موت در نگاه وهابیت به عنوان پایان عمل ذکر شده است. لذا درخواست هر گونه عمل، اعم از دعاکردن یا اجابت حوائج از میت منتفی دانسته شده، حتی اگر میت، برترین مخلوقات عالم، پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله) باشد. آنان برای مستندکردن مدعای خود ادله ای آورده اند که از جمله پرتکرارترین آنها، روایت نبوی مبنی بر انقطاع عمل بعد از موت است. اما این تفسیر از روایت، که بیانگر قطع هر گونه عمل بعد از موت است با ادله پذیرفته شده نزد وهابیت، از قبیل روایات صلاه انبیا در قبور، روایات رد سلام و صلاه، و روایات عرض اعمال نقض می شود. حل روایت به این است که آنچه بعد از موت از انسان قطع می شود اجر بر عمل است نه اینکه بعد از موت هیچ عملی از شخص صادر نمی شود؛ چراکه میت بعد از موت نیز حی است و حی به اقتضای حیات، قطعاً عمل نیز خواهد داشت، اما بر این اعمال اجری نخواهد بود.
مقدمه
تعامل با اولیای خدا و صالحان در طول تاریخ موجب ایجاد مباحث اعتقادی متنوع و گاه تشکیل گروه ها و مذاهب مختلف کلامی شده است. مباحثی از قبیل توسل، طلب شفاعت، استغاثه، زیارت و سفر برای آن و بناء بر قبور و مباحث دیگری که همگی حول موضوع اولیای الهی و تعامل با ایشان قابل جمع است، امواج و افکار متنوعی را در طول تاریخ ایجاد کرده که محدوده تنوع این افکار انسان را به شگفتی وا می دارد. بعضی از ایشان، اولیای الهی را تا حد الوهیت بالا بردند، کما اینکه حضرت مسیح را اله پنداشتند و برخی نیز ایشان را با عصای چوبی خود قیاس کردند و عصای خود را به ایشان ترجیح دادند.[۱]
در این میان، وهابیت، به واسطه سوارشدن بر امواج این افکار توانست موجودیت خویش را تثبیت کند و با ترسیم چهره ای خشک و خشن با حربه مبارزه با شرک و اعتلای کلمه توحید شروع به تکفیر مسلمانان و تصاحب مال و اموال ایشان کرد و بنای خویش را بر خون مسلمانان بنیان نهاد.
عنوان شرک بهترین اتهام برای تصاحب مایملک مسلمانان بود و برای اثبات این عنوان به هر وسیله ممکن دست یازیده شد. از قرآن کریم و سنت پیامبر عزیز اسلام (صلّی الله علیه و آله) گرفته تا اقوال سلف امت و ائمه مذاهب و بزرگان دین؛ از برهان گرفته تا استفاده از قیاس و سد ذرایع و استحسان؛ تا به هر طریق ممکن، شرک و خروج از اسلام را ثابت کنند.
انطباق عنوان عبادت غیرالله بر عملکرد مسلمانان، تطبیق عنوان دعای غیرالله بر درخواست از صالحان، مقایسه عمل مشرکان بت پرست با مسلمانان و اولیای الهی با اصنام،[۲] نفی سماع از ایشان بعیداً و حتی قریباً،[۳] نفی قدرت بر عمل ایشان بعد از موت و … از جمله دلایلی است که برای اثبات شرک، هم در الوهیت و هم در ربوبیت، استفاده شده و برای هر یک از این عناوین نیز به هر مستمسکی تمسک شده است.
اما آنچه در این تحقیق، از میان موارد مذکور بررسی شده، موضوع نفی قدرت بر عمل بعد از موت است. در واقع، این قسمت از بحث در رتبه آخرین مباحثی است که ارزیابی می شود. به عبارت دیگر، بعد از اینکه ثابت شد اولیای الهی در برزخ حیات دارند و قادر به سماع هستند و سماع از بعید نیز دارند، نوبت به این بحث می رسد که آیا قدرت بر انجام دادن آنچه از ایشان درخواست شده نیز دارند یا خیر. بنابراین، فرض حیات و سماع به نحو مطلق باید قبل از بحث انجام شده باشد و در این مقاله به نحو اصل موضوعی در نظر گرفته شده و به اثبات آن پرداخته نشده است.
وهابیت برای اثبات «قدرت نداشتن اموات بر اجابت درخواست» به ادله ای تمسک کرده اند که از مهم ترین ادله ایشان روایتی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است که به زعم وهابیت دلالت بر انقطاع عمل دارد. موضوع این مقاله بیان استدلال وهابیت بر حدیث مذکور و بررسی سندی و دلالی روایت است.
عبارات وهابیت در استفاده از روایت پیامبر (صلّی الله علیه و آله)
روایت مذکور در مکتوبات بزرگان وهابیت، از مؤسس آن، ابن عبدالوهاب گرفته تا معاصران، دیده می شود. ابن عبدالوهاب در مکتوبات خود برای اثبات «شرک بودن طلب از اموات» می آورد: «طلب الحوائج من الموتی، والاستغاثه بهم والتوجه إلیهم. وهذا أصل شرک العالم، لأن المیت قد انقطع عمله، وهو لا یملک لنفسه نفعاً ولا ضراً، فضلاً لمن استغاث به»؛[۴] «در خواست از اموات، استغاثه و توجه به ایشان اصل شرک در عالم است. زیرا عمل میت قطع شده است و او مالک بر نفس خویش برای جلب نفع یا دفع ضرری نیست، چه رسد به اینکه برای مستغیث نفعی داشته باشد»؛ ابن عثیمین نیز بارها از این روایت برای نفی قدرت اموات بر اجابت استفاده کرده است:
لکن علی فرض أنهم یسمعون فإنهم لا ینفعون غیرهم، بمعنی أنهم لا یدعون الله له، ولا یستغفرون الله له، ولا یمکنهم الشفاعه لهم … لأن الانسان إذا مات انقطع عمله، حتی النبی علیه الصلاه والسلام عندما مات انقطع عمله؛[۵]
بر فرض که ایشان قادر بر سماع باشند باز هم نمی توانند به دیگران نفعی برسانند به این معنا که ایشان قادر نیستند خدا را بخوانند یا طلب مغفرت یا شفاعت کنند … زیرا وقتی انسان از دنیا برود، عملش قطع خواهد شد، حتی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) زمانی که از دنیا برود عملش قطع خواهد شود.
بن باز نیز در مکتوبات خود بارها از این روایت بهره برده است: «والنبی (صلّی الله علیه و آله) وغیره من الأموات لا یملکون التصرف بعد الموت، بشفاعه ولا بدعاء ولا بغیر ذلک، المیت إذا مات انقطع عمله إلا من ثلاث: صدقه جاریه، أو علم ینتفع به، أو ولد صالح یدعو له».[۶] در کتاب اللجنه الدائمه للفتوی، که موضع رسمی عقاید وهابیت است، نیز استفاده از این روایت مشهود است:
الأصل فی الأموات أنهم … لا یستجیبون دعاء من دعاهم، ولا یتکلمون مع الأحیاء من البشر ولو کانوا أنبیاء، بل انقطع عملهم بموتهم؛ لقول … وقول رسول الله (صلّی الله علیه و آله): «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا من ثلاث: صدقه جاریه، وولد صالح یدعو له وعلم ینتفع به».[۷]
نحوه استدلال به روایت
چنان که از متن روایت نیز مشهود است، هر گونه عملی از میت منتفی شده است. بنابراین، کسی که از میت طلب شفاعت دارد در واقع از او می خواهد در حقش دعا کند و دعا عمل است و عمل از میت به واسطه موت، قطع شده است.[۸]
همین طور کسانی که به میت استغاثه می کنند و از او طلب حاجت دارند، در واقع، از او درخواست عمل می کنند که بعد از موت منتفی خواهد بود: «إذا قال: یا سیدی فلان … انصرنی أو اشف مریضی، هذا لا یجوز؛ لأن المیت انقطع عمله بعد موته إلا من ثلاث: صدقه جاریه أو علم ینتفع به أو ولد صالح یدعو له».[۹]
بررسی سندی حدیث
این روایت در منابع معتبر اهل سنت، از جمله صحیح مسلم،[۱۰] سنن ترمذی،[۱۱] سنن نسائی[۱۲] آمده است. بنابراین، از جهت سندی خدشه پذیر نیست. البته علاوه بر منابع اهل سنت در منابع مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، از جمله بحارالانوار[۱۳] و نهج الفصاحه[۱۴] نیز آمده است. بنابراین، جزء مشترکات بین دو مذهب است و از حیث سند بحثی درباره آن وجود نخواهد داشت.
بررسی دلالی حدیث
در مقام بررسی استدلالی، که وهابیت درباره روایت دارند، دو بیان نقضی و حلی را مطرح می کنیم:
بیان نقضی: ادله دال بر صدور عمل از اولیای الهی بعد از موت
بزرگان وهابی، به استناد روایت مذکور، معتقدند میت بعد از موت قادر به عمل نخواهد بود. این اعتقاد در حالی است که روایات صحیح، دلالت بر صدور عمل از اولیای الهی بعد از موتشان دارد. در ادامه به بعضی از این روایات، که در واقع نقض این اعتقاد است، اشاره می کنیم.
الف. روایات «صلاه انبیا در قبور»
از مواردی که نقض بر قانون «انقطاع عمل بعد از موت» محسوب می شود روایاتی است که دلالت بر صلاه انبیا در قبور می کند. مسلم در صحیح[۱۵] و نسایی در سنن[۱۶] آورده اند: «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِک، أَنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله) قَالَ: أَتَیتُ – وَفِی رِوَایهِ هَدَّابٍ: مَرَرْتُ – عَلَی مُوسَی لَیلَهَ أُسْرِی بِی عِنْدَ الْکثِیبِ الْأَحْمَرِ، وَهُوَ قَائِمٌ یصَلِّی فِی قَبْرِهِ».[۱۷]
روایت بی نیاز از توضیح و تبیین نقض است؛ چراکه ظاهر بلکه نص روایت دلالت بر صلاه در قبر می کند و صلاه در قبر یعنی عمل بعد از موت. اما متأسفانه وهابیان در مواجهه با روایاتی که موافق با مذاقشان نیست از مبنای مسلم خود، که شعارشان محسوب می شود و برای پایبندی به آن هزینه تجسیم را پرداخته اند، یعنی ظاهرگرایی و تأویل نکردن، دست کشیده اند و روایت را به تأویل برده اند. ابن عثیمین از این واقعه که در معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) مشاهده شد تعبیر به «رؤیا» کرده،[۱۸] آن را با خواب هایی که در آن میتی مشغول به نماز دیده می شود قیاس می کند و می گوید همان طوری که نماز آن میت دلالت بر عمل او ندارد نمازخواندن حضرت موسی در قبر نیز همین گونه است:
أما رؤیه النبی (صلّی الله علیه و آله) لموسی فهی أیضاً من الرؤیا التی لا نعلم کیفیتها، رآه یصلی فی قبره لکن لا ندری کیفیه ذلک، ونحن الآن نشاهد فی رؤیا المنام بعض الأموات وهم یتطوعون لله عز وجل، ربما تشاهد أباک أو أخاک أو أحداً من أقاربک فی المنام یصلی وهو میت، فهذه المسائل أمور غیبیه لا یحکم لها بحکم الأحیاء.[۱۹]
در حالی که شیخ الاسلام وهابیت، ابن تیمیه حرانی، تصریح کرده است که معراج در بیداری اتفاق افتاده است: «إن الذی علیه جماهیر السلف والخلف أنه کان یقظه».[۲۰] در واقع، این نوع تأویل گرایی را شاید مدعیان تأویل نیز قبول نداشته باشند، چه رسد به مدعیان اخذ به ظاهر.
هرچند ابن عثیمین برای اثبات موضوع انقطاع عمل بعد از موت دست به توجیه روایت زده و به زعم خود روایت را از دلالت بر عمل بعد از موت ساقط کرده اما باید گفت او حتی با توجیه مذکور موفق به نفی دلالت روایت بر عمل بعد از موت نشده و نقض مذکور وارد است؛ چراکه روایت زمانی از دلالت بر عمل بعد از موت ساقط می شود که فقط گفته شود حضرت موسی و انبیا در قبور نماز نمی خوانند. اما اینکه بگوییم نماز می خوانند اما کیفیت آن برای ما مشخص نیست، دلالت بر نفی عمل بعد از موت نمی کند. زیرا همین که اصل نمازخواندن (ولو بلا کیف) ثابت شود اصل عمل بعد از موت ثابت می شود، هرچند نحوه عمل مشخص نباشد. زیرا کسی که می گوید نبی (صلّی الله علیه و آله) بعد از موت هم می تواند شفاعت کند مدعی نیست که کیفیت شفاعت نبی (صلّی الله علیه و آله) را نیز می داند، و مدعی نیست که نبی (صلّی الله علیه و آله) از قبر بیرون می آید و کفن از تن خارج کرده و تطهیر می کند و وارد مسجد می شود و دست به دعا به سمت آسمان بلند می کند و در حق شخص دعا می کند، بلکه صرفاً قائل به قدرت نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) بر شفاعت است نه بیشتر. اما متأسفانه کانه در ذهن ابن عثیمین و وهابیت این است که وقتی گفته می شود عمل بعد از موت هم ممکن است یعنی میت در همان قبر شروع به رکوع و سجده و دعا می کند. شاهد بر این ادعا کیفیت توضیح ابن عثیمین درباره صلاه در قبر است. او عمل بعد از موت را به گونه ای ترسیم می کند که انگار نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) در همان فضای قبر و زیر خاک مجدداً حیات دنیوی پیدا می کند و رکوع و سجود و دعا دارد:
الصحابه أجمعوا علی أنه میت، وغسلوه وکفنوه ودفنوه، وهل یمکن أن یجمع الصحابه علی دفن نبیهم وهو حی؟!! سبحان الله! هذا لا یمکن، ولا المجانین یفعلون هذا، إذاً: هو میت بلا شک … ولهذا لا یحتاج فیها المیت إلی هواء، ولا إلی ماء، ولا إلی طعام، ولا غیر ذلک، فهذا هو الجواب علی هؤلاء الذین یقولون: إن الرسول (صلّی الله علیه و آله) حی فی قبره، نحن نقول: نعم هو حی، لکن لیس کحیاه الدنیا التی یمکن الانسان فیها أن یعمل، وأن یطیع وأن یرکع ویسجد إلی آخره.[۲۱]
عبارات مذکور بیانگر برداشت ابن عثیمین از «عمل بعد از موت» به صورت جسمانی با کیفیت دنیایی است، در حالی که قائلان به شفاعت بعد از موت قائل به این نحوه عمل نیستند و این بسیار واضح است و نیازی به رد ندارد. بنابراین، در حالت خوش بینانه باید گفت ابن عثیمین نمی داند موضع نزاع چیست.
ب. روایات «رد سلام»
از جمله اعمالی که بعد از موت از اولیای الهی صادر می شود برگرداندن سلام است. رد سلام عملی است که در روایات بر آن تأکید شده و از حقوق مسلمان بر مسلمان شمرده شده است. بخاری، مسلم و ابوداوود در کتب خود به این مطلب تصریح کرده اند: «أَنَّ أَبَا هُرَیرَهَ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله) یقُولُ: حَقُّ المُسْلِمِ عَلَی المُسْلِمِ خَمْسٌ: رَدُّ السَّلاَمِ».[۲۲] بزرگان حنبلی نیز رد سلام را عملی واجب دانسته اند: «إبْلَاغِ الْمُسَلِّمِ (وَاجِبٌ فِی رَدِّ) السَّلَامِ (وَمَنْدُوبٌ فِی ابْتِدَاءِ)».[۲۳]
علی القاعده، بنا بر روایت انقطاع عمل، این عمل واجب نیز باید مانند سایر اعمال از میت برداشته شده باشد، اما روایات صحیح دال بر این است که حضرت رسول بعد از موت نیز این عمل را انجام می دهند. ابوداوود در سنن، که به تصحیح البانی نیز رسیده، و احمد در مسند آورده اند: «مَا مِنْ أَحَدٍ یسَلِّمُ عَلَی، إِلَّا رَدَّ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَی رُوحِی حَتَّی أَرُدَّ عَلَیهِ السَّلَامَ».[۲۴] حال جای این پرسش است که اگر اولیای خدا بعد از موت منقطع از عمل اند چگونه قادر بر رد سلام، آن هم بر اهل دنیا (نه اهل برزخ)، هستند؟
البته موضوع «رد سلام» علاوه بر اینکه نقض بر ادعای انقطاع عمل بعد از موت است، ارتباط مستقیم با موضوع شفاعت نیز دارد. زیرا طلب شفاعت از اولیای الهی، همان طلب دعای ایشان نزد پروردگار است[۲۵] و سلام و رد سلام نیز در واقع نوعی دعا است. «زمانی که انسان به دیگری سلام می دهد در حق او دعا کرده به سلامت»،[۲۶] چنان که وهابیت نیز معترف است به اینکه «سلام یعنی دعا به سلامتی از هر افت. زمانی که به شخصی بگویی السلام علیک، این یعنی او را دعا کرده که خداوند از هر آفت حفظش کند و او را از مریضی و جنون و شر ناس سالم نگه دارد، چنان که از معاصی و امراض قلوب مصون باشد و از آتش در امان بماند. سلام لفظ عامی است به معنای دعا برای مسلمان به سلامت و دفع هر گونه افت».[۲۷] وقتی سلام نوعی از دعا باشد و «دعا نیز نوعی از شفاعت»،[۲۸] بنابراین، سلام نوعی شفاعت است و شفاعت بعد از موت از اعمالی است که وهابیان منکر آن شده اند.
اگر معتقد باشیم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بعد از موت رد سلام می کند، که طبق روایات صحیح باید معتقد بود، و اگر معتقد باشیم سلام نوعی از دعا است[۲۹] و دعا نوعی عمل است،[۳۰] بنابراین، باید معتقد باشیم رسول خدا بعد از موتشان نیز قادر به عمل خواهند بود. تمام این معتقدات را ایشان پذیرفته اند، اما نتیجه را مردود می دانند و معتقدند بعد از موت، دعا (که در واقع همان شفاعت است) برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) ممکن نیست؛ چراکه عمل بعد از موت منقطع خواهد بود؛[۳۱] که البته منطقی نخواهد بود. مانند کسی که صغرا را قبول کند و کبرا را نیز بپذیرد، اما نتیجه را، که قهری خواهد بود، رد کند که در واقع بر علمیت و منطق خویش رد زده است.
ج. روایات «رد صلاه»
علاوه بر رد سلام، که از تکالیف واجب در دنیا محسوب می شود، پیامبر عزیز اسلام (صلّی الله علیه و آله) برگرداندن صلاه و درود افراد را نیز وعده فرموده اند؛ صلاه و درود پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نه بر اهل برزخ بلکه بر اهل دنیا به کسی که بگوید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ، وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ، کمَا صَلَّیتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّک حَمِیدٌ مَجِیدٌ اللَّهُمَّ بَارِک عَلَی مُحَمَّدٍ، وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ، کمَا بَارَکتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّک حَمِیدٌ مَجِیدٌ».[۳۲] طبرانی در معجم به سند صحیح[۳۳] آورده است: «وَقَالَ النَّبِی (صلّی الله علیه و آله): مَنْ صَلَّی عَلَی بَلَغَتْنِی صَلَاتُهُ، وَصَلَّیتُ عَلَیهِ، وَکتِبَتْ لَهُ سِوَی ذَلِک عَشْرُ حَسَنَاتٍ».[۳۴] حضرت می فرمایند من نیز بر شخص درودفرستنده درود می فرستم.
حال اینکه «درودفرستادن بعد از موت چگونه با مبنای انقطاع عمل بعد از موت قابل جمع است؟» پرسشی است که وهابیت باید پاسخ آن را بدهند.
همان طور که در بحث سلام گذشت، موضوع رد صلاه فقط نقض نیست، بلکه دلیل وقوعی بر موضوع شفاعت پیامبر بعد از موت برای اهل دنیا است؛ چراکه صلاه نیز نوعی دعا است[۳۵] و دعا برای غیر شفاعت است. بنابراین، رد صلاه یعنی شفاعت برای شخص درودفرستنده و این عمل با توجه به روایات، بعد از موت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نیز انجام می گیرد.
د. روایت «عرض اعمال بر نبی (صلّی الله علیه و آله) و استغفار برای مذنبین»
از جمله موارد دیگر، که نقض بر مبنای «انقطاع عمل بعد از موت» محسوب می شود روایت عرض اعمال بر نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) بعد از موت ایشان است:
قَالَ: وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله): حَیاتِی خَیرٌ لَکمْ تُحَدِّثُونَ وَنُحَدِّثُ لَکمْ، وَوَفَاتِی خَیرٌ لَکمْ تُعْرَضُ عَلَی أَعْمَالُکمْ، فَمَا رَأَیتُ مِنَ خَیرٍ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَیهِ، وَمَا رَأَیتُ مِنَ شَرٍّ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَکمْ؛[۳۶]
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: حیات من برای شما خیر است؛ با من صحبت می کنید و من نیز با شما صحبت می کنم و وفات من نیز برای شما خیر است؛ اعمال شما بر من عرضه می شود، در قبال اعمال خوب شما، خدا را شکر می کنم و در قبال اعمال بدتان از خدا برایتان طلب آمرزش می کنم.
بحث سندی
هرچند البانی حکم به ضعف حدیث کرده[۳۷] اما محمد الغماری ادله صحت حدیث را در کتاب مستقلی با عنوان نهایه الامال فی صحه و شرح حدیث عرض الاعمال جمع آوری، و صحت حدیث را ثابت کرده است. از جمله ادله ای که غماری به آن استناد کرده، می توان به کلام حافظ هیثمی در مجمع الزوائد،[۳۸] سیوطی در خصائص الکبری،[۳۹] زین الدین العراقی و پسرش در طرح التثریب،[۴۰] قسطلانی در شرح بخاری،[۴۱] و قاری در شرح شفا[۴۲] اشاره کرد. او در ادامه می نویسد: «ما حکم به هؤلا صحیح لا غبار علیه، لان رجال السند کلهم ثقات علی شرط الصحیح».[۴۳]
علاوه بر کتاب غماری، حسن سقاف نیز در کتاب الاغاثه بادله الاستغاثه سند حدیث را تصحیح کرده و ادله دیگری همچون کلام ابن حجر عسقلانی در فتح الباری،[۴۴] مناوی در فیض القدیر[۴۵] و … را به عنوان شاهد بر صحت، به قبلی ها ضمیمه کرده است؛[۴۶] و در ادامه مدعی است دلیل البانی بر تضعیف حدیث، نه ضعف سند، بلکه مخالفت حدیث با مشرب او است؛[۴۷] و هر کس را که مسلط بر علم رجال باشد و به سند حدیث اعتراضی داشته باشد به مناظره طلبیده است.[۴۸] جالب اینکه امام سلفیان، ابن تیمیه، نیز به صحت عرض اعمال اعتراف کرده است.[۴۹]
بحث دلالی
اما دلالت حدیث بر موضوع بحث، بسیار روشن تر از دو دسته روایات قبل (رد سلام و رد صلاه) است؛ چراکه حضرت (صلّی الله علیه و آله) در این روایت تصریح دارد به اینکه بعد از موت برای گناهکاران امت خود استغفار می کند: «وَمَا رَأَیتُ مِنَ شَرٍّ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَکمْ»؛ و استغفار یعنی طلب بخشایش که نوعی دعا است و وجه دعابودن آن روشن تر از موضوع سلام و صلاه است و به همین صورت وجه عمل بودن آن نیز روشن تر خواهد بود. بنابراین، با وجود اعتراف به رد سلام و صلاه بعد از موت نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) و اثبات استغفار ایشان برای گنهکاران امت و مسلم بودن اینکه اینها نوعی دعا است چگونه می توان گفت: «وبعد موت النبی (صلّی الله علیه و آله) فإن مثل هذه الحال لا یمکن أن تکون لتعذر دعاء النبی (صلّی الله علیه و آله) لأحد بعد الموت، … والدعاء بلا شک من الأعمال التی تنقطع بالموت».[۵۰]
بیان حلی: موت موجب انقطاع اجر عمل است نه خود عمل
چنان که گذشت، وهابیت موت را موجب انقطاع عمل دانست و عمده دلیل بر این مدعا استناد به روایت نبوی (صلّی الله علیه و آله) است: «عَنْ أَبِی هُرَیرَهَ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله) قَالَ: إِذَا مَاتَ الْإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَهٍ: إِلَّا مِنْ صَدَقَهٍ جَارِیهٍ، أَوْ عِلْمٍ ینْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یدْعُو لَهُ».[۵۱] مسائلی همچون «صلاه در قبر»، «رد سلام»، «رد صلاه» و «استغفار برای مذنبین» به عنوان نقض ذکر شد که البته محدود به این تعداد نیست. در نگاه اول، بین این روایت و موارد مذکور تعارض به نظر می رسد، اما باید گفت حل این تعارض نیازی به رجوع به باب مرجحات ندارد، بلکه با دقت در مدلول روایت مشخص می شود که تعارضی در کار نیست. در واقع، آنچه به واسطه موت از انسان منقطع می شود اجر و ثوابی است که به واسطه انجام اعمال کسب می شد نه اینکه اصل عمل منقطع شود، بلکه عمل لازمه حیات است و وقتی حیات بعد از موت ثابت شد عمل نیز بالتبع وجود خواهد داشت، اما دیگر برای این اعمال، ثواب و عقابی نوشته نخواهد شد. مثلاً گوش سپردن به قرآن کریم در حیات مقتضی اجر و ثواب است «اما احدی از ائمه مذاهب نگفته اند میت بر سماع قرآن کریم اجر می برد در حالی که میت بدون شک به استناد نصوص و اتفاق اهل سنت قرآن کریم را استماع می کند، لکن این ادراک مستلزم اجر و ثواب نیست».[۵۲] بنابراین، آنچه به واسطه موت قطع شده اجر و ثواب عمل است نه اصل عمل. لذا می گوییم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) رد سلام می کنند اما برای این عمل اجری نخواهند داشت؛ رد صلاه می کنند اما برای این عمل اجری نخواهد داشت؛ برای گنهکاران امت استغفار می کنند اما برای این عمل اجری نخواهند داشت.
شاهد بر اینها مواردی است که به عنوان استثنا در ادامه روایت ذکر شده است. وجه مشترک سه مورد مستثنا (صدقه جاریه، علم مورد انتفاع و ولد صالحی که برای میت دعا کند) همگی در وصول ثواب آنها به میت است. بنابراین، به مناسبت حکم و موضوع، آنچه مقطوع شده ثواب عمل است: «بنابراین، مقصود این است که بعضی از اعمال، آثارش تا بعد از موت نیز باقی است و اجرش منقطع نخواهد بود».[۵۳]
شبهه ای که در خصوص این جمع ممکن است به ذهن خطور کند این است که اگر نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) یا سایر اولیای الهی برای اعمال بعد از موت اجری دریافت نمی کنند، بنابراین انگیزه ای برای انجام دادن اعمالی همچون رد سلام یا استغفار و شفاعت برای مؤمنان نخواهند داشت و کانه عملی لغو خواهد بود؛ و این موضوع پذیرفتنی نیست و از حکمت الهی به دور است.
پاسخ به این شبهه به صورت نقضی، اعمال ملائکه الهی است که آنها نیز به نص قرآن کریم برای مؤمنان طلب مغفرت می کنند، اما برای این عمل و سایر اعمال خود اجری دریافت نمی کنند: «وَالْمَلَائِکهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» ؛[۵۴] «الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیؤْمِنُونَ بِهِ وَیسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا».[۵۵]
و حل مسئله به اجمال این است که اولیای خداوند مجرای رحمت الهی، و «گماشتگان برای پذیرایی و پناه خلق اند»[۵۶] و اراده خداوند است که به واسطه ایشان بر خلق جاری می شود نه اراده شخص ایشان؛ به خلاف اعمالی که در دنیا انجام می شد که اراده و اختیار و انتخاب شخص هم در عمل مدخلیت داشت. لذا موضوع ثواب عمل و انگیزه برای آن بعد از حیات دنیا تخصصاً محل بحث نیست.
در واقع انگیزه اصلی، محبتی است که خداوند و اولیاء الهی نسبت به مخلوقات دارند و به خاطر این محبت در قیامت نیز گنهکاران را مورد شفاعت قرار می دهند و برای این «عمل بعد از موت» نیز اجری مطالبه نمی کنند.
نتیجه
تمسک به روایت نبوی (صلّی الله علیه و آله) بر قدرت نداشتن اولیای خدا بعد از موت، بر اجابت، به غرض اثبات شرک کسانی که از ایشان استغاثه یا طلب حاجت دارند، باطل است؛ چراکه اگر میت بعد از موت قدرت بر عمل نداشته باشد نباید صلاه در قبر انبیا را پذیرفت، کمااینکه نباید معتقد بود که پیامبر عزیز اسلام بعد از موت جواب سلام کسی را که به ایشان سلام می دهد، برمی گرداند؛ و همین طور صلاه و درورد بر حضرت (صلّی الله علیه و آله) از طرف ایشان جوابی نخواهد داشت. کما اینکه نباید معتقد بود که اعمال بر ایشان عرضه می شود و حضرت برای گناه امت خویش استغفار می کنند. اما تمام اینها با ادله صحیح در منابع معتبر اهل سنت موجود است و در واقع نقض بر مبنای انقطاع عمل بعد از موت محسوب می شود؛ چراکه تمامی اینها نوعی از انواع عمل است.
اما مراد از انقطاع عمل بعد از موت، به قرینه سه استثنایی که در ادامه روایت آمده بود، اجر عمل است که در دنیا وجود دارد، و بعد از موت دیگر ثوابی برای انسان نوشته نمی شود، مگر در سه چیز: صدقه جاریه، علمی که موجب انتفاع مردم شود، و ولدی که برای والدین خود دعا کند.
منابع
۱ – القرآن الکریم.
۲ – ابن تیمیه، احمد، جامع المسائل، محقق: عزیر شمس، جده: دار عالم الفوائد للنشر والتوزیع، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
۳ – ابن تیمیه، احمد، مجموعه الرسائل والمسائل، محقق: رشید رضا، بی جا: لجنه التراث العربی، بی تا.
۴ – ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت: دار المعرفه، ۱۳۷۹ق.
۵ – ابن حنبل شیبانی، احمد بن محمّد، مسند الامام أحمد بن حنبل، تحقیق: شعیب الأرنؤوط وعادل مرشد وآخرون، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اوّل، ۱۴۲۱ق.
۶ – ابن عثیمین، محمد، شرح ریاض الصالحین، ریاض: دار الوطن للنشر، ۱۴۲۶ق.
۷ – ابن عثیمین، محمد، فتاوی نور علی الدرب، بی جا: مؤسسه الشیخ محمد بن صالح بن عثیمین الخیریه، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
۸ – ابن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی ورسائل، محقق: فهد بن ناصر بن إبراهیم السلیمان، ریاض: دارالوطن – دار الثریا، ۱۴۱۳ق.
۹ – ابن تیمیه، احمد، المسائل والأجوبه، محقق: أبو عبدالله حسین بن عکاشه، قاهره: الفاروق الحدیثه للطباعه والنشر، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
۱۰ – أبو الحسن المبارکفوری، عبید الله بن محمد، مرعاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، هند: إداره البحوث العلمیه والدعوه والافتاء، الجامعه السلفیه، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
۱۱ – أبو بکر البزار، أحمد بن عمرو، البحر الزخار (مسند البزار)، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله، وعادل بن سعد وصبری عبد الخالق الشافعی، مدینه: العلوم والحکم، چاپ اول، ۱۹۸۸م.
۱۲ – ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن أبی داود، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت: المکتبه العصریه، بی تا.
۱۳ – آل عبداللطیف، عبدالعزیز، دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ریاض:دارالوطن، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۱۴ – البانی، ناصر الدین، سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه وأثرها السیئ فی الأمه، ریاض: دار النشر، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۱۵ – بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، بی جا: دار طوق النجاه، چاپ اوّل، ۱۴۲۲ق.
۱۶ – بن باز، عبد العزیز بن عبد الله، فتاوی نور علی الدرب، جمعها: الدکتور محمد بن سعد الشویعر، alifta.com
17 – بن باز، عبد العزیز بن عبد الله، التحقیق والایضاح لکثیر من مسائل الحج والعمره والزیاره، عربستان: وزاره الشئون الاسلامیه والأوقاف والدعوه والارشاد، وکاله المطبوعات والبحث العلمی، چاپ بیست و دوم، ۱۴۲۵ق.
۱۸ – پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران: دنیای دانش، چاپ چهارم، ۱۳۸۲ش.
۱۹ – ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۸م.
۲۰ – خلوتی حنفی، إسماعیل حقی، روح البیان، بیروت: دار الفکر، بی تا.
۲۱ – زهاوی، جمیل صدقی، الفجر الصادق، بیروت: دارالصدیق الأکبر، بی تا.
۲۲ – زینی دحلان، أحمد بن السید، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، دمشق: دار غار حراء، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
۲۳ – سقاف، حسن بن علی، الاغاثه بأدله الاستغاثه، عمان: مکتبه الامام النووی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
۲۴ – سیوطی، جلال الدین، الخصائص الکبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
۲۵ – طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الأوسط، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهیم حسینی، قاهره: دار الحرمین، بی تا.
۲۶ – طبری، محمّد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، بیروت: دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۲۷ – عراقی، أبو الفضل زین الدین، طرح التثریب فی شرح التقریب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
۲۸ – علوی مالکی محمد بن السید، تحقیق الآمال فیما ینفع المیت من الأعمال، قاهره: دارالحرمین الشریفین العالمیه، بی تا.
۲۹ – غماری، عبد الله بن محمد بن الصدیق، نهایه الامال فی صحه و شرح حدیث عرض الاعمال، حوزه آنلاین (alhawzaonline.com)
30 – فخر الدین رازی، محمّد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
۳۱ – قاری، علی، شرح الشفا، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
۳۲ – قسطلانی، احمد بن محمّد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، مصر: المطبعه الکبری الأمیریه، چاپ هفتم، ۱۳۲۳ق.
۳۳ – مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۳۴ – مصطفی بن سعد، مطالب أولی النهی فی شرح غایه المنتهی، [بی جا]: المکتب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
۳۵ – مناوی قاهری، عبد الرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، مصر: المکتبه التجاریه الکبری، چاپ اول، ۱۳۵۶ق.
۳۶ – نسائی، احمد بن شعیب، السنن الصغری، تحقیق: عبد الفتاح أبو غده، حلب: مکتب المطبوعات الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
۳۷ – نیشابوری، مسلم بن حجّاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله (صلّی الله علیه وآله)، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
۳۸ – هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، تحقیق: حسام الدین القدسی، قاهره: مکتبه القدسی، ۱۴۱۴ق.
۳۹ – هیئت کبار العلماء، فتاوی اللجنه الدائمه (۳۲) جزءا، تحقیق: أحمد بن عبد الرزاق الدویش، بی جا: الرئاسه العامه للبحوث العلمیه والافتاء، بی تا.
۴۰ – binothaimeen.net
41 – www.madrasato-mohammed.com
پی نوشت ها:
[۱]. «ربما أنهم قالوا ذلک بحضرته فیرضی به حتی أن بعض أتباعه کان یقول عصای هذه خیر من محمد لأنها ینتفع بها فی قتل الحیه ونحوها ومحمد قد مات ولم یبق فیه نفع أصلا وإنما هو طارش»؛ زینی دحلان، أحمد بن السید، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص۱۱۰؛ صدقی زهاوی، جمیل، الفجر الصادق، ص۱۳٫
[۲]. «وذلک لأن هذا المیت میت جماد، وقد نعی الله سبحانه وتعالی علی المشرکین الذین یدعون الأصنام»؛ ابن عثیمین، محمد، فتاوی نور علی الدرب، ج۱۶، ص۱۶٫
[۳]. «الأصل فی الأموات أنهم لا یسمعون نداء من ناداهم من الناس»؛ هیئت کبار العلماء، فتاوی اللجنه الدائمه، ج۱، ص۱۱۲٫
[۴]. آل عبداللطیف، عبدالعزیز، دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج، ص۲۱۳٫٫
[۵]. ابن عثیمین، محمد، لقاء الباب المفتوح، الموقع الرسمی لفضیله الشیخ ابن عثیمین.
http://binothaimeen.net/site/index(3723)
[6]. بن باز، عبد العزیز بن عبد الله، فتاوی نور علی الدرب، ج۲، ص۱۰۶٫
[۷]. هیئت کبار العلماء، فتاوی اللجنه الدائمه، ج۱، ص۱۱۲٫
[۸]. «أما الآن وبعد موت النبی (صلّی الله علیه و سلّم) فإن مثل هذه الحال لا یمکن أن تکون لتعذر دعاء النبی (صلّی الله علیه و سلّم) لأحد بعد الموت، کما قال النبی (صلّی الله علیه و سلّم): «إذا مات العبد انقطع عمله إلا من ثلاث: صدقه جاریه، أو علم ینتفع به، أو ولد صالح یدعو له» والدعاء بلا شک من الأعمال التی تنقطع بالموت»؛ ابن عثیمین محمد بن صالح، مجموع فتاوی ورسائل، ج۲، ص۳۴۹٫
[۹]. بن باز، عبد العزیز بن عبد الله، فتاوی نور علی الدرب، ج۲، ص۲۴۷٫
[۱۰]. نیشابوری، مسلم بن حجّاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله (صلّی الله علیه و سلّم)، ج۳، ص۱۲۵۵٫
[۱۱]. ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۳، ص۵۳٫
[۱۲]. نسائی، احمد بن شعیب، السنن الصغری، ج۶، ص۲۵۱٫
[۱۳]. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، ج۲، ص۲۴٫
[۱۴]. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ص۲۰۰٫
[۱۵]. نیشابوری، مسلم بن حجّاج، المسند الصحیح، ج۲، ص۱۸۴۵٫
[۱۶]. در سنن بابی با عنوان «ذکر صلاه نبی الله موسی علیه السلام …» آورده که در ذیل آن هفت روایت آمده که همگی به مضمون است و البانی در هر هفت تا حکم به صحت کرده است؛ نسائی، احمد بن شعیب، سنن، ج۳، ص۲۱۵٫
[۱۷]. البته در روایات اهل بیت این موضوع وارد نشده است.
[۱۸]. در حالی که هیئت کبار العلماء، که ابن عثیمین نیز از اعضای آن بود، معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را در حالت بیداری دانسته است: «الإسراء والمعراج حصل کل منهما ورسول الله (صلّی الله علیه و سلم) یقظان، کما جاءت بذلک الأدله الشرعیه»؛ الدویش، أحمد بن عبد الرزاق،فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء (هیئت کبار العلماء)، ج۳، ص۳۷۲٫
[۱۹]. ابن عثیمین، محمد، دروس وفتاوی الحرم المدنی لعام ۱۴۱۶ ه.ق.، مکتبه الشیخ محمد بن صالح العثیمین، http://www.madrasato-mohammed.com
[20]. ابن تیمیه، احمد، المسائل والأجوبه، ص۱۲۱٫
[۲۱]. همان.
[۲۲]. بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۷۱؛ نیشابوری، مسلم بن حجّاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۰۴؛ ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن أبی داود، ج۴، ص۳۰۷٫
[۲۳]. مصطفی بن سعد، مطالب أولی النهی فی شرح غایه المنتهی، ج۱، ص۹۳۸٫
[۲۴]. ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن أبی داود، ج۲، ۲۱۸؛ ابن حنبل شیبانی، احمد بن محمّد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۱۶، ص۴۷۷ (تصحیحات روایت در مطالب قبل بیان شد).
[۲۵]. «والاستشفاع به وبغیره هو طلب الدعاء منه»؛ شفاعت به او (پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و غیر ایشان) همان طلب دعا از ایشان است؛ ابن تیمیه، احمد، مجموعه الرسائل والمسائل، ج۱، ص۱۱؛ معاصران وهابیت نیز به این موضوع تصریح کرده اند: «اشفع لی إلی ربی فی کذا وکذا، بمعنی: ادع الله لی …»؛ بن باز، عبد العزیز، التحقیق والإیضاح لکثیر من مسائل الحج والعمره والزیاره، ص۹۵٫
[۲۶]. «فانه إذا قال الإنسان لغیره السلام علیک فقد دعا فی حقه بالسلامه»؛ خلوتی حنفی، إسماعیل حقی، روح البیان، ج۲، ص۲۵۱٫
[۲۷]. «السلام بمعنی الدعاء بالسلامه من کل آفه، فإذا قلت لشخص: السلام علیک فهذا یعنی أنک تدعو له بأن الله یسلمه من کل آفه: یسلمه من المرض من الجنون، یسلمه من شر الناس، یسلمه من المعاصی وأمراض القلوب، یسلمه من النار فهو لفظ عام معناه الدعاء للمسلم علیه بالسلامه من کل آفه»؛ ابن عثیمین، محمد، شرح ریاض الصالحین، ج۴، ص۳۸۰٫
[۲۸]. «فإن الدعاء نوع من الشفاعه کما ثبت ذلک فی الحدیث الصحیح عن النبی (صلّی الله علیه و آله)»؛ ابن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی ورسائل، ج۲، ص۳۴۸٫
[۲۹]. «السلام بمعنی الدعاء بالسلامه من کل آفه»؛ ابن عثیمین، محمد، شرح ریاض الصالحین، ج۴، ص۳۸۰٫
[۳۰]. «فإن الدعاء نوع من الشفاعه کما ثبت ذلک فی الحدیث الصحیح عن النبی (صلّی الله علیه و آله)»؛ ابن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی ورسائل، ج۲، ص۳۴۸٫
[۳۱]. «وبعد موت النبی (صلّی الله علیه و سلم) فإن مثل هذه الحال لا یمکن أن تکون لتعذر دعاء النبی (صلّی الله علیه و سلم) لأحد بعد الموت، … والدعاء بلا شک من الأعمال التی تنقطع بالموت»؛ همان، ج۲، ص۳۴۹٫
[۳۲]. «قِیلَ: یا رَسُولَ اللَّهِ، أَمَّا السَّلاَمُ عَلَیک فَقَدْ عَرَفْنَاهُ، فَکیفَ الصَّلاَهُ عَلَیک؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ، وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ»؛ بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ۱۲۰، ح۴۷۹۷٫
[۳۳]. «وأخرج الطبرانی فی الأوسط بإسناد لا بأس به من حدیث أنس ـ رضی الله عنه ـ ، قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه و سلم): من صلی علی بلغتنی صلاته»؛ أبو الحسن مبارکفوری، عبید الله بن محمد، مرعاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج۳، ص۲۶۲٫
[۳۴]. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الأوسط، ج۲، ص۱۷۸، ح۱۶۴۲٫
[۳۵]. «(إِنَّ صَلاتَک سَکنٌ لَهُمْ)، بمعنی: إن دعاءک»؛ طبری، محمّد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج۱۴، ص۴۵۸؛ «لَا شَک أَنَّ الصَّلَاهَ فِی أَصْلِ اللُّغَهِ عِبَارَهٌ عَنِ الدُّعَاءِ، فَإِذَا قُلْنَا صَلَّی فُلَانٌ عَلَی فُلَانٍ، أَفَادَ الدُّعَاءَ»؛ فخر الدین رازی، محمّد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج۱۶، ص۱۳۶٫
[۳۶]. أبو بکر البزار، أحمد بن عمرو، البحر الزخار (مسند البزار)، ج۵، ص۳۰۸٫
[۳۷]. البانی، ناصر الدین، سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه وأثرها السیئ فی الأمه، ج۲، ص۴۰۴، ح ۹۷۵٫
[۳۸]. «وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِیحِ»؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۹، ص۲۴٫
[۳۹]. «وَأخرج الْبَزَّار بِسَنَد صَحِیح من حَدِیث ابْن مَسْعُود مثله»؛ سیوطی، جلال الدین، الخصائص الکبری، ج۲، ص۴۱۸٫
[۴۰]. «وَرَوَی أَبُو بَکرٍ الْبَزَّارُ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادٍ جَیدٍ عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ»؛ عراقی، أبو الفضل زین الدین، طرح التثریب فی شرح التقریب، ج۳، ص۲۹۷٫
[۴۱]. «وفی حدیث ابن مسعود عند البزار، بإسناد جید، رفعه: حیاتی خیر لکم، ووفاتی خیر لکم، تعرض علی أعمالکم»؛ قسطلانی، احمد بن محمّد،إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۲، ص۴۴۰٫
[۴۲]. «فیما رواه الحارث بن أبی أسامه فی مسنده والبزار بإسناد صحیح: (حیاتی خیر لکم) وهو ظاهر (وموتی لکم) قال الدلجی بشهاده وَما کانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ حیا ومیتا انتهی وغرابته لا تخفی فالأظهر أن یقال لأنه قال تعرض علی أعمالکم»؛ قاری، علی، شرح الشفا، ج۱، ص۴۵٫
[۴۳]. غماری، عبد الله بن محمد بن الصدیق، نهایه الامال فی صحه و شرح حدیث عرض الاعمال، ص۶٫
[۴۴]. البته ابن حجر تصریح به صحت نمی کند، بلکه مضمون کلام او دال بر عقیده به صحت روایت است: «وَلَوْ کانُوا مِنْ أُمَّهِ الْإِجَابَهِ لَعَرَفَ حَالَهُمْ بِکوْنِ أَعْمَالِهِمْ تُعْرَضُ عَلَیهِ»؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۱۱، ص۳۸۵٫
[۴۵]. مناوی نیز تصریح به صحت ندارد اما در مقام شمردن خصوصیات پیامبر(صلّی الله علیه وسلم) بعد از موت به این مطلب اشاره می کند: «(… وإن رأیت) فیها (شرا استغفرت لکم) أی طلبت لکم مغفره الصغائر وتخفیف عقوبات الکبائر»؛ مناوی قاهری، عبد الرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۳، ص۴۰۱٫
[۴۶]. «فمما قدمناه بان أن الذین صححوا الحدیث من أهل الحدیث: ۱٫ الحافظ النووی؛ ۲٫ والحافظ ابن التین؛ ۳٫ والحافظ القرطبی؛ ۴٫ والحافظ القاضی عیاض؛ ۵٫ والحافظ ابن حجر العسقلانی کما نقل ذلک عمن تقدم ذکرهم فی الجمع بینه وبین حدیث الشفاعه کما فی الفتح (۱۱/ ۳۸۵)؛ ۶٫ والحافظ زین الدین العراقی إمام زمانه؛ ۷٫ وولده الحافظ ولی الدین العراقی أبو زرعه؛ ۸٫ والإمام الحافظ السیوطی؛ ۹٫ والحافظ الهیثمی کما فی مجمع الزوائد؛ ۱۰٫ وکذا المحدث المناوی فی فیض القدیر؛ ۱۱٫ وکذا الحافظ المحدث السید أحمد الغماری؛ ۱۲٫ وکذا مولانا محدث العصر المحقق سیدی عبد الله بن الصدیق. وهؤلاء الأئمه النقاد بلا شک ولا ریب»؛ سقاف، حسن بن علی، الإغاثه بأدله الاستغاثه، ص۱۳٫
[۴۷]. «ولا أشک أن الألبانی ضعف الحدیث لا لضعف سنده وإنما لمخالفته لمشربه فقط»؛ همان.
[۴۸]. «ومن کان مؤهلا للمناقشه فی علم الرجال واعترض علی ما قررناه مما تبعنا فیه أهل الشأن فلیناظرنا ولیباحثنا فی ذلک، مع أنی لم أر إلی الآن أحدا من أهل العلم المعتبرین ضعف حدیث (عرض الأعمال)»؛ همان، ص۱۴٫
[۴۹]. «وأما عرضُ الأعمالِ علیه فإنها تُعْرَضُ علیه، وهو حق»؛ ابن تیمیه، احمد، جامع المسائل، ج۴، ص۱۹۲٫
[۵۰]. همان، ج۲، ص۳۴۹٫
[۵۱]. نیشابوری، مسلم بن حجّاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله (صلّی الله علیه وسلم)، ج۳، ص۱۲۵۵٫
[۵۲]. «ولم یقل أحدٌ من أئمه الدین أن المیت یؤجَر علی استماعِه للقرآن … والاستماع الذی یؤجَر علیه من الأعمال، والمیت یسمع بلا ریب، کما ثبتَ ذلک بالنصوصِ واتفاقِ أهل السنه … لکن الإدراک لا یستلزم أن یکون مما یؤجَر علیه ویثَابُ علیه»؛ ابن تیمیه، احمد، جامع المسائل، ج۳، ص۱۳۱٫
[۵۳]. «وإنما المقصود أن بعض الأعمال تستمر آثارها حتی بعد الموت فلا ینقطع أجرها بتکرر ذلک. ولذا قال: “إلا من ثلاث”؛ علوی مالکی، محمد بن السید، تحقیق الآمال فیما ینفع المیت من الأعمال، ج۱، ص۱۳٫
[۵۴]. سوره شوری (۴۲): آیه ۵٫
[۵۵]. سوره غافر (۴۰): آیه ۷٫
[۵۶]. «فَإِنَّک (پیامبر (صلّی الله علیه و آله)) کرِیمٌ تُحِبُ الضِّیافَهَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَه»؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، ج۹۹، ص۲۱۲٫
پاسخ دهید