مقدمه: حاج احمد متوسّلیان تمام هم و غم خود را نسبت به توجیه نیروها و رفع کسالت و افت شدید روحیه بسیجیان تحت امر خود بخرج داد و در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ در جمع نیروهای گردان مقداد چنین با کلام خود تأثیر گذاری کرد:
«… حاج احمد با همان عصایی که زیر بغل داشت، آمد روی چهار پایه ایستاد و پشت میکروفن قرار گرفت. لحظهای در سکوت، با دقّت به چهرههای بچّهها نگاه کرد و بعد گفت:
برادران! ما وقتی که از تهران آمدیم، قول دادیم تا خرّمشهر را از دست دشمن نگیریم، باز نگردیم. الآن دشمن حالت انفعالی از دست پیدا کرده است. انشاءالله با انجام مرحلهی بعدی این عملیات، ضربهی محکمی به او وارد میآوریم و با در دست گرفتن ابتکار عمل در جبهه، کار دشمن را تمام؛ و خرّمشهر را آزاد خواهیم کرد.
برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه به تیپِ ما دستور دادهاند که بکشید عقب؛ ولی ما این کار را نکردیم؛ چون میدیدیم که روحیهی شما خیلی بالاست و با آن که هر لحظه امکان دارد ارتش عراق شما را مورد حملهی گازانبری قرار بدهد، با این حال شما خوب مقاومت میکنید.
… شنیدهام بعضیها حرف از مرخصی و تسویه زدهاند.
بابا! ناموس شما را بردهاند! همه چیز شما را بردهاند! شما میخواهید بروید تهران چه کار کنید؟ همهی حیثیت ما این جا در خطر است. شما بگذارید ما برویم با آب شط العرب وضو بگیریم و نماز فتح را در خرّمشهر بخوانیم؛ بعد که برگشتیم، خودم به همه تسویه میدهم.»
بعد هم با لحنی سوزناک گفت:
«خدایا! راضی نشو که احمد متوسّلیان زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرّمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنا بر این است که خرّمشهر در دست دشمن باشد، مرگ احمد متوسّلیان را برسان!»[۱]
در پایان این سخنرانی حماسی، بار دیگر نیروها با روحیهای مضاعف آمادگی خودشان را برای اجرای هرگونه عملیات اعلام کردند.
در هالهای از غبار، ص ۱۳۸ و ۱۳۹٫
[۱]. نوار مصاحبهی حسین بهزاد با محمّد دانشراد، تهران، دوم اردیبهشت ۱۳۷۲٫
پاسخ دهید