای دیگر، جسارت و توهین به خلیفه مسلمین را با وثاقت و عدالت در تعارض ندیده و وی را توثیق کرده اند.[۱۳۰] احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب «الأدب المفرد»، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی، ترمذی، نسائی و ابن ماجه قزوینی به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۱۳۱]
ذهبی سلفی با تکریم و تمجید از میمون بن مهران و توثیق وی، از بخاری گله می کند و می گوید: نمی دانم چرا بخاری در صحیح خود از میمون بن مهران روایت نقل نکرده است.[۱۳۲]
عده ای میمون بن مهران را از خواص اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر کرده اند اما با توجه به سال ولادت وی و مطالب نقل شده از ایشان، این مطلب درست نمی باشد.
۳۰٫ ولید بن کثیر مخزومی مدنی (متوفّای ۱۵۱ ه.ق)
ولید بن کثیر یکی دیگر از نواصب و دشمنان حضرت علی علیه السلام است که مورد تکریم و تمجید برخی قرار گرفته است. وی جزو فرقه اباضیه یکی از فرقه های خوارج است که از عثمان و حضرت علی علیه السلام برائت می جویند.[۱۳۳] با وجود تضعیف شدن ولید بن کوثر توسط ابن سعد[۱۳۴]و ذکر شدنش در زمره راویان ضعیف توسط عقیلی، برخی مانند عیسی بن یونس، ابراهیم بن سعد، سفیان بن عیینه، ابن معین، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی وی را توثیق کرده اند. ابن حبان بستی شافعی نیز او را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است. ابوداود سجستانی با اعتراف به ناصبی بودن و دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام، او را توثیق می کند.[۱۳۵]
احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابن داود سجستانی، ترمذی، ابن ماجه و نسائی در مواضع مختلف صحاح، سنن و مسانید خود از وی روایت نقل کرده اند.[۱۳۶]
۳۱٫ ابوبکر بن ابی موسی اشعری متوفای (۱۰۶ ه.ق)
ابوبکر پسر ابوموسی اشعری یکی دیگر از دشمنان حضرت علی علیه السلام است که مورد وثوق و اطمینان عده ای قرار گرفته و روایات او در تمامی صحاح عامه نقل شده است.
پسر ابوموسی اشعری مانند اکثر شامیان از دشمنان حضرت علی علیه السلام و طرفداران عثمان بن عفان و امویان و از کارگزاران آنان به شمار می رود.
وی در دوران حکومت ولید بن عبدالملک و همزمان با حکومت حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه، عهده دار منصب قضاوت کوفه بود. حجاج بن یوسف برادرش ابوبرده بن ابی موسی اشعری را عزل کرده و او را به این منصب گماشت.
بغض و دشمنی او با حضرت علی علیه السلام را در رفتار و برخورد او با ابوغادیه، قاتل عمار بن یاسر می توان یافت. وی با استقبال گرم از ابوغادیه، او را در کنار خود نشانده و می گوید: «مرحباً بأخی».[۱۳۷]
ابن سعد او را تضعیف کرده است اما عجلی، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی به توثیق وی پرداخته و ابن حبان بستی شافعی نیز او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده است.[۱۳۸]
احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی، ترمذی، ابن ماجه و نسائی در صحاح، سنن و مسانید خود به نقل روایت از وی پرداخته اند.[۱۳۹]
۳۲٫ ابوحسان اعرج بصری(متوفای ۱۳۰ ه.ق)
مسلم بن عبدالله معروف به ابوحسان اعرج یکی دیگر از خوارج و دشمنان حضرت علی علیه السلام است[۱۴۰]که مورد تمجید و تکریم احمد بن حنبل و سلفیان قرار گرفته است.
احمد بن حنبل، ابن معین، ابوزرعه، ابن حبان بستی شافعی، عجلی، ابن سعد، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی با نادیده گرفتن دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام، وی را توثیق کرده اند.[۱۴۱] بخاری در تعالیق، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی، ترمذی، ابن ماجه و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.
افراد دیگری مانند: زهری، شعبی، سمره بن جندب، مره همدانی، مسروق بن اجدع، شریح، شقیق بن سلمه، ابوعبدالرحمن سلمی قاری، عبدالله بن عکیم، سهم بن طریف، سعید بن مسیب، عمر بن ثابت، مکحول، حماد بن زید، شبابه بن سوار و… نیز جزو دشمنان اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله هستند که توسط عده ای از علمای سلفیان توثیق شده اند و روایات آنان در صحاح، سنن و مسانید نقل شده است.
سلفیان اشخاصی مانند عنبسه بن خالد اموی که مالیات و خراج مصر در اختیار وی بود و زنان را از سینه هایشان آویزان می کرد[۱۴۲]، توثیق کرده اند اما کسانی که فضایل حضرت علی علیه السلام را نقل می کنند، به سختی مورد تهاجم آنان قرار گرفته و تعزیرشان می کنند.
ممنوع بودن محبت و نقل فضائل اهل بیت علیه السلام و انتقاد از امویان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام
یکی دیگر از نمادهای دشمنی وهابیان با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت، جرم دانستن محبت اهل بیت علیهم السلام، تحمل نکردن فضائل آنان، برخورد فیزیکی و خانه نشین کردن ناقلین فضائل، جلوگیری از نقل و انتشار فضائل اهل بیت علیهم السلام و تحمل کردن انتقاد از امویان است.
ابن قتبیه می گوید: بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی علیه السلام و اظهار مواردی که شایسته مقام آن حضرت بود خودداری می کردند. هر محدثی را که نامی از حضرت علی علیه السلام می برد یا حدیثی دربارۀ فضایل ایشان بیان می کرد، طرد می کردند. بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی علیه السلام خودداری نموده و به جمع آوری فضایل معاویه و عمر و بن عاص پرداختند، هدف اصلی آنان از جمع آوری فضایل معاویه و عمر بن عاص تنقیص حضرت علی علیه السلام بود، نه جمع آوری فضیلت برای معاویه و عمر و بن عاص.[۱۴۳]
نمونه هایی از برخوردهای فیزیکی سلفیان با دوست داران اهل بیت علیهم السلام و خانه نشین کردن ناقلین فضائل را ذکر می کنیم.
ابوطفیل عامر بن واثله
عامر بن واثله یکی از صحابه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است که به جرم دوستی اهل بیت علیهم السلام مورد خشم و غضب بخاری قرار گرفته است و روایاتش کنار گذاشته شده و در بخاری نقل نشده است.
خطیب بغدادی شافعی می گوید: از ابوعبدالله اخرم پرسیدند: چرا بخاری از ابوطفیل روایت نقل نمی کند؟ وی در پاسخ گفت: چون او شیعه و دوست دار حضرت علی علیه السلام بود.[۱۴۴]
۲٫ ابن سقّا (متوفای ۳۷۱ ه.ق)
عبدالله بن محمد بن عثمان واسطی معروف به ابن سقّا، یکی از بزرگان و محدثین معروف و مشهور واسط، هنگامی که در یکی از جلسات درس خود حدیث طیر[۱۴۵]را نقل می کند با واکنش شدید واسطی ها رو به رو می شود و مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.سپس از جلسه بیرون رانده می شود و محل نشستن او را با آب تطهیر می کنند. وی نیز بر اثر این بی احترامی خانه نشین شد و پس از آن هیچ حدیثی برای واسطی ها نقل نکرد.[۱۴۶]
حاکم نیشابوری شافعی (۳۲۱-۴۰۵ ه.ق)
محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم بن حکم معروف به حاکم نیشابوری، یکی دیگر از بزرگان حدیث است که به دلیل نقل روایات فضائل حضرت علی علیه السلام خصوصا حدیث طیر و حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»، نوشتن کتابی در فضائل فاطمه زهرا علیها السلام و دشمنی با معاویه و امویان، مورد خشم غضب عده ای قرار گرفته است و متهم به تشیع شده است.
حاکم نیشابوری آشکارا و علنی از معاویه و عملکرد وی انتقاد می کرد و به خاطر همین موضع گیری ها توسط کرّامیّه[۱۴۷] مورد تعرض قرار گرفت و منبرش شکسته شد و در منزلش محبوس شد. وی حتی جرأت رفتن به مسجد را نیز نداشت. ابوعبدالرحمن سلمی برای نجات حاکم از وضعیت پیش آمده به وی پیشنهاد می دهد تا روایتی را در فضیلت معاویه نقل کند، اما حاکم نیشابوری نمی پذیرد و می گوید: «لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی»[۱۴۸].
۴٫ نسائی (۲۱۵-۳۰۳ ه.ق)
احمد بن علی بن شعیب معروف به نسائی، نویسنده یکی از کتب سته اهل سنت، یکی دیگر از بزرگان و حفاظ حدیث است که به دلیل نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام مورد غضب و ضرب و شتم طرفداران و حامیان امویان قرار گرفته است.
هنگامی که نسائی وارد دمشق شد اکثر مردم بر اثر تبلیغات و شایعات امویان، دشمن اهل بیت علیهم السلام بودند و نسبت به حضرت علی علیه السلام بغض داشتند. نسائی برای آشنا کردن مردم با مقام و جایگاه حضرت علی علیه السلام، کتاب «خصائص أمیر المؤمنین» را نوشت. امویان، رهبران فکری وهابیت، نوشتن چنین کتابی از نسائی را تحمل نکردند و به بهانه ننوشتن فضائل شیخین و انکار فضائل معاویه، به ضرب و شتم وی پرداختند و او را از مسجد جامع دمشق بیرون انداختند و از شهر اخراج کردند. این عالم بزرگ اهل سنت، به جرم دوست داشتن امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و نقل فضائل آن حضرت و دشمنی با معاویه و عمر بن عاص، مضروب شد و بر اثر همین واقعه از دنیا رفت. [۱۴۹]
۵٫ نصر بن علی ازدی (متوفای ۲۵۰ ه.ق)
نصر بن علی بن نصر بن علی بن صهبان ازدی جَهضَمی بصری یکی دیگر از افرادی است که به دلیل نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام مورد شرب و شتم قرار می گیرد.
نصر بن علی هنگامی که در حضور متوکل عباسی ناصبی، حدیث «أن رسول الله صلّی الله علیه و آله أخذ بید حسن و حسین، فقال: من أحبّنی و أحبّ هذین و أباهما و أمّهما کان فی درجتی یوم القیامه»[۱۵۰]را در فضائل اهل بیت علیهم السلام نقل کرد، مورد خشم و غضب متوکل قرار گرفت و به هزار ضربه شلاق محکوم شد.[۱۵۱]
محمد بن یوسف گنجی شافعی
محمد بن یوسف بن محمد گنجی یکی از علمای شافعیه، به دلیل نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام و نوشتن کتاب «کفایه الطالب فی منافب علی بن أبی طالب علیه السلام» و سرودن اشعاری در مدح حضرت علی علیه السلام، مورد تعرض و حمله شافعی ها و دمشنان اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد.
وی هنگامی که در حضور نقبا، مدرسین، فقها و ارباب حدیث، بعد از درس، احادیثی را در فضائل اهل بیت علیهم السلام نقل می کند از طرف عده ای درباره حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» و «طوبی لمن أحبّک و صدق فیک» مورد اعتراض قرار می گیرد. دوستی و محبت اهل بیت علیهم السلام او را وادار به دفاع از مقام و جایگاه اهل بیت علیهم السلام و نوشتن کتاب «کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام» می کند. دشمنان اصل بیت علیهم السلام نوشتن این کتاب از طرف یک عالم شافعی را تحمل نمی کنند و او را در بیست و نهم ماه مبارک رمضان سال ۶۵۸ هجری قمری در مسجد جامع دمشق، بعد از نماز صبح به قتل می رسانند.[۱۵۲]
قاضی نورالله شوشتری
قضات و مجتهدین حسود سلفی، به تبعیت از سلف خود و بنی امیه ذکر صلوات بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تحمل نمی کنند و هنگامی که از شهید قاضی نوالله شوشتری عبارت «علیه الصلاه و السلام» را در حق حضرت علی علیه السلام شنیدند، وی را تقبیح می کنند و به گمان این که صلوات و سلام مخصوص پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است، او را بدعت گذار معرفی می کنند و با نوشتن طومار و امضای آن، فرمان قتل او را صادر می کنند. یکی از بزرگان اهل سنت با آنان مخالفت نموده و در ردّ فتوای ظالمانۀ آنان، این بیت را سروده و برای سلطان فرستاد:
گر لحمک لحمی به حدیث نبویهِ بی صلّعلی نام علی بی ادبیهِ
اگر حدیث پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله دربارۀ حضرت علی علیه السلام که فرمود: «لحمک لحمی» صحیح است، ذکر نام علی علیه السلام بدون صلوات بر او، کمال بی ادبی است.
سلطان به خاطر این بیت شعر از کشتن وی منصرف و محبت و دوستی قاضی نورالله در قلب وی افزون شد. ولی پس از فوت سلطان، سلفیان دوباره پرونده را تعقیب کردند و بالاخره این بزرگوار را به شهادت رساندند.
آیه الله مرعشی نجفی در شرح حال قاضی نورالله شوشتری، نحوه شهادت وی را این گونه بیان کرده است: قاضی نورالله از شوشتر به مشهد هجرت کرد و در آن جا سال ها با تمام توان خود به امر تعلیم و تعلّم مشغول بود. زمانی که در اکثر علوم از هم نوعان خودش پیشی گرفت و زمانی که دید در سرزمین هند هیچ قلبی در محبت آل محمد صلّی الله علیه و آله نمی تپد و هیچ نماد و پرچمی که بیانگر عشق و علاقه مردم به خاندان عصمت باشد، به اهتزاز در نمی آید، در سال ۹۹۳ هجری قمری برای تبلیغ و گسترش مذهب جعفری، عازم این سرزمین شده و در اوّل شوال همان سال در شهر لاهور سکنی گزید. سلطان جلال الدین اکبرشاه تیموری، از بزرگ ترین پادشاهان هند به بزرگی و عظمت و شرافت و فضایل سید پی برده و وی را از نزدیکان درگاه خود قرار داد، علامه شوشتری از ملازمین شاه و در بین یاران خاص شاه انگشت نما شده و ارج و قرب ویژه ای یافت. زمانی که قاضی القضاه دولت مرکزی از دنیا رفت سلطان وی را برای مقام قضاوت و افتا منصوب کرد ولی علامه شوشتری از قبول آن امتناع کرد؛ اما وقتی با اصرار سلطان مواجه شد، پیشنهاد وی را پیذیرفت، منوط بر این که در منازعات و اختلافات بر طبق اجتهاد و نظر خودش حکم کند، به شرط این که موافق با یکی از مذاهب چهارگانه باشد. بدین صورت قاضی نورالله شوشتری احترام و منزلت خود را در دربار سلطان پایدار ساخته و فقه مذاهب پنجگانه (شیعه، حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی) را تدریس می کرد. وی در میان اقوال آن چهار مذهب، آن قولی را که مطابق مذهب شیعۀ امامیه بود، ترجیح می داد. بعد از مدتی آوازه شهرت و فضایل قاضی نورالله شوشتری در آن سرزمین پیچید، به طوری که قلوب بسیاری از محصلین از اطراف و اکناف برای استفاده از دانش و علوم وی بدو متوجه شد، از این رو حسادت حاسدان بیش از پیش گردیده و کاروانی از فتنه و توطئه را به راه انداختند به طوری که به ریختن خون قاضی نورالله فتوا دادند. موقعی که سلطان به درخواست آنان توجهی نکرد، در کین وی بودند تا این که سلطان از دنیا رفت و پسرش، سلطان جهانگیر شاه تیموری، که فردی سست اراده و دهن بود، به جای وی نشست، افراد حسود فرصت را مغتنم شمرده، یکی از دانشجویان را برای رسیدن به امیان و اهداف خودشان به طور مخفیانه و به عنوان عامل نفوذی پیش قاضی روانه ساختند. او در اندک زمان توانست اطمینان و اعتماد قاضی را به دست آورده و از ندیمان و یاران نزدیک وی به حساب آید، به طوری که هیچ شک و شبهه ای از شیعه بودن دانشجو در دل قاضی شوشتری باقی نماند. دانشجوی نفوذی نسخه ای از کتاب «احقاق الحق» را نوشته و آن را پیش سلطان جهانگیر آورده و علمان قوم نیز نزد سلطان جمع شدند و آتش خشم سلطان را علیه قاضی نورالله شوشتری شعله ور ساختند تا این که سلطان دستور داد لباس های قاضی نورالله را کنده و او را در زیر سخت ترین شکنجه های جسمی مورد آزار و اذیت قرار دهند. شکنجه ها به حدی وحشیانه بود که در زیر ضربات تازیانۀ خاردار متعصبین جاهل، تمامی گوشت بدن شریفش متلاشی شد. در نقلی دیگر که از نظر سند قوی تر و صحیح تر است این چنین آمده است: بعد از شکنجه با شلاق خاردار، در ظرفی مسی یا آهنی آتشی برافروختندو بر سر شریف او قرار دادند تا مخّ او به جوش آمده و بدین ترتیب در سال ۱۰۱۹ هجری قمری به اجداد پاکش پیوست.[۱۵۳]
جای بس تعجب و افسوس است که سلام و درود بر اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله جرم و گناهی است که بخشیده نمی شود و کیفر و عقوبت آن مثله ای است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آن را منع و تحریم نموده اند، گرچه این مثله با حیوانات خطرناک و هار صورت پذیرد؛ ولی سبّ و دشنام دادن به حضرت علی علیه السلام نه جرم است و نه گناه.!!
عبیدالله بن موسی عبسی
عبیدالله بن موسی عبسی یکی از کسانی است که مورد خشم و غضب احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت قرار گرفته است. احمد بن حنبل در حالی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام و نواصب را توثیق کرده و از آنان روایت نقل می کند اما در مورد عبیدالله بن موسی عبسی به دلیل انتقاد از معاویه، روایت نقل نمی کند و دیگران را نیز به نقل نکردن روایت از وی توصیه می کند.
خطیب بغدادی شافعی به نقل از ابوزکریا (غلامِ احمد بن ابی خیثمه) می نویسد: در مسجد جامع رصافه بغداد که مولایم ابوخیثمه نمازهایش را در آنجا می خواند، نشسته بودم. یحیی بن معین نماز ظهرش را خوانده بود که فرستاده احمد بن حنبل وارد مسجد شد. یحیی بن معین نمازش را سریع خواند تا به پیام و سخن فرستاده احمد بن حنبل گوش کند. فرستاده احمد بن حنبل خطاب به یحیی بن معین گفت: احمد بن حنبل به تو سلام رسانده و می گوید: چرا از عبیدالله بن موسی زیاد روایت نقل می کنی؟ مگر ما از او نشنیدیم که نسبت به معاویه بدگویی می کرد؟ به همین خاطر من از او روایت نقل نمی کنم، تو هم نقل نکن.
غلامِ احمد بن ابی خیثمه می گوید: یحیی بن معین در جواب فرستاده احمد بن حنبل گفت: از طرف من به احمد بن حنبل سلام برسان و بگو: عبدالرزاق نیز پیش ما از عثمان بدگویی کرد، عثمان که از معاویه برتر است، پس چرا تو از عبدالرزاق روایت نقل می کنی؟ تو از عبدالرزاق روایت نقل نکن تا من هم از عبیدالله بن موسی روایت نقل نکنم.[۱۵۴]
حارث بن عبدالله اعور همدانی کوفی (متوفای ۶۵ هجری قمری)، احمد بن محمد بن سعید معروف به ابن عقده کوفی (متوفای ۳۳۲ هجری قمری)، اسماعیل بن ابان وراق کوفی ازدی (متوفای ۲۱۶ هجری قمری)، اسید بن زید بن نجیح جمال هاشمی کوفی، ثویر بن ابی فاخته هاشمی کوفی، جعفر بن سلیمان ضبعی (متوفای ۸۷ هجری قمری)، حارث بن حصیره ازدی کوفی، حسن بن صالح بن صالح بن حی (۱۰۰-۱۶۹ هجری قمری)، حسین بن حسن اشقر کوفی (متوفای ۲۰۸ هجری قمری)، حکم بن ظُهیر فزاری کوفی، حَکیم بن جُبیر اسدی کوفی، حُمران بن اعیَن کوفی، خالد بن مَخلَد قطوانی کوفی (متوفای ۲۱۳ هجری قمری)، عَبّاد بن یعقوب رواجنی کوفی (متوفای ۲۵۰ هجری قمری)، عبدالرزاق بن هَمّام بن نافع حِمیَری صنعانی(۱۲۶-۲۱۱ هجری قمری)، عبدالسلام بن صالح معروف به ابوصلت هروی، علی بن جعد (۱۳۴-۲۳۰ هجری قمری)[۱۵۵] و… به خاطر محبت اهل بیت علیهم السلام و داشتن بغض نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام، جرح و روایات آنان تضعیف شده است.
منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی
[۱]– «عاب السماعیلی علی البخاری تخریج حدیثه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۰، ص ۸۳، شرح حال مروان، ش۱۶۷٫
[۲]– احمد بن حنبل، المسند:ج۱، ص۶۳، مسند عثمان بن عفان، و ص ۹۵ و ۱۳۶، مسند علی بن ابی طالب و ج۲، ص۳۲۰، مسند ابوهریره و ج۳، ص۴۵۶، حدیث کعب بن مالک و ج۵، ص۱۲۵، حدیث عبدالرحمن بن اسود و ج۵، ص ۱۸۴ و ۱۸۷ حدیث زید بن ثابت.
[۳]– ضبط لمازه را عده ای به کسر لام و برخی به ضم لام ثبت کرده اند.
[۴]– «عن مطر بن حمران: کنّا عند أبی لبید، فقیل له: أتُحبّ علیّاً؟ فقال: (أ) أحبّ علیّاً و قد قتل من قومی فی غداه واحده ستّه ألاف». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۵۰، ص ۳۰۴ و ۳۰۶، شرح حال لمازه، ش ۵۸۵۳ و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۵، ص۴۳۳، شرح حال لکازه، ش ۵۵۹۹ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۸، ص ۴۱۰، شرح حال لمازه، ش۸۳۱٫
[۵]– «ألا أسبّ رجلاً قتل منّا خمسمائه و ألفین و الشمس هاهنا». محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۳، ص۶۱، حوادث ۳۶ هجری قمری، ما روی من کثره القتلی یوم الجمل وابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۸، ص۴۱۱، شرح حال لمازه، ش۸۳۱٫
[۶]– «کان شتّاماً… کان یشتم علی بن أبی طالب علیه السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۸، ص۴۱۰، شرح حال لمازه، ش۸۳۱٫
[۷]– ابن ماکولا، الإکمال فی رفع الإرتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الأسماء و الکنی و الأنساب: ج۴، ص ۱۷۴، باب زبار و زیار.
[۸]– «حرب بن اسماعیل کرمانی می گوید: سمعت احمد بن حنبل یقول: کان أبولبید صالح الحدیث و أثنی علیه ثناءً حسناً». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل: ج۷، ص۱۸۲، شرح حال لمازه، ش۱۰۳۳؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۵۳، ص ۲۳۴، شرح حال لمازه، ش ۵۹۷۰ و مزی، تهذیب الکمال فی أسماءالرجال: ج۱۵، ص۴۳۳، شرح حال لمازه، ش۵۵۹۹٫
[۹]– ابن سعد، الطبقات الکبری: ج۷، ص۲۱۳٫
[۱۰]– ابن حبان بستی شافعی، الثقات:ج۵، ص۳۴۵، باب اللام.
[۱۱]– ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج۳، ص ۴۱۹، شرح حال لمازه، ش۶۹۸۹٫
[۱۲]– ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج۴، ص ۵۶۵، شرح حال ابولبید، ش ۱۰۵۴۵٫
[۱۳]– ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان: ج۴، ص۵۹۲، من اسمه لقیط و لمازه، شرح حال لمازه، ش۶۸۳۰٫
[۱۴]– همو، تقریب التهذیب: ج۲، ص۱۳۸، حرف اللام، شرح حال لمازه، ش۵٫
[۱۵]– «و قد کنت استشکل توثیقهم الناصبی غالیاً و توهینهم الشیعه مطلقا و لا سیّما أنّ علیّاً ورود فی حقّه لا یحبّه إلّا مؤمن و لا یبغضه إلّا منافق، ثمّ ظهر لی فی الجواب عن ذلک أنّ البغض ها هنا مقیّد بسبب و هو کونه نصر النّبیّ صلّی الله علیه و آله، لأنّ من الطبع البشری بغض من وقعت منه إساءه فی حق المبغض و الحب بعکسه و ذلک ما یرجع إلی أمور الدنیا غالباً… فأکثر من یوصب بالنصب یکون مشهوراً بصدق اللهجه و التمسک بأمور الدیانه… أنّ الناصبه اعتقدوا أنّ علیّاً قتل عثمان أو کان أعان علیه، فکان بغضهم له دیانه بزعمهم، ثمّ انضاف إلی ذلک أنّ منهم من قُتلت أقاربُه فی حروب علی». همو، تهذیب التهذیب: ج۸، ص۴۱۱، شرح حال لمازه، ش ۸۳۱٫
[۱۶]– ترمذی،الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی:ج۳، ص۵۵۹، کتاب البیوع، باب ۳۴، ح۱۲۵۸؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج۲، ص ۸۰۳، کتاب الصدقات، باب الأمین یتجر فیه فیربح، ح۲۴۰۲؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج۳، ص۲۵۶، کتاب البیوع، باب فی الشرکه، ح۳۳۸۵ و احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص۴۴، مسند عمر بن خطاب و ج۳، ص ۱۶۰، مسند انس بن مالک و ج۴، ص۳۷۶، حدیث عروه بن أبی الجعد عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله.
[۱۷]– ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص۲۹۷ و سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج۱، ص۱۲۶-۱۳۴٫
[۱۸]– رَحَبی به فتح راء و حاء، منسوب به بنی رحبه، طائفه ای از حِمَیر. سمعانی شافعی، الأنساب:ج۳، ص۴۹، باب الراء والحاء.
[۱۹]– «لنا إمامنا (معاویه) و لکم إمامکم (علی علیه السلام). مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۶، شرح حال حریز بن عثمان، ش ۱۱۵۷ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۷، ص۸۱، شرح حال حریز بن عثمان، ش۳۵ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫
[۲۰]– «لا أحبّه لأنّه قتل من قومی یوم صفین جماعه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۷، ص۸۰، شرح حال حریز بن عثمان، ش۳۵٫
[۲۱]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۶، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ذهبی سلفی،میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص۴۷۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۷۹۲ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫
[۲۲]– «خرجت مع حریز بن عثمان و کنت زمیله، قسمعته یقع فی علیّ، فقلت: مهلاً یا أبا عثمان! ابن عمّ رسول الله صلّی الله علیه و آله و زوج إبنته. فقال: أسکت یا رأس الحمار لأضرب صدرک لألقیک من المل». ابن حبان بستی شافعی، المجروحین: ص۲۶۹، شرح حال حریز بن عثمان و سمعانی شافعی، الأنساب: ج۳، ص۵۰، باب الراء و الحاء.
[۲۳]– «عادت حریز بن عثمان من مصر إلی مکه، فجعل یسبّ علیاً و یلعنه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص ۲۳۶، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷، و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۲، ص۲۰۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫
[۲۴]– «اسماعیل بن عیاش قال: سمعتُ حریز بن عثمان قال: هذا الذی یرویه الناس عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال لعلیّ: أنت منّی بمنزله هارون من موسی، حقٌ و لکن أخطأ السامع. قلت: فما هو؟ فقال: إنّما هو: أنت منّی بمنزله قارون من موسی. قلت: عن من ترویه؟ قال: سمعت الولید بن عبدالملک یقوله و هو علی المنبر». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۶، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫
[۲۵]– «کیف أکتب عن رجل صلیّت معه الفجر سبع سنین، فکان لا یخرج من المسجد حتّی یلعن علیاً سبعین مرّه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۱۰، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫
[۲۶]– «أنّ حریزاً کان یشتم علیاً علی المنابر». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۷، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷٫
[۲۷]– «کان یلعن علی بن أبی طالب علیه السلام بالغداه سبعین مرّه و بالعشی سبعین مرّه، فقیل له فی ذلک، فقال: هو القاطع رؤؤس آبائی و أجدادی بالقوس… و کان علی بن عیاش یحکی رجوعه عنه و لیس ذلک بمحفوظ عنه». ابن حبان بستی شافعی، المجروحین: ص۲۶۸، شرح حال حریز بن عثمان و سمعانی شافعی، الأنساب:ج۳، ص۵۰، باب الراء و الحاء. «حریز بن عثمان… و کان ناصبیاً سبغض علیّاً علیه السلام و یسبّه کلّ یوم سبعین مرّه بکره و سبعین مرّه عشاء و حکی عنه التوبه من ذلک و لا یصحّ». ابن اثیر جزری شافعی، اللباب فی تهذیب الأنساب: ج۲، ص۱۹٫
[۲۸]– «أبو یافع (ابورافع) بن بنت یزید بن هارون قال: رأیت یزید بن هارون فی المنام، فقلت: ما فعل بک ربّک؟ قال: غفر لی و شفعنی و عاتبنی. فقلت له: أما قد غفر لک فقد علمتُ، ففیم عاتبک؟ قال: قال لی: یزید بن هارون! کتبتَ عن حریز بن عثمان؟ قال: قلت: یا ربّ! ما رأیت منه إلّا خیراً. قال: إنّه کان یشتم علی بن إبی طالب علیه السلام. ابن حبان بستی شافعی، المجروحین: ص۲۶۸، شرح حال حریز بن عثمان و سمعانی شافعی، الأنساب:ج۳، ص۵۰، باب الراء و الحاد و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۷، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷٫
[۲۹]– «أنّ حریز بن عثمان روی أنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله لمّا أراد أن یرکب بغلته جاء علی بن أبی طالب، فحل حزام البغله لیقع النّبیّ صلّی الله علیه و آله». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫
[۳۰]– «من کانت هذه حاله لایروی عنه». یحیی بن صالح و حاظی می گوید: «أملی علی حریز بن عثمان عن عبدالرحمن بن میسره عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله حدیثاً فی تنقیص علی بن أبی طالب لا یصلح ذکره، حدیث معقل منکر جداً لا یروی مثله من یتقی الله، قال الوحاظی: فلمّا حدّثنی بذلک قمت عنه و ترکته».همان.
[۳۱] – احمد بن حنبل با آگاهی از مواضع حریز بن عثمان با عبارات مختلف به توثیق وی پرداخته و می گوید: «حریز ثقهٌ ثقهٌ ثقهٌ». ذهبی سلفی، سر أعلام النبلاء:ج۷، ص۸۰، شرح حال حریز بن عثمان، ش۳۵٫ ابوداود می گوید: درباره حریز بن عثمان از احمد بن حنبل سؤال کردم، وی پاسخ داد: « ثقه ثقه ثقه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج۴، ص۲۳۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ذهبی سلفی، f! میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص۴۷۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۷۹۲ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش ۴۳۶ و در جای دیگر می گوید: «لیس بالشام أثبت من حریز إلّا أن یکون بحیر بن سعد». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل: ج۳، ص ۲۸۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۲۸۸ و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش ۱۱۵۷ و ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج۱۰، ص۱۲۳، حوادث و وفیات ۱۶۱-۱۷۰ هجری قمری، شرح حال حریز بن عثمان، ش۶۶ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش ۴۳۶ و هنگامی که از احمد بن حنبل درباره حریز و ابوبکر بن ابی مریم و صفوان سؤال می شود، در پاسخ می گوید: «لیس فیهم مثل حریز، لیس أثبت منه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫ احمد بن ابی یحیی به نقل از احمد بن حنبل می گوید: «حدیث حریز نحو ثلاثمائه و هو صحیح الحدیث إلّا أنّه یحمل علی علیّ علیه السلام». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش ۱۱۵۷ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫ یحیی بن معین نیز حریز بن عثمان را ثقه می داند. مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۷، ص ۸۱، شرح حال حریز بن عثمان، ش۳۵٫ معاذ بن معاذ می گوید: «لا أعلم أنّی رأیت شامیاً أفضل من حریز» و بنا به نقل دیگر می گوید: «لا أعلم أنّی رأیت بالشام أحداً أفضله علیه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج۴، ص۲۳۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۷، ص۸۱، شرح حال حریز بن عثمان، ش۳۵ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫ ابوحاتم رازی با حسن الحدیث دانستن حریز بن عثمان می گوید: «لا أعلم باشام أثبت منه… و هو ثقه متقن». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل:ج۳، ص۲۸۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۲۸۸٫ ابن عدی می گوید: «حریز بن الاثبات فی الشامیین و قد وثقه القطان». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۲، ص۲۰۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫ ذهبی سلفی در مورد حریز بن عثمان می گوید: «کان متقنا ثبتا». میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج۱، ص ۴۷۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۷۹۲ و در جای دیگر می گوید: «حریز بن عثمان… ثقه، له نحو مائتی حدیث و هو ناصبی». الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته: ج۱، ص۲۱۴، شرح حال حریز بن عثمان، ش۹۹۴/۱۵۶٫ ابن حجر عسقلانی شافعی با اعتراف به ناصبی بودن حریز بن عثمان به توثیق وی پرداخته و می گوید: «ثقه ثبت». تقریب التهذیب:ج۱، ص۱۵۹، شرح حال حریز بن عثمان، ش۲۱۴، ابن مدینی می گوید:«لم یزل من أدرکناه من أصحابنا یوثقونه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج۴، ص۲۳۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش ۴۳۶٫ دحیم می گوید: «حمصی جیّد الاسناد صحیح الحدیث» و در جای دیگر می گوید: «ثقه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۵، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫ مفضل بن غسان می گوید: «ثبت» و در جای دیگر می گوید: «یقال فی حریز مع تثبته أنّه کان سفیانیاً». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص ۲۳۶، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش۴۳۶٫ عجلی درباره حریز می گوید: «شامی ثقه و کان یحمل علی علیّ». تاریخ الثقات: ص۱۱۲، شرح حال حریز بن عثمان، ش۲۶۷، عمرو بن علی می گوید: «کان ینتقص علیاً و ینال منه و کان حافظاً لحدیثه» و در جای دیگر می گوید:«ثبتّ شدید التحامل علی علیّ». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۶، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۲، ص۲۰۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش ۴۳۶٫ ابوبکر بغدادی صاحب «تاریخ الحمصیین» درباره حریز بن عثمان می گوید:«لک یکن له کتاب، إنّما کان یحفظ، لا یختلف فیه، ثبت فی الحدیث. مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص۲۳۴، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۵۷٫
[۳۲]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۲، ص۲۶۶، کتاب بدء الخلق، باب مناقب قریش و ج۲، ص۲۷۱، کتاب بدء الخلق، باب صفه النّبیّ صلّی الله علیه و آله؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج۴، ص۵۸۰، کتاب الزهد، ح۲۳۵۹؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج۱، ص۳۰، کتاب الطهاره، باب صفه وضوء النّبیّ صلّی الله علیه و آله، ح۱۲۱ و ۱۲۲ و ج۱، ص۱۱۴، کتاب الصلاه، باب فی وقت العشاء الآخره، ح ۴۲۱ و ج۱، ص ۱۲۱ و ۱۲۲، کتاب الصلاه، باب فی من نام عن الصلاه، باب فی من نام عن الصلاه أو نسیها، ح ۴۴۵ و ۴۴۶ و ج۳، ص۲۷۸، کتاب الابیوع، باب فی منع الماء، ح۳۴۷۷ و ج۴، ص۲۰۰، کتاب السنه، باب فی لزوم السنه، ح ۴۶۰۴؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج۱، ص۱۵۱، کتاب الطهاره، باب ما جاء فی مسح الأذنین، ح۴۴۲ و ج۱، ص۱۵۶، کتاب الطهاره، باب ما جاء فی غسل القدمین، ح۴۵۷ و ج۱، ص۵۱۲، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی ثواب من أصیب بولده، ح۱۶۰۴ و ج۲، ص۹۰۳، کتاب الوصایا، باب النهی عن الإمساک فی الحیاه و التبذیر عند الموت، ح ۲۷۰۷؛ احمد بن حنبل، المسند: ج۴، ص۹۱، حدیث ذی مخمر حبشی و ص۹۹، حدیث معاویه بن ابی سفیان و ص۱۰۵، حدیث حابس بن سعد طائی و ص۱۰۶، حدیث واثله بن اسقع و ص ۱۳۰، حدیث مقدام بن معدیکرب و ص ۱۳۳ و ۱۳۴، حدیث ابوریحانه و ص ۱۸۸ و ۱۹۰، حدیث عبدالله بن بسر و ص ۳۸۵، حدیث عمرو بن عنبسه و ج۵، ص۲۳۷،حدیث معاذ بن جبل و ص ۲۵۷، حدیث ابوامامه باهلی و ص۲۸۰، حدیث ثوبان و ص۳۸۴، احادیث رجال من اصحاب النّبیّ صلّی الله علیه و آله ، و…
[۳۳]– «روایات المبتدعه و أصحاب الأهواء و هی عند أکثر أهل الحدیث مقبوله إذا کانوا فیها صادقین… أخرج البخاری فی صحیحه عن محمد بن زیاد و حریز بن عثمان و هما مشهوران بالنصب». ابن اثیر جزری شافعی، جامع الأصول:ج۱، ص۱۷۲، النوع العاشر و هو الخامس من المختلف فیه.
[۳۴]– «والله لاأدری کیف یکون ثبتاً من کان شدید التحامل علی أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام، نعوذ بک اللهم من المجازفه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۵، ص۵۷۴، پاورقی ۸، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۷۵٫
[۳۵]– «و قال الذهبی فی المیزان: کان متقناً ثبتاً لکنّه مبتدع، و قال فی الکاشف: ثقه و هو ناصبی، و قال فی المغنی: ثبت لکنّه ناصبی، و قال فی الدیوان: ثقه لکنّه ناصبی مبغض. قال أفقر العباد أبومحمد بشار بن عواد محقق هذا الکتاب: لانقبل هذا الکلام من شیخ النقاد أبی عبدالله الذهبی، إذ کیف یکون الناصبی ثقه؟ و کیف یکون المبغض ثقه؟ فهل النصب و بغض أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب بدعه صغری أم کبری؟ و الذهبی نفسه یقول فی المیزان:ج۱، ص۶، فی وصف البدعه الکبری: الرفض الکامل و الغلو فیه و الحطّ علی أبی بکر و عمر و الدعاء إلی ذلک، فهذا النوع لا یحتجّ لهم و لا کرامه. أَوَ لیس الحطّ علی علیّ و النصب من هذا القبیل؟ و قد ثبت من نقل الثقات أنّ هذا الرجل کان یبغض علیّاً و عندی أنّ حریز بن عثمان لا یحتجّ به و مثله الذی یحطّ علی الشیخین». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۵، ص۵۷۹، پاورقی۲، شرح حال حریز بن عثمان، ش۱۱۷۵٫
[۳۶]– «کان شدید المیل إلی مذهب أهل دمشق فی المیل علی علیّ». ابن حجر عسقلانی شافعی،تهذیب التهذیب: ج۱، ص۱۵۹، شرح حال ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، ش۳۳۲٫
[۳۷]– «إجتمع علی بابه أصحاب الحدیث، فأخرجت جاریه له فروجه لتذبحها، فلم تجد من یذبحها، فقال (فقالت):
سبحان الله! فروجه لا یوجد من یذبحها و علیّ یذبح فی ضحوه نیفاً و عشرین ألف مسلم».همان.
[۳۸]– «یقول عبدالعزیز الغماری: أوّل من أظهر هذه الزیاده و هی إنّ الشیعی الثقه لا یقبل حدیثه المؤید لمذهبه و إدخلها فی تقیید حدیث الشیعی أبوإسحاق الجوزجانی و هو ناصبی مشهور، له صولات و جولات و تهجّمات شانئه فی الدح فی الأئمه الذین و صفوا بالتشیع، حتّی دعاه ذلک إلی الکلام فی أهل الکوفه کافه و أخذ الحذر منهم و من روایاتهم و هذا معروف عنه، مشهور له، حتّی نصّوا علی عدم الالتفات إلی طعنه فی الرجال الکوفیین أو من کان علی مذهبهم فی التشیع». بیان نکث الناکث: ص۵۴٫ «و یقول أحمد الغماری: أمّا اشتراط کونه روی ما لا یؤیّد بدعتّه، فهو من دسائس النواصب التی دسّوها بین أهل الحدیث، لیتوصّلوا بها إلی إبطال کلّ ما ورد فی فضل علی علیه السلام و ذلک أنّهم جعلوا أیه تشیّع الراوی و علامه بدعته هو روایته فضائل علی علیه السلام کما ستعرفه، ثمّ قرّروا إنّ کلّ ما یرویه المبتدع ممّا فیه تأیید لبدعته فهو مردود و لو کان من الثقات و الذی فیه تأیید التشیّع فی نظرهم هو فضل علی و تفضیله، فینتج من هذا أن لا یصحّ فی فضله حدیث، کما صرّح به بعض من رفع جلباب الحیاء عن وجهه من غلاه النواصب کابن تیمیّه و أضرابه. فتح الملک العلی: ص۲۱۷٫
[۳۹]– «و هو من السلف الطالح و هو أحمد المنحرفین عن الحق و یرمی الناس بالانحراف، قبّحه الله و هو سبّاب شتّام. للصحابه الخیار البرره و میّال للمجرمین». العتب الجمیل علی أهل الجرح و التعدیل: ص۱۲۲، تحقیق و تعلیق حسن سقاف، ص۱۲۲٫
[۴۰]– «کان أحمد بن حنبل یکاتبه و یکرمه إکراماً شدیداً» و «قال ابن عدی: کان یسکن دمشق و کان أحمد یکاتبه، فیتقوی بکتابه و یقرؤه علی المنبر». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱، ص۱۵۹، شرح حال ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، ش۳۳۲٫
[۴۱]– «قال الحاکم النیسابوری: محمد بن زیاد الالهانی و حریز بن عثمان من أهل البدع ممن اشتهر منهما النصب». سلیمان بن خلف باجی، التعدیل و التجریح لمن خرج عنه البخاری فی الجامع الصحیح: ج۲، ص ۶۸۹، شرح حال محمد بن زیاد ش ۴۸۸٫ «قول الحاکم الشیعی: أخرج البخاری فی الصحیح لمحمد بن زیاد و حریز بن عثمان و هما ممن قد اشتهر عنهم النصب». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۳، ص۵۵۱، شرح حال محمد بن زیاد، ش۷۵۴۴٫
[۴۲]– «بلی غالب الشامیین فیهم توقف عن أمیرالمؤمنین علیّ علیه السلام من یوم صفین و یَرون أنّهم و سلفهم أولی الطائفتین بالحق». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۳، ص۵۵۱ – ۵۵۲، شرح حال محمد بن زیاد، ش۷۵۴۴٫
[۴۳]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۶، ص۲۸۲، شرح حال محمد بن زیاد، ش۵۸۱۱ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص۱۵۰، شرح حال محمد بن زیاد الهانی حمصی، ش۲۵۲ و تقریب التهذیب: ج۲، ص۱۶۲، شرح حال محمد بن زیاد، ش۲۲۵٫
[۴۴]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۲، ص۴۵، کتاب الوکاله، ما جاء فی الحرث و المزارعه، باب ما یحذر من عواقب الإشتغال بآله الزرع أو مجاوزه الحد الذی أمر به؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج۴، ص۶۲۶، کتاب صفه القیامه، ح۲۴۳۷؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج۲، ص۱۴۳۳، کتاب الزهد، باب صفه أمه محمد، ح۴۲۸۶ و احمد بن حنبل، المسند:ج۲، ص۱۹۶، مسند عبدالله بن عمر بن عاص و ج۴، ص۲۰۰، حدیث ابی عتبه و ج۵، ص۲۶۷، حدیث ابوامامه و ج۶، ص۹۳، حدیث عایشه.
[۴۵]– و من شعره فی مصرع علی علیه السلام:
یا ضربهً من تقیٍ ما أراد بها إلّا لیَبلُغَ من ذی العرش رضواناً
إنّی لأذکُره حیناً فأحسِبُه أوفی البریه عندالله میزاناً
أکرِم بقومٍ بطونُ الطیرِ قبرهم لم یخلِطوا دینهم بغیاً و عدواناً
فبلغ شعره عبدالملک بن مروان، لأدرکته حمیّهٌ لقرابته من علی علیه السلام، فنذر دمَه و وضع علیه العیون». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۴، ص۲۱۴-۲۱۶، شرح حال عمران بن حطان، ش۸۶٫
[۴۶]– «مصری تابعی ثقه». عجلی، تاریخ الثقات: ص۳۷۳، باب عمران، شرح حال عمران بن حطان، ش۱۳۰۰٫
[۴۷]– ابن حبان بستی شافعی، الثقات: ج۵، ص۲۲۲٫
[۴۸]– لیس فی أهل الأهواء أصحّ حدیثاً من الخوارج». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۴، ص۲۱۴، شرح حال عمران بن حطان، ش۸۶٫
[۴۹]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۴، ص۳۱، کتاب اللباس، باب لبس الحریر و افتراشه للرجال و قدر ما یجوز منه و ج۴، ص۴۴، کتاب اللباس، باب نقض الصور؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج۴، ص۷۲، کتاب اللباس، باب فی الصلیب فی الثوب، ح ۴۱۵۱؛ نسائی، سنن النسائی:ج۸، ص۲۰۱، کتاب الزینه، باب التشدید فی لبس الحریر و أنّ من لبسه فی الدنیا لم یلبسه فی الآخره و احمد بن حنبل، المسند: ج۶، ص۵۲، ۷۵، ۲۳۷ و ۲۵۲، حدیث عائشه.
[۵۰]– «أخرج البخاری حدیث عمران بن حطان… و عمران متروک لسوء اعتقاده و خبث رأیه». ابن حجر عسقلانی شافعی، الإصابه فی تمییز الصحابه: ج۳، ص۱۸۰، شرح حال عمران بن حطان، ش۶۸۷۵٫
[۵۱]– «عمران کان أحد الخوارج من العقدیه بل هو رئیسهم و شاعرهم و هو الذی مدح ابن ملجم قاتل علیّ بالأبیات المشهوره و إنّما أخرج له البخاری علی قاعدته فی تخریج أحادیث المبتدع إذا کان صادق اللهجه متدیناً و قد قیل إنّ عمران تاب من بدعته و هو بعید». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری:ج۱۰، ص۳۰۲، کتاب اللباس، باب لبس الحریر للرجال. «صدوق إلّا أنّه کان علی مذهب الخوارج و یقال رجع عن ذلک». همو، تقریب التهذیب: ج۲، ص۸۳، شرح حال عمران بن حطان، ش۷۲۲٫ «الخارجی… فإنّ عمران صدوق فی نفسه». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۳، ص۲۳۵؛ شرح حال عمران بن حطان، ش۶۲۷۷٫
[۵۲]– «و من أین کان له صدق اللهجه و قد أفحش فی الکذب فی مدحه ابن ملجم اللعین و المتدیّن کیف یفرح بقتل مثل علی بن أبی طالب علیه السلام حتّی یمدح قاتله». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج۲۲، ص۱۳، کتاب اللباس، باب لبس الحریر و افتراشه للرجال و قدر ما یجوز منه، ح۵۳٫
[۵۳]– احمد بن حنبل می گوید: «ثقه و کان یحمل علی علیّ». ابن معین می گوید: «ثقه من خیار المسلمین، لا یطعن فی حدیثه». ابوحاتم می گوید: «ثقه». ابن خراش می گوید: «کان ثقه و کان عثمانیّاً یبغض علیّاً». ابن عدی می گوید: «ما بأحادیثه بأس أن شاء الله». ابوزرعه می گوید: «ثقه». عجلی می گوید: «ثقه و کان یحمل علی علیّ». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۵، ص۲۲۴، شرح حال عبدالله بن شقیق، ش ۴۴۵٫
[۵۴]– بخاری، الادب المفرد: ص۴۹، ح۱۸۶، باب قصاص العبد و ص۷۹، ح۳۴۴، باب یحثی فی وجوه المداحین و ص۲۷۷، ح۱۳۴۵، باب فضول الکلام؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: ج۱، ص۷۴، کتاب الایمان، باب فی قوله نور أنی أراه و ج۱، ص۱۱۱، کتاب الطهاره، باب کراهه غمس المتوضیء و غیره یده المشکوک نجاستها فی الاناء قبل غسلها ثلاثا و ج۱، ص۲۲۱، کتاب الصلاه، باب ما یستعاذ منه فی الصلاه و ج۱، ص۲۷۲، کتاب الصلاه، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر و ج۱، ص۲۷۶، کتاب الصلاه، باب استحباب صلاه الضحی و ج۱، ص ۲۸۰ و ۲۸۱، کتاب الصلاه، باب جواز النافله قائما و قاعدا و ج۱، ص۲۸۸ و ۲۸۹، کتاب الصلاه، باب صلاه اللیل مثنی و ج۲، ص۴۸۲، کتاب الصیام، باب صیام النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی غیر رمضان و ج۲، ص۵۳۹، کتاب الحج،باب جواز التمتع و ج۴، ص۹۱، کتاب الفضائل، باب من فضائل موسی و ج۴، ص۱۶۴، کتاب الفضائل، باب فضل الصحابه ثمّ الذین یلونهم ثمّ الذین یلونهم و ج۴، ص۳۰۳، کتاب الجنه و صفه نعیمها و أهلها، باب عرض معقد المیت من الجنه؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج۱، ص۳۵۳ و ۳۵۵، ابواب الصلاه، باب ما جاء فی الجمع بین الصلاتین، ح۱۸۷ و ج۲، ص۲۱۳، ابواب الصلاه، ما جاء فی الرجل یتطوع جالسا، ح۳۷۵ و ج۲، ص۲۹۱، ابواب الصلاه، f ح ۴۲۶ و ج۲، ص۲۹۹ و ۳۰۰، ابواب الصلاه، ما جاء فی الرکعتین بعد العشاء، ح ۴۳۶ و ج۲، ص۴۹۶، ابواب الصلاه، فی کراهیه الصلاه فی لحف النساء، ح۶۰۰ و ج۳، ص۱۳۹، کتاب الصوم، ما جاء فی سرد الصوم، ح ۷۶۸ و ج۴، ص۵۰۷، کتاب الفتن، ما جاء فی الدجال، ح ۲۲۳۴ و ج۴، ص۶۲۶، کتاب صفه القیامه، ح ۲۴۳۸ و ج۵، ص۱۴، کتاب الایمان، ما جاء فی ترک الصلاه، ح ۲۶۲۲ و ج۵، ص۱۹۰، کتاب القراءات، باب من سوره الواقعه، ح ۲۹۳۸ و ج۵، ص۲۴۳، کتاب تفسیر القرآن، باب من سوره النساء، ح ۳۰۳۵ و ج۵، ص۲۵۱، کتاب تفسیر القرآن، باب من سوره المائده، ح۳۰۴۶ و ج۵، ص۳۹۶، کتاب تفسیر القرآن، باب من سوره النجم، ح ۳۲۸۲ و ج۵، ص۶۰۷، کتاب المناقب، باب مناقب ابی بکر، ح ۳۶۵۷؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج۱، ص۱۰۱، کتاب الطهاره، باب الصلاه فی شعر النساء، ح۳۶۷ و ج۱، ص۱۷۴، کتاب الصلاه، باب الصلاه فی شعر النساء، ح ۶۲۵ و ج۱، ص۲۵۱، کتاب الصلاه، باب فی صلاه القاعد، ح ۹۵۵ و ۹۵۶ و ج۲، ص۱۸، کتاب الصلاه، باب تفریع أبواب التطوع و رکعات السنه، ح ۱۲۵۱ و ج۲، ص ۲۸، کتاب الصلاه، باب صلاه الضحی،ح ۱۲۹۲ و ج۲، ص۶۲، کتاب الصلاه، باب کم الوتر، ح ۱۴۲۱ و ج۴، ص۳۵، کتاب الحروف و القراءات، ح ۳۹۹۱ و ج۴، ص۲۴۱، کتاب السنه، باب فی الدجال، ح ۴۷۵۶ و ج۴، ص۲۹۹، کتاب الأدب، باب فی العده، ح ۴۹۹۶؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج ۱، ص۳۸، ح ۱۰۲ و ص ج ۱، ص۳۶۳، ح ۱۱۵۰ و ج۱، ص۳۶۶، ح ۱۱۵۸ و ج۱، ص۳۶۸، ح۱۱۶۴ و ج۱، ص۳۸۸، ح ۱۲۲۸ و ج۲، ص ۱۴۴۳و ۱۴۴۴، ح ۴۳۱۶؛ نسائی، سنن النسائی: ج۳، ص۱۷۴، کتاب صلاه الخوف و ج۳، ص۲۱۹ و ۲۲۰، کتاب قیام اللیل و تطوع النهار، باب کیف یفعل إذا افتتح الصلاه قائما و ذکر اختلاف الناقلین عن عائشه فی ذلک و ج۳، ص۲۳۳، کیف صلاه اللیل، باب کم الوتر و ج۴، ص۱۵۲، کتاب الصیام، التقدم قبل شهر رمضان، ذکر اختلاف الفاظ الناقلین لخبر عائشه فیه و ج۴، ص۱۹۹، کتاب الصیام، صوم النّبیّ صلّی الله علیه و آله و ج۸، ص۱۳۲، کتاب الزینه، الترجل غبا و ج۸، ص۲۱۷، کتاب الزینه، اللحف و ج۸، ص۲۷۸، کتاب الاستعاذه من عذاب جهنم و احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص۶۱، مسند عثمان بن عفان و ج۱، ص۹۷، مسند علی بن أبی طالب و ج۱، ص۱۹۵، مسند ابوعبیده بن الجراح و ج۱، ص۲۴۹، ۲۵۱، ۳۵۱ و ۳۶۰، مسند عبدالله بن عباس و ج۲، ص۳۸، ۴۰، ۵۸، ۷۱،۷۶، ۷۹، ۸۱ و ۱۰۰، مسند عبدالله بن عمر و ج۲، ص۲۲۸ ، ۲۹۸، ۳۲۴، ۳۶۹، ۴۱۰، ۴۵۵، ۴۷۹، ۵۰۸ و ۵۲۲، مسند ابوهریره و ج۳، ص۴۶۹ و ۴۷۰، حدیث عبدالله بن ابی الجدعاء و ج۴، ص۶۶، حدیث بعض أصحاب النّبیّ وج۴، ص۱۰۹، حدیث عبدالله بن حواله و ج۴، ص ۳۳۸، حدیث محجن بن الادرع و ج۵، ص۳۳، حدیث مره البهزی و ج۵، ص۷۷، حدیث رجل و ج۵، ص۱۴۷، ۱۵۷، ۱۷۱ و ۱۷۵، حدیث أبی ذر و ج۵، ص۳۶۶، ۳۷۹، و ج۶، ص۳۰، ۳۱، ۶۲، ۶۴، ۹۸، ۱۰۰، ۱۱۲، ۱۱۳، ۱۳۹، ۱۵۷، ۱۶۶، ۱۷۱، ۱۷۵، ۲۰۴، ۲۱۳، ۲۱۶، ۲۱۸، ۲۲۷، ۲۲۸، ۲۳۶، ۲۳۹، ۲۴۱، ۲۴۶، ۲۶۲ و ۲۶۵ حدیث عایشه.
[۵۵]– «جاور المسجد أربعین سنه، لم یر فی جمعه و لا جماعه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱، ص ۲۶۶، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش۵۵۹٫
[۵۶]– «ترکه زائده لمذهبه» و «عن جریر: کتبت عنه ثمّ ترکته» و «قال ابن عیینه: کان بیهسیاً، فلم أذهب إلیه و لم أقربه». بن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱، ص۲۶۷، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش۵۵۹٫
[۵۷]– «قال أحمد: ثقه»، «عن ابن معین: ثقه مأمون» و «قال البخاری: أما فی الحدیث فلم یکن به بأس». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش۵۵۹ و ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقدالرجال: ج۱، ص۲۳۳، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش۸۹۲٫
[۵۸]– مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: ج۳، ص۳۴، کتاب البیوع، باب الأمر بقتل الکلاب و ج۴، ص ۳۵۱، کتاب الزهد و ارقائق، باب من أشرک فی عمله غیرالله؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج۳، ص۳۳۱، کتاب الاشربه، باب فی الاوعیه، ح۳۶۹۷؛ نسائی، سنن النسائی: ج۸، ص۱۶۶، کتاب الزینه، خاتم الذهب و ج۸، ص۳۰۲، کتاب الاشربه، النهی عن نبیذ الجعه و هو شراب یتخذ من الشعیر و احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص۳۵، مسند عمر بن الخطاب و ج۱، ص۱۱۹ و ۱۳۸، مسند علی بن أبی طالب علیه السلام.
[۵۹]– «کان زیاد بن جبیر یقع فی الحسن و الحسین علیهم السلام، فقلت له: یا أبا محمد! إنّ أبا سعید حدّثنی عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال: الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۳، ص۳۰۹، شرح حال زیاد بن جبیر بن حیه، ش۶۵۸٫
[۶۰]– همان.
[۶۱]– بخاری،الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص۲۹۶، کتاب الحج، باب نحر الإبل مقیده ج۱، ص ۳۴۰، کتاب الصوم، باب الصوم یوم النحر و ج۴، ص۱۶۰، کتاب الأیمان و النذور، باب من نذر أن یصوم أیّاماً فوافق النحر و الفطر؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: ج۲، ص۴۷۴، کتاب الصوم، باب النهی عن صوم یوم الفطر و یوم الأضحی و ج۲، ص۵۸۱، کتاب الحج، باب نحر البدن قیاماً مقیده؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی:ج۳، ص۳۴۹، أبواب الجنائز، باب ما جاء فی الصلاه علی الأطفال، ح۱۰۳۱؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج۲، ص۱۳۰، کتاب الزکاه، باب المرأه تنصدق من بیت زوجها، ح ۱۶۸۶ و ج۲، ص۱۴۹، کتاب الحج، باب کیف تنحر البدن، ح۱۷۶۸ و ج۳، ص۲۰۵، کتاب الجنائز، باب المشی أمام الجنازه، ح ۳۱۸۰؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج۱، ص۴۷۵، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی شهود الجنائز، ح ۱۴۸۱ و ج۱، ص۴۸۳، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی الصلاه علی الطفل، ح۱۵۲۵، نسائی، سنن النسائی: ج۴، ص۵۵، کتاب الجنائز، باب مکان الراکب من الجنازه و ج۴، ص۵۶، کتاب الجنائز، مکان الماشی من الجنازه و ج۴، ص۵۸، کتاب الجنائز، باب الصلاه علی الأطفال و احمد بن حنبل، السمند:ج۲، ص۳۲، ۶۰، ۸۶، ۱۳۸ و ۱۳۹، مسند عبدالله بن عمر و ج۴، ص۲۴۷، ۲۴۸، ۲۴۹ و ۲۵۲، حدیث المغیره بن شعبه.
[۶۲]– «سیّ ء المذهب، کان منحرفاً عن أهل بیت النّبیّ صلّی الله علیه و آله». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۳، ص۳۲۸، شرح حال زیاد بن علاقه، ش۶۹۳٫
[۶۳]– ابو خیثمه می گوید: «أتیته فإذا هو یحمل علی علیّ فلم أعد إلیه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: جج۲، ص۳۳۷، شرح حال حصین بن نمیر، ش۶۸۲٫
[۶۴]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۴، ص۱۳۱، کتاب بدء الخلق و ج۷، ص۲۶، کتاب الطلب و ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: احادیث ۲۳۴۹ و ۲۵۷۹، ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی، ج ص، احادیث ۲۱۹۱ و ۲۵۳۱ و نسائی، ج۳، ص۲۴۴٫
[۶۵]– عجلی پس از تویثق عبدالله بن زید می گوید: «و کان یحمل علی علیّ و لم یرو عنه شیئاً». تاریخ الثقات: ص۲۵۷، باب عبدالله، شرح حال عبدالله بن زید، ش ۸۱۳؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۰، ص۱۵۸، شرح حال عبدالله بن زید، ش۳۲۶۶ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۵، ص۱۹۸، شرح حال عبدالله بن زید، ش۳۸۸٫
[۶۶]– احمد بن حنبل، المسند:ج۴، ص۱۲۳ و ۱۲۴، حدیث شداد بن اوس و ج۵، ص۲۸۱، حدیث ثوبان.
[۶۷]– «قال أبوحاتم الرازی: قیل لسفیان الثوری: ما لک لم تسمع من نعیم بن أبی هند؟ قال: کان یتناول علیّاً علیه السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۱۰، ص۴۱۸، شرح حال نعیم بن ابی هند، ش۸۴۶ و ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۴، ص۲۷۱، شرح حال نعیم بن ابی هند، ش۹۱۱۲٫
[۶۸]– احمد بن حنبل، المسند:ج۵، ص۱۲، حدیث سمره بن جندب و ج۵، ص۴۰۷، حدیث حذیفه بن یمان و ج۶، ص۱۵۹، حدیث عایشه.
[۶۹]– «ذکر ابن عائشه أنّه کان ینشد بنی مروان الاشعار التی هجی بها المصطفی صلّی الله علیه و آله ». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۳، ص۸۴، شرح حال خالد بن سلمه، ش۱۸۱٫
[۷۰]– «کان الفأفأ رأساً فی المرجئه و کان یبغض علیّاً».مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۵، ص۳۶۳، شرح حال خالد بن سلمه، ش ۱۶۰۱؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۷۴، شرح حال خالد بن سلمه، ش۱۶۹ و میزان الأعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص۶۳۱، شرح حال خالد بن سمله، ش۲۴۲۶ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۳، ص۸۳، شر ح حال خالد بن سمله، ش۲۴۲۶ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۳، ص۸۳، شرح حال خالد بن سلمه، ش۱۸۱٫
[۷۱]– همان.
[۷۲]– احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص۱۹۹، حدیث زید بن خارجه و ج۵، ص۲۹۲، حدیث خالد بن عرفطه و ج۶، ص۷۰، ۹۳، ۱۵۳ و ۲۷۸، حدیث عایشه.
[۷۳]– «تابعی حسن الحدیث لکنّه ناصبی ینال من علی علیه السلام». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج۱، ص۱۷۳، شرح حال ازهر بن عبدالله، ش۶۹۹ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۷۹، شرح حال ازهر بن عبدالله بن جمیع، ش۳۸۵٫
[۷۴]– «قال ابن الجارود فی کتاب الضعفاء: کان یسبّ علیاً». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۷۹، شرح حال ازهر بن عبدالله بن جمیع، ش۳۸۵٫
[۷۵]– احمد بن حنبل، المسند: ج۴، ص۱۰۲، حدیث معاویه بن أبی سفیان و ج۴، ص۱۸۸، حدیث عبدالله بن بسر مازنی.
[۷۶]– «کان ناصبیاً» و «سمعه غیر واحد ینال من علی و سمعته أنا ینال من الحسن بن علی علیهما السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان: ج۵، ص۶۷، شرح حال محمد بن احمد قرطبی، ش۷۰۳۷ (۷۱۸۷).
[۷۷]– «کان المغیره ینال فی خطبه من علیّ و أقام خطباء ینالون منه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۳، ص۳۱، شرح حال مغیره، ش۷ و احمد بن حنبل، المسند:ج۱، ص۱۸۸، مسند سعید بن زید و ج۴، ص۳۶۹، حدیث زید بن أرقم.
[۷۸]– احمد بن حنبل، المسند:ج۱، ص۶۷، مسند عثمان بن عفان و ج۴، ص۲۴۴ -۲۵۵، حدیث مغیره بن شعبه.
[۷۹]– «قالوا: کان یحمل علی علی و المشهور عنه أنّه کان یقدم عثمان و لذلک تجنب کثیر من قدماء الکوفیین الروایه عنه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۴۷، شرح حال قیس بن ابی حازم، ش ۶۹۱ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۴، ج۴، ص۱۹۹، شرح حال قیس بن ابی حازم، ش۸۱٫
[۸۰]– احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص۷،۹، ۱۳ مسند ابوبکر و ج۱، ص ۱۷۴، مسند سعد بن ابی وقاص و ج۲، ص ۴۷۵، مسند أبوهریره و ج۳، ص۴۲۶، حدیث ابی حازم و ج۴، ص۱۱۸ و ۱۱۹، بقیه حدیث ابی مسعود بدری و ج۴، ص۱۵۰ و ۱۵۱، حدیث عقبه بن عامر و ج۴، ص۱۹۲ و ۱۹۳، حدیث عدی بن عمیره و ج۴، ص۲۰۳، حدیث عمر و بن عاص و ج۴، ص۲۲۹ و ۲۳۰، حدیث مستورد بن شداد و ج۴، ص۲۴۸، ۲۵۰، ۲۵۳ و ۲۵۴، حدیث مغیره بن شعبه و ج۴، ص۳۴۹، حدیث صنابحی و ج۴، ص۳۶۰، ۳۶۳ و ۳۶۵، حدیث جریر بن عبدالله و ج۵، ص۱۱۰، حدیث خباب بن الارت و ج۵، ص۲۷۳، حدیث ابی مسعود انصاری و ج۵، ص۲۹۴، حدیث ابی شهم و ج۶، ص۹۷ و ۲۱۴، حدیث عائشه.
[۸۱]– «سمعت یحیی بن معین قال: خالد بن عبدالله القسری کان والیاً لبنی أمیه و کان رجل سوء و کان یقع فی علی بن أبی طالب علیه السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۸۸، شرح حال خالد بن عبدالله، ش ۱۸۹؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۵، ص۳۸۱، شرح حال خالد عبدالله، ش۱۶۰۹ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۵، ص۴۲۹، شرح حال خالد بن عبدالله، ش۱۹۱٫
[۸۲]– ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج۱۵، ص۲۵۶٫
[۸۳]– عن أبی بکر بن عبدالله الأصبهانی قال: کان دعی لبنی أمیه یقال له خالد بن عبدالله، لا یزال یشتم علیّاً علیه السلام، فلمّا کان یوم جمعه و هو یخطب الناس قال: والله! کان رسول الله لیستعمله و إنّه لیعلم ما هو! و لکنّه ختنه، و قد نعس سعید بن المسیب، ففتح عینیه، ثمّ قال: و یحکم! ما قال هذاالخبیث! رأیت القبر النصدع و سول الله صلّی الله علیه و آله یقول: کذبت یا عدوّ الله!». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه:ج۱۳، ص۲۲۱-۲۲، القول فی أسلام أبی بکر و علی و خصائص کل منهما.
[۸۴]– «اللهم العن علی بن أبی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، صهر رسول الله صلّی الله علیه و آله علی ابنته و أبا الحسن و الحسین». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه:ج۴، ص۵۷٫
[۸۵]– «خالد الذی یهدم المساجد و یبنی البیع و الکنائس و یولی المجوس علی المسلمین و ینکح أهل الذمه المسلمات». طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۴، ص۱۷۶، حوادث ۱۱۹ هجری قمری و ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ: ج۳، ص۳۶۰، حوادث ۱۱۹ هجری قمری، ذکر خبر الخوارج هذه السنه.
[۸۶]– «لمّا أخذ خالد بن عبدالله سعیدَ بن جبیر و طلق ابن حبیب خطب، فقال: کأنّکم أنکرتم ما صنعتُ، و الله! لو کتب إلَیَّ أمیرالمؤمنین لنقضتها حجراً حجراً، یعنی الکعبه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۵، ص۴۲۹، شرح حال خالد بن عبدالله، ش۱۹۱٫
[۸۷]– «سمعت خالد بن عبدالله یقول علی منبر مکه و هو یخطب: أیها الناس! أیّهما أعظم؟ أخلیفه الرجل علی أهله أم رسوله إلیهم؟ والله لو لم تعلموا فضل الخلیفه ألّا أنّ إبراهیم خلیل الرحمن استسقی، فسقاه ملحاً أجاجا و استسقاء الخلیفه، فسقاه عذباً فراتا». طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۳، ص۶۷۹، حوادث ۸۹ هجری قمری.
[۸۸]– احمد بن حنبل، السمند:ج۴، ص۷۰، حدیث اسد بن کرز جدّ خالد القسری.
[۸۹]– «قال أبوالعرب الصقلی فی الضعفاء: کان یحمل علی علیّ تحاملاً شدیداً و قال: لا أحبّ علیاً و لیس بکثیر الحدیث و من لم یحبّ الصحابه فلیس بثقه و لا کرامه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب؛ ج۱، ص۲۰۷، شرح حال اسحاق بن سوید، ش ۴۳۸ و علاءالدین مغلطای، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۲، ص۹۵-۹۶، شرح حال اسحاق بن سوید، ش ۴۰۱٫ البته ابن حجر بخشی از کلام ابوالعرب صقلی را ذکر می کند.
[۹۰]– ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۷، شرح حال اسحاق بن سوید، ش۴۳۸٫
[۹۱]– احمد بن حنبل، المسند:ج۲، ص۱۰۷، مسند عبدالله بن عمر و ج۴، ص۱۱، حدیث رجل من اصحاب النّبیِ صلّی الله علیه و آله و ج۴، ص۴۵۵، حدیث عمران بن حصین و ج۵، ص۵۸، حدیث رجل من اصحاب النّبیّ صلّی الله علیه و آله و ج۶، ص۳۱، ۴۷ و ۱۰۶، حدیث عائشه.
[۹۲]– «کان أسد بن وداعه و أزهر بن عبدالله الحرازی یقعان فی علی بن أبی طالب علیه السلام». ابوداود سجستانی، سؤالات الآجری:ج۲، ص۲۲۶٫
[۹۳]– «کان أسد بن وداعه یقول: احمدوا الله ثلاثاً و سبّحوه ثلاثاً و العنوا فلاناً (علیّاً) ثلاثاً». همان.
[۹۴]– «قال ابن معین: کان هو و أزهر الحرازی و جماعه یسبّون علیّاً و کان ثور لا یسبّ علیّاً، فإذا لم یسب جرّوا برجله». ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان، ج۱، ص۵۰۰، شرح حال اسد بن وداعه، ش۱۲۲۰٫
[۹۵]– «من سبّ الصحابه فلیس بثقه و لا مأمون».همان.
[۹۶]– همان.
[۹۷]– «و کان من العلماء بدمشق و فیه نصب معروف نسأل الله العفو». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج۸، ص۳۷۲، حوادث و وفیات۱۳۱ هجری قمری.
[۹۸]– «الیوم العاشر… اتفق فیه قتل الحسین بن علی بن أبی طالب رضی الله عنهم و فُعل به و بهم ما لم یُفعل فی جمیع الأمم بأشرار الخلق من القتل بالعطش و السیف و الإحراق و صلب الرؤؤس و أجراء الخیول علی الأجساد، فتشاءموا به، فأمّا بنو أمیّه فقد لبسوا فیه ما تجدّد و تزیّنوا و اکتحلوا و عیّدوا و أقاموا الولائم و الضیافات و أطعموا الحلاوات و الطیّبات و جری الرسم فی العمامه علی ذلک أیّام ملکهم و بقی فیهم بعد زواله عنهم». ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه: ص۲۹۲٫
[۹۹]– «کیف یکون من قتل الحسین ثقه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۹۶، شرح حال عمر بن سعد، ش۷۴۷٫
[۱۰۰]– «عن قاتل الحسین تحدثنا؟ أما تخاف الله تروی عن عمر بن سعد».همان.
[۱۰۱]– عجلی، تاریخ الثقات: ص۳۵۷، شرح حال عمر بن سعد، ش۱۲۳۰؛ ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۳، ص۱۹۸، شرح حال عمر بن سعد، ش۶۱۱۶ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۶، شرح حالعمر بن سعد، ش۴۳۳٫
[۱۰۲]– احمد بن حنبل، المسند:ج۱، ص ۱۷۳ و ۱۷۵، مسند سعد بن ابی وقاص.
[۱۰۳]– «و الفسقه من قتله عثمان»، «لعن الله من قتله و الراضین بقتله»، «بل هم فساق، محاربون، سافکون دماً حراماً عمداً بلاتأویل علی سبیل الظلم و العدوان، فهم فساق، ملعونون». ابن حزم اندلسی ظاهری، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل: ج۳، ص ۷۴ و ۷۷، الکلام فی حرب علیّ و من حاربه من الصحابه. «حکمه (ابن ملجم) حکم قاتل عثمان و قاتل الزبیر و قاتل طلحه… فکلّ هؤلاء نبرأ منهم و نبغضهم فی الله و نَکِل أمورَهم إلی الله عزّوجلّ». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج۳، ص۶۵۴، حوادث سال ۴۰ هجری قمری. «الأجلاف من الناس» و «من جمله المفسدین فی الأرض و لاشکّ أنّهم کذلک». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۷، ص۱۸۴ و ۱۹۴، حوادث ۳۵ هجری قمری.
[۱۰۴]– « لا ینبغی أن یروی عنه»، ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص۲۲۲، شرح حال اسماعیل بن اوسط، ش ۸۵۳ و ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان، ج۱، ص۵۱۳، شرح حال اسماعیل بن اوسط، ش۱۲۸۵٫
[۱۰۵]– . احمد بن حنبل، المسند:ج۴، ص۷۰، حدیث اسد بن کرز و ج۴، ص۲۳۱، حدیث ابی کبشه الانماری.
[۱۰۶]– . مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۱، ص۹۰، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش۳۷۳۰ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۱، ص۵۱۷، شرح حال دحیم، ش۱۴۰٫
[۱۰۷]– «فذکروا أنّ الفئه الباغیه هم أهل الشام، فقال (دحیم): من قال هذا فهو ابن الفاعله». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱۰، ص۲۶۶، شرح حال دحیم، ش ۵۳۸۱ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۱، ص۵۱۷، شرح حال دحیم، ش۱۴۰٫
[۱۰۸]– «فرأیت أبی و أحمد بن حنبل و یحیی بن معین قعوداً بین یدیه کالصبیان».خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱۰، ص۲۲۶، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش۵۳۸۱؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۱، ص۸۹، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش۳۷۳۰ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۱، ص۵۱۶، شرح حال دحیم، ش۱۴۰٫
[۱۰۹]– ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۶، ص ۱۱۹-۱۲۱، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش۲۷۶٫
[۱۱۰]– «کان ینسب إلی رأی الخوارج». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۹، شرح حال ثور بن زید، شمس ۵۵٫
[۱۱۱]– «قال أحمد و أبو حاتم: صالح الحدیث»، «و قال ابن معین و أبوزرعه و النسائی: ثقه»، «و قال ابن عبدالبر: و هو صدوق و لم یتهمه أحد بکذب»، «و ذکره ابن حبان فی الثقات». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۲۹، شرح حال ثور بن زید، ش۵۵٫
[۱۱۲]– احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص ۲۷۵ و ۳۰۶، مسند عبدالله بن عباس و ج۲، ص۳۶۱، ۳۷۵ و ۴۱۷، مسند ابوهریره.
[۱۱۳]– «و کان جده قتل یوم صفین مع معاویه، فکان ثور إذا ذکر علیّاً قال: لاأحب رجلاً قتل جدی». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۳۰، شرح حال ثور بن یزید، ش۵۷٫
[۱۱۴]– «کان یری القدر، کان أهل حمص نفوه لأجل ذلک»، «أدرکت أهل حمص و قد أخرجوا ثور بن یزید و أحرقوا داره». همان، ص۳۱٫
[۱۱۵]– «قدم المدینه فنهی مالک عن مجالسته و لیس لمالک عنه روایه». همان، ص۳۲٫
[۱۱۶]– همان، ص۳۰-۳۲٫
[۱۱۷]– احمد بن حنبل، السمند: ج۲، ص۲۰۹،مسند عبدالله بن عمرو بن عاص و ج۲، ص۴۳۹، مسند ابوهریره و ج۳، ص ۳۵۱،مسند جابر بن عبدالله و ج۴، ص۸۹، حدیث خالد بن ولید و ج۴، ص۹۹، حدیث معاویه و ج۴، ص۱۲۶، حدیث عرباض بن ساریه و ج۴، ص۱۳۰، حدیث مقدام بن معدیکرب و ج۴، ص۱۸۳، حدیث نواس بن سمعان و ج۴، ص۱۸۵، حدیث عتبه بن عبدالسلمی و ج۵، ص۲۶۹، حدیث ابوامامه باهلی و ج۶، ص۸۰، ۱۴۳ و ۲۷۶، حدیث عائشه.
[۱۱۸]– «کان یذهب مذهب الشراه، یعنی الخوارج» و «یتهم برأی الخوارج».ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۳، ص۱۵۷، شرح حال داود بن حصین، ش۳۴۵٫
[۱۱۹]– ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۳، ص۱۵۷، شرح حال داود بن حصین، ش۳۴۵٫
[۱۲۰]– احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص۸۱، مسند علی بن أبی طالب علیه السلام و ج۱، ص ۲۱۷، ۲۳۶، ۲۶۱، ۲۶۵، ۳۰۰، ۳۵۱ و ۲۶۳، مسند عبدالله بن عباس و ج۲، ص۳۳۷، ۴۴۷، ۴۵۹ و ۵۳۲، مسند ابوهریره و ج۳، ص۶، ۸ و ۶۰، حدیث ابوسعید خدری و ج۳، ص۳۳۴ و ۳۶۰، مسند جابر بن عبدالله و ج۵، ص۲۹۵، حدیث ابی عقبه و ج۶، ص۱۴۶، حدیث عائشه.
[۱۲۱]– عمر و بن عاص حضرت علی علیه السلام را به دست داشتن و مشارکت در قتل ابوبکر، عمر بن خطاب و عثمان متهم کرده و خطاب به امام حسن علیه السلام می گوید: «أنّ أباک سمّ أبابکر الصدیق و اشترک فی قتل عمر الفاروق و قتل عثمان ذی النورین مظلوماً». طبرسی، الاحتجاج:ج۲، ص۲۰-۲۱، احتجاج الحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام علی جماعه من المنکرین لفضله و فضل أبیه من قبل بحضره معاویه و ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج۳، ص۲۸۷، شرح خطبه ۸۳، نسب عمر و بن العاص و طرف من أخباره.
[۱۲۲]– کان یقول: علی أعان علی قتل أبی بکر و عمر». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۰، ص۱۶۰، شرح حال عبدالله بن سالم، ش۳۲۶۸٫
[۱۲۳]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۰، ص۱۶۰، شرح حال عبدالله بن سالم، ش۳۲۶۸؛ ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص۴۲۶، شرح حال عبدالله بن سالم، ش ۴۳۳۸ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۵، ص۲۰۰، شرح حال عبدالله بن سالم، ش۳۹۲٫
[۱۲۴]– ذهبی سلفی، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته: ج۲، ص۸۹، شرح حال عبدالله بن سالم، ش ۲۷۶۲/۲۴۸ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تقریب التهذیب: ج۱، ص۴۱۷، شرح حال عبدالله بن سالم، ش۳۲۲٫
[۱۲۵]– احمد بن حنبل، المسند: ج۲، ص۱۳۳، مسند عبدالله بن عمر.
[۱۲۶]– «سئل میمون بن مهران عن الصلاه خلف رجل یذکر أنّه من الخوارج، فقال: أنت لا تصلّی له، إنّما تصلّی الله عزّوجلّ و قد کنّا تصلّی خلف الحجاج و کان حرورباً». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج۵، ص۲۳۲، کتاب الصلاه، باب إمامه المفتون و المبتدع.
[۱۲۷]– «قال میمون بن مهران: کنت أفضّل علیّاً علی عثمان، فقال لی عمر بن عبدالعزیز: أیّها أحبّ إلیک؟ رجل أسرع فی المال أو رجل أسرع فی کذا؟ یعنی فی الدماء. قال: فرجعت و قلت: لا أعود». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۰، ص۳۴۹، شرح حال میمون بن مهران، ش۷۰۳٫
[۱۲۸]– «قلت لمیمون بن مهران: علیّ عندک أفضل أم أبوبکر و عمر؟ فار تعدّ حتّی سقطت عصاه من یده، ثمّ قال: ما کنت أظنّ أن أبقی إلی زمان یعدل بهما، ذرهما کانا رأسی الإسلام و رأسی الجماعه. فقلت: فأبوبکر کان أول إسلاماً أو علیّ؟ قال: والله! لقد آمن أبوبکر بالنبیّ زمن بحیراء الراهب حین مرّ به و اختلف فی ما بینه و بین خدیجه حتّی أنکحها إیّاه و ذلک کلّه قبل أن یولد علیّ». علامه شوشتری، قاموس الرجال: ج۱۰، ص۳۲۸، شرح حال میمون بن مهران، ش ۷۹۰۹٫
[۱۲۹]– همان.
[۱۳۰]– «قال عبدالله بن أحمد: سمعت أبی یقول: میمون بن مهران ثقه، أوثق من عکرمه و ذکره بخیر، و قال العجلی: جزری تابعی ثقه و کان یحمل علی علیّ، و قال أبوزرعه و النسائی: و قال ابن سعد: کان ثقه کثیر الحدیث و ذکره ابن حبان فی الثقات». ابن سعد، الطبقات الکبری:ج۷، ص۴۷۷ و ۴۷۸، شرح حال میمون بن مهران؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۸، ص ۵۴۵ -۵۵۵، شرح حال میمون بن مهران، ش ۶۹۳۲، ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۵، ص ۷۱-۷۸، شرح حال میمون بن مهران، ش ۲۸ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۰، ص ۳۴۹، شرح حال میمون بن مهران، ش۷۰۳٫
[۱۳۱]– احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص۱۹۷، مسند عبدالرحمن بن ابی بکر و ج۱، ص۲۴۴، ۲۸۹، ۳۰۲، ۳۱۵، ۳۲۷، ۳۳۹ و ۳۷۳، مسند عبدالله بن عباس و ج۶، ص۳۳۲ و ۳۳۵، حدیث میمونه.
[۱۳۲]– «قد خرّج أرباب الکتب لمیمون بن مهران سوی البخاری، فما أدری لِمَ ترکه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۵، ص۷۸، شرح حال میمون بن مهران، ش۲۸٫
[۱۳۳]– «کان اباضیاً» و «إلّا أنّه اباضی».
[۱۳۴]– «کان له علم بالسیره و المغازی و له أحادیث و لیس بذاک».
[۱۳۵]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۹، ص ۴۴۸-۴۴۹، شرح حال ولید بن کثیر، ش۷۳۲۷؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۷، ص ۶۳-۶۴، شرح حال ولید بن کثیر، ش ۲۴ و میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج۴، ص۳۴۵، شرح حال ولید بن کثیر، ش۹۳۹۷ و الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته: ج۳، ص۲۴۱، شرح حال ولید بن کثیر، ش ۶۱۹۲/۶۹؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۱۱، ص ۱۳۰-۱۳۱، شرح حال ولید بن کثیر، ش۲۵۰، ش۲۵۰ و تقریب التهذیب:ج۲، ص۳۲۵، شرح حال ولید بن کثیر، ش ۸۴؛ و هدی الساری مقدمه فتح الباری: ص۴۷۲-۴۷۳٫
[۱۳۶]– احمد بن حنبل، المسند: ج۳، ص ۳۱ و ۸۶، مسند أبوسعید خدری و ج۴، ص۲۶، حدیث عمر بن ابی سلمه و ج۴، ص۱۴۰، حدیث رافع بن خدیج و ج۴ ص۳۲۶٫
[۱۳۷]– «کان یذهب مذهب أهل الشام. جاءه أبوغادیه الجهنی قاتل عمّار، فأجلسه إلی جانبه و قال: مرحباً بأخی». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۲، ص۴۳، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش ۱۵۹٫
[۱۳۸]– ابوداود سجستانی، سؤالات الآجری: ج۱، ص۱۵۱؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۲۱، ص ۱۰۶-۱۰۷، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش ۷۸۵۰؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۵، ص ۵-۶، شرح حال ابوبرده بن ابی موسی، ش ۱ و میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج۴، ص۴۹۹، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش۱۰۰۱۲؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۱۲، ص۴۲-۴۳، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش۱۵۹ و و تقریب التهذیب: ج۲، ص۴۰۰، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش۷۴٫
[۱۳۹]– احمد بن حنبل، المسند: ج۴، ص ۴۱۳ و ۴۱۶، حدیث ابوموسی اشعری.
[۱۴۰]– «خرج مع الخوارج»، «یقال أنّه کان یری رأی الخوارج» و «کان حروریاً». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۲، ص۷۶، شرح حال ابوحسان، ش ۲۸۷٫
[۱۴۱]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۲۱، ص ۱۷۴-۱۷۵، شرح حال ابوحسان اعرج، ش۷۹۰۴؛ ذهبی سلفی، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته: ج۳، ص۳۲۵، شرح حال ابوحسان اعرج، ش۱۰۵/۱۱ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۲، ص۷۶، شرح حال ابوحسان، ش۲۸۷ و تقریب التهذیب: ج۲، ص۴۱۱، شرح حال ابوحسان اعرج، ش۳۵٫
[۱۴۲]– «کان علی خراج مصر و کان یعلق النساء بالثدی». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل: ج۶، ص۴۰۲، شرح حال عنبسه بن خالد، ش۲۲۴۶٫
[۱۴۳]– «و تحامی کثیر من المحدّثین أن یحدّثوا بفضائله… حتّی تحامی کثیر من المحمدّثین أن یتحدّثوا بها و عنوا یجمع فضائل عمروبن العاص و معاویه ـ یعنی الموضوعه ـ کأنّهم لا یریدونهما بذلک و إنّما یریدونه». غماری، فتح الملک العلی بصحه حدیث باب مدینه العلم علی، ص۲۷۴، به نقل از الإختلاف فی اللفظ و الرد علی الجهمیه و المشبهه:ص۴۱٫
[۱۴۴]– «محمد بن نعیم الضبی قال: سمعت أبا عبدالله بن الأخرم الحافظ و سُئل لِمَ تَرَکَ البخاری حدیث أبی الطفیل عامر بن واثله؟ قال: لأنّه کان یفرط فی التشیع». خطیب بغدادی، الکفایه فی علم الروایه: ص۲۰۸، الجزء الرابع، باب ذکر بعض المنقول عن أئمه أصحاب الحدیث فی جواز الروایه عن أهل الأهواء و البدع و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق: ج۲۸، ص۸۹، شرح حال ابوالطفیل عامر بن واثله، ش۳۱۴۶٫
[۱۴۵]– حدیث طیر یکی از احادیثی است که متضمن فضیلتی با ارزش و گرانقدر برای حضرت علی علیه السلام می باشد. ترمذی نویسنده یکی از کتب و صحاح ششگانه اهل سنت، این حدیث را در سنن خود نقل کرده است؛ اما نواصب و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به خاطر مضمون والای آن، به انکار این حدیث پرداخته اند. ترمذی به نقل از انس بن مالک می نویسد: «کان عند النّبیّ صلّی الله علیه و آله طیرٌ، فقال: الهمّ ائتنی بأحبّ خلقلک إلیک یأکل معی هذا الطیر، فجاه علیّ، فأکل معه». الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی:ج۵، ص۶۳۶، کتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ح۳۷۲۱٫
[۱۴۶]– «اتفق أنّه أملی حدیث الطائر، فلم تحتمله أنفسهم، فوثبوا به و أقاموه و غسلوا موضعه، فمضی و لزم بیته لایُحّدث أحداً من الواسطیین». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۶، ص۳۵۲، شرح حال ابن سقا، ش۲۵۲ و تذکره الحفاظ: ج۳، ص۹۶۶، شرح حال عبدالله بن محمد بن عثمان معروف به ابن سقا، ش۵۸۹۰۶/۱۲٫
[۱۴۷]– کرامیه به پیروان ابوعبدالله محمد بن کرام سجستانی متوفای ۲۵۵ هجری قمری اطلاق می شود. این فرقه یکی از فرق اهل سنت است و تشبیه و تجسیم یکی از مهمترین شاخصه ها و نشانه های این فرقه است. اعتقاد قلبی و عمل طبق آن را در تحقق ایمان لازم نمی دانند. ارتکاب گناهان کبیره غیر از دروغ را بر پیامبر صلّی الله علیه و آله جائز می دانند و همانند اهل سنت، تعیین امام را با اجماع امت اسلام می دانند، نه با تعیین و نصب پیامبر صلّی الله علیه و آله و معتقدند حضرت علی علیه السلام در ماجرای کشته شدن عثمان مقصر است. زیرا سکوت کردند و از عثمان دفاع نکردند. برای آشنایی بیشتر با این فرقه و اعتقاداتشان به کتاب الملل و النحل:ج۱، ص۹۹-۱۰۴، الباب الثالث: الصفاتیه، ۳٫ الکرامیه، مراجعه شود.
[۱۴۸]– «قال ابن طاهر: کان شدید التعصّب للشیعه فی الباطن و کان یُظهر التسنن فی التقدیم و الخلافه و کان منحرفاً غالیاً عن معاویه و عن أهل بیته، یتظاهر بذلک و لا یعتذِر منه، فسمعت أباالفتح سمکویه بهراه، سمعت عبدالواحد الملیحی، سمعت أبا عبدالرحمن السلمی یقول: دخلتُ علی الحاکم و هو فی داره، لا یمکنه الخروج إلی المسجد من أصحاب أبی عبدالله بن کرّام و ذلک أنّهم کسروا منبره و منعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجتَ و أملیتَ فی فضائل هذا الرجل حدیثاً لاسترحتَ من المحنه، فقال: لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۱۷، ص۱۷۵، شرح حال حاکم، ش۱۰۰٫
[۱۴۹]– «قال الوزیر ابن حِنزابه: سمتُ محمد بن موسی المأمونی صاحب النسائی قال: سمعتُ قوماً یُنکرون علی أبی عبدالرحمن النسائی کتابَ «الخصائص» لعلیّ علیه السلام و ترکَه تصنیف فضائل الشیخین، فذکرتُ له ذلک، فقال: دخلتُ دمشق و المنحرف بها عن علیّ کثیر، فصنفتُ کتابَ «الخصائص»، رجوتُ أن یهدیَهم الله تعالی، ثمّ أنّه صنّف بعد ذلک فضائل الصحابه، فقیل له و أنا أسمع: ألا تخرجُ فضائل معاویه؟ فقال: أی شیء أخرج؟ حدیث «الهمّ! لا تشبع بطنه»؟ فسکت السائل» و «أستشهد بدمشق من جهه الخوارج» و «عن حمزه العقبی المصری و غیره أنّ النسائی خرج من مصر فی آخر عمره إلی دمشق، فسئل بها عن معاویه و ما جاء فی فضائله، فقال: لا یرضی رأساً برأس حتّی یُفضَّل؟ قال: فمازالوا یدفعون فی حضینه (خصیتیه) حتّی أخرج من المسجد، ثمّ حمل إلی مکه، فتوفی بها» و «خرج حاجاً، فامتحن بدمشق و أدرک الشهاده». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۴، ص۱۲۵-۱۳۵، شرح حال نسائی، ش۶۷ و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۱۱، ص۱۳۲، حوادث۳۰۳ هجری قمری، شرح حال نسائی.
[۱۵۰]– پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دست امام حسن و امام حسین علیهم السلام را گرفت و فرمود: هر کس مرا و حسن و حسین و پدر و مادر این دو (حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام) را دوست داشته باشد، روز قیامت (در کنار من و ) در رتبه من قرار دارد.
[۱۵۱]– «لمّا حدث نصر بهذاالحدیث أمر المتوکل بضربه ألف سوط». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱۳، ص۲۸۸، شرح حال نصر بن علی، ش۷۲۵۵؛ ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج۱۸، ص۵۰۸، حوادث و وفیات ۲۴۱-۲۵۰ هجری قمری، شرح حال نصر بن علی، ش۵۵۳ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۰، ص۳۸۴، شرح حال نصر بن علی، ش۷۸۱٫
[۱۵۲]– «قتل یجامع دمشق یوم التاسع و العشرین من رمضان و کان فقیهاً محدثاً، لکنّه کان کثیر الکلام، یمیل إلی الرفض، جمع کتباً فی التشیع… فانتدب له من تأذّی منه، فبقر بطنَه بالجامع». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام وفیات المشاهیر و الأعلام:ج۴۸، ص۳۶۹، حوادث و وفیات ۶۵۱-۶۶۰ هجری قمری، شرح حال محمد بن یوسف گنجی، ش۴۶۹ و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات:ج۵، ص۲۵۴، شرح حال فخر گنجی محمد بن یوسف، ش۲۳۳۴٫
[۱۵۳]– إحقاق الحق: ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹، حیاه القاضی الشهید، کیفیه قتله و شهادته و ما حلّ به من المصاب و أنّ دمه من الدماء التی لرسول الله صلّی الله علیه و آله علی رقبه أهل السنه و الجماعه.
[۱۵۴]– «کنتُ جالساً فی مسجد الجامع بالرصافه ممّا یلی سویقه نصر عند بیت الزیت، و کان أبو خیثمه یصلی صلواته هناک، و کان یرکع بین الظهر و العصر. و أبوزکریا یحیی بن معین قد صلی الظهر، و طرح نفسه بازاره، فجاءه رسول أحمد بن حنبل، فأوجز فی صلاته و جلس، فقال (الرسول) له: أخوک أبوعبدالله أحمد بن حنبل یقرأ علیک السلام و یقول لک: هو ذا تکثر الحدیث عن عبیدالله بن موسی العبسی و أنا و أنت سمعناه یتناول معاویه بن أبی سفیان و قد ترکتُ الحدیث عنه. قال: فرفع یحیی بن معین رأسه و قال للرسول: إقرأ علی أبی عبدالله السلام، و قل له: یحیی بن معین یقرأ علیک السلام، و قال لک: أنا و أنت سمعنا عبدالرزاق یتناول عثمان بن عفان، فاترک الحدیث عنه، فأنّ عثمان أفضل من معاویه». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱۴، ص۴۲۷، شرح حال ابوزکر یا غلام احمد بن ابی خیثمه، ش۷۷۸۸٫
[۱۵۵]– «کان غالیاً فی التشیع، واهیاً فی الحدیث» و «إنّما نقم علیه افراطه فی حبّ علیّ». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۲، ص۱۲۷، شرح حال حارث بن عبدالله، ش۲۴۸٫ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۵، ص۳۴۰ -۳۵۵، شرح حال ابن عقده، ش۱۷۸٫ «قال الجوزجانی: اسماعیل الوراق کان مائلاً عن الحق. قال ابن عدی: یعنی ما علیه الکوفیون من التشیع» و «قال البزار: و إنّما کان عیبه شده تشیعه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج۱، ص۲۳۶، شرح حال اسماعیل بن ابان، ش۵۰۶٫ همان، ص۳۰۱، شرح حال اسید بن زید، ش۶۲۸٫ «کان رافضیا»، «کان یرمی بالرفض» و «لم ینقم علیه إلّا التشیع». همان، ج۲، ص ۳۲-۳۳، شرح حال ثویر بن ابی فاخته، ش۵۸٫ «کان یتشیع»، «قیل لجعفر بن سلیمان: بلغنا أنّک تشتم أبابکر و عمر، فقال: أمّا الشتم فلا و لکن بغضا یا لک»، «ینسب إلی الرفض»، «بلغنا أنک تسبّ أبابکر و عمر. قال: أمّا السبّ فلا و لکن البغض ما شئت، فإذا هو رافضی مثل الحمار»، «غیر أنّه ینتحل المیل إلی أهل البیت»، «کان فیه تحامل علی بعض السلف»، «کان جعفر إذا ذکر معاویه شتمه و إذا ذکر علیاً قعد یبکی» و «أنّما تکلّم فیه لعلّه المذهب». همان، ص۸۱-۸۳، شرح حال جعفر بن سلیمان، ش۱۴۵٫ «عامه روایات الکوفیین عنه فی فضائل أهل البیت»، «و هو أحمد من یعد من المحترقین بالکوفه فی التشیع» و «یغلوا فی التشیع». همان، ص۱۲۱، شرح حال حارث بن حصیره، ش۲۳۶٫ «کان یتشیع». همان، ص۲۵۱، شرح حال حسن بن صالح، ش۵۱۶، ش۵۱۶٫ «غال من الشتامین للخیره»، «ذکر عنه التشیع»، «یحدث فی إبی بکر و عمر»، «صنف بابا فی معائبهما» و «کان من الشیعه الغالیه». همان، ص۲۹۱-۲۹۲، شرح حال حسین بن حسن، ش۵۹۶٫ «قال الجوزجانی: ساقط لمیله و أعاجیب حدیثه»، «کان یشتم الصحابه»، «یروی عن اثقات الاشیاء الموضوعات و هوالذی روی عن عاصم عن ذر عن عبدالله: إذا رأیتهم معاویه علی منبری فاقتلوه» و «أنکر العقیلی حدیثه فی تسمیه النجوم التی رآها یوسف و حدیث إذا رأیتهم معاویه علی منبری و حدیث إذا بویع لخلیفتین». همان، ص۳۶۸-۳۶۹، شرح حال حکم بن ظهیر، ش ۷۴۷٫ «غال فی التشیع». همان، ص۳۸۳، شرح حال حکیم بن جبیر، ش ۷۷۳٫ «کان رافضیاً» و «کان یتشیع هو و أخوه». همان، ج۳، ص۲۲، شرح حال حمران بن اعین، ش۳۲٫ «کان متشیعاً»، «مفرطاً فی التشیع»، «کان متهماً بالغلو» و «کان شتاماً معلناً لسوء مذهبه». همان، ص۱۰۱-۱۰۲، شرح حال خالد بن مخلد، ش۲۲۱٫ «المتهم فی دینه «فیه غلو فی التشیع»، «روی أحادیث أنکرت علیه فی الفضائل و المثالب»، «کان یشتم عثمان»، «سمعته یقول: الله عُدل من أن یدخل طلحه و الزبیر الجنه، لأنّهما با یعا علیاً ثمّ قاتلاه»، «کان رافضیاً داعیه» و «روی عن شریک عن عاصم عن زرعن عبدالله مرفوعاً إذا رأیتم معاویه علی منبری فاقتلوه». همان، ج۵، ص۹۵-۹۶، شرح حال عباد بن یعقوب، ش ۱۸۳٫ «روی احادیث فی الفضائل لم یتابع علیها فهذا اعظم ما ذموه من روایته لهذه الأحادیث و لما رواه فی مثالب غیرهم» و «کان یعرض بمعاویه». همان، ج۶، ص۲۸۰، شرح حال عبدالرزاق بن همام، ش ۶۱۱٫ «روی حدیث أنا مدینه العلم»، «إلّا أنه یتشیع»، «کان مائلا عن الحق»، «له أحادیث مناکیر فی فضل أهل البیت»، «روی حدیث الایمان إقرار بالقول» و «یقول: کلب للعلویه خیر من جمیع بنی أمیه. فقیل: إنّ فیهم عثمان. فقال: فیهم عثمان». همان، ص۲۸۶، شرح حال عبدالسلام بن صالح، ش ۶۱۹ و خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱۱، ص۳۶۰-۳۶۶، شرح حال علی بن جعد، ش۶۲۱۵ و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۳، ص۲۱۱-۲۱۷، شرح حال عبی بن جعد، ش۴۶۱۸٫
پاسخ دهید