توطئه هایی برای ترور رسول خدا صلّی الله علیه و آله

در اخبار و متون تاریخی چندین سوء‌قصد به جان رسول خدا صلّی الله علیه و آله گزارش شده است. از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱٫‌ تهدیدهای قریش در ابتدای دعوت که به ابوطالب پیشنهاد می‌کردند رسول خدا صلّی الله علیه و آله را به آنان تسلیم کند تا او را بکشند و در مقابل یکی از پسرانشان را بگیرد. دربار‌ه ی این داستان در جای خود سخن گفته‌ایم. به آن‌جا مراجعه کنید.

  1. به وقت تحریم مسلمانان در شعب ابوطالب، آن جناب در آغاز، بستر رسول خدا صلّی الله علیه و آله را در جایی پهن می‌کرد که همه مردم می‌دیدند. سپس که اهالی به خواب می‌رفتند، حضرت را بلند می‌کرد و فرزندش علی علیه السّلام را در جای او می‌خواباند تا اگر اتّفاقی بیفتد، علی علیه السّلام فدای رسول خدا صلّی الله علیه و آله شود.
  2. تلاش گسترده و همه جانبه قریش برای قتل رسول خدا صلّی الله علیه و آله در شب هجرت به دست ده نفر که هر یک از قبیله جداگانه‌ای بودند؛ امّا خداوند، پیغمبرش را به وسیله‌ی علی علیه السّلام از دست آنان نجات داد.
  3. سوء‌قصد بنی‌نضیر به جان رسول خدا صلّی الله علیه و آله که غزوه‌ای به همین نام در پی داشت و منجر به اخراج این قبیله یهودی از مدینه شد.[۱]
  4. توطئه مردان قریش و اقدام برای رم‌دادن شتر رسول خدا صلّی الله علیه و آله که به توطئه اصحاب عقبه معروف است.[۲] (به هنگام بررسی مباحث غزوه تبوک به این موضوع هم پرداختیم. به آن‌جا مراجعه کنید.) تا آن‌جا که ابن حزم گوید:

حذیفه بن یمان بر ابوبکر و عمر و عثمان… نماز نخواند. «حذیفه بر جنازه‌ی کسانی نماز نمی‌گزارد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله او را از شرکت آنان در حادثه‌ی عقبه خبر داده بود.»[۳]

  1. اقدام برای قتل رسول خدا صلّی الله علیه و آله در خیبر از طریق سم.
  2. اقدام برای قتل رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مدینه از طریق سم. متون و اخبار مربوط به این حادثه را در صفحات بعدی خواهیم آورد.

به نظر می‌رسد برای بررسی همه جانبه موضوع، لازم است اخبار و روایات حادثه را عرضه و موارد خلل و نظر را بیان کنیم. از این‌رو بحث خود را به شرح زیر پی می‌گیریم.

گزارش های عمومی مسمومیت

اخبار و متون عدیده‌ای موجود است که نشان می‌دهد رسول خدا صلّی الله علیه و آله مسموم شد و با شهادت رحلت کرده است. این متون به شرح زیر باشد:

۱٫‌ عبدالله بن مسعود می‌گفت:

اگر نُه بار سوگند خورم که پیامبر صلّی الله علیه و آله کشته شده است برای من بهتر است که یک‌بار به خلاف آن سوگند بخورم؛ زیرا خداوند سبحان و متعال پیامبر صلّی الله علیه و آله را به پیامبری برگزید و او را شهید قرار داد.[۴]

  1. امام جعفر صادق علیه السّلام از پدرانش روایت کرده است که امام حسن علیه السّلام به خانواده‌اش فرمود:

من مسموم می‌میرم همان‌گونه که رسول خدا صلّی الله علیه و آله مرد… گفتند: چه کسی تو را مسموم می‌کند؟! فرمود: همسرم، جعده دختر اشعث.[۵]

  1. شعبی گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و ابوبکر را مسموم کردند…[۶]
  2. اعمش از ابراهیم روایت کرده است که گفت: یهودیان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و ابوبکر را مسموم کردند.[۷]
  3. شیخ طوسی گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله روز دوشنبه، ‌دو شب مانده از صفر سال دهم هجرت، مسموم و جان تسلیم کرد…[۸]
  4. شیخ مفید گوید: در مدینه مسموم و قبض روح شد.[۹]

در این‌باره به سخن عّلامه حلّی (ره) مراجعه کنید.[۱۰]

روایات مسمومیت

روایاتی که از توطئه قتل پیغمبر صلّی الله علیه و آله به وسیله سم یاد می‌کند، از طریق شیعه و اهل سنّت به یکسان روایت شده است و به دو بخش تقسیم می‌شود:

الف) روایاتی که می‌گوید: زنی یهودی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را مسموم کرد.

ب) روایاتی که می‌گوید: رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به وسیله یکی از زنانش مسموم و شهید شد. در این‌جا متونی از هر دو قسمت می‌آوریم و به مناقشه، توضیح و تصحیح آن می‌پردازیم.

الف) روایات اهل سنّت

(در اینجا فقط به چند روایت اشاره می کنیم و برای مطالعه ی بیشتر به اصل کتاب مراجعه نمایید)

از روایاتی که اهل سنّت در جوامع حدیثی و کتب تاریخی خود آورده‌اند و از مسمومیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله توسط یک زن یهودی سخن می‌گوید، به موارد زیر اشاره می‌کنیم:

۱٫‌ از عایشه و ابوهریره روایت است:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله در بیماری ارتحال خود، فرمود: درد غذایی را احساس می‌کنم که در خیبر خوردم. اینکه وقت آن است که رگ پشتم از آن سم، قطع شود. ابن شهاب گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله به شهادت درگذشت.[۱۱]

  1. از ابوهریره روایت است:

چون خیبر فتح شد، گوسفندی مسموم به رسول خدا صلّی الله علیه و آله هدیه شد؛ فرمود: یهودیانی را که این‌جا هستند، جمع کنید. چون فراهم آمدند، به آنان فرمود: از شما درباره‌ی یک چیز می‌پرسم… تا این‌که فرمود: آیا در این گوسفند، سم قرار دادید؟! گفتند: آری! فرمود: چه‌چیزی شما را بر این کار واداشت؟! گفتند: خواستیم که اگر دروغ‌گو باشی از دست تو راحت شویم و اگر پیغمبر باشی، به تو زیان نخواهد زد.[۱۲]

  1. از انس روایت است:

زنی یهودی، گوسفندی مسموم برای پیامبر صلّی الله علیه و آله آورد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله از آن خورد. زن را به حضور آوردند. حضرت در این‌باره از او پرسید. زن گفت: می‌خواستم تو را بکشم. فرمود: خداوند تو را بر این کار موفق نمی‌کرد. یا فرمود: تو را بر من سلطه نمی‌داد… اصحاب گفتند: او را نکشیم؟! فرمود: نه. هنوز اثر آن سم را در زبان کوچک رسول خدا صلّی الله علیه و آله می‌دیدم.[۱۳]

یک نکته:

ما به صحت حدیثی اطمینان داریم که می‌گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله در اثر سمی که برخی به او خوراندند به شهادت رسید و نیز عقیده داریم که ارجح آن است که این اقدام خائنانه برای مسموم کردن رسول اکرم صلّی الله علیه و آله، چند بار انجام شده است و چه‌بسا چند طرف در آن شرکت داشته‌اند.

در عین حال می‌گوییم: این بدان معنی نباشد که هر چه در این روایات آمده، درست است. ما قصد نداریم به مناقشه در اسناد روایات مذکور بپردازیم. البتّه در این‌باره دیدگاه‌هایی داریم ولی به یک نکته مختصر اشاره می‌کنیم: (برای مطالعه بیشتر به اصل کتاب مراجعه شود)

پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله آن‌قدر ساده نبود که این هدیه را از یک زن یهودی مشکوک دریافت کند و هم خود بخورد و هم به اصحاب امر کند که از آن بخورند… آن هم زمانی که به تازگی از تحمیل شکستی سخت و کوبنده به قوم و قبیله این زن یهودی فراغت یافته بود!!…؛ چنان‌که هم شوهرش سلام بن مشکم را کشته بود و هم برادرش کعب بن اشرف یهودی را پیش از آن و هم عمویش و هم چند نفر دیگر از نزدیکان وی را در همین نبرد از بین برده بود!

از سوی دیگر همگان شاهد تطئه‌های مکرر یهودیان بر ضد‌ّ مسلمانان بودند و چندین بار بر ضدّ شخص رسول اکرم صلّی الله علیه و آله توطئه کردند که او را بکشند. پیغمبر صلّی الله علیه و آله نمی‌توانست از این موضوع غفلت ورزد و به این سادگی و راحتی هدیه مسموم یهودی را بپذیرد. حتّی اگر از باب جدل فرض شود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در قبال این موضوع سکوت کرد یا بنا به مصلحتی، خود را به غفلت زد، توقع جدّی می‌رود که یکی از مسلمانان به این خوراک اعتراض با صدای بلند کند و ترس خود را از این‌که مبادا مسموم باشد، آشکار سازد.

ب) روایات شیعه

۱- در روایتی آمده است:

زن عبدالله بن مشکم، گوسفندی را بریان و مسموم کرد و سپس آن را نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آورد. بشر بن براء نیز با آن حضرت بود. پیامبر صلّی الله علیه و آله دست گوسفند را برداشت و بشر، پاچه آن را. وقتی که حضرت آن را به دندان زد، دور انداخت و فرمود: این ذراع به من می‌گوید که مسموم است ولی بشر ان را جوید و فرو برد که در اثر آن از دنیا رفت.

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به دنبال آن زن فرستاد، آمد و به کار ناپسند خود اقرار کرد.

پیغمبر صلّی الله علیه و آله پرسید: چه‌چیز تو را وادار کرد که این کار را انجام بدهی؟

آن زن گفت: همسر و بزرگان قوم مرا کشتی، با خود گفتم: اگر تو پادشاه باشی، این زهر تو را خواهد کشت و اگر پیامبر باشی، خداوند تو را از آن آگاه خواهد ساخت.[۱۴]

۲- در بصائر الدرجات از ابراهیم بن هاشم از جعفر بن محمّد از قداح از ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام منقول است:

زنی از یهود حضرت رسول صلّی الله علیه و آله را زهر خورانید در ذراع گوسفند؛ زیرا که آن حضرت ذراع و کتف گوسفند را دوست می‌داشت و ران آن را کراهت داشت زیار که به محلّ بول نزدیک است و چون گوسفند بریان را برای آن حضرت آورد ا ذراع آن بسیاری میل کرد. پس ذراع به سخن آمد و گفت: یا رسول الله؛ مرا به زهر آلوده‌اند؛ پس ترک خوردن کرد و آن زهر پیوسته بدن آن حضرت را درهم می شکست تا به عالم بقا رحلت فرمود و هیچ پیغمبر و وصی پیغمبر نیست مگر آن‌که به شهادت از دنیا می‌روند.

زن یهودیّه آن حضرت را زهر داد در ذراع گوسفند، چون حضرت قدری از آن تناول فرمود، آن ذراع خبر داد که من زهرآلودم، پس حضرت آن را انداخت و پیوسته آن زهر در بدن آن حضرت اثر می‌کرد تا آن‌که به همان علّت از دنیا رحلت کرد.[۱۵]

۳- احمد بن محمّد از اهوازی از قاسم بن محمبد از علی از ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است:

در روز خیبر زهر دادند آن حضرت را در دست بزغاله. چون حضرت لقمه‌ای تناول فرمود، آن گوشت به سخن آمد و گفت: یا رسول‌الله؛ مرا به زهر الوده‌اند. پس حضرت در مرض موت خود می‌فرمود: امروز پشت مرا درهم شکست آن لقمه که در خیبر تناول کردم و هیچ پیغمبر و وصی پیغمبری نیست مگر آن‌که به شهادت از دنیا بیرون می‌رود.[۱۶]

همان‌گونه که به رغم برخی اشکالات و نقاط ضعف به نقد و مناقشه سندی روایات اهل سنّت نپرداختیم، روایات شیعه را نیز از این بابت مورد مناقشه قرار نمی‌دهیم.

مسلمانان و مسمومیت پیغمبر صلّی الله علیه و آله

انگشت اتهام در مورد مسمومیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله فقط متوجّه یهودیان نیست بلکه روایاتی به تصریح یا اشاره، گویای آن است که پیغمبر صلّی الله علیه و آله را برخی زنانش مسموم کردند و در اثر همان سم از دنیا رفت. بنگرید:

۱٫‌ یکی از روایاتی که شاید به همین موضوع اشاره داشته باشد، روایت مروی از امام جعفر صادق علیه السّلام است که در آغاز فصل آوردیم. در آن گوید: امام حسن مجتبی علیه السّلام به خانواده‌اش فرمود: همان‌گونه مسموم می‌میرم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله مرد. سپس روایت می‌گوید: همسرش او را مسموم خواهد کرد… شاید گفته شود: امام حسن علیه السّلام می‌خواهد دقیقاً به همین نکته اشاره کند و الّا کافی بود که بگوید: همسرم مرا با زهر می‌کشد… امّا حضرت به این بیان اکتفا نکرد بلکه ماجرای خود را به آنچه بر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله گذشت، تشبیه کرد… همان‌گونه که دو متن از همسران پیغمبر صلّی الله علیه و آله او را مسموم کردند، همسر امام حسن علیه السّلام نیز او را مسموم خواهد کرد! مسئولیت این فهم از روایت، ‌متوجّه مدعی آن است مگر آن‌که روایات دیگری به همین نکته تصریح داشته باشد. به نظر می‌رسد روایات بعدی چنین صراحتی داشته باشد!

  1. روایت امام جعفر صادق علیه السّلام در تفسیر این فرموده‌ی خداوند متعال:

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ».[۱۷]

و محمّد، جز فرستاده‌ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمی‌گردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی‌رساند و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش می‌دهد.

آن حضرت در تفسیر آیه شریفه فرمود: آیا به نظر شما رسول خدا صلّی الله علیه و آله مرد یا کشته شد؟! آن دو زن پیش از مرگ، پیغمبر صلّی الله علیه و آله را زهر دادند.

  1. همچنین از عبدالصمد بن بشر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت است که فرمود: آیا به نظر شما پیامبر صلّی الله علیه و آله مرد یا کشته شد؟! خداوند متعال فرمود: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکمْ». پیش از مرگ مسموم شد. آن دو زن او را مسموم کردند.[۱۸]
  2. از امام جعفر صادق علیه السّلام در حدیث حسین بن علوان دیلمی که فرمود: هنگامی که پیامبر صلّی الله علیه و آله به یکی از زنانش خبر داد که خلافت پس از او، از آنِ که خواهد بود، آن راز را برای دوستش افشا کرد. آن یکی هم آن را به پدرش گفت. پس با هم اتّفاق کردند که به او زهر بخورانند. خداوند پیامبر صلّی الله علیه و آله را از کار آن دو آگاه کرد. او همّت ورزید که آن دو را بکشد امّا سوگند خوردند که این کار را نکرده‌اند. پس این آیه فرود آمد:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[۱۹]

ای کسانی که کافر شده‌اید؛ امروز عذر نیاورید، در واقع به آنچه می‌کردید کیفر می‌یابید.

جمعبندی روایات

به‌رغم آن‌که برخی اشکالات محتوایی به دو دسته روایات اهل سنّت و شیعه درباره‌ی اقدام یهود برای زهردادن رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد کردیم، حتّی با وجود دسته سوم روایات قصد نداریم در صدور حکم نهایی شتاب به خرج دهیم؛ زیرا از تأمل در هر سه دسته روایات مذکور، درمی‌یابیم که روایات معتبری در دسته دوم وجود دارد که به خودی‌خود اشکالات محتوایی ندارد و در اصل مسئله با برخی روایات اهل سنّت هماهنگ و موافق است.

از این‌رو می‌گوییم:

نگاهی منصفانه به روایات مندرج در سه دسته مذکور، ما را وامی‌دارد که بگوییم: شاید از مجموع آنچه گذشت، به دست آید که تلاش‌های یهود برای قتل رسول اکرم صلّی الله علیه و آله متعدد بود:

برخی در خیبر انجام شد و بعضی در مدینه. شاید زنی که در خیبر زهر داد، زینب دختر حارث یهودی بود و آن‌که در مدینه، پیغمبر صلّی الله علیه و آله را مسموم کرد، همان زن یهودی باشد که «عبده» می‌گفتند.

شاید سردستی که با پیغمبر صلّی الله علیه و آله سخن گفت، دوباره به سخن آمده باشد: یک‌بار در خیبر و بار دوم در مدینه.

شاید یک‌بار سردستی به حضرت هدیه شد و بار دیگر گوسفندی بریان.

شاید کسی که در یکی حوادث، مرد، مبشر بن براء بود امّا برادرش بشر بن براء به معرور یا بشر بن براء بن عازب در حادثه دیگری مرده باشد. شاید بشر در یکی از این دو حادثه مرده باشد امّا احدی از مسلمانان در حوادث دیگر نمرده باشد؛ همچنین می‌توان گفت: تلاشی که در مدینه انجام شد شاید با تبانی برخی زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله بود…

شاید اقدام برخی زنان حضرت، جدای از تلاش‌های زن یهودی و یهودیان باشد..

شاید اقدام برخی زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله یک‌بار شکست خورده باشد و آن هنگامی است که در موضوع سوره تحریم راز حضرت را افشا کرد؛ زیرا روایت می‌گوید: خداوند متعال رسول خود را از آن باخر کرد. س پس بار دوم موفق شد و رسول اکرم صلّی الله علیه و آله با همین سم و زهر نبوت دوم همسر خود، درگذشت… از این‌رو خداوند کار آنان را در نوبت نخست رسوا کرد تا مردم بدانند که زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله بار دیگر به همین اقدام زشت و شنیع، دست خواهند زد و آن‌گاه که چنین اقدام خائنانه‌ای انجام دادند و رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به موجب آن رحلت فرمود، پذیرش آن توسط مردم، سهل‌تر و آسان‌تر باشد! همچنین شناخت مردم از حقیقت این زنان، موجب خواهد شد که با این احتجاج که همسران پیغمبرند، فریب آنان را نخورند!!

آری، همه‌ی آنچه بیان شد و بسی ناگفته‌های دیگر در این روایات، محتمل است…

هرچند نمی‌توانیم به هیچ یک از این احتمالات یقین پیدا کنیم امّا بی‌تردید مطابق آنچه بیان کردیم، با هم تعارض و تنافری ندارند؛ زیرا همه از یک قضیه سخن می‌گویند.

همین نکته که همه این روایات از یک قضیه سخن می‌گوید که بدان راهی نیست و تعدد تلاش‌های دشمن برای قتل رسول اکرم صلّی الله علیه و آله، چنان‌که آوردیم، این نکته را میتواند مورد تأیید جدّی قرار دهد!! یک حقیقت واحد می‌ماند که مجالی برای انکار آن نباشد، بدین ترتیب که:

در سایه آنچه بیان کردیم باید همه‌ی آرایی که برای تبرئه این یا آن گروه تلاش می‌کند، از درجه اعتبار ساقط شود. این شبهه هنوز در مورد کسانی وجود دارد که نامشان در هر سه دسته روایات آمده است. خصوصاً که متونی در روایات شیعه و اهل سنّت وجود دارد که مطابق معیارهای روایی هر دو فرقه،‌ صحیح قلمداد می‌شود. حتّی آن‌دسته از افراد معروف نیز که کراماتی استوار و مقاماتی شامخ برای آنان ادعا می‌شود، تاریخ اثبات کرده که جنگی کوبنده و ویرانگر بر ضدّ علی علیه السّلام تحمیل کردند که به قتل هزاران نفر از مسلمانان انجامید و اگر به علی علیه السّلام هم دسترسی داشتند، او را هم می‌کشتند. در حالی‌که می‌دانیم: علی، وصی، برادر و جان رسول خدا صلّی الله علیه و آله است و آیه مبارکه تطهیر بر همین نکته تأکید دارد. حتّی صحت آن دسته از روایاتی را که توفیق نیافته از سند صحیح برخوردار باشند، نمی‌توان متحمل ندانست.

این نکته، زمانی معنای جدی‌تری خواهد یافت که شرایطی را مورد ملاحظه قرار دهیم که از ابتدای بعثت تا رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله او را احاطه ملاحظه قرار دهیم که از ابتدای بعثت تا رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله او را احاطه داشت!‌ این را هم می‌دانیم که بیان آشکار حقیقت خصوصاً در مورد برخی از شخصیّت‌ها به معنای بازی با زندگی بود. آنان را جایگاهی بلند نزد برخی گروه‌های حاکم در طول تاریخ است و هرگز نتوان به راحتی در مورد آنان به حقیقت سخن گفت. این موضوع را جا و مجال دیگر باید تا به تفصیل از آن سخن گوییم.

پیغمبر و اوصیای شهید

شاید بتواند موضوع شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله به وسیله سم را با روایاتی تقویت کرد که می‌گوید: هیچ پیغمبر یا وصی‌ای نباشد مگر شهید.[۲۰]

الف) محمّد بن حسن صفار از احمد بن محمّد از حسین بن سعید از قاسم بن محمّد از علی از ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است:

در روز خیبر زهر دادند آن حضرت را در دست بزغاله. چون حضرت لقمه‌ای تناول فرمود، آن گوشت به سخن آمد و گفت: یا رسول‌الله؛ مرا به زهر آلوده‌اند. پس حضرت در مرض موت خود می‌فرمود: امروز پپشت مرا درهم شکست آن لقمه که در خیبر تناول کردم و هیچ پیغمبر و وصی پیغمبری نیست مگر آن‌که به شهادت از دنیا بیرون می‌رود.

روایات پیشین صحت این موضوع را در مورد پیغمبر اعظم صلّی الله علیه و آله ثابت کرده است امّا در مورد دوازده وصی آن حضرت نیز روایات عدیده‌ای در دست است که مفید همین معنا باشد. سند برخی از این روایات، معتبر است. از این دسته به نمونه‌های زیر اشاره می‌کنیم.

ب) از تمیم قرشی از پدرش از احمد بن علی انصاری از ابوصلت هروی از امام ضا علیه السّلام آمده است در رد قول کسی که گفت:

امام حسین علیه السّلام کشته نشد بلکه امر بر آنان مشتبه گردید؛ فرمود: به خدا قسم؛ حسین علیه السّلام کشته شد و کسی که از حسین علیه السّلام بهتر بود، کشته شد: امیر المؤمنین علیه السّلام و حسن بن علی و هیچ یک از ما نیست مگر آن‌که به شهادت از دنیا بیرون می‌رود.[۲۱]

می‌توان از این روایات و روایاتی که پس از آن خواهد آمد، استفاده کرد که پیغمب صلّی الله علیه و آله هم شهید از دنیا رفته است؛ زیرا مقصود از کلمه‌ی: «منا: از ما»، اهل بیت (علیها السّلام) باشند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در رأس آنان قرار دارد.

ج) محمّد بن موسی بن متوکل، از علی بن ابراهیم، از پدرش، از ابوصلت هروی آورده است که گفت:

شنیدم امام رضا علیه السّلام می‌فرمود: «به خدا قسم؛ هیچ یک از اما (اهل بیت) نیست مگر آن‌که کشته شود و به شهادت از دنیا برود.» در سند این روایت، اشکالی وجود ندارد.[۲۲]

د) صدوق گوید:

در حدیثی دیگر…

همه یازده امام پس از پیغمبر صلّی الله علیه و آله کشته شدند، برخی به شمشیر و آن امیر المؤمنین علیه السّلام است و حسین علیه السّلام و باقی به زهر؛‌ هر یک را طاغوت زمانش کشت؛ این موضوع در مورد آنان به حقیقت و صحت انجام شده است.[۲۳]

هـ) خراز قمی، از محمّد بن وهبان بصری، از داود بن هیثم، از اسحاق بن بهلول، از طلحه بن زید، از زبیر بن باطا، از عمیر بن هانی، از جناده بن امیر، آورده است:

امام حسن بن علی علیه السّلام در بستر مرگ فرمود: به خدا قسم؛ این عهدی است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به ما کرده است که دوازده امام از فرزدان علی و فاطمه (علیها السّلام) این امر را صاحب می‌شوند. هیچ یک از ما نیست مگر آن‌که مسموم شود یا کشته.[۲۴]

و) طبرسی و اربلی در حدیثی درباره‌ی امام حسن عسکری علیه السّلام گویند:

بسیاری از دانشمندان ما عقیده دارند که آن حضرت مسموم از دنیا رفت. همین‌گونه پدر و جدّش و همه‌ی ائمّه (علیهم السّلام)، با شهادت از دنیا رفتند.

معتقدان به این مطلب، به روایتی از امام جعفر صادق علیه السّلام استدلال آورده‌اند که می‌گوید: «هیچ یک از ما نیست مگر آن‌که کشته شود یا شهید.»[۲۵]

ز) حسین بن محمّد بن سعید خزاعی، از عبدالعزیز بن یحیی جلودی، از جوهری، از عتبه بن ضحاک، از هشام بن محمّد، از پدرش آورده است که گفت:

امام حسن بن علی علیه السّلام پس از قتل پدرش خطبه خواند. از جمله در خطبه‌اش گفت:

همانا حبیب من، جدّم رسول خدا صلّی الله علیه و آله به من حدیث فرمود که این امر را دوازده امام از بیت و گزیدگان او صاحب شوند. هیچ یک از ما نیست مگر آن‌که کشته شود یا مسموم از دنیا رود.[۲۶]

افزون بر آنچه گذشت، متون روایی و تاریخی فراوانی است که از هر امام سخن می‌گوید. و به رغم‌ وجود محذورهای بزرگ و خطرات سختی که در کمین راویان بود، به صراحت بیان می‌کند که به دست طاغوت زمان خود مسموم یا کشته شد. اظهار چنین موضوعاتی هرگز به مصلحت حاکمان نبود. از این رو بسیاری از راویان، ترجیح می‌دادند که برای حفظ جان خود چیزی نقل نکنند! بنابراین نفی قاطعانه این موضوع یا بعید شمردن آن نتواند درست باشد.

دیدگاه شیخ مفید

شاید کسی بپرسد: اگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله به شهادت از دنیا رفته است،‌ چرا مفید، آن‌چنان که در برخی کتاب‌های وی آمده،[۲۷]منکر این موضوع است؟!

در پاسخ گوییم:

الف) بی‌تردید شیخ مفید از بزرگان دانشمندان شیعه امامی است و جایگاهی بس رفیع و نقشی عظیم در حفظ، دفاع و ترویج مذهب دارد. در عین حال فراموش نمی‌کنیم که آن یگانه در بغداد زندگی می‌کرد، پایتخت خلافت عبّاسی. این اسلاف خلفای بغداد بودند که نقشه قتل ائمّه علیهم السّلام و ارتکاب این جنایات در حق آنان ر اطرحی و اجرا می‌کردند..تاریخ،‌حوادث وحشتناکی ثبت کرده که نشان می‌دهد عبّاسیان در دشمنی با اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان ائمّه (علیهم السّلام)، از امویان بسی سخت‌تر و شدیدتر بودند.

در کتاب ما، الحیاه السیاسیه الامام الرضا علیه السّلام گوشه‌ای از این حوادث ثبت است و می‌تواند خواننده ارجمند را به فظاعت، عمق و ژرفای این سیاست خشن عبّاسیان در قبال اهل بیت علیهم السّلام توجّه دهد. در عین حال به گوشه‌ای از آن اشاره می‌کنیم.

بی‌تردید، امام حسین علیه السّلام نه در روزگار بنی‌عبّاس زندگی می‌کرد و نه با این خاندان خلافت پیشه جنگید، بلکه مظلومانه با شمشیر دشمنان اموی آنان، به شهادت رسید، چنان‌که خاندان عبّاس هم کوشیدند از همین مظلومیت حسین علیه السّلام ، در پیشبرد جنبش ضد اموی خود بهره برند و پرچم خون‌خواهی برافرازند و شعار یالثارات الحسین علیه السّلام سر دهند. در این نیز هیچ شبهه و تردیدی نباشد که امام حسین علیه السّلام مقدّس‌ترین مردی است که پس از جدّش نبی‌اکرم صلّی الله علیه و آله و پدرش علی علیه السّلام و برادرش حسن‌مجتبی علیه السّلام ‌بر روی زمین گام نهاده است. معذلک عبّاسیان، مرقد آن امام همام را درهم کوبیدند، شخم زدند و درختان اطراف آن را از ریشه بریدند… این جنایت در پرونده منصور، هارون و متوکل عبّاسی ثبت است. همچنان‌که راه‌های مواصلاتی کربلا را بر روی زائران قبر شریف حسین علیه السّلام بستند و آنان را که به زیارت بارگاه شهید نینوا می‌آمدند، تا حد قتل نیز مجازات کردند!

اگر این موضع عبّاسیان در قبال قبر حسین شهید و زائران مرقد شریف او است، پس موضع آنان در قبال ائمّه معاصرشان چه تواند بود که خوا خلفا را اشفته و ترس آنان را دوچندان می‌کردند؟! تاریخ به ما می‌گوید که روش عبّاسیان در قبال امامان اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان مکتب امامت، مردم را به یاد سیره و سیاست امویان در برابر اهل بیت علیهم السّلام و پیروان و مرتبطان آنان انداخت تا آرزوی آن کنند؛ چنان‌که شاعری سرود:

«تالله ما فعلت امیه منهم            معشار ما فعلت بنو عبّاس»

دیگری سرود:

«یا لیت جور بنی‌امیه دام لنا        و لیت عدل بنی العبّاس فی النّار»

اگر در مواردی نوعی تخفیف در این سیسات ستمگرانه و خشن عبّاسیان دیده می‌شود، در حقیقت پاسخ به مقتضیان و شرایط روزگار بود یا اشتغال به حوادث روز که می‌بایست هر چه زودتر درمان کنند و موضوعات دیگر را تا مدّتی به تأخیر اندازند.

در هر حال، شیخ مفید در سایه حکومت این خلفا می‌زیست که حقد و کینه و دشمنی و بدخواهی اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان را از اسلاف خویش به ارث برده بودند و سخن از شهادت و قتل ائمّه علیهم السّلام مستقیماً به آنان مربوط می‌شد و نه هیچ‌کس دیگر!

آیا به نظر شما خلفای عبّاسی به عنوان اصحاب سلطه و هیمنه سیاسی، نظامی، فرهنگی و امنیتی به شیخ مفید و دیگران اجازه می‌دادند این اتهام را بر ضدّ اسلاف آنان برانگیزند و مردم زبان‌به زبان برای همدیگر نقل کنند و بخشی از فرهنگ آنان شود و در کتاب‌ها و نوشته‌های خود ثبت کنند تا نسل‌های بعدی هم از آن آگاه شوند و برای هم بازگویند؟‍! آیا فکر نمی‌کنید از این‌کار جلوگیری خواهند کرد تا وسیله طعن و سند محکومیت آنان قرار نگیرد و موجب شود مردمانی که از نظر ایمانی و عاطفی با اهل بیت علیهم السّلام پیوند دارند، همین را ابزاری برای توجیه خشم و نفرت خویش از این خاندان، قرار دهند و هر چه بیشتر دوستدار و هواخواه و همدل خط مبارزه با عبّاسیان حاکم شوند، آن‌هم خطی که موجب شک و تردید و خشم و ستیز در قبال حاکمان و همه سیاست‌ها و حرکات آنان است!!

اسلاف اموری آنان‌که حسین علیه السّلام و زید و یحیی و دیگر فرزندان اهل بیت علیهم السّلام را آشکارا و روز روشن کشتند و زنان و کودکانشان را به اسارت بردند و در شهرها و مناطق گرداندند، اجازه ندادند که مردم آزادانه، با صداقت و وضوح از این جنایات سخن گویند. ایا عبّاسیان اجازه خواهند داد مسئله‌ای آشکار و در دسترس مردم قرار گیرد که هرگز نمی‌توانند بدان اعتراف کنند بلکه در ظاهر به مردم وانمود می‌کنند که آن را محکوم کرده، همه‌ی توان خود را برای اقناع توده‌ها در برائت از این جنایات به کار می‌گیرند؟!

برای آگاهی از این موضوع به اخبار و روایاتی مراجعه کنید که در متون و جوامع حدیثی و تاریخی درباره‌ی سیاست عبّاسیان در قبال امام کاظم، امام رضا و دیگر ائمّه علیهم السّلام ‌ثبت شده است تا ببینید که چگونه آنان را با سم و زهر می‌کشتند. سپس وانمود می‌کردند که از این جنایت بیزارند و در تشییع جنازه، شرکت و حتّی پیکر آنان را در معرض دید مردم می‌گذاشتند تا گواهی دهند که خلفا در این قضیه دست نداشته‌اند و او خود به مرگ طبیعی از دنیا رفته است!

به نظر شما چه کسی گواهی نخواهد داد و بلکه جرئت خواهد کرد برخلاف خواسته آنان گواهی دهد؟! آنچه بیان شد به وضوح نشان می‌دهد که اظهار و اشاعه اخبار شهادت و قتل ائمّه اهل بیت علیهم السّلام به دست اسلاف خلفای عبّاسی در آن دوره‌های سخت، تا چه پایه دشوار و ناممکن بوده است!! عصر شیخ مفید یکی از همین روزگاران سخت بود!

ب) فرض کنیم تدوین این اخبار ممکن بود، لیکن پرسش این است: آیا شیخ مفید می‌توانست همه تألیفات پیشینیان خود را در عصری گرد آورد که مشکل بود و نه وسیله ارتباطی وجود داشت و نه ابزار چاپ و توزیع و تکثیر، و نه ابزار کشف مطالب و محتویات کتب علیم، جز قرائت مستقیم و فراگیر. همچنان‌که کاتبان و خوانندگان در آن دوره‌ها، آنقدر زیاد نبودند که قابل قیاس با دوره ما باشد بلکه غالب مردم بی‌سواد و جاهل بودند.. وضع مادی مردم نیز پاسخ‌گوی نیازهای زندگی و مایحتاج ضروری آنان بنود تا چه رسد به خرید کتاب و مطالعه آن و اطلاع از اخبار و اطلاعات مندرج در متون. علاوه بر آن باید از عوامل متراکم و انبهوی یاد کنیم که می‌توانست هر چه بیشتر از فرصت دسترسی به متون برای کشف حقیقت بکاهد.

حال فکر کنید که این متون از جهات مختلف در فشار باشد و تحت پیگرد سیاستمداران. از این‌رو بخواهد در لابه‌لای کتب مهجور و متروک یا دور از انظار عمومی پنهان شود. در این صورت در زوایای اهمال باقی خواهد ماند تا روزی از روی تصادف و اتّفاق به دست کسی افتد و فرصت یابد از آن آگاه شود و به احتمال ترویج کند!!

بار دیگر به پرسش خود بازمی‌گردیم و از نو مطرح می‌کنیم: تا چه حد شیخ مفید می‌توانست آن نوشته‌ها را گرد آورد و اخبار پنهان و پراکنده در لابه‌لای کتاب‌ها و متون نارده را به چنگ آورد؟!

ج) بی‌تردید دانشمندان متأخر توانسته‌اند کتاب‌های فراوانی را از کشورهای مختلف گرد آورند و حتّی به کتاب‌های گروه‌ها و اشخاصی دست پیدا کنند که در طول صدها سال، به سبب تقیه صاحبان یا تصمیم و سیاست حاکمان سلطه‌گر یا اسباب و دلایل دیگر، دور از دسترس و بلکه ممنوع بود. کتاب‌های وجود دارد که در دوران جدید نور به آن تابیده، در معرض دید قرار گرفته‌اند، و مؤلفان آن به منابع و مصادری دسترسی داشته‌اند که به هر دلیل به ما نرسیده است. ابزارهای جدید موجب شده به این کتب دسترسی پیدا کنیم و بلکه بدون بذل جهد و هزینه چندان، از همه افکار و اندیشه‌ها و سلایق و دیدگاه‌های قدیم و جدید آگاه شویم. همین موضوع است که به مردم این دوره امکان می‌دهد به اطلاعات متنوع از مصادر و منابع مختلف آن آگاه شوند، از آن بهره برند و به کامل‌ترین گونه در تحقیقات و پژوهش‌های خود به کار گیرد.

از این‌رو انتظار داریم که بسیاری از حقایقی که آن را ثابت می‌دانیم و مطالعات و بررسی‌ها هم آن را تأیید می‌کند، آشکار شود در حالی که در طول همه دوره‌های گذشته، وجود داشت امّا نه به آن دسترسی بود و نه ابزاری در اختیار که در تبیین آن مفید تواند بود یا از وجه درست آن آگاه شوند.

د) پس از آنچه تقدیم شد، گوییم: وقتی شیخ مفید (ره) می‌گوید: راهی برای اثبات شهادت اهل بیت علیهم السّلام جز علی و حسن و حسین و کاظم و رضا علیه السّلام وجود ندارد.. و خبر از قتل یا مسمومیت دیگر امامان علیهم السّلام به منزله اخبار گزاف و بیهوده باشد و راهی برای کسب یقین وجود ندارد؛ اگر احتمال تقیه را در این سخن وی بعید بدانیم، باید بگوییم: این سخن را پس از آن می‌گوید که به منابع موجود و در دسترس سیره مراجعه کرد و برایش ثابت گردید که نمی‌تواند در این‌باره به یقین برسد… لیکن این بدان معنی نباشد که دیگران با برخورداری از منابع و مصادر بیشتر و متون فزون‌تر، با وقت و هزینه هر چه کمتر، نتوانند ادّله آن را تحصیل یا به این حجّت برسند که ائمّه علیهم السّلام مسموم یا کشته شده‌اند.

به بیان دیگر، برای شیخ مفید این امکان فراهم بود که بگوید: من نیافتم. او حق نداشت بگوید: راهی به یقین وجود ندارد‍ مگر آن‌که مقصود، یقین خودش باشد؛ زیرا نیافتن، دلیل بر نبودن نیست: عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود.

همه آنچه بیان شد، به ما می گوید که سخن شیخ مفید در این زمینه، نه برای پژوهشگران پس از او الزام‌آور است و نه قابل استناد برای احتجاج در نفی مسمومیت و شهاد ائمّه (علیهم السّلام). مبالغه نکرده‌ایم اگر بگوییم: دلایلی داریم که می‌توان برای نقض سخن مفید (ره)، بدان استدلال و استناد کرد.

خواه متون عامی که در این سیاق وارد شده و می‌گوید: هیچ یک از ما نیست مگر آن‌که کشته شود یا مسموم از دنیا برود؛ یا متون خاصی که تصریح دارد هر امام به خصوص از طریق سم یا جز آن، کشته شده است. برای آگاهی از حقیقت، حال بار دیگر آنچه را بیان کردیم، مطالعه کنید.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.  


[۱]ـ ر.ک: الصحیح من سیره النبی الاعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۸/۴۰ـ۵۰٫

[۲]ـ ر.ک: سیره حلبی، ۳/۱۴۳؛ اسد الغابه، ۱/۴۶۸؛ دلائل النوبه، بیهقی، ۵/۲۶۰ـ ۲۶۲؛ المغازی، ۳/۱۰۴۲ـ ۱۰۴۵؛ امتاع الاسماع، ۴۷۷؛ مجمع البیان، ۳/۴۶؛ ارشاد القلوب، ۳۳۰ـ ۳۳۳؛ المحلّی، ۱۱/۲۲۵؛ شرح اصول الکافی، ۱۲/۱۹۳؛ کتاب سلیم بن قیس، ۲۷۲؛ المسترشد،‌۵۹۳؛ الهدایه الکبری، ۷۹؛ بحار الانوار، ۲۸/۹۹، ۱۲۸؛ مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۱/۶۰۲؛ الدرجات الرفیعه، ۲۹۸؛ الفوائد الرجالیه، ۲/۱۷۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۴۶؛ الکنی و الالقاب، ۲/۲۳۵٫

[۳]ـ المحلّی، ۱۱/۲۲۵٫

[۴]ـ الطبقات الکبری، ۲/۲۰۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱۲/۳۰۳؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۷/۱۷۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۵۸؛ ر.ک: فیض القدیر، ۵/۴۴۸؛ مسند احمد، ۱/۳۸۱، ۴۰۸، ۴۳۴؛ مسند ابویعلی، ۹/۱۳۲؛ مجمع الزوائد، ۹/۳۴؛ المصنّف،‌ صنعانی، ۵/۲۶۹؛ المعجم الکبیر، ۱۰/۱۰۹؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۴۷؛ سیره ابن کثیر، ۴/۴۴۹؛ امتاع الاسماع، ۱۴/۴۳۷؛ انساب الاشراف، ۱/۵۷۶٫

[۵]ـ مناقب آل ابی‌طالب، ۳/۱۷۵؛ بحار الانوار، ۴۳/۳۲۷؛ ۴۴/۱۵۳؛ الخرائج و الجرائح، ۱/۲۴۱٫

[۶]ـ سبل الهدی و الرشاد، ۱۱/۲۶۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۵۹، ۶۴٫

[۷]ـ الطبقات الکبری، ۲/۲۰۰٫

[۸]ـ تهذیب الاحکام، ۱۱۶؛ بحار الانوار، ۲۲/۵۱۴؛ شرح اصول الکافی، ۷/۱۴۳؛ الانوار البهیه، ۴۱٫

[۹]ـ المقنعه، ۴۵۶؛ الانوار البهیه، ۴۱؛ روضه الواعظین، ۷۱٫

[۱۰]ـ منتهی المطلب، ۲۸۸۷؛ الحدائق الناضره، ۱۷/۴۲۴؛ جواهر الکلام، ۲۰/۷۹٫

[۱۱]ـ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۵۸؛ تأویل مختلف الحدیث، ۱۶۵؛ ر.ک: تاریخ الخمیس، ۲/۵۳؛ سیه حلبی، ۲/۴۳۲؛ الدرر، ابن عبد البر، ۲۶۹؛ کنز العمّال، ۱۱/۴۶۶ـ ۴۶۷؛ المجموع، ۱۸/۳۸۶، امتاع الاسماع، ۱۳/۳۴۸؛ الطب النبوی، ابن قیم، ۹۷؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۱/۷۱؛ مجمع البیان، ۹/۱۲۱ـ ۱۲۲ بحار الانوار، ۲۱/۶/۷؛ المحلّی، ۱۱/۲۵ـ ۲۷؛ المصنّف، صنعانی، ۱۱/۲۹؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱/۴۳۴؛ ۵/۱۳۴؛ البدایه و النهایه، ۳/۴۰۰؛ ۴/۲۳۹ـ ۲۴۰؛ الکامل ابن عدی، ۳/۴۰۲؛ الطبقات الکبری، ۲/۲/۳۲؛ ۸/۳۱۴؛ سیره ابن هشام، ۲/۳۳۸؛ سنن ابوداود، ۲/۳۷۰؛ سنن الدارمی، ۱/۳۲؛ السنن الکبری، بیهقی، ۱۰/۱۱؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۳۰۳؛ التنبیه و الاشراف، ۲۲۴؛ سیره ابن کثیر، ۳/۳۹۹ـ ۴۰۰٫

[۱۲]ـ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲/۴۳۵؛ سنن الدارمی، ۱/۳۳؛ المجموع، ۱۸/۳۷۶، ۳۸۶؛ از: مسند احمد، ۲/۴۵۱؛ صحیح بخاری، ۷/۲۰۳؛ ۷/۳۲؛ عمده القاری، ۲۱/۲۹۰؛ المصنّف، ابن ابی‌شیبه، ۵/۴۳۵؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/۱۲۳؛ سیر اعلام النبلاء، ۱/۲۷۰؛ البدایه و النهایه، ۴/۲۳۷ـ ۲۳۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/۳۹۵ـ ۳۹۸؛ امتاع الاسماع، ۸/۴۵٫

[۱۳]ـ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲/۴۳۶؛ صحیح بخاری، ۵/۱۷۹؛ المحلّیف ۱۱/۲۶، ۴۱۶؛ نیل الاوطار، ۸/۲۱۹؛ صحیح مسلم، ۷/۱۴ـ ۱۵؛ سنن ابوداود، ۲/۳۶۸؛ السنن الکبری، بیهقی، ۸/۴۶؛ ۱۰/۱۱؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۱۴/۱۷۸؛ فتح الباری، ۱۰/۲۰۹؛ الادب المفرد، ۶۱؛  المعجم الاوسط، ۳/۴۳؛ البدایه و النهایه، ۴/۲۳۸؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۱/۳۱۷؛ سیره ابن کثیر، ۳/۳۹۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۹/۲۱۵؛ النهایه فی غریب الحدیث، ۴/۲۸۴؛ لسان العرب، ۱۵/۲۶۲؛ تاج العروس، ۱۰/۳۳۵؛ ر.ک: الانتصار، ۴۸۲؛ المجموع، ۱۸/۳۸۶؛ عمده القاری، ۱۳/۱۷۱؛ ۱۵/۹۱؛ عون المعبود، ۱۲/۱۴۷؛ جزء ابن عاصم، ۱۲۲؛ امتاع الاسماع، ۸/۴۶٫

[۱۴]ـ بحار الانوار، ۱۷/۲۳۲؛ ۴۰۸؛ قرب الاسناد، ۳۲۶؛ الخصائص الکبری، ۲/۳۶ـ ۶۵؛ قصص الانبیاء (علیه السّلام)، جزائری، ۳۱۱؛ الخرائج و الجرائح، ۱/۲۷، ۱۰۹؛ ۲/۵۰۹٫

[۱۵]ـ بحار الانوار، ۱۷/۴۰۶؛ ۲۲/۵۱۶؛ بصائر الدرجات، ۵۲۳؛ جامع احادیث الشیعه، ۲۳/۳۱۸٫

[۱۶]ـ بصائر الدرجات، ۵۲۳؛ بحار الانوار، ۱۷/۴۰۵؛ ۲۲/۵۱۶؛ اثبات الهداه، ۱/۶۰۴؛ مختصر بصائر الدرجات، ۱۵٫

[۱۷]ـ آل‌عمران: ۱۴۴٫

[۱۸]ـ ر.ک: بحار الانوار، ۲۸/۲۰؛ ۲۲/۵۱۶؛ ۳۱/۶۴۱؛ تفسیر عیاشی، ۱/۲۰۰؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/۳۲۰؛ التفسیر الصافی، ۱/۳۵۹؛ ۳۸۹ـ ۳۹۰؛ نور الثقلین، ۱/۳۳، ۴۰۱؛ کنوز الدقائق، ۲/۲۵۱٫

[۱۹]ـ تحریم: ۷٫ بحار الانوار، ۲۲/۲۴۶؛ ۳۱/۶۴۱؛ الصراط المستقیم، ۳/۱۶۸؛ الاربعین، شیرازی، ۶۲۷٫

[۲۰]ـ بصائر الدرجات، ۵۲۳؛ مختصر بصائر الدرجات، ۱۵٫

[۲۱]ـ عیون الاخبار الرضا (علیه السّلام)، ۲/۲۰۳؛ مسند الامام الرضا (علیه السّلام)، ۱/۸۷؛ ۲/۴۰۵؛ التفسیر الصافی، ۱/۵۱۳؛ کنز الدقائق، ۲/۶۶۰؛ نور الثقلین، ۱/۵۶۵؛ بحار الانوار، ۲۷/۲۱۳؛ ۴/۲۷۱؛ ۴۹/۲۲۸۵٫

[۲۲]ـ ر.ک: بحار الانوار، ۲۷/۲۰۹؛ ۴۹/۳۲۰؛ ۵۰/۲۳۸؛ ۹۹/۳۲؛ امالی، صدوق، ۱۲۰؛ عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، ۲/۲۵۶؛ من لایحضره الفقیه، ۲/۳۵۱؛ روضه الواظین، ۲۳۳؛ وسائل الشیعه، ۱۴/۵۶۸؛ العقد النضید و الدر الفرید، ۳۲؛ مستدرک سفینه البحار، ۸/۴۱۴؛ جامع احادیث الشیعه، ۱۲/۵۹۶؛ مسند الامام الرضا (علیه السّلام)، ۱/۱۴۹؛ مناقب آل ابی‌طالب، ۲/۵۱٫

[۲۳]ـ عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، ۲/۱۹۳؛ بحار الانوار، ۲۵/۱۸٫

[۲۴]ـ کفایه الاثر، ۲۲۶ـ ۲۲۷؛ الصراط المستقیم، ۲/۱۲۸؛ الانوار البهیه، ۳۲۲؛ نهج السعاده، ۸/۲۳۸؛ بحار الانوار، ۲۷/۲۱۷، ۳۶۴؛ ۴۴/۱۳۹٫

[۲۵]ـ مناقب ال ابی‌طالب، ۲/۵۱؛ کشف الغمّه، ۲/۴۳۰؛ الفصول المهمه، ابن صباغ، ۲/۱۰۹۳؛ بحار الانوار، ۲۷/۲۰۹؛ ۵۰/۳۸؛ مستدرک سفینه البحار، ۸/۴۱۴؛ الانوار البهیه، ۳۲۲؛ اعلام الوری، باعلام الهدی، ۲/۱۳۲٫

[۲۶]ـ بحار الانوار، ۲۷/۲۱۷؛ ۴۳/۳۶۴؛ کفایه الاثر، ۱۶۲؛ مستدرک سفینه البحار، ۱/۱۶۴؛ نهج السعاده، ۸/۵۰۶؛ الانوار البهیه، ۳۲۲٫

[۲۷]ـ تصحیح اعتقادات الامامیه، ۱۳۱ـ ۱۳۲٫