درمداحی ها می گویند:۱-علی(ع)درشام غریبان عاشورا سوار براسب به کربلا رسیدوحضرت زینب درتاریکی ترسیدو… ۲-درخان ی خولی سرمبارک با فاطمه(س)سخن می گفت؟لطفا توضیح؟
متاسفانه گاها دیده می شود که برخی مداحان مطالبی خرافی و بدون مدرک و سند را در مداحی ها و عزاداریها مطرح می کنند که طبعات بسیار بدی را به همراه دارد مطالبی از این دست مانند نوع اولی که شما هم در سوالتان مطرح کردید بیشتر عزاداری برای امام حسین(ع) را به بازی گرفته و نه تنها مفید نیستند بلکه نابودکننده شعاعر حسینی نیز می باشند. معلوم نیست با وجود این همه مطلب صحیح برای عزاداری چرا این افراد به این مطالب روی می آورند. جا داشت شما خودتان وقتی به این نوع مطالب روبرو شدید از همان مداح می پرسیدید این مطلب را به سند و مدرکی و از کجا نقل کرده است.
اما قسمت دوم سوالتان در برخی کتب تاریخی اینگونه ذکر شده است:
عصر روز عاشورا، به دستور عمرسعد، خَوْلی و حُمَیْدبنمسلم اَزْدی مأمور بردن سر مبارک حضرت، به کوفه شدند، آنان خود را به کوفه رساندند و خواستند سر را نزد عُبَیْدالله ببرند، امّا چون به درِ قصر رسیدند، آن را بسته یافتند، از اینرو خَوْلی سر را به منزلش برده و زیر دیگی مخفی کرد. او دو همسر داشت که یکی از بنیاسد بود و دیگری زنی حَضْرمی (یمنی) بود به نام «نَوّار»، دختر مالِکبننَهاربنعَقرب حَضْرَمی و خَوْلی هر شب به خانه یکی از آنها میرفت، آن شب نوبت نوّار بود.
نوّار میگوید: چون خَوْلی سر را زیر دیگ گذاشت و وارد خانه شد تا بخوابد، به او گفتم: چه خبری نزد توست؟ گفت: برای تو چیزی آوردهام که بینیازی روزگار در آن است، در این خانه سر حسین است! گفتم: وای بر تو، مردم با طلا و نقره [از سفر] میآیند و تو سر پسر رسولخدا ـ ص ـ را برایم آوردهای؟! به خدا سوگند، از این پس هیچگاه با تو در یک بستر نمیآسایم. نوّار میگوید: من از بستر برخاستم و به سوی خانه زن اسدیّه رفتم و او را نزد سر بردم و آنگاه به نظاره نشستم. به خدا سوگند، نظرم به نوری افتاد که همانند عمودی، از دیگ به سوی آسمان میتابید و پرندگان سفیدی را دیدم که در اطراف آن میچرخیدند. چون صبح شد، خَوْلی سر را نزد عُبَیْدالله برد(طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۵۵؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج۲، ص۱۰۱٫ و نیز ر.ک: بَلاذُری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۱؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۶۸)
منبع:پرسمان
پاسخ دهید