وقتی حضرت سیدالشهدا (ع) می خواهند امتحان [عاشورا را] بدهند، باید حضرت زینب (س) را هم تربیت کنند، حضرت رقیه را هم تربیت کنند. تا اینها را تربیت نکنند این امتحان برداشته نمی شود. این تربیت هم کار خود سیدالشهداست. از سیدالشهدا خواستند که اینها را تربیت کنید و در میدان بیاورید. نه این که خیال کنید اینها همینطوری تربیت می شوند! گل همینطوری بار نمی آید. یک عمر باید کار کنید که یک سلمان و یک حبیب درست بشود. بزرگان اخلاق می گویند مربی اخلاق آن کسی است که شاگرد را زیر بال و پر خودش بگیرد، اگر او یک قدم بردارد این باید ده قدم بردارد. همینطوری که شاگرد تربیت نمی شود! اینکه استثناء می کردند و شاگرد انتخاب می کردند، برای این بود که باید خودش سرمایه گذاری می کرد. تربیت اصحاب، سرمایه اصلی اش برای سیدالشهداست.

 

حالا این گلها را با این همه زحمت پرورش داده، اما باید در این سرزمین کربلا همه پرپر بشوند. یک کسی تربیت کرده مثل «اشبه الناس برسولک خُلقاً و خَلقاً و مَنطقاً» اما می گویند باید جلویت قطعه قطعه بشود! اصل این ابتلاء، ابتلاء سیدالشهداست. گرچه در این ابتلاء حضرت علی اکبر هم امتحان می شوند و ایشان هم اوج رشدشان است. اصلاً رشد حضرت علی اکبر به این است که در امتحان امام حسین (ع) قرار بگیرد.

 

یک استادی داشتیم که می فرمود: اصل رشد اهل بیت (ع) و اصحاب سیدالشهداء (ع) برای این است که امام حسین (ع) در امتحان اینها شریک بود. این شریک بودن – گمان می کنم – معنایش این است که اصل امتحان به حبیب، امتحان امام حسین (ع) بود; یعنی امام حسین یک آدمی مثل حبیب درست بکند و بعد این حبیب را هم بیاورد و در عاشورا جلوی چشم خودش، قطعه قطعه بشود.