حضرات انبیاء (علیهم السّلام) ترک اولی دارند ولی پیغمبر و امامان ما مطلقا ترک اولی ندارند. «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» با این‌که این خمسه‌ی طیّبه در زمان واحد بودند؛ پیغمبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السّلام) و همه‌ی آن‌ها از عصمت خاتمی از طهارت خاتمی بهره‌مند بودند ولی پیغمبر امام بود و این بزرگان هم مأموم آن امام بودند. «وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»[۱] پیغمبر جلو بود، علی هم به دنبال او می‌رفت. «یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ» که در دعای ندبه دارید پیغمبر قدم خود را برمی‌داشت، علی پای خود را جای پای پیغمبر اکرم می‌گذاشت و حضرت زهرا (سلام الله علیها) با این‌که خود عالمه‌ی بما کان و بما یکون و هو کائن بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) محدَّثِه بود. یعنی ملک بر او نازل می‌شد. نه بالاتر از ملک، سیّد ملائکه بر او نازل می‌شد. جبرئیل بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نازل می‌شد ولی در جریان آن مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) حضرت زهرا حاقّ مطلب را به علی گفت. «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ»[۲] خانه خانه‌ی شما است من هم حرّه هستم، آزاد هستم ولی کنیز شما هستم. امر، امر شما است؛ بیت بیت شما است تابعیّت علی الاطلاق؛ دختر پیغمبر است اعظم ملائکه بر او نازل می‌شود مشمول آیه‌ی تطهیر است و به حکم آیه‌ی مباهله صاحب ولایت مطلقه‌ی تکوینی است.

 

حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حکم آیه‌ی مباهله که «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ»[۳] می‌تواند جعل لعنت بکند، غیر از لعن است. جعل لعنت این ولایت تکوینی است می‌تواند در را ببندد، می‌تواند در را باز بکند. این‌ها در دل کسی که تضاد نشان بدهد، آن‌ها را قفل می‌کند. «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ» آن که از عوارض است، رحمت که ذاتیّه است به طریق اولی این‌ها در بهشت را باز می‌کند، این‌ها کلیدار بهشت هستند «قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ»[۴] ‏علی است. فاطمه است، اولاد طاهرین ایشان است و امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) هم تابع یک امام بودند. مادامی که امام مجتبی (علیه السّلام) امام حسین (علیه السّلام) مطلقا مخالفتی با هیچ قولی و فعلی از امام حسن مجتبی (علیه السّلام) نداشت. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۵] همیشه امام یکی است. همان‌گونه که خدا اگر دو تا بود، آسمان و زمین نظام آن به هم می‌ریخت. «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[۶] در هر کجا هم مدیر دو تا باشد، به هم می‌ریزد. دو تا اراده است، دو تا سلیقه است. هر دو مستقل بخواهند امامت بکنند، مدیریّت بکنند قهراً به تنازع و تضاد می‌کشد، به هم می‌ریزد. مگر این‌که یکی از این‌ها کوتاه بیاید، خوب یکی کوتاه بیاید؛ آن یک نفر دیگر که کوتاه نمی‌آید همان امام است و الّا اگر هر دو بخواهند اعمال سلیقه بکنند، نمی‌شود. لذا بالاترین خیانت در کشور این است که دو قطبی به وجود بیایند در مقابل امام یک جریان دیگری را حاکم بکنند. این شرک است. شرک در امامت به شرک در توحید برمی‌گردد. حالا یک توضیحی هم إن‌شاءالله اگر نصیب شد خدمت شما عرض می‌کنم. پس یکی این نکته است که رهبری هدایت حاکمیّت از آن خدا است؛ خدای متعال در هر زمانی یک نماینده دارد که همه باید زیر پرچم او باشند. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۷] و این جعل خلافت برای ذات او است. «إِنِّی» خود من. من این کاره هستم، دیگری نمی‌تواند این کار را بکند.


[۱]– سوره‌ی هود، آیه ۱۷٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۳، ص ۱۹۸٫

[۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۱٫

[۴]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۶٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۶]– سوره‌‌ی انبیاء، آیه ۲۲٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫