سال
درباره سال تولد حضرت امیر مؤمنان (علیه السّلام) شانزده گزارش نقل شده که تفصیل آن در پایان همین بخش خواهد آمد. در این میان نقلی که بتوان بر آن تکیه کرد گزارش تولد وی در سال سیام عام الفیل است؛[۱] یعنی زمانی که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سی ساله بود.[۲] این روزگار ده سال پیش از بعثت[۳] و ۲۳ سال پیش از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)[۴] بود.
این نظریه از چند جهت درخور استدلال است:
اول: استناد معتبر، برای اثبات یک نظریه یا یک مطلب، برترین راه، بهرهگیری از منابع معتبر است و در اینجا نیز از این روش گریزی نیست. بر این اساس این پژوهش میگوید: نظریه یاد شده افزون بر شهرتی که دارد، به منابع معتبر شیعه[۵] و نیز به منابع مورد توجه اهل سنت[۶] استناد دارد. همچنین تأکید این منابع بر این قول موجب اعتبار بیشتر آن شده است. به ویژه آنکه در میان مؤلفان این منابع کسانی چون مفید حضور دارند که با رویکردی پژوهشی و با تقدم زمانی و دسترسی به منابع و مآخذ دست نخست بر آن پای فشردهاند.
دوم: ضعیف بودن دیگر گویهها، دیدگاههای دیگر که در خصوص سال ولادت آن گرامی به ثبت رسیدهاند به دو دلیل ضعیفاند:
۱٫ این نقلها با تعبیر «گفته شده» گزارش شدهاند[۷] و این گونه گزارش کردن نشانه بیاعتمادی گزارشگران به آنها است.
۲٫ این گزارشها با نظریه مورخان درباره سال شهادت آن حضرت و نیز با سخن درست درباره مدت عمر آن نازنین تناقض دارند؛ چرا که از یک سو مورخان اتفاق نظر دارند شهادت علی بن أبی طالب (علیه السّلام) در سال چهلم هجری[۸] بوده و به گزارش صحیح نیز، حضرت در این زمان ۶۳ داشته است.[۹] از دیگر سو همین مورخان اتفاق دارند که آن بزگوار پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدت سی سال زندگی کرد.[۱۰] پس حضرت باید در دوران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ۳۳ سال زندگی کرده باشد تا مجموع ۶۳ سال گردد؛ چنانکه مفید بر آن تصریح کرده است.[۱۱] و ۳۳ سال زیستن در روزگار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی درست میآید که ولادت وی منطبق با سی سالگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و در سال سی عام الفیل باشد؛ چرا که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز در ۶۳ سالگی و ماههای آغازین سال یازده هجرت، یعنی سال ۶۳ عام الفیل درگذشت[۱۲] از این مطالب چنین برمیآید که دیگر گویهها در این خصوص به شدت مورد تردید، بلکه بیاساساند.
سوم: ایمان وی در ده سالگی. به اتفاق مسلمانان، نخستین مردی که در پی بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او ایمان آورد،[۱۳] علی بن أبی طالب (علیه السّلام) است که از ویژگیها و امتیازهای وی[۱۴] بر دیگران به شمار میآید. هر چند منابع تاریخی درباره سن وی در این روزگار گزارشهای پراکندهای به ثبت رسانیدهاند، لیکن منابع مورد اعتماد سنیان و نیز منابع معتبر شیعه آن حضرت را در این دوران، ده ساله دانستهاند.[۱۵] از سویی بعثت پیامبر در سال چهل عام الفیل و در چهل سالگی رسول خدا واقع شد.[۱۶] پس ده سالگی علی (علیه السّلام) در این روزگار بسته به آن است که تولد وی در سی سالگی پیامبر و در سال سی عام الفیل رخ داده باشد.
افزون بر اینها، امام سجاد (علیه السّلام) به این ده سالگی تصریح دارد و در پاسخ به پرسش سعید بن مسیب در این خصوص میفرماید: «علی (علیه السّلام) در وقت بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ده سال داشت»،[۱۷] چنانکه مأمون هم به ده ساله بودن حضرت علی (علیه السّلام) هنگام بعثت استدلال کرده است؛ مأمون عباسی در پی برگزیدن امام جواد (علیه السّلام) به دامادی خویش، با اعتراض عباسیان مواجه گشت و برای اینکه بتواند درستی کارش را نشان دهد، گفتمان علمی تشکیل داد. در این گفتمان عالمانی را فرا خوانده تا با امام جواد (علیه السّلام) به مناظره بنشینند. در این گفتگو با آنکه امام (علیه السّلام) در سالهای نوجوانی بود،[۱۸] به تمامی پرسشهای آنان پاسخ گفت. مأمون از این فرصت بهره جسته و به معترضان چنین گفت: آیا در میان شما کسی هست که از این همه پرسش با این پراکندگی و پیچیدگی، بدین گونه پاسخ بگوید؟ آنگاه افزود: وی از خاندانی است که در فضیلت ویژه هستند؛ کمسالی، آنان را از دستیابی به کمال باز نمیدارد. مگر نمیدانید در آغاز رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نخستین فردی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را به آیین خود فرا خواند امیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السّلام) بود که ده سال داشت و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز اسلامش را پذیرفت و جز او کسی را که در این سن باشد، به اسلام نخوانده است و با حسن و حسین در حالی که کمتر از شش سال داشتند بیعت کرد، در حالی که با کودکی جز آن دو بیعت نکرد؟ آیا اکنون نمیدانید ویژگیهای این خاندان خدادای است و به آنان اختصاص دارد و برای نسل بعدی آنان هم استمرار دارد؟[۱۹]
این استدلال مأمون و نیز تصریح پیش گفتهی امام سجاد (علیه السّلام) چنین مینماید که ده سال بودن امیر مؤمنان (علیه السّلام) به هنگام آغاز بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از گزینههای شناخته شده در دورههای مختلف تاریخ اسلام، حتی در دوران مأمون (۱۹۸ – ۲۱۸ ق) به شمار میرفت و مأمون این فضیلت را برای مخاطبان خود بازگو میکرد، بلکه در دورهها و سدههای پس از آن نیز چنین بود؛ ابن أبی الحدید ده ساله بودن حضرت را مشهورترین سخن در میان روایات دانسته است.[۲۰]
حاصل سخن
جمعبندی سخن آنکه علی (علیه السّلام) در سال سی عام الفیل، یعنی هنگامی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سی سال داشت، دیده به جهان گشود. دیدگاههای دیگری نیز در این خصوص گزارش شده است که ضعیف مینمایند و چنیناند:
۱٫ تولد علی (علیه السّلام) در سال ۲۸ عام الفیل بود؛ یعنی هنگامی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۸ سال داشت، یا به تعبیر دیگر دوازده سال پیش از بعثت و ۲۵ سال پیش از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم). پس ایمان علی (علیه السّلام) در دوازده سالگی بوده است.[۲۱]
۲٫ علی (علیه السّلام) در سال ۲۹ عام الفیل متولد شد، یعنی در ۲۹ سالگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، یا به تعبیر دیگر یازده سال پیش از بعثت. پس ایمان علی (علیه السّلام) در یازده سالگی بود.[۲۲]
۳٫ با توجه به بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال چهل عام الفیل، این گزارشها نیز درباره ایمان حضرت علی (علیه السّلام) آمده است: اسلام علی (علیه السّلام) در هفت سالگی،[۲۳] هشت سالگی،[۲۴] نُه سالگی،[۲۵] سیزده سالگی،[۲۶] چهارده سالگی،[۲۷] پانزده سالگی[۲۸] یا شانزده سالگی[۲۹] بوده است.
ماه
درباره ماه ولادت امیر مؤمنان (علیه السّلام) در منابع کهن تاریخی اندکی اختلاف به چشم میآید. بیشتر منابع سنیان سخنی از آن نیاوردهاند و آن دسته از منابع و مصادر آنان که از آن یاد کردهاند،[۳۰] ماه رجب را گزارش کردهاند.
همچنین برخی از نگارندگان کهن شیعه مانند یعقوبی، اشعری، نوبختی و کلینی دربارهی ماه و روز تولد آن گرامی سخن نگفتهاند؛ اما مشهور میان شیعیان این است که ولادت آن گرامی در ماه رجب بوده و بخشی از نگارندگان منابع معتبر و کهن شیعه، که نام شیخ مفید، سید رضی، شیخ طوسی، فتال،طبرسی، ابن شهر آشوب، ابن بطریق، ابن طاووس، ابن طقطقی، ابن عنبه، علامه حلی، شهید اول و… در میان آنان دیده میشود[۳۱] نیز بر آن تأکید دارند.
در این میان، چهار گزارش – که دو مورد آن از شیخ طوسی است – به ثبت رسیده که ماه ولادت آن گرامی را غیر از ماه رجب میداند:
۱٫ شیخ طوسی در یکی از گزارشهای خود در مصباح[۳۲] چنین میگوید: «صفوان جمّال از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده است که حضرت امیر (علیه السّلام) در ماه شعبان تولد یافت». این گزارش در دیگر منابع – جز در کتاب الدروس، حتی با تعبیر «رُوی»[۳۳] نیز ثبت نگردیده است.
لیکن نکته در خور توجه، روند گزارشهای شیخ طوسی در این خصوص است که حاکی از عدم مقبولیت این روایت نزد او یا تردید وی در آن است؛ زیرا اگرچه رویه شیخ طوسی در کتاب مصباح ارسال سند و نقل نکردن آن بوده، لیکن این نقل، مرسلهای است که دلیلی بر اعتبار سند آن به دست نیامده است. وانگهی شیخ در جای دیگر همین کتاب گزارش تولد حضرت امیر (علیه السّلام) در سیزدهم رجب را از ابن عیاش ثبت کرده[۳۴] و اگر درباره ابن عیاش حرف وحدیثی هم باشد، معاصر شیخ بوده است؛ پس بدین جهت، این نقل او مرسله نیست. افزون بر آنکه شیخ طوسی در کتاب تهذیب الأحکام نیز – [۳۵] که از منابع معتبر شیعی به شمار میآید – ماه رجب را به عنوان ماه ولادت آن امام بزرگوار برگزیده است. گفتنی است شهید اول پس از انتخاب سیزدهم رجب به عنوان روز تولد آن گرامی، گزارش تولد وی در هفتم شعبان را با تعبیر «رُوی» ثبت کرده و آن را نپذیرفته است.
۲٫ همو در کتاب امالی[۳۶] از ماه ذیالحجه و روزهای حج به عنوان ماه زاده شدن آن گرامی یاد کرده، لیکن – چنانکه گفته شد – در کتاب تهذیب الأحکام و مصباح المتهجد به این گویه حتی اشارهای نکرده، بر تولد آن گرامی در ماه رجب تأکید کرده است.
مرحوم مجلسی[۳۷] پس از گزارش این نقل از امالی، با توجه به گزارشهایی که از منابع معتبر در این خصوص در دست داشته است – که منابع آن گفته شد – و با توجه به تغییر مراسم حج در آن دوران در میان ماههای قمری، آن را به «نسئی» توجیه کرده است؛ یعنی بر اساس آیین مردم آن روزگار حج در هر سال در یکی از ماههای قمری انجام میگرفت و آن ماه ذیالحجه نامیده میشد که در سال ولادت حضرت امیر (علیه السّلام)، مراسم حج در ماه رجب یا شعبان، انجام گرفت و این ماه نیز ذیالحجه نامیده شد.
در پاورقی همین بخش از کتاب بحار با رویکرد به روایت یاد شدهی صفوان جمّال، یک محاسبه ریاضی انجام گرفته مبنی بر اینکه مراسم حج در سال ولادت حضرت امیر (علیه السّلام) در ماه شعبان بوده است و نتیجه گرفته شده که حضرت در ماه شعبان متولد شده است، لیکن دلیلی بر درستی مبنای این محاسبه در دست نیست. پس این مطالب گواهی میدهد که تولد امیر مؤمنان (علیه السّلام) در ماه ذیالحجه یا شعبان نبوده است.
۳ و ۴٫ مسعودی تنها در یک گزارش – که کراجکی هم وی را همراهی کرده است – ماه ذی الحجه را آغاز بارداری فاطمه بنت اسد به علی (علیه السّلام) و تولد آن حضرت را در ماه رمضان دانسته است.[۳۸] ولی اینان در این گزارش بیپشتیباناند؛ چنانکه حسن بن محمد قمی (زنده در سال ۳۷۸ ق) نیز تولد آن گرامی را در ماه ربیع الأول دانسته و او هم در این گزارش خود متفرد و بیپشتیبان است.[۳۹]
نتیجه
برآیند بحث این است که با رویکرد به منابع معتبر[۴۰] در این خصوص و با توجه به پراکندگی و ضعف نقلهای مربوط به تولد امیر مؤمنان (علیه السّلام) در غیر ماه رجب، باید گفت آن گرامی در ماه رجب دیده به جهان گشود و دیگر گزارشهایی که تولد آن عزیز را در ماه شعبان،[۴۱] رمضان،[۴۲] ذیالحجه،[۴۳] ربیع الأول[۴۴] یا جمادی الأول[۴۵] دانستهاند، ضعیف و غیر قابل پذیرشاند.
زادروز
با توجه به پژوهش و استدلالی که درباره ماه ولادت حضرت امیر مؤمنان (علیه السّلام) انجام شد، زادروز آن عزیز روز جمعه سیزدهم ماه رجب[۴۶] سال سی عام الفیل خواهد بود. همچنین در خصوص ضعف گزارش تولد آن گرامی در روز دهم یا ۲۳ رجب نکتهای در پاورقی سوم و چهارم ذیل همین (زادروز) خواهد آمد. این روز (سیزدهم رجب) به حساب شمسی برابر با هجدهم مهر و دهم اکتبر سال ۶۶۰ میلادی است.[۴۷] دیگر دیدگاهها که دلیل ضعف آنها در بخش ماه تولد گفته شد، چنیناند:
- دهم ماه رجب،[۴۸]
- بیست و سوم ماه رجب،[۴۹]
- هفتم ماه شعبان،[۵۰]
- بیست و سوم ماه شعبان،[۵۱]
- نیمه ماه رمضان،[۵۲]
- بیست و دوم ماه رمضان،[۵۳]
- هشتم ذیالحجه،[۵۴]
- هشتم جمادی الأول.[۵۵]
زادگاه
منابع کهن شیعیان و سنیان درباره زادگاه امیر مؤمنان (علیه السّلام) تفاوتهایی دارند؛ برخی از آنها بدان نپرداختهاند و در میان گروهی که به نقل آن پرداختهاند کاستیهایی نیز مشاهده میگردد که نیازمند بررسی همه جانبه است و این خود مجالی دیگر میطلبد؛ ولی مناسب است در اینجا بدان اشارهای شود، به همین جهت، این منابع، ذیل سه عنوان پیشرو بررسی میشوند: مولود کعبه، تنها مولود کعبه، ورود شگفتانگیز فاطمه بنت اسد به کعبه.
مولود کعبه
در این باره باید گفت منابع شیعی اتفاق نظر دارند که آن حضرت در درون کعبه تولد یافت و در آن تردیدی نیست.[۵۶] از امام صادق (علیه السّلام) نیز زیارتنامهای در منابع معتبر نقل شده که آن را در هفده ربیع الأول، در کنار مرقد امیر مؤمنان (علیه السّلام) انشاء کرده و در آن به تولد حضرت علی (علیه السّلام) در میان کعبه تصریح کرده است.[۵۷]
همچنین از منابع سنیان آن دسته که بدان پرداختهاند به همین مطلب تصریح دارند. ابوزکریای اَزدی (۳۳۴ ق)، ابن قفّال شافعی (۳۶۵)، حاکم نیشابوری، ابن طلحه شافعی، سبط بن جوزی، گنجی شافعی، جوینی، بناکتی (۷۳۰ ق)، ابن صباغ مالکی، دیار بکری، جامی، حلبی بدخشانی (۱۱۲۶ ق)[۵۸] و برخی دیگر، همگی تصریح دارند که علی (علیه السّلام) مولود کعبه است. گرچه ابن أبی الحدید معتزلی (۶۵۶ ق) پس از نقل این مطلب به عنوان اعتقاد شیعیان، افزوده است که محدثان اهل سنت بدان اعتراف ندارند،[۵۹] لیکن در پاسخ وی باید گفت: حاکم نیشابوری (۴۰۵ ق) که بیش از دویست سال، پیش از ابن أبی الحدید میزیسته و در تاریخ و حدیث چیره دست بوده، در این خصوص میگوید: گزارشهای متواتر و بیتردید در دست هست که فاطمه دختر اسد در درون کعبه زایمان کرده، امیر مؤمنان (علیه السّلام) را به دنیا آورده است.[۶۰]
این سخن حاکم نیشابوری گواهی میدهد که خبر تولد علی (علیه السّلام) در کعبه، در همه دورههای تاریخ اسلام تا پایان قرن چهارم و آغاز قرن پنجم نزد همگان معروف و یقینی بوده و کسی که در آن تردیدی نداشته است؛ چنانکه پیش از حاکم، ابوزکریای أزدی و ابن قفّال شافعی این خبر را ثبت کرده اند[۶۱] وشیخ اهل سنت قاضی ابوعمر و عثمان بن احمد (۳۴۴ ق) که به گفته ذهبی از بزرگان مورد اعتماد و قاضی برجسته عراق بود و از راویان معتبر سنیان به شمار میآمد،[۶۲] این موضوع را گزارش کرده و گزارش ابن شهر آشوب نیز رسیده است.[۶۳] همچنین راویان دست نخست سنیان مانند عَتَّاب بن أَسِید اموی که معاصر امیر مؤمنان (علیه السّلام) بود،[۶۴] این خبر را نقل کرده و خبرش به دست شیخ طوسی نیز رسیده است؛[۶۵] چنانکه سفیان بن عُیینه (متوفای ۱۹۸ ق) نیز این روایت را از ابن شهاب زهری (متوفای ۱۲۴ ق) که در ردیف نخستین نسبنگاران عرب جای دارد،[۶۶] نقل کرده، و او از عایشه و همچنین شعبه از قتاده و او از انس بن مالک به ثبت این خبر پرداختهاند.[۶۷] حتی قاضی ابوالبختری (وهب بن وهب) متوفای سال دویست هجری هم کتابی به نام «مولد امیر المؤمنین» نگاشته و این خبر را از امام صادق (علیه السّلام) در آن آورده است، این کتاب اگرچه به دست خطیب بغدادی[۶۸] و شیخ طوسی رسیده،[۶۹] ولی اکنون نایاب است.
از معاصران ابن أبی الحدید شخصیتهایی مانند ابن جوزی، ابن طلحه و… نیز این خبر را ثبت کردند. با این همه، سخن یاد شده ابن أبی الحدید جای شگفتی دارد و اگر به حرف وی خوشبین باشیم و در نقل سخن، امانت رعایت شده باشد، باید بگوییم کسانی در این دورهی بیست ساله یا دورههای دیگر میزیستهاند که با انگیزههای خاص در گزارش این مطلب تردید کردند و یا به حذف آن پرداختهاند و اینها سبب تردید ابن أبی الحدید شده است؛ بنابراین تولد حضرت علی (علیه السّلام) در خانه کعبه، نزد منابع شیعه و برخی از منابع سنیان به ویژه دسته نخست، بیتردید است.
تنها مولود کعبه
در اینکه علی بن أبی طالب (علیه السّلام) تنها مولود کعبه است یا شخص دیگری نیز در این حرم امن تولد یافته، منابع پیش گفتهی شیعه باز هم اتفاق دارند که علی (علیه السّلام) تنها مولود کعبه بوده و در این ویژگی بینظیر است؛ برای نمونه شیخ مفید چنین میگوید: ابوالحسن (علیه السّلام) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از ورود فیلسواران به مکه، در خانه خدا متولد شده و هیچ کودکی جز او در «بیت الله» متولد نشد، نه پیش از او و نه پس از او، این نیز به جهت گرامی داشتن وی از سوی خدای متعالی و بزرگ داشتن محل تولد او است.[۷۰] لیکن منابع یاد شده سنیان در این موضوع پراکندهگویی کرده اند که میتوان آنها را به سه گروه تقسیم کرد:
گروه نخست منابعی هستند که همانند منابع شیعیان، تولد در کعبه را ویژه حضرت علی (علیه السّلام) و از امتیازات او دانستهاند؛ محمد بن علی قفّال شافعی در این باره میگوید: فاطمه دختر اسد پسرش علی را در کعبه به دنیا آورد و گفته میشود که در کعبه جز علی کسی متولد نشد.[۷۱] گنجی شافعی هم میگوید: امیر مؤمنان علی پسر ابوطالب در مکه در «بیت الله الحرام» تولد یافت و هیچ کودکی جز او در کعبه متولد نشد، نه پیش از او و نه پس از او و این نیز به جهت گرامی داشتن او است.[۷۲] ابوسلیمان بناکتی نسبشناس هم میگوید: امیر المؤمنین (علیه السّلام) در روز آدینه سیزدهم ماه رجب سی سال پس از عام الفیل، در حرم کعبه متولد شد و پیش از او و پس از او هیچ کودکی خانه زاد کعبه نبود.[۷۳] جوینی (۶۴۴ – ۷۳۰ ق) نیز میگوید: در میان کعبه جز علی کسی تولد نیافت.[۷۴] ابن صباغ مالکی میگوید: پیش از علی (علیه السّلام) کودکی در «بیت الله» زاییده نشد و این فضیلت، ویژه او است.[۷۵] موصلی شافعی (۶۵۷ ق) هم میگوید: مکان تولد علی (علیه السّلام) کعبه معظمه بود و در آن مکان جز او، کسی متولد نشد.[۷۶] بدخشانی نیز میگوید: علی – کرّم الله وجهه – در روز جمعه سیزدهم رجب در «بیت الله الحرام» متولد شد و جز او کسی، نه پیش از وی و نه پس از وی، در آن خانه متولد نشد و این فضیلتی است که خدا آن حضرت را به آن اختصاص داد.[۷۷]
گروه دوم منابعی هستند که با ذکر مکان تولد حضرت علی (علیه السّلام)، از حکیم بن حزام بن خویلد، برادرزاده حضرت خدیجه نیز نام بردهاند. در میان اینان برخی تلاش کردهاند میان هر دو جمع کنند و بگویند: دو نفر یاد شده در آن مکان متولد شدند، که میتوان از سبط بن جوزی در قرن ششم، دیار بکری در قرن دهم و حلبی در قرن یازدهم نام برد.[۷۸]
گروه سوم جانبدارانه بیآنکه از علی (علیه السّلام) نام ببرند تنها از حکیم بن حزام در این خصوص نام بردهاند. این گروه یا بیسند و یا با تعبیر «قیل» و با تردید و یا با استناد به یک گزارشگر یا منبع، بیآنکه به تحقیق آن بپردازند، تنها خبررسانی کردهاند.
در میان دو گروه اخیر، در مستدرک حاکم نیشابوری تولد حکیم بن حزام با انتساب به دو نفر به نامهای علی بن عَثّام (۲۲۸ ق) و مُصعب بن عبدالله زبیری (۲۳۶ ق) نقل شده و پیش از او در کتاب زبیر بن بکّار (۲۵۶ ق) با نقل از مُصعب بن عثمان زبیری گزارش شده است. دو نفر از معاصران زبیر بن بکّار هم به نامهای محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ ق) – بیاستناد به منبعی – و ازرقی مکی (۲۴۸ ق) با سندی که بدان اشاره خواهد شد – این گزارش را ثبت کرده اند.[۷۹] بعدها برخی از منابع سنیان یا با استناد به این منابع و یا با اعتماد بر آنها، بیآنکه از آنها نام ببرند، این نقل را گزارش کردهاند.
بحث و بررسی
در اینجا برای روشن شدن حقیقت این گزارش باید به بررسی این منابع و روند تاریخی این نقل با توجه به گرایشهای گزارشگران آن پرداخت، که در چند گزینه انجام گیرد:
الف) نقد سند گزارش حاکم
گزارش حاکم نیشابوری در این خصوص به دو نفر مستند شده است:
۱٫ مصعب بن عبدالله زبیری، در حالی که این استناد بنیانی ندارد؛ چرا که مُصعب بن عبدالله در کتاب «نَسَب» خود که در موضوع نسبنگاری است، تمامی مشخصات حکیم بن حزام، از نَسَبْ، مدت عمر، فرزندان، زمان اسلام آوردن، حضورش در جنگها و… را ثبت کرده، لیکن از تولد او در کعبه – که اگر واقعیت داشت یک برجستگی بود – سخنی نگفته است.[۸۰] همچنین برادرزادهی زبیر بن بکّار با اینکه عمویش را نسبشناس قریش دانسته و از او مطلبی درباره حکیم بن حزام نقل کرده، خبر این تولد را از او نقل نکرده، بلکه به مُصعب بن عثمان استناد کرده است و این، گواهی میدهد که مُصعب بن عبدالله گزارشگر این خبر نیست.
۲٫ علی بن عثّام عامری (م ۲۲۸ ق) که در نیشابور میزیست.[۸۱] او این گزارش را با تردید نقل کرده و بدان اعتماد نداشته است. مِزّی میگوید: علی بن عثّام این مطلب را با تعبیر بلغنی: «شنیدهام» نقل کرده است.[۸۲] پس اگر این خبر برای وی بیتردید بوده، باید آن را با قاطعیت نقل میکرد؛ چنانکه حاکم نیشابوری گزارش تولد علی (علیه السّلام) در کعبه را با قاطعیت نقل کرده و آن را متواتر دانسته است. وانگهی علی بن عثّام به گفته مِزّی از راویان روایتشناس بود[۸۳] و با زمان مرگ حکیم بن حزام (سال ۵۴ هجرت) بیش از یکصد سال فاصله داشت. او اگر به گزارش یاد شده اعتماد داشت و میتوانست سند گزارش خود را به دست آورد چنین میکرد و با تعبیر «شنیدهام»، به نقل آن نمیپرداخت. گفتنی است این نوع گزارش (به دست ندادن سند و نقل با تردید آن) نشانه نادرستی آن خبر است. افزون بر آن، زبیریان در جعل و ساختن و انتشار این خبر دست داشتند – چنانکه در گزینه «ج» خواهد آمد – و علی بن عثّام با عداوتی که به پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) داشت و با گرایش عثمانی خود، بیرغبت نبود، خبری را در گزارشهای خود ثبت کند تا باور شیعیان در خصوص تولد حضرت امیر مؤمنان (علیه السّلام) را به چالش بکشاند؛ چنانکه در مورد دیگری هم چنین کرده است،[۸۴] و بیگمان به همین دلیل بود که به خبر متواتر و بیتردیدِ تولد علی (علیه السّلام) در کعبه، هیچ اشارهای نکرد، و به گزارش بیبنیان و ساختگیِ تولد حکیم بن حزام در آن مکان، توجه و آن را با تردید نقل کرده است.
ب) بررسی نقل ابن حبیب و ازرقی
تولد حکیم بن حزام در دو کتاب مُنمّق و مُحبّر محمد بن حبیب بغدادی (م۲۴۵ ق) به ثبت رسیده؛ ولی برای آن سندی ثبت نشده است؛ در حالی که وی در دورانی میزیست که میتوانست سند این گزارش را به دست آورد و ثبت کند و این نشان میدهد که این گزارش از او نبوده، بلکه بعدها در کتابش افزوده شده است و اگر هم از او بوده سند و سابقهای نداشته و نزد نگارندگان و دیگران معروف نبوده است. در واقع وی گزارشهای ضعیفی را که میشنیده با این احتمال که شاید درست باشد، ثبت میکرده است تا دربارهشان تحقیق کند؛ چنانکه محقق کتاب مُنمّق میگوید: وی روایتهای ضعیفی را یادداشت میکرد و به گمان من این کتاب یادداشتهای بیتحقیق او بوده که به صورت «فیش» آنها را ثبت کرده بود تا در نوشتن کتابی از آن بهره جوید و پیش از آنکه به تحقیق آن بپردازد درگذشت.[۸۵] گفتنی است ابوسعید سکری شاگرد ابن حبیب، این کتاب را از وی نمیداند.[۸۶]
از سوی دیگر اینکه ابن حبیب از وابستگان به دربار عباسیّان و مؤدّب و آموزگار فرزندان آنان دورانی بود که کینهتوزی آنان به خاندان ابوطالب برای تاریخپژوهان روشن است؛ دشمنی متوکل عباسی (۲۳۲ – ۲۴۷ ق) با خاندان ابوطالب – که ابن حبیب نیز در دوران او میزیست – بر کسی پنهان نیست.[۸۷] پس در چنین شرایطی اگر فضیلتی از زندگینامه علی بن إبی طالب (علیه السّلام) حذف میگشت و در پرونده دیگران ثبت میشد، میتوانست از موقعیت اجتماعی آن گرامی نزد آنان بکاهد.
افزون بر همه اینها، مسعودی (م ۳۴۶ ق) نسخهای از کتابهای وی را در اختیار داشته و از آنها بهره میگرفته است. ابن طاووس (۶۶۴ ق) نیز نسخهای از کتاب مُحبّر او را در دست داشته، از آن در کتاب طرایف خود بهره جسته است،[۸۸] لیکن هیچ یک از این دو به گزارش مکان تولد حکیم بن حزام اشارهای نکردهاند با اینکه این دو عالم، به تولد امیر مؤمنان (علیه السّلام) در کعبه تصریح دارند و اگر میدانستند کسی غیر از امیر مؤمنان (علیه السّلام) در کعبه متولد شده، به لحاظ برجسته بودن آن، جا داشت بدان اشاره میکردند و اگر بر آن نقدی داشتند به نقدش میپرداختند.
این مطلب نیز گواه و قرینه است بر اینکه گزارش تولد حکیم بن حزام در مکان یاد شده، در کتابهای محمد بن حبیب از ابتدا نبوده و بعدها افزوده شده است و دست کم جای تردید دارد.
در کتاب چاپ شدهی ازرقی مکی (۲۴۸ ق) نیز گزارش یاد شده در خصوص حکیم بن حزام، از طریق جد او محمد بن یحیی از شخصی به نام عبد العزیز بن عمران (متوفای ۱۹۷ یا ۱۹۳ ق) نقل شده است.[۸۹] این نقل و انتساب نیز از دو جهت بیاساس است؛ نخست آنکه این عبد العزیز نزد رجالشناسان شیعی و سنی ضعیف و گزارشهایش ناپذیرفتنی است؛ چنانکه بخاری ونسایی میگویند: خبرهای وی متروک بوده و نباید ثبت شود. ابن حبان میگوید: وی از شخصیتهای معروف، مطالب نپذیرفتنی را نقل میکرد؛ حتی ابوزرعه از خواندن نوشتههای او امتناع میورزید.[۹۰] پس با چنین گفتاری درباره عبد العزیز بن عمران، اعتمادی به این گزارش ازرقی نیست. وانگهی با نشانههای پیشرو به جد باید گفت این خبر، ساختگی بوده و در نسخههای نخست کتاب ازرقی نبوده و بعدها بر آن افزده شده است؛ چنانکه «رشید ملحس» با استناد به تحقیق «وستنفلد»[۹۱] آلمانی و با مقایسه گزارشهای کتاب اخبار مکه ازرقی با سیره ابن هشام و با توجه به بودن برخی اسناد دیگر، در کتاب اخبار مکه میگوید: کتاب اخبار مکه در اصل کوچکتر از حجم کنونی بود و به مرور، با ضمیمه کردن برخی مطالب دیگر،؛ بر حجم آن افزوده شده است.[۹۲]
روند گزارش در این خصوص نیز این افزودگی را تأیید میکند؛ چرا که بیشتر نگارندگانی که گزارش یاد شده مربوط به حکیم بن حزام را نقل کردهاند – جز چند نفر مانند ابن عبد البر، ابن جوزی و ابن عساکر که گزارش اینان بررسی خواهد شد – از قرن هفت به بعد هستند و هیچ کدام در ثبت این گزارش به مآخذی مانند کتابهای ابن حبیب و ازرقی استناد نکردهاند، با اینکه این دو از تاریخنگاران کهن بودند؛ به ویژه اینکه ازرقی تاریخنویس مکه بود و حوادث مربوط به کعبه را مینگاشت و کتاب او در خصوص خبرهای مکی، منبعی برای دیگران به شمار میرفت؛ بنابراین عدم استناد به کتابهای اینان میتواند نشانهای باشد بر اینکه این خبر در دورههای بعدی افزوده شده است. پس به این گزارش اعتمادی نیست.
ج) گزارش زبیر بن بکّار و نقد آن
مورخین که خبر یاد شده در خصوص حکیم بن حزام را بعدها ثبت کردهاند، این خبر را به زبیر بن بکّار (م ۲۵۶ ق) مستند کردهاند و او نیز به شخصی به نام مُصعب بن عثمان استناد دارد؛ حتی عبد الرحمن بن جوزی (م ۵۹۷ ق) نیز که بیواسطه این خبر را به مُعصب بن عثمان نسبت داده[۹۳] از طریق ابن بکّار گزارش کرده است؛ چرا که وی همان متن زبیر بن بکّار را بیکم و کاست نقل کرده و تنها منبعی که پیش از این ابن جوزی خبر معصب بن عثمان را نقل کرده زبیر بن بکّار است. زبیر میگوید: مادر حکیم در روزهای آخر بارداریاش با گروهی از زنان قریش از کعبه بازدید کرد و در همان حال درد زایمان گرفت و چون این درد مهلتش نداد، در همان جا، روی فرش زایمان کرد.[۹۴]
نخستین راوی
در بررسی درستی یا نادرستی متولد شدن حکیم بن حزام در آن مکان، چند نکته را نباید از نظر دور داشت:
۱٫ ابتدا باید نخستین گزارشگر و اعتبار یا عدم اعتبار او مشخص گردد. در اینجا با کند و کاوی که در تاریخ به عمل آمد مشخص شد نخستین کسی که این گزارش به او استناد دارد، مُصعب بن عثمان بن مصعب زبیری و عبد العزیز بن عمران هستند که در یک عصر میزیستند. در خصوص عبد العزیز بن عمران گفته شد که عالمان بزرگ اهل سنت، خبرهایش را به علت جاعل بودن وی نپذیرفتهاند و رجالیان شیعه نیز به گزارشهایش اعتمادی ندارند. مصعب هم هر چند از خاندان زبیر بوده، لیکن نزد رجالشناسان و ترجمهنگاران، ناشناخته است. در اینکه تولد و درگذشت وی در چه زمانی بوده، در چه شرایطی شخصیت او رشد یافته، در گزارشهای خود امانتدار بوده یا نه و اساساً اخبار او مورد توجه بوده یا نه، مطلبی در دست نیست. تنها زبیر بن بکّار وی را عالم به اخبار قریش و متصدی جمعآوری مالیات ابوبکر بن عبدالله دانسته و بیش از این درباره او چیزی نگفته است. گفتنی است ابوبکر بن عبدالله نام پدر زبیر بکّار است که در ردیف منصبداران حکومت هارون الرشید (۱۷۰ – ۱۹۳ ق) جای دارد و حاکم مدینه بوده است.[۹۵]
از گزارش ابن بکّار همین اندازه برمیآید که مصعب بن عثمان در دوران جوانیِ ابن بکّار یعنی سالهای پایانی قرن دوم میزیسته و این در حالی است که حکیم بن حزام بنابر برآیند منابع، پنجاه سال پیش از اسلام و سیزده سال پیش از هجوم فیلسواران به مکه، به دنیا آمد و حدود ۱۲۰ سال، عمر گذرانید که کمتر از شصت سال آن، پس از اسلام آوردن او بود. او در فتح مکه اسلام آورد و نامش در شمار «مؤلّفه قلوبهم» جای داشت و در سال ۵۴ هجرت در زمان حکومت معاویه درگذشت.[۹۶]
اینک این سؤال مطرح است که در این فاصله زمانی میان حکیم بن حزام و دو نفر یادشده (پنجاه سال پیش از اسلام – حدود سال دویست هجرت) چه کسی گزارش تولد حکیم بن حزام در مکان یاد شده را نقل کرده است؟ باید گفت هیچ یک از راویان و مورخان این دوره یادی از مکان تولد او نکردهاند و او نیز فردی ناشناخته نبود، بلکه وی از افراد شناخته شده در تاریخ قریش (پیش از اسلام و پس از آن) به شمار میرفت – و خبرهای ریز و درشت زندگی افرادی از این دست، نگاشته و یا سینه به سینه نقل میشد – و خبرهای زیادی هم درباره او تا دوران دو نفر پیشگفته و زبیر بن بکّار نقل شده بود. در همان حال اگر چنین حادثهای رخ داده بود میبایست تا زمان اینان سرِ زبانها جای میگرفت؛ چنانکه خبر تولد امیر مؤمنان (علیه السّلام) در درون کعبه اینگونه بوده است و حاکم نیشابوری در این خصوص چنین گفته است: «وَقَدْ تَواتَرَتِ الْأَخْبارُ أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ أَسَد وَلَّدَتْ أَمِیرَ المُؤمِنینَ عَلیَّ بْن أَبِی طالِب کَرَّمَ الله وجهه فِی جَوْفِ الْکَعْبَه».[۹۷] افزون بر همه اینها شخص حیکم بن حزام، خود خبر تولدش را گزارش کرده و آن را سیزده سال پیش از هجوم فیلسواران به کعبه دانسته[۹۸] ولی از رخ دادن این تولد در آن مکان سخنی نگفته است.
بنابراین از اینکه شخص حکیم بن حزام از این مطلب سخن نگفته و تا دوران مصعب بن عثمان و عبد العزیز بن عمران هم از این خبر، نام و نشانی نبوده و این دو نفر نیز از افراد معتبری به شمار نمیروند تا بتوان به سخن آنان اعتماد کرد، معلوم میشود گزارش تولد حکیم بن حزام در مکان پیش گفته از دوران این دو نفر به بعد مطرح شده است.
نخستین منتشر کننده
- در مرحله دوم باید دید نخستین فرد یا افرادی که نشر این خبر به آنان انتساب دارد، چه کسانی و با چه روندی بوده است؟ از مطالعه و تفحص در مآخذ و منابع کهن سنیان برمیآید، نخستین فردی که ثبت و نشر این خبر به او انتساب دارد زبیر بن بکّار با استناد به مصعب بن عثمان، و ازرقی با استناد به عبد العزیز بن عمران هستند. انتساب به ازرقی و استناد او نقد شد و درباره استناد ابن بکّار باید گفت: وی – که در مدینه میزیست و ۸۴ سال عمر کرد – در جمعآوری اخبار درست و نادرست[۹۹] قریش، به ویژه در خصوص اخبار زبیریان، اهتمام میورزید و با سفرهایی که به مکه و عراق داشت و در آن روایتگری میکرد، به نشر این خبر پرداخت. سپس این گزارش را در کتاب نسب قریش خود – که آن را پیش از سال ۲۳۳ قمری نوشت – به ثبت رساند.[۱۰۰]
معاصر وی، علی بن عثّام عامری (۲۲۸ ق) که اصالت وی بغدادی بود و در نیشابور میزیست، در سفری که به عراق و حجاز داشت این خبر را شنید و چون به منبع آن دست نیافت یا اینکه اعتماد نداشت، با تردید گفت: [چنین چیزی] «شنیدهام».[۱۰۱] ابن حبیب بغدادی (۲۴۵ ق) معاصر دیگر زبیر نیز با شنیدن این خبر بیآنکه به سندش اشاره کند، به ثبت آن پرداخت.[۱۰۲]
به جد میتوان گفت: جایگاه اجتماعی زبیریان که این خبر از آن خاندان منتشر شد، در انتساب این خبر به بغدادی هم تأثیر داشت؛ چرا که بغدادی هم در کنار ابن بکّار مؤدّب دستگاه عباسیان بود و و روابط ابن بکّار با عباسیان نیز تنگاتنگ بود – که بدان اشاره خواهد شد – و اگر این خبر به بغدادی هم انتساب مییافت، برای ابن بکّار، تأیید مناسبی میبود.
پس از اینان آن دست از منابع سنیان که این گزارش را نقل کردهاند در غالب به زبیر بن بکّار استناد دارند؛[۱۰۳] حاکم نیشابوری به علی بن عثّام و مصعب بن عبدالله استناد کرده که مورد بررسی قرار گرفت.[۱۰۴] چند مورد هم بسان انتساب به ابن حبیب، بیسند آن را ثبت کردهاند.[۱۰۵] برخی نیز به این خبر اعتماد نکردهاند و با تعبیر «قیل» آن را آوردهاند[۱۰۶] و ابن عساکر هم در یک مورد، با استناد به زبیر بن بکّار آن را نقل کرده و در مورد دیگر از شخصی به نام «ابو عبدالله منده» به ثبت آن پرداخته است، در حالی که[۱۰۷] چنین نامی در رجال و تراجم به دست نیامد و اگر این شخص، ابوعبدالله (محمد بن یحیی بن ابراهیم) معروف به ابن منده باشد، وی متوفای ۳۰۱ قمری است [۱۰۸] و تا زمان حکیم بن حزام بیش از دو قرن فاصله دارد و اگر بخواهد مطلبی را درباره او نقل کند باید مستند باشد و این خبر او سندی ندارد. وانگهی وی پس از زبیر بن بکّار، علی بن عثّام، ابن حبیب و ازرقی میزیست و اینان به عنوان گزارشگران این خبر پیش از او به شمار میآیند. در نتیجه باید مستند گزارش او همینها باشند و گزارشهای آنان نیز بررسی شد که بنیانش به عبد العزیز بن عمران، جاعل خبر و مصعب بن عثمانِ مجهول و بیاعتبار میانجامد.
افزون بر همه اینها پارهای از کتابهای کهن سنیان که در دوران مصعب بن عثمان، عبد العزیز بن عمران و ابن بکّار به نگارش درآمدند به این گزارش اشارهای نکردهاند؛ برای مثال حذف من نسب قریش سدوسی (۱۹۵ ق)،[۱۰۹] صحیح بخاری، تاریخ بخاری، طبقات ابن سعد،[۱۱۰] معارف ابن قتیبه[۱۱۱] و… که نگارندگان آنها از نویسندگان بزرگ اهل سنت به شمار میروند و درباره زندگانی حکیم بن حزام نیز مطلب نگاشتهاند، این گزارش را ثبت نکردهاند. با اینکه اگر این خبر واقعیت داشت در نوع خود از مطالب مهم تاریخی به شمار میآمد.
در اینجا دو پرسش دیگر مطرح میشود که اوّلاً اعتبار نقل زبیر بن بکّار در چه حدی است و ثانیاً وی با چه انگیزهای به نقل و انتشار این خبر پرداخته است؟
تردید یا اعتبار
در پاسخ به پرسش نخست باید گفت نظر رجالشناسان و شرح حالنویسان اهل سنت، در خصوص اعتبار یا نادرستی گزارشهای ابن بکّار پراکنده است، برخی از آنان مانند خطیب بغدادی و بغوی اخبار او را معتبر دانستهاند، لیکن برخی دیگر مانند احمد بن علی سلیمانی سخت بر او تاخته و او را «مُنکَر الحدیث» دانستهاند و گفتهاند وی از روایان ضعیف، مطالبی را نقل کرده که پذیرفتنی نیست.[۱۱۲] و به گفته مفید: وی را متهم دانسته و خبرهایش را مورد اعتماد ندانستهاند.[۱۱۳] این ضعف روایی او ممکن است عوامل مختلفی داشته باشد و یکی از آنها کاری است که اخباریان به آن تن میدادند و نقلهای ضعیف و با تردید را از راویان ضعیف در کتابهای خود ثبت میکردند و بدینگونه بر حجم کتابهای خود میافزودند[۱۱۴] که زبیر بن بکّار در این کار پا به کار بوده است؛[۱۱۵] بدین جهت باید به گزارشهای وی – به ویژه در آن بخش که انگیزه جعل در آن قوی است – با تردید نگریست و آن را کنار نهاد. چنانکه درنقل او در خصوص مکان تولد حکیم بن حزام نیز انگیزه جعل برجسته مینماید که در پاسخ بعدی به آن خواهیم پرداخت.
نقش زبیریان و عباسیان
پرسش دوم را از دو منظر میتوان ارزیابی کرد و پاسخ داد: ۱٫ به لحاظ گرایش خاندانی و طایفهای زبیریان و ۲٫ به لحاظ شرایط سیاسی زبیریان، به ویژه شرایطی که زبیر بن بکّار و پدرش (بکّار بن عبدالله) و مُصعب بن عثمان در آن میزیستند.
کینهتوزی زبیریان
از منظر نخست، با نگاه به پیشینه زبیریان میتوان انگیزه نشر این خبر را به دست آورد. زبیر بن بکّار که با پنج واسطه به زبیر بن عوام میانجامد و از نوادگان وی به شمار میآید، از پسر بزرگ زبیر بن عوام؛ یعنی عبدالله (م ۷۳ ق) ریشه میگیرد که این عبدالله در کنیهتوزی به حضرت علی (علیه السّلام) و خاندان او سرآمد بوده است.[۱۱۶] هر چند پدرش زبیر بن عوام در ردیف یاران بنام پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جای داشت و در پیشینه زندگی خود در کنار پیامبر و علی (علیه السّلام) برجستگیها وفضیلتهای را به نام خود ثبت کرد که منابع تاریخی اسلام بر آنها گواهاند، لیکن از روزی که عبدالله و دیگر فرزندان زبیر در زندگی او تأثیرگذار شدند، به تدریج میان وی و آن همه سوابقش فاصله ایجاد شد، تا حدی که علی (علیه السّلام) در این خصوص فرمود: «ما زَالَ الزُّبُیْرُ مِنَّا اَهْلَ البَیْتِ حَتَّی نَشَأَ بَنُوهُ فَصَرَفُوهُ عَنَّا».[۱۱۷] آری فرزندان زبیر به تدریج وی را از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدا کردند و از برپا کنندگانِ جنگ جمل در برابر علی (علیه السّلام) قرار دادند. گرچه شاید زبیر پیش از آغاز درگیری «جمل» تردید کرده باشد،[۱۱۸] لیکن فرزندان او به ویژه عبدالله پسر خواهر عایشه و نوه ابوبکر، بر این دشمنی اصرار ورزیده، همواره در صف مخالفان علی (علیه السّلام) جای داشتند[۱۱۹] و نقش عایشه، خاله آنان، در این مخالفتورزی کم نبود.[۱۲۰] این مخالفت به کینهای انجامید که در نسل آنان ماندگار شد[۱۲۱] و زبیر بن بکّار از همین تبار است. پس اینان به لحاظ گرایش خاندانی و طایفهای با آل ابوطالب روابط مناسبی نداشتند.
همدستی زبیریان و عباسیان
به لحاظ شرایط سیاسی نیز میتوان انگیزه نشر این سخن را همدستی زبیریان با عباسیان بر ضد علویان دانست که از این طریق میخواستند از فضایل امیر مؤمنان (علیه السّلام) بکاهند، و این همدستی از راه ارتباط تنگاتنگ آنان در مسایل مختلف چهره مینمود؛ از جمله اینکه پدر این زبیر بن بکّار «ابوبکر بکّار بن عبدالله» یکی از والیان حکومت هارون الرشید (۱۷۰ – ۱۹۳ ق)بود؛[۱۲۲] هارونی که کینهتوزیاش به خاندان ابوطالب بر هیچ مورّخی پوشیده نیست.
بکّار بن عبدالله در دوران قدرت خود به آل أبی طالب ستم میکرد[۱۲۳] و ظلم او به امام رضا (علیه السّلام) به حدّی رسیده بود که آن گرامی به ناچار وی را نفرین کرد. در پی این نفرین، سنگی از قصر افتاد و گردن بکّار را مجروح کرد.
پدر بکّار، عبدالله بن مصعب هم با یحیی بن عبدالله بن حسن نوادهی امام مجتبی (علیه السّلام) دشمنی کرد و عهد و اماننامه وی را که از هارون صادر شده بود، در حضور هارن پاره کرد و از او سعایت کرد.[۱۲۴] خود زبیر بن بکّار نیز بغض علویان و امیر مؤمنان (علیه السّلام) را به دل داشت و آن را به کار میبست.[۱۲۵] همو کتابی به نام الموفقیات نوشت و نام آن را از نام «ابواحمد طلحه الموفق» فرزند موکل عباسی برگرفت و به آنان هدیه داد.[۱۲۶] وی در ارتباطش با عباسیان به همین اندازه بسنده نکرد و در بخشی از دوران زندگی خود (۲۴۲ – ۲۵۶ ق)، سمت قضاوت حکومت متوکل عباسی را در مکه بر عهده گرفت[۱۲۷] و در واقع، این مقام قضاوت پاداشی بود که متوکل در برابر کارش به او سپرد.[۱۲۸] این در حالی بود که متوکل از ابراز عداوت خود درباره علی (علیه السّلام) و خاندانش دریغ نداشت[۱۲۹] و اقدام مکررش در تخریب «حایر حسینی» از مسلمات تاریخ است.
درباره همگامی زبیریان با عباسیان در برابر خاندان امیر مؤمنان (علیه السّلام) همچنین میتوان گفت: از یک سو موضوع تولد علی (علیه السّلام) در کعبه، به گفته حاکم نیشابوری از خبرهای معروف و یقینی آن دوران و دورههای پیش از آن بود و این فضیلت در کنار دیگر فضیلتهای او، وی را نزد مردم برجسته میکرد. از دیگر سو، مبارزات علویان در برابر عباسیان با رویکرد به فضایل امیر مؤمنان (علیه السّلام)، سبب میگشت تاعباسیان نسبت به علویان راه امویان را پیموده، به محدود کردن فعالیتها، تبعید و در تنگنا قرار دادن آنان بپردازند و حتی آنها را از نشر فضیلتهای علی (علیه السّلام) باز دارند.[۱۳۰] و از سوی سوم، خاندان زبیر به سرآغازی عبدالله بن زبیر، بر علی بن أبی طالب (علیه السّلام) و کارهای او خرده میگرفتند و در تلاش برای کاهیدن فضایل امیر مؤمنان (علیه السّلام) دریغ نداشتند.[۱۳۱]
هر یک از این گزینهها دستاویزی بود برای عباسیان و زبیریان برای کاستن موقعیت اجتماعی علی (علیه السّلام) و خاندانش در جامعه اسلامی و برای اینکه بتوانند به این نتیجه برسند، دست کم از دو کار دریغ نکردند: ۱٫ در بیان بخشی از فضیلتهای آن گرامی پنهانکاری کردند و در این کار از سلف خود الگو گرفتند که آنان نیز پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) موضوع ممنوعیت ثبت و نقل حدیث را رایج کرده بودند.[۱۳۲] ۲٫ مشابه سازی کردند و همانند فضیلتهای امیر مؤمنان (علیه السّلام) را به نام دیگران ثبت کردند[۱۳۳] و در این کار از امویان پیروی کردند که امویان نیز چنین کرده بودند.[۱۳۴] هر یک از این دو گزینه نمونههای فراوان دارد که نقل آنها مجالی دیگر میطلبد.
اینان در مشابهسازی، افراد نام و نشاندار را برمیگزیدند و مشابه فضیلتهای علی (علیه السّلام) را به نام او نقل و ثبت میکردند.[۱۳۵] در خصوص موضوع «تولد در کعبه» گزینش حکیم بن حزام بن خویلد بیمحاسبه نبود. وی که عمری دراز (۱۲۰ سال) داشت و بیش از نیمی از آن را پیش از اسلام و بخش دیگرش را پس از اسلام سپری کرد، از افراد سرشناس قریش به شمار میآمد[۱۳۶] و چون برادرزاده حضرت خدیجه (علیه السّلام) بود، با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انتساب سببی مییافت و این امتیاز، برای وی نزد آیندگان جایگاه اجتماعی میساخت. از سوی دیگر، او با خاندان زبیر همتبار و عموزاده بود که این همنسبی میتوانست برای زبیریان امتیاز به شمار آید؛ چنانکه عبدالله بن زبیر از انتساب به خدیجه همسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و صفیّه عمه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر دیگران فخر میورزید؛[۱۳۷] چه اینکه حکیم به فرزندان زبیر بن عوام توجه ویژه داشت و پس از مرگ زبیر نیمی از بدهکاری وی را پرداخت کرد.[۱۳۸]
همه اینها میتوانست در خبرسازی برای مکان تولد حکیم و انتشار آن نقش داشته باشد. همچنین فاصله زمانی تولد حکیم بن حزام با دوران عباسیان و زبیریان میتوانست عامل تأثیرگذار دیگری در این فرایند باشد؛ چرا که کسی با عمری دراز، تا آن دوران زنده نمانده بود تا بتواند این خبر ساختگی را تکذیب کند.
جمعبندی
از مجموع این مطالب برمیآید که عباسیان و زبیریان با همدستی و با محوریت زبیریان و به انگیزه کاستن فضایل امیر مؤمنان (علیه السّلام) و در ابهام قرار دادن آنها، این خبر را ساختند و به نشر آن پرداختند و سازنده آن، فردی به نام مصعب بن عثمان است که از نگاه رجالشناسان اهل سنت، ناشناس است و به گفته زبیر بن بکّار در دستگاه هارون جای داشت. منتشر کننده این خبر نیز، شخص زبیر بن بکّار بود که افزون بر دلمشغولیهای طایفهای وی با امیر مؤمنان (علیه السّلام)، در دستگاه عباسیان (متوکل) صاحب منصب بود و هر یک از اینها به او امکان میداد تا به انتشار این خبر ساختگی بپردازد و حتی در انتساب این خبر به ابن حبیب بغدادی – که مؤدّب دستگاه عباسیان بود – و دیگر معاصرانِ خود تأثیر بگذارد. شاید هم بتوان گفت این خبر در دورههای بعد، ساخته شده و در برخی از نسخههای کتابهای یاد شدهی زبیر بن بکّار و ابن حبیب و ازرقی افزوده شده است.
گفتنی است اینان نه تنها خبر تولد در کعبه را به عنوان یک برجستگی برای حکیم بن حزام ساختهاند، بلکه فضایل دیگر هم برای وی به ثبت رساندهاند که میتوان از خبر کمکرسانی به پیامبر و هاشمیان در روزهای محاصره در «شعب ابوطالب» و خبر بخششهای پُرحجم وی به نیازمندان دوران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام برد.[۱۳۹] این در حالی است که از گزارشهای منابع دیگر سنیان برمیآید این مطالب نادرست و ساختگی بوده است.
جامی میگوید: در روزهای محاصره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در «دره ابوطالب» جز ابوالعاص داماد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، کسی برای آنان کمکی مانند گندم و خرما نرسانید.[۱۴۰] ابن سعد میگوید: همین حکیم بن حزام در جنگ بدر به دستور قریشیان بر بنیهاشم سختگیرانه نگهبانی و دیدهبانی میکرد تا آنان هیچگونه تحرکی نداشته باشند.[۱۴۱] وی در عصر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کالاهای مورد نیاز مسلمانان را احتکار میکرد.[۱۴۲] همو در جنگ حنین یکی از «مؤلّفه قلوبهم»[۱۴۳] بود که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به هر یک از آنان صد شتر داد[۱۴۴] و نیز آن گرامی در فتح مکه خانه او را یکی از پناهگاههای مخالفان قرار داد و خود او تا فتح مکه به اسلام در نیامد.[۱۴۵] با این همه چگونه میتوان گفت حکیم بن حزام در جریان محاصره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از سوی همفکرانِ حکیم انجام گرفته بود، به آن گرامی یاری رسانید.
ورود شگفتانگیز فاطمه بنت اسد به کعبه
درباره شکافته شدن شگفتانگیز دیوار کعبه برای فاطمه بنت اسد در وقت این زایمان، منابع پیش گفته یکدست نیستند. در اینجا این منابع بررسی میشود.
منابع سنیان
در میان منابع سنیان، ابن مغازلی (۴۸۳ ق) به سندش بخشی از مطلب را با ابهام از امّ عماره- دختر عباده بن نضله ساعدی – چنین نقل کرده است: روزی در میان گروهی از زنان عرب حضور داشتم ناگهان دیدم ابوطالب به همراه همسرش فاطمه میآید، ولی نگران و غمگین است. علت را پرسیدم. گفت: فاطمه دختر اسد را شرایط دشوار زایمان در پیش است [و از شدت ناراحتی] دستهایش را بر صورت نهاد [تو گویی در فکر چاره است]. در همین حال محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، از راه رسید و از ناراحتیِ عمویش پرسید. ابوطالب مطلب یاد شده را در پاسخ وی بازگفت. آنگاه محمد، دست عمویش را گرفت و با همراهی فاطمه نزد کعبه رفتند. سپس فاطمه را بهگونهای در کعبه جای دادند و کودکش تولد یافت. [این کودک پسر بود] پسری که در شادابی و زیبارویی، همانندش را ندیدم. زان پس ابوطالب این کودکش را «علی» نامید و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز آن کودک را در برگرفت و به منزلشان برد.[۱۴۶]
موصلی شافعی (۶۵۷ ق) نیز در این خصوص این تعبیر را آورده است «و کان مولده فی الکعبه المعظّمه – و لم یکن بها سواه – فی طَلْقهٍ واحده؛[۱۴۷] یعنی تولدش در کعبه در یک زایمان ناگهانی رخ داد. و در حالی که در آنجا کسی جز او متولد نشد». این تعبیر، بیانی کنایی است که به «ورود ناگهانی و شگفتانه فاطمه بنت اسد به کعبه در وقت تولد امیر مؤمنان (علیه السّلام)» اشاره دارد.
سبط بن جوزی (۶۵۴ ق) با صراحتِ بیشتر این ورود به کعبه را از راه درِ آن دانسته که به صورت غیرعادی برای فاطمه دختر اسد گشوده شده است.[۱۴۸]
تعبیرهای کنایی و با ابهام این منابع در این خصوص نشان میدهد که این گزارش به صورت شفاف در آثار و مآخذ نخست غالب سنیان یعنی در دوران نخست اسلام وجود داشته و به تدریج دستخوش تغییر و ابهام شده است. مؤید این سخن گزارش بخشی از راویان اهل سنت است که این خبر را با شفافیت نقل کردهاند؛ سفیان بن عیینه (۱۰۷ – ۱۹۸ ق) که از راویان نامدار حجاز در دورههای اول اسلام در منابع سنیان به شمار میآید به نقل از نخستین نسبنگار عرب، ابن شهاب زهری (۱۲۴ ق) و او از عایشه همسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ورود شگفتانگیز فاطمه دختر اسد به کعبه را با صراحت نقل کرده است؛ چنانکه شعبه (۸۳ – ۱۶۰ ق) از قتاده (۶۰ – ۱۱۷ ق) از انس بن مالک (م ۹۳ ق) و او از عباس بن عبد المطّلب هم این ورود شگفتانگیز را روایت کرده و گفته است: وقتی فاطمه بنت اسد به کنار کعبه آمد و آن شرایط بحرانی را داشت از خدای بزرگ درخواست گشایش کرد که ناگهان دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه وارد کعبه شد و دیوار به هم آمد و پس از سه روز در حالی که پسرش علی (علیه السّلام) را در دست داشت بیرون آمد. محمد بن احمد بن حسن بن شاذان (زنده در ۴۱۲ ق) نیز این مطلب را در کتاب خود به ثبت رسانده که به دست شیخ طوسی و پس از او به دست ابن شهر آشوب رسیده است.[۱۴۹]
با این همه، پرسشی که مطرح است اینکه چرا این گزارش امروزه در بسیاری از منابع کهن سنیان موجود نیست؟ چه عوامل و انگیزههایی سبب شد که این مطلب در این منابع به دست نیاید؟ این مطالب در چه دورههایی از تاریخ از این منابع حذف شدهاند؟ پاسخ به این پرسشها نیازمند پژوهشی تاریخی است که مجالی دیگر میطلبد.
منابع شیعیان
در منابع کهن شیعیان، تعداد فراوانی به نقل این حادثه پرداخته و ورود شگفتانگیز فاطمه دختر اسد به کعبه را به درستی نقل کردهاند. نخستین کسی که این مطلب را با سند ثبت کرده شیخ صدوق در سه کتاب خویش است.[۱۵۰] غیر از او نیز شیخ طوسی، فتال نیشابوری، عماد الدین طبری (زنده در ۵۵۳ ق)، ابن شهر آشوب، إربلی، محمد بن حمزه طوسی (قرن شش ق) علامه حلّی و…[۱۵۱] به ثبت آن همت نهادهاند. صدوق این گزارش را با سند خوبش[۱۵۲] از سعید بن جبیر و او از یزید بن قعنب (یا قُعیب) چنین نقل کرده است:
روزی با عباس پسر عبدالمطّلب و گروهی از خاندان عبدالعزّی در برابر بیت الله الحرام نشسته بودیم که فاطمه دختر اسد بدانجا آمد و این در حالی بود که نه ماه از بارداری وی به امیر مؤمنان (علیه السّلام) میگذشت و درد زایمان داشت. فاطمه رو به کعبه کرد و از خدایش چنین درخواست کرد: «پروردگارا به تو، به پیامبران و کتابهای فرو فرستاده تو ایمان دارم و سخنان جدم ابراهیم خلیل را – که این خانه را بنیان نهاد – تصدیق میکنم، پس تو را به حقِ بنیانگذار این خانه و حقِ این کودک که به او باردارم، سوگند میدهم که تولدش را بر من آسان گردانی».
یزید بن قعنب میگوید: در پی این سخنان فاطمه مشاهده کردیم که دیوار قسمت پشت کعبه باز شد و فاطمه به درون آن شتافت و دیوار به هم آمد. ما [با شگفتی] تلاش کردیم درِ ورودی کعبه را بگشاییم، لیکن قفل آن باز نشد. پس دانستیم که این کار به خواست و اراده الهی بود آن خانم پس از چند روز (سه یا چهار روز) بیرون آمد و در حالی که امیر مؤمنان (علیه السّلام) را در دست داشت، میگفت: من از تمامی زنان گذشته برترم؛ چرا که آسیه، دختر مزاحم، خدا را در پنهانی در جایی پرستید که پرستش خدا در آنجا، جز به ناچاری روا نیست و مریم دختر عمران نخل خشک را به دست خود جنبانید تا توانست از خرمای تازه آن برچیند و بهره بگیرد و من به «خانه محترم خدا» راه یافتم و از میوههای بهشتی و بر و بارش بهره جستم و چون خواستم بیرون آیم، آوازی برآمد: ای فاطمه نام این کودک را «علی» بگذار و خدای أعلی میگوید: من این نام را از نام خود برگرفتم و او را به ادب خود آراستم و راز علم خود را به وی آموختم و هموست که بتهای به دور خانهام را بشکند و برچیند و بر بام خانهام بانگ اذان سر دهد و تقدیس و تمجید مرا گوید. خوشا بر محبان و پیروان او و بدا بر دشمنان و نافرمانان او.[۱۵۳]
شیخ طوسی همین گزارش را از محمد بن احمد بن حسن بن شاذان[۱۵۴] نقل کرده و او با سه سند متفاوت به ثبت آن پرداخته است و همگی این سندها غیر از سند و راویانی است که گزارش صدوق بر آن تکیه دارد. سه سند متفاوتی که ابن شاذان به آنها استناد دارد، یکی به عایشه و دیگری به انس بن مالک و عباس بن عبدالمطّلب، و سند سوم به امام صادق (علیه السّلام) میانجامد. آن بزگوار نیز از اجداد گرامی خود از عباس عموی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مطلب را نقل کرده است.[۱۵۵]
همچنین عماد طبری این موضوع را از شیخ صدوق با سند پیشگفتهی وی ثبت کرده است.[۱۵۶] ابن شهر آشوب نیز با مدارک و منابعی که در اختیار داشته به ثبت این گزارش پرداخته و آن را از سه طریق نقل کرده است، در پایان طریقِ اول او، یزید بن قعنب و جابر بن عبدالله انصاری جای دارند و در طریق دوم به ترتیب از طریق شعبه، قتاده و انس بن مالک از عباس بن عبد المطّلب نقل میکند و در طریق سوم از حسن بن محبوب به امام صادق (علیه السّلام) راه مییابد، آنگاه اشعاری را برای تأیید، نقل میکند که شاعران کهن صدر اسلام چون سید حمیری (۱۷۳ ق) محمد بن منصور سرخسی (قرون دوم) و… در این خصوص سرودهاند و سرانجام نتیجه میگیرد علی (علیه السّلام) تنها مولودی است که در برترین سرزمین و برترین مسجد و با شرافتترین جای آن (در زاویه سمت راست درون کعبه) در سید ایام هفته (روز جمعه) تولد یافته و در این ویژگی همانندی ندارد.[۱۵۷]
نتیجه
از مجموع این گزارشها چنین برمیآید که اگر کسی درباره برخی از راویانی که در این اسناد جای دارند، دغدغه داشته باشد، همه آنان را نمیتواند مخدوش بداند و از این فراوانی راویان و طرق، علم اجمالی به دست میآید که یگانه مولود کعبه بودن حضرت علی (علیه السّلام) و ورود شگفتانگیز مادرش به کعبه در وقت تولد او، از مسلمات تاریخ بوده و در آن تردیدی نیست؛ چنانکه حاکم نیشابوری به متواتر بودن گزارش اصل تولد آن گرامی در کعبه تصریح کرده و به گفته علّامه امینی، آلوسی سنی مذهب هم آن را از مطالب معروف دنیا دانسته است.[۱۵۸]
آری گو اینکه خدای بزرگ بدین طریق ندای همگانی داده که مدیریت کعبه باید آهنگی دیگر در پیش گیرد و کعبه از این پس، بتها را در درون خود جای نخواهد داد و این مولود، همان کسی است که با صعود بر کتف پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کعبه را از بتها پاک میکند و کعبه پس از این، معبد مسلمانان جهان خواهد گشت.
گفتنی است محقق ژرفنگر محمد علی اردوبادی در خصوص این موضوع تحقیق ارزشمندی ارائه داده و نام آن را علیّ ولید الکعبه نهاده است. وی در این کتاب، گزارش ولادت امیر مؤمنان (علیه السّلام) در کعبه را از زوایای گوناگون بررسی کرده است؛ اهتمام گزارشگران شیعه و اهل سنت به آن، تواتر خبر، معروف بودن آن نزد مسلمانان و غیر مسلمانان، حتی اهتمام شاعران به این موضوع در سرودههای خود، بررسی این حدیث از نگاه نسبشناسان و تاریخنگاران، از موضوعهایی است که در این کتاب ارزیابی شده است.[۱۵۹] شاگرد وی، علّامه امینی در پژوهش عمیق خود بیش از بیست کتاب از سنیان و بیش از هفتاد کتاب از منابع کهن و متوسط شیعیان نام برده که مؤلفان آنها به این موضوع پرداختهاند.[۱۶۰] در اینجا از آن همه تلاش، قدردانی میگردد و به همین اندازه بسنده میشود.[۱۶۱]
منبع: کتاب باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام/ یدالله مقدسی/ نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
[۱]. کلینی (۳۲۹ ق)، الکافی، ج ۱، ص ۴۵۲ و سید رضی، خصائص امیر المؤمنین، ص ۳۹ و مفید، الإرشاد (مصنفات، ج ، ص ۵) و شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۹ و فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص ۷۶ و طبرسی، إعلام الوری، ج ۱، ص ۳۰۶ و تاج الموالید (مجموعه نفیسه، ص ۸۸) و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۳، ص ۳۰۷ و ابن بطریق، عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب امام الأبرار، ص ۲۴ و محمد بن یوسف، کفایه الطالب، ص ۴۰۷ و اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۹ و علامه حلی، المستجاد من کتاب الإرشاد (مجموعه نفیسه، ص ۲۴۸) و کشف الیقین، ص ۱۷ و بناکتی، تاریخ بناکتی، ص ۹۸ و ابن عنبه حسنی، عمده الطالب، ص ۷۸ و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج ۱، ص ۱۷۱ و کفعمی، المصباح، ص ۵۲۳ و بدخشانی، نزل الأبرار، ص ۱۱۵٫
[۲]. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۵۲ (به نقل از امام صادق (علیه السّلام): کان بین رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیر المؤمنین ثلاثون سنه) و مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۱۶ و کراجکی، کنزل الفوائد، ج ۱، ص ۲۵۴ و ابن طقطقی، الأصیلی فی أنساب الطالبیین، ص ۵۳ و شهید اول، الدروس، ج ۲، ص ۶ و شیخ بهایی، توضیح المقاصد (مجموعه نفیسه، ص ۵۲۹) و مجلسی، بحار، ۳۵ ص ۴۳ (به نقل از: کراجکی، کنز الفوائد).
[۳]. طبرسی، تاج الموالید، (مجموعه نفیسه، ص۹) و ابن حجر عسقلانی، الإصابه، ج ۲، ص ۲۶۹ (ولد قبل البعثه بعشر سنین علی الصحیح) و مجلسی، مرآه العقول، ج ۵، ص ۲۷۵٫
[۴]. ابن صباغ ملکی، الفصول المهمه، ج ۱، ص ۱۷۱ و شبلنجی، نور الابصار، ص ۸۵، (ولد رضی الله عنه قبل الهجره ۲۳ سنه) و توفیق ابوعلم (معاصر)، اهل البیت، ص ۱۸۹ (ولد رضی الله عنه بمکه قبل الهجره ۲۳ سنه).
[۵]. ر.ک به: ص ۱۸۴، پاورقی.
[۶]. همان.
[۷]. ر. ک به: منابع یاد شده در پاورقی ۱ و ۳ همین صفحه.
[۸]. از سه نمونه یاد میگردد: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۳۷ و طبری، تاریخ، ج ۵، ص ۱۵۳ و کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۵۲٫
[۹]. منابع معتبر شیعیان و سنیان ۶۳ ساله بودن حضرت أمیر (علیه السّلام) در وقت شهادت را پذیرفتهاند و دیگر نظریهها در این خصوص را به صورت «قیل» گزارش کردهاند که به دو نمونه بسنده میگردد: سید رضی، خصائص أمیر المؤمنین، ص ۳۹ (قبض …. و له یومئذ ثلاث و ستون سنه علی الروایه الصحیحه) و طبری، تاریخ، ج ۵، ص ۱۵۲٫
[۱۰]. به سه نمونه اشاره میگردد: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۳۷ و کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۲۵، با این توضیح که فاصله میان ۲۸ صفر سال یازده تا ۲۱ رمضان سال چهل هجری، ۳۰ سال و چند ماه است و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج ۱، ص ۶۳۱٫
[۱۱]. الإرشاد، (مصنفات، ج ، ص ۹).
[۱۲]. ر.ک به: مبحث رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ص ۱۲۰ – ۱۲۱٫
[۱۳]. نهج البلاغه، خطبه ۷۱ (یا اهل العراق… بلغنی انکم تقولون علیّ یکذبُ، قاتلکم الله فَعَلَی مَن أَکذبُ؟ أعَلَی الله فأنَا اوّلُ مَن آمن به! أم عَلی نبیّه؟ فأنا اوّلُ من صدّقهُ) و طبری، (۳۱۰ ق)، تاریخ، ج ۲، ص ۳۰۹ و مفید، الفصول المختاره (مصنفات، ج ۲، ص ۲۵۴) و ابن عبد البر (۴۶۳ ق)، الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۰۹۲ (اتّفقوا علی انّ خدیجه اوّل من آمن بالله و رسوله و صدّقه فیما جاء به ثم علیّ بعدها) و ابن عساکر (۵۷۳ ق)، ترجمه الإمام علی بن أبی طالب، ج ۱، ص ۳۲ به بعد و ابن أثیر (۶۳۰ ق)، اسد الغابه، ج ۴، ص ۱۷ و مجلسی، مرآه العقول، ج ۵، ص ۲۸۴ و ج ۲۶، ص ۴۹۶ – ۴۹۸٫
[۱۴]. ابن شهر آشوب (۵۸۸ ق) مناقب آل أبی طالب، ج ۱۱ (انّ النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال لعلیّ و ضرب بین کتفیه: یا علیّ سبع خصال لا یحاجّک فیهنّ احدُ یوم القیامه، انت اوّل المؤمنین بالله ایماناً…) و محب الدین طبری (۶۹۴ ق)، مختصر ذخائر العقبی، ص ۱۴۲٫
[۱۵]. ر.ک به: سال تولد حضرت امیر (علیه السّلام)، ص ۱۸۴، پاورقی ۱ و ص ۱۸۵، پاورقی ۱ و ۲٫ نیز حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۰ (به نقل از: محمد بن اسحاق) لازم است یادآوری کنیم برخی از یاران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (که کنیه علی (علیه السّلام) را به جهت فضیلتهای فراوان وی در دل داشتند) نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفته و بر ایمان علی (علیه السّلام) خرده گرفتند؛ چرا که سن وی را به هنگام ایمانش به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کمتر از بلوغ دانستند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پاسخ آنان چنین فرمود: «انّما مثل علیّ (علیه السّلام) کمثل عیسی و یحیی فی انّهما قد أُتیا الحکم صبیّین؛ علی (علیه السّلام) در این جهت که در خردسالی به حکمت دست یافت همانند عیسی و یحیی است که آنان چنین بودند». در پی این پاسخ قاطع پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، خردهگیران ناامید گشته و بازگشتند (طبرسی، تاج الموالید: مجموعه نفیسه، ص ۹۰).
[۱۶]. کلینی، الکافی، ج ۱، باب مولد النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ابن أبی الثلج، تاریخ الأئمه، (مجموعه نفیسه، ص ۴) و طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۲۹۱٫
[۱۷]. کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۳۳۹ (… انّما کان لعلیّ (علیه السّلام) حیث بعث الله عزّ و جلّ رسوله، عشر سنین…).
[۱۸]. شیخ مفید، سن امام جواد (علیه السّلام) در این دوران را نه سال و چند ماه گزارش کرده است (الإرشاد، مصنفات، ج ۲/۱۱، ص ۲۸۳).
[۱۹]. همان، ص ۲۸۱ – ۲۸۷٫ اگر گفته شود این اقدام مأمون، نیرنگ وی برای دستیابی به هدفش بود، باز هم موجب خدشه به استدلال ما نیست؛ چون این مطلب، آگاهی و باور مأمون به جایگاه علمی و معنوی اهل بیت (علیه السّلام) و ده ساله بودن امیر مؤمنان (علیه السّلام) در دوران ابلاغ رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حکایت میکند، هر چند مأمون در جهت خلاف ایشان عمل میکرد.
[۲۰]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴٫
[۲۱]. ابن أبی الثلج، تاریخ الأئمه (مجموعه نفیسه، ص ۵) (نزل الوحی علی النبی و هو ابن اثنتی عشره سنه) و طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۳۱۴ (به نقل از: مجاهد) و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج ۱، صص ۱۷۱ و ۱۷۵ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۲۵۰ و شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۷۵۴ (به نقل از: عتاب ابن اسید) و اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۹ (و قیل سنه ۲۸ من عام الفیل).
[۲۲]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۲ (و ما نجد اسلام علیّ صحیحا الّا و هو ابن احدی عشره سنه) و ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۲۶ و ابن عساکر،تاریخ مدینه دمشق، ج ۱، ص ۳۵ (به نقل از: شریک) و ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۳، ص ۳۰۷ (به روایت ابن همام).
[۲۳]. ابن أبی الدنیا، مقتل امیر المؤمنین، ص ۶۱ و ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۲۶ (و قیل سبع سنین) و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۳۴ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۲۵۰٫
[۲۴]. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۰۹۴ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱، صص ۳۲ – ۳۳ و ۳۶ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۴، ص ۱۸ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۲۵۰٫
[۲۵]. همان.
[۲۶]. همان.
[۲۷]. همان.
[۲۸]. همان.
[۲۹]. همان.
[۳۰]. محمد بن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ص ۶۳ و گنجی شافعی، کفایه الطالب،۴۰۷ (ولد امیر المؤمنین علی بن أبی طالب… لیله الجمعه لثلاث عشره لیله خلت من رجب سنه ثلاثین من عام الفیل) و ابن صباغ مالکی (۸۵۵ ق)، الفصول المهمه، ج ۱، ص ۱۷۱ و قندوز، ینابیع الموده، ج ۲، ص ۶۷ و شبلنجی، نور الابصار، ص ۸۵ و احمد بن عبد الرحیم دهلوی، کتاب ازاله الخفاء (به نقل از: امینی، الغدیر، ج ۶، ص ۲۲).
[۳۱]. مفید، الإرشاد (مصنفات، ج ، ص ۵) و المقنعه، ص ۴۶۱ و سید رضی، خصائص أمیر المؤمنین، ص ۳۹ و شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۹ و مصباح المتهجد، ص ۵۵۷ و فتال، روضه الواعظین، ص ۷۶ و طبرسی (۵۴۸ ق)، إعلام الوری، ج ۱، ص ۳۰۶؛ و تاج الموالید (مجموعه نفیسه، ص ۱۲) ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۳، ص ۳۰۷ و ابن بطریق، العمده، ص ۲۴ و ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج ۳، ص ۱۳۱ و ابن طقطقی، الأصیلی أنساب الطالبیین، ص ۵۶ و شهید اول، الدروس،ج ۲، ص ۶ و علامه حلی، کشف الیقین، ص ۳۱ و المستجاد من الإرشاد (مجموعه نفیسه، ص ۲۴۸) و ابن عنبه حسنی، عمده الطالب، ص ۷۸٫ توضیح اینکه ابن عنبه از نسبشناسان بزرگ و مورد اعتمادی است که عالمان بزرگی چون نسابه نجفی عمید الدین حسینی و دیگران از او نقل روایت کردند (عمده الطالب، ص ۱۳ (مقدمه)) و کفعمی، المصباح، ص ۵۲۳ و حسین عاملی، وصول الأخیار الی اصول الأخبار، ص ۴۱ و…
[۳۲]. طوسی، مصباح المتهجد، ص ۵۸۹٫
[۳۳]. شهید اول، الدروس، ج ۲، ص ۶ (با تعبیر «و روی سابع شعبان»). هر چند مستند نقل کتاب الدروس در آن ثبت نگردیده، لیکن بدان جهت که الدروس، سه قرن پس از مصباح شیخ طوسی نگاشته شده است، به دور از نظر نیست که مستند الدروس در نقل این روایت کتاب مصباح المتهجد باشد.
[۳۴]. طوسی، مصباح المتهجد، ص ۵۵۷٫
[۳۵]. طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۹٫
[۳۶]. طوسی، الامالی، ص ۷۰۸ – ۷۰۹٫
[۳۷]. مجلسی، بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۹٫
[۳۸]. مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۱۶ (و کانت فاطمه حملت بعلیّ (علیه السّلام) فی عشر ذی الحجه و ولدته فی النصف من شهر رمضان).
[۳۹]. قمی، تاریخ قم، ص ۱۹۱٫
[۴۰]. ر.ک به: ماه تولد، ص ۱۹۰، پاورقی ۲٫
[۴۱]. طوسی، مصباح المتهجد، ص ۵۸۹٫
[۴۲]. مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۱۶ و کراجکی، کنز الفوائد، ج ۱، ص ۲۵۴ و مجلسی، بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۴۲ – ۴۳ (به نقل از: کنزل الفوائد).
[۴۳]. طوسی، امالی، ص ۷۰۸ – ۷۰۹ و مجلسی بحار، ج ۳۵، ص ۳۸ (به نقل از : امالی).
[۴۴]. حسن بن محمد قمی، تاریخ قم،ص ۱۹۱٫
[۴۵]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه دانا سرشت، ص ۵۳۰٫
[۴۶]. ر.ک به: ماه تولد، ص ۱۹۰، پاورقی ۱ و ۲٫
[۴۷]. زمانی قمشهای، هیئت و نجوم اسلامی، ج ۲، ص ۳۲٫
[۴۸]. قندوزی، ینابیع الموده، ج۱ و ۲، ص ۲۰۹، باب ۵۲، ذکر ولاده علی (علیه السّلام)، این نقل علاوه بر آنکه از مصادر سنیان است از مصادر متأخر آنان بوده، در مقایسه با منابع متقدم شیعیان توان برابری و مقاومت ندارد.
[۴۹]. مفید، مسار الشیعه (مصنفات، ج ۷، ص ۵۹ و مجموعه نفیسه، ص ۳۵). هر چند در این منبع تعبیر «و فی الیوم الثالث و العشرین» ثبت گردیده، لیکن این احتمال که در نسخه اصلی «و فی الیوم الثالث عشر» بوده و نسخهبردار به اشتباه به جای آن، تعبیر «و فی الیوم الثالث و العشرین» را ثبت کرده باشد، به دور از نظر نیست؛ چنانکه این گونه اشتباهها در نسخهبردایها، فراوان رخ داده است، و محمد بن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ص ۶۳٫
[۵۰]. طوسی، مصباح المتهجد، ص ۵۸۹٫
[۵۱]. مجلسی، بحار، ج ۳۵، ص ۷ (و قد قیل أنّه علیه السلام ولد فی الیوم الثالث و العشرین من شعبان).
[۵۲]. مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۱۶٫
[۵۳]. حاسب طبری، زیج مفرد، ص ۶۴٫
[۵۴]. طوسی، امالی، ص ۷۰۸ و مجلسی، بحار، ج ۳۵، ص ۳۸ (به نقل از: امالی).
[۵۵]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه داناسرشت، ص ۵۳۰٫
[۵۶]. مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۶ و اثبات الوصیه، ص ۱۱۱ – ۱۱۲ و حسن بن محمد قمی (۳۷۸ ق)، تاریخ قم، ص ۱۹۱ و صدوق، معانی الأخبار، ص ۶۲، ح ۱۰ و علل الشرایع، باب ۱۱۶، ح ۳ و الأمالی، مجلس ۲۷، ح ۹ و مفید، الإرشاد (مصنفات، ج ، ص ۵) و المقنعه، ص ۴۶۱ و مسارّ الشیعه (مصنفات ۷، ص ۵۹) و سید رضی، خصائص الائمه، ص ۲۶ و طوسی، تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۲۲ و مصباح المتهجد، ص ۵۵۷ و الأمالی، ص ۷۰۸ و فتال، روضه الواعظین، ص ۷۶ و طبرسی، إعلام الوری، ج ۱، ص ۳۰۶ و تاج الموالید (مجموعه نفیسه، ص ۸۹) و ابن جبر، نهج الإیمان، ص ۶۶۰ و ۶۶۳ و ابن بطریق، العمده، ص ۷۱، اربلی،کشف الغمه، ج ۱، ص ۸۲ و علامه حلی، کشف الیقین، ص ۱۷ و…
[۵۷]. مشهدی، المزار الکبیر، ص ۲۰۵ – ۲۱۲ و ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج ۳، ص ۱۳۰ و شهید اول، المزار، ص ۱۳۱ – ۱۳۷ و مجلسی، بحار الأنوار، ج ۱۰۰، ص ۳۷۳ (السّلام علیک یَا مَنْ شَرُفَتْ بِهِ مَکَّهُ و مِنی… السَّلام عَلَیکَ یَا مَنْ وُلِدَ فِی الکّعْبهِ و زُوِّج فِی الْسَّمَاءِ بِسَّیدهِ النِسَّاءِ…). گفتنی است مشهدی و ابن طاووس با سندی که داشتند، این زیارت را از طریق محمد بن مسلم ثقفی – که نزد رجالیان ثقه دانسته شده (نجاشی، رجال، شماره: ۸۸۲) – نقل کردهاند و آن را به امام صادق (علیه السّلام) نسبت دادهاند، مبنی بر اینکه آن گرامی در روز تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضمن خواندن این زیارت در کنار مرقد امیر مؤمنان (علیه السّلام)، متن آن را به محمد بن مسلم ثقفی تعلیم داده است و این گونه نقل کردن نشانه اعتماد اینان به این نقل و این زیارت است.
[۵۸]. اَزدی، تاریخ الموصل، ص ۵۸ و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۵۵۰ و سبط بن جوزی، تذکره الخواص، ص ۱۰ و محمد بن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ص ۶۳ و گنجعی شافعی، کفایه الطالب، ص ۴۰۶ – ۴۰۷ و جوینی، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۴۲۶ و بناکتی، تاریخ بناکتی، ص ۹۸ و ابن صباغ، الفصول المهمه، ج ۱، حلبی، السیره الحلبیه، ج ۱، ص ۱۳۹ و بدخشانی، نزل الأبرار، ص ۱۱۵٫
[۵۹]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴٫
[۶۰]. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۵۵۰ (خبر متواتر به خبری میگویند که فراوانی راویان آن خبر در هر دوره و هر طبقه به حدی است که عقل میگوید: محال است اینان در این نقل دروغ گفته باشند).
[۶۱]. اُزدی، تاریخ الموصل، ص ۵۸٫
[۶۲]. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۵، ص ۴۴۴٫
[۶۳]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۱۹۶٫
[۶۴]. عَتَّاب بن اَسید، در فتح مکه در بیست سالگی اسلام آورد و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وی را حاکم مکه قرار داد و تا روز مرگ ابوبکر نیز زنده بود و در آن روز بدرود حیات گفت (مزی، تهذب الکمال، ج ۱۲، ص ۳۴۸).
[۶۵]. طوسی، مصباح المتهجد، ص ۵۶۸٫
[۶۶]. سدوسی (۱۹۵ ق)، حَذْف مِنْ نَسّبِ قریش، ص ۵ (مقدمه). به گفته محقق کتاب سدوسی: محمد بن مسلم بن شهاب زهری که از وابستگان خلفای اُموی بود، کتابی درباره نسبت قومش داشته که هماکنون در دست نیست.
[۶۷]. طوسی، الأمالی، ص ۷۰۶٫
[۶۸]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۷، ص ۴۱۹٫
[۶۹]. شیخ طوسی، الفهرست، ص ۲۵۶ – ۲۵۷، شماره ۷۷۹٫
[۷۰]. مفید، الإرشاد، (مصنفات، ج ، ص ۵).
[۷۱]. شوشتری، احقاق الحق، ج ۷، ص ۴۸۹ (به نقل از: ابن قفّال در کتاب خطی فضائل امیر المؤمنین).
[۷۲]. گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص ۴۰۷٫
[۷۳]. بناکتی، تاریخ، ص ۹۸٫
[۷۴]. جوینی، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۴۲۶٫
[۷۵]. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج ۱، ص ۱۷۲٫
[۷۶]. موصلی شافعی، النعیم المقیم لعتره النبأ العظیم، باب ۲، فصل ۱، ص ۵۵٫
[۷۷]. بدخشانی، نزل الأبرار، ص ۱۱۵ و احقاق الحقّ، ج ۷، ص ۴۹۰ (به نقل از: بدخشانی در مفتاح النجاح، ص ۲۰، نسخه خطی).
[۷۸]. ر.ک به: گزینه مولود کعبه، ص ۱۹۵، پاورقی ۲٫
[۷۹]. محمد بن حبیب بغدادی، المحبّر، ص ۱۷۶ و المنمق، ص ۴۲۳ و ازرقی مکی، اخبار مکه، جزء ۱، ص ۱۷۴ و زبیر بن بکّار، جمهره نسب قریش، ص ۳۵۳ و حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۳، ص ۵۵۰٫
[۸۰]. مصعب زبیری، نسب قریش، ص ۳۳۱٫
[۸۱]. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰، ص ۵۶۹٫
[۸۲]. مزّی، تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۳۶۱٫
[۸۳]. همان، ص ۳۵۹٫
[۸۴]. علی بن عثّام داستان «عقبه» پس از تبوک را انکار کرد و در پی همین انکار وی، روزی مردی شیعی مذهب از او پرسید دیدگاه تو درباره داستان عقبه چیست؟ وی پاسخ داد: این خبر دروغ است و هر کس به نقلش بپردازد فاسق، بدکار و دروغگو است. اندکی پس از آن، مرد یاد شده از جلسه بیرون رفت و علی بن عثام خطاب به حاضران افزود: روافض (شیعیان) بر این باورند ک این خبر واقعیت دارد و یکی از آن افراد را عمر بن خطاب میدانند، چنانکه این پیر خبیث از همین مطلب میپرسید (مزّی، تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۳۶۰). این در حالی است که مورخان اسلامی نگاشتهاند که در بازگشت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از تبوک به مدینه گروهی از همراهان آن بزرگ تصمیم گرفتند که در گردنهای میان تبوک و مدینه (عَقَبَه هَرْشَی) شبانه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از بالای شتر در اندازند تا در میان دره افتد و بدین ترتیب کشته شود؛ اما پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طریق جبرئیل متوجه نیرنگ آنان گشت و به حذیفه بن یمان گفت: به اینان بگو اگر از توطئه خود دست برندارند، آنها را با نام و نشان، افشا میکنم و آن گروه از ترس آبروی خود عقبنشینی کردند و به گفته ابن کثیر (البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۴ – ۲۵) پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام و نیرنگ آنها را تنها برای حذیفه و عمار بیان کرد و حتی بعدها عمر بن خطاب نزد حذیفه رفت و از او پرسید که آیا نام من نیز در شمار آن افراد بوده یا نه؟ آیه مبارکه: «وَ هَمّوا بما لم ینالوا» (توبه: ۷۴) نیز درباره این داستان و این گروه فرود آمده است. احمد بن حنبل که استاد علی بن عثّام بود آن را نقل کرده و ابن سعد نیز بدان پرداخته است. با این همه چگونه علی بن عثّام به انگیزه تبرئه عمر، یک رخداد تاریخی اسلام را انکار میکند و بر شیعیان میتازد؟ و از پیرمرد شیعه مذهب که دیدگاه وی را در این موضوع، جویا شد با تعبیر «پیر خبیث» نام میبرد؟ (ر.ک به: ابن قتیبه، المعارف، ص ۳۴۳ و یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۶۸ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۴ – ۲۶ و إمتاع الأسماع، ج ۲، ص ۷۴ – ۷۶ و دکتر ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۵۹۳ – ۵۹۴).
[۸۵]. بغدادی، المنّمق، صص ۷ و ۱۴ (مقدمه).
[۸۶]. همان، ص ۴۲۶٫
[۸۷]. مجلسی، مرآه العقول، ج ۶، ص ۱۰۶٫
[۸۸]. رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص ۹۸٫
[۸۹]. فاکهی، اخبار مکهف جزء ۱، ص ۱۷۴٫
[۹۰]. مزّی، تهذیب الکمال، ج ۱۱، ص ۵۲۰، شماره ۴۰۴۷ و عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۴۶۹، شماره ۴۷۲۱ و تستری، قاموس الرجال، ج ۶، شماره ۴۱۰۹ و ۴۱۲۲ و خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۲۹٫
[۹۱]. Westenfield.
[92]. فاکهی، اخبار مکه، ص ۱۴ – ۱۷ (مقدمه مجلس) و رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص ۱۰۱ (به نقل از: مقدمه ملحس بر کتاب اخبار مکه).
[۹۳]. ابن جوزی، صفه الصفوه، ج ۱، ص ۳۱۲٫
[۹۴]. زبیر بن بکّار، جَمْهَره نسب قریش، ص ۳۵۳٫
[۹۵]. همان، صص ۱۱۰ و ۲۹۸٫ «ابوبکر» کنیه «بکّار بن عبدالله» است (همان، ص ۵۶) و ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۴۹۷٫
[۹۶]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، صص ۷۹ و ۱۰۹ و ابن حبیب، المنمق، ص ۴۲۳ و زبیر بن بکّار، جمهره نسب قریش، ص ۳۵۳ و ابن عبد البر، الاستیعاب، ج ۳، ص ۳۶۲٫
[۹۷]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۳، ص ۵۵۳ (یعنی خبرهای متواتر و غیرقابل انکار در دست هست که فاطمه دختر اسد، امیرمؤمنان علی بن أبی طالب را در درون کعبه به دنیا آورد).
[۹۸]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج ۹، جزء ۱۷، صص ۷۰ و ۷۲٫
[۹۹]. عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۸۴، شماره ۲۳۳۱٫
[۱۰۰]. همان، صص ۱۵، ۱۷ و ۵۶ و خطیب، تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۴۶۷ – ۴۷۱، شماره ۴۵۸۵٫
[۱۰۱]. مزّی، تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۳۶۱٫
[۱۰۲]. بغدادی، المحبّر، ص ۱۷۶ و المنمق، ص ۳۶۶ و ازرقی، اخبار مکه، جزء ۱، ص ۱۷۴٫
[۱۰۳]. مزّی، تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۱۲۹ و ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۵۸۶ و الإصابه، ج ۱، ص ۳۴۹، شماره ۱۸۰۵٫
[۱۰۴]. ر. ک به: گزینه الف) نقد سند گزارش حاکم، ص ۱۹۹ – ۲۰۱٫
[۱۰۵]. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۲ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۲، ص ۴۵ (به نقل از: ابن عبد البر و ابن منده) و ذهبی، تاریخ الإسلام، ج ۴، ص ۱۹۷ – ۱۹۸ و صفدی، الوافی بالوفیات، ج ۱۳، ص ۱۳۰ – ۱۳۱٫
[۱۰۶]. جامی، شواهد النبوه، ترجمه حسن امین، ص ۳۲۵٫
[۱۰۷]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج ۹، جزء ۱۷، ص ۷۱ – ۷۲٫
[۱۰۸]. ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، صص ۵ و ۱۰٫
[۱۰۹]. حذف من نسب قریش، ص ۵۲٫ مؤلف این کتاب مورّخ بن عمرو سدوسی دومین نسبنگار قریش است.
[۱۱۰]. بخاری، التاریخ الکبیر، ج ۳، ص ۱۱ و ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۷۹ و ۱۰۹٫
[۱۱۱]. المعارف، ص ۳۱۱٫
[۱۱۲]. حموی، معجم الادباء، ج ۱۱، ص ۱۶۱ و ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۲، ص ۳۱۴ و عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۸۵٫
[۱۱۳]. مفید، المسائل السرویه (مصنفات، ج ۷، ص ۸۶ – ۸۷).
[۱۱۴]. ر.ک به: رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص ۱۰۱ – ۱۰۵٫
[۱۱۵]. عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۸۵٫
[۱۱۶]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۴۷۴ و ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، صص ۶۱ – ۶۲ و ۷۹٫
[۱۱۷]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۱٫ این مطلب در جلد دوم، صفحه ۱۹۷ و جلد ششم، صفحه ۷۹ چنین آمده است: ما زال الزبیر منّا اهل البیت حتی شبّ (نشأ) ابنه عبدالله؛ زبیر همواره از ما اهل بیت به شمار میآمد تا وقتی که پسرانش بزرگ شدند یا پسرش عبدالله جوان شده و او را از ما جدا ساختند.
[۱۱۸]. دینوری، اخبار الطوال، ص ۱۴۷ – ۱۴۸ و ابن عبد البر، الإستیعاب، ج ۲، ص ۵۱۵ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۹۷ و…
[۱۱۹]. دینوری، اخبار الطوال، ص ۱۴۹٫
[۱۲۰]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۶۶٫
[۱۲۱]. ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۴۹۵ – ۴۹۷ (کینهتوزی بکّار بن عبدالله با علویان).
[۱۲۲]. زبیر بن بکّار، جمهره نسب قریش، ص ۱۱۰ و ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ۴۹۵ – ۴۹۷٫
[۱۲۳]. ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۴۹۵ – ۴۹۶ (حبس و شکنجه محمد بن یحیی بن عبدالله بن حسن به دست بکّار و شهادت او).
[۱۲۴]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۴۷۲ و شیخ صدوق، عیون الأخبار، ج ۲، ص ۲۲۴، ح ۱٫
[۱۲۵]. شیخ مفید، المسائل السرویه (مصنفات، ج ۷، ص ۸۶ – ۸۷) و ابن اثیر، الکامل، ج ۶، ص ۵۲۶٫
[۱۲۶]. ابن بکّار، الأخبار الموفقیات، ص ۲۴ – ۲۵ (مقدمه) و یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج ۱۱، ص ۱۶۳٫
[۱۲۷]. زبیر بن بکّار، جمهره نسب قریش، ص ۱۷٫
[۱۲۸]. همو، الأخبار الموفقیات، ص ۱۶ – ۱۷ (مقدمه).
[۱۲۹]. آبی، نثر الدّرر، ج ۳، ص ۳۰٫
[۱۳۰]. هارون به ابراهیم موصلی گفت: تا کی خاندان ابوطالب را تحمل کنم. به خدا قسم آنان و شیعیانشان را به قتل میرسانم (ابوالفرج اصفهانی، الأغانی،ج ۵، ص ۲۰۵) و در جای دیگر گفت: ابوبکر و عمر را بر علی (علیه السّلام) ترجیح میدهم (علی بن یونس، الصراط المستقیم، ج ۳، ص ۲۰۴). همو علویان و بنی حسن را متواری کرد (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، صص ۱۷۸ و ۴۹۳).
[۱۳۱]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، صص ۶۱ – ۶۴ و ۶۹٫
[۱۳۲]. ر.ک به: حسینی جلالی، تدوین السنه الشریفه، ص ۵۳۳ به بعد و ناصر رفیعی محمدی، درسنامه وضع حدیث، ص ۴۴ به بعد.
[۱۳۳]. پیشین، صص ۵۹ و ۷۳: ر.ک به: رفیعی محمدی، درسنامه وضع حدیث، ص ۷۲٫
[۱۳۴]. معاویه در یک بخشنامه عمومی به تمام حاکمان خود نوشت نباید فضیلتی برای علی (علیه السّلام) نقل گردد، جز آنکه همانندش برای یکی از صحابیان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ساخته و گزارش شود (محمد بن عقیل علوی، النصایح لمن یتولی معاویه، ص ۹۷ – ۹۸).
[۱۳۵]. ناصر رفیعی، درسنامه وضع حدیث، ص ۷۲ (از اشخاصی مانند عباس عموی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام بردند).
[۱۳۶]. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۲٫
[۱۳۷]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۳۲۵٫
[۱۳۸]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، صص ۷۹ و ۱۰۹ و ابن بکّار، جمهره نسبت قریش، ص ۳۶۴ و ذهبی، تاریخ الإسلام، ج ۴، ص ۱۹۹٫
[۱۳۹]. زبیر بن بکّار، جَمْهُره نسب قریش، ص ۳۵۵٫
[۱۴۰]. جامی، شواهد النبوه، ترجمه حسن امین، ص ۱۵۹٫
[۱۴۱]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، صص ۷۹ و ۱۰۹٫
[۱۴۲]. حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب التجاره، باب ۲۸، ح ۳٫
[۱۴۳]. مؤلّفه قلوبهم، کافران و مشرکانی بودند که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بیت المال به آنان پرداخت میکرد تا به اسلام گرایش پیدا کنند و یا بدین وسیله خطر و آسیب آنان را از مسلمانان دور سازد. همچنین تازه مسلمانان سست عقیده نیز به این عنوان نامیده میشدند (قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج ۸، ص ۱۷۹ و محمود عبدالرحمن عبد المنعم، معجم المصلحات و الألفاظ الفقهیه، ج ۳، ص ۲۰۰).
[۱۴۴]. بغدادی، المنمق، ص ۴۲۳٫
[۱۴۵]. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۲ و ذهبی، تاریخ الإسلام، ج ۴، ص ۱۹۸٫
[۱۴۶]. ابن المغازی، مناقب علی بن أبی طالب، ص ۶ – ۷، ابن بطریق شیعی نیز در کتاب عمده عیون صحاح الأخبار، صفحه ۷۱ همین روایت را با همین سند از ابن مغازلی ثبت کرده است.
[۱۴۷]. موصلی شافعی، النعیم المقیم لعتره النبأ العظیم، ص ۵۵، باب ۲، فصل ۱٫
[۱۴۸]. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، ص ۱۰٫
[۱۴۹]. طوسی، الأمالی، ص ۷۰۶ – ۷۰۷ و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۲، ص ۱۹۸٫
[۱۵۰]. صدوق، معانی الأخبار، ص ۶۲، ح ۱۰ و علل الشرایع، باب ۱۱۶، ح ۳ و أمالی، مجلس ۲۷، ح ۹٫
[۱۵۱] . طوسی، الأمالی، ص ۷۰۶ – ۷۰۹ و فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص ۷۶ و عماد الدین طبری، بشاره المصطفی، ص ۲۶ – ۲۷، ح ۱۰، ص ۸۲ و الثاقب فی مناقب آل أبی طالب، ص ۱۹۷ و کشف الیقین، ص ۱۷ و راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۱۷۱ و مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۵، ص ۸٫
[۱۵۲]. در سند این گزارش، نام افراد زیر به ترتیب ثبت شده است:
علی بن احمد دقاق از شاگردان کلینی و از استادان صدوق بود که صدوق نزد او بهرهها برده، روایتهای فراوانی از او نقل میکرد و برای او از خدا درخواست رحمت و رضوان الهی میکرد. او در طریق صدوق تا محمد بن سنان جای دارد (معجم رجال الحدیث، ج ۱۱، ص ۲۵۵، شماره ۷۹۰۷ و نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۵، شماره ۹۶۷۳ و ۹۶۸۲).
محمد بن جعفر بن عون اسدی به ابوالحسین (۳۱۲ ق) ثقه و معتبر است (معجم رجال الحدیث، ج ۱۵، ص ۱۶۵ – ۱۶۹، شماره ۱۰۳۸۴ و من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۷۶).
موسی بن عمران نخعی [در سند روایتهای کامل الزیارات جای دارد و همین نشانه اعتبارش است] او از عموی خود حسین بن یزید نوفلی روایت نقل میکرد (معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۶۰ – ۶۱؛ شماره ۱۲۸۱۸).
حسین بن یزید نوفلی از راویان ادبدان و شاعر بود و آثار قلمی داشت و نام وی در ردیف راویان کامل الزیارات آمده است [که نشانه اعتبارش است]. شیخ طوسی و برقی او را در ردیف یاران امام رضا (علیه السّلام) نام بردهاند (معجم رجال الحدیث، ج ۶، ص ۱۱۳، شماره ۳۷۰۵). محمد بن سنان مکنی به ابوجعفر زاهری (۲۲۰ ق) که دیدگاهها درباره او مختلف است. بالأخره وی از باورمندان به اهل بیت (علیهم السّلام) و از اصحاب سرّ سه امام کاظم، رضا وجواد (علیه السّلام) بود. شیخ طوسی او را ممدوح، حسن الطریقه دانسته و مفید نیز او را موثق دانسته است. هر چند برخی از رجالیان عمل به روایاتش را دشوار دانستهاند (معجم رجال الحدیث، ج ۱۶، ص ۱۶۰)، لیکن با ریشهیابی در مخالفتها با وی میتوان گفت: او بدان جهت که از اصحاب سرّ امامان یاد شده بود، مطالب پرمغز و سنگینی را نقل میکرده که هضم آن برای همگان دشوار بود؛ بنابراین این مطالب موجب ضعف وی نخواهد بود، بلکه او مورد اعتماد است (ر.ک به: علی پیرخادم «بررسی توصیف رجالی محمد بن سنان» ص ۶۷ – ۷۹).
ابو عبدالله مفضل بن عمر (بن مفضل جعفی)، از راویان دو امام صادق و کاظم (علیه السّلام) و صاحب فکر و اندیشه بود. رجالیان درباره وی دیدگاههای پراکنده دارند؛ مرحوم مفید وی را مورد اعتماد دانسته است، مرحوم خویی پس از نقل دیدگاههای مختلف درباره او نتیجه میگیرد که وی از شخصیتهای بزرگ علمی و از خواص یاران امام صادق (علیه السّلام) بود و این مطلب از روایتهای فراوان او به دست میآید و موجب علم اجمالی به صحت آنها نیز هست و کتاب توحید مفضل یکی از این نشانهها است که نجاشی از آن به کتاب فکر تعبیر کرده است (معجم رجال الحدیث، ج ۱۸، ص ۲۹۲ – ۳۰۵، شماره ۱۲۵۸۶).
ثابت بن دینار مکنی به ابوحمزه ثمالی و سعید بن جبیر هر دو در اعتبار، همانند شمس فی رائحه النهار هستند.
[۱۵۳]. صدوق، معانی الأخبار، ص ۶۲، ح ۱۰ و علل الشرایع، باب ۱۱۶، ح ۳ و أمالی، مجلسی ۲۷، ح ۹٫
[۱۵۴]. ابوالحسن محمد بن احمد بن حسن بن شاذان قمی (زنده در ۴۱۲ ق) از خاندان منتسب به علم و خواهرزاده، عالم بزرگ جعفر بن محمد بن قولویه (مؤلف کتاب کامل الزیارات) بود. وی از محضر عالمان بزرگی چون شیخ صدوق، شیخ مفید و… بهره علمی گرفته و به فقاهت و درایت دست یافت و عالمانی چون کراجکی را نیز پرورانید که از وی معارف و حدیث آموختند. نام وی در مشار راویان و نگارندگان معارف اهل بیت (علیه السّلام) جای دارد که کتابهایی نیز در این خصوص نگاشته است. کتاب ایضاح دقائن النواصب و مأه منقبه ازجمله آنها است. غیر از شیخ طوسی مؤلفان بزرگ دیگری چون ابن طاووس، ابن شهر آشوب و… از روایتها و کتابهای ابن شاذان بهره جستهاند (مأه منقبه، ص ۵ – ۱۰ (مقدمه) و نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۶، ص ۴۲۸).
[۱۵۵]. شیخ طوسی، الأمالی، ص ۷۰۶٫
[۱۵۶]. عماد طبری، بشاره المصطفی، ص ۲۶ – ۲۷، ح ۱۰٫
[۱۵۷]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۲، ص ۱۹۷ – ۲۰۰٫
[۱۵۸]. علام امینی، الغدیر، ص ۳۹٫
[۱۵۹]. علیّ ولید الکعبه.
[۱۶۰]. الغدیر، ج ۶، ص ۳۹ – ۵۷٫
[۱۶۱]. مناسب است این سروده زیبا در اینجا آورده شود:
چو کعبه دید مادرش، به احترام جدش شکافت در برابرش، شکوه و عزّ و فر نگر
به کعبه زادگاه او، خداست تکیهگاه او به اولین نگاه او، به بهترین بشر نگر
حقیقت محمدی، منزّه از همه بدی ظهور نفس احمدی، به پیکری دگر نگر
به کعبه آن ولیّ حق، سپید چهره چون فَلَق «تبارک الذی خَلَق» جمال این پسر نگر
چو نفس پاک مصطفی، بود علی مرتضی ظهور «شمس» و «الضحی» به روی این قمر نگر
(حبیب چایچیان (حسان)، خلوتگه راز، ص ۸۳).
پاسخ دهید