لید: آنچه در پی می آید انتقادی به عقیده سلفیان مبنی بر پی روی محض از سلف در همه ی مسائل و دوری از هرگونه اندیشه ورزی و تعقل است. اندیشه ای مغایر با عملکرد خود سلف، چرا که صحابه هرگز مقید به پی روی از یک دیگر نبوده اند، و در چنین وضعیتی، چه گونه ممکن است آیندگان با چند قرن فاصله و با شرایط مقتضیات جدید، موظف باشند در همه ی زمینه ها، حتی در امور اجتماعی، از سلف پی روی کنند، در حالی که خود به چنین امری تن درنداده اند؟ این متن گزیده ای از کتاب سلفی گری و وهابیت، نوشته سید مهدی موسوی، جلد یکم تبارشناسی، فصل اول، از صفحه ۳۱ تا صفحه ۳۵ می باشد، که توسط علی فاطمی اقتباس شده است.

  

تبعیت از سلف

علیرغم دیدگاه اندیشمندانی چون امام غزالی[۱]، سلفیان معتقد به پی روی محض از سلف در همه ی مسائل و دوری از هرگونه اندیشه ورزی و تعقل هستند. در نتیجه نخستین تفاوت میان اهل سنت و مذهب بدعت آمیز سفلی گری، درباره ی مفهوم سلف و حد و مرز «پی روی» است؛ که سلفیان همه ی مرزهای اهل سنت را درهم نوردیده و دیدگاه جدیدی را ارائه کرده اند. در ادامه به بررسی مفهوم سلفی گری و دامنه پیروی و تبعیت از سلف اشاره خواهد شد:

  1. بررسی مفهوم سلفی گری

یکی از مشتقات سلف، «سلفی گری» یا «سلفیه» است. سلفی گری به مکتب یا مشربی اشاره دارد که دربر گیرنده ی باورهای ویژه ای است.[۲] سلفی کسی است که معتقد به سلفی گری است و مختص به یک زمان و مقطع خاص نیست؛ اما از نظر تاریخی، برخی از رگه های اندیشه ی سلفی گری در قرن چهارم شکل گرفت، و به دلیل تعارض با اندیشه ی مسلمانان، در مدتی کوتاه خاموش شد. در قرن هفتم، «ابن تیمیه» مذهب سلفی گری را احیا کرد و آتش اختلاف را میان جهان اسلام شعله ور ساخت. پس از وی نیز شاگردش «ابن قیم»، برای زنده نگاه داشتن این اندیشه بسیار کوشید؛ اما وی نیز کاری از پیش نبرد. در قرن دوازدهم، جریان های سلفی گری در نجد، حجاز و شبه قاره، با تفاوت هایی آغاز شدند و به دلیل حمایت های انگلستان، به ویژه در نجد و حجاز، رشد کردند، تا آنجا که امروزه سلفی گری شاخه ها و جریان های مختلفی دارد و طیفی از دیدگاه ها و باورهای مختلف را تشکیل داده است.

 

  1. دامنه پیروی و تبعیت از سلف

بزرگترین نقیصه سلفیان این است که با اعطای مرجعیت به سلف در همه ی ابعاد، چنان مشروعیتی به سلف بخشیده اند که همه ی اعمال، رفتار، گفتار و سیره ی ایشان را به عنوان الگویی غیر قابل تغییر برای عصر حاضر قلمداد می کنند؛ و فرصت هرگونه تعقل و اندیشه ورزی را از آیندگان می گیرند. سلفیان افراطی، هرگونه تغییر در منش و روش سلف را بدعت، و شرعاً حرام می شمارند.

حال باید این مسئله را مورد ارزیابی و بررسی قرار دهیم:

چنین برداشتی از سلف، با دو مشکل عمده مواجهه است. اول آنکه بنابر حدیث ثقلین، ملاک و معیار دین، قرآن و اهل بیت نبوت هستند و باید دین را از این دو منبع اصیل اخذ کرد، نه از غیر آن. دوماً خود سلف و طبقات مختلف آن نیز در حوزه های مختلف، این گونه از گذشتگان و سلف خود پی روی نمی کردند. در ذیل به بررسی این مورد پرداخته می شود:

  1. مسائل اجتماعی:

زندگی صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین، هرگز به یک صورت نبود و در همان نیمه ی نخستین قرن اول تغییرات بنیادینی در آن به وجود آمد. به عنوان مثال:

  • بیش تر مسلمانان در مکه، با لباس دوخته آشنا نبودند، اما در مدینه با آن آشنا شدند و حله های یمنی و غیر عربی فاخر بر تن کردند.
  • در صدر اسلام، مسلمانان جز خرما و گوشت شتر و گوسفند، چیز دیگری را نمی شناختند؛ اما بر اثر فتوحات و ارتباط با دیگر ملت ها، انواع خوراکی ها و آشامیدنی ها در میانشان رایج شد.
  • در ابتدا خانه هایشان با خشت و گل ساخته شده بود، اما رفته رفته از مصالح دیگر نیز در ساخت آن ها استفاده کردند.

بسیاری از این تحولات در زمان خود رسول خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله انجام شد، و آن حضرت هرگز به این امور هشدار ندادند، بلکه از این مسائل نیز استقبال کردند. پس این پرسش مطرح می شود: در حالی که خود مسلمانان قرن های نخستین اسلام، به پی روی از روش سلفِ خود پای بند نبودند، چگونه امروز مسلمانان باید به روش سلف در حوزه ی مسائل اجتماعی عمل کنند؟

 

حوزه ی اعتقادی:

مشکلات عقیدتی در صدر اسلام، با رجوع به پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله حل و فصل می شد و نیازی به مباحث عقلی در مسائل اعتقادی نبود؛ اما پس از آن حضرت، شرایط کاملاً دگرگون شد، ورود اندیشه های بیگانه و القای شبهات جدید که به علت فتوحات در میان مسلمانان رواج یافته بود از یک سو، و نیازها و اقتضائات جدید از سوی دیگر، موجب عقل گرایی و توجه به استدلال و مباحثه های علمی شد. در نتیجه، اختلاف دیدگاه ها و قرائت های مختلف به وجود آمد.

  • افرادی همانند «عبدالله بن عباس» به رد شبهه ها در مسائل مستحدثه پرداختند؛ مسائلی که نه تنها در گذشته سابقه ای نداشت، بلکه اگر در دوران صحابه مطرح می شد، آنان مسلمانان را از این مباحث نهی می کردند.
  • تابعینی همانند «حسنی بصری»، «عمربن عبدالعزیز»، «عطاءبن ابی رباح»، «سلیمان بن یسار» و «طاووس بن کیسان» نیز رسماً وارد مباحثی شدند که هرگز در زمان صحابه مطرح نشده بود.
  • کتاب «الاسماء و الصفات» بیهقی پر از مناظره ها و استدلال های منطقی است که در زمان رسول خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله نبوده است.

 

حوزه ی فقه:

در دوران پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله چندان نیازی به مباحث عمیق فقهی نبود و با مراجعه ی مستقیم به ایشان، پرسش های مسلمانان در فروعات فقهی پاسخ داده می شد؛ اما در دوره های بعدی، به دلیل وجود مسائل مستحدثه، فقیهان بزرگی ظهور کردند و فتواها، احکام و مسائل تازه ای مطرح کردند که هیچ یک از این مسائل، به ذهن صحابه نیز خطور نمی کرد.

 

حوزه ی سیاسی:

در حوزه ی سیاسی نیز چنین است. در حالی که به ادعای اهل سنت، پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله زمام امور مسلمانان را به خود آنان واگذاشت تا ایشان، خود برای سرنوشت خویش تصمیم بگیرند،[۳] خلیفه ی اول، به سیره ی پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله عمل نکرد و اختیار خلافت را به خود مردم واننهاد؛ بلکه عمر را به جای خود برگزید؛ عمر نیز هنگام مرگ به سیره ی پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله و ابوبکر عمل نکرده و شورایی را برای انتخاب خلیفه مشخص نمود (شورا)؛ علی علیه ‌الصلاه‌ و ‌السلام توسط انبوه مردم به خلافت برگزیده شد و معاویه از راه «استیلا» و «غلبه» به قدرت رسید و پس از وی نیز «وراثت»، راهکار انتقال قدرت و تعیین خلیفه شد.[۴]

 

نتیجه بحث

چنان که دیده می شود، از همان ابتدا، صحابه هرگز مقید به پی روی از یک دیگر نبوده اند، و در هر مرحله روشی را برگزیده اند. در چنین وضعیتی، چه گونه ممکن است آیندگان با چند قرن فاصله و با شرایط مقتضیات جدید، موظف باشند در همه ی زمینه ها، حتی در امور اجتماعی، از سلف پی روی کنند؟ چه گونه از آنان تقلید کنیم، در حالی که خود به چنین امری تن درنداده اند؟


 

[1] «ابوحامد غزالی» می گوید: “آن چه از پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله به ما رسید، آن را به سر و دیده گرفتیم، آن چه از صحابه رسید، بعضی گرفتیم و بعضی نهادیم، و اما آن چه از تابعین رسید، بدانید که ایشان مردانند و ما مردانیم.” (احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۴)

[۲] البته دکتر سعید رمضان البوطی، نویسنده ی اهل سنت، معتقد است که نمی توان سلفی گری را مذهب نامید. وی در کتاب «السلفیه، مرحله زمینه مبارکه، لا مذهب اسلامی»، که ترجمه ی آن به زبان فارسی با عنوان «سلیقه، بدعت یا مذهب» به چاپ رسیده است، به تفصیل در این باره سخن گفته است.

[۳] شیعه بر اساس کتاب و سنت بر این باور است که خلافت، امری انتصابی است و صرفاً پیامبر صلی الله ‌و ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلم، و ایشان نیز بر اساس فرمان خدا، خلیفه را انتخاب می کنند، و خلافت در امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فرزندان او علیهم السلام متعین است. این نظریه بر خلاف نظریه ی اهل سنت که مدام در حال تغییر و تحول است، در طول تاریخ هیچ گونه تغییری نداشته وهنوز نیز همین دیدگاه، نظریه ی سیاسی شیعه است.

[۴] ابوالاعلی مودودی، در کتاب «خلافت و ملوکیت»، چه گونگی تبدیل خلافت به سلطنت را در دوران خلیفه ی سوم، به دفت بررسی کرده است