س: هرگاه حکومت اسلامی بخواهد کاری را به سود ملّت انجام دهد و این کار حکومت، با حقوق اشخاص حقیقی و یا حقوقی، خواه مالی باشد و خواه غیر مالی، تزاحم پیدا کند، آیا در جایز بودن کار یاد شده، راضی بودن این اشخاص شرط است، یا خیر؟
ج: این مسأله در کتابهای علمای برجسته شیعه [به ترتیب فوق] نیامده است؛ زیرا تشکیل دولت و سر و سامان دادن به امور امّت اسلامی، مورد ابتلای عالمان پاک سیرت ما، نبوده است و سبب آن هم این است که ستمکارانِ تنگ نظر، از همان صدر اسلام، حق امامان معصوم علیهم السلام را غصب کردند و حکومت و اداره امور امّت را از مجرای اصلی آن خارج ساختند؛ از این روی علمای نامدار، اینگونه مسائل را بیان نکردند، جز در این دوره پُربرکت اخیر، به ویژه پس از احیای اسلام و حکومت اسلامی به برکت قیام امام راحل (ره).
گاهی برخی از فضلای محترم میگویند: تنها وظیفه دولت اسلامی و دولتمردان این است که امور امّت را سامان بخشند و بر اجرای درست احکام اسلام نظارت کنند. بر این اساس، خدای تعالی، برای مردم قانونها و احکامی را گذارده، برای هر فردی، مرزی ویژه کرده و برای هر کس از این مرزها فراتر رود نیز، کیفری قرار داده است. بنابراین، دولت اسلامی بر کارکردهای امّت نظارت دارد. تا مردم از این مرزها، پا را فراتر نگذارند. چنانچه کسی بر خود و یا دیگری ستم کند و یکی از آیینها را زیر پا بگذارد، دولتمردان وظیفه دارند که با تنبیه و تعزیر این فرد بپردازند، خواه این تنبیه و تعزیر این فرد بپردازند، خواه این تنبیه از گونه حد باشد و خواه از گونه تعزیر، تا بدین وسیله مردم وادار شوند که به عدالت رفتار کنند. امّا مقامهای اسلامی، حق دست یازیدن در اموال و حقوق آنان را ندارند، بلکه دولت و ملّت، هر دو، باید به رعایت حدود و حقوقی که خداوند آنها را برای فرد فردِ بندگان خود قرار داده است، گردن نهند.
از جمله احکام روشن خداوند این است:
«لَا یَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ لَا مَالُهُ إِلَّا بِطِیبَهِ نَفْسِهِ؛»[۱] خون و مال مسلمان حلال نیست، مگر این که خود او راضی باشد.
وَ لا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَتَصَرَّفَ فِی مَالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ؛»[۲]برای هیچ کس حلال نیست که در مال دیگری، بدون اجازه وی دست یازد.
بنابراین، هیچکس، خواه از دولتمردان باشد و خواه نباشد، نمیتواند در مال مسلمان دیگر، دست یازده مگر این که خود وی اجازه دهد.
حقوق اشخاص نیز، حکم اموال آنان را دارد، همانگونه که اشخاص حقیقی و حقوقی یک حکم دارند؛ یعنی پس از آن که فرض کردیم حکم خدا درباره اموال و حقوق عبارت است از :« واجب بودن به دست آوردن اجازه و خشنودی صاحبان آنها» وقتی این حُکم را پذیرفتیم، دیگر نمیتوان بین دولتمردان و دیگران جدایی قایل شد؛ زیرا مسئولان دولتی، تنها حق نظارت و ساماندهی امور مردم را دارند [و نه حق دست یازیدن بر اموال و حقوق آنان، بدون اجازه.]
البته، اگر نیاز و حِسبه اقتضا کند و ساماندهی امور امّت، به انجام کاری بستگی پیدا کند که ترک آن خسارت و مفسده بزرگی را در پی داشته باشد، مانند گسترش دادن خیابانها، در صورتی که حفظ مردمان بدان بستگی پیدا کند، در این حالت، بر دولت است که تا اندازه توانایی، خشنودی تکتک افراد را به دست بیاورد. در این فرض، اگر فردی به فروش ملک خود، رضا ندهد و یا بهایی بخواهد که دولت، توان پرداخت آن را ندارد، برای دولت رواست که در ملک وی دست یازد و به اندازه توان خود، بهای آن را بپردازد.
حق آن است که این سخن از حق به دور است و شرح آن، نیاز به بیان مطالب زیر دارد:
۱٫ حکومتهای بینالمللی و شناخته شده در میان مردم، گونههای بسیاری دارند. پذیرفته شدهترین آنها عبارت است از: «حکومت مردم بر مردم». اینگونه حکومت، به معنای واقعی کلمه، بدین ترتیب است که گروه زیادی از مردم، گرد هم میآیند و با واسطه و یا بدون واسطه، کسانی را برمیگزینند و کار قانونگذاری را به آنان میسپارند، تا دولت و ملّت بتوانند در سایه قانونهایی که آنان میگذارند، بزیند همچنین این گروه، مسئولیت اجرای این قانونها را به عهده دولتمردان میگذارند و از آنان میخواهند که از مرز قانونهایی که از سوی همان برگزیدگان گذارده شده، پا فراتر ننهند.
در اینگونه حکومتها، معیار [برای افراد جامعه] قانونهایی است که توسط نمایندگان گذارده و پذیرفته شدهاند. امّا در حکومت الهی و اسلامی، معیار حکم خداوند متعال است؛ زیرا وقتی پذیرفتیم که ادیان الهی، به ویژه اسلام، نظام و حکومت دارد، به ناچار باید بپذیریم که مرز و معیار در این نظام، همانا چیزی است که خدا آن را مرز و معیار قرار داده است.
- حکومت الهی و اسلامی، در این اصل والا، از دیگر حکومتها جدایی دارد و آن، این که: خداوند شخصی را در رأس این امّت قرار داده و سرپرستی تمام امّت را هم به او سپرده و اداره امور آنان را به وی واگذارده است. بر این اساس، در رأس حکومتهای بشری، شخصی قرار ندارد که امور ملّت به او واگذار شده باشد و او برابر دیدگاه خود و هر گونه که صلاح بداند عمل کند، بلکه چنان که پیشتر گفته شد: در بهترین گونه این حکومتها، معیار قانونهایی است که از سوی گروه نمایندگان گذارده شده است. امّا استواری و آراستگی حکومت اسلامی بر این است که در رأس آن، ولی و امامی صالح وجود دارد که اداره امور تمام مردم به او واگذار و اختیارهای گستردهای برای وی قرار داده شده است و تمامی تشکیلات حکومتی و سازمانی از او سرچشمه میگیرد؛ چرا که تشکیلات و نظام دولتی از اداره، دیدگاه و اختیار او سرچشمه میگیرد و نه حدود اختیارهای او از تشکیلات و نظامی که او خود جزئی از آن است. بنابراین، نظام از او به وجود میآید و نه او از نظام. برخلاف حکومتهای رایج دموکراسی که رئیس حکومت، چنین اختیارهای گستردهای ندارد.
- دلیلهای بسیاری وجود دارد که نشان میدهد، پیشوای مسلمانان (فردی که استواری و آرستگی حکومت اسلامی و دیگر امور به وجود وابستگی دارد) بر امّت اسلامی ولایت دارد و او، سرپرست آنان است.
اینک به بیان پارهای از آیات و روایاتی که از جمله دلیلهای سخن بالا به شمار میروند، میپردازیم:
(إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذیِنَ آمَنُوا الَّذیِنَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ)[۳]
جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز میگزارند و در حال رکوع، انفاق میکنند.
همانگونه که ملاحظه میکنید، خداوند در این آیه برای پیامبر (ص) و مؤمنان ـ که به ائمّه (ع) تفسیر شده است ـ گونهای ولایت و سرپرستی بر مسلمانان قرار داده است، هر چند واژه «ولایت» معانی بسیاری دارد: دوستی، یاری کردن و… لکن معنای حقیقی و شایع آن، همانا به عهده گرفتن امر چیزی و انجام آن است.
در «مصباح المنیر» آمده:
«و الولی فعیل بمعنى فاعل من ولیه إذا قام به و منه(اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا) و الجمع أولیا؛» ولی بر وزن فعیل، به معنای فاعل، از ولِیه (آن کار را انجام داد) گرفته شده و از اینگونه است : (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا) جمع آن اولیاء است.
ابنفارس گفته:
«وَ کُلُ مِنْ وَلِیَ أمر أحد فهو وَلِیُّه»؛ هر کس سرپرستی امر کسی را به عهده گیرد، ولی او به شما میرود.
در «نهایه» ابناثیر آمده:
«فی أَسماء اللَّه تعالى: الْوَلِیُّ هو الناصِرُ؛» در میان نامهای خداوند تعالی، ولی است، به معنای یاری کننده.
برخی میگویند:
المتولّی لأمور الخلائق القائم بها… و کلّ من ولی أمرا أو و قام به فهو مولاه و ولیّه؛ ولی کسی است که سرپرستی و انجام امور انسانها را به عهده دارد… و هر کس که کاری را به عهده گیرد و یا آن را انجام دهد، او، مولی و ولی آن است.
در مفردات راغب آمده:
«و الولایه النصره، و الولایه تولّی الأمر،» یعنی یاری کردن و نیز ولایت به معنای به عهده گرفتن کار است.
برخی میگویند:
الوَلایه والوِلایه (بالفتح و الکسر) نَحو الدَلاله والدِلاله و حقیقه تولّی الأمر؛ بسان ولایت و وِلایت (به فتح و کسر) بسان دلالت و دِلالت، در حقیقت به معنای به عهده گرفته کار است.
خلاصه: واژه «ولایت» را به اداره کردن، انجام امر چیزی و به عهده گرفتن اداره این امر به بهترین گونه، معنی کردن، یک معنای شایع و شناخته شده است و دور نیست که همین شیوع، موجب شود تا ولایت در آیه مورد بحث، در همین معنی ظهور پیدا کند. افزون بر این، در ذیل این آیه اخبار زیادی وارد شده (در حد تواتر) که هم شیعه و هم سنی آنها را روایت کردهاند. این روایات، نشان میدهند که آیه در شان امیرمؤمنان علی (ع) نازل شده و مراد از سخن خدا: «الَّذینَ آمَنُوا» هموست.
پارهای از این اخبار، آشکارا دلالت دارند که واژه «ولایت» در آیه به معنای سرپرستی است. به عنوان نمونه، در صحیحهی فضلا، در کتاب کافی، از امام باقر (ع) روایت شده که فرمود:
«امر الله عزّوَجل بولایه علی (ع) و انزل علیه: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ) وَ فَرَضَ وَلَایَهَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً (ص) أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَهَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاهَ وَ الزَّکَاهَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ، فَقَامَ بِوَلَایَهِ عَلِیٍّ (ع) یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، فَنَادَى الصَّلَاهَ جَامِعَهً، وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِب؛»[۴] خداوند بزرگ و شکوهمند، فرمان ولایت علی (ع) را صادر کرد و درباره آن، این آیه را نازل فرمود: «تنها ولی شما خداست و پیامبر او و کسانی که ایمان آوردند، آنان که نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند.»
خداوند، ولایت صاحبان امر را واجب کرد و آنان نفهمیدند که مراد از ولایت چیست؟ از این روی، خداوند، به محمّد (ص) دستور داد تا ولایت را برای آنان تفسیر کند، همانگونه که نماز، زکات، روزه و حج را بر ایشان تفسیر کرد. وقتی این فرمان از سوی خدا به پیامبر رسید، سینهاش تنگ شد [= ناراحت گردید] و ترسید که مبادا آنان از دین خود برگردند و آن را دروغ پندارند. سینه او تنگ شد و به پیشگاه پروردگارش روی آورد. خداوند این آیه را بر او فرو فرستاد: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را نرسانیدی و خدا تو را از مردم نگاه میدارد.»
او، در برابر امر خدا تسلیم شد و در روز عید غدیر خم، برای رساندن ولایت علی (ع) برخاست و ندا در داد که همگی به نماز حاضر شوند و به مردم دستور داد که حاضر به غایب براسند.
این صحیحه، آشکارا دلالت دارد که ولایت برای پیامبر خدا و امیرمؤمنان (ع) و نیز برای دیگر صاحبان امر، در آیه ثابت است و همین ولایت است که خدای تعالی به پیامبر خود، دستور داد تا به تفسیر و تبلیغ آن بپردازد:
(یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ…)
روشن است که پیامبر (ص) در روز غدیر، ولایت علی (ع) را تبلیغ کرد، بدین معنی که وی، سرپرست مردم است، همانگونه که سخنانی که در هنگام تبلیغ ولایت، از آن حضرت روایت شده و همگی یک معنی را میرسانند، بر این موضوع دلالت دارند، از جمله:
در معتبره حذیفه بن اسید غفاری صحابی ویکی از حواریان امام حسن (ع) و یا امام حسین (ع) در خصال روایت شده است که پیامبر (ص) در این مقام [غدیر خم] به مردم فرمود:
«أَلَا وَ إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ أَنَا أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، فَهَلْ تُقِرُّونَ لِی بِذَلِکَ وَ تَشْهَدُونَ لِی بِهِ؟
فَقَالُوا: نَعَمْ نَشْهَدُ لَکَ بِذَلِکَ.
فَقَالَ: أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِیّاً مَوْلَاهُ وَ هُوَ هَذَا؛»[۵]
آگاه باشید. من شما را گواه میگیریم بر این که گواهی میدهم که خدا مولای من است و من مولای هر مسلمانم و من نسبت به مؤمنان از خود آنان سزاوارترم.
آیا به این حق برای من اعتراف دارید؟ و آیا در مورد آن برای من گواهی میدهید؟ همگی گفتند: بله، در این باره گواهی میدهیم.
سپس پیامبر فرمود: آگاه باشید، هر که من مولای اویم علی مولای اوست.
بر این اساس، معتبره، به روشنی دلالت دارد بر این که مراد از ولایتی که پیامبر (ص) به تبلیغ آن مأمور شده همان چیزی است که سخن آن حضرت: «أَنَا أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» از آن حکایت دارد و معنای این سخن آن است که او، سرپرست مردم است و با وجود او، آنان از خود ارادهای ندارند.
نتیجه: آیه شریفه، به ویژه اگر در کنار صحیحه فضلا و معتبره حذیفه بن اسید قرار گیرد، نشان میدهد که مقام سرپرستی بر مردم، برای علی بن ابیطالب (ع) ثابت است؛ چرا که صحیحه فضلا آشکارا میگوید: «این ولایت، همان ولایت صاحبان امر است.» بنابراین، کسی را که خدا ولیّ امر قرار دهد، او، ولی مسلمانان است، بدین معنی که چنین کسی نسبت به مسلمانان از خود آنان سزاوارتر خواهد بود.
منبع: کتاب جایگاه احکام حکومتی و اختیارات ولایت فقیه/آیت الله مومن قمی/با مقدمه و تحقیق دکتر بهداروند/ صفحه ۲۸ الی ۳۷
[۱] ـ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۳، باب اوّل از بابهای قصاص نفس، ح ۳، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
[۲] ـ همان، ج ۶، ص ۳۳۷، باب سوم از بابهای انفال، ح ۶٫
[۳] ـ سوره مائده/ آیه ۵۵٫
[۴]ـ ثقه الاسلام کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۸۹، باب مانص الله عزّوجلّ و رسوله علی الائمّه، ح ۴، دارالتعارف، بیروت.
[۵] ـ شیخ صدوق، خصال، ج ۱، ص ۶۵، باب سؤال از ثقلین در روز قیامت، انتشارات صدوق، تهران.
پاسخ دهید