بیمارستان اصفهان
شهید شیخ فضل الله محلاتی
در یکی از عملیاتها لشکر عمل کننده از شهر اصفهان بود. آمار زخمیهاشان خیلی بالا بود. ما اهواز بودیم.
حاج آقا گفت «میریم اصفهان، همین الآن.»
این عملیات همانی بود که خرازی دستاش قطع شد. بکوب آمدیم اصفهان و رفتیم بیمارستانی که مجروحین آنجا بودند. خیلی دردناک بود. روی هر تخت مجروحی بود که یا دست نداشت، یا پا، یا هر دو را با هم نداشت. وضع عجیب و غریبی بود. حاج آقا یک لحظه آرام و قرار نداشت. از این تخت میرفت به آن تخت و یکی یکی به بچهها سر میزد و احوالشان را میپرسید و دلگرمشان میکرد. قطره اشکی هم گاهی از دستاش در میرفت و میریخت. بچهها خیلی از دیدناش روحیه گرفتند.
قاصد خندهرو، ص ۱۸۱٫
پاسخ دهید