حضرت یعقوب (علیه السّلام) وقتی فرمود: «وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ»، مرادش این بود که گرگ حسد شما یوسف من را خواهد خورد. آن‌ها یک زمانی دارای این خصلت گرگی بودند. گرگ حسد باعث می‌شد که حضرت یوسف (علیه السّلام) را تحمّل نکنند. امّا وقتی حضرت یوسف (علیه السّلام) آن دوره را طی کرد، آن دوره سیر الهی بود. ظاهراً زندان و بردگی و خرید و فروش در بازار و خدمت در دربار سلطان بود که نهایتاً هم زندان و آن مشکلات بود که در ظاهر همه چیز تلخ بود.

«إِنَّ الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ»،[۱] بهشت به سختی‌ها پیچیده شده است و هر کسی بهشت می‌خواهد باید از بستر سختی‌ها عبور کند. این بهشت ولایتی که حضرت یوسف (علیه السّلام) از آن بهره‌مند بود لذا پیراهن او مایه‌ی شفای چشم پیغمبر (علیه السّلام) بود. این علامت ولایت است، او دارای ولایت بود. این بهشت ولایت باید این سختی‌ها را می‌داشت، «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۲].

 

حضرت یوسف (علیه السّلام) از این بستر تلخ سختی‌ها عبور کرد و به درجه‌ی ولایت و بهشت ولایت نائل شد. وقتی این بچّه‌ها آمدند و برای آن‌ها آیه شد و به این نتیجه رسیدند که کار آن‌ها بد بود، توبه‌ی واقعی برای آن‌ها پیش آمد، خود را از جبران کارهای زشت گذشته‌ی خود عاجز دیدند، لذا هم خودشان پشیمان بودند و از شدّت شرمندگی در محضر حضرت یوسف (علیه السّلام) نمی‌توانستند باشند. لذا از حضرت یوسف (علیه السّلام) خواستند آن‌ها را تنها بگذارد و پیش همسر و فرزند خود برود. حضرت یوسف (علیه السّلام) فرمودند: چرا؟ مگر هنوز هم با من مشکل دارید؟ گفتند: خیر، ما خجالت می‌کشیم، ما چه کردیم و شما با ما چه می‌کنید؟! ما آن همه جفا کردیم و شما این‌قدر وفا می‌کنید. حضرت یوسف (علیه السّلام) هم بزرگواری کرد و فرمود: خیر، شما بر من منّت دارید. من از شما گله‌مند نیستم. «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ»،[۳] من گذشتم، خدا نیز از شما می‌گذرد، «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ».


[۱]-‌ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۵۱٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۳]– سوره‌ی یوسف، آیه ۹۲٫