من دانشجوى رشته پرستارى و ۲۱ سالهام ؛ در یکى از تشکلهاى دانشجویى فعالیت مىکنم به مسائل مذهبى خیلى عقیده دارم و بسیار هم دوست دارم در این زمینه فعالیت کنم ؛ ولى مدتى است که بىانگیزه شدهام! احساس مىکنم دنیا خیلى تکرارى شده است ؛ هر چند در کارهایم تنوع و تغییر ایجاد مى کنم، ولى باز این احساس وحشتناک را نمى توانم از خود دور کنم و همیشه این سؤال را از خود مىکنم که «حالا من درسم را بخوانم خوب؟ آخرش چى» یا مىمیرم و در آن دنیا عذاب مىکشم یا نه آخرش چى مىشه؟! احساس مى کنم خیلى بىهدف شدهام ؛ فکر مىکنم زندگى مرحله به مرحله طى مىشود ولى آن چیزى را که دوست دارى به آن نمىرسى؟ از همه چیز خسته شدهام تا کى کار تکرارى کنم در صورتى که نمىدانم این کارها نتیجهاش چه مىشود؟
یکى از مهمترین انگیزههاى هر انسانى، «کمال طلبى و خودشکوفایى» است. این انگیزه مهمترین عامل و محرّک در شکلگیرى و جهت دهى به رفتار انسانها است. هر رفتارى که ما انجام مىدهیم، در واقع محصول سه عامل – انگیزه، نیاز و هدف – است. اگر این سه عامل در کنار هم قرار گیرند، شرایط تحقق یک رفتار فراهم مىشود؛ اما گاهى شناخت افراد نسبت به این سه عامل، دچار مشکل مىشود.
به عبارت دیگر وجود برخى ابهامات، موجب مىشود چیزى که در حد یک انگیزه است، جاى هدف را بگیرد و یا در مصداق نیاز مشکلاتى به وجود مىآید. در نتیجه کسى که تحت تأثیر این عوامل سه گانه فعالیتى مىکند، در استمرار فعالیتش انحراف یا لغزش و یا دچار دلسردى مىشود.
به یقین ورود به دانشگاه، نمىتواند هدف غایى یک دانشجو باشد. دانشگاه یکى از اهداف واسطهاى است که راهیابى به آن، انگیزه و شوق در انسان ایجاد مىکند تا با تمام توان، تلاش کند و به هدفش (رسیدن به کمال) دست یابد. بنابراین هیچگاه نباید به دانشگاه، به عنوان هدف غایى و نهایى نگاه کرد. در واقع وارد شدن به دانشگاه؛ یعنى، آغاز یک حرکت جدید و مشخص. دانشگاه مسیر علمى شما را مشخصتر مىکند و جهت حرکت به سوى کمال و هدف نهایى را نشان مىدهد. بنابراین دانشگاه جاى ماندن و رسیدن نیست؛ بلکه یک مسیر است به سوى آنچه اهداف بعدى زندگى اقتضا مىکند.
اگر دانشجو به دانشگاه این گونه نگاه کرد، بعد از ورود به دانشگاه با تمام توان، مىکوشد از امکانات و شرایطى که براى رشد او فراهم شده، استفاده کند و هر روز احساس بهترى نسبت به روز قبل؛ زیرا یک گام به اهدافش نزدیکتر شده است.
اما کسانى که دانشگاه را به عنوان هدف در ذهن خود ترسیم کردهاند، وقتى وارد دانشگاه شدند، در همان هفتههاى اول، تمام آمال و آرزوهایشان رنگ مىبازد و احساس مىکنند دانشگاه سرابى بیش نیست و به دنبال آن، احساس پوچى و خلأ مىکنند و با خود مىگویند: «راستى اینجا دانشگاه است، اینجا همان جایى است که تمام آمال و آرزوهاى خودم را در آن جستوجو مىکردم! پس چرا احساس بىنیازى نمىکنم؟ چرا دانشگاه تشنگى مرا بر طرف نمىکند؟».
به دنبال این تفکرات، دچار پوچى، بىهدفى و سردرگمى مىشود. بنابراین یکى از مهمترین عواملى که این حالت پریشانى و نگرانى را به وجود مىآورد، عدم آگاهى نسبت به هدف و در نتیجه تفکیک نکردن بین هدف و وسیله است.
عامل دیگرى که موجب این حالت مىشود، همنشینى با افرادى است که تفکّرات منفى، نسبت به خود و جامعه دارند. این افراد همیشه دم از یأس و نا امیدى مىزنند و آینده را براى خود تیره و تار مىدانند و همین فکر را به دوستان و همکلاسىهایشان نیز القا مىکنند! براى پیشگیرى از این گونه مشکلات، باید در انتخاب دوست، دقّت بیشترى کرد و با افرادى ارتباط دوستانه و یا معاشرت داشت که به خوبى درک کنند که دانشگاه هدف نیست؛ بلکه وسیلهاى است براى رسیدن به هدف. همچینین دچار تفکرات منفى گرایانه نباشند؛ بلکه داراى نشاط روحى و تفکرات مثبت گرایانه باشند.
توصیه ما به شما این است که:
۱ – همواره به آرمانهاى دست نیافتنى نیندیشید ؛ بلکه موفقیتهاى خود را نیز در نظر گیرید.
۲ – خواستها و تمایلات خود را با توانایىهایتان هماهنگ کنید.
۳ – به خود اجازه ندهید مادیات و دنیاى زودگذر، شما را ناراحت کند ؛ زیرا خداوند همه جهان مادى را براى شما آفریده و آن را در اختیار شما قرار داده است. بنابراین شایسته نیست انسان اسیر مادیات شود.
۴ – بدانید که مشکلات و رنجها، همیشگى نیست و روزگار در حال تغییر و تحول است و چه بسا حوادث پیشبینى نشدهاى نیز در حل مشکلات به یارى انسان بشتابد.
پاسخ دهید