باید گفت که تشیع از عصر صفوی به این سوی اجتماعیتر شده است. این معلول تماس نزدیکتر و حضور جدیتر در سیاست بوده است. در دوره صفوی مشارکت فعال بود، اما در دوره قاجار حکومت از شریک کردن آنان ابا داشت. زمانی که در مشروطه نظام سلطنتی دچار مشکل شده و سخن از جانشین به میان آمد، بحث از قدرت ولایت جدیتر شد، اما به مثابه یک نظریه جامع تبیین نشد؟
روحانیت بعد از مشروطه از نظر شرکت در سیاست دچار مشکلات جدی شد. هم به دلیل انزوای خود و هم فشار قدرت حاکم برای خارج کردن آنها از صحنه. در عین حال کسانی آتش این حضور را گرم نگاه داشتند. احساسات مذهبی بعد از شهریور بیست اوج گرفت. به دنبال آن نفوذ افکار سیاسی و اجتماعی غرب و شرق، علمای شیعه را به مبارزه طلبید، پس از مشارکت علما در مشروطه و شرکت در تبیین و روشن کردن جنبههای سیاسی اسلام در رسالههایی که آن زمان تألیف شد، مدتی رکود پیش آمده بود. این رکورد با تحول مجددی که در دهه چهل به وجود آمد، شکسته شد و بار دیگر داعیه رهبری اسلام که رهبری دینی را ترویج میکرد، فزونی گرفت. میتوان گفت اگر چه در این کتابها بحث ویژهای درباره رهبری نمیشد یا اگر میشد کلی بود، اما نوشتهها آکنده از بحث داعیه اسلام برای رهبری بود. ضمیمه شدن این مبارزات فکری با مبارزات سیاسی، راه بهرهگیری از نهضت امام حسین علیه السّلام را باز کرد. ضرورت این بحث از چند جهت روشن بود. سخن بر سر وجود نظام ظالمانهای بود که باید سرنگون میشد. سخن بر سر شهادت بود که در اعدامهای رژیم ستمشاهی پهلوی تبلور داشت. سخن بر سر بیرون آوردن جامعه شیعه از رکود بود، این رکود تا اندازهای در افراط در برداشتهای صوفیانه از کربلا بود. در فضایی که امام خمینی- رحمه الله علیه- کتاب ولایت فقیه را نگاشت و ولایت فقیه را به عنوان یک نظریه جامع حکومتی تبیین میکرد، در ایران نوشتههایی منتشر میشد همچون «راه حسین»، «الفبای قیام امام حسین علیه السّلام» «شهید جاوید»، «تحریفات عاشورا» و «شهادت». این کتابها بر پایه نگرشهای مختلفی تألیف شده و گاه میان نویسندگان آنها تعارضاتی وجود داشت، اما همه به این نتیجه رسیده بودند که باید از نهضت عاشورا برداشت سیاسی جدیتری کرد. از میان این کتابها بیشترین جدال را کتاب شهید جاوید بر انگیخت. صرف نظر از بحثهای کلامی، و اشکالاتی که از این زاویه بر این کتاب میشد- و برخی صرفا بر این قسمت کتاب نقد داشتند- کتاب مزبور به قصد سیاسی کردن نهضت امام حسین علیه السّلام در حد تسخیر حکومت بود. آقای صالحی حتی نمیخواست این نظر را بپذیرد که هدف امام حسین علیه السّلام میتوانست نوعی شهادت باشد که فی حد نفسه برای احیای اسلام لازم است. او به کمترین از این نمیاندیشید که امام برای تصاحب حکومت قیام کرده است. به نظر چنین میرسد که آقای صالحی برای دستیابی به آنچه خواسته و این نوعی افراط در سیاسی کردن بوده مجبور به مخالفت با برخی از بدیهیات شده است. اما نباید فراموش کرد که اثر مزبور جبهه مهمی را در برابر برداشتهای افراطی صوفیانه گشود.
تحلیل مرحوم دکتر حمید عنایت از این بعد کتاب قابل توجه است. او مینویسد:
چنان که به آسانی مشهود است هدف اصلی «شهید جاوید»، سیاسی کردن جنبهای از امامشناسی شیعه است که تا ایام اخیر کلا با تعابیر عرفانی، شاعرانه و عاطفی برگزار میشد. نتیجه این کار، پیدایش گرایش محتاطانه ولی رو به افزایش، در میان شیعیان مبارز بود که با واقعه کربلا بسان فاجعهای اساسا انسانی برخورد کنند و به تبع آن، عمل قهرمانانه ی امام را واقعهای بیهمتا و تقلیدناپذیر در تاریخ تلقی نکنند و آن را فراتر از حد موجودات انسانی ندانند.[۱]
هدف سیاسی: شهادت
باید به این نکته توجه کرد که اصولا برداشت سیاسی از کربلا در میان آثاری که پیش از این یاد شد، صرفا در این خلاصه نمیشد که امام حسین علیه السّلام به هدف دستیابی به حکومت چنین اقدامی را کرده است. بلکه از دید برخی از همان نویسندگان، اساسااین مطلب مورد انکار قرار گرفته است. از میان آنها کسانی چون دکتر شریعتی را میتوان نام برد که برداشت سیاسی خود را از دل مفهوم شهادت به دست میآورد و در کنار آن رسما این امر را که امام حسین علیه السّلام برای تصاحب حکومت قیام کرده انکار میکند. در اصل، برداشت سیاسی میتوانست تحت این عنوان باشد که امام با اقدام فداکارانهای که انجام داد، کوشید تا مردم را به مبارزه علیه حکومت وادارد. از این زاویه، گریه و عزاداری نیز نه به عنوان یک برداشت صوفیانه، بلکه به عنوان یک اقدام سیاسی میتوانست مورد استفاده قرار گیرد. پذیرفتن این امر که امام همانند بسیاری از رهبران فداکار عالم خواسته است تا خون خود را برای آبیاری اسلام بریزد، برای برخی از کسانی که در برداشت سیاسی راه افراط را پیمودهاند، دشوار بوده است. این سؤال که «کشته شدن حسین بن علی علیه السّلام چگونه ممکن است باعث ترویج دین و پیشرفت اسلام شود» سؤالی است که برای آقای صالحی به صورت مشکلی در آمده است که به قول خودش «هنوز برای ما حل نشده است.»[۲]
نامبرده نتایج مختلفی را که میتوان بر کشته شدن امام حسین علیه السّلام از قبیل رسوایی بنی امیه و یا نظایر آن مطرح کرد غیر قابل قبول عنوان کرده است، اما توضیح نداده است که آیا اساسا ممکن است که کسی به خاطر این قبیل نتایج، دست به چنین اقدام فداکارانه زده باشد. اگر در اصل این مطلب تردیدی نباشد، که نیست، ممکن است پذیرفت که کسی که خود چنین کرده، نتایجی را در نظر داشته، هر چند ممکن است از دید ایشان آن نتایج محقق نشده باشد. این نیز گفتنی است که بسیاری از انقلابیونی که در دهههای اخیر درباره امام حسین کتاب نوشتند، به راحتی پذیرفتند که امام حسین علیه السّلام خواست خونش ریخته شود تا اسلام زنده گردد. در این جمله میتوان از شهید هاشمینژاد یاد کرد که در کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت این دیدگاه را پذیرفته است.
سخن آخر
آنچه باقی میماند شرح این نکته است که در انقلاب اسلامی، با رهبری قوی، متین و انقلابی رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیه الله العظمی امام خمینی- قدس الله نفسه الزکیه و حشره الله مع اجداده الطاهرین- گرایش برداشت سیاسی تقویت شده و آن امام در مقاطع مختلفی در این زمینه سخن گفتند. مجموعه این سخنان در مجموعهای تحت عنوان قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی چاپ شده که بررسی آن، بر اساس آنچه تاکنون گفتهایم، مقال دیگری را میطلبد. عجالتا دو جمله از سخنان امام را به عنوان حسن ختام این مقال میآوریم. ایشان در جایی فرمودهاند:
وقتی که حضرت سید الشهداء آمد مکه، و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود، تمام حرکات حضرت، حرکات سیاسی بود، اسلامی- سیاسی، و این حرکت اسلامی- سیاسی بود که بنی امیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود.[۳]
و در جای دیگری فرمودهاند:
سید الشهداء آمده بود حکومت هم میخواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال میکنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر، اینها برای حکومت آمدند برای این که باید حکومت دست مثل سید الشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سید الشهداء هستند باشد.[۴]
منبع: کتاب حیات فکری و سیاسی ائمه / رسول جعفریان
[۱] اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، صص ۳۳۱- ۳۳۰
[۲] شهید جاوید، نعمت الله صالحی نجفآبادی، تهران، کانون انتشار، ص ۳۲۶ (بحث آیا: کشتن امام به سود اسلام بود؟)
[۳] صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۱۴۰
[۴] صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۹۰
پاسخ دهید