بررسى مبانى فقهى و اصول متعدد قانون اساسى بیانگر این است که چنین موضوعى علاوه بر ضعف مبانى نظرى از حیطه وظایف و اختیارات مجلس خبرگان نیز خارج مىباشد. توضیح اینکه:

الف. از منظرمبانى فقهى

براساس آموزههاى اسلامى فقیه جامعالشرایط، به دلیل واجدیت و برخوردارى از «صلاحیتهاى علمى، اخلاقى و مدیریتى»، جانشین امام معصوم (علیهالسلام) بوده و داراى ولایت و همه اختیارات حکومتى پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امام معصوم (علیهالسلام) مىباشد؛ و در گستره اختیارات و مدت رهبرى نیز، تا زمانى که او داراى این شرایط و صلاحیتهاست، تفاوتى میان ولایت و زعامت سیاسى معصومین (علیهالسلام) با ولىفقیه وجود ندارد. چنانکه حضرت امام خمینى (رحمه الله) مىفرماید: «وقتى مىگوییم ولایتى را که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهالسلام)داشتند. بعد از غیبت، فقیه عادل دارد… اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از ولایت ـ یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس که یک وظیفه سنگین و مهم است ـ مىباشد، نه شأن و مقام برتر و عادى، به عبارت دیگر ولایت مورد بحث یعنى حکومت و اجراء قوانین الهى و اداره جامعه اسلامى و…وقتى کسى به عنوان ولى در موردى نصب مىشود، مثلاً براى حضانت و سرپرستى کسى یا حکومت، دیگر معقول نیست در اعمال این ولایت فرقى بین رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و امام یا فقیه وجود داشته باشد. به عنوان مثال، ولایتى که فقیه در اجراى حدود و قوانین کیفرى اسلام دارد، در اجراى این حدود بین رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و امام و فقیه امتیازى نیست. حاکم، متصدى اجراى قوانین الهى است و باید حکم خدا را اجرا نماید، چه رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآله) باشد و چه امام معصوم (علیهالسلام)یا نماینده او یا فقیه  عصر».[۱]

بنابراین براساس ادله عقلى و نقلى نظریه انتصاب، از آنجا که ولایت فقیه، منصبى الهى و ادامه ولایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه اطهار (علیهمالسلام) است، مسئولیتى که خبرگان، به عنوان فقیهشناسان عادل بر عهده دارند، تنها کشف مصداق است، نه جعل مقام. بنابراین، نمىتوانند براى مصداقى که براى ولایت فقیه تشخیص و شرایط ذکر شده در شرع را بر او تطبیق دادهاند، محدودیت مسئولیتى قرار دهند. و یا فراتر از آنچه که جاعل این مقام (خداوند متعال ) قرار داده است، اختیاراتى براى او قائل شوند.[۲] از این رو تا آن زمان که ولىفقیه شرایط و صلاحیتهاى لازم را دارا است، متصدى این سمت مىباشد؛ ولى هرگاه یکى از این شرایط را به هر دلیلى از دست داد، خود به خود از این مقام بر کنار و خبرگان وظیفه کشف و اعلام آن را دارند. اما بنا بر دیدگاه انتخاب ـ که جعل ولایت براى فقیه را به دست مردم و بنا به خواست آنان مىداند ـ خبرگان که به نمایندگى از سوى مردم، فقیه را انتخاب مىکنند، مىتوانند در گستره اختیارات و مسئولیت رهبر، محدودیت یا توسعه ایجاد کنند.

 

ب. از منظر قانون اساسى

در قانون اساسى وظایف و اختیارات ولىفقیه، در اصلهاى پنجاهوهفتم و یکصدودهم مشخص شده است، لذا هرگونه گسترش یا ایجاد محدودیت در این وظایف و اختیارات، خلاف قانون اساسى خواهد بود. از سوى دیگر نحوه برکنارى رهبر نیز در اصل یکصد و یازدهم مشخص گردیده و شرایط عزل و برکنارى رهبر را تحقق یکى از امور مذکور[۳] در این اصل دانسته است و ذکرى از نام مدت رهبرى به میان نیامده است. و حتى اگر بالفرض هم ضرورتى دراین زمینه پیش آید، باید از راه بازنگرى، که روش آن را نیز قانون مشخص[۴] کرده است، صورت پذیرد و مجلس خبرگان نمىتواند مخالف اصول قانون اساسى و مبانى اسلامى، اقدامى انجام دهد.[۵]

 

ج. دورهاى نبودن رهبرى

دو هدف عمده را مىتوان در مکانیسم دورهاى بودن مسئولیتها که در نظامهاى سیاسى مرسوم است؛ بر شمرد که عبارتند از:

۱ – جلوگیرى از مفاسد صاحبان قدرت؛

۲ – چرخش نخبگان و استفاده از نیروى انسانى کاراتر.

اما در نظام اسلامى مکانیسمى که براى گزینش، نظارت و برکنارى ولىفقیه در نظر گرفته شده است؛ تضمینهاى به مراتب مطمئن و کارآمدترى را در جهت کنترل صاحبان قدرت، و استفاده بهتر از نخبگان و افراد واجد شرایط رهبرى، در بر دارد. بر این اساس درباره دوره نبودن رهبرى در قانون اساسى گفتنى است:

یکم. ولىفقیه جامعالشرایط از ویژگىهایى برخوردار است که ریاستهاى نظامهاى سیاسى دیگر از آن بىبهرهاند. رهبر درنظام اسلامى از سازوکارهاى قوى درونى کنترل قدرت همچون عدالت و اسلام شناسى برخوردار است و این دو علاوه بر مکانیزمبیرونى کنترل قدرت که در قانون اساسى وجود دارد، به صورت جدّى رهبر را در برابر آفات قدرت ایمن مىسازد.[۶]

دوم. اساساً رهبرى در اسلام، نه مادامالعمر که مادام الصلاحیت است.[۷] به این معنا که ولىفقیه تا زمانى که صفات ولایت فقیه را دارا مىباشد از مشروعیت برخوردار است. اگر صفات را از دست داد حتى اگر یک سال رهبر باشد، از ولایت ساقط مىشود. و براساس اصل یکصد و یازدهم قانون اساسى، خبرگان برکنارى او را اعلام و رهبر جدید را انتخاب مىنمایند.

سوم. همانگونه که گذشت، ولایت فقیه در امتداد ولایت پیغمبر و ائمهمعصومین (علیهمالسلام) است؛ بنابراین ولىفقیه منصوب از سوى مردم نیست که آنان بتوانند او را به دلیل شرایط خاصى که خود منظور مىکنند، مثل گذشت مدت زمان خاص، او را کنار بگذارند. و به علاوه در دلایل نصب فقیه هیچ قیدى و محدودیتى از این نظر، براى ولایت فقیهان در نظر گرفته نشده است.

چهارم. و بالأخره در مورد چرخش نخبگان و جانشینى اصلح به جاى رهبر موجود نیز نیازى به دورهاى شدن رهبرى نیست؛ زیرا بنا بر اصل یکصد و یازدهم اگر معلوم شود که رهبر از صفات و ویژگىهاى اولیه جدا شده و اصلحیت او براى خبرگان زیر سوال برود، مجلس خبرگان ملزم است که شخص اصلح را به جاى او بگمارد. خصوصا به توجه به این حقیقت که رهبرى در نظام ارزشى اسلام، یک تکلیف سنگین است که افراد شایسته این مقام همواره از قبول این مسئولیت بزرگ گریزان هستند و ولع و شیفتگى که در نظامهاى بشرى نسبت به رهبرى و ریاست بر جامعه وجود دارد در نظام و جامعه الهى رنگى ندارد.[۸]

 

 

پی نوشت ها


[۱] – ر.ک: امام خمینى (رحمه الله)، ولایت فقیه، صص۵۶ ـ۵۵ ؛ شئون و اختیارات ولىفقیه، ترجمه کتاب البیع، امام (رحمه الله)، ص ۷۷٫

[۲] – حسین مظاهرى، ولایت فقیه و حکومت دینى، ص۷۱، ج ۷۴٫

[۳] – این امور عبارتند از:

۱ – عجز و ناتوانى رهبر از ایفاى وظایف قانونى خود ؛

۲ – فقدان یکى از شرایط رهبرى ؛

۳ – معلوم شود رهبرى از آغاز فاقد بعضى از شروط بوده است.

[۴] – ر.ک: اصل یکصد و هفتاد و هفتم قانون اساسى.

[۵] – بنابر اصل یکصدوهشتم قانون اساسى، خبرگان تنها مىتوانند درباره تعداد، شرایط، کیفیت انتخاب اعضا و آییننامهداخلى جلسههاى خود و نیز چگونگى انجام دادن وظایف خود، قانون وضع کنند.

[۶] – ر.ک: حمید رضا شاکرین، حکومت دینى، قم: انتشارات پارسایان، ۱۳۸۲، صص ۱۳۴، ج ۱۴۸٫

[۷] – ر.ک: ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، پیشین، ص ۴۰۸ و ۴۰۹ ؛ مجله علوم سیاسى، سال اول، ش۳، ص۲۰٫

[۸] – ر.ک: چرا ولایت فقیه دورهاى نیست؟ حجهالاسلام باقرزاده، سایت حلقه.